|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>اسلام > جهش اعراب مسلمان از سرزمین حجاز
شماره مقاله : 6557 تعداد مشاهده : 262 تاریخ افزودن مقاله : 5/8/1389
|
جهش اعراب مسلمان از سرزمین حجاز
گاهی اوقات حوادث و مسائلی در تاریخ جهان روی میدهد که قوانین اجتماعی بشر از تفسیر و بیان علت آن عاجز است. قیام اعراب مسلمان از بیابانهای مکه به منظور فتح دنیای قدیم یکی از این حوادث و مسائل خارق العاده است. ملت عرب با قلّت نفرات و نقص تجهیزات جنگی خود، از بیابان مکه به حرکت درآمد تا با دو دولت روم و ایران که از لحاظ شکوه و قدرت و تمدن از بزرگترین دولتهای تاریخ بودند، پیکار کند. این سپاه قلیل که هنوز از حالت بادیهنشینی بیرون نیامده بود، در برابر صولت و قدرت دولتهای مزبور که دنیای قدیم را میان خود تقسیم کرده بودند، متوقف نماند. با همه آشنائی که انبوه نیروهای آنها در فنون جنگی داشتند نتوانستند ملت عرب را عقب برانند، بلکه در هر حادثه و پیکاری، پیروزی با اعراب مسلمان بود. هنوز نیم قرن نگذشته بود که بر روی ویرانههای دو دولت بزرگ یاد شده، بزرگترین امپراطوری تاریخ بشر بنا گردید! این همان مسئلهی غامض تاریخ است که پیبردن به علت و شرح چگونگی آن آسان نیست. با این وصف ما هم اکنون با در نظرگرفتن ازمنهای که نخستین جهش اعراب مسلمان در آن روی داد و میان دولت اسلام و ایران و روم تصادم و زد و خورد درگرفت میتوانیم تا حدی پی به این مشکل ببریم، و حمله اعراب مسلمان به عالم قدیم و فتوحات بزرگ و پیروزیهای درخشان آنها را ناشی از دو جهت اساسی بدانیم: عامل اول بازگشت به تأثیر اسلام در نفوس آن قبائل بادیهنشین میکند که از صحرا به حرکت درآمدند و به جنگ رفتند تا قدرت الهی را به نمایش گذاشته و دین الله را پیروز کنند. عامل دوم مربوط به ازمنهای است که حوادث آن زمینه را برای فتوحات اعراب مسلمان فراهم ساخت. اسلام به عنوان عامل اساسی در جهش اعراب بسیار نیرومند و شکوفا بود؛ زیرا اسلام دین جدید هنگامی که درگیریهای محلی آنها را متلاشی میساخت، دلهای آنان را به هم پیوند داد و با انتظام معنوی و اجتماعی و اخلاقی استوارشان کرد. یکی از امتیازات عصری که پیغمبر اسلام در آن ظهور کرد و زمینه را برای دعوت جدید مهیا نمود تا به سرعت انتشار یابد و پیش رود، این بود که آن عصر، عصر انحطاط عقلی و اجتماعی بود. در آن عصر، طبقهی حاکمه و ممتاز جوامع متمدن، دست به انواع ظلم و فساد میزدند، جان مردم را به لب رسانده بودند. مردم ستمدیده نیز پیوسته در جستجوی راهی بودند که خود را از آن وصف اسفبار نجات دهند، و از اطاعت آن نظامهای فاسد و ظالمانه آسوده گردند. نسیم این وضع شکوفان و نظام عالی و جامع از سرزمین عرب وزید. ادوارد گیبون([1]) میگوید: «ولادت محمد صلی الله علیه و سلم با حسن طلوعی که داشت در بدترین عصری اتفاق افتاد که امپراطوریهای ایران و روم و بربر اروپا روی به انحطاط سختی نهاده بود. عرب فکر میکرد که نیاز به آئین محکمتر و بهتر از بتپرستی دارد، بلکه ملتهای ایران و شام و مصر نیز همین فکر را داشت و خود را محتاج مبادی و تعالیم معنوی جدیدی میدید. آن هم بعد از آن که کیشهای زردشتی و مانویروی به زوال نهاده و یهودیت با جمود خود مدتها بود که از پیشروی بازمانده و مسیحیت نیز منشأ اختلاف و نزاعهای متوالی بود. چند دستگی میان آنها پدید آمده بود، آنها ضعفا را در معرض تحقیر و ظلم و تعدی قرار میدادند، سرزمین عرب در اثنای بادهای سهمگین که بر دنیای قدیم میوزید و آن را به نابودی میکشید بیش از نقاط دیگر از امنیت و آزادی برخوردار بود. به طوری که طوائف ستمدیده به آنجا پناه میبردند، تا عقاید و رسوم خود را حفظ کنند. در زمانی که جزیرة العرب مأمن ملتهای مظلوم و نمونههای عالی آزادگی بود و آن را از آلایش زندگی قدیم برکنار میساخت، پیغمبر عربی و دین اسلام ظهور کرد. اسلام به صورت دستوری جامع برای زندگی جدید طلوع کرد. به طوری که با پاکی و متانت تعالیم اخلاقی و اجتماعیش از سایر شرایع امتیاز داشت. اسلام از نظر تشریع در تنظیم جامعة پراکندهی عرب، تأثیری بس بزرگ داشت. دین جدید اسلام، از قبائل عرب، اجتماعی منظم و متشکل بوجود آورد و اوهام و خرافات جای خود را به قوانین حکیمانهای داد که بر پایة آخرین ادراکات بشری استوار بود. تردید نیست ادیانی که توجه به جنبة معنوی دارد، تأثیر بیشتری خواهد داشت، و اگر قادر باشد احکام خود را در جامعهای که برای آن تأسیس شده، بر اساس اندیشه و عواطف مردم آن پیریزی کند، بزرگترین موفقیتها را دارد. پیروزی شریعت اسلام نیز در همین معنی بود. این معنی در طول قرنها دین اسلام را به صورت دستوری سیاسی و اجتماعی برای بیشتر دولتها و اجتماعات اسلامی درآورده است. بالاتر بگوئیم علت این که بسیاری از جوامع کنونی اسلامی، همچنان پایبند بسیاری از احکام و قوانین اسلام هستند که یادگار 13 قرن پیش است، همین معنی است. «ادوارد گیبون» با شگفتی میگوید: «چیزی که تعجب ما را برانگیخته است ثبات اسلام میباشد نه انتشار آن. زیرا آن معنویت کامل که در مکه و مدینه بود، همچنان در سینههای مسلمانان هند و آفریقا و ترکیه نقش بسته است([2]). و «فنلی» میگوید: «گاهی مورخ از موضوع بحث خود خارج میشود تا در پیرامون زندگی مردی تحقیق و بررسی کند که به طور خارق العاده بر عقول پیروان خود و اعمال آنها تسلط پیدا کرده است. این مرد بزرگ اساسی برای نظام دینی و سیاسی خود پیریزی نمود که تاکنون بر ملیونها بشر از نژادهای گوناگون و صفات متضاد حکومت میکند. پیروزی محمد به عنوان قانونگذاری در میان قدیمترین ملت آسیائی و بقای نظام دینی وی در قرون متمادی در کلیه جهات اجتماعی، دلیل است که لیاقت و کفایت کم نظیر «لیکورگس» و «اسکندر» در آن مر خارق العاده تکوین شده بود([3]). اینها عوامل ایجابی اسلام در جهش اعراب است، یک عامل سلبی هم وجود دارد که به طرز تفکر ملتهائی بازگشت میکند که آماده برای انتشار اسلام بودند. مثلا در ایران، و در اقطار دولت روم شرقی تضییقات دینی، به عنوان سیاست رسمی دولت شناخته میشد. این تضییقات شامل پیروان همه ادیان و مذاهب مختلف میگردید، حتی پیروان دین یا مذهبی که دولت آن را رسمی اعلام کرده بود. ولی اسلام با نعمت مسامحه و آزادی در امر دین وارد این کشورها شد و آزادی عقیده و مرام را اعلام کرد، جنگجویان مسلمین را توصیه میکرد تا آنجا که این کار به مشکلی برخورد نکند، آن را عملی سازند. آنهم در عصری که اسلام جوان بود و جاذبه حماسی دینی آن در نفوس عموم طبقات شعله میکشید. آری، این سیاست حکیمانه چنانکه خواهیم گفت، از مهمترین عواملی بود که فتوحات اسلامی را در پی داشت و آن را گسترش داد و اعتماد ملل مغلوب را به خود جلب نمود.
-2- در تصویر که تاریخ در موقع ظهور اسلام از انحلال دولت ایران و روم و انحطاط عالم قدیم و سادگی اجتماع عرب به ما ارائه میدهد، میتوانیم بسیاری از عوامل پیروزی اسلام را درک کنیم. گیبون این تصویر را بدینگونه برای ما ترسیم میکند: «در حالی که جنگهای ایران دولت روم شرقی را به ستوه آورده، و کلیسا سرگرم جدال طوایف مختلف مسیحی بود، محمد در حالی که شمشیر در یک دست و قرآن در دست دیگر داشت قیام کرد، و تخت خود را بر ویرانههای مسیحیت و خرابههای «رُم» مستقر ساخت! در شخصیت بزرگ محمد و سادگی امت او و روح دین وی اسباب انحلال روم شرقی و سقوط آن به ودیعت نهاده شده بود! دیدگان ما با بیم و هراس انقلابی را میبیند که یکی از بزرگترین انقلابهای بشر در روی زمین است([4]). «فن شلیگل» آن را اینطور ترسیم میکند: «هنگامی که انحطاط روم و فساد در بار بیزانس و ویرانه آشوریان و هرج و مرج شهرهای بزرگ آسیا را با عرب بادیهنشینی که سادگی خود را در سایه آزادگی اصیل خویش حفظ کرده بود، مقایسه کنید، خواهید دید که بدون شک فساد ملت عرب کمتر و دوستی آنها محکمتر بود و از شخصیت بهتری برخوردار بودند. تردیدی نیست که عرب در قرون اولیه اسلام عزم و ارادهی عظیمی داشت. شما این صفات ساده را حتی بعد از دوران تمدن آنها نیز میتوانید در آنان ببینید([5]). در همان هنگام که جزیرة العرب با این زندگی جدید نیرو میگرفت، دو دولتی که عالم قدیم را میان خود تقسیم کرده بودند و مرزها و متصرفات آنها، جزیرة العرب را در بر گرفته بود، یعنی دولت ایران و روم، دستخوش انحلال سیاسی و اجتماعی شده بود. در ایران ظلم و تعدّی همه طبقات را درهم میکوبید، و تمام مظاهر آزادی را از میان میبرد. دولت نیز پیوسته در معرض زد و بندهای سیاسی و توطئهها و مطامع مدعیان سلطنت قرار داشت. حماسهی جنگی ایران که سپاهیانِ آنها را تا دورترین نقطه آناطولی پیش برد، در آن ایام خاموش شده بود. و به جای آن عیاشی و راحتطلبی در ارکان دولت و سپاه راه یافته بود. قدرت دولت مرکزی از میان رفته بود و از نگاهداری نقاط دور دست امپراطوری ناتوان بود. به همین جهت آشوب و کشمکش در همه جا حکومت داشت. دولت روم نیز تجزیه شده بود. نیمهی غربی آن را بربرها میان خود تقسیم کرده بودند و آنچه مانده بود روم شرقی بود. تمدن روم شرقی نیز چندان دوام نیافت. امپراطور «ژوستنیان» در اوائل قرن ششم میلادی با اصلاحات و فتوحات خود تمدن روم شرقی را به اوج خود رسانده بود، ولی چیزی نگذشت که عوامل انحلال و تجزیه در آن راه یافت. انظمه و قوانین رومی خود، بزرگترین عامل این انحلال بود! اجرای این قوانین شکاف بین طبقات و افراد را بیشتر میکرد. به این معنی که به رومیها همهگونه حقوق مناصب و امتیازات را میداد، و سایر رعایای غیر رومی دولت را از آن محروم میساخت. بدینگونه بود که جامعهی روم([6]) به دو طبقهی حاکم و محکوم تقسیم شده بود. حاکم رومیها و محکوم غیر رومیان بودند که اکثریت نیز با آنها بود. مع الوصف از تمام حقوق و امتیازات محروم بودند. این محرومیت بخصوص در ایالات دور دست که از نظارت دولت مرکزی برکنار بود بیشتر احساس میشد. اکثریت تحت فشار و شکنجه به سر میبردند. از اینرو طالب نابودی استبداد روم بودند و انتظار روزی را میکشیدند که از زیر یوغ آن نجات یابند. سپاهیان روم نیز در این عصر که از آن سخن میگوئیم رنگ قومیت خود را از دست داده بود. افراد مزدور و مردم کشورهای فتح شده بیشتر نفرات آن را تشکیل میداد. دولت روم به این سپاه چشم دوخته بود، و ناگزیر بود که خود را در پناه آن نگاه دارد. همین معنی نیز کمک زیادی به انحلال امپراطوری روم کرد؛ زیرا غرور ملی سپاه که حافظ امپراطوری بود دیگر وجود نداشت و نمیتوانست مانند سابق عالم قدیم را در وحشت و اضطراب فرو برد، و قدرت امپراطوری را تا جنگلهای «ایگوسیا» و سواحل دریای بالتیک گسترش دهد. به علاوه پیروزی جنگی مسلمانان از جهاتی بازگشت به علل عارضی مکرر و ناشی از آشنائی آنها بفنون جنگی نبود. در واقع لشکری که از صحرا برخاسته بود نمیتوانست با سپاهیان منظم و سازمان یافتة روم و ایران برابری کند. بسیاری از سربازان عرب تجارب جنگی خود را در جنگهای ایران آموخته بودند. آنچه باعث پیروزی عرب بر ملل مغلوب گردید، حماسههای دینی و شور مذهبی آمیخته با اخلاص و از خود گذری بوده که روحیة سربازان جوان را تقویت میکرد و سازمان میداد. همین شور مذهبی و حماسههای اسلامی بود که سپاهیان شجاع روم را مقهور کرد و توانست آنان را سرکوب کند. اطاعت مطلق از دستورهای امرا و فرماندهان نظامی نیز در صفوف نظامی مسلمین کاملا حکمفرما بود، و این خود موجب میشد که نقص فنی و آشنائی آنها را به فنون جنگ جبران کند. تحرک و سرعت نیز از امتیازات فتوحات نخستین مسلمانان بود، و یکی از عوامل پیروزی آنها به شمار میرفت. زیرا شور و شوق به جنگ هر قدر زیاد باشد، در جنگهای طولانی باقی نمیماند، بلکه وقتی آثار سرعت و صدمه نخستین پدید آمد، معمولا نظم و قابلیت جنگی است که منتهی به پیروزی میگردد. از این گذشته مسلمانان در بیشتر فتوحات خود، توانستند با سرعت از ثمرات جنگی خویش بهرهبرداری کنند و در ممالک فتح شده، در میان مردمی که اختلافات دینی آنها را متلاشی میساخت و گرفتار انواع ظلم و ستم بودند، و دشمنی و کینهتوزی نابودشان میکرد، باقی بمانند. سپاهیان روم در اغلب این جنگها با این که نسبت به عرب از لحاظ فنون جنگی و آزمودگی تفوق داشتند، باز شکست میخوردند و زیانها میدیدند. ناگفته معلوم است که آنها نمیتوانستند عواطف ملل خود را که سالها نسبت به آنها ظلم و بیعدالتی پیش گرفته بودند، جلب کنند و از پشتیبانی بیدریغ آنها برخوردار گردند. دولت روم هنگامی مورد حملة سپاهیان اسلام واقع شد که جنگهای ایران، قوای آن را به تحلیل برده و نفوذ حکومت مرکزی شان را به صفر رسانده بود، و گروهی از سرداران و حکام ایالات بر ضد حکومت مرکزی سر به شورش برداشته، و در صدد کسب استقلال بودند. مدتها بود که غرور ملی در نفوس زعما و بزرگان قوم فرو نشسته بود و مطامع و مصالح شخصی بر همه چیز حکومت داشت. به علاوه رعایای استانها با دیدهی خشم به تسلط حکومت مرکزی مینگریستند؛ زیرا دولت به واسطه ضعف قدرت، آنها را به حکام و مأمورینی سپرده بود که با نهایت قساوت و شدت عمل با آنها رفتار میکردند. سختگیری در امر دین نیز به این ضعف و بدرفتاری با مردم و عکلس العمل آنها کمک میکرد و بیش از پیش تخم کینه و سوءِ ظن به حکومت مرکزی را در دل مردم بذر مینمود. تا جائی که علمای یهود در مصر و شام و بزرگان نصارا که حاضر نبودند مذهب رسمی دولت را قبول کنند، این سیاست را خشن میدانستند و با آن مقاومت میکردند. بسیاری از مردم هم آنها را در این دشمنی و مقاومت تقویت مینمودند. هنگامی که اسلام ظهور کرد سیل فتوحات اسلامی به طرف اراضی دولت روم سرازیر شد، و از هر جهت آن را آماده پیروزی یافت. روحانیون و زعمای نصارا و طبقات مختلف ملت که محکوم حکم ظالمانة دولت مرکزی بودند نیز توانستند میزان اعتدال جنگجویان جدید را بیازمایند که فقط به لزوم تسلط خود و احکام دینشان اکتفا مینمودند. در حقیقت مسلمانان در فتوحات خود، نمونههای والائی از اعتدال و کف نفس و دوری از معاصی و رفتار وحشیانه نشان دادند که تاریخ جنگ آن را سیاه نموده است. مثلاً نگاه کنید به سفارشی که ابوبکرصدیق رضی الله عنه به سربازان اسلام میکندکه «خیانت نکنید، کسی را به زنجیر نکشید، اعضاءِ بدن کسی را قطع نکنید و کودکان و پیران و زنان را به قتل نرسانید. نخلها را قطع نکنید و آن را نسوزانید، بلکه نباید هیچ درختی را قطع کنید، گوسفند و گاو و شتر را نیز برای استفاده از گوشت آنها، تلف نکنید»([7]). یا ببینید که وقتی عمر فاروق رضی الله عنه به تقاضای مردم بیت المقدس وارد آن شهر میشود تا قرار داد پیمان صلح آن را تحویل بگیرد، چگونه با نهایت سادگی وارد میگردد و چگونه فرماندهانش را که با تشریفات لازم به استقبال رفته بودند عقبزده و با این که فاتح بود در پیمان صلح خود نوشت: «اهالی بیت المقدس تأمین جانی خواهند داشت، زنان و فرزندانشان مصون خواهند بود. کلیه کلیساها و معابد آنها نیز در امان خواهد بود، نه کسی در آن سکونت خواهد کرد و نه ویران میشود». عمر در «کلیسای قیامت» نماز نخواند، مبادا بعدها مسلمانان به همین دلیل آن را از چنگ مسیحیان درآورند([8]). شما خوانندگان گرامی این موارد را که در سیر فتوحات اولیه اسلامی نوشته شده است با انواع خونریزیها و ویرانیها و غارتگریهای که در گرماگرم جنگهای ایران قبل از حملة مسلمین به وسیله سربازان آنان به وقوع میپیوست، مقایسه کنید و ببینید قیصرها و فرمانداران و فرماندهان نظامی آنها در اقلیمهای تحت سلطة خود، با چه شکوه و جلالی حرکت میکردند و چگونه از روبروشدن با ملت یا گوشدادن به دادخواهی آنها سر باز میزدند، سپس آن را با فرمانهائی که فرماندهان فاتح اسلام صادر میکردند و دادخواهی آنان و حمایتی که از مردم کشورهای فتح شده در قبال مظالم عمال امپراطور و افسران و سرداران وی به عمل میآوردند مقایسه نمائید. این مقایسه که میان عدل و ظلم، اعتدال و خودکامگی، عفت و بیعفتی، مسامحه و بیرحمی بود، یکی از بزرگترین عواملی بود که راههای فتح و فیروزی را برای مسلمانان هموار میساخت، و به آنها میدان میداد که ملتهای ستمدیدهی ممالک مفتوحه را از قید رِقّیت[9] و بیعدالتی آزاد سازند و اعتماد آنها را به سوی خود جلب نمایند و موجب شد که یک نوع اطمینان برای زندگی در سایهی حکومت جدید برای خود بیابند؛ زیرا مسلمانان جبر و ظلمی را که دشمن فاتح پس از ورود به کشور مفتوح داشت، به همراه نیاورده بودند و ملل مغلوب را در بیم و هراس قرار نمیدادند. چنانکه خواهیم دید این سیاست حکیمانه و مسامحه را مسلمانان در جنگهای نخستین خود معمول میداشتند، به طوری که مسیحی و یهودی، همان آزادی را داشت که مسلمان دارا بود. ملل غیر مسلمان در غالب موارد میتوانستند دین و آداب و رسوم خود را در سایهی حکومت اسلامی فاتح حفظ کنند، اوامر دولتی هم با مساوات و اعتدال میان آنها جریان داشت. آثار این سیاست نیز در نقاطی که پس از فتح تحت قیمومیت مسلمانان واقع میشد روشن بود. به طوری که ممالک مفتوحه پس از فتح بر اساس محکمی استوار میگردید، و ناراحتیهای ناشی از غلبهی فاتحان احساس نمیشد. به همین جهت مسلمانان با این که در آن اوقات، در جبهههای مختلف سرگرم جنگ بودند، در همان حال نیز به تنظیم امور نقاط فتح شده و آمادهساختن آن جهت پذیرش احکام عادلانهی اسلام، میپرداختند. اینها عوامل و مواردی بود که به دنبال فتوحات اولیه اسلامی پیش میآمد. راههای آن نیز همین بود که گفتیم. در سایه این عوامل و موقعیتها بود که مسلمانان توانستند شرق و غرب جهان قدیم را به تصرف آورند، و دریاها را در نوردیده و از ناحیه غرب تا قلب ممالک مسیحینشین (اروپا) را در کمتر از یک قرن بپیمایند. فتوحات اسلامی دیری نپائید که متوقف ماند، و این به هنگامی بود که مسلمانان در سایهی دولت وسیع زندگی خود را به خوشی و آسایش گذراندند. در آن هنگام بود که دولت روم شرقی و مسیحیت توانستند خود را آمادهی دفاع و مقاومت کنند و به دنبال آن مسلمانان برای اولین بار در کنار دیوارهای قسطنطنیه شکست خوردند و دروازهی اروپا از ناحیه شرق به روی آنها بسته شد، سپس برای دومین بار در دشتهای «تور» سرزمین شهیدان اسلام واقع در خاک فرانسه شکست آنها روی داد، و بدینگونه فتوحات اسلامی در اوپا متوقف ماند. اسلام از اروپا به جنوب بازگشت. امپراطوری اسلامی متلاشی شد و به صورت ملوک الطوائف و دول متخاصم درآمد، و بدینگونه زمان فتوحات درخشان اسلامی با سرعتی که داشت، سپری گردید.
[1]- Gibbon: Decline and fall of the Roman Empire. CH. L [2]- Gibbon: Ibid; CH. L. [3]- Fin lay: Greece under the Romans, CH. V. [4]- Gibbon: Ibid; CH. L. [5]- Fr. Vonschiegel: Ibid, Kap XII. [6]- تاریخهای اسلامی کلمهی «روم» را بر رعایای دولت روم شرقی یا دولت بیزانس اطلاق میکنند. چنانکه میبینیم در حوادث فتح شام و مصر و آسیای صغیر و محاصرهی قسطنطنیه این کلمه استعمال شده است. گاهی هم به طور اعم بر همه سکنه نواحی شمال مدیترانه اطلاق میگردد. تواریخ اولیه اسلام همه ملل نصارا را روم میدانست (ابن خلدون ج 6 ص 107) ولی استعمال نخست بیشتر و صحیحتر است. [7]- تاریخ ابن خلدون ج 2 – قسم دوم ص 65. [8]- تاریخ ابن خلدون ج 2 – ص 255. [9]- رقیت = غلامی، بندگی [مصحح].
از کتاب: صحنههای تکاندهنده در تاریخ اسلام (ترجمه فارسی مواقف حاسمة فی تاریخ الإسلام، تألیف: محمد عبدالله عنان، ترجمه: علی دوانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|