|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>وقف
شماره مقاله : 694 تعداد مشاهده : 302 تاریخ افزودن مقاله : 20/6/1388
|
وقف کلمه وقف درلغت بمعنی حبس است و درشرع حبس سرمایه واصل چیزی استکه خود آن محفوظ باشد ومحصول و ثمره آن در راه خدا بمصرف برسد.
انواع وقف وقف گاهی بر فرزندان و نوهها و اقارب و خویشاوندان و بعد ازآنها فقیران میباشدکه آن را وقف خانوادگی و ذریتی و وقف خاص مینامند. وگاهی وقف . برای انواع خیرات است و مستقیماً برای خیرات وقف میشودکه آن را وقف خیری یا وقف عام میگویند.
مشروعیت وقف خداوند وقف را یک عمل شرعی دانسته ومردم را بدان خوانده وآن را وسیله تقرب بخود قرار داده است و برای آن مزد و ثواب قایل شده است. مردمان جاهلی از وقف اطلاع نداشتند و آن را نمیشناختند و پیامبر صلی الله علیه و سلم خود آن را استنباط کرده و مردم را بوقف در راه خدا خوانده و مردم را بدان تشویق کرده است، تا وسیلهای باشد برای دستگیری و احسان و نیکی نسبت بفقیران و بینوایان و مهر و شفقتی باشد نسبت به نیازمندان. بروایت ابوهریره پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" إذا مات الانسان انقطع عمله إلا من ثلاثة أشیاء: صدقة جاریة أو علم ینتفع به أو ولد صالح یدعو له [هرگاهکسی مرد رابطه او با عملش قطع میگردد و اعمال او پایان میپذیرد مگر سه عمل وی که پس از مرگ نیز همچنان ادامه دارد و ثوابش به وی میرسد: صدقه جاریه عملی که همواره سود و خیرآن جاری است -مانند مسجد و راه و چاه آب و مدرسه و موسسه خیریه و اعمالی از این قبیل که وقف میشود -و علم و دانشی که مردم ازآن سودمیبرندکه ثواب آن همیشه ادامه دارد. و فرزند شایسته و صالحیکه همواره او را بیاد دارد و با دعای خیر و اعمال خیر از او یاد میکند]". بدیهی است مقصود از صدقه جاری مالی استکه وقف میگردد که همواره چون اصل آن محفوظ است، ثواب و پاداش آن ادامه دارد، و بصاحبش میرسد. مراد از این حدیث اینست که ثواب اعمال میت قطع میگردد و دیگر پس از مرگ وی تجدید نمیشود، مگراین سه چیز که از عمل و کسب وی است و بعد ازاو نیز ادامه دارد و پاداش آنها به وی میرسد. بروایت ابن ماجه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " إن مما یلحق المؤمن من عمله وحسناته بعد موته: علما نشره أو ولدا صالحا ترکه أو مصحفا ورثه أو مسجدا بناه أو بیتا لابن السبیل بناه أو نهرا أجراه أو صدقة أخرجها من ماله فی صحته وحیاته تلحقه من بعد موته [ازجمله اعمال خیری که پس ازمرگ انسان همچنان ادامه دارد و ثوابش بوی میرسد و قطع نمیشود اعمال زیر است: دانشیکه او سبب انتشارش شده است، با فرزند شایسته و صالحی که از خود بجای میگذارد یا قرآنی که ازخود بارث مینهد یا مسجدیکه ساخته است یا خانهای و کاروانسرائی که برای راهگذران ساخته است یا جوی آبی یا چاه آبی که اجراکرده و احداث نموده است یا صدقه جاریه و وقفیکه در حال صحت و حیات خود وقف کرده و بعد از مرگش نیز ثوابش همچنان بوی میرسد]". و از خصال و اعمال دیگری نیزسخن رفته استکه مجموعاً ده تا هستندکه شاعری آنها را چنین ذکر کرده است: " إذا مات ابن آدم لیس یجری علیه من فعال غیر عشر علوم بثها ودعاء نجل وغرس النخل والصدقات تجری وراثة مصحف ورباط ثغر وحفر البئر أو إجراء نهر وبیت للغریب بناه یأوی إلیه أو بناء محل ذکر [هرگاه فرزند آدم مرد افعال او گسسته میشود و ثوابش قطع میگردد و دیگر ادامه ندارد مگرده عمل ویکه همچنان پس ازاو نیزادامه دارند: دانشهائی که او نشر و گسترش داده و دعای خیر فرزند صالح وکاشتن درخت خرما و درختان مثمر و موقوفاتی که ایجاد میکند و قرآنی که بارث میگذارد و ماندن در مرز کفر جهت جهاد با دشمنان اسلام و کندن و ایجاد چاه آب یا روان ساختن جوی و نهر آب و مسافرخانهای برای غریبان یا کاروانسرائیکه غریبان را پناه میدهد یا بنائیکه محل ذکر است و نام وی را جاودان میسازد]". پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش مساجدی و زمینهائی و چاههائی و باغهائی و نخلستانهائی و اسبان سواری را وقف کردهاند و تا بامروز نیز این عمل خداپسندانه وقف ادامه دارد و اینک چند نمونه موقوفات زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم ذکر میگردد: 1-بروایت انس چون پیامبر صلی الله علیه و سلم به مدینه طیبه وارد شد دستور دادکه مسجدی ساخته شود وگفت:" یا بنی النجار: تأمنونی بحائطکم هذا؟ فقالوا: والله لا نطلب ثمنه إلا إلى الله تعالى. [ای بنیالنجار ایا حاضرید بهای باغ را از من بگیریدکه در آن مسجد بسازم آنانگفتند: بخدای سوگند بهای آن را از شما نمیخواهیم و بهای آن را از خداوند میطلبیم]". پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را گرفت و در آن مسجد احداث کرد. ٢- بروایت عثمان بن عفان پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من حفر بئر رومة فله الجنة. [هرکس چاه “رومه” را حفرکند پاداش او بهشت است]". عثمان گوید: من آن را حفر کردم و وقف نمودم. و در روایت بغوی آمده است که این چاه ازآن یک مرد غفاری بود و یک مرد غفاری چشمهای بنام “رومه” داشتکه هر مشک آب آن را ببهای “یک مد” قوت میفروخت پیامبر صلی الله علیه و سلم بویگفت: ایا حاضرهستی آن را در برابر یک چشمه بهشتی بمن بفروشی؟ یعنی آن را وقفکنی وخدای دربهشت پاداش آن را بشما بدهد؟ او گفت یا رسول الله برای خود و خانوادهام غیر از آن چیزی ندارم. این سخن بسمع عثمان بن عفان رسیدکه آن را از آن مرد با مبلغ سی و پنج هزار درهم خریداریکرد، سپس پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت گفت: یا رسول الله ایا حاضرهستیکه این چشمه را بهمان بهایی که از آن مرد میخریدی از من بخری؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: آری. عثمان گفت: من این چشمه را وقف مسلمانان کردم. ٣-سعد بن عبادهگفت یا رسول الله “ام سعد“ مرده است کدام صدقه و احسانی بهتر است و پاداشش بیشتر استکه برای او بجای آورم؟ فرمود: آب. لذا سعد چاهی کند و آن را باحسان ام سعد وقفکرد. ٤-انسگوید ابوطلحه ثروتمندترین مرد انصاری در مدینه بود و بهترین مالیکه دوست داشت نخلستان “بیرحاء” بود درکنار “مسجد النبی” که در جهت جلو مسجد قرار داشتکه پیامبر صلی الله علیه و سلم بدان نخلستان میرفت و از آب گوارای آن مینوشید، چون این ایه نازل شد:" لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون آل عمران ٢٩ [هرگز باعمال خیر و احسان دست نمییابید مگر اینکه بعضی از آنچه که دوست دارید در راه خدا هزینهکنید]". ابوطلحه چون این ایه را شنید بخدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت وگفت خداوند که چنین میفرماید، بدان یا رسول الله دوست داشتنیترین مال نزد من نخلستان “بیرحاء” است، اینک آن را بخداوند بخشیدم ثواب و پاداش آن را اندوخته نزد خداوند میخواهم یا رسول الله درآن هرگونهکه میخواهی تصرفکن. پیامبر گفت: آفرین و احسن. اینست مال سودآور و معامله نیکو اینست معامله ومال سودآور من این سخن ترا شنیدم و پذیرفتم و رای من اینستکه آن را میان خویشاوندانت تقسیمکنی این بودکه ابوطلحه آن را وقف خویشاوندان خود کرد و در آمد آن را بین آنان تقسیمکرد یعنی وقف خاص. و این دلیل وقف خاص است. ٥-بروایت ابن عمر آمده استکه عمر خطاب صاحب زمینی شد در خیبر و بوی سهمی اززمین آنجا رسید و بحضور پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت و درباره آن زمین با ایشان مشورت کرد وگفت: یا رسول الله من زمینی درخیبر نصیبم شده استکه هرگز مال نفیستر از آن نداشتهام، درباره آن بمن چه دستوری میدهی؟ رسول اللهگفت:" إن شئت حبست أصلها وتصدقت بها [اگر میخواهی اصل آن را برای خود نگه دار و سود و حاصل و بهره آن را صدقه و وقفکن یعنی وقف عام]".که عمرآن را وقف کردکه فروخته نشود و بخشیده نشود و بارث نرود ومحصول آن برفقیران و خویشاوندان و برای آزادی بندگان و مخارج رهگذران درمانده و مهمانان وقف باشد وکسیکه بدان میرسد و آن را سرپرستی میکند بر وی گناه نیستکه برابر عرف و عادت و بنیکی ازآن بخورد و بدیگران هم بدهد،که بخورند بدون آنکه آن را ملک شخصی خود سازد. ترمزی گفت: عمل اهل علم از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم و دیگران براین حدیث است و در میان متقدمان مخالفی برای آن سراغ نداریم و این نخستین وقف است در اسلام. ٦-بروایت احمد و بخاریاز ابوهریره پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من احتبس فرسا فی سبیل الله ایمانا واحتسابا فإن شبعه وروثه وبوله فی میزانه یوم القیامة حسنات [هرکس اسبی را وقف کند برای جهاد در راه خدا از روی ایمان و بطلب رضای خدا براستی تمام اعمال این اسب برای صاحبش ثواب دارد حتی علف خوردن و سرگین و ادرار کردنش نیز]". ٧-در حدیث خالد بن الولید آمده که پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" أما خالد فقد احتبس أدراعه وأعتاده فی سبیل الله [اما خالد جوشنها و زرههای خود و وسایل و تجهیزات جنگی خویش را اعم از اسب و سلاح و ابزار حربی در راه خدا وقفکرده است]".
منعقد شدن وقف وقف عملی است درست و با یکی از دو چیز زیر منعقد میشود: 1-فعل و کرداری که دال بر وقف باشد - امام شافعی میگوید تنها فعل کافی نیست بلکه قول نیز لازم است -مانند اینکه مسجدیرا بسازد و در آن اذان نماز را بگوید و نیازی نیستکه حاکم بوقف بودن آن حکمکند. ٢-قول بوقف که آن هم تقسیم میشود به “صالح” و ”کنایه” قول صریح مثل اینکه واقف و وقفکننده بگوید: وقفت = وقفکردم” و “حبست = مال خود را حبسکردم در راه خدا” و “سبلت= درراه خدا قرارش دادم“ و“ابدت= تا آن را وقفکردم. و قول کنائی مانند اینکه بگوید: “تصدقت= آن را صدقهکردم به نیت وقف” اما وقف تعلیقی بمرگ مثل اینکه بگوید: “خانهام یا اسبم یا... بعد از مرگم وقف است” اینهم جایز است، بر حسب ظاهر مذهب امام احمد، خرقی و غیر او آن را ذکر کردهاند. چون اینها جزو وصایا میباشند. پس تعلیق بعد از مرگ نیز جابزاست چون وصیت میباشد.
لزوم وقف هرگاه واقفکاری را انجام داد که بروقف دلالت میکرد یا عملا صیغه وقف را بر زبان راند، وقف لزومیت پیدا میکند،.مشروط بر آنکه واقف از جمله کسانی باشد که تصرفش درمال خود صحیح باشد یعنی دارای اهلیتکامل ازقبیل داشتن عقل و بلوغ و حریت و اختیار باشد و انعقاد آن نیازی بقبول کردن موقوف علیه ندارد. هرگاه وقف لزومیت پیداکرد، فروش وهبه و بخشیدن آن و هرنوع تصرفیکه زایلکننده وقفیت آن باشد، جایز نیست. و هرگاه واقف مرد از او به ارث برده نمیشود، چون مقتضای وقف اینست و بدلیل قول رسول الله در حدیث عمر خطاب که گذشت:" لا یباع ولا یوهب ولا یورث ". ابوحنیفه میگوید بیع و فروش وقف جایز است. ابویوسف از یاران امام . ابوحنیفهگفت: اگر این حدیث به امام میرسید بدان قول میکرد و میپذیرفت، راجح مذهب شافعیه اینستکه ملکیت موقوفه بخداوند منتقل میشود، دیگر ملک واقف وموقوف علیه نیست. مالک و احمدگفتهاند ملکیت به موقوف علیه منتقل میشود بنابراین باید آن را مراعاتکرد و درباره آن داوری کرد.
چیزهائی که وقف آنها جایز است و چیزهاییکه وقف آنها صحیح نیست وقف آب و ملک و باغ و زمین و اموال منقول و مصاحف وکتابها و اسلحه و حیوانات و هرچیزیکه فروختن آن جایز باشد و هر چیزیکه بتوان با باقی ماندن اصل آن، ازآن سود برد، صحیح است و وقف چیزهاییکه با بهرهگرفتن از آنها، تلف شوند مانند پول و نقود و شمع و خوردنیها و نوشیدنیها و چیزهاییکه بزودی فساد و تباهی بدانها راه مییابد، مانند بوییدنیها وگلها و چیزهاییکه فروختن آنها جایزنیست مانند مرهون و سگ و خوک و درندگان چهارپا که برای شکار صلاحیت ندارند و پرندگان گوشتخواری که برای شکار صلاحیت ندارند، وقف همه اینها صحیح نیست.
وقف صحیح نیست مگر بر اشخاص معین یا امور خیریه و احسان وقف صحیح نیست مگراینکه برکسی که معروف و معلوم باشد مانند فرزندان واقف و خویشاوندانش یا شخص معینی یا برامور خیریه و احسان و نیکی مانند ساختن مساجد و پلها و کتب فقهی و علم ودانش وقرآن و... پس هرگاه برغیر معین وقفکرد مانند مردی یا زنی یا بر امور خیریه نبود بلکه بر معصیت بود مانند وقف برکلیساها و دیرها وکنشتها، آن وقف صحیح نیست. (بنظر میرسدکه وقف مسلمان برکلیسا و دیر وکنشت درست نباشد نه غیر مسلمان).
وقف بر فرزندان، فرزندان آنان را نیز شامل میشود هرکس مالی را براولادش وقفکرد، اولاد آنان را نیز تا هر زمانکه نسلشان ادامه داشته باشد، دربر میگیرد و شامل آنان نیز میشود و همچنین فرزندان دختران را بروایت ابوموسی اشعری پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ابن أخت القوم منهم [فرزند خواهر قوم جزو آن قوم است]".
وقف بر اهل ذمه وقف بر اهل ذمه مانند مسیحیان جایز است همانگونهکه صدقه دادن بدانان هم جایز است، صفیه دخت حیی یهودی زن پیامبر صلی الله علیه و سلم چیزی را بر برادر یهودی خود وقف کرد.
وقف مشاع و همگانی وقف مشاع و همگانی جایز است زیرا عمرخطاب یکصد سهم خیبر را که تقسیم نشده بود وقف کرد. آن را در “البحر” از هادی و قاسم و ناصر و شافعی و ابویوسف و مالک نقلکرده است. برخی ازعلما وقف مشاع را صحیح نمیدانند، چون شرط وقف معین بودن و تعیینکردن آن است، محمد بن الحسن از یاران ابوحنیفه، این رای دارد. وقف بر نفس برخی ازعلما وقف برنفس را صحیح میدانند، بدین استدلال کردهاندکه مردی به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت من دیناری دارم، پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " تصدق به على نفسک[آن را بر نفس خویش صدقهکن]". چون مقصود از وقف تقرب بخداوند است و خرج و هزینه بر نفس نیز تقرب بخداوند است واین قول ابوحنیفه و ابن ابی لیلی و ابویوسف و ارجح مذهب احمد و ابن شعبان از مالکیه و ابن سریج از شافعیه و ابن شبرمه و ابن الصباغ و عترت و اهل بیت میباشند. بلکه بعضی ازاهل بیت وقف کردن محجور علیه به سفه را بر نفس خویش سپس بر اولادش را نیز جایزدانستهاند چون حجر بخاطر محافظت بر اموال او است پس وقفکردن او بدینطرق، بهترین محافظت را برای آن تامینکرده است. برخی از علما وقف برنفس را منعکردهاند، چون وقف بر نفس بملکیت او درآوردن است و صحیح نیستکه شخصی خود، چیزی را ازخود، بملکیت خود درآورد همانگونه که نمیتواند به خود بفروشد، یا بخود هبهکند چون پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " سبل الثمرة" تسبیل ثمره و در راه خدا قرار دادن آن، بملکیت درآوردن آنست برای غیر. رای و مذهب امام شافعی و جمهور مالکیه و حنابله و محمد و ناصر بر این است.
وقف مطلق هرگاه واقف بصورت مطلق وقفکرد و مورد مصرف برای آن معین نکرد مثل اینکه بگوید: این خانه وقف است. امام مالک آن را صحیح میداند و راجح مذهب شافعیه آنستکه وقف بدون بیان مورد مصرف آن صحیح نیست.
وقفکردن در بیماری مرگ هرگاه کسی در بیماری مرگش چیزی را بربیگانه وقفکرد، مانند وصیت از یک سوم دارائیش اعتبار میگردد، و نیازی برضایت وارثان ندارد، مگراینکه از یک سوم دارائیش، بیشتر باشدکه نسبت بدان زائد بر ثلث صحیح نیست، مگر با اجازه وارثان.
وقف در حال بیماری مرگ بر بعضی ورثه اما وقف بر بعضی از وارثان در بیماری مرگ: مذهب شافعی و یکی از دو روایت از احمد آن را جایز نمیدانند و غیر شافعی و احمد در روایت دیگرش وقف یک سوم را بر ورثه در بیماری مرگ بمانند وقف بر بیگانه جایز میدانند، وقتیکه به امام احمدگفته شد: مگر نمیگوئیکه وصیت برای وارث نیست؟ گفت: آری. وقف غیر از وصیت است، چون موقوفه فروخته نمیشود و هبه نمیشود و بارث برده نمیشود و ملک ورثه نمیگردد، بلکه از بهره آن منتفع میشوند.
وقف بر اغنیاء وقف قربتی است که بمنظور تقرب بخداوند صورت میگیرد، پس هرگاه واقف شرطی را شرط کند که قربت و تقرب بخدا نباشد، همانگونه که شرط کند که جزبه اغنیاء و ثروتمندان داده نشود، علماء در صحت این صورت وقف اختلاف دارند. برخی میگویند چون معصیت نیست، جایز است و برخی میگویند صحیح نیست چون این شرط باطل است چون نه برای دین و نه برای دنیا واقف نفعی ندارد و ابن تیمیه این را ترجیح داده وگفته است: این نوع وقف اسراف و تبذیری است،که از آن منع میشود و بعلاوه خداوند نمیپسندد که در بین ثروتمندان اموال دست بدستگردد و در دست آنان انباشته شود: " کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم حشر٧ [و این بدینجهت استکه اموال در دست اغنیای شما جمع نشود و دست به دست نگردد]". پس هرکس در وقف خویش یا وصیت خویش، شرط کرد که مال در دست ثروتمندان و بینیازان جمع شود، و دست بدستگردد، او شرطی را شرط قرار داده استکه مخالف باکتاب خدا است و آن باطل است، اگرچه یکصد شرط هم باشد “کتاب خدا سزاوارتر به پیروی است وشرط الله محکمترین شرط است”. و از این قبیل است هرگاه واقف یا وصیت کننده، اعمالی را شرط کنند که نه بصورت واجب ونه بصورت مستحب، در شریعت نباشد، شروط باطلی است و مخالف باکتاب خداوند است چون ملزم ساختن انسان بچیزی که واجب و مستحب نباشد، بدون منفعت سفاهت و تبذیر و باد دستی است،که از آن منع شده است. ا.ه.
عامل و سرپرست موقوفات میتواند از آن بخورد متولی امور وقف وسرپرست آن میتواند ازآن بخورد، چون درحدیث ابن عمر آمده بودکه " لا جناح على من ولیها أن یأکل منها بالمعروف " و مراد به معروف مقداری استکه برابر عرف و عادت معمولی باشد. قرطبیگفته است: “عادت بر این است که عامل و متولی از محصول و بهره موقوفه میخورد، حتی اگر واقف شرط کندکه عامل و متولی نباید ازآن بخورد، این شرط او قبیح شمرده میشود”. آنچه که از درآمد موقوفه اضافه میاید، بمصرف چیزی مانند موقوفه میرسد ابن تیمیه گفت: آنچهکه از در آمد وقف اضافه و زیادی میاید و مورد نیازنیست، در همان جهت مصرف وقف هزینه و صرف میشود مانند مسجدکه اگر درآمد موقوفهاش از مصالح و هزینههای آن اضافی آمد، در جهت مسجد دیگری صرف میشود، چون غرض و هدف واقف جنس مسجد بوده و جنس مساجد یکی است، اگر فرض شودکه مسجد اولی خراب شده وکسی از آن استفاده نمیکند، درآمد موقوفه آن، صرف مسجد دیگری میشود و همچنین اگرچیزی از مصالح و هزینه آن اضافی آمد، نمیتوان آن را صرفکرد و نمیشود تعطیلگردد، پس صرف آن در جنس خودش بهتر است و بقصد و هدف و مراد واقف نزدیکتر است. تبدیل به حسن موقوفه و نذری باز هم ابن تیمیهگفته است: اما تبدیل به احسن موقوفه و نذری همانگونهکه تبدیل به احسن قربانی است دو نوع میباشد. اول -این تبدیل به احسن بخاطر نیاز صورت گیرد مانند اینکه موقوفه یا نذر شده بدون استفاده و تعطیل مانده استکه در این صورت فروخته میشود و با بهای آن، چیزی خریداری میگردد،که بجای آن بنشیند، مانند اسبیکه برای جهاد وقف شده واستفاده ازآن ممکن نیست لذا فروخته میشود و با بهای آن چیزی خریداری میگرددکه جانشین آن شود و مسجد اگر پیرامون و حومه آن خراب شد، بمحل و مکانی دیگر نقل میشود، یا این فروخته میشود و با بهای آن چیزی خریداری میشود،که جانشین آن گردد. هرگاه استفاده از موقوفه برابر مقصود واقف ممکن نباشد، فروخته میشود و با بهای آن چیزی خریداری میشودکه جانشین آن شود، و هرگاه موقوفه خراب و ویران شده بود، و تعمیر آن ممکن نبود، عرصه آن فروخته میشود و با بهای آن چیزی خریداری میگرددکه جانشین آن باشد، همه این صورتها جایز است، چون اگر مقصود واقف از اصل موقوفه حاصل نشود، بدل آن بجای آن مینشیند. دوم تبدیل به احسن بخاطر مصلحت و فایده راجحتر و بهتری است مانند اینکه قربانی را به بهتر از خودش تبدیل نمود و مانند مسجدیکه بجای آن و بعوض آن مسجدی دیگری ساخته شود که برای اهل آن شهر بهتر باشد و آن مسجد اولی خود فروخته میشود. این عمل و امثال آن نزد احمد و غیر او از علما جایز است. امام احمد استدلال کرده است باینکه عمر خطاب مسجد قدیمیکوفه را بجای دیگری منتقل ساخت و اولی بصورت بازار خرما فروشان درآمد . و این خود تبدیل عرصه مسجد است و اما تبدیل بنای مسجدی به بنای دیگری، حضرت عمر و حضرت عثمان مسجد پیامبر صلی الله علیه و سلم را بر غیر بنای اولیه آن بازسازی کردند و بر آن افزودند و همچنین مسجدالحرام را و در صحیحین آمده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم به عایشهگفت:" لولا أن قومک حدیثو عهد بجاهلیة لنقضت الکعبة، ولالصقتها بالارض ولجعلت لها بابین، بابا یدخل الناس منه، وبابا یخرج منه الناس [اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند و فاصله زمانیشان با دوره جاهلی نزدیک نبود، بنای خانهکعبه را خراب میکردم و آن را بازسازی میکردم و با سطح زمین آن را مساوی میکردم و برای آن دو در قرار میدادم که مردم از یک در وارد شوند و از در دیگر بیرون روند]". اگر معارض را حج و دلیل برای عدم اقدام، وجود نمیداشت، پیامبر صلی الله علیه و سلم بنای خانهکعبه را تغییر میداد، پس تغییر بنا و ساختمان موقوفه از صورتی، بصورتی دیگر بجهت مصلحت بهتر و برتر، جایز است و اما ابدال عرصهای به عرصهای دیگر احمد و دیگران بدان تصریح کردهاند که جایز است و پیروی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم است چون حضرت عمر چنین کاریکرد و اینکار او شهرت عمومی یافت و کسی این عمل او را انکار نکرد. و اما چیزیکه برای بهرهدهی و محصول وقف شده و تبدیل به احسن گردد مانند اینکه واقف خانهای را یا دکانی یا باغی یا دهی را وقف کند که محصول و بهره آن اندک باشد و آن را تبدیل به احسن کنند که برای وقف فایده بیشتری داشته باشد، ابوثور و ابو عبید بن حربویه قاضی مصر و علمای دیگر آن را جایز دانستهاند و همین ابوعبید بدان حکم کرده است. و این عمل با قیاس بر قول احمد است، درباره تبدیل به احسن مسجدی از عرصهای بعرصهای دیگری برای مصلحت، بلکه هرگاه جایز باشد مسجد به غیر مسجد برای مصلحت تبدیلگردد، بگونهایکه جای مسجد سابق بازار شود، پس تبدیل مستغلاتی بمستغلات دیگر بطریق اولی جایز است، و سزاوارتر است و همچنین برقول او قیاس میشودکه تبدیل به احسن قربانی را جایز دانسته است. و بصراحتگفته استکه جایز است مسجدی چسبیده به زمین و یک طبقه را بصورت دو طبقه قرار دهندکه طبقه اول آن را سقاخانهکنند و همسایگان نیز بدان راضی باشند. لیکن بعضی از یاران او تبدیل به احسن مسجد و قربانی و زمین موقوفه را منعکردهاند،که این قول شافعی و مالک است و بجمله ’’لاتباع ولاتوهب و لا تورث" در حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم ، استدلال کردهاند، لیکن نصوص و آثار و قیاس اقتضای آن میکنندکه این تبدیل به احسن بجهت مصلحت جایز باشد، و خداوند عالم است بحقایق امور.
ضرر رساندن بورئه حرام است حرام استکه واقف بگونهای مال خود را وقفکند،که بورثه خود ضرر برساند چون پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته است:" لاضرر ولاضرار فی الاسلام [دراسلام ضرر بخود زدن و ضرر بدیگران وجود ندارد]". اگر در چنین حالی و با چنین قصدی، وقفکرد، وقف او باطل است. در “الروضه الندیه” آمده است: والحاصل موقوفاتی که قصد و مراد از آن قطع صله رحم است و قطع چیزی باشدکه خداوند به پیوند و صله آن دستور داده است ، و مخالفه با فرایض خدا باشد، از اصل باطل است و بهیچ صورت منعقد نمیشود، مانندکسیکه مال خود را برفرزندان مذکر و نرینه خویش وقف کند و دختران و مونثان را محروم سازد و آنان را دروقف برفرزندان شریک نسازد و امثال آن، بدیهی استکه چنین شخصی قصد تقرب بخدا را نکرده است، بلکه خواسته استکه با احکام خدا مخالفتکند و با آنچهکه خدا برای بندگان خود قرار داده است، معاندت و خلاف ورزد و این وقف طاغوتی را وسیلهای برای رسیدن بمقاصد شیطانی خویش ساخته است، بیاد داشته باشید که این نوع مقاصد شیطانی در این روزگار چقدر فراوان است. و همچنینکسیکه تنها بدین داعیه مال خود را وقف میکند تا مالش در میان فرزندانش باقی بماند وازملکیت آنان بیرون نرود وآن را برنسل خود وقف میکند و بدرستی این خواسته استکه با حکم خداوند مخالفتکندکه عبارت است از انتقال ملک به ارث بورثه و واگذاری تصرف درمیراث ازطرف ورثه بهرکیفیتیکه دل آنان بخواهد و غنا یا فقر ورثه بوقف ارتباط ندارد، بلکه بخداوند مربوط است و گاهی بندرت پیش میایدکه وقف برنسل و ذریت موجب تقرب بخدا شود و این بستگی به نیت اشخاص دارد باید دقت و امعان نظرکرد،که چه اسبابی موجب آن شده است. و بندرت چنین میشود مانند اینکهکسی وقفکند بر فرزندان صالح خود یاکسانی از آنانکه بتحصیل علم اشتغال دارند، چون این نوع وقفگاهی خالصانه و بقصد قربت الی الله صورت میگیرد و بستگی به نیت واقف دارد، لیکن حواله و تفویض امر بحکم خداوندکه برای بندگان خود خواسته و برای آنان راضی شده است، بهتر و سزاوارتر است. ا.هـ. به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|