|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
ادبیات>شرح واژه>اخلاف
شماره مقاله : 7326 تعداد مشاهده : 275 تاریخ افزودن مقاله : 13/8/1389
|
اخلاف . [ اِ ] (ع مص ) بوی گرفتن دهان چنانکه از روزه . بوی دهن متغیر شدن . بوی دهن بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بوی دهن برگرداندن . (زوزنی ). || خلیفه شدن : اخلف ربه فی اهله خلافةً؛ خلیفه شد بر آنها. (کذا فی منتهی الارب ). (ظاهراً خلف مجرد بدون همزه ٔ افعال صحیح باشد بقرینه ٔ آنکه مصدر را خلافة آورده است ). || آب برکشیدن . (زوزنی ). اخلاف وعد؛ دروغ کردن وعده . خلف وَعد. وعده خلاف کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گفتن و نکردن وعده را. || وعده خلاف یافتن کسی را؛ خلاف یافتن وعده ٔ او را. (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاف ثوب ؛ نیکو کردن وسط کهنه ٔ جامه را. || رفتن چیزی از کسی ، پس بجای آن چیز دیگر گرفتن : اخلف فلان لنفسه . || جفت شدن فحل بناقه بار دیگر چون آبستن نشود از بار نخستین . || بدل گرفتن از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). || بدل دادن مال . بدل بازدادن از مال و فرزند. (تاج المصادر بیهقی ). || برگردانیدن به خلف . || برگردیدن مزه و بوی شیر و طعام . || دست بردن بشمشیر تا برکشد. (منتهی الارب ). دست بشمشیر زدن از بهر کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاف نجوم ؛ باران نیاوردن ستارگان . || اخلاف نبات ؛ خلفه برآوردن گیاه ، و آن برگیست که بعد برگ اول برآید در تابستان . || اخلاف طائر؛ پر برآوردن مرغ بعد پر اول . || اخلاف غلام ؛ بخواب دیدن رسیدن کودک . || اخلاف دواء؛ ضعیف گردانیدن دوا کسی را. || اخلف اﷲ علیک ؛ ردّ کند خدا بسوی تو رفته های ترا. || اخلف عن البعیر؛ بگردانید حقب را نزدیک خصیه ، چون حقب او به ثیل رسیده بول او را حبس کند.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|