|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > شیعه و سنت
شماره مقاله : 6593 تعداد مشاهده : 260 تاریخ افزودن مقاله : 6/8/1389
|
شیعه و سنت
تأليف: إحسان إلهي ظهير
از همان اوایل ظهور خورشید رسالت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و از اولین روزی که تاریخ جدید، تاریخ تابناک اسلام ورق خورد، دل های کفار و چشم و گوش مشرکان به شدت آزار دید، به خصوص یهود در جزیرةالعرب و در کشورهای عربی مجاور آن و مجوس در ایران و هندوها در شبه قارهی هند به مکر و دسیسه علیه اسلام و مسلمانان، شروع کردند با این هدف که مانع گسترش این نور شوند و این دعوت نورانی را خاموش کنند، اما خداوند اراده کرده بود که نورش را کامل کند. چنان که در قرآن کریم میفرماید: { يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (٨)}الصف: ٨ «میخواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند و خداوند جز این نمیخواهد که نورش را کامل کند، اگرچه کفار ناراحت شوند». علیرغم شکستهای پیدرپی که از اسلام خوردند، عقده و کینهای که از اسلام داشتند، از بین نرفت و مرتب در حال دسیسه و نیرنگ و چاره اندیشی جهت از بین بردن اسلام و مسلمانان بودند. اولین کسانی که پس از طلوع فجر اسلام دسیسه و نیرنگ به کار بردند، فرزندان کینهتوز یهود بودند. آنان در شریعت اسلامی به اسم اسلام، دسیسه و نیرنگ به کار بردند تا شکار فرزندان اسلام آسان شود؛ یعنی، شکار مسلمانان بیخبر از عقاید اسلام و باورهای صحیح و خالص. در رأس این حیلهگران منافقِ متظاهر به اسلام و کتمان کنندگان کفر و سرکشانِ علیه اسلام، عبدالله بن سباء، یهودی کثیف، وجود داشت. وی خواست که با اسلام مخالفت کند و راه را بر آن ببندد. این مخالفت در شرایطی بود که تمام جزیرة العرب در زمان حیات مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وارد حوزهی اسلام شده بود و اسلام در اطراف و اکناف زمین منتشر شده بود و از یک سو سرزمین روم و از طرف دیگر سلطنت ایران را درنوردیده بود و فتوحات از دورترین نقطهی آفریقا تا دورترین نقطهی آسیا ادامه داشت و نزدیک بود که پرچمهای اسلام در سواحل و دروازههای اروپا به اهتزاز درآید و فرمودهی خدا که: { وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا } النور: ٥٥ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعا آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل میکند». محقق شود. علی بن ابوطالب رضی الله عنه میگفت: «پیروزی و شکست در این کار به کمی و زیادی افراد نیست؛ زیرا این دین، دین خداست که خودش آن را پیروز کرده و این لشکر، لشکر خداست که خودش آن را آماده و یاری کرده است و می بینیم که خورشید اسلام در نقاط دور دست طلوع کرده و خداوند وعدهی خود را قطعی خواهد کرد و لشکر خود را یاری میدهد و حق را آشکار میکند»[1] او میگوید: «وقتی که خدا صداقت ما را دید، برای دشمنان سرنگونی و بر ما کمک و پیروزی نازل کرد، تا این که اسلام مستقر شد و جای پایش را محکم کرد»[2] ابن سباء با نفاق و تظاهر به اسلام، قصد نفوذ و کارشکنی در دین اسلام را داشت؛ زیرا او و سرکردگانش می دانستند که جنگیدن و رودررو شدن با اسلام ممکن نیست، و این مسأله را پیشینیان آنها؛ بنیقریظه و بنینضیر و بنیقینقاع، تجربه کرده بودند و جز ضرر و زیان و ذلت و سرافکندگی چیزی عایدشان نشده بود. او با کمک یهودیان صنعاء نقشهای کشید و به دنبال آن، او و دوستانش به مدینه رفتند. در مدینةالنبی و پایتخت خلافت، در عصری که داماد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یاری که مایهی خشنودی پیامبر بود؛ «ذیالنورین» عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، حکومت میکرد، یهودیان به پهنکردن دامها و گستردهکردن خارهایشان شروع کردند و خودشان در انتظار فرصتهای هموار و موقعیتهای مناسب نشستند. آنان علی را سپر خود قرار داده، از او پشتیبانی و به اسم او شایعهپراکنی میکردند و به حب و دوستی او تظاهر میکردند، در حالی که علی رضی الله عنه از آنها بیزار بود. آنان در دلهای مسلمانان، آفت فتنه و فساد میپاشیدند و آنان را علیه خلیفهی رسول خدا تحریک میکردند. حضرت عثمان خود ثروتمندی بود که با ثروتش چنان به اسلام و مسلمانان کمک کرد که کسی در این کار به پای او نمیرسید. پیامبره هنگامی که لشکر «العسرة» را مجهز میکرد، دربارهی عثمان رضی الله عنه فرمودند: «به عثمان آسیبی نمیرسد آنچه بعد از امروز انجام دهد»[3] پیامبره به حضرت عثمان بارها مژدهی بهشت داده بودند.حتی به او خبر خلافت و شهادت دادند. این گروه به ترویج عقایدی در میان مسلمانان رواج دادند که از اساس با عقاید اسلام منافات داشت و در هیچ اصل و فرعی با دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هماهنگ نبود. از آن روز به بعد گروهی در میان مسلمانان به هدف زیانرساندن به اسلام، دسیسهکردن در آموزههای اسلامی و مشکلتراشی علیه اسلام و انتقام از آن ایجاد شد. آنان خود را شیعهی علی مینامیدند، اما هیچ رابطه و پیوندی با علی نداشته و علی خود را از آنها تبرئه کرد و آنها را به سختترین شیوه در حیات خود شکنجه کرد و فرزندانش پس از او آنها را مورد خشم و کینه قرار دادند و آنها را از خود راندند. اما دریغا که این حقیقت به مرور زمان از مسلمانان پنهان شد و سرانجام یهود موفق شد. البته پس از آنکه مجوس از یک طرف و هندو از طرف دیگر با یهود همدست شدند، یهود در مقاصد و اهداف پست خود موفق شد. این اهداف عبارت بودند از: دورکردن امت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از رسالتی که ایشان، آن را از جانب خداوند عزّ وجل آورده است. و نشر عقائد و افکار یهود و مجوس در بین مسلمانان به اسم عقائد اسلامی[4] بزرگان و تاریخنویسان شیعه به این واقعیت اعتراف کردهاند؛ از جمله «الکشی»[5] رجالشناس بزرگ شیعه، که دربارهاش گفتهاند: نسبت به اخبار و رجال، مورد اعتماد و موثق است و فردی آگاه است و علم بسیار دارد، عقایدش زیبا و مذهبش راست است. باز دربارهی کتابش در شرح حال ها گفتهاند: مهمترین تألیفات در علم رجال، چهار کتاب است وتنها بر آنها می توان تکیه کرد و آن چهار کتاب اصول است. در این باب مهمترین و قدیمیترین آنها کتاب «معرفة الناقلین عن الأئمة الصادقین» می باشد که به «رجال کشی» مشهور است[6]. کشی در این کتاب میگوید: بعضی از اهل علم اظهار داشته اند که: عبدالله ابن سباء، یهودی بود. سپس مسلمان شد و از علی پشتیبانی کرد و او را دوست داشت و او در زمان یهودی بودنش درباره ی یوشع بن نون، وصیّ موسی، غلو میکرد. در دورهی مسلمان شدنش هم پس از وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی حضرت علی همان غلوها را میگفت. او نخستین کسی بود که فرض بودن امامت علی رضی الله عنه را مطرح کرد، برائت از دشمنان علی را اظهار کرد، با مخالفان علی درگیر شد و آنها را تکفیر کرد. از این جاست که مخالفان شیعه میگویند: اصل تشیّع و رفض از یهود گرفته شده است.[7] مامقانی امام جرح و تعدیل، شبیه این سخن را از کشی در کتابش «تنقیح المقال»[8] نقل کرده است. نوبختی[9] کسی که رجال شناس مشهور شیعه، نجاشی دربارهاش میگوید: حسن بن موسی ابومحمد نوبختی متکلم، در روزگارش قبل و بعد از سال سیصد هجری بر امثال خود غالب و چیره بود.[10] طوسی درباره اش گفته است: ابومحمد، متکلم و فیلسوف است، او شیعهی امامی بود، عقیدهی خوب داشت و مورد اطمینان و اعتماد است، و او از علمای برجسته است.[11] نورالله تستری درباره اش میگوید: حسن بن موسی از بزرگان و علمای شیعه است و متکلم و فیلسوف است و عقیدهی شیعهی امامیه داشت.[12] این آقای نوبختی در کتابش «فِرق الشیعه» می گوید: عبدالله بن سبأ از کسانی بود که آشکارا به ابوبکر و عمر و عثمان و صحابه عیب و ایراد وارد می کرد و به آنان ناسزا و بد و بیراه می گفت و از آنان اعلام برائت و بیزاری میکرد، و میگفت که علی علیه السلام دستور این کار را به او داده است. حضرت علی او را گرفت و دربارهی این گفتهاش از او پرسید. عبدالله بن سبأ بدان اقرار کرد و حضرت علی دستور داد که کشته شود.[13] مردم به حضرت علی اعتراض کردند و گفتند: ای امیرمؤمنان، آیا کسی را می کشی که مردم را به سوی محبت شما، اهل بیت و به سوی دوستی شما و اعلام برائت و بیزاری از دشمنانتان دعوت میکند؟ حضرت علی او را به مدائن که آن زمان پایتخت ایران بود، راند. جمعی از اهل علم از یاران حضرت علی علیه السلام نقل کردهاند که: عبدالله ابن سبأ یهودی بود و مسلمان شد و از حضرت علی علیه السلام پشتیبانی کرد. آنچه را که در دوران یهودی بودنش دربارهی یوشع ابن نون پس از حضرت موسی میگفت، دربارهی حضرت علی هم میگفت. او اولین کسی بود که فرضبودن امامت حضرت علی علیه السلام را ترویج کرد و آشکارا از دشمنانش برائت کرد و با مخالفانش درگیر شد. از این جهت است که مخالفان شیعه میگویند: اساس شیعه و روافض از یهود سرچشمه گرفته است. هنگامی که خبر وفات حضرت علی علیه السلام به عبدالله ابن سبأ در مدائن رسید، به کسی که خبر وفات حضرت علی علیه السلام را پخش کرد گفت: دروغ می گویی.اگر مغز حضرت علی را هم در هفتاد کیسه برای ما میآوردی و هفتاد نفر عادل را هم شاهد میگرفتی، باز هم میدانستم که نمرده و کشته نشده و نمیمیرد تا مالک زمین گردد.[14] یک مورخ شیعی در کتابش به نام «روضه الشفاء» مانند همین موضوع را نقل کرده و نوشته که: وقتی عبدالله بن سبأ متوجه شد که مخالفان حضرت عثمان در مصر زیاد هستند، به آنجا روی آورد و تظاهر به علم و تقوا کرد، تا این که مردم به دام او افتاده و او را باور کردند و پس از نفوذ در میان آنان، شروع به ترویج مذهب و مسلک خود کرد؛ از جمله: هر پیامبری وصی و خلیفهای دارد و وصی و خلیفهی پیامبر کسی جز حضرت علی نیست که به زینت علم و فتوی و کرم و شجاعت و امانت و تقوا آراسته است و گفت: به راستی که این امت به حضرت علی ظلم کرده و حقش را که حق خلافت و ولایت است، غصب کرده و اکنون یاری و مساعدت حضرت علی و سرپیچی از اطاعت و بیعت با حضرت عثمان بر همه واجب است. بسیاری از مردم مصر تحت تأثیر سخنانش قرار گرفتند و علیه حضرت عثمان علیه السلام شوریدند.[15] اینها گواهیهای خود شیعیان است که علیه خودشان گواهی می دهند. از این مطالب، چند چیز به دست میآید که به طور خلاصه عبارتند از: اول- تشکیل گروهی یهود به نام اسلام، تحت رهبری ابن سبأ که در ظاهر مسلمان و در باطن کافر بودند و میان مسلمانان عقائد و آرای یهودیان کافر را تبلیغ میکردند. دوم- ایجاد آشوب در بین مسلمانان و توطئه علیه سومین خلیفهی راشد و مظلوم، امیرمؤمنان عثمان ذی النورین رضی الله عنه ، و نافرمانیکردن از او تا سرانجام هرج و مرج به وجود آید و فتوحات اسلام قطع شود و پرچمهای بلندی که درسرزمین های کفر و مجوس یهود به اهتزاز درآمده بود، فرود آید. و تیغهی شمشیر مسلمانان چنان کند شود که دیگر بر سر کفار و ملحدان برق نزند. این نتیجهی خیانت و توطئهی ابن سبأ بود که عملاً تحقق یافت و متأسفانه در میان مسلمانان جنگ رخ داد و شمشیرهای از غلاف درآمده، در بین آنان شکاف ایجاد کرد. در این میان عثمان بن عفان رضی الله عنه و دهها هزار تن از بهترین مردان قربانی شدند و شکاف بزرگی میان دو جماعت بزرگ از مسلمانان واقع شد و آثار این اختلاف تا به امروز، که بیشتر از سیزده قرن از آن میگذرد، همچنان باقی است و پرتو نور اسلام پس از تابیدن بر پهنهای از سرزمین ها فروکش کرد. سوم- ایجاد کینه و خشم در دل مسلمانان علیه ابوبکر و عمر و دیگر «عشره مبشره» ش که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مژدهی بهشت به آنها داده بود، و دیگر حاملان این دین و وارثان نبیاکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مبلغان پیام و مروّجان دعوت و مجاهدان راه خدا و ستایششدگان در کلام خدا، تا اینکه سرانجام برای مسلمانان هیچ تاریخ و قوم و طایفهای باقی نماند که به آنها افتخار کنند، و همچنین فاقد الگوی متعالی شدند که به آنان اقتدا کنند و به جان بهترینهای امت افتادند تا در نهایت بافت ایمانشان گسسته شد و داخل حریم نبوی، سرور آفریدگان و فرستادهی پروردگار جهانیان حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم ، شدند و از قرآن دور شده و در آن شک کردند؛ قرآنی که خداوند آن را بر پیامبرش نازل کرده و در آن تمجید و ستایش صحابه و اعلام رضایت از آنان و افتخار به آنان موجود است. چهارم- تکفیر تمامی صحابه – بجز عدهی معدودی از آنان – تا چنان شود که: اعتماد و تکیه بر هیچ کس ممکن نباشد؛ به گونه ای که یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که قرآن را به همراه شرح و تفسیر از رسول خدا شنیده و از او یاد گرفتهاند و ایشان با قول و عمل آن را بیان میکردند، کافر و مرتد باشند، پس دیگر چه کسی قرآن را نقل و روایت و تفسیر خواهد کرد؟ به راستی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کدام دعوت و رسالت را در برابر بشر ادا کرده ، و چه نتیجه ای از آن گرفته است؟ و کدام گروه به دین خدا گرویدند که خداوند میفرمایند: { إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (١)وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (٢)فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (٣) } النصر: ١ - ٣ در این جاست که قافله سوار رحمت در کاروان نور و سعادت و صلح و امنیت و آسایش به سمت عالم، متوقف میشود. این همان هدفی است که یهودیان منتظر آن بودند. از اینجاست که این افکار پدید می آید: عدم ایمان به قرآنی که در میان مردم است و این نظر که قرآن نازل شده بر محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم نزد مهدی منتظر است که از طریق وحی آن را دریافت کرده است، زیرا به گمان آنان یاران خیانتکار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را تغییر داده و جابجا و کم و زیاد کردهاند.(شرح این مطلب بعداً به طور مفصل خواهد آمد). وقتی رسالت و پیامی وجود ندارد، دعوت به سوی چه چیز خواهد بود؟ و اعمال بر مبنای چه چیزی انجام شوند؟ این جاست که بایستی توقف کرد و انتظار کشید تا قائمی در آیندهای نامعلوم ظهور کند! پنجم- ترویج عقیدهی یهودیت میان مسلمانان، که آن هم تفکر وصایت و ولایت است که قرآن و سنت صحیح آن را نیاوردهاند، بلکه ساخته و پرداختهی یهود است که آن را از وصی بودن یوشع بن نون برای موسی گرفتهاند و میان مسلمانان به دروغ و فریب به نام وصی و جانشینی حضرت علی برای پیامبر ترویج کردهاند تا بتوانند بذر فساد را در میان مسلمانان بپاشند و آتش جنگ و فتنه را در میان آنان شعلهور کنند و به این ترتیب، کوشش آنان برای تبدیل جهاد در راه خدا علیه کفار و مشرکان یهود و مجوس، به جنگ داخلی مسلمانان با موفقیت انجام شد. به عبارت کشی توجّه کنید، میگوید: عبدالله بن سبأ، اولین کسی بود که عقیدهی فرض بودن امامت حضرت علی علیه السلام را ترویج کرد و برائت و بیزاری از دشمنانش را آشکار و اظهار کرد. نوبختی میگوید: عبدالله بن سبأ، یهودی بود که مسلمان شد و از حضرت علی علیه السلام پشتیبانی و حمایت و اظهار دوستی کرد. این سخن را در دوران یهودی بودنش دربارهی یوشع بن نون گفته بود و در دوران مسلمانیاش هم، دربارهی حضرت علی علیه السلام پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تکرار کرد. ششم- نشر افکار یهودی، از جمله: رجعت (بازگشت مردگان به دنیا)، عدم مرگ، تصاحب کل زمین، قدرت انجام کارهایی که تنها در حیطهی قدرت خداست، علم به چیزی که تنها خدا میداند و اثبات «بداء» و فراموشی برای خداوند متعال و دیگر خرافات و ترّهات. این سخنان را یهود ساخته و پرداخته است و حضرت علی و پاکان اهل بیتش از آنان بیزارند؛ زیرا علی رضی الله عنه ثابت کرد که گفته هایشان را انکار کرده و آنان را سخت ملامت و سرزنش کرده است. چنان که پیش از این از نوبختی ذکر شد. آنچه را یحیی بن حمزه زیدی در کتاب «طوق الحمامه فی مباحث الإمامه» روایت کرده، مطلب فوق را تأیید میکند. وی از سوید بن غفله روایت میکند که گفت: «بر جمعی گذشتم که از حضرت ابوبکر و حضرت عمر سخن میگفتند و از آنان خُرده میگرفتند. به حضرت علی رضی الله عنه خبر دادم و گفتم: اگر آنچه را که اظهار می کنند و بر زبان می آورند، در دل تو نسبت به حضرت ابوبکر و حضرت عمر نبود، هرگز جرأت چنین کاری را نمیکردند. حضرت علی رضی الله عنه گفت: پناه بر خدا، خدا به ما رحم کند! پس برخاست و دستم را گرفت و به داخل مسجد برد و بالای منبر رفت و ریش سفیدش را محکم گرفت. اشکها بر ریشش سرازیر شدند و به میدان نگاه میکرد تا مردم جمع شدند. سپس سخنرانی کرد و گفت: چیست حال اقوامی که نام دو برادر و دو وزیر و دو یار پیامبر و دو سید قبیلهی قریش و دو پدر برای مسلمانان را به بدی میبرند. من از آنچه که میگویند بیزارم. آنان با محبت، وفاداری و جدیت و عزم در امر خدا، با پیامبر رفاقت و او را یاری کردند. امر و نهی میکردند و به خاطر خدا خشمگین می شدند و مجرمان را مجازات می کردند؛ زیرا قاطعیت آنان در کار خدا کاملاً ملموس بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که وفات یافت از هر دوی آنان راضی بود و مسلمانان هم از آنان راضی بودند. در کار و شیوهی زندگی شان از رأی و فرمان پیامبر در حال حیات و پس از وفات، تجاوز نمیکردند. آنان بر همین حال از دنیا رفتند. خداوند آنان را مورد رحمت بیکران خویش قرار دهد! به خدا قسم، این دو نفر را جز مؤمنان فاضل، کسی دوست ندارد و تنها بدبختان گنهکارِ نافرمان، از این دو خوششان نمیآید. دوستداشتن حضرت ابوبکر و حضرت عمر مایهی نزدیکی به خداست و بغض و کینهی آنان، دوری از خدا را به دنبال دارد. نفرین بر کسی که جز زیبایی و حسن ظن، چیز دیگری دربارهی آنان در دل دارد.[16] در صحاح سته اهل سنت و در نهجالبلاغه شیعه همین روایت نقل شده است. اما دین امامی و مذهب اثنا عشری همان دین و مذهبی است که بر پایهی افکار و عقاید یهودی گناهکار، عبدالله بن سبأ صنعانی یمنی مشهور به ابن السوداء، استوار شده است هر چند شیعیان انتساب خود را به یهود و دین ابن سوداء انکار میکنند، اما این تنها انکار است و بس! زیرا تنها انکارشان برای تبرئه از این موضوع و خروجشان از این گروه سرکش کافی نیست مگر این که مخالفت و انکار خود را در برابر آنچه ساخته و پرداختهی یهود است و میان مسلمانان پخش کرده اند،اثبات کنند.
[1] - نهجالبلاغه، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، 1387 هـ . 1967 م.، ص203. سخن علی رضی الله عنه به عمر فاروق وقتی که عمر رضی الله عنه راجع به حضور شخصیاش برای جنگ با فارسها با علی رضی الله عنه مشورت کرد. [2] - نهجالبلاغه، ص 92. [3] - احمد و ترمذی آن را روایت کرده اند. [4] - به همین دلیل شیعه به قرآن اعتقادی ندارد و معتقد است که تحریف شده است.همان طور که بعداً به طور مفصل بیان می شود. [5] - ابوعمرو محمد ابن عمر بن عبدالعزیز کشی از عالمان قرن چهارم شیعه. [6] - به مقدمه «الرجال» مراجعه کنید. [7] - کشی، رجال، کربلا، مؤسسة الأعلی، ص101. [8] - مامقانی،«تنقیح المقال»، تهران،ج2، ص 184. [9] - ابومحمد حسن بن موسی نوبختی از برجستهگان قرن سوم هجری – نزد شیعه – شرح حالش در تمام کتاب های جرح و تعدیل شیعه آمده و همه او را مورد اعتماد دانسته اند. [10] - نجاشی، فهرست، هند،1317هـ، ص 47. [11] - فهرست طوسی، هند، 1835م، ص 98. [12] - تستری، مجالس المؤمنین، ایران، ص 177. به نقل از مقدمهی کتاب. [13] - می بینی اي آقای صافی! که محبت حضرت علی برای اصحاب حضرت محمدr به ویژه یاران سهگانهی او ابوبکر و عمر و عثمان ش چگونه بوده است؟ تا جایی که میخواست کسی را که به آنان ناسزا می گوید به قتل برساند. آیا پس از این کسی می تواند بگوید میان شیعه کسانی هستند که بنا به اجتهاد و بدون هیچ مشکلی به بعضی از اصحاب حمله میکنند. آیا این مانع نزدیکی و وحدت نیست؟ بله آقای صافی! این مانع نزدیکی و وحدت است. آیا شما با کسی که حضرت علی و فرزندانش را تکفیر کند و به آنان بد و بیراه می گوید، نزدیکی و وحدت پیدا میکنید؟ اي آقای صافی و کسانی که هم کیش وی هستید! صادق باشید، و ای بندگان خدا، عدالت داشته باشید .شما معاویه رضی الله عنه را تکفیر میکنید. [14] - نوبختی، فرق الشیعة، نجف، حیدریه، 1379هـ .1959م، ص 43-44. [15] - تاریخ شیعی، «روضة الصفا» با زبان فارسی،ایران، ج2، ص 292. [16]- «طوق الحمامة فی مباحث الإمامة» به نقل از مختصر تحفه نوشتهی شیخ محمود ألوسی، مصر، 1387هـ، ص16.
به نقل از: شيعه و سنت، تأليف: إحسان إلهي ظهير
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|