|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاريخ>تاریخ ایران>افشاریه
شماره مقاله : 7384 تعداد مشاهده : 299 تاریخ افزودن مقاله : 13/8/1389
|
نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام: افشاریه مؤلف: فریدون اسلامنیا افشاریه (1148-1218 ه. ق) سه انقلاب بزرگ و تقریباً همزمان در کردستان – بلوچستان و قندهار بر علیه صفویه صورت گرفت که دو تای اولی بشدت سرکوب شدند، ولی سومی به علت لیاقت سردارش به پیروزی رسید و زمینهای شد برای نابودی سلسلة صفویه در سالهای بعد، اما افسوس که اهل سنت هیچگونه اتحادی باهم نداشتند بجز در موارد اندکی مانند کمک بلوچها به میرویس پدر محمد موقعی که او در قندهار در محاصره خسروخان برادرزاده گرگینخان بود. میرویس در سال 1129 ه. ق درگذشت. جانشین او عبدالعزیز قصد مصالحه داشت ولی محمود فرزند بزرگ میرویس او را از سر راه برداشت و به حکومت صفویه پایان داد. از جمله عوامل پیروزی محمود سید عبدالله والی خان هویزه اهل سنت بود که از طرف شاه حسین بعنوان فرمانده قزلباش در جنگ محاصره اصفهان انتخاب شده بود[1]. عامل دیگر قیام لزگيهای اهل سنت در آذربایجان بود. همچنین غوطهور بودن شاه و درباریان در فساد لجام گسیخته از علل اساسی سقوط صفویه بدست محمود بود. سقوط حکومت صفویه شادی مردم ایران را برانگیخت. و مردم را از فقر و پریشانی و کشتار و ظلم و تعدی روزمره نجات داد. لازم به ذکراست هزینه سفر شاه حسین با شصت هزار نفر همراهش در سال 1117 ه. ق به قم و مشهد به قدری گزاف بود که نه فقط موجب تهی شدن خزانه مملکت گردید بلکه شهرهایی که شاه از آن عبور ميکرد دچار قحطی شدند. بعد از فتح اصفهان 1135 ه. ق به دستور محمود تمامی خوراک و آذوقه ذخیره در کاروان افغانها را به درون شهر بردند و بزودی آثار قحطی و گرسنگی رفع شد. بسیاری از فراریان به منازل و مغازههای خود بازگشتند. وی مردی از افاغنه را که متقی و زاهد و مدبر و باکفایت بود به حل و عقد امور شرعی و حقوقی و اجتماعی مردم اصفهان گماشت او در کار خود موفق شد و توانست رضایت مردم را جلب کند. کروسینسکی در سفرنامه خود صفحة 68 مينویسد: مردم چنان از دیانت و عفت و پاکدامنی او مسرور و خوشحالی ميکردند که به زمان گذشته خود که باعث زوال دولتشان بود افسوس بينهایت ميخوردند.... محمود برای توازن مذهبی در اصفهان یکصد هزار تن از اهل سنت گزین همدان را به اصفهان کوچ ميدهد. در گرما گرم محاصرة اصفهان اشرف پسر عموی محمود برای شاه حسین نامه نوشته و از او ميخواهد که در قبال آذوقة فرستاده شده از طرف او و کمکش برای نابودی محمود شاه فرماندهی کل قشون ایران را به او بدهد. اما شاه حسین به سخنان اشرف اعتماد نميکند. بعد از مدتی این راز (ارسال آذوقه و نامه) برای محمود فاش ميشود ولی او به روی خود نميآورد. بعد از سقوط اصفهان اشرف را زندانی ميکند. در سال سوم حکومت محمود جنگی مابین او و عثمانی روی داد که به شکست عثمانيها انجامید. سران قزلباش که دیگر قادر نبودند به تجاوز و تعدی خود نسبت به مردم ادامه دهند دست به کودتایی بر ضد محمود ميزنند. اما نقشة شوم آنها برملا ميشود و محمود همگی آن جنایتکاران را به قتل ميرساند[2]. بعد از آن محمود شاه حسین را وادار ميکند که همة زنانش که بالغ بر پانصد تن بود را بجز یکی طلاق دهد. هواداران اشرف در سال 1137 ه. ق وی را از زندان نجات داده و محمود که بشدت مریض بود را به شهادت ميرسانند. به تصریح رستم التواریخ حکومت اشرف نیز با عدل و انصاف بود و خبری از جور و ظلم قزلباش در آن نبود. ندرقلیخان افشار (نادرشاه) (1148-1160 ه. ق) نادرشاه افشار متولد سال 1100 (1688 میلادی) و متوفای سال 1160 ه. ق (1747 م) است. وی از قبیله شیعه مذهب افشار است که بنا به نوشته حمدالله مستوفی در نزهة القلوب افشاریه از اعقاب آغوزخان مغول ميباشد. در 18 سالگی نادر به همراه مادرش به اسارت ازبکها ميافتد، و بعد از چهار سال که مادرش درگذشت او فرار کرده به خراسان مياید، در آنجا به خدمت بابا علی بیگ احمدلو افشار فرماندار ابیورد در حوالی قهقه کنونی ميرسد. بعد از بابا علی نادر به جای وی مينشیند. نادر بنا به دعوت ملک محمود سیستانی به مشهد ميرود، آنجا تصمیم ميگیرد که روزی در مراسم جریدبازی عنان اسب ملک محمود را بگیرد، و او را بکشد. ولی موفق نميشود. ملک محمود سیستانی ملک محمود از بزرگان سیستان بود که به اتفاق برادرش ملک اسحق مشهد را در سال 1137 ه. ق تصرف کرد و سپس سبزوار، نیشابور، خواف و جام اطاعت او را پذیرفتند. ملک محمود که نسب خود را به پادشاهان کیانی ایران ميرساند سکه و خطبة فرمانروایی را به نام خود نمود. وی سپس به بسط عدل و دادگری پرداخت و در هر مکان که دزد و اوباشی بود را بنا به دستورش گرفته اعدام ميکردند. چون آوازة داد و عدل او به مسامع دور و نزدیک رسید، اکثری از امرا و اکابر و حکام سر از جادة متابعت به علت تقصیراتی که از آنها به عرصة ظهور رسیده بود پیچیده سرکشی آغاز نمودند، که نادر افشار یکی از آنها بود. بعد از جنگهای زیاد در سال 1139 ه. ق مشهد به محاصرة نادر درآمد و این محاصره دو ماه و نیم طول کشید ملک محمود که اسلحه و توپخانه مکمل داشت بخوبی مقاومت کرد. عاقبت پیر محمد بیگ که ملک محمود او را به فرماندهی دروازه نوقان مشهد انتخاب کرده بود با خیانت خود دروازه را به روی نادر باز کرده و بدین ترتیب لشکر نادر وارد مشهد ميشود. بعد از آنکه کار بر ملک محمود سخت شد تاج و تخت خود را تسلیم شاه طهماسب دوم نمود. بعد از چند روز ملک محمود به همراه برادرانش به امر نادر کشته شدند. به این ترتیب نادر یکی از رقبای بزرگ خود را از میان برداشت. قبل از آنکه نادر با حیلهای که بکار برده بود فتحعلی خان قاجار رقیب نیرومند دیگر خود را نیز در 14 صفر 1139 به جای قتل رسانده بود. وی بدین ترتیب توانست به سرداری کل سپاهیان (شاه طهماسب دوم که برای شکست دادن افغانها و بدست آوردن تاج و تخت صفویه حتی حاضر شده بود که گیلانات (شامل رشت و لاهیجان و سایر شهرهای گیلان) و قفقاز را در ازای کمک پطرکبیر امپراطور روس به او بدهد هر چند از نادر و بلند پروازيهای او ميترسید اما چارهای جز سپردن فرماندهی ارتش خود به او نداشت) برسد. نادر بعد از جنگهایی که بر علیه عثماني و افغانيها و قفقازيها انجام داد، توانست به اوضاع ایران سر و سامانی بدهد، در سال 1148 ه. ق برای مهیا کردن سلطنت خود با خدعه و نیرنگ شاه طهماسب دوم را زندانی کرد. او از عموم بلاد ایران اعیان، کدخدایان و قضات و ریش سفیدان را به اردویش در صحرای موقان در مغان (ساحل رود ارس) فراخواند. در موقع نظرخواهی مسخرة نادر از حاضران یکی از حضار خواهان دادن حکومت به طهماسب ميشود، نادر حرف او را شنیده دستور قتلش را ميدهد. بدین ترتیب کسی جرأت نميکند مخالفت کند. ندرقلیخان در 24 شوال 1148 ه. ق تاج سلطنت بر سر گذاشت و نادرشاه خوانده شد. خان افشار قبل از تاجگذاری شرایط زیر را به تصویب نمایندگان بلاد ایران رساند: 1- ممنوعیت سب صحابه -رضی الله عنهم-. 2- تعیین امیر حاجی مانند امرای شام و مصر و شریک شدن شیعیان در رکن شافعیان در مکة معظمه. 3- آزادی اسرای ایرانی و عثمانی و توقف خرید و فروش آنها. 4- تعیین نماینده (سفیر) از طرف ایران و عثمانی برای رتق و فتق امور. سلطنت نادرشاه چهار زیان عظیم را متوجه مسلمین کرد که عبارتند از: 1- ویرانی ایران: نادر با جنگهایی که به راه انداخت جز ویرانی و تباهی چیزی برای ایران بعد از خود بجا نگذاشت. 2- لشکرکشی نادر به قفقاز و جنگ با مسلمانان آنجا باعث ضعیف شدن آنها و تسلط روسها بر آن نواحی گردید که هنوز هم قفقازيها (بخصوص چچنيها) نتوانستهاند خود را از زیر بار ظلم و کفار روس برهانند. 3- جنگهای بیهوده نادر با عثمانی که بالاخره نادر را به قبولی معاهده قصر شیرین واداشت نه تنها باعث تضعیف عثمانی شد بخصوص در شرایط حساس آن زمان که قدرتهای مسیحی در حال ظهور بودند. ارتش نادری را نیز به نابودی کشاند. طوری که در هر گوشهای از ایران مانند قیام محمدخان بلوچ شورشهایی بروز کرد. و ایران در آخر حیات نادر به وضعی برگشت که در دوران آخر صفویه بدان دچار شده بود. 4- لشکرکشی نادر به هند، قتل و غارت دهلی عامل اصلی تضعیف گورکانیان هند بود که باعث شد انگلیسيها براحتی آن سرزمین را از دست مسلمانان بیرون آورند و زبان فارسی که زبان رسمی هند بود را برانداخته زبان انگلیسی را جایگزین آن کنند. چهره واقعی نادرشاه 1- از جمله کارهای ننگین نادرشاه به خرابات کشیدن زنان لزگی بود. وقتی نادر حریف مردان جنگجو و تسلیمناپذیر لزگی نشد. برای فرونشاندن خشم خود دستور داد یک هزار و پانصد تن از زنان اسیر لزگی را به خرابات نشانند. نادر زنان را به سه درجه اعلا – وسط و ادنی تقسیم کرد وی سیصد دینار برای تجاوز به زنان اعلا، دویست دینار برای زنان وسط و یکصد دینار برای زنان ادنی تعیین کرد. و این پولی بود که برای نادر جمعآوری ميشد. این وضعیت که به رسوای خاص و عام انجامید یک ماه ادامه داشت. 2- غارت و قتلعام دهلی: در سال 1151 ه. ق نبرد تاریخی کرنال در نزدیکی دهلی بین محمد شاه گورکانی هند و نادرشاه افشار درگرفت. حاصل جنگ شکست محمد شاه و پیروزی نادر بود. غنایمی که نادر از خزاین محمدشاه و هندیان در دهلی کسب کرد. از حد تصور آدمی فراتر است. از جمله غنایم تخت طاووس – یاقوت دریای نور – الماس عین الحور – الماس کوه نور بود، که هر کدام از این جواهرات به تنهایی ميتوانست مملکتی را از ویرانه به آبادانی تبدیل کند. تنها قیمت پیشکشهای محمد شاه و استانداران و سردارانش به نادر بالغ بر 325 میلیون تومان آن زمان بود[3]. بدنبال شورش اهالی دهلی، نادر فرمان قتلعام را صادر کرد. خونریزی از بازار صرفان که جلو قلعه دهلی بود تا سیدگاه قدیم به مسافت یک و نیم فرسخ درگرفت. تمام کوچهها و بازارها و خیابانها و انبارها، در هر طرف بازار خاتم و اطراف مسجد و بازار پنبه و جواهرفروشان تاراج شد. اغلب جاها را آتش زدند، و هر کس را در مأمنها و خانهها و کوچهها و پسکوچهها و دکانها، از بزرگ و کوچک و زن و مرد، یافتند، از دم شمشیر گذراندند، حتی حیوانات از قهر و غضب آنها خلاص نشدند[4]. استاد علی اکبر دهخدا در امثال و حکم دربارة میزان مال دوستی نادرشاه مينویسد: گویند آنگاه که کار مصادرت و مطالبت نادرشاه بر مردان دهلی توانفرسا شد، روزی جمله ذیل را با خط جلی نوشته، در رهگذر پادشاه ایران آویختند: & اگر خدایی، ترا بندگان باید و اگر پادشاهی ترا رعیت گریز نباشد، با این همه ستم، دیار هند خراب و بيآب و از مردم تهی ميماند. نادر از میرزا مهديخان (منشی و مؤرخ درباری نادرشاه) پرسید: چه نوشتهاید؟ دبیر جلیل، شرح گفت، نادرشاه پس از لحظهای تأمل فرمود: به آنها بگو، من اینگونه سخنان که خدایم یا شاهم نميفهمم من نادرقليام و پول ميخواهم! میرزا مهديخان استرآبادی مؤرخ دربار نادرشاهی و مؤلف کتاب جهانگشای نادری مينویسد: عمال ولایات را در محکمه حاضر ميکردند بدون آنکه از جانب احدی گزارشی یا ادعایی یا شکایتی شده باشد، آنها را به چوب ميبستند و آن بیچارگان در زیر این شکنجههای وحشتناک، هر کدام ده الف و بیست الف (هر الفی پنج هزار تومان آن روزگار) با دست و پای شکسته بپای خود مينوشتند و تعهد پرداخت ميکردند. تازه این آغاز رهایی آنها نبود، بلکه بلافاصله با شکنجههای شدیدتر از آنها ميخواستند تا دستیاران و همکاران خود را معرفی کنند و آنها نیز ناچار هر کس را از خویش و بیگانه و همشهري و همخانه و دور و نزدیک و ترک و تاجیک دیده یا شنیده بودند به قلم ميآوردند. کار بجایی رسید که برای روستاها و شهرهای ویران شده حواله ميدادند، که جغد ویرانههای آنها آشیان ساخته بود. و اگر برگهای درختان آنجا زر ميشد، از عهده ادای یک دهم آن حوالهها برنميآمد. و اگر احدی از قبول آن حوالهها، سرباز ميپیچید، گردنش را به طناب ميپیچیدند. پس از اعترافی که به این ترتیب از شخص ميگرفتند، عليالحساب گوش و بینی او را قطع ميکردند و چشمهایش را کور ميساختند، و او را همراه مأموران وصول، روانه ميکردند تا پول را بپردازد. مأموران مالیاتی در هر کوچه و برزنی، به هر زنی و مردی که مواجه ميشدند، گریبانش را ميگرفتند، و از او مطالبه پول ميکردند. حتی مرگ هم این قربانیان را نجات نميداد زیرا حواله را از ورثه و همسایه، محله به محله و شهر به شهر دنبال ميکردند[5]. شورش ایرانیان بر علیه نادر عصر ثروت و استکبار بيمنتهای دولت و فقر و استضعاف بينهایت ملت بتدریج نه تنها مورد نفرت مردم ایران، بلکه هدف بغض و دشنام سربازان نادری نیز قرار گرفت. و به شورشهای متعددی از جانب مردم و گماشتگان نادری انجامید که برخی از شورشها عبارتند از: شورش مردم شیروان در سال 1153 ه. ق و سپس در سال 1156 ه. ق که بنا به نوشتة تاریخ ایران از دوران باستان تا سده هجدهم صفحة 610 در شورش دوم مردم شیروان 14 من (قریب 42 کیلو) چشم را برای نادرشاه آوردند. شورش مردم خوارزم در سال 1155 ه. ق شورش مردم گرجستان شرقی در سال 1156 ه. ق شورش سراسری فارس و پیوستن تقيخان بیگلر بیگی به شورشیان شیراز در سال 1157 ه. ق و کشتار و غارت و ویرانی شیراز بدست نادرشاه، شورش ایل چادرنشین دنبلی کرد، در خوس و سلمس 1157 ه. ق، شورش خراسانيها به ویژه قوچانيها و کرمانيها و لرستانيها در فاصله سالهای 1156 تا 1159 ه. ق قیام مردم بلوچستان در سال 1160 ه. ق و قیام محمدخان بلوچ. بدین ترتیب شورشهای سراسری در ایران که اکثراً از طرف اهل سنت صورت گرفت نادر را به نابودی کشاند. نادر در راه خواباندن شورش کردان قوچان در فتحآباد در روز یکشنبه یازدهم جماديالاخر سال 1160 ه. ق بدست عدهای محارم خود به قتل رسید. و به دنبال مرگ او مملکت وسیعی که به ضرب گلوله و شمشیر فتح شده بود تکه تکه گردید[6]. مذهب اهل سنت در دوران نادری تا ظهور قاجاریه نادرشاه برای برانداختن حکومت صفویه و در اختیار گرفتن زمام امور ایران چارهای جز پذیرفتن مذهب اهل سنت بعنوان مذهب رسمی ایران نداشت. اکثر ایرانیان در آن زمان علیرغم کشتارهای وسیع صفویه در مذهب اهل سنت بودند، این حقیقتی است که توسط محمد کاظم مروی وزیر مرو در کتاب عالمآرای نادری جلد سوم صفحة 980 در فصل سیاست مذهبی نادر مورد تأکید قرار گرفته است. و وثیقة مذهبی نجف در سال 1156 ه. ق آنرا تایید ميکند. در دوران صفویه بجز مردم استانهای آذربایجان شرقی و اردبیل که به زور شمشیر به مذهب صفویه گرویدند، بقیة ایرانيها مذهب خود را حفظ کردند. هر چند مانند مورد قزوین پایتخت صفویه در دوران شاه طهماسب اول تا اوسط حکومت شاه عباس اول کشتار اهل سنت به یک رسم تبدیل شده بود. اما وقایع آخر دوران صفویه و دوران نادری به وضوح نشان ميدهد که تنها اقلیتی در شهرهایی مانند قزوین و اصفهان و شیراز به مذهب صفویه گرویده بودند. کرمان – قفقاز – ترکمنستان – لارستان – کردستان – لرستان – بلوچستان – مازندران – همدان – سمنان – گیلان – خراسان و افغانستان و سایر نقاط ایران اکثراً بر مذهب اهل سنت بودند. همین مسئله نادر را مجبور ساخت که در شرایط خود برای پادشاهی بر ایران اعلام کند که سب صحابه باید ملغی شود و مذهب اهل سنت در ایران به جایگاه خود در قبل از صفویه برگردد. وثیقه مذهبی نجف در سال 1156 ه. ق: در سال 1156 در نجف اشرف نادرشاه جمعی از علمای نجف اشرف و کربلای معلی و حله و توابع بغداد را در حوزة گفتگو حاضر ساخته و از آنان خواست که اختلافات مذهبی بین اهل سنت و شیعیان را حل و فصل کنند. علمای کرام با یکدیگر مجلس محاوره و مذاکره آراسته و بعد از اظهار نظرهایی اعلام کردند: بعد از رحلت حضرت سید المرسلین خلافت به اجماع بر خلیفة اول ابوبکر صدیق -رضی الله عنه-، و بعد از او به نص آن جناب و اتفاق اصحاب به مزین المنبر و المحراب عمربن الخطاب -رضی الله عنه- قرار، و بعد از آن به شورا و اتفاق اصحاب بر ذی النورین عثمان بن عفان -رضی الله عنه-، و بعد به علی بن ابیطالب -رضی الله عنه- منتقل گردید. و به مؤدای: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ (التوبة: 100) «و پیشيگیرندگان اولیه از مهاجرین و انصار و کسانی که از آنها تبعیت ميکنند به نیکی، خداوند از آنها راضی و آنها نیز از خدا راضياند». و ایه: ﴿لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ (الفتح: 18) «قطعاً خداوند راضی شد از مؤمنان زمانی که آنها با تو در زیر درخت بیعت کردند، پس خدا از آنچه در قلبهایشان است آگاه است». و حدیث شریف: «أصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»(.این حدیث موضوع است یعنی ساختگی است) تصحیح كننده یاران من مانند نجومند به هر کدام اقتدا کنید هدایت یافتهاید. خلفای بر حق و ربط مواصلت فیمابین ایشان محقق بوده، همه با یکدیگر رسم موافقت بيشائبة مغایرت و منافرت مسلوک ميداشتهاند. و به حدی رسم موافقت و مؤاخات فیمابین ایشان مرعی بوده، که بعد از رحلت خلیفة اول و ثانی از دار فنا از جناب مرتضی سؤال حال ایشان نمودند آن حضرت فرمودند که: «إمامان قاسطان عادلان کانا علی الحق وعلی فیکم». و خلیفة اول در شأن خلیفة رابع فرموده است که: «لست بخیرکم وعلی فیکم».این مطلب صحیح نیست وترجمه فارسی مولف هم اشتباه است نیست خیری در شما که علی در آن نباشد، و خلیفة ثانی در حق آن جناب ميفرموده: «لولا علی لهلک عمر».قول مشهوری است كه فاقد سند است رافضیان این را بر علیه حضرت عمر استفاده میكنند در صورتیكه اكر اندكی به معنایش فكر كنند بر عكس به نفع حضرت عمر میشودزیرا دلالت بر همكاری وتعاون وهمدلی ودوستی ایشان با حضرت علی دارد ( تصحیح كننده) اگر علی نبود عمر هلاک ميشد. و نظایر این، که به کمال رضامندی ایشان از یکدیگر دلالت دارد، بسیار و مستغنی از بیان و تذکر است. و در سال نهصد و شش هجری قمری، که شاه اسماعیل صفوی خروج نموده، اشاعة سب و رفضی نسبت به خلفای ثلاثه نمود، این معنی، منشأ ظهور فساد و نهب و اموال عباد گردیده، مورث بغض و عدوان فیمابین اهل اسلام شد. تا اینکه به مقتضای: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ﴾ (آل عمران: 26) «بگو: ای خدای من مالک ملک (پادشاهی) تویی به هر که بخواهی پادشاهی ميدهی». نادرشاه به مرتبة سلطنت و جهانداری فائز گشته، به نحوی که در فوق مذکور شد. در شورای صحرای مغان از این داعیان استکشاف فرموده، ما نیز عرض عقاید اسلامیه خود کرده بودیم. و حال نیز که در روضة مقدسة علیه علویه از داعیان مجدداً استفسار فرمودند عقاید اسلامیه داعیان به نهج مسطور است: خلفای راشدین رضوان الله علیهم اجمعین را به ترتیب خلیفة علی التحقیق حضرت سید المسلمین ميدانیم و شک و شبههای نداریم، و از رفض و تبرا، تبرا ميجوییم. بنحوی که جناب قدوة العلماء الاعلام شیخ الاسلام و افندیان عظام دولت عالیة عثمانیه تصدیق مذهب جعفری کردهاند، مقلد طریقة آن حضرت، و بر این عقیده راسخ و ثابت ميباشیم. و آنچه سمت تحریر یافته، محض از خلوص فؤاد و صمیم قلب، و نقد این ادعا مصفا از شائبة غش و قلب است. هر گاه خلاف این عقیده از ما به ظهور برسد، از دین بیگانه و مورد غضب و سخط خداوند یگانه، و سخط شاهنشاه زمانه و خدیو فرزانه باشیم. عقیدة عقل داعیان دولتین عظیمتین، علمای نجف اشرف و کربلای معلا و حله و توابع بغداد آنکه: امام جعفر صادق -رضی الله عنه-، ذریة رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- و ممدوح امم، و نزد ائمة ملل مقبول و مسلم است. و از قراری که علمای ایران عرضی و تحریر نمودهاند، و نزد داعیان تحقق یافته، عقاید اسلامیة اهل ایران صحیح و فرقة مذبوره قایل به حقیقت خلفای راشدین، و از اسلام و امت حضرت سید الانام علیه الصلوة والسلام ميباشند. عقیده اقل داعیان، علمای بخارا و بلخ و خوارزم آنکه: عقاید صحیحة اسلامیة اهالی ایران به نحوی است که علمای فوق بیان نمودهاند. این فرقه داخل اهل اسلام و امت حضرت خیر الانام ميباشند[7]. بدون شک اگر نادرشاه در زمینههای اقتصادی و سیاسی نیز همین درک و درایت را داشت نه تنها ایران در دوران آخر حکومت او تجزیه نميشد بلکه ایران به صورت یکی از قدرتهای تعیینکننده بخصوص در آسیا تبدیل ميشد و امروزه وضعیت مملکت به گونهای دیگر ميبود. اما افسوس که طمعورزی و اشتهای سیريناپذیر نادر و عدم تدبیر او در امور مملکتداری سرنوشت دیگری را برای ایران زمین رقم زد. بعد از قتل نادر تنها خراسان در دست فرزندان وی باقی ماند، آن هم به لطف کریمخان زند که نخواست دودمان نادرشاه را براندازد. با به قدرت رسیدن قاجاریه شاهرخ پیر و نابینا شده به دست پدر توسط آقا محمدخان قاجار بعد از تحمل شکنجههای زیاد همراه خانوادهاش به تهران کوچانده شد. بدین ترتیب آقا محمدخان صاحب گنجینههایی شد که هنوز در کلات نادری مانده بود. اسامی سلاطین افشاری و مدت هر یک 1- نادرشاه 1148-1160 ه. ق 2- عادلشاه و ابراهیم شاه برادرزادگان نادر 1160-1161 ه. ق 3- شاهرخ شاه 1161-1210 ه. ق 4- نادر میرزا 1210-1218 ه. ق
زیرنویس: [1]- سفرنامه کروسینسکی، صفحه 57. [2]- به تصریح رستم التواریخ محمود امرای صفویه و شاهزادهها را به علت خیانت و جنایتشان کشت. صفحه 161 تا 16 به بعد. [3]- تاریخ نادرشاه افشار، جمس فریزر، صفحه 118-119. [4]- تاریخ نادرشاه افشار، جمس فریزر، صفحه 118-119. [5]- جهانگشای نادری، میرزا مهديخان استرآبادی، صفحه 422-242. [6]- خصوص چهره واقعی نادرشاه به عالمآرای نادری و جهانگشای نادری مراجعه شود. [7]- عالمآرای نادری، جلد سوم، از صفحه 980 به بعد (فصل سیاست مذهبی نادر).
به نقل از: نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام، مؤلف: فریدون اسلامنیا، ناشر: مؤسسه انتشاراتی حسینی اصل
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|