سیاست دینی مسلمانان و جنگ صلحجویانه اسلام در عالم قدیم
اگر خارجشدن عرب مسلمان از بیابان و بادیهگردی و رسیدن به زندگی درخشان جدید که با قلت نفرات و نقص فنی خود، به جنگ دو امپراطوری از بزرگترین دول عالم قدیم یعنی دولتهای ایران و روم رفتند، و توانستند در کمتر از یک قرن، دولتی با عظمت بر ویرانههای آن بنا کنند، اگر این موضوع از امور دهشتانگیز تاریخ است، پیروزی اسلام بر ادیان قدیم و تصرف سریع ممالک مفتوحه نیز از شگفتانگیزترین وقایع تاریخی است.
هرگاه پیروزی مسلمانان به علل و عواملی بازگشت کند که بیرون از اراده و تدبیر آنها باشد، از جهاتی نیز به اوضاع زندگی ملل مفتوحه و احوال اجتماعات جدید بازگشت میکند که به زیر پرچم اسلام درآمدند، و ناشی از خصوصایت فردی و اجتماعی آنهاست.
در طومارهای دعوت اسلامی، از آن همه وقایع اسفانگیز و خونریزیهائی که با ظهور اکثر ادیان قدیم مقارن بود، و آنچه بالاخص در قرون نخستین نصرانیت میبینیم، اثری نیست. دعوت اسلامی با وسائل صلحجویانة مخصوص به خود انتشار یافت. پیروزی آن هم بزرگترین موضوعی است که تاریخ ادیان و عقاید ثبت کرده اند.
مورخ اروپائی (فن گت اشمیت) میگوید: «استقبال دستهجمعی ملتها برای پذیرفتن دین جدید که به دنبال فتوح شگفت انگیز پدید آمد، موضوعی است که دنیای قدیم به یاد نداشت. ولی اسلام در این پیروزی گوی سبقت را از همه ربود».
«دوزی» مورخ دیگر میگوید: «این غلبه و پیروزی برای اولین بار در جنگ اسلام آشکار شد، به ویژه هنگامی که دانستیم دین جدید چیزی را بر کسی تحمیل نکرده است([1]).
در واقع دعوت اسلامی از روز نخست بر اساس تسامح و احترام به عقاید و معنویات استوار بود. بخصوص در مقابل یهود و نصارا، یعنی پیروان کتابهای آسمانی که اسلام اعتراف به تقدیس آنها داشت.
یهودیت و نصرانیت در وقتی که پیغمبر عربی ظهور کرد و اسلام از صحرا برخاست، آئین اکثر ممالکی بود که مسلمانان فتح کردند، و جزیه نیز کلیه مالیاتی بود که دین جدید بر غیر مسلمین واجب دانسته بود، تا از این راه عقاید و شعائر آنها محفوظ بماند.
این امتیاز در بادی امر منحصر به یهود و نصارا بود، ولی چیزی نگذشت که در همان زمان حیات پیغمبر نسبت به پیروان سایر ادیان مانند قبایل بحرین و زردشتیان ایران نیز گسترش یافت.
بعدها این امتیاز به بربرهای افریقا رسید، و بربرها نیز در پرداخت جزیه به منظور آزادی شعائر و عقایدشان در ردیف یهود و نصارا و زردشتیها قرار گرفتند.
ظاهر اینست که همواره بتپرستی بر قبائل بربر حکومت داشت، و دین بربرها پیش از فتح روم همان بتپرستی بود. ولی حکومت رُم بعد از پیروزی بر «بربرها» نصرانیت را بر آنها تحمیل کرد، و این کیش از قرن چهارم میلادی در میان اکثر ساکنان افریقا انتشار یافت. و نیز ظاهراً بیشتر این قبایل پیش از فتح اسلامی پیرو دین یهود بودند([2]).
به هرحال آنچه مسلم است سیاست تسامح دین و حریت و آزادی اسلام شامل کلیه ملل مفتوحه بود. در میان این ملتها، بسیاری هم بودند که هنوز شعائر بتپرستان داشتند.
گلدزیهر میگوید: «اسلام انتشار یافت تا بر اساس یک سیاست عالی، نیروئی جهانی باشد. در قرون نخستین پذیرفتن آن یک امر حتمی نبود؛ زیرا کسانی که به خداوند یگانه ایمان داشتند یا کیش خود را بر اساس کتب آسمانی خود استوار میداشتند مانند یهود و نصارا و زردشتی، هرگاه «جزیه» میپرداختند میتوانستند از آزادی شعائر خود و حمایت دولت اسلام برخوردار باشند.
اسلام نمیخواست به هر قیمت که هست در اعماق جانهای آنها نفوذ کند، بلکه در صدد بود که در ظاهر بر آنها حکومت داشته باشد. حتی اسلام در این سیاست خود به جای دوری هم رفت. مثلا در هند شعائر و معتقدات قدیمی در سایة حکومت اسلامی همچنان در معابد باقی بود([3]).
«دوزی» در آنجا که از فتح اندلس سخن میگوید از این تسامح دین اسلامی بدینگونه یاد میکند. «وضع نصارا در سایه حکومت اسلامی طوری نبود که نسبت به آنچه قبلاً داشتند شکوههای زیادی داشته باشند. مضافاً به این که مسلمانان مسامحه زیادی نشان میدادند. در امور دینی به هیچکس سخت نگرفتند.
نصارا در این خصوص از مسلمانان حقشناسی نکرده اند، بلکه آنها فقط فاتحان اسلامی را به علت تسامح و عدل آنها ستوده اند و حکومت آنها را مانند حکومت ژرمنها و فرانکها دانسته اند.
به طور خلاصه تسامح دینی یکی از اصول ثابت و پایههای محکم سیاست دینی اسلامی است که به عصر خود پیغمبر بازگشت میکند. بعدها نیز حدود آن توسعه یافت، تا جائی که از آنچه پیغمبر نظر داد و خلفای راشدین معمول میداشتند هم تجاوز کرد.
این تسامح گرچه نسبی است و بستگی به کسب آزادی دینی با پرداخت «جزیه» دارد، ولی نباید فراموش کرد که در اعصار تاریک کشمکشهای دینی، موضوع تازهای بود. کشمکشهائی که آتش آن جز با سیلهای خون فرو نمینشست، و دولت فاتح دین خود را بر ملتهای مغلوب املاء میکرد و اکتفا به حفظ شعائر و اعتراف لفظی آنها نمینمود، و در این راه از هیچگونه سختگیری فروگذار نمیکرد.
بنابراین، دولت اسلامی دو امتیاز یا دو نعمت را برای ملتهای مغلوب ارمغان آورد: یکی نعمت تسامح و آزادی دینی، و دیگر نعمت احکام عادله و معتدل بود که اصول و حدود معینی را برای آنها مقرر میداشت و همین تسامح و ملاحظه نیز اثر محسوسی در پیشبرد فتوحات اسلامی داشت.
آیا بعد از آنچه گفتیم جا دارد که ما سئوال کنیم: چگونه اسلام با سرعت خارق العاده در بین ملتهای مغلوبه انتشار یافت؟ و چه عواملی باعث شد که ملل مغلوبه با همه حریت و آزادی مذهبی از دین خود دست بکشند و بدین حکومت جدید بگروند، سیاست اسلامی در بسیاری از تسامح و مدارای خود توفیق یافت که در کمتر از یک قرن ملتهای بزرگ اسلامی را در ایران و شام و مصر و آفریقا و اسپانیا پدید آورد.
این برتری و پیروزی شگفتانگیز نتیجة یک سلسله عوامل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بود که حکومت اسلامی رعایای جدید خود را از آن برخوردار ساخت.
***
پیروزی اسلام در شام و مصر سریعتر و آسانتر از سایر ممالک مفتوحه انجام گرفت.
مسیحیت هنگام فتح مصر و شام توسط مسلمانان، در آن کشورها حکومت داشت، ولی طوری بود که میباید با آتش و شمشیر نابود گردد. اختلاف و پراکندگی در ارکان آن رخنه کرده بود. پایههای آن متزلزل و سقفهایش سست شده بود. طوایف و مذاهب گوناگون بوجود آمده، خصومت و دشمنی میان آنها راه یافته و ظلم و خونریزی بالا گرفته بود، و به دنبال آن کشمکش سیاسی و اجتماعی حکومت داشت.
پیروزی مسلمانان در تسلط بر دنیای قدیم با آن سرعت شگفتانگیز، دلیل بارز نیرومندی اسلام و برتری دعوت آن بود. چنانکه همه گونه عدالت و مدارا و عفتنفس و وارستگی که مقارن آن توسط فاتحان اسلامی در ممالک مفتوحه اعمال میشد، دلیل قاطعی بر ستمکاری حکومتهای مسیحی در آن اعصار بود. مضافاً به این که کلیسا نمایشگر عدالت و برادری به معنی واقعی خود نبود.
آیا اینها همگی شواهد زنده و عمیقی نبود که دین جدید، برای پیروی مناسبتر است و تنها دین حق است که پیروز میگردد؟ چرا، این معنی در آن عصر به خوبی در دلها نقش بسته بود.
اعتقاد به معجزات تیر مسمومی بود که به سینة کلیسا خورد و آن را عقب زد؛ زیرا حتی معجزهای رخ نداد که دشمنی اسلام را نسبت به مسیحیت از میان ببرد، و هیچ صاعقهای جلو پیشرفت آن سپاهیان پیروزمند که در مدت یک قرن عالم قدیم را اشغال کردند، نگرفت!
پیروزی اسلام در سایر ممالک مفتوحه نیز چنین بود. فیلسوف «فن شلیگل» میگوید: میتوانیم دین جدید اسلام و فتوحات مسلمین را در پرتو این مهاجرت جدید، مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا قسمت بزرگی از مسلمانان به اسپانیا هجرت کردند. و این مهاجرت در آسیا و افریقا انقلاب بزرگی در حکومت و زبان و نظامهای سیاسی ملل مغلوب پدید آورد، این انقلاب از آنچه جنگهای قبائل جرمنی در اروپا بوجود آورد، بزرگتر و عمیقتر بود([4]).
آیا انتشار اسلام با آن سرعت خارق العاده در ممالک مفتوحه همیشه با سیاست خلافت اسلامی یا مانند آن مخصوصاً بعد از آن که به صورت سلطنت شخصی درآمد، همآهنگ بود؟ ظاهراً در بسیاری از اوقات چنین نبوده است. بلکه بالعکس پیشرفت اسلام گاهی برای مصالح مادی دولت اسلامی، بزرگترین زیانها را در بر داشت، یکی از درآمدهای اسلامی جزیه یعنی مقدار مالی بود که بر یهود و نصارا و مجوس تعلق میگرفت. آن هم در بیشتر اوقات با اعتدال و مدارا همراه بود. مثلا جزیه فقط به مردان تعلق میگرفت و دختران و زنان و پیران از آن معاف بودند.
تازه تعیین مقدار و تحصیل آن نیز بعد از آن بود که مؤدیان قبل از هرچیز از غله اراضی خود مقداری که بتوانند معابد و مخارج خود را تأمین کنند، بردارند، و حتی مدارای در این خصوص گاهی باعث کوتاهی در اصل پرداخت آن میگردید!([5])
***
هنگامی که فتوحات اسلامی توسعه یافت، بودجه دولت و سپاه نیز به میزان بسیار زیادی بالا گرفت، و خلافت اسلامی نیازمند به تأمین آن گردید.
با این وصف با همه احتیاجی که مصالح مادی آن ایجاب میکرد، اتفاق نیافتاد که دولت اسلامی سیاست سختی در پیش گیرد، هرچند باعث انتشار دین دولت میشد و نفوس مسلمین ازدیاد مییافت.
حتی عمر بن العزیز رحمه الله که نسبت به انتشار اسلام عنایتی خاص داشت، در سراسر قلمرو اسلامی جزیه را ملغی ساخت و میان آنها و مسلمانان اصل مساوات برقرار نمود.
از آنچه در این باره از ول نقل میکنند یکی اینست که به «حیان بن شریح» والی مصر نوشت: جزیه را از آنها که مسلمان میشوند بردار؛ زیرا خداوند میفرماید: { فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٥)} (توبه: 5)
«اگر توبه کردند و نماز گزاردند و زکات دادند آنها را رها کنید که خداوند بخشنده مهربان است».
حیان بن شریح در جواب عمر بن عبدالعزیز نوشت: «اسلام با این طرز جزیه گرفتن زیان دیده و خزینههای دولتی خالی مانده است».
عمر بن عبدالعزیز در جواب وی نوشت: «کسانی را که قبول اسلام میکنند از پرداختن جزیه معاف کن، نفرین خدا بر تو باد. خداوند محمد صلی الله علیه و سلم را فرستاد تا راهنمای مردم باشد نه آن که ثروت بیندوزد([6]).
بدینگونه در روزگار نخست اسلام با مردم ممالک مفتوحه رفتار میکرد و حاضر بود خود زیان بهبیند و به دیگران فشاری وارد نگردد. همین معنی موجب شد که به مرور ایام بیشتر مردم کشورهای فتح شده در مسلمین ادغام شوند، به طوری که جز اقلیتهائی از آنها بقیه اسلام را پذیرفتید، و از اینجا امتیاز دینی از میان رفت، به طوری که تشخیص بین مسلمان ریشهدار و مسلمان جدید محال به نظر میرسد. و نیز از این راه جزیه برداشته میشد و حکومت اسلامی خسارات مادی را با نیروی معنوی ملتهای مسلمان شده، جبران میکرد.
بدین ترتیب سیاست ملایمی که حکومتهای اسلامی نسبت به رعایای جدید خود پیش گرفتند، نخست با مسامحه در امر دینشان به آنها کمک کرده، سپس از راه جزیه به آنان مساعدت نمود، و در آخر آنها را به جمع مسلمانان ضمیمه کرد، و بدین وسیله اقوام مغلوب از مساعدت مادی و معنوی فاتحان اسلامی بهرهمند میشدند.
از اینجا به خوبی پیداست که پیشرفت اسلام با آن سرعت همه جانبه، همیشه با سیاست حکومتهای اسلامی همراه نبوده است. بلکه گاهی از راه مصالح مادی زیان دیده است.
توجه به این مطلب، یک حقیقت تاریخی وحشتانگیز را بازگو میکند که بیشتر نویسندگان غربی که از اسلام و موجبات پیشرفت و عوامل رسوخ آن در میان ملتها سخن گفته اند، آن را انکار میکنند و به شائبه غرض آلوده میسازند.
***
اینها که گفتیم راجع به پیشرفت اسلام در اعصار اولیه آن بود. اینک میخواهیم ببینیم چگونه اسلام در قرون وسطی و عصر جدید، در سایر نقاط عالم قدیم و دورترین قسمت آن، منتشر گشت.
امپراطوری بزرگ اسلام از اواخر قرن اول هجری، در مشرق از سند تا مغرب (مراکش) و در غرب از سواحل اقیانوس اتلانتیک و در شمال از سلسله جبال پیرنه و اواسط آسیا تا صحرای بزرگ آفریقا و دریای عرب (بحر احمر) امتداد داشت، و بیش از چهار قرن علی رغم شورشها و انقلابات گوناگون، در این قلمرو وسیع حکومت میکرد.
پیروزی، تنها وسیلهی پیشرفت اسلام نبود؛ زیرا اسلام در بسیاری از نقاط دوردستی که فاتحان اسلامی به آنجا نرسیده بودند، بدون جنگ و شمشیر رواج یافت.
یک نگاه اجمالی به نقشهی جهان اسلام این حقیقت را تأیید میکند. مثلا در چین، مغولستان، منچوری، اندونزی، ملایو، جزائر فلیپین، برنوئی و سایر نقاط خاور دور بیش از صد میلیون مسلمان وجود دارد. و در قسمت غربی عالم قدیم در مشرق افریقا و در ماداگاسکار، زنگبار، موزامبیک، دارالسلام، رودزیا، و در نیجریه، سرالیون، ساحل طلا، لیبریا، کنگو، و سایر نقاط قاره افریقا بیش از پنجاه ملیون مسلمان زندگی میکنند([7]).
به طور قطع انتشار اسلام در این مناطق دور دست محصول فتوحات اسلامی نبوده است؛ زیرا فاتحان اسلام در هیچ عصری به این مناطق نرسیدند. انتشار اسلام در آن مناطق دور دست داستانی به دنبال دارد که یکی از شگفتانگیزترین داستانهای رزمی صلحجویانه اسلام در تاریخ بشر است.
مسلمانان آسیای میانه یا شهرهای ماوراء النهر را که امروز معروف به ترکستان روسیه است، در قرن دوم هجری فتح کردند، و فتوحات آنها به شهر کاشغر در مغرب چین رسید.
از آن هنگام بازرگانان و اصلاحطلبان مسلمین آهنگ نقاط مختلف چین شمالی و شرقی نمودند، در حالی که حامل تعالیم اسلام بودند و در هرجا استقرار مییافتند آن را منتشر میساختند.
به مرور زمان اسلام به دست این مجاهدان به مغولستان و منچوری رسید، همچنین در اواسط چین و جنوب آن منتشر گشت. تا جائی که وقتی جهانگرد نامی «ابن بطوطه» مغربی در قرن هشتم هجری به جنوب چین رسید، مسلمانان بسیاری را در شهرهائی که سر میزد دید، هم اکنون نیز در چین بیش از پنجاه ملیون مسلمان زندگی میکنند که در نقاط جنوبی و میانه و شمالی آن کشور حتی منچوری سکونت دارند.
انتشار اسلام در هند نیز متعاقب فتح سند توسط مسلمین در قرن دوم هجری روی داد. سپس فتوحات اسلامی در جنوب و شرق هند گسترش یافت، و در قلب شبه قارهی هند پخش شد.
بعدها نیز بسیاری از نقاط شبه قاره هند تحت فرمان حکومتهای اسلامی بود. بازرگانان و خیراندیشان مسلمین نیز از هند به طرف شرق یعنی جزائر هند شرقی رفتند.
جزیرهی «سوماترا» از قرن هفتم میلادی تا قرن سیزدهم یک کشور هندی بود، تا این که در آن قرن (قرن هشتم هجری) مسلمانان وارد آنجا شدند و دعوت اسلامی را در آنجا انتشار دادند.
سپس قدم به شبه جزیره «ملایو» نهادند و از آنجا گذشته به «جاوه» آمدند که مردم آن پیروکیش «برهمائی» بودند و اسلام را در آنجا نشر دادند.
هنگامی که «ابن بطوطه» در اواسط قرن هشتم هجری این جزیره (جاوه) را سیاحت کرد، چند امیر نشین مسلمان در آنجا وجود داشت.
مسلمانان همچنین در جزائر دور دست هند شرقی مانند «برنوئی» و فیلیپین استقرار یافتند و به دنبال مستقرشدن آنها نیز اسلام در آن نقطه منتشر میگشت. تا جائی که پیش از آن که در قرن شانزدهم میلادی استعمار هلند آنجا را اشغال کند، دارای حکومتهای اسلامی و اجتماعات مسلمین بود.
به دنبال انتشار اسلام در قلب و غرب افریقا نیز داستانی به همین گونه پدید آمد. میدانیم که مسلمانان، شمال افریقا را در اواسط قرن اول هجری بعد از مقاومت سخت قبائل بربر، گشودند، و سرانجام بیشتر این قبیلهها نیز اسلام را پذیرفتند.
در اواخر قرن پنجم هجری به روزگار «المعز لدین الله فاطمی» خلیفه مصر طوایفی از اعراب مسلمان از بنی هلال و بنیسلیم و بنی ریاح و غیره که به مصر آمده بودند، از مصر به افریقا رفتند و در نقاط مختلف آن قاره گردش کردند، بادیههای میانه و جنوبی افریقا را پیمودند تا به قلب صحرای بزرگ و رودخانه «نیچریه» رسیدند و اسلام را در میان قبائل دور دست سیاهپوست و کشور «مالی» واقع در شمال رودخانه «نیچر» منتشر ساختند.
این همان نقطه ایست که «ابن بطوطه» در سفرنامهي خود از آن نام میبرد و اوضاع آنجا و مناطق بعد از آن را توصیف میکند و میگوید که بیشتر مردم آنجا مسلمان هستند.
آنگاه تعالیم اسلامی از آنجا به وسیلة بازرگانان و رهگذران مغرب به «سنگال» و سایر مناطق مجاور رسید. در قرن پنجم هجری اسلام در موریتانی واقع در شمال نیز به دست قبائل مرابطین که در «لمتونه» و غیره میزیستند، انتشار یافته بود.
تجار و سیاحان مسلمین به طرف غرب افریقا به منظور دستیافتن به طلا راهی شدند. بدینگونه مسلمانان به هرجا که در آفریقا روی میآوردند، اسلام نیز به دست آنها انتشار مییافت!
در شرق افریقا اسلام از قرن دوم هجری به وسیلة اصلاحطلبان و بازرگانان مسلمان که از سواحل خلیج فارس به آن نواحی و سواحل افریقای شرقی و جزائر آن آمدند منتشر گشت، و علائق تجاری و معاملات بازرگانی را با جزیرة «ماداگاسکار» و سواحل «سومالی» و «بمباسا» و «زنگبار» و «موزامبیک» برقرار ساختند.
روابط بازرگانی مسلمین توسعه یافت و در ناحیهی غرب افریقا به «رودزیا» رسید که در بعضی از اعصار مملکت مستقل و نیرومند سیاهپوستان بود([8]).
پیشرفت اسلام در بین قبائل سیاهپوست در نقاط مختلف افریقا آثار نیکوئی به بار آورد، اسلام آنها را از بسیاری رسوم و خرافات بتپرستی نجات داد و سطح زندگی مادی و ادبیشان را بالا برد. از این گذشته اسلام چندین قرن بر قسمت اعظم شبه جزیرة اسپانیا حکومت داشت و پرتوهای تمدن درخشانش به دست مسلمانان میدرخشید.
هنگامی که دست تقدیر طومار تسلط اسلام را از اسپانیا (اندلس) درهم پیچید اسلام از راههای دیگر در قاره اروپا رخنه کرده بود.
میبینیم که در قرن سیزدهم میلادی اسلام به واسطهی جنگهای تاتارها در مشرق روسیه، در جنوب و شرق اروپا نفوذ کرده است. تاتارها سپس متوجه شهرهای قفقاز و شبه جزیره کریمه شدند، و در پیشروی خود به مقابل «پولونی» رسیدند.
هنگامی که خلفای عثمانی قسطنطنیه را فتح کردند و دامنة فتوحات خود را تا قلب بالکان و سواحل دانوب و مرزهای پولونی واوکراین گسترش دادند، دعوت اسلامی در سراسر این قلمرو منتشر گشت، با این فرق که انتشار آن محدود بود و با وسعت فتوحات و متصرفات عثمانی در اروپا تناسب نداشت.
علت آن هم این بود که حکومت عثمانی پیوسته عناصر شایسته خود را که پدیدآرندگان تمدن بودند از دست میداد. به همین جهت ما امروز در قلمرو بالکان فقط پنج ملیون مسلمان از سی ملیون نفوس آن سراغ داریم([9]). با این که میدانیم «بالکان» مدت چهار قرن تحت فرمان حکومت عثمانی قرار داشت.
همچنین ما در مجارستان و پولونی و لتوانی و فنلاند جمعاً مسلمانانی که تعداد آنها از چند هزار نفر تجاوز نمیکند، نمییابیم.
اخیراً نیز میبینیم که چگونه اعتقادات اسلامی با نیروی معنوی جدید خود در چند نقطه از ممالک بزرگ اروپا که دارای تمدن درخشان میباشند، تجلی نموده است مانند آلمان و انگلیس و اتریش و ایالات متحده امریکا. این تجلی و پیشرفت معنوی اسلام -که توجه صاحبنظران را به خود معطوف داشته است – مقرون به سابقه و تهیه مقدمه نبوده است.
اسلام مردم را دعوت به خود میکند و در صدد است که اندیشههای مستعد را با بساطت مبادی خود و دموکراسی و سادگی و آزادیهای ثمربخشی که دارد، آشنا سازد.
1-
2- تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 107.
3-
4- .
5- فتح مصر ص 153 و 154.
6- خطط مقریزی ج 1 ص 88.
7- این تخمین مربوط به چهل سال پیش است که مؤلف کتاب خود را منتشر کرده است، بدیهی است که تعداد نفوس مسلمانان تاکنون افزایش یافته و کشورهای افریقائی نیز اکثراً استقلال پیدا کرده اند و به اسامی جدیدی خوانده میشوند. (مترجم)
8- ولی با کمال تأسف امروز در برابر دیدگان امضاء کنندگان اعلامیه حقوق بشر این کشور افریقائی، در بند اسارت یک اقلیت سفیدپوست نژادپرست غربی گرفتار است، و بر اثر فقدان وجدان اخلاقی جوامع معاصر هنوز مبارزاتش به ثمر نرسیده است. (مترجم)
9- چنانکه گفتیم این سخن مربوط به چهل سال پیش است. (مترجم)
از کتاب:
صحنههای تکاندهنده در تاریخ اسلام (ترجمه فارسی مواقف حاسمة فی تاریخ الإسلام، تألیف: محمد عبدالله عنان، ترجمه: علی دوانی