|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>اسلام > لشکرکشی فرانسه برای پیکار با مسلمانان اسپانیا
شماره مقاله : 6562 تعداد مشاهده : 259 تاریخ افزودن مقاله : 5/8/1389
|
لشکرکشی فرانسه برای پیکار با مسلمانان اسپانیا جنگ بزرگ عبدالرحمن غافقی، آخرین پیکار مسلمانان با فرانسویان نبود، همچنین واقعهی سرزمین شهیدان در خاک فرانسه آخرین برخوردی نبود که میان مسلمانان اسپانیا و فرانسویان به وقوع پیوست؛ زیرا علی رغم شکست مسلمانان در کرانههای رودخانه «لوار» فرمانروایان اسلام بعد از آن نیز مجدداً از سلسله جبال «پیرنه» عبور کردند و چندین بار در جنوب فرانسه جنگیدند. پادشاهان فرانسه از زمان (شارل مارتل) در صدد بودند جنوب پیرنه را به عنوان خطر مرزی فرانسه در مقابل حملات مسلمانان تعیین کنند. اولین گامی که میبایست در این راه برداشته شود این بود که فرانسویان پایگاههای اسلامی را در ایالت سپتمانیه واقع در جنوب فرانسه اشغال کنند، و مسلمین را از اراضی «گالیس» بیرون برانند و آنها را به ماورای جبال «پیرنه» برگردانند. این نقشه توسط «پپین» پسر شارل مارتل عملی شد. مرز «ناربون» آخرین قلعه اسلامی بود که پپین آن را در سال 760 میلادی به تصرف آورد و با سقوط پایگاه این شهر، سیادت مسلمین در «گالیس» نیز به پایان رسید. در این ایام اندلس (اسپانیا) دچار هرج و مرج و جنگ خانوادگی بود و پیوسته برای نجات خود چاره میجست. خلافت بنی امیه در شرق سقوط کرد (132 هـ) بعد از روی کارآمدن بنی عباس یکی از بازماندگان امویها به نام «عبدالرحمن بن معاویه» توانست از آن گیر ودار که تمام خاندان او را فرو گرفته بود، بگریزد و روی به افریقا بگذارد. سپس با مساعدت و راهنمائی یاران دودمانش وارد اسپانیا شد و بعد از پیروزی بر دشمنانش در جنگ مشهوری که در سال 138 هـ نزدیک «قرطبه» به وقوع پیوست به فرمانروائی اسپانیا نائل گردید. عبدالرحمن اموی که چون نخستین فرد بنی امیه بود که وارد اندلس (اسپانیا) شد «عبدالرحمن داخل» هم خوانده میشود. سعی کرد به جای دولت اموی شرق که از میان رفته بود، دولت دیگری در این سوی دنیای اسلام تأسیس کند. ولی او در آغاز کار خود را با مشکلاتی مواجه دید؛ زیرا حکام محلی در قبضه کردن حکومت اسلامی اسپانیا با وی رقابت مینمودند، از این رو عبدالرحمن چندین سال فقط سرگرم جنگهای داخلی و سرکوبنمودن شورشهائی بود که از نواحی مختلف اسپانیا بر ضد او به وقوع میپیوست. در این مدت اسپانیا در اضطراب و بینظمی به سر میبرد، آرامش خود را از دست داده بود و جنگهای خانوادگی وحدت و نظم آن را متلاشی میساخت. با این وصف او به مرور ایام با پشت کار و سیاست و تدبیر توانست شورشها را سرکوب کند و دشمنان خود را یکی پس از دیگری شکست دهد. *** مملکت فرانسه در آن موقع، زمام حکومت خود را بعد از درگذشت «پپین» به فرزند او «شارلمانی» میسپرد (768 م) چند روز بعد از روی کارآمدن «شارلمانی» نیز برادرش (کارلمان) درگذشت و او وارث بیرقیب کلیه کشور عظیم آن روز فرانسه از کرانههای رودخانه «راین» تا سلسله جبال «پیرنه» گردید و متعاقب آن بر سراسر اروپا استیلا یافت. شمارلمانی پادشاه بزرگی بود. او در عصر خود بزرگترین پادشاه مسیحی به شمار میرفت و امپراطور مقدس دولت روم لقب گرفت. او به علاوه نبوغ نظامی فوق العادهای که داشت قهرمان مسیحیان و حامی بزرگ آنها نیز بود. او همینکه به سلطنت رسید، جنگ خود را با قبائل بتپرست «ساکسون» در آن سوی رودخانه «راین» آغاز کرد و قصد داشت که آنها را به کیش مسیحی درآورد. در همان اوقات نیز نقشه جنگ با مسلمانان اسپانیا را میکشید ولی از اقدام به آن بیمناک بود و با احتیاط گام برمیداشت، شارلمانی در جنگ با مسلمانان دو نظر مذهبی و سیاسی داشت و فقط دنبال فرصت میگشت تا نقشهی خود را عملی سازد. جنگهای خانوادگی اسپانیا و اختلافات سران آن، برای پادشاه فرانسه فرصت مناسبی بود که دخالت نموده جنگ را آغاز کند، او فکر میکرد که اگر از جنگ با «ساکسون» ها فراغت یابد، میتواند از آن فرصت مناسب برای درهمکوبیدن اسپانیای مسلمان استفاده کند. حوادث اسپانیا این فرصت را به شارلمانی داد؛ زیرا در سال 157 هجری «سلیمان بن یقظان کلبی» حکمران برشلونه (بارسلون) وجیرنده و «حسین بن یحیی انصاری» حکمران سرقسطه (ساراکوس) برای جنگ با عبدالرحمن و خلع وی هم پیمان شده، سر به شورش برداشتند. شورش در جنوب اسپانیا نیز استمرار داشت و عبدالرحمن پیوسته در صدد ریشهکن ساختن آن بود. وضع طبیعی کوههای شمال مشکل و دستیافتن به آن از جمله اسبابی بود که شورشیان را به ادامه جنگ تشجیع میکرد. عبدالرحمن که نمیتوانست شخصاً به جنگ آنها برود، دید که باید برای جلوگیری از پیشروی آنها پیشدستی کند. به همین جهت لشکری به فرماندهی، «ثعلبه بن عبیده» به سوی آنها اعزام داشت. سلیمان بن یقظان او را شکست داد و خود ثعلبه را اسیر کرده لشکرش را پراکنده ساخت و بدینگونه شورش در شمال بالا گرفت. با این وصف سران انقلاب و در رأس آنها سلیمان بن یقظان اطمینانی به پیروزی موقت خود نداشتند. زیرا از اراده و قدرت عبدالرحمن آگاه بودند و میدانستند که او به هر قیمت شده انتقام خواهد گرفت. از این رو به فکر افتادند از پادشاه فرانسه استمداد کنند. سلیمان که تواریخ لاتین او را «ابن العربی» مینامد با تنی چند از یارانش در بهار 777 میلادی به ملاقات (شارلمانی) رفت. در آن ایام دربار شارلمانی در شهر «پادر بورن» از ایالت «وستفالیا» واقع در شمال غربی آلمان بود. او در آن اوقات ساکسونها را شکست داده بود و سرگرم تعیین سرنوشت آنها بود. در همان هنگام سلیمان و یارانش به ملاقات او رفتند و از وی خواستند که با آنها در جنگ با عبدالرحمن همپیمان شود! سلیمان پیشنهاد کرد که شارلمانی نخست به جنگ ایالات شمالی اسپانیا برود و تعهد کرد که در این لشکرکشی با وی همکاری کند و شهرهائی را که او و دوستش از جانب فرمانروایان «قرطبه» در اختیار دارند مخصوصاً شهر «ساراکوس» را به وی تسلیم کند. تواریخ مسیحی اسپانیا میگوید که «آلفونس» حکمران مسیحی امارت جلیقیه (گالیسیا) بود که شارلمانی را دعوت به جنگ با اسپانیای مسلمان کرد. ولی روایات اسلامی و فرانسوی صریحاً میگوید دعوت از جانب سلیمان ین یقظان و دوستش به عمل آمد. تواریخ اسلامی با کمال وضوح میگوید که سلیمان شارلمانی پادشاه فرانسه را دعوت کرد که روی به قلمرو اسلام بگذارد و تعهد کرد که «برشلونه» و «سرقسطه» را به وی تسلیم کند([1]). *** شمارلمانی پادشاه فرانسه نیز به دعوت شورشیان مسلمین جواب مثبت داد و با برنامه آنها موافقت کرد. سلیمان بن یقظان، رهبر شورشیان فقط برای تأمین منظور خویش کار میکرد، او قبل از هرچیز میخواست قدرت امارت قرطبه (کوردابا) درهم شکسته شود، و در آنچه او در دست داشت تحت حمایت پادشاه فرانسه استقلال داشته باشد، ولی پادشاه فرانسه برنامهی دیگری داشت. سیاست دربار فرانسه بر این پایه استوار بود که روح شورش و اختلاف را هرچه بیشتر در اسپانیای اسلامی تقویت کند و قدرت حکومت آن را از میان ببرد. در اوقاتی که اسپانیا دستخوش شورش حکومتهای داخلی و نفاق و اختلاف بود و اوقات عبدالرحمن صرف فرونشاندن شورشها و از میانبردن اختلافات میشد درست به عکس، فرانسه متشکل میگشت! پس از این که فرانسویان توانستند مسلمانان را از جنوب فرانسه خارج سازند و به آن سوی جبال پیرنه برگردانند و کلیه پایگاهها و قلعههای مسلمین واقع در خاک فرانسه را به تصرف آورند، در صدد برآمدند که با مسلمانان در آن سوی سلسله جبال پیرنه پیکار کنند و کشور اسپانیا یا دست کم ایالات شمالی آن را از دست مسلمین خارج سازند. «اینهارت» مورخ شارلمانی میگوید: حملهای را که پادشاه فرانسه شکل داده بود تنها به منظور هجوم به «قرطبه» بود. ولی از لشکر انبوهی که شارلمانی بسیج کرده بود به دست میآید که منظور وی تنها دستیافتن به شهرهائی که سلیمان وعده داده نبود، بلکه به عکس شارلمانی قصد داشت همه خاک اسپانیا را تصرف کند یا لا اقل بر نصف شمالی آن دست یابد. از نظر دیگر روشن بود که شارلمانی علاوه بر منظور سیاسی از این جنگ هدف مذهبی هم داشت، این موضوع را تواریخ آن روز و بعدی لاتین تأیید میکند. بخصوص که شارلمانی منظور خود را پیش از اقدام به اطلاع پاپ «هادریان» رسانده بود و پاپ هم به وی تبریک گفت! و وعده داد که برای این که سالم به کشورش برگردد دعا خواهد کرد([2]). شارلمانی پس از شکستدادن قبایل بتپرست «جرمنی» و سرکوبی فرمانده آنها «فیدو کنت» صبر کرد تا فصل زمستان بگذرد، آنگاه روانه جنوب شد و اعیاد «فصح» را در ایالات «اکوتین» نزدیک «بردو» برگزار کرد. شارلمانی در اول بهار 778 میلادی نیروهای خود را مرکب از نوستریها و جرمنها و لومباردها و سپاهیان بریتانی([3]) و اکوتین گرد آورد، و به سرعت پیش آمد تا قبل از رسیدن فصل زمستان جنگ اسپانیا را آغاز کند. شارلمانی سپاهیان انبوه خود را دو قسمت کرد: یک دسته از ناحیه شرقی جبال پیرنه گذشتند، و دسته دیگر به فرماندهی خود وی از ناحیه غربی پیرنه راه سابق رومی بالای جنگل (ژاندی لاپور) مشرف بردشتهای (روانسولس)([4]) عبور کردند و هردو لشکر در کرانههای رود «ایبری» مقابل سرقسطه «ساراکوس) به هم رسیدند. در آنجا شارلمانی پادشاه فرانسه با همپیمانهای مسلمانش ملاقات کرد. شکست تاریخی سپاهیان فرانسه در گذرگاه پیرنه شارلمانی پادشاه فرانسه با سپاهیان تحت فرمان خود هنگام عبور از سلسله جبال «پیرنه» از «باب شزری» یا «باب شزورا» گذشت و قلمرو «باشکنس» یعنی ایالت ناوار Navara کنونی را گشود و «پامپلون» مرکز آن را محاصره کرد و اندکی بعد تصرف نمود. «ناوارها» شاخهای از «باشکنس» بودند. باشکنسها از زمان تسلط وزیگتها عادت داشتند که به این آسانی حاضر به تسلیم در برابر نیروی بیگانه نمیشدند. با این وصف و با همه سرسختی آنها شارلمانی قلمرو ناوار را به تصرف درآورد. آن دسته از نیروهای فرانسه که سمت مشرق جبال پیرنه پیش میآمدند، در حقیقت نقاط مسیحینشین را متصرف میشدند؛ زیرا مسلمانان از زمان «پپین» پدر شمارلمانی حکومت بر این ناحیه را رها نموده بودند. به همین جهت آنها در قلمرو دوست پیشروی میکردند و همه جا با استقبال مردم مواجه میگشتند. سلیمان بن یقظان از هنگام ورود (شارلمانی) به پامپلون آمد و رفت مینمود و گروگانهای مسلمین را طبق تعهدی که نموده بود به وی تسلیم کرد، و قبل از همه «ثعلبه بن عبید» فرمانده سپاهیان عبدالرحمن فرمانروای کل اسپانیا بود. بعضی هم گفته اند، وی ثعلبه را پیش از آمدن شارلمانی به فرانسه به وی تسلیم کرده بود و شارلمانی «ثعلبه» را در فرانسه بازداشت نمود. هنگامی که «شارلمانی» از کار اشغال «پامپلون» فراغت یافت، در حالی که سلیمان بن یقظان او را همراهی میکرد عازم «سرقسطه» شد([5]).سرقسطه مهمترین نقطهای بود که سلیمان در «پادر بورن» تعهد کرده بود که به شارلمانی تسلیم کند. قسمت دیگر نیروهای فرانسه در آن اوقات به برشلونه (بارسلون) رسیده بودند و از ناحیه مغرب رهسپار «سرقسطه» شدند، تا با نیروهای تحت فرمان شارلمانی تلاقی کنند. شارلمانی فکر میکرد وقتی به «سرقسطه» رسید همپیمانان مسلمان خود را برای همکاری با خویش و تسلط بر آن شهر بزرگ مهیا خواهد یافت، ولی به عکس در آن موقع میان سران مسلمین اختلاف افتاده بود. حسین بن یحیی انصاری حکمران «سرقسطه» و همپیمان نخستین سلیمان، از عاقبت تسلط فرانسویان بیمناک شد، و در آخرین لحظه که متوجه گردید شارلمانی به سوی شهروی پیش میآید در مقام دفاع از شهر و حکومت خود برآمد. هنگامی که شارلمانی با سلیمان به «سرقسطه» رسیدند، حسین بن یحیی نه تنها به استقبال آنها بیرون نیامد، بلکه شهر را از هر جهت برای دفاع و مقاومت مهیا کرد. سلیمان نیز هر کاری کرد نتوانست حسین را قانع سازد که دروازههای شهر را بگشاید شارلمانی هم قدرت نیافت بر آن دست یابد([6]). از این رو سلیمان بن یقظان از تسلیم شهرها و دژهای نظامی اسلامی واقع در آن حدود به شارلمانی فرمانده سپاه فرانسه خودداری کرد و او نیز قادر به رسوخ در آن کوه و کمرها و جنگهائی که آمادگی آن را نداشت نبود. شارلمانی در این هنگام نسبت به سلیمان سوءِ ظن پیدا کرد و او را دستگیر ساخت([7]) و با سپاهیان خود در سال 778 میلادی مطابق شوال 161 هجری به شمال شرقی فرانسه بازگشت. بعضی از مورخان لاتینی علت بازگشت بیهوده شارلمانی را به شمال و عدم قدرت بر تصرف قلمرو اسلامی اسپانیا را اینطور تفسیر کرده اند که به وی خبر رسید دشمنان دیرین او ساکسونها از غیبت او در اسپانیا استفاده کرده و به حرکت درآمده اند تا سرزمین او را در آن سوی رودخانه «راین» اشغال کنند، و همین خبر سبب شد که وی به سرعت به فرانسه بازگردد. شارلمانی با کلیه نیروهای خود و اسیرش (سلیمان بن یقظان) و سایر گروگانها از راه «باشکنس» به شمال بازگشت. در این اثنا «ناوارها» نفرات خود را گرد آوردند و آماده دفاع از شهرهای خود مخصوصاً «پامپلون» شدند. مقاومت حسین بن یحیی حکمران «سرقسطه» نیز آنها را تشجیع کرده بسیاری از مسلمانان اطراف هم به کمک آنها شتافند، تا به اتفاق با دشمن مشترک پیکار کنند. ولی «شارلمانی» با نیروهای منظم خود «ناوارها» را به شدت مورد هجوم قرار داد و مقاومت ناوار و همرزمان مسلمین آنها را درهم شکست به طوری که ناچار شدند شهر را ترک گویند و به نواحی مجاور پراکنده گردند. بدینگونه شارلمانی برای دومین بار بر «پامپلون» استیلا یافت و دژها و برج و باروهای آن را ویران ساخت تا ناوارها نتوانند به مقاومت برخیزند، و او به آسانی راه بازگشت سپاهیان خود را به فرانسه هموار سازد. *** شارلمانی «پامپلون» را به منظور عبور از ارتفاعات «رونسفال» که به «باب شزری» - یکی از گذرگاههای جبال پیرنه – منتهی میگردید، ترک گفت. ولی آیا میدانید در آنجا چه اتفاق افتاد؟ تواریخ اسلام میگوید: وقتی شارلمانی از سرزمین مسلمانان دور شد و مطمئن گردید، «مطروح» و «عیشون» پسران سلیمان بن یقظان با نفرات خود به شارلمانی حمله بردند و پدر خود را نجات دادند و به «سرقسطه» بازگشتند([8]). این سخن کوتاه اشاره به شکست هولناکی است که سپاهیان فرانسه در مقابل «باب شزری» به آن مبتلا گردید، و تواریخ لاتینی تفصیل آن را برای ما بازگو میکند. از تواریخ اسلامی نیز استفاده میشود که وقتی شارلمانی سلیمان بن یقظان را دستگیر ساخت، پسران او مجدداً با حسین بن یحیی حکمران «سرقسطه» متحد شدند، و نیروهای خود را جمعآوری نمودند و برای هجوم به سربازان فرانسه مهیا گشتند. آنگاه به تعقیب پادشاه فرانسه پرداختند تا پدر خود را آزاد سازند. شارلمانی از همان راهی که آمده بود باز میگشت. یعنی از دشتهای «رونسفال». گذرگاه «رونسفال» که به عربی آن را «باب شزری» مینامند([9]) در سمت غربی سلسله جبال پیرنه و شمال شرقی «پامپلون» واقع است. این گذرگاه یکی از معابر متعددی بود که از زمان تسلط رومیها برای عبور از شمال به جنوب «پیرنه» مورد استفاده قرار میگرفت. مسلمانان نیز از همین گذرگاه برای رفتن به «گالیس» و بازگشت از آنجا استفاده میکردند. این سلسله جبال پر پیچ و خم و مرتفع در قرون متمادی به صورت سدی محکم، شبه جزیره اسپانیا را از «گالیس» جدا میساخت و جنگجویان ناگزیر بودند که از این گذرگاههای مشهور عبور کنند. باری در یکی از این گذرگاهها یعنی «باب شزری» بود که آن جنگ هولناک میان مسلمانان و فرانسویان به وقوع پیوست؛ زیرا هنوز سپاهیان فرانسه عبور خود را از آنجا آغاز نکرده بودند که جنگجویان مسلمین به فرماندهی «عیشون» و «مطروح» از پشت سر به آنها حمله بردند و نظام آنها را در هم ریخته غنائم و اسرائی از آنها گرفتند که از جمله سلیمان بن یقظان بود. تواریخ اسلامی صریحاً میگوید: مسلمانان بودند که دست به این حمله ناگهانی زدند، در صورتی که تواریخ لاتینی باشکنسهای مسیحی را نام میبرند و میگویند: آنها خواستند انتقام مظالم و ویرانی شهرهای خود و بخصوص «پامپلون» را بدینگونه از فرانسویان بگیرند. قول راجح در این مورد اینست که مسلمانان با کمک «باشکنسها» اقدام به این حمله نمودند و هرکدام منظوری داشتند. مسلمانان میخواستند اسیران و گروگانها و از جمله «سلیمان» را آزاد سازند، و باشکنسها قصد داشتند انتقام ویرانی و ظلم و فساد فرانسویان را در قلمرو خود بگیرند، آنچه مسلم است آنها به کمک هم سپاهیان انبوه فرانسه را مورد هجوم قرار دادند و مسلّمتر این که در این حمله مسلمانان پیشقدم بودند، چنانکه حماسه مشهور «رولان» که ذکر خواهیم کرد آن را تأیید میکند. در این حمله فرانسویان شکست سختی خوردند، و در آن گیر و دار بسیاری از جنگجویان و فرماندهان فرانسوی کشته شدند. اسیران و خزانه شاهی که در دنباله سپاه میآمد نیز به چنگ مهاجمین افتاد. سپاهیان شارلمانی در آن گذرگاه و کوه و کمر قادر به هیچگونه دفاع از خویش نبودند، در نتیجه نکبت این شکست در قرون بعدی خاطر ملل اروپا و مسیحیان را به خود مشغول داشت. «رولان» Roland قهرمان حماسه تاریخی این جنگ، حکمران قصر بریتانی (فرانسه) بود، در حماسه رولان که بعد از این جنگ سروده شده است، حقایق با افسانه بسیاری آمیخته شده است. با این وصف در قرون متمادی به عنوان حماسه پرشور جنگی آن زمان میان اروپائیان باقی مانده است! *** خلاصه حماسه «رولان» در باره این جنگ چنین است: «شارلمانی به اسپانیا لشکر کشید و هفت سال در آنجا جنگید، تا این که مرزها و شهرهای آن را به استنثناءِ «سرقسطه» که پایگاه مارسیل([10]) پادشاه اسلام بود، گشود. شارلمانی در کنار «قرطبه» فرود آمد تا این که فرستادگان، مارسل آمدند و اظهار اطاعت کردند، به این شرط که وی از اسپانیا کوچ کند. شارلمانی هم مجلسی از بارونها و از جمله «رولان» برادرزادهی خود منعقد ساخت و به مشورت پرداخت. «رولان» عقیده داشت که باید جنگ ادامه یابد، ولی دسته دیگری به سرداری «جانلون» حکمران «ماینس» خواستار صلح بود. نظر این دسته پذیرفته شد؛ زیرا فرانسویان از جنگ و کشتار خسته بودند. «جانلون» برای «مارسیل» پادشاه عرب پیغام فرستاد که حاضر است با وی پیمان صلح ببندد، ولی مارسیل با فرستادن تحف و هدایا او را فریب داد و این اتحاد موجب خیانت به «رولان» ودار و دسته او شد. «جانلون» به شارلمانی اظهار داشت که پادشاه عرب شروط فرانسویان را پذیرفته است، شارلمانی هم دستور کوچکردن را صادر کرد. رولان فرماندهی دنباله سپاه را به عهده داشت. دوازده نفر از امراء و بسیاری از جنگجویان فرانسوی نیز با وی بودند. ولی همینکه سپاهیان به فراز گذرگاههای کوهستانی رسیدند «اولیفر» یکی از امرای لشکر، سپاهی از مسلمین را که در حدود چهارصد هزار نفر!! بودند دید. هماندم به «رولان» پیشنهاد کرد که با شیپور خود، شارلمانی را در مقدمه سپاه به کمک بطلبد، ولی «رولان» نپذیرفت. سپاهیان مهاجم به قسمت عقب سپاه فرانسه حمله بردند و زد و خورد سختی در گرفت. رولان همچنان از کمکخواستن امتناع میورزید، تا این که سپاهیانش متلاشی شدند و فقط شصت مرد با وی ماندند. در این هنگام باشیپور از شارلمانی استمداد نمود و به دنبال آن بقیه یارانش نیز کشته شدند، و فقط «رولان» و «اولیفر» و دو نفر دیگر باقی ماندند. وقتی مسلمانان متوجه شدند شارلمانی با سپاهیان خود برای جنگ با آنها برمیگردد، بنا گذاشتند از آنجا کوچ کنند، سه نفر باقی مانده یاران رولان نیز به قتل رسیدند، خود رولان هم سخت زخمی شد و مشرف به مرگ گردید. ولی در آخرین لحظه توانست بار دیگر در شیپور خود بدمد. شارلمانی ناله او را از مسافت دور شنید و به سرعت سر رسید و لشکر دشمن را پراکنده ساخت. فرانسویان کشتگان خود را دفن کردند. و «جانلون» خائن سخت کیفر دید. «آلده» نامزد «رولان» هنگامی که از مرگ وی آگاه شد جان سپرد. این بود خلاصه داستانی که حماسه مشهور «رولان» را تشکیل میدهد! این حماسه فرسنگها از مرز حقیقت فاصله دارد. پیداست که بعضی آن را از داستانهای جنگی و خاطرات و روایات شفاهی و حماسههای جنگی آن عصر گرفته اند که در اصل نورمانی (دانمارکی) و برای نخستین بار در قرن یازدهم میلادی، یعنی در حدود سه قرن بعد از آن جنگ پدید آمد. نخست در بعضی از داستانها تدوین گردید، سپس در قصیدهای مشتمل بر چهار هزار بیت به نام «حماسه رولان» و طی قرنها به عنوان بزرگترین اثر ادبی و پرشورترین حماسه جنگی میان اروپائیان باقی ماند. این واقعه یعنی داستان «باب شزری» منبع سرشاری برای نویسندگان و شعرا گردید که در قرون وسطی تأثیر به سزائی در ادبیات فرانسوی باقی گذاشت. جالب توجه این که شارلمانی بعد از این صدمه فرصت نیافت که برای انتقام از شکست خود و کشتهشدن جنگجویان خویش، به جنگ مسلمین یا «باشکنسها» مبادرت ورزد. از میان گروگانها نیز جز «ثعلبه بن عبید» فرمانده سپاه عبدالرحمن اول، کسی در دست وی اسیر نماند. ثعلبه مدتی در فرانسه بازداشت بود تا این که شارلمانی پس از مذاکراتی او را در قبال گرفتن مبالغ هنگفتی آزاد ساخت. بدینگونه نقشه شارلمانی در جنگ با اسپانیای اسلامی و رخنهکردن در آن سرزمین با شکست و از دستدادن بهترین سربازانش پایان یافت. اگر شارلمانی توفیق مییافت «سرقسطه» را فتح کند و بر مرزهای شمالی اسپانیا دست یابد، رخنهکردن در جنوب اسپانیا برای وی آسان بود، و در نتیجه زندگی اسپانیای مسلمان به کلی به خطر میافتاد. ولی تقدیر چنین بود که نقشهی او به دست سپاه کوچکی از مسلمانان جانباز و شجاع با ناکامی و شکست مواجه شود. البته شارلمانی شکست خود را فراموش نکرد و پیوسته در صدد فتح اسپانیا و جبران شکست خود بود.
[1]- اخبار مجموعه ص 112 و 113 و کامل ابن اثیر ج 6 ص 5 و 21 و تاریخ ابن خلدون ج 4 ص 124. [2]- نگاه کنید به کتاب مورخ بزرگ اسپانیائی «پیدال». [3]- منظور بریتانی فرانسه ایالات غربی آن کشور، رو به روی دریای مانش است. (مترجم) [4]- Roncevalles. [5]- کامل ابن اثیر ج 6، ص 5. [6]- مجموعه اخبار، ص 113. [7]- کامل ابن اثیر، ج 6، ص 5. [8]- کامل ابن اثیر، ج 6، ص 5. [9]- این نام را شریف ادریسی به این گذرگاه داده و در اصل از اسم قدیمی رومی آن گرفته شده است. [10]- این اسم به همین گونه ضبط شده است.
از کتاب: صحنههای تکاندهنده در تاریخ اسلام (ترجمه فارسی مواقف حاسمه فی تاریخ الإسلام)، تألیف: محمد عبدالله عنان، ترجمه: علی دوانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|