|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره نساء > تفسیر سوره نساء از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرمدل
شماره مقاله : 747 تعداد مشاهده : 371 تاریخ افزودن مقاله : 2/7/1388
|
سوره نساء مدنی و ١٧٦ آیه است. این سوره مدنی است و پس از سوره بقره، درازترین سورههای قرآن است. بعد از سوره ممتحنه نازل شده است. روایتها، حاكی از آن است كه برخی از آیات آن، در غزوه فتح مكه به سال هشتم هجری نازل شده است، و برخیها در غزوه حدیبیه به سال ششم هجری، یعنی قبل از غزوه فتح مكه نازل گشته است. امّا امر ترتیب سورهها برحسب نزول - چنانكه در سرآغاز سخن از سوره بقره گفتیم- قطعی نیست. از سوی دیگر، یك سوره هم به یكبار و در یك زمان همه آیات آن، نازل نمیشد. بلكه آیههای مختلف سورههای مختلف نازل میگردید، و سپس پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میداد هر یك از آنها را در جای اصلی خود، بگذارند. بنابراین یك سوره، مدت كم یا زیادی باز میماند، و چه بسا سالها به همین منـوال، طول میكشید. مثلا در سوره بقره، آیههائی از آن جزو آیاتی شده كه در اوائل كار در مدینه نازل شدهاند، و آیههائی از آن جزو آیاتی نازل شده كه از قرآن در اواخركار نازل شدهاند.
در این سوره هم، كار به همین منوال است. برخی از آن، بعد از سوره ممتحنه در سال ششم هجری ر خی از آیات آن در سال هشتم هجری نازل شده است. ولیكن بسیاری از آیات آن در اوائل هجرت به مدینه، نازل گشته است. به هر حال، شاید نزول آیات این سوره از زمان بعد از غزوه اُحد به سال سوم هجری، شروع شده و تا آخر سال هشتم كه مقدمه سوره ممتحنه آغاز به نزول كرده است، ادامه داشته است.
برای مثال آیهای را بیان میداریم كه در این سوره، راجع به حكم زنان زناكار آمده است:
(وَاللاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلا).
كسانی از زنان شما كه مرتكب زنا میشوند، چهار نفر از خودتان را گواه بر آنان كنید، پس اگر گواهی دادند، آن زنان را در خانهها نگاه دارید تا مرگ به سراغشان میآید یا اینكه خداوند راهی برای آنان قرار دهد. قطعی است كه این آیه، پس از آیه سوره نور نازل شده است. آیهای كه حد زنا را روشن نموده است:
(الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة، و لا تأخذکم بهما رأفة فی دین الله إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر، و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین).
به زن زناكار و مرد زناکار، بـه هر یك از آن دو، صد تازیانه بزنید، و در (اجراء احكام) دین خـدا، رحم و شفقتی در باره ایشان به شما دست ندهد، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، و بر شكنجه ایشان گروهی از مومنان حاضر آیید. (نور / ٢)
این آیه، پس از قضیه افك به سال پنجم هجری (یا بنا به روایتی، به سال چـهارم هجری) نازل شده است. هنگامیكه این آیه نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:
(خذوا عنّی. خذوا عنّی قد جعل الله لهنّ سبیلاً ...[1] الخ.)
از من بیاموزید. از من بیاموزید. به راستی خداوند راهی برای آنان پیدا كرد... الی آخر.
راهیكه خداوند برای آنان پیدا كرد، حكمی است كه این آیه سوره نور، آن را در برگرفته است.
در این سوره، نمونههای فراوانی همچون اینها یافته میشود که دلالت بر تاریخ نزول آنها بگونه تقریب دارد؛ به همان نحوی كه در سرآغاز سخن از سوره بقره گفتیم.
*
این سوره نقشی از تلاشی را كه اسلام در راه فراهم آوردن گروه مسلمانان و تشكیل جامعه اسلامی و حمایت از مسلمانان و حفظ این جامعه، مبذول داشته است، بیان میدارد، و نمونهای از تاثیر قرآن در جامعه جدید را عرضه مینماید، جامعهایكه در اصل از خلال نصوص قرآن برتراویده است، و از لابلای برنامه یزدانی، بردمیده و بالا گرفته است. با بیان این دو چیز، سرشت این برنامه، در همخوانی و همآوائی با پدیده انسانی را به تصویر میكشد، كما اینكه سرشت این پدیده انسانی و همآهنگی و همگامی او را با برنامه یزدانی به تصویر میكشد ... بدانگاه كه برنامه یزدانی دست او را میگیرد و گام به گام بالاتر و بالاترش میبرد و از حضیض مذلت به اوج عظمتش میكشاند ...گام بهگام، و منزل به منزل از میان امواج حرصها و آزها، شهوتها و آرزوها، ترسها و خوفها، و رغـبتها و خواستها، وی را راه میبرد، و از میان خارهای راهیكه گامی خالی از آنها نیست، و از میان دشمنانیكه در طول آن راه پرخار، كمین كردهاند، عبور و به سلامت نجاتش میدهد!
پیشتر - در سورههای بقره و آل عمران - دیدیم كه قرآن چگونه با همه این شرائط رودرو میگردد، شرائطی كه پیدایش و بالش گروه مسلمانان را در مدینه میپائید. و چگونه به بیان سـرشت برنامه یزدانی میپرداخت كهگروه مسلمانان، بر اساس آن پا میگرفتند. و به چه شكل حقائق اساسیی را بیان میداشت كه جهانبینی اسلامی بر آن استوار میگردید، و به چه نحوی معیارها و میزانها از این جهانبینی برمیجوشید. و به چه ترتیب، تكالیفی را بیان میكرد، كه نهضت اسلامی و پاسداری از این امانت، در زمین مقتضی آن بود، و سرشت دشمنان این برنامه و دشمنان اینگروهی را به تصویر میكشید که در زمین بر آن برنامه ماندگار و پایدارند. و ایشان را از اسباب و وسائل چنان دشمنانی و دسائس و نیرنگ آنان برحذر میداشت، و عقائد نادرست و انحرافی آنان و وسائل و ابزار پست و ناروای ایشان را روشن مینمود و ... و ... همچنین در این سوره میبینیمكه قرآن با همه این شرائط و ظروف و حقائق رویاروی میشود و به نبرد میخیزد... جز اینكه هر سورهای از سورههای قرآن، دارای سرشت خاص و نماد مشخص و محور ویـژهای است كه همه موضوعها، بدان متصل و پیوسته است ... سرشت خاص هم اقتضاء دارد که موضوعهای همه سوره فرازهم آیند و پیرامون محور آن با نظم و ترتیب خاص خرد، هماهنگ كردند، و این نظام و هماهنگی در نماد آن جلوهگر شود، و سرشت سوره بدان متمـایز گردد. همانگونهكه هر موجود زندهای، دارای نشان و نماد ویژهای است و با وجود این روی هم رفته، فردی از افراد جنس خویش است!
ما در این سوره می بینیم – و نزدیك استكه حس كنیم -كه این سوره موجود زندهای است و به سوی هدف مشخصی در حركت است و برای رسیدن بدان در تلاش است و با وسائل جورباجور و راههایگوناگون، میخواهد آن را فراچنگ آورد ... بندها و آیهها و واژههای سوره، همان وسائل و ابزاری استكه به واسطه آنها خویشتن را بدان چیزیكه میخواهد میرساند! از این گذشته، در برابر این سوره - همچنین در برابر هر سورهای از سورههای قرآن - احساس میكنیمكه با موجودی زنده، دارای نشانههای شناخته، نماد مشخص صاحب اراده و جهت، برخوردار از حیات و حركت، و دارنده حس و شعور رویاروئیم و در پاسخ و گفتگوئیم!
سوره با تلاش و كوشش، در صدد محو نشانههای جامعه جاهلی است. جامعهایكه از آن، گروه مسلمانان دستچین شدهاند. تلاش میكند که رسوبات جاهلی را بدور افكند، و نماد چیره جامعه اسلامی را تغییر دهد و آن را از تهنشستهای جاهلی بزداید، و شخصیت خاص این جامعه را پاك و بیآلایش جلوهگر سازد. همانگونه كه تلاش دارد حس دفاع از وجود متمایز را به جوش و خروش اندازد. اینكار را هم با بیان سرشت برنامهای كه چنین وجود متمایزی از آن سرچشمهگرفته است، شناساندن دشمنان كمین كرده و اینجا و آنجا مترصد نشسته اسلام اعم از مشركان و اهلكتاب به ویژه یهودیان- و معرفی دشمنان سست عنصر - آنانكه ایمان ضعیف دارند، و هـمچنین منافقان – و كشف وسائل و نیرنگها و حیلهگـریهایشان، و بیان تباهی اندیشهها و جهانبینیها و برنامهها و راههایشان، انجام میدهد. و سیستمها و قوانینی را پدید میآورد که همه اینها را تنظیم و تعیین میكند و در قالب اجرائی مرتب و منظمی میریزد.
در همان وقت، رسوبات جاهلیتی را میبینیم كـه با برنامه جدید و با ارزشها و اعتبارهای تازه در ستیز و پیكار است. چهرهها و نمادهای جاهلی را میبینیم كه میكوشد چهرهها و نـمادهای تازه تابان و زیبا را بپوشاند. صحـنه بیكار را از مد نظر میگذرانیم و پیش چشم میداریم و میبینیمكه برنامه یزدانی با این قرآن ربانی به این میدانگام میگذارد و به نبرد میخیزد. پیکاریكه از لحاظ شدت و ژرفا و پهنا، كمتر از پیکاری نیستكه در میدان دیگری بدان پای مینهد و با دشمنان كمین كردهاش و دشمنان سست عنصرش، در آن به نبرد و رزم میآغازد.
وقتیكه با دقت به این رسوباتی بنگریم كه جامعه اسلامی از جامعه جاهل به همراه آورده بود که خود از آن برخاسته بود، رسوباتی كه این سوره به چارهجوئی بخشهائی از آن میپردازد – همانگونه كـه سورههای فراوانی به چارهجوبی بخشهای دیگری از آن میپردازد - خوف و هراس از ژرفای این رسوبات، سراپای ما را فرامیگیرد، تا آنجاكه سراسر این برهه از زمان را به خود اختصاص میدهد، برههایكه ترجیح دادیم كه آیات این سوره در آن نازل میگردید ... مایه شگفت استكه این رسوبات تـا آن زمان متاخر، پابرجای و سخت بماند ... بلكه مایه شگفت بیشتر ما این استكه این برنامه عجیب و نادر چگونه توانسته است، چنین گام بلندی را بردارد و از این مرحله پست جاهلی گروه مسلمانان را بدین مرحله عالی برساند، و از این حضیض مذلت آنان را برگیرد، و به اوج عزت ارتقایشان دهد ... اوج عزتی كه هرگز انسانها بدان نرسیدهاند، مگر با ندای ساربان چنین برنامه شگفت و نادر برنامهای كه تنها او میتواند وجود بشری را از آن حضیض برگیرد، و آرام آرام، با شفقت و مهربانی، ساده و آسان، شكیبایانه و دلسوزانه، و با گامهای همآنگ و سنجیده، بدان قله بلند و بالا برساند!
كسی كه بدین پدیده شگفت و نادر در تاریخ بشریت، با دیده تحقیق بنگرد، گوشهای از فلسفه گزینش «امّیها» در جزیرةالعـرب توسط خدا، برای حمل این رسالت سترگ در آن زمان، برایش هویدا میگردد... چرا كه آنان نمایاننده پستی و رذالت جاهلی كامل از لحاظ اعتقادی و جهانبینی، علمی و فكری، اخلاقی و اجتماعی، و اقتصادی و سیاسی، به تـمام معنی كلمه بودند... خداوند چنین کسانی را گزید تا اثر ایـن برنامه در آنان آشكارا دیده شود و مردمان بدانند که معجزه چگونه انجام میگیرد، معجزهای که جز برنامه الهی هیچ برنامه دیگری و هیچ مكتبی از مكاتب سراسر كره زمین قادر به ارائه آن نمیباشد. و مردمان بدانند که کدام دست قدرتی همه فرازها و نشیبها و خطوط و نقشههای چنین برنامهای از ابتداء تا انتهاء و از پائین تا بالای آن را در آنان، نقش بسته است و همه پدیدهها و تجارب آن را در ایشان جلوهگر ساخته است. همچنین انسانها بدانند که در هـمه عمر خـود كجا برنامهای را مییابند که دست ایشان را بگیرد و آنان را در هر موقعیتی و هر مرحلهای از مراحل تـرقی که باشند، به اوج رفعت و عزت برساند. خواه آنـان در مرحلهای از مواحل صعود باشند، و یا اینكه در مرتبه پست «امّیها» یعنی آن کسانی باشند که اسلام دست آنان را گرفت و بلندشان کرد و بدانجایشان رساند، که رساند.
این برنامه دارای اصول و اركان ثابتی است، چرا كه هماهنگ با «انسان» است. انسان هم دارای هستی ثابتی است و وجودش به وجود دیگری تبدیل نمیشود. همه تغییرات و تبدیلاتی که گریبانگیر زندگی او میگردد، سرشت او را تغییر نـمیدهد و هسـتی او را دگرگون نمیسازد و او را به موجود دیگری تبدیل نمینماید. بلكه آنچه بر سر او میآید تغییرات و دگرگونیهای سطحی است. مانند امواجی که در دریای بزرگی پدید می آید. امواجی که سرشت آبی دریا را تغییر نمیدهد، و بلكه در امواج همیشگی زیرین هـم بیتاثیر است؛ امواج زیرینی که تابع عوامل طبیعی ثابتی است!
بدین لحاظ است که نصوص ثابت قرآنی با آن هستی ثابت بشری روبرو مـیشود، و از آنـجاكه نصوص قرآنی، ساخته همان سرچشمهای است که انسان ساخته او است، با همان آرامش و نرمشی با «انسان» روبرو میگردد که انسان با شرائط و ظروف متغیر زندگی و منازل و مراحل متجدد خود، رویاروی میشود، و سعی میكند اركان اساسی انسانی خویش را پاس دارد.
در «انسان» چنین استعداد و چنین نرمشی وجود دارد، و الا هرگز نمیتوانست که با ظروف و مراحل زندگی روبرو شود، ظروف و مراحلی که پیوسته در حال تغییر است و هرگز بر یك مـنوال ماندگار نـمیماند. در برنامهای که خداوند برای ایـن انسـان وضع فـرموده است، همین ویژگیها وجود دارد، به حكم آنكه ایـن برنامه از همان منتی صادر شده است که انسان از آن صادر شده است، و در این برنامه همان ویـژگیها به ودیعت گذارده شده است که در انسان به ودیعت نهاده شده است، و این برنامه بگونهای آماده شده است که بتواند تا اخر زمان با انسان همدم و همـراه شود و در گردش و چرخش زمان با او در گشت و گذار باشد.
بدین منوال این برنامه و این نصوص میتوانند، فرد انسانی را دریابند و به فریاد مجموعه انسانها برسند، و دست او و مجموعه انسانی را نگرند و در هر سطح و در هر مرحلهای از مراحل باشند، ایشان را به حركت و گردش اندازند، تا آنان را بدان قله بلند برسانند. برنامه یزدانی و نصوص قرآنی، هرگز از بلند گرداندن او و آنان، دلگیر و ناتوان نمیگردند، و در هر مكانی که باشند ایشان را از نشیب به فـراز میكشانند و میرسانند.
جامعه ابتدائی عقبماندهای مـانند جامعه عربی در جاهلیت قدیم، و جامعه صنعتی متمدنی همچون جامعه اروپائی و آمریكائی در جاهلیت جدید، هر دوی ایشان در برنامه یزدانی و در نصوص قرآنی، مكان خویش را مییابند، وكسی را پیدا مـیكنند که دسـتشان را در آنجایی که هستند بگیرد و از این نردبان به سوی بالا بالاها ببرد و به قله بلندشان برساند. آن قله سربرافراشتهای که اسلام در مرحله زندهای از مراحـل تاریخ انسانی پدیدارش کرده است.
جاهلیت تنها مرحله گذشتهای از مراحل تاریخ نیست. بلكه جاهلیت عبارت است از هر برنامهای كـه در آن بندگی انسان در برابر انسان مجسم و جلوهگر شود. پیدا است که این ویژگی، امروز در همه برنامههای زمین، بدون استثناء موجود است. چرا كه در همه برنامههائی كه امروزه بدانها گردن نهادهاند، انسانها از انسانهای همچون خود، جهانبینیها و اصول زیست، مـعیارها و ارزشها، قوانین و مقررات، و آداب و رسوم، دریافت میدارند، و این خود جاهلیت به تمام معنی است. جاهلیتی است که در آن بندگی بشر در برابر بشر جلوهگر و هویدا است. زیرا برخی، برخی را به جای خدا میپرستند.
اسلام یگانه برنامه زندگی است که در آن انسـان از بندگی انسان آزاد میگردد. چرا كه انسانها در اسلام، جهانبینیها و اصول زیست، معیارها و ارزشها، قوانین و مقررات، و آداب و رسوم را تنها از دست خداوند پاك دریـافت مـیدارند. هنگامیكه سـر خود را فرود بیاورند، فقط آن را در برابر خدا فرود میآورند. و زمانی که از قوانینی پیروی کنند، فقط از خدا اطاعت می کنند و تنها از او فرمان میبرند. و چون در برابـر نظامی کرنش کنند، فقط در برابر خدا كرنش می کنند. و لذا به راستی از بندگی بندگان در برابر بندگان رها میشوند، چرا كه همگان تنها بندگان خدای یكتای بیانباز میگردند.
این هم، دو راهه جدائی موجود میان جاهلیت -در هر شكلی از اشكال که باشد- و میان اسلام است. ایـن سوره ترسیم دو راهه جدائی را بر عهده میگیرد، و با دقت کامل و روشنی تمامی که با آن شک و شبههای برای شک و شبهه کنندهای باقی نماند، به ترسیم چنین دو راههای میپردازد.
*
روشن است که هر امری یا هر نهیی و یا هر رهنمودی كه در قرآن کریم آمده است، پدید آوردن وضعی را به عهده گرفته است که قبلا نبوده است، و یا اینكه از میان بردن وضعی را به عهده گرفته است که قبلا بوده است. این هم زیانی متوجه قاعده همگانی اصولی نمیسازد كه میگوید: «اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب»... این نیز نباید از نظر، دور داشـته شود که نصوص قرآنی نازل گردیده است، تا - همانگونه كه گفتیم -در هر نسلی و در هر محیطی کارگر وكـارآ، شود. معجزه هم در همین نهفته است. چرا كه همان نصوص قرآنیی که آمد تا با احوال و اوضاع معینی رویاروی شود، خود هـان نـوصی است که در هـر وضعی از اوضاع و در هر شكلی از اشكال زندگی با جماعت بشری رویاروی میگردد و با آنان به سخن مینشیند. و همان برنامهای کهگروه مسلمانان را از دره جاهلیت برداشت، خود هـمان برنامهای است که هـر گروهی را -با هر موقعیتی که در نردبان ترقی دارد - برمیدارد و به قله بلندی میرساند کهگروه نخستین را بدانجا رسانده بود، آن روزكه آنان را از دره ژرفی برداشته بود.
از اینجا است که ما هنگامی که قرآن را میخوانیم، از یك سو میتوانیم نمادها و سیماهای جامعه جاهلی را در پرتو قرآن، آشكارا از لابلای اوامر و نواهـی و رهنمودهای آن ببینیم، و از سـوی دیگر نمادها و سیماهای تازهای را بوضوح مشاهده نمائیم که قرآن آنها را پدید میآورد و در جامعه نو مستقرشان میگرداند.
آیا ما در این سوره، چه نمادها و سیماهائی را مییابیم كه مربوط به جامعه جاهلی بوده و هنوز در سـرشت مسلمانان آن روزگارانی جای و ماندگار باشد که برنامه یزدانی ایشان را از دره جاهلیت برگرفت؟ و چه نمادها و سیماهای جدیدی خواهیم یافت که خواسته میشود در جامعه اسلامی پدیدار و ماندگارگردند؟
ما جامعهای را پیش روی خواهیم یافت که در آن حقوق یتیمان، بویژه دختران یتیم تحت قیمومت افراد خانواده و سـرپرستان و متولیان، خورده مـیشود، و اموال با ارزش و مرغوبشان با اموال بیارزش و نامرغوب عوض میگردد، و در دارائیشان شتابگرانه و آزمندانه اسراف و چپاول میشود، از ترس اینكه نكند بزرگ بشوند و اموال خود را خـواسـتار و به خویشتن برگردانند! همچنین در آن، دختركان ثروتمند زندانـی میگردند تا سرپرستانشان بتوانند ایشان را به خاطر اموالشان نه میل به جمال وكـمالشان همسران خـود گردانند، و یا اینكه ایشان را به همین منظور به عـقد ازدواج پسر بچه های خود درآورند!
جامعهای را مییابیم که در آن بر كوچكان و ضعیفان و زنان ستم میگردد، چرا كه قسمت حقیقی مـیراث بدیشان داده و تسلیم نمیشود، و بلكه بیشترین بخش تركه به مردان نیرومندی میرسد که میتوانند اسلحه به دست بگیرند، و بالاخره ضعیفان جز مقدار ناچیزی از میراث دریافت نمیدارند، و همین مقدار ناچیزی را هم كه دختران خردسال و پیر زنان كهنسال دریافت میدارند، باعث دردسرشان میشود، و به خاطر آن بازداشت، و برای پسر بچگان خردسال، یا سرپرستان پیرمرد، زندانی و نگهداری میگردند، تا اینكه دارائی از دسترسشان دور و بهره غریبان نشود!
جامعهای را خواهیم یافت که به زن احترام و ارجی نمیگذارد، و با او در طول زندگیشان درشتی و سـتم روا میدارد. از تركه - همانگونه کهگفتیم - محرومش می کند، یا او را بازداشت و زندانی مینماید تا حقوقش را بخورد و دارائیش را به تـاراج برد. زن را همچون كالا، برای مرد میراث قلمداد می کند. چه هنگامی که شوهر زن بمیرد، سرپرست مرد، سر مـیرسد و جامه خود را روی زن میاندازد و جامعه میداند که زن در قرق او است. اگر مرد خواست او را بدون مهریه به ازدواج خود در میآورد، و اگر خواست او را به ازدواج دیگران درآورده و مهریه را خـود دریـافت میدارد. شوهر وقتی زن را طلاق میدهد، میتواند زن را از ازدواج باز دارد و او را بگونهای درآورد که نه همسرش شمار آید و نه مطلقه، تا زمانی که زن بیاید و خویشتن را از او با دادن تاوان باز خرید نماید و غل و زنجیر چنبن اسارتی را از دست و پای خود باز و بدور بیندازد.
جامعهای را خواهیم یافت که در آن مـقررات خانواده سست و لرزان است، چرا كه مرتبه زن در آن فرود آمده و سقوط کرده است، غیر از اینكه از یك سو، ضوابط فرزندی و سرپرستی شل و جنبان گشته و با قواعد خویشاوندی و وابستگی برخورد دارد، و از دیگر سو، بر اثر رواج زنا و دوست بازی، هرج و مرج در روابط حنسی و مساله زناشوئی غوغا می کند.
جامعهای است که میبینیم در آن: اموال مردمان از راه معاملات ربوی به ناحق خورده، حقوق دیگران غصب و پایمال، امانتها انكار، و بر اموال تاخت و بر ارواح یورش میشود. در آن دادگری کم مـیگردد و جـز با نیرومندان و ثروتمندان عدالت روا نمیشود. هـمچنین در آن، اموال جز به خاطر ریا و محض افتخار خرج نمیگردد، و از این صرف اموال، ضعفان مـحتاج به اندازه ثروتمندان بینیاز به دستشان نـمیرسد! اینها تنها برخی از نشانههای جاهلیتی است که ایـن سوره بدان پرداخته است، و جز آنها چیزهای دیگری است که سورههای دیگر بدانها میپردازند، و نیز اموری وجود دارد که اخبار جاهلیت عرب و مردمان ملتهای دور و بر ایشان، از آنها لبریز است.[2]
البته جامعهای هم نبوده است که اصلا هیچگونه فضائلی در آن یافته نشود. فضایلی که با بودن آنها آماده استقبال این رسالت بزرگگردد. ولیكن این اسلام بود كه چنین فضائلی را نجات و در مسیر سازنده هدایت كرد، و اگر اسلام نبود چنین فضائلی در زیر تودههای رذائل جاهلیت، هدر میرفت و پخش و پراكنده می گردید و هرگز فراهم نمیآمد، و ضائع میشد و در مسیر سازنده هدایت نمییافت. ملتهای پیرامون عربها هم - اگر این برنامه یزدانی نبود - نمیتوانستند چیز ارزشمندی به بشریت تقدیم کنند. برنامهای که نشانهها و آثار زشت جاهلیت را میزدود و سیماهای درخشان اسلام را پدیدار و یا اینكه استوار میگرداند، فضائل هدر رفته و اندوده و پخش و پراكنده این ملت را نجات میبخشید. ملتی که کار و بارش در این امر همان کار و بار سائر ملتهای جاهلیتی بود که همعصرش بودند. آن ملتهائی که جملگی فرسوده و زدوده شـدند، چرا كه رسالتی به فریادشان نرسید و ایـدهئولوژیی برایشان پدیدار نكرد!
اسلام از میان این جاهلیتی که اینها برخی از نشانههای آن بود، گروهی را دریافت و از زمین بلندكـرد که خداوند خیر، نصیب آنان کرده بود، و مقدر فرموده بود كه رهبری انسانها را بدیشان تسلیم کند. این بود که از ایشان جماعت مسلمانی را فراهـم ساخت و با دست ایشان جامعه مسلمانی را پدیدار فرمرد. جامعهای که به اوج عظمتی رسید که هرگز بشریت بدان نرسیده بود، و
هنوزكه هنوز است آرزوی بشریت است و امكان تلاش برای نیل بدان هست، آنگاه که عزم خود را بر پیمودن این راه، جزم كند.
در این سوره برخی از صفاتی را می یابیم که برنامه اسلامی عهدهدار پدیدار آوردن و استوار داشتن آنها است در جامعه مسلمان، پس از زدودن آن جامعه از ته نشستهای جاهلی. همچنین در صدد پدید آوردن اوضاع و قوانین اجرائی است. اوضاع و قوانین اجرائی که این صفات را بپاید و آن را در واقعیت اجتماعی تثبیت و بردوام نماید.
در سرآغاز سوره، بیانی را خواهیم یافت، درباره: اصل ربوبیت و وحدانیت. اصل انسانیت و یگانگی منشا و سرچشمه انسانها. منشا و چشمهای که پروردگارشان ایشان را از آن، آفریده است و پدیدارشان كرده است. اصل پابرجائی بشریت بر پایه خانواده، و پیوند اعضاء آن بر صله رحم، همراه با به جوش و خروش انداختن همه این روابط در وجدان بشری، و انتخاب خانواده به عنوان مركزی برای سر و سامان بخشیدن به جامعه اسلامی بر مبنای آن، و نگهبانی از ضعیفان در چنین جامعهای، از راه ضمانت اجتماعی در میان خانواده واحد بشریی كه دارای آفریننده واحدی است، و حفاظت این جامعه از زنا و ستم و فتنه، و بالاخره نظم و نظام دادن كه خانواده بزرگ اسلامی و جامعه اسلامی و جامعه انسانی بطور كلی، بر اساس وحدت ربوبیت و وحدت بشریت:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا)
ای مردم از (خشـم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری كه شما را از یك انسان بیافرید و (سپس)
همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر، مردان و زنان فراوانی (بر روی زمین) منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید كه همدیگر را بـدو سوگند میدهید، و بـپرهیزید از اینكه پیوند خویشاوندی را گسیخته داریـد (و صله رحم را نادیده گیرید)، زیــرا بیگمان خداوند، مراقب شما است (و كردار و رفتار شما از دیده او پنهان نمیماند). (نساء / ا)
این اصل بزرگی که نخستین آیه سـوره در بر دارد، بیانگر قاعده مهمّی در جهانبینی اسلامی است، و زندگی دستهجمعی بر آن پابرجا است. امیدواریم بطور مشروح در جای مناسب خود، در روند سوره، بدان بپردازیم. ما قوانین اجرائی را برای تشكیل ضمانت اجتماعی، متكی به همین اصل اساسی میبینیم:
درباره حفاظت از یتیمان، رهنمود الهامگر، و دورباش هراسانگیز، و قانون مشخص الاصولی را مییابیم:
(وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا)
به یتیمان، اموالشان را (بدانگاه كه پا به رشد گذاشتند و به حد بلوغ رسیدند) بازپس بدهید، و اموال ناپاك (و بد خود) را با اموال پاك (و خوب یتیمان) جابجا نكنید، و اموال آنان را با اموال خودتان (به وسیله آمیختن و یـا تعویض كردن) نخورید. بیگمان چنین كاری، گناه بزرگی است. (نسـاء ٢.)
(وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا)
یتیمان را (پیش از بلوغ با در اختیار قرار دادن مقداری از مال و نظارت بر نحوه معامله و كارآئی ایشان در میدان زندگی، پپوسته) بیازمائید تا آنگاه كه به سن ازدواج میرسند. اگر از آنان صلاحیت و حسن تصرف دیدید، اموالشان را بدیشان برگردانید، و اموال یتیمان را با اسراف و تبذیر و با عجله و شتاب نخورید (و به خود بگوئید كه) پیش از آنكه بزرگ شوند (و اموال را از دست ما بازپس بگیرند، آن را هرگونه که بخواهیم خرج می کنیم. و از سرپرستان آنان) هر كس كه ثروتمند است (از دریافت اجرت سرپرستی و دست زدن به مال ایشان) خودداری كند، و هر كس که نیازمند باشد، به طرز شایسته (و به اندازه حقالزحمه خود و نیاز عرفی، از آن) بخورد. و هنگامی كه اموالشان را به خودشان (بعد از بلوغ) بازپس دادید، برآنانشاهد بگیرید، و (اگرچه علاوه بر گواهان، خدا گواه است و) كافی است خدا حسابرس ومراقب باشد. (نساء / 6)
(وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلا سَدِيدًا. إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا)
بر مردم لازم است (که بر یتیمان ستم نكنند و) بترسند از اینكه، انگار خودشان دارنـد میمیرند و فرزندان درمانده و ناتوانی از پس خود بـر جای میگذارند و نگران حال ایشان میباشند (که آیا دیگران درباره آنان چه روا میدارند؟ پس هم اینك آنچه از مردم انتظار دارند كه در حق فرزندانشان انجام دهند، خودشان در حق یتیمان مردم روا دارند و بال مهر و محبت بر سر نوباوگان بـیپناه بكشند). پس از خدا بترسند و بـا یتیمان با متانت و محبت سخن بگویند ... بیگمان كسانی که اموال یتیمان را بناحق و ستمگرانه میخورند، انگار، آتش در شكمهای خود (میریزند و) میخورند. (چرا كه آنچه میخورند، سبب دخـول ایشان به دوزخ میشود) و (در روز قیامت) با آتش سوزانی خواهند سوخت. (نساء / ٩، ١٠)
درباره نگهبانی از زنان بویژه - چه دختركان یتیم و چه زنان بیچاره و بینوا - و حفظ حق جملگی آنان در میراث و دركسب و کار، و حق راجع به ذات خود، و نجات ایشان از ظلم و زور جاهلیت، و از تـقلیدهای ستمگرانه توهینآمیز آن، چنین رهنمودها و قوانین گوناگون فراوان را خواهیم یافت:
(وَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلا تَعُولُوا. وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا)
اگر ترسیدید كه درباره یتیمان نتوانید دادگری كنید (و دچار گناه بزرگ شوید، از این هم بترسید كه نتوانید میان زنان متعدد خود دادگری كنید و از این بابت هـم دچار گناه بزرگ شوید. ولی وقتی كه به خود اطمییان داشتید كه میتوانید میان زنان دادگری كنید و شرائط و ظروف خاص تعدد ازواج مهیا بود) با زنان دیگری كه برای شما حلال هستند و دوست دارید، با دو یا سه یـا چهار تا، ازدواج كنید. اگر هم میترسید كه نتوانید میان زنان دادگری را مراعات دارید، به یك زن اكتفاء كنید یا با كنیزان خود (که هزییه كمتری و تكلیفات سبكتری دارند) ازدواج نمائید. این (کار، یعنی اكتفاء به یك زن، یا ازدواج با كنیزان) سبب میشود كه كمتر دچار كجروی و ستم شوید و فرزندان كمتری داشته باشید... مهریههای زنان را به عنوان هدیهای خالصانه و فریضهای خدایانه بپردازید. پس اگر با رضایت خاطر چـیزی از مهریه خود را بـه شـما بخشیدند، آن را (دریافت دارید و) حلال و گوارا مصرف كنید. (نساء ٣،4)
(لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا)
برای مردان و برای زنان از آنچه پـدر و مادر و خویشاوندان از خود بجای میگذارند سهمی است، خواه آن تركه كم باشد و یا زیاد. سهم هر یك را خداوند مشخص و واجب گردانـده است (و تغییر ناپذیر است). (نساء/7)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا. وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا. وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، برای شما درست نیست كه زنان را (همچون كالائی) به ارث برید (و ایشان را بدون مهریه و رضایت، به ازدواج خود درآوریـد، و) حال آنكه آنان، چنین كاری را نمیپسندند و وادار بدان می کردند. و آبان را تحت فشار قرار نـدهید تا بدین وسیله (ایشـان را وادار به چشمپوشی از قسمتی از مهریه كنید و) برخی از آنچه را كه بدیشان دادهاید، فراچنگ آرید. مگر اینكه آنان (با نشوز و سوء خلق و فسق و فجور) دچار گناه آشكاری شوند (که در این صورت میتوانید برآنان سختگیری كنید، یا به هنگام طلاق قسمتی از مهریه را بازپس گیرید). و با زنان خود بطور شایسته (در گفتار و در كردار) معاشرت كنید، و اگر هم از آنان (به جهاتی) كراهت داشتید (شتاب نكنید و زود تصمیم به جدائی نگیرید) زیرا كـه چه بسـا از چیزی بدتان بیاید و خـداوند در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بـدهد ... و اگر خواستید هـمسری را به جای همسری برگزینید، هر چند مال فراوانی هم مهر یكی از آنان كرده باشید، برای شما درست نیست كه چیزی از آن مال، دریافت دارید. آیا با بهتان و گناه آشكار، آن را دریافت میدارید؟! (مگر مومنان را چنین كاری سزد؟!) ... و چگونه (سزاوار شما است كه) آن را بازپس بگیرید؟ و حال آنكه با یكدیگر آمیزش داشتهاید و هر یك بر عورت دیگری اطلاع پیدا كردهاید و (گذشته از این) زنان پیمان محكمی (هنگام ازدواج) از شما گرفتهاند (و خداوند برابر آن، امر زنـاشوئی را حلال نموده است). (نساء / ١٩-٢١)
(وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللاتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا).
از تو درباره زنان سوال می کنند و نظر میخواهند. بگو: خداوند درباره آنان به شما پاسخ میگوید، و
برای شما روشن میسازد، آنچه را كه در قرآن (در زمینه میراث ایشان) تلاوت میگردد، و نیز درباره زنان یتیمی سخن میراند كه (به خاطر مال یا جمال) میخواهید با ایشان ازدواج كنید، ولی چیزی را كه خداوند بـرای ایشان واجب نموده است (و مهریه نام دارد) بدیشان نمیپردازید، و همچنین راجع بـه كودكان كوچك و ناتوان سخن خواهد گفت (و از شما میخواهد كه حقوق آنان را بپردازید، و) اینكه نسبت به یتیمان (بویژه در میراث و مهریه) دادگری كنید، و (بدانید كه دادگری و نیكوكاری شما در حق زنان و یتیمان، بیمزد نمیماند و) هر كار خوبی را كه بكنید، خداوند از آن كاملا آگاه است. (نساء/127)
درباره سر و سامان بخشیدن به خانواده، و پا بر جا داشتن آن بر پـایه استواری از الهامات فطرت، و نگهبانی بیشتر از آن در برابر تاثیرگذاشتن ظروف و شرائطی که بناگاه در فضای زندگی زناشوئی و جو زندگی اجتماعی پدیدار میگردد، علاوه بر رهنمودها و مقرراتی که در لابلای سخن از دختركان یتیم و زنـان مطلقه گذشت، این چنین رهنمودها و مقرراتی به میان می آید:
(وَلا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلا. حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاتُكُمْ وَبَنَاتُ الأخِ وَبَنَاتُ الأخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَأَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الأخْتَيْنِ إِلا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا. وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا.).
با زنانی ازدواج نكنید كه پـدران شما با آنان ازدواج كردهاند. چرا که این کار، عمل بسیار زشتی است و (در پیش خدا و مردم) مبغوض بوده و روش بسیار نادرستی است، مگر آنکه كه گذشته است (و در زمان جاهلیت بوده است كه مورد عفو خدا قرار می گیرد) ... خداوند بر شما حرام نموده است ازدواج با مادرانتان، دخترانتان، خواهرانتان، عمّههایتان، خالههایتان، برادرزادگانتان، مـادرانی كه به شـما شیر دادهاند، خواهران رضاعیتان، مادران همسرانتان، دختران همسرانتان از مردان دیگر كه (غالبا) تحت كفالت و رعایت شما پرورش یافته و با مادرانشان همبستر شدهاید، ولی اگر با مادرانشان همبستر نشده باشید، گناهی (در ازدواج با چنین دخترانی) بر شما نیست، همسران پسران صلبی خـود، و (بالاخره اینكه) دو خواهر را با هم جمع آورید، مگر آنچه گذشته است (که با ترك یكی ازآن دو خواهر، قلم عفو براین كار كه در زمان جاهلیت واقع شـده است، كشیده خواهد شد). بیگمان خداوند بسی آمرزنده است (و گذشته را نادیده میگیرد، و) مهربان است (و در آنچه برایتان وضع مـی کند، حال شما را مراعات میدارد) ... و زنان شوهردار (بر شما حرام شده است) مگر زنانی كه (آنان را در جنگ دینی مسلمانان با كافران) اسیر كرده باشید، كه (در این صورت نكاح شوهران كافرشان با اسارت لغو میگردد و بعد از زدوده شدن رحم ایشان،) برای شما حلال میباشند. ایـن را خدا بر شما واجب گردانده است (پس آنچه را كه او بر شما حرام نموده است حرام بدانید و آن را مراعات دارید). برای شما ازدواج با زنان دیگری جز اینان (یعنی جز زنان مومن حرام) حلال گشته است و میتوانید با اموال خـود (از راه شرعی) زنانی را جویا شوید و بـا ایشان ازدواج كنید (بـدان شرط كه منظورتان زنا و دوستبازی نباشد و) پاكدامن و از زنا خویشتندار باشید. پس اگر با زنی از زنان ازدواج كردید و از او كام گرفتید، باید كه مهریه او را (چنانكه مقرر است، بدون كم و كاست و در موعد خود) بپردازید، و این واجبی (از واجبات الهی) است. و بعد از تعیین مهریه، گناهی بر شما نیست در آنچه میان خود برآن توافق مینمائید (مثلا اینكه همسر با رضا و رغبت از مقداری از مهریه خود چشمپوشی كند و یا شوهر مشـتاقانه مـقداری بر اندازه مهریه بیفزاید). بیگمان خداوند (پیوسته بر مصالح بندگان خود) آگاه (و در احكامی كه برای آنان وضع مینماید) حكـم بوده (و میباشد). (نساء / 22-24)
(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا. وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا.).
مردان بـر زنان سرپرستند (و در جامعه كوچك خانواده، حق رهبری دارند و صیانت و رعایت زنان بر عهده ایشان است) بدان خاطر كه خداوند (برای نظام اجتماع، مردان را بر زنان در برخی از صفات برتریهائی بخشیده است و) بعضی را بر بعضی فضیلت داده است، و نیز بدان خاطر كه (معمولا مردان رنج می کشند و پول به دست میآورند و) از اموال خود (برای خانواده) خرج می کنند. پس زنان صالح، آنانی هستند كـه فرمانبردار (اوامـر خدا و مطیع دستور شوهران خود) بوده (و خویشتن را از زنا بدور و اموال شوهران را از تبذیر محفوظ) و اسرار (زناشوئی) را نگاه میدارند، چرا كه خداوند به حفظ (آنها) دستور داده است. (زنان صـالح چنین بودند ولیكن زنان ناصالح آنانی هستند كه سركش میباشند) و زنانی كه از سركشی و سرپیچی ایشـان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید (و اگر موثر واقع نشد، از همبستری با آنان خودداری كنید) و بستر خویش را جدا كنید (و با ایشان سخن نگوئید. و اگر باز هم موثر نشد وراهی جز شدت عمل نبود) آنان را (تنبیه كنید و كتك مناسبی) بزنید. پس اگر از شما اطاعت كردند (ترتیپ تنبیه سه گانه را مراعات دارید و از اخف به اشد نروید و جز این) راهی برای (تنبیه) ایشان نجوئید (و نپوئید و بدانید كه) بیگمان خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است (و اگر ایشان را بیش از حد، اذیت و آزار كنید، انتقام آنان را از شما می گیرد)... و اگر (میان زن و شوهر اختلافی افتاد و) ترسیدید (که این كار باعث) جدائی میان آنان شـود، داوری از خانواده شوهر، و داوری ار خانواده همسر (انتخاب كنید و برای رفع و رجوع اختلاف) بفرستید. اگر این دو داور، جویای اصلاح باشند، خداوند آن دو را (کمك نموده و در یكی از دو كار: سازش نیك و خداپسندانه، یا جدائی زیبا و معقولانه) موفق میگرداند. بیگمان خـداوند مطلع (بر ظاهر و باطن مردمان و) آگاه (از نیات همگان) است. (نـسـاء / 34-35)
(وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا. وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا. وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلا مِنْ سَعَتِهِ وَكَانَ اللَّهُ وَاسِعًا حَكِيمًا.).
هرگاه همسری دید كه شوهرش (خویشتن را بالاتر از او میگیرد و از انجام امور خانوادگی) سرباز میزند و (یا با او نمیسازد و از او) رویگردان است، بر هیچ یك از آن دو گناهی نیست اینكه (بكوشند به وسیله صرف نظر كردن زن از برخی از مخارج و همبستری با خود) میان خویشتن صلح و صفا راه بیندازند، و صلح (همیشه از جنگ و جدائی) بهتر است. (سرچشمه بسیـاری از نزاعها، بخل است) و انسانها با بخل سرشته شدهاند (و مال دوستی، خصلت ذاتی و دائمی بشر است و باید پیوسته با آن مبارزه و پیكار كرد) و اگر نیكوكاری و نیك رفتاری كنید و (با زنان بسازید و به بهترین وجه با آنان معامله كرده و با ترك ستمكاری و بد رفتاری با ایشان) پرهیزگاری كنید، بیگمان خداوند از آنچه می کنید بس آگاه است (و پاداش شما را چنانكه باید میدهد) ... شما نمیتوانید (از نظر محبت قلبی) میان زنان دادگری (کامل) برقرار كنید، هر چند هم (در این راه به خود زحمت دهید و) همه كوشش و توان خود را بكار برید. ولی (از زنی كه میل چندانـی با او ندارید) بطور كلی دوری نكنید، بدانگونه كه او را به صورت زن معلقهای درآورید (که بلاتکلیف بوده و نه شوهردار و نه بیشوهر، بشمار میآید). و اگر صفا و صمیمیت را (میان خود) راه بیندازید و (جور و جفا و كدورت پیشین را ترك گوئید و با اصلاح حال و دادگری پیش گرفتن) پرهیزگاری كنید، (خداوند از تقصیر و لغزش شما می گذرد) چرا كه خداوند بس آمرزنده مهربان است ... و اگر (راهی بـرای صلح و سازش نیافتند و جز نفرت نیفزودند و کار بدانجا رسید كه) از هم جدا شوند، خداوند هر یك از آنان را با فضل فراوان و لطف گسترده خود بینیار میكند (و بدین شوهری بهتر از شوهر نخستین، و بدان همسری بهتر از همسر پیشین عطاء می کند) و خداوند دارای فضل و رحمت فراوان (در حق بندگان است و كارهای ایشان را از روی حکمت میگرداند، چرا كه) حكیم است. (نساء 1٢٨-١٣٠)
درباره سر و سامان بخشیدن به روابط و ضوابط میراث، و ضمانت اجتماعی موجود در میان افراد یك خانواده، و تنظیم پیوندهای بندگان و صاحبان آنان كه پیش از نزول قوانین نسب، و ابطال فرزندخواندگی،
چنین مبادی جامع و قوانین مشخصی نازل میشود که از اهداف دورنگر اجتماعی برخوردار است:
(لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا)
برای مردان و برای زنـان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود، بجای میگذارند سهمی است، خواه آن تركه كم باشد و یا زیاد. سهم هر یك را خداوند مشـخص و واجب گردانده است (و تغییر ناپذیر است). (نسـاء/7)
(يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا. وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ.)
خداوند در باره (ارث بردن) فرزندانتان (و پدران و مادرانتان) به شما فرمان مـیدهد و بر شما واجب میگرداند كه (چون مردید و دخترانـی و پسرانی از خود بجای گذاشتید) بهره یك مرد به اندازه بهره دو زن است. اگر فرزندانتان همه دختر بودند و تعدادشان (دو و یا) بیشتر از دو بود، دو سوم تركه، بهره ایشان است، و اگر ورثه تنها یك دختر باشد، نصف تركه از آن او است، (و چه ورثه یك دختر و چه بیشتر بـاشند، باقیمانده تركه متعلق به سائر ورثه بر حسب استحقاق است). اگر مرده، دارای فرزند وپدر ومادر باشد، به هر یك از پدر و مادر یك ششم تركه میرسد (و باقیمانده بین فرزندان او به ترتیب سابق تقسیم میگردد). و اگر مرده دارای فرزند (یا نوه) نباشد و تنها پدر و مادر از او ارث ببرند، یك سوم تركه به مادر میرسد (و باقیمانده از آن پدر خواهد بود). اگر مرده (علاوه از پدر و مادر) برادرانی (یا خواهرانی، از پدر و مادر یا از یكی از آن دو) داشته باشد، به مادرش یك ششم مـیرسد. (همه این سهام مذكور) پس از انجام وصیتی است كه مرده می کند و بعد از پرداخت وامی است كه برعهده دارد (و پرداخت وام مـقدم بر انجام وصیت است). شما نمیدانید پدران و مادران و فرزندانتان كدامیك، برای شما سودمندترند. (خیر و صلاح در آن چیزی است كه خدا بدان دستور داده است). این فریضه الهـی است و خداوند دانا (به مصالح شما) و حكیم است (در آنچه بر شما واجب نموده است) ... و برای شما نصف دارائی بجای مانده همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی) نداشته باشند (و باقی تركه، برابر آیه قبلی، به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلق می گیرد) واگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یك چهارم تركه است (و باقیمانده تركه به ذویالفروض و عصبه، یا ذوی الارحام یا بیتالمال میرسد. به هر حال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که كردهاند و پرداخت وامـی است كه بر عهده دارند (و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدم است). و برای زنان شما یك چهارم تركه شما است، اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران) نداشته باشید. (اگر همسر یك نفر باشد، یك چهارم را تنها دریافت میدارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یك چهارم بطور مساوی میانشان تقسیم میگردد. باقیمانده تركه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق میرسد). و اگر شما فرزندی (یا نـوه و نوادگانی) داشتید، سهمیه همسرانتان یك هشتم تركه بوده (و بقیه تركه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان - همانگونه كه ذكر شد - میرسد. البته) پس از انجام وصیتی است كه می کنید و بعد از وامی است كه بر عهده دارید. و اگر به مردی یا به زنی بگونه كلاله ارث از آنان برده شد (و فرزندی و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر (مادری) داشتند، سهم هر یك از آن دو، یك ششم تركه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن (تـعداد، یعنی یك برادر مادری و یك خواهر مادری) بودند، آنان، در یك سوم با هم شریكند (و بطور یكسان یك سوم را میان خود تقسیم می کنند. البته این هم) پـس از انجام وصیتی است كه بدان توصیه شده است، و یا پرداخت وامی است كه بر عهده مرده است. وصیتی و وامی كه (به بازماندگان) زیان نرساند (یعنی وصیت از بیش از یك سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نكند كه بر عهده او نیست، و یا صرف نظر از وامی نكند که بر دیگران دارد. و ...) این سفارش خدا است و خدا دانا (به آن چیزی است كه به نفع شما است و آگاه از نیات وصیت كنندگان میباشد) و شكیبا است (و شتابی در عقاب شما ندارد، چرا كه چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید). (نساء ١١. و ١٢)
(يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.).
(ای پیغمبر، درباره نحوه میراث كسی كه مرده است و فرزندی و پدری از خود بجای نگذاشته است) از تو میپرسند. بگو: خداوند در (این باره كه مشهور است به) كلاله، برایتان حكم صادر می کند: اگر مردی مرد و فرزندی نداشت و دارای خواهری بود (پدری و مادری، یا پدری)، نصف تركه از آن او است. (و اگر خواهـری بمیرد و) فرزندی نداشته باشد، برادر (پدری و مادری، یا پدری) همه ترکه را به ارث میبرد. و اگر دو خواهـر (یا بیشتر، از متوفی) باقی بماند، دو سوم اموال را بـه ارث میبرند، و اگر برادران و خواهران با هم باشند، هر مردی به اندازه سهم دو زن ارث میبرد. خداونـد (احكام و مقررات را) برایتان روشن میسازد تا گمراه نشوید (و از جمله در تقسیم ارث راه خطا نروید) و خداوند آگاه از هر چیزی است (و اعمال و افعال و منافع و مصالح بندگان از دید او پنـهان نیست). (نساء / ١٧٦)
(وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا.)
برای هر یك (از مردان و زنان) وارثانی تعیین كردیم تا از میراث پدر و مادر و نزدیكان برخوردار شوند (و بر ترکه ایشان استیلاء یابند) و به كسانی كه با آنان پیمان (زناشوئی) بستهاید (و ایشان را به شوهری یا همسری پذیرفتهاید) بهره خودشان را (به تمام و كمال) بدهید (و بدانید كه) بیگمان خدا بر هر چیزی حاضر و ناظر (و مراقب رفتار و كردار شما) بوده است (و میباشد). (نساء /33)
درباره حفظ جام از زناكاری، و افزایش پاكدامنی و دوری از بزهكاری، همچون مقرراتی را خواهیم یافت:
(وَاللاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلا. وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا.) .
كسانی از زنان شما كه مرتكب زنا میشوند، چهار نفر از (مردان عادل) خودتان را به عنوان شاهد بر آنان به گواهی طلبید؛ پس اگر گواهی دادند، آن زنان را در خانههای (خود برای حفظ ایشان و دفع هرگونه شر و فسادی) نگاه دارید تا مرگشان فرا میرسد یا اینكه خداوند، راهی برای (زندگی پاك و درست، یا عقوبت) آنان (با ازدواج یـا توبه، یا وضع حكم دیگری) باز می کند ... و مرد و زنی كه از شما زنا میكنند (و متزوج نمیباشند) آنان را بیازارید (و بعد از شهادت چهار نفر مرد عادل، توبیخشان نمائید). ولی اگر توبه كردند (و از كرده خود پشیمان شدند) و به اصـلاح (حال و تغییر احوال خود) پرداختند، دست از آنان بردارید (و نـه با گفتار و نه با كردار، ایشان را به دنبال عقوبت و شكنجه لازم نیازارید و گذشته را به یادشان نیارید، چرا كه) بیگمان خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است. (نساء ١٥. و ١٦)
(وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.).
اگر كسی از شما، نتوانست با زنان آزاده مومن ازدواج كند، میتواند با كنیزان مـومنی ازدواج نماید. خداوند آگاه از ایمان شما است. (از ازدواج با كنیزان مومن سرپیچی نكنید، چرا كه) برخی از برخی هستید (و شما و ایشان در برابر دین یكسان میباشید)، لذا با اجـازه صاحبان آنان با ایشان، ازدواج كرده و مهریه ایشان را زیبا و پسندیده و برابر عرف و عادت (به تمام و كمال) بپردازید. كنیزانی را برگزینید که با عفت و پـاكدامن باشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند. اگر پـس از ازدواج، از ایشان زنا سرزد، عقوبت ایشان، نصف عقوبت زنان آزاده (یعنی پنجاه تازیانه) است. ازدواج با كنیزان به هنگام عدم قدرت برای كسی از شما آزاد است که ترس از فساد داشته باشد (و بترسد به مشقتی دچـار شـود كه به زنا منتهی گردد). و اگر شكیبائی ورزید (و از ازدواج با كنیزان خودداری كنید و بتوانید عفت خود را مراعات دارید) برای شما بهتر است. و خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است... خداوند میخواهـد (قوانین دیـن و مصالح امور را) برایتان روشن كند و شما را به راه كسانی (از پیغمبران و صالحان) رهنمود كند كه پیش از شما بودهاند، و توبه (لغـزشها و بزهكاریهای پیشین) شما را بپذیرد، و خـداونـد آگاه (از احـوال بندگان است و قوانینی را برایتان وضع مینماید كه مصلحت و منفعت شما را در بر دارد) و حكیم است (و برابر حكمت، احكام شریعت را صادر مینماید). (نساء / ٢٥-٢6)
درباره تنظیم روابط میان جملگی جامعه اسلامی، و پابرجـائی آن روابط - پایه ضمانت اجتماعی و مهربانی به همدیگر و دلسوزی یكدیگر، و امانتداری و دادگری وگذشت و محبت و نیك رفتاری، رهنمودها و مقررات مختلفی -در كنار رهنمودها و مقرراتی که قبلا بیان کردیم - خواهد آمد. در اینجا برای مثال به چند نمونه اشاره گذرائی میكنیم و تفصیل همه آنهـا را به محل مناسب روند سوره موكول مینماییم:
(وَلا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا).
اموال كم خردان را كه در اصل اموال شما است به خود آنان تحویل ندهید. چرا كه خداوند، اموال را بـرایتان قوام زندگی، گردانده است. از (ثمرات) آن خوراك و پوشاك ایشان را تهیه كنید و با سخنان شایسته با آنان گفتگو كنید (و ایشان را نیازارید و با ایشان بدرفتاری نكنید). (نسـاء/٥)
(وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا).
هرگاه خویشاوندان (فقیر شخص مرده) و یتیمان و مستمندان (غیر خویشاوند) بر تـقسیم (ارث) حضور پیدا كردند، چیزی از آن اموال را بدانان بدهید و بگونه زیبا و شایسته با ایشان سخن بگوئید (و از آنان دلجوئی و معذرت خواهی كنید). (نساء / ٨)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا. وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا.).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، اموال همدیگر را بناحق (یعنی از راههای نامشروعی، همچون: دزدی، خیانت، غصب، ربا، قمار، و...) نخورید، مگر اینكه (تصرف شما در اموال دیگران از طـریق) داد و ستدی باشد كه از رضایت (باطنی دو طرف) سرچشمه بگیرد، و خودكشی نكنید، و خـون همدیگر را نریزید. بیگمان خداونـد (پیوسته) نسبت بـه شما مهربان بوده (و خواهد بود)...و كسی که چنین کاری (یعنی خـودكشی یا خـوردن بناحق اموال دیگران) را تجاوزكارانـه و ستمگرانه مرتكب شود، او را بـا آتش دوزخ میسوزانیم، و این (عمل هم) برای خدا آسان است. (نساء / ٢٩و .٣)
(وَلا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا.).
آرزوی چیزی نكنید كـه خداونـد برخـی از شما را با (اعطای) آن بر برخی دیگر برتری داده است (و مردان را در بعضی از چیزها بر زنان، و زنان را در بعضی از چیزها بر مردان فصیلت داده و مرحمت روا دیده است). مردان نصیبی دارند از آنچه فراچنگ میآورند و زنان (هم) نصیبی دارند از آنچه بدست میآورند (و هـر یك از زنان و مـردان دارای سرشتی و حقوقی فراخور حال خود میباشند. پس با تلاش و كوشش شبانهروزی رحمت و بركت خدای را بجوئید) و طلب فضل او كنید. بیگمان خداوند (کاملا) آگاه از هرچیزی بوده (و بـه هـر نوعی، چـیزی بخشیده است كـه شایستهاش بوده است. (نساء/32)
(وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالا فَخُورًا. الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا. وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا.).
(تنها) خدا را عبادت كنید و (بس. و هیچ كس و) هیچ چیزی را شریك او مكنید. و نیكی كنید به پدر و مادر، خویشان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگان خویشاوند، همسایگان بیگانه، همدمان (در سفر و در حضر، و همراهان و همكاران)، مسافران (نیازمندی كه در شهر و مكان معینی اقامت ندارند)، و بندگان و كنیزان. بیگمان خداوند كسی را دوست نـمیدارد كه خودخواه و خودستا باشد... (آنان) كسانیند كه خود بخل میورزند و مردمان را نیز به بخل مـیخوانند، و نعمتی را كه خداوند بدیشان داده است، پنهان میدارند و (نه خودشان از آن استفاده می کنند و نه دیگران را از آن بهرهمند میسازند، و پیوسته سعی در كفران نعمت مادی و معنوی دارند، اینان بدانند كه) ما برای كسانی كه (همچون ایشان) كفران نعمت می کنند، عـذاب خوار كنندهای آماده كردهایم... و (آنان) كسانیند كه اموال خود را ریاكارانه صرف می کنند و خودنمایانه میبخشند (تـا مردم ایشان را ببینند و تـعریف و تمجیدشان كنند) و نه به خدا ایمان و نه به آخرت باور دارند، (چرا كه از شیطان پیروی كرده و شیطان ایشان را از راه بدر برده است) و هر كه شیطان همدم او باشد (چه بد همدمی برگزیده است و) شیطان بدترین همدم است. (نساء / ٣٦-3٨)
(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا.).
بیگمان خداوند به شما (مومنان) دستور مـیدهد كه امانتها را (اعم از آنچه خدا شما را درآن امین شمرده، و چیزهائی كه مردم، آنها را به دست شما سپرده و شما را در آنها امین دانستهاند) به صاحبان امانت برسانید، و هنگامی كه در میان مردم به داوری نشستید، اینكه دادگرانه داوری كنید. (این اندرز خدا است و آن را آویزه گوش خود سازید و بدانید كه) خداوند شما را به بهترین اندرز پند میدهد (و شما را بـه انجام نیكیها میخواند). بیگمان خداونـد دائماً شنوای (سخنان و) بینای (کردارتان) بوده و میباشد (و میداند چه كسی در امانت خیانت روا میدارد یا نمیدارد، و چه كسی دادگری می کند یا نمی کند). (نسـاء/ 58)
(مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتًا. وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا.).
كسی كه (در میان مردم) میانجیگری كند و میانجیگری او پسندیده (شرع) باشد، نصیبی از (پاداش) آن خواهد داشت، و كسـی كه میانجیگری كند و میانجیگری او ناپسند (شرع) باشد، بهرهای از (پادافره) آن خواهد داشت، و (پشتیبانی از حق، بیپاداش نمیماند، و پشتیبانی از باطل بیپادافره نخواهد بود) خداوند بز هرچیزی چیره است (و همه چیز را میپاید)... هرگاه شما را درودی دادند (اعم از سلام كردن و دعا كردن و احترام گذاشتن...) بگونه زیباتر و بهتر از آن یا (دست كم) همانند آن، آن را پاسخ گوئید: بیگمان خداوند حسابرس هرچیزی است (و حساب هرمیزی را دارد). (نساء / 85-86)
(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلا خَطَأً).
هیچ مومنی را نسزد که مومن دیگری را بكشد مگر از روی خطا.... (نساء/ 92)
(وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا).
كسی که مومنی را از روی عمد بكشد (و از ایمان او، باخبر بوده و تجاوزكارانه او را به قتل برساند و چنین قتلی را حلال بداند، كافر بشـمار میآید و) كیفر او دوزخ است و جاودانه درآنجا میماند و خداوند بر او خشم میگیرد و او را از رحمت خود محروم میسازد و عذاب عظیمی برای وی تهیه میبیند. (نساء/ 93)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بكوشید، و به خاطر خدا شهادت دهید (و از این سو و آن سو جانبداری نكنید) هر چند كه شهادتتان به زیان خـودتان یـا پدر و مادر و خویشاوندان باشد. اگر كسی كه به زیان او شهادت داده میشود دارا یا نادار باشد، (رغبت به دارا، یا شفقت به نادار، شما را از ادای شهادت حق، منصرف نكند) چرا كه (رضای) خداوند از (رضای) هـر دوی آنان، بهتر است (و خدا به مصلحت آن دو آگاهتر از شما است) پس از هوا و هوس پیروی نكنید كه (اگر چنین كنید از حق) منحرف می گردید (و بـه باطل میافتید). و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن، روی بگردانید، خداوند از آنچه می کنید آگاه است (و پاداش اعمال نیك و پادافره اعمال بـدتان را میدهد). (نساء“ ١٣٥)
(لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا. إِنْ تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا.).
خداوند دوست ندارد (که افراد بشر، پردهدری كنند و عیوب همدیگر را فاش سازند و) زبان به بدگوئی گشایید، مگر آن كسی كه مورد ستم قرار گرفته باشد (که میتواند از شخص ستمگر شكایت كند و بدیهای او را بیان دارد و او را دعا و نفرین نماید) و خدا شنوای (دعای مظلوم و) آگاه (از کار ظالم) است... اگر (کردار و گفتار) نیك را آشكار یا پپهان سازید (مجاز خواهید بود) و یا اگر از (کردار و گفتار) بد، چشمپوشی كنید (و دهان خویش را به دشنام نیالائید و گذشت نمائید، كار خداپسندانهای نمودهاید و همچون ذات باری، عفو، پپشه كردهاید) چرا كه خداوند بسیار با گذشت و بس توانا است. (نسـاء / 148-149)
*
دركنار این هدف بزرگ، برای تنظیم جامعه اسلامی بر پایه ضمانت اجتماعی و مهرورزی و دلسوزی به همدیگر وگذشت از یكدیگر، و امانتداری و دادگری و دوست داشت و پاكی، و زدودن ته نشستـهای گوناگون جاهلی از جامعه، و پدید آوردن سیماهای تازه و نصب نشانههای تابان، هدف دیگری را می یابیم که ژرفا و تاثیر آن در زندگی جامعه اسلامی، کمتر از هدف قبلی نیست -اگر هم پایهای نباشد که هدف نخستین بر آن استقرار پذیرد -و آن عبارت است از: تعیین معنی دقیق دین، وحدت ایمان، شرط اسلام، پیوند همه مقررات و قوانینی که بر زندگی فرد و زندگی جامعه حكم میراند، برابر آن معنی مشخص دین، و بالاخره تعریف مضبوط ایمان و اسلام.
بیگمان دین سیستمی است که خدا آن را برای زندگی جملگی انسانها مقرر فرموده است، و برنامهای است که همه فعالیتهای زندگی برابر آن انجام میپذیرد. این تنها خدا است که حق دارد، بدون هیچ انبازی این برنامه را بگذارد، و دین هم عبادت است از پیروی و اطاعت از پیشوائی یزدان که پیروی و اطاعت از وی حق او است و بس، و تنها از او باید فرمان دریافت کرد، و فقط باید تسلیم او شد و در برابرش کرنش برد... چرا كه جامعه اسلامی جامعهای است كه دارای پیشوائی ویژهای است - همانگونه كه دارای ایدئولوژی ویژه و جهانبینی خاص خود است - پیشوائی یزدان که مجسم است در رفتار وگفتار و تقریر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در شریعت خدا و برنامهاش که از جانب پروردگارش به مردم میرساند و بعد از وفاتش برجای میماند. تبعیت این جامعه از این پیشوائی است که صفت اسلام را بدو میبخشد و از آن «جامعه اسلامی» میسازد. بدون چنین تبعیت صرفی، جامعه بهیچوجه «اسلامی» نخواهد شد. شرط چنین تبعیتی هم داوری بردن به سوی خدا و رسول، و برگشت دادن همه امور به خدا، و خشنودی به حكم فرستادهاش و اجراء آن توام با قبول و تسلیم است.
آیههای این سوره درباره بیان این حقیقت و این اصل، به اندازهای قاطعانه است که راه هرگونه مجادله و نیرنگ و آرایش و آلایش ریاكارانه را میبندد. بیان این اصل اساسی در نصوص بسیاری، آشكارا جلوهگر است، و در مكان مناسب روند قرآنی، توضیح مفصل آن خواهد آمد، و لذا هم اینك به ذكر مختصر برخی از آنها اكتفاء مینمائیم:
بطور مجمل در آیه آغازین سوره جلوهگر است:
(یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة).
ای مردم از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری كه شما را از یك انسان بیافرید.
همانگونه که در آیاتی مثل این آیات مجسم است:
(وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا).
خدا را عبادت كنید (و بس. و هیچ كس و) هیچ چیزی را شریك او مكنید. (نساء / 36)
(اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ).
بیگمان خداوند (هرگز) شرك به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هر كس كه خود بخواهـد میبخشد. (نساء / 48)
در آیاتی مثل این آیات، بگونه ویژه و مشخص پیدا است:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالا بَعِيدًا. وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا.).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، از خدا (با پیروی از قرآن) و از پیغمبر (خدا محمّد مصطفی با تمسك به سنت او) اطاعت كنید، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمائید (مادام كه دادگر و حقگرا بوده و مجری احكام شریعت اسلام باشند) و اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در امری از امور كشمكش پیدا كردید) آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنت نبوی) برگردانید (تا در پرتو قرآن و سنت، حكم آن را بدانید. چرا كه خدا قرآن را نازل، و پیغمبر آن را بیان و روشن داشته است. باید چنین عمل كنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار (یعنی رجوع به قرآن و سنت) برای شما بهتر و خوش فرجامتر است... (ای پیغمبر) آیا تعجب نمی کنی از كسانی كه میگویید كه آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی با وجود تصدیق كتابهای آسمانی، به هنگام اختلاف) میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حكم او را بجای حكم خدا بپذیرند؟!). و حال آنكه بدیشان فرمان داده شده است كه (به خدا ایمان داشته و) به طاغوت ایمان نداشته باشند. و اهریمن میخواهد كه ایشان را بسی گمراه (و از راه حق و حقیقت بدر) كند... و زمانی كه بدیشان گفته شود: به سوی چیزی بیائید كه خداوند آن را (بر محمّد) نازل كرده است، و به سوی پیغمبر روی آورید (تا قرآن را برای شما بخواند و رهنمودتان دارد)، منافقان را خواهی دید كه سخت به تو پشت می کنند (و از تو می گریزند و دیگران را نیز از تو باز میدارند). (نساء / 59-61)
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ).
هیچ پپغمبری را نفرستادهایم، مگر بدین منظور كه بـه فرمان خدا از او اطاعت شود. (نساء/ 64)
(فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا).
امّا، نه!... به پروردگارت سوگند كه آنان مومن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و كاملا تسلیم (قضاوت تو) باشند. (نساء / 65)
(مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا).
هر كه از پیغمبر اطاعت كند، در حقیقت از خدا اطاعت كرده است (چرا كه پیغمبر جز به چیزی دستور نمیدهد كه خدا بدان دستور داده باشد، و جز از چیزی نهی نمی کند كه خدا از آن نهی كرده باشد) و هر كه (به او امر و نواهی تو) پشت كند (خودش مسئول است و باك نداشته باش) ما تو را به عنوان مراقب (احوال) و نگهبان (اعمال) آنان نفرستادهایم (بلكه بر رسولان پیام باشد و بس). (نسـاء/ .٨)
(وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا).
كسی كه با پیغمبر دشمنانگی كند، بعد از آنكه (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مومنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی كه (به دوزخ منتهی میشود و) دوستش داشته است رهنمود می گردانیم (و با همان كافرانی همدم مینمائیم كه ایشانرا به دوستی گرفتهاست) و به دوزخش داخل می گردانیم و با آن میسوزانـیم، و دوزخ، چه بد جایگاهی است!. (نساء / ١١٥)
بدین منوال معنی دین، مرز ایمان، شرط اسلام، سیستم جامعه اسلامی، و برنامه اسلام در زندگی، معلوم و مشخص میشود. دیگر ایمان تنها در قالب احساسات و تفكرات باقی نمیماند، و اسلام محدود به واژههـا و شعارها نمیگردد، و فقط عبارت از مراسم عبادت و مناسك پرستش و اوراد و دعاها نخواهد بود... بلكه اسلامگذشته از احساسات و تفكرات، و واژههـا و شعارها، و مراسم و مناسك، و مقدم بر اینها، سیستمی است که حكومت می کند و فرمان میراند، و برنامهای است که قضاوت و داوری مینمـاید، و پیشوائی و ریاستی است كه از او اطاعت و فرمانبرداری میگردد، و وضع و موقعیتی است که متكی به سیستم معین و برنامه مشخص و پیشوائی مقرری است. بدون جملگی اینها، ایمانی و اسلامی در میان نخواهد بود، و جامعهای وجود نخواهد داشت که خود را به اسـلام نسبت دهد و جامعه اسلامی نامیده شود.
*
بر پایه این ركن اساسی، رهنمودهای فراوانی در سوره، مترتب میگردد، و جملگی آنها شاخههائی از این تنه تناور بشمارند:
١ - بر آن مترتب میشود که تشكیلات اجتماعی جملگی در جامعه - بسان همه مراسم پرستش و آداب بندگی - باید متكی به این اصل بزرگ، و مستند به معنی دین، و شناسه ایمان، و شرط اسلام باشد، به همان شیوهای که نمونههای پیشینی که بیان کردیم، مقرر میدارند. چرا كه ایـن تشكیلات و تشریفات، فقط مقررات و قوانین خشك و خالی نیست و بس. بلكه مقتضی ایمان به خدا و اقرار به الوهیت او، و یگانگی این الوهیت، و تنها دریافت دستور از ستاد فرماندهی و مقام رهبری است که مقررات را معین و قوانین را وضع فرموده است... از اینجا است که میبینیم همه مقررات و قوانینی كه بدانها اشاره كردیم، متوجه این ناحیهاند، و در پیروها و پینوشتهای آنها واضح و روشن از ایـن حقیقت سخن رفته است:
آیه آغازین بیانگر یگانگی بشریت است، و مردم را به رعایت پیوند خویشاوندی و صله رحم فرا میخواند، و مقدمه سائر تشكلات و مقرراتی را فراهم میآورد که در سوره به دنبال آن میآید... مردمان را به هراس از عذاب پروردگارشان ندا درمیدهد، پروردگاری كه همگان را از یك انسان آفریده است:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ).
ای مردم از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری كه شما را از یك انسان بیافرید. (نساء / ا)
آیه با سخن گفتن از پرهیز از خشم خدا و ترساندن مردمان از مراقبت همیشگی او پایان میپذیرد:
(إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا).
بیگمان خداونـد مراقب شما است (و پندار و گفتار و كردارتان را میپاید). (نساء / ا)
آیاتی که همگان را به حفظ اموال یـتیمـان تشویق می کند، و راه استفاده و دخل و تصرف در اموال ایشان را بیان مینماید، با به یاد انداختن خدا و حسابگرفتن او از مردمان پایان می گیرد:
(وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا).
كافی است خدا حسابرس ومراقب باشد. (نـسـاء /6)
پخش سهام تركه در خانواده، به عنوان سفارش خدا به میان میآید:
(يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ). (فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ).
خداوند درباره (ارث بردن) فرزندانتان (و پدران و مادرانتان) به شما فرمان میدهد.... این فریضه الهی است. (نساء / ١١)
قوانین ارث با این پینوشت به پایان میرسد:
(تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ.).
این (احكام راجع به یتیمان و وصیت و سهام مواریث) حدود خدا (در میان حق و باطل) است و (آنها را محترم شمارید و ازآنها درنگذرید و بدانید كه) هر كس از خدا و پیغمبرش (در آنچه بدان دستور دادهاند) اطاعت كند، خدا او را به باغهای (بهشت) وارد می کند كه در آنها رودبارها روان است و (چنین كسانی) جاودانه در آن میمانند و این پیروزی بزرگی است. وآن كس كه از خدا و پیغمبرش نافرمانی كند و از مرزهای (قـوانین) خدا درگذرد، خداوند او را به آتش (عظیم دوزخ) وارد میگرداند كه جاودانه در آن میماند و (علاوه از آن) او را عذاب خواركنندهای است. (نساء/13)
در قانونگذاریهای مربوط به خانواده و مقررات مهریه و طلاق و چیزهائی مانند اینها، پیروهائی این چنین به میان میآید:
(وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا).
با زنان خود بطور شایسته (در گفتار و در كردار) معاشرت كنید، و اگر هم از آنان (بـه جهاتی) كراهت داشتید (شتاب نكنید و زود تصمیم به جدائی نگیرید) م زیراكه حهبسا از چیزی بدتان بیاید وخداوند درآن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد. (نسـاء / ١٩)
(وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ... ).
زنان شوهردار (بر شما حرام شده است) مگر زنانی كه (آنان را در جنگ دینی مسـلمانان با كافران) اسیر كرده باشید، كه (در این صورت نكاح شوهران كافرشان با اسارت لغو میگردد و بعد از زدوده شدن رحم ایشان) برای شما حلال میباشند. این را خدا بـر شـما واجب گردانده است (سپس آنچه را كه او بر شما حرام نموده است، حرام بدانید وآن را مراعات دارید).
(يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
خداوند مـیخواهد (قوانین دین و مصالح امور را) برایتان روشن كند و شما را به راه كسانی (از پیغمبران و صالحان) رهنمود كند كه پیش از شما بودهاند، و توبه (لغـزشها و بزهكاریهای پیشین) شما را بپذیرد، و خـداونـد آگاه (از احوال بندگان است و قـوانینی را برایتان وضع مینماید كه مصلحت و منفعت شما را در بر دارد) و حكیم است (و برابر حكمت، احكام شریعت را صادر مینماید). (نسـاء / 26)
(فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا).
اگر زنان، از شما اطاعت كردند، کاری بدانان نداشته باشید. مسلماً خدا والا و بزرگوار است. (نساء / 34)
(وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا).
خدا را بپرستید، و اصلا شرك نورزید، و چیزی را انباز او نكنید. (نساء/36)
این بخش از آیه، پیشیگرفته است بر سفارش به نیكی و نیك کاری نسبت به پدر و مادر و خـویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و غیره...
بدین منوال همه مقررات و قوانین، با خدا ربط و پیوند پیدا می کند، و از شریعت الهی بر میجوشد و یاری میگیرد، و جملگی کارها بدین مركز پـیشوائی و فرماندهی برگشت داده میشود، مـركز سروری و رهبریی که اطاعت و پیروی تنها از آن میگردد و بس.
٢ - با پذیرش این اصل بزرگ، لازم است که سرپرستی مومنان اختصاص به مركز فرماندهی خود و دستهای از افراد ایماندار خویشتن باشد، و مومنان كسی را سرپرست خویش نسازند که بر ایمان و اعتقاد ایشان نبوده، و از برنامه آنان پیروی نمی کند، و از سیستم حكومتی ایشان فرمان نمیگیرد، و از مركز فرماندهی آنان، دستور دریافت نمیدارد. حال این فرد هرگونه پیوندی با ایشان داشته بـاشد: پیوند خویشی و خویشاوندی بوده، یا نژادی، یا سرزمینی، و یا اینكه مصلحتی. اگر جز این باشد، شرك یا نفاق بوده، و در هر حال بیرون رفتن از صف مسلمانان بشمار است:
(وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا. إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعِيدًا.).
كسی که با پیغمبر دشمنانگی كند، بعد از آنكـه (راه) هدایت (از راه ضلالت بـرای او) روشن شـده است، و (راهی) جز راه مومنان در پیش گیرد، او را بـه همان جهتی كه (به دوزخ منتهی میشود و) دوستش داشته است رهنمود می گردانیم ( و با كافرانی همدم مینمائیم كه ایشان را به دوستی گرفته است) و بـه دوزخش داخل می گردانیم و با آن میسوزانیم، و دوزخ چه بد جایگاهی است!.. بیگمان خداوند شرك ورزیدن به خود را (از كسی) نمیآمرزد و بلكه پائینتر از آن را از هـر كس كه بخواهد (و صلاح بداند) میبخشد. هر كه برای خدا انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است (و خیلی از حق پرت شده است). (نساء ١١٥-١١6)
(بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا. الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا.).
به منافقان مژده بده كه عذاب دردناكی در پیش دارند... این منافقان كسانی هستند كه کافران را بجای مـومنان به سرپرستی و دوستی میگیرند. آیا عزت را در پپش كافران میجویید؟ (چنین چیزی محال است) چرا كه عزت و شوكت جملگی از آن خدا است (و هر كه از خدا عزت جوید عزیز شود، و هر كه از غیر او عزت طلبد، ذلیل گردد). (نسـاء ١٣٨-139)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُبِينًا. إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا. إِلا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا.).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، كافران را به جای مومنان به دوستی نگیرید. مگر میخواهید حجت و برهان آشكاری علیه خود به دست خدا دهید (بر اینكه شما هم جزو منافقانید؟)... بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائینترین مكان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به فریادشان رسد و آنان را بـرهاند)... مگر كسانی (از ایشان) كه توبه كنند و برگردند و به اصلاح (اعمال و نیات خود) بپردازند و به خدا متوسل شوند و آئین خویش را خالصانه از آن خدا كنند (و فقط و فقط او را بپرستند و به فریاد خوانند و خالق و رازق دانند). پس آنان از زمره مومنان خواهند بود (و پاداش مومنان را خواهند داشت) و خداونـد به مومنان پاداش بزرگ خواهد داد. (نساء/144-146)
٣ -این اصل بزرگ، هجرت مسلمانان را از دار الحزن، واجب میدارد. دارالحرب، سرزمینی که شریعت اسلام در آن اجراء نمیگردد وساكنان آنجا از مركز فرماندهی اسلامی دستور نمیگیرند و فرمان نمیبرند. بر مسلمانان واجب میگرداند از آنجا بكوچند و به جامعه مسلمانان بپیوندند هر زمان که در جائی ازكره زمین تشكیل بشود و فرماندهی و قدرتی فراهم بیاورد. تا در زیر سایه پرحم پیشوائی اسلامی بغنوند و دیگـر از پرچم کـر فرهان نبرند و در برابرش کرنش نكنند. پرچم کفر هم همه پرچمها، بجز پرچم اسلام است. چرا كه اگر بدین هنگام از پرچم کفر پیروی کنند، جز نفاق یاكفر نخواهد بود، و نفاق یاكفر هم به هر حال بیرون شدن از صف مسلمانان و از دایره اسلام بشمار است:
(فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلا. وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا.).
شما (ای مومنان) چرا درباره منافقان دو دسته شدهاید (و می گوئید: آیا آنان جزو مومنان یا از زمره كافرانند؟ صحیح است با آنان بجنگیم، یا نجنگیم؟ قابل هدایتند یا اهل شقاوتند؟...) و حال آنكه خداوند به سبب اعمالشان (افكار) آنان را واژگونه كرده و به قهقراء برگردانده است (و فرودگاه دلشان، خراب گشته است و آمادگی فرود طائر قدسی ایمان را از دست داده است). آیا میخواهید كسی را هدایت نمائید كـه خداوند (بر اثر كردار زشتش) گمراهش كرده است (و نعمت هدایت را از او گرفته است؟). هر كه را خدا گمراه كند، راهی برای او (به سوی هدایت) نخواهی یافت... (شما میخواهید چنین منافقانی هدایت یابند و) آنان دوست میدارند كه شما كافر شوید، همانگونه كه خود كافر شدهاند و (در كفر بـا ایشان) مساوی شوید. پس در این صورت یارانی از ایشان نگیرید (و آنان را از خود ندانید) تا آنگاه كه (ایمان میآورند و) در راه خدا هجرت می کنند (و ایمان آوردن خود را با جهاد در راه اسلام، ثابت میدارند). ولی اگر از این كار سرباز زدند (و همچنان به دشمنانگی و اقدامات کافرانه خود بـر ضد شما ادامه دادند) آنان را هر كجا یافتید، بگیرید و (اسیر كنید، و در صورت لزوم) بكشید، و از میان ایشان یار و یاوری برنگزبنید. (نساء/88-89)
(إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا. الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلا يَهْتَدُونَ سَبِيلا. فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا. وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الأرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.).
بیگمان كسانی كه فرشتگان (بـرای قبض روح در واپسین لحظات زنـدگی) به سراغشان میروند و (میبینند كه به سبب ماندن بـا كفار در كفرستان، و هجرت نكردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم كردهاند، بدیشان می گویند: كجا بـودهاید و به چه سرگرم بودهاید (که اینك چنین بـیدین و توشه مردهاید و بدبخت شدهاید؟ عذرخواهان) گویند: ما بیچارگانی در سـرزمین (کفر) بـودیم (و چنانكه باید به انجام دستورات دین نرسیدیم! فرشتگان بدیشان) گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن (بتوانید بار سفر بندید و به جای دیگری) كوچ كنید؟ جایگاه آنان دوزخ است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی!.. مگر بیچارگانی از مردان و زنـان و كودكانی كه كـاری از آنان ساخته نیست و راه چارهای نمیدانند... پس امید است كه خداوند از آنان درگذرد (چون قدرت هجرت نداشتهاند) و خداوند بس عفو كننده و آمرزنذه است... كسی كه در راه خدا هجرت كند، سرزمینهای فـراخ و آزادی فراوان، میبیند كه بینی دشمنان را بـه خاك مذلت میمالد، و گشایش و آسایش خواهد یافت. و هر كس از خانه خود بیرون آید و به سوی (سـرزمینهای اسلامی) خدا و رسول، هجرت كند، و سپس مرگ او را دریابد، اجر او بر عهده خدا است، و خداوند بسی آمرزنذه و مهربان است. (نسـاء/٩٧-100)
٤ - بر آن اصل بزرگ، این هم مترتب است، که مسلمانان باید بجنگند در راه رهائی برادران مسلمان خویش، آن کسانی كه نمیتوانند از دارالحرب، هجرت كنند و از زیر سلطه پرچم کفر بگریزند و بهگروه مسلمانان سرزمین اسلامی بپیوندند، تا از دینشان برگردانده نشوند، و در زیر سایه پرچمی جز پرچم اسلام نغنوند، و ازسیستمی جزسیستم اسلام فرمان نبرند.گذشته از این، تا از سیستم اسلامی والا، و از زندگی در جامعه پاك اسلامی بهرهور شوند و لذت ببرند. چرا كه این حق هر مسلمانی است، و مـحروم شدن از آن، محروم شدن از بزرگترین نعمتهای الهی در زمین، و از برترین خوشیهای زندگی است:
(وَمَا لَكُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا.).
و چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنـان و كودكان درمانده و بیچارهای نجنگید كه (فریاد برمیآورند و) می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری كه ساكنان آن ستمكارند (و بـر مـا بیچارگان، سـتم روا مـیدارند) خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (تـا ما را یاری كند و از دست ظالمان برهاند). (نساء /75)
به دنبال این امر، یورش بزرگی برای جهاد با جان و مال آغاز میگردد، و سخت بر كسانی میتازد که كارها را به تعویق میاندازند و سستی و تنبلی میورزند و دست روی دست میگذارند و بیکاره مینشینند. چنین یورشیگسترده سترگی از سوره را فرا میگیرد، و در هنگامه این تاخت، رگ نفسهای آرام سوره بالا میاندازد و تندتر میشود، و آهنگ ضربات شدت مییابد، وگزشها و سوزشها در رهنمودها و تهدیدها گزندهتر و سوزندهتر میگردند!..
ما در اینجا نمیتوانیم این بخش را به تـرتیب روند سخن قرآنی بیان نمائیم، چرا كه این ترتیب دارای اهمّیت ویژه و الهام خاص است. پس این را به جای خودش در سیاق كلام حوالت مـیداریم، و تنها به گلچینی از این بخش اكتفاء و بسنده می کنیم:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعًا. وَإِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيدًا. وَلَئِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا. فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا. وَمَا لَكُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا. الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، احتیاط نمائید و آمادگی خود را (برای مقابله با دشمنان) حفظ كنید، و (برابر تاكتیك زمان و مكان) دسته دسته یا همگی با هم (به سوی جنگ) بیرون روید ... در میان شما گروهی هستند كه (منافقند و خویشتن را جزو شما قلمداد مینمایند و به جهاد نـمیروند و) سستی می کنند و دیگران را نیز سست مینمایند و از جنگ باز میدارند. پس اگر مصیبتی به شما رسید (طعنه زنان) می گویند: به راستی خداوند به ما لطف فرمود كه جزو آنان (در جنگ) شركت نداشتیم ... و اگر رحمت خدا در برتان گرفت (و پیروزی و غنیمتی به شما دست داد) درست مثل اینكه هرگز میان شما و ایشـان مودت و دوستی نبوده، می گویند: ای كاش ما هم با آنان میبودیم و (از این پیروزی و دستاورد فراوان غنیمت) بسی بهره میبردیم ... باید در راه خدا كسانی جنگ كنند كه زندگی دنیا را به آخرت میفروشند (و فانی را با باقی معاوضه می کنند). و هر كس در راه خدا بجنگد و كشته شود و یا اینكه پیروز گردد، (در هر دو صورت) پاداش بزرگی بدو میدهیم ... چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و كودكان درمانده و بیچارهای نجنگید كه (فریاد برمیآورند و) می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری كه ساكنان آن ستمكارند (و بر ما بیچارگان ستم روا میدارند) خارج سـاز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (تا ما را یاری كند و از دست ظالمان برهاند) ... كسانی كه ایمان آوردهاند، در راه یزدان میجنگند، و كسانی كه كفر پیشهاند، در راه شیطان میجنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان نیرنگ شیطان، همیشه ضعیف بوده است. (نساء / ا٧-76)
(فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلا).
در راه خدا جنگ كـن (حتی اگر هم تنها باشی، باك نداشته باش، چرا كه وعده نصرت و پیروزی به تو داده شده است). تو جز مسئول (اعمال) خود نیستی، و مومنان را (هم به جنگ دعوت كن و بدان) ترغیب و تحریك نما، تا اینكه خداونـد (در پرتو شجاعت تو و شجاعت مومنان) قدرت كافران را باز گیرد و (شما را برابر این وعـده پیروز و موید گرداند. از قدرت و شكنجه كافران نترسید و بدانید كه) قدرت خدا بیشتر و مجازات او سختتر است. (نساء/84)
(لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا. دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.).
مسلمانانی كه (به جهاد نمیروند و در منازل خود) مینشینند، با مسلمانانی برابر نیسـتند كه با مال و جان، در راه یزدان جهاد می کنند. خداوند مرتبه والائی را نصیب مجاهدان كرده است كه بالاتر از درجـه خانهنشینان است، مگر چنین خانهنشینانی دارای عذری باشند (که ایشان را از بیرون شدن برای جهاد، باز داشته باشد. در این صورت درخور سـرزنش نیستند، و پاداش بزرگ خود را از خدا دریافت میدارند و مرتبه بالائی دارند). خداوند به هر یك (از دو گروه مجاهد و وانشستگان معذور) منزلت زیبا (و عاقبت والائی) وعده داده است. و خداوند مجاهدان را بر وانشستگان (بدون عذر) با دادن اجر فراوان و بزرگ، برتری بخشیده است ... درجات بزرگی از ناحیه خدا (بدانان داده میشود) همراه با مغفرت و رحمت (فراوان الله و اگر لغزشهائی هم داشتهاند) خداوند آمرزگار و مهربان است. (نساء/95-96)
(وَلا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا).
در جستجوی قوم (کافری كه اعلان جنگ نموده و میكوشند از همه سو بر شما تاخت آورند) سستی نكنید (و پیوسته در كمین ایشان باشید و با آنان برزمید). اگر (از جنگ و جراحات) درد می کشید، آنان هم مثل شما درد می کشند و رنج میبرند. (ولی فرق شما و ایشان در این است كه) شما چیزی از خدا میخواهید كه آنان نمیخواهند (و آن رضای الله و بهشت جاویدان است) و خداوند آگاه (از اعمال شما و اعمال آنان، و) حكیم است (و به هر یك ازشما و ایشان سزا و جزای كارشان را میدهد). (نسـاء / 104)
در لابلای این حمله، برای تشویق و برغیب به جهـاد، برخی از قواعد و مقررات معاملات دولتی و بازرگانی كشوری موجود میان «سرزمین اسلام» و دیگر اردوگاههائی که با آنها معاملات و یا اینكه مخالفات انجام میپذیرد، گذاشته میشود:
در پی نوشت تقسیم مسلمانان به دو دسته و دو رای درباره کار منافقانی که برای تجارت و منافع و رابطه برقراركردن با ساكنان مدینه، به مدینه میآمدند، و زمانی که از مدینه بیرون میرفتند، دوباره یاران و دوستداران اردوگاههای دشـمن میگشتند، چنین میفرماید:
(فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا. إِلا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلا. سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّمَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا).
یارانی از ایشان نگیرید (و آنان را از خود ندانید) تا آنگاه كه (ایمان میآورند و) در راه خدا هجرت می کنند (و ایمان آوردن خود را با جهاد در راه اسلام ثابت میدارند). ولی اگر از این كار سرباز زدند (و همچنان به دشمنانگی و اقدامات کافرانه خود بر ضد شما ادامه دادند) آنان را هر كجا یافتید بگیرید و (اسیر كنید، و در صورت لزوم) بكشید، و از میان ایشان یار و یاوری برنگزینید. (چنین منافقانی را بكشید) مگر كسانی كه با گروهی پیوند پیدا می کنند (و بدیشان پناه میبرند) كه میان شما و آنان پیمان است (و برابر آن، پناهندگان به شما و ایشان مصون از تعرض باشند)، و یا كسانی كه به پیش شما میآیند و نه سر جنگ با شما دارند و نـه مـیخواهند با قوم خود بجنگند. و اگر خداوند میخواست ایشان را برشما چیره می کرد و آنان با شما میجنگیدند. بنابراین اگر از شما كنارهگیری كردند و با شما نجنگیدند و (بلكه) پیشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد كه متعرض آنان شـوید (و بلكه موظفید دستی را بفشارید كـه برای صلح به سوی شما دراز شده است). گروه دیگری را خواهید یافت كه میخواهند (با اظهار ایمان در پـیش شما) از ناحیه شما در امان بـاشند و (با اظهار كفر در پـیش كافران) از ناحیه قوم خود، در امان بمانند (و در زمان قدرت هر گروه خویشتن را فریبكارانه جزو آن دسته قلمداد كنند). هر زمان كه به سوی كفر (یا جنگ بـا مسلمانان) خوانده شوند با سر در آن فرو میروند! پس اگر از شما دست نكشیدند و ترك جنگ و دشمنی نگفتند و به شما پیشنـهاد صلح ننمودند و دست بردار نشدند، آنان را بگیرید و (اسیر كنید و در صورت لزوم) ایشان را هر كجا یافتید بكشید. آنان كسانیند كه ما (بـه سبب غدر و خیانتشان) دلیل آشكار و برهان واضحی برای (اسیر كردن یا كشتن) ایشان به دست شما دادهایم. (نساء/89-91)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، هنگامی كه (برای جهاد) در راه خدا به مسافرت رفتید تحقیق كنید (که با چه كسانی میجنگید. آیا مسـلمانند یا كافر) و به كسی كه به شما سلام كرد (-و سلام نشانه پذیرش اسلام است -) مگوئید تو مومن نیستی و جویای مال دنیای (او) باشید. (بلكه سلام آنان را بپذیرید و پاسخ گوئید و بدانید) كه در پیش خدا غنائم فراوانی است (و آن را برای شما تهیه دیده است و بسی بهتر از ثروت و غنیمت دنیای فانی است). شما پیش از این چنین بودید (و كفر را گردن نهاده بودید و جنگهای شما تنها انگیزه غارتگری داشت.) ولی خداوند بر شما منت نهاد (و نعمت اسلام را نصیبتان كرد) پس (به شكرانه این نعمت بزرگ) تحقیق كنید. بیگمان خداوند از آنچه می کنید باخبر است. (نساء / 94)
همچنین در لابلای سخن از جهاد، بعضی از احكام ویژه نماز در حالت خوف و در حالت امن، همراه با سفارشهای پروردگار به مومنان و برحذر داشتن آنان از دشمنان كمین كرده ایشان، ذكر میگردد:
(وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا. وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً وَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كَانَ بِكُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا. فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا.).
هر گاه در زمین به مسافرت پرداختید و نماز را كوتاه خواندید (و چهار ركعتیها را دو ركعت نمودید) گناهی بر شما نیست، اگر ترسیدید كه كافران بلائی بـه شما برسانند و به فتنهای گرفتارتان گردانند. بیگمان كافران دشمنان آشكار شمایند. زمانی كه (تو، ای پیغمبر) در میانشان بودی و نماز (خوف) را برایشان بپاداشتی، دستهای از آنان با تو، به نماز ایستند، و باید كه اسلحه خود را با خود داشته باشند، و وقتی که (نصف) نماز را با تو خواندند (سلام بدهند و به كشک پردازند و) شما را (از دشمنان) بپایند و دسته دیگری كه هنوز نماز را نخواندهاند، بیایند و با تو، به نماز ایستند و احتیاط خود را مراعـات و اسلحه خود را داشته باشند. كافران دوست میدارند كاش از اسلحه و كالاهای خود غافل میشدید و آنان یكباره بر شما تاخت میآوردند (و غافلگیرتان می کردند و در حین نماز دمار از روزگارتان برمیآوردند). اگر از باران، ناراحت بودید یا بیمار بودید، گناهی بر شما نخواهد بود كه اسلحه خود را زمین بگذارید (ولی باز هم تا آنجا كه ممكن است وسـائل سبك دفاعی را از خود دور نكنید) و احتیاط خویش را بدارید. بیگمان خداوند برای كافران عذاب خواركنندهای فراهم ساخته است. هرگاه نماز را به پایان بردید، خدای را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایتان افتاده (و در همه حال و احوال) یاد كنید (و حتی در كشاكش روزگار و گرماگرم كشت و كشتار، خدا گوئید و خدا جوئید) و هنگامی كه (ترس و هراسی نماند و) آرامش خود را بازیافتید، نماز را ( به تمام و كمال و در وقت مشخص) بر پای دارید. بیگمان نماز بر مومنان فرض و دارای اوقات معلوم و معین است. (نساء/101-103)
این آیهها بیانگر منزلت نماز در زندگی اسلامی است. حتی در جایگاه خون هم یاد میشود، و در چنین جائی هم کیفیت آن بیان میگردد. از سوی دیگر این آیهها بیانگر تكامل این برنامه است در رویارویی با زندگی انسانی در همه حالات و ابعادی که دارد، و میرساند كه فرد مومن وگروه مومنان در همه آن و همه حال، باید از فرمان، اطاعت و پیروی کنند.
به دنبال امر به جهاد، سخت حمله میشود به منافقان و دوستیشان با یهودیان مدینه، آن هم در زمانی که یهودیان درباره دین خدا وگروه مسلمانان و فرماندهی اسلامی شدیداً به مكر و حیله مشغولند. همچنین تاخت تندی برده میشود به سیاست بازی و نیرنگسازی ایشان در میان صفوف مسلمین، و رخوت و سستی راه دادن، و ناچیز و بیارزش جلوه دادن معیارها و قانونهای آئین اسلام. به آیههائی که از بخشهای جهاد گلچین کرده بودیم و در آنها بر منافقان یورش میرفت، این تكه را میافزائیم که احوال و صفات ایشان را به تصویر می کشد، و سرشت و نهادشان و وسائل و ابزار كارشان را برملا میدارد:
(وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلا. أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا. وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلا قَلِيلا.).
می گویند: (از اوامر و نواهی تو فرمانبرداری و) اطاعت (میشود). ولی هنگامی كه از پیش تو برخاستند و رفتند، دستهای از آنان در خفاء چیزی را تدارك میبینند كه مخالف آن (اوامر و نواهی و) چیزهائی است كه تو میگوئی (و ایشان را بـدانها گوشزد مینمائی)! خداوند چیزهائی را كـه در خفاء تدارك میبینند و بـه چارهجوئی مینشینند، بر آنان (در صحیفه اعمالشان) مینویسد (و روزی، پادافره و جزایشان را میدهد). پس بدانان اعتنائی مكن (و از نقشه خائنانه ایشان باكی به خود راه مده) و به خدا توكل كن (و كار و بار خـویش را بدو تفویض نما) و كافی است كه خدا وكیل و حافظ (تو) باشد ... آیا (این منافقان) درباره قرآن نمیاندیشند (و معانی و مفاهیم آن را بررسی و وارسی نمی کنند تا به وجوب طاعت خدا و پیروی امر تو پی ببرند و بدانند كه این كتاب به سبب ائتلاف معانی و احكامی كه در بر دارد و اینكه بخشی از آن موید بخش دیگری است، از سوی خدا نازل شده است؟) و اگر از سوی غیر خدا آمده بود، در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا می کردند، و هنگامی كه (خبر) كاری كه موجب نترسیدن یا ترسیدن است (از قبیل: قوت و ضعف، و پیروزی و شكست، و پیمان بستن با این قبیله و گسستن از آن قبیله ...) به آنان (یعنی منافقان یا مسلمانان ضعیف الایمان) میرسد، آن را (میان مردم) پخش و پراكنده می کنند (و اخبار را به گوش دشمنان میرسانند و اگر اینگونه افراد، سخن گفتن در این باره را به پیغمبر و فرماندهان خود واگذارند (و خبرهائی را كـه میشنوند فقط به مسوولان امور گزارش دهند) تنها كسانی از این خبر ایشان، اطلاع پیدا میکنند كه اهل حلّ و عقدند و آنچه بایست، از آن درك و فهم مینمایند. اگر فضل و رحمت خدا شما را در بر نمیگرفت (و شما را به اطاعت از خود و پیغمبرش، و برگشت امور بـه پیغمبر و مسئولان كشوری و لشكری خویش هدایت نمی کرد) جز اندكی از شما همه از اهریمن پیروی می کردید. (نساء /81-83)
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلا. بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا. الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا. وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا. الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا. إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلا قَلِيلا. مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لا إِلَى هَؤُلاءِ وَلا إِلَى هَؤُلاءِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلا. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُبِينًا. إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا).
بیگمان كسانی كه ایمان میآورند و سپس كافر میشوند، و باز هم ایمان میآورند و دیگر بار كافر میشوند، و سپس بر كفر خود مـیافزایند (و با كفر چشم از جهان میپوشند، واقعاً كارشان جای شگفت است و) هرگز خداوند ایشان را نمیبخشد و راهی (به سوی بهشت) بدیشان نمینماید... به منافقان مژده بده كه عذاب دردناكی دارند. این منافقان كسانی هستند كه كـافران را بجای مومنان به سرپرستی و دوستی میگیرند. آیا عزت را در پیش كافران میجویید؟ (چنین چیزی محال است) چرا كه عزت و شوكت جملگی ازآن خدا است (و هر كه از خدا عزت جوید عزیز شود، و هر كه از غیر او عزت طلبد ذلیل گردد) ... خداوند در كتاب (قرآن، این حكم را) بر شما نازل كرده است كه چون شنیدید به آیات خدا كفر ورزیده میشود و آیات خدا ببازیچه گرفته میشود، با چنین كسانی منشینید تا آنگاه كه به سخن دیگری بپردازند (و دست از كفر و شوخی نابهنجار خود بردارند). بیگمان در این صورت (که با ایشان همنشین میشوید و به استهزاء آنان گوش فرا میدهید) شما هم مثل آنان خواهید بود (و در استهزاء به قرآن شریك ایشان خواهید گشت). شك نیست كه خداوند منافقان و كافران را همگی در دوزخ گرد میآورد، (پس از مخالطه و مجالسه ایشان بپرهیزید تا همراه آنان به آتش دوزخ گرفتار نیائید)... منافقان كسانیند كه پیوسته شما را میپایند (و در انتظار آن هستند كه چه وقت به بلایا و مصائب گرفتار آئید). پس اگر پپروزی و فتحی از سوی خدا نصیب شما گردید، می گویند: مگر جز این است كه ما با شما بوده و از جماعت شمائیم؟ (لذا ما هم در غنیمت و دستاورد جنگ، سهیم هستیم و بهره ما را بپردازید!). و اگر سـهمی (از پیروزی) نصیب كافران گردید، مـی گویند: مگر ما نبودیم كه میتوانستیم (همراه مومنان با شما بجنگیم و) بر شما چیره شویم و دست شما را از سر مومنان كوتاه كنیم؟ (ولی ما رفیق قافله و شریك دزدان بودیم و مسلمانان را دلسرد می کردیم و برای شما جاسوسی مینمودیم و پیوسته در تحریك شما علیه مسلمانان می کوشیدیم. بنابراین با شما سهیم خواهیم بود). روز قیامت خداوند میان شما (مومنان و چنین منافقانی) داوری خواهد كرد. و (مادام كه مومنان دارای ایمان راستین و كردار شایسته و بایسته باشند) هرگز خداوند كافران را بر مومنان چیره نخواهد ساخت... بیگمان منافقان (نشانههای ایشان را مینمایانند و كفر خویش را پنهان میدارند و به خیال خام خود) خدا را گول میزنند! در حالی كه خداوند (دماء و اموال ایشان را در دنیا محفوظ مینماید، و در آخرت دوزخ را برایآنان مهیا میدارد وبدین وسیله) ایشان را گول میزند. منافقان هنگامی كه بـرای نماز برخیزند، سست و بیحال به نماز میایستند و با مردم ریا میكنند (و نمازشان به خاطر مـردم است نه به خاطر خدا) و خدای را كمتر یاد می کنند و جز اندكی به عبادت او نـمیپردازند ... در این میان سرگشته و مترددند. (گاهی به سوی دین میروند و گاهی به سوی كفر میدوند. زمانی خویشتن را در صف مومنان، و زمانی در صف كافران جای میدهند! امّا در حقیقت) نه با اینان و نه با آنان هستند (و گمراه و حیرانند) و هر كه را خداوند (بر اثر اعمال زشت و ناپسندش) سرگشته و گمراه كند، راهی برای او (به سـوی سعادت و هدایت) نخواهی یافت ... ای كسانی كه ایمان آوردهاید، كافران را به جای مومنان به دوستی نگیرید. مگر میخواهید حجت و برهان آشكاری علیه خود به دست خدا دهید (بر اینكه شما هم جزو منافقانید؟) ... بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائینترین مكان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به فریادشان رسد و آنان را برهاند). (نساء /137-145)
*
در بندهای راجع به جهاد - و در بندهای دیگر سوره که درباره چیزهائی جز جهادند -جنگی را ـواهیم دید که بر ضدگروه مسلمانان، و عقیده اسلامی، و همچنین رهبری اسلامی، توسط اهل کتاب - بویژه یهودیان - و همپیمانان ایشان در مدینه، و مشركان مكه، و ساكنان اطران مكه و مدینه، برافروخه شده است ... همان جنگی که پیشتر در سورههای بقره و آل عمران از آن سخن گفتیم. همچنین برنامه الهی را خواهیم دید که دارد دست گروه مسلمانانی را می گیرد که در میان خارهای فراوان و انبوه، و در میان دامها و تلههای نیرنگ حركت می کنند، و ایشان را رهبری مینماید و به راستای راه رهنمود میسازد، و آنان را از این خار و از آن دام برحذرمیدارد، و پرده از سرشت دشمنانشان به کنار میزند، و ماهیت پیكاری را بدیشان نشان میدهد که بدان وارد شـدهاند، و بدانان ویژگی سرزمینی را می شناساند و فرازها و نشیبهای نواحی و اطراف آن را مینمایاند که هم اینك پیکار درگستره آن جریان دارد ...
از نشانههای اعجاز در این قرآن، این است که همان نصوصی که فرو آمده بود تا با پیکار مشخص درگیر شود، هنوزكه هنوز است، سرشت پیکار تازه مستمری را به تصویر می کشد که میانگروه مسلمانان و دشمنان مقلد آباء و اجدادی در هر سـرزمینی و در نسلهای پیاپی بر دوام است. دشمنانی كه هنوز هم همانهایی هستند كه بودند، و انگیزههایشان در اصول همانهایی است که بود، هر چند که اشكال و ظواهـر و اسباب كنونی آن دگرگون شده باشد، و سرشت اهداف دشمنان هنوز كه هنوز است، همان است که بود، هر چند که ابزارها و وسیلهها تغییركرده باشد. چه همیشه متزلزل كردن عقیده، و پراکندن صفها، و ایجاد بدگمانی درباره پیشوائی ربانی، همان اهدافی است كه گامهای نیرنگ بازشان به سوی آن برداشته میشود، تا به دنبال آن، زمام اختیارگروه مسلمانان را به دست بگیرند و در مقدرات و سرنوشت ایشان تصرف و دخالت کنند، و زمین و تلاش و محصولات و نیروها و انرژیهایشان را استثماركنند، همانگونه كه یهودیان، طوائف اوس و خزرج را در مدینه استثمار مینمودند، پیش از آن که خدا بدیشان عزت و عظمت بدهد و در سایه اسلام و مقام رهبری اسلامی و برنامه ربانی، ایشان را گرد هم آورد و متحد كند.
این سوره، همچون سورههای بقره و آلعمران توجه خاصی دارد به سخنگفتن از توطئههائی که پیوسته یهودیان با همدستی منافقان و مشركان بر ضدگروه مسلمانان به راه میاندازند. چنین نصوصی مفصلا به هنگام بررسی آنها در جای خود در روند كلام خواهد آمد. در اینجا به ذكر گوشهای از این حمله شدید بسنده می کنیم:
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَيُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ. وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيرًا. مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلا قَلِيلا. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا. إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَلا يُظْلَمُونَ فَتِيلا. انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِينًا. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلا. أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا. أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا. أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا. فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا) ...
مگر نمیبینی كسانی كه بهرهای از كتاب (های آسمانی سابق) بدیشان داده شده است، (بـا بهای هدایت،) ضلالت را میخرند و میخواهند كه شما (نیز همچون ایشان) گمراه شوید؟ خداوند (از شما) بهتر دشمنانتان را میشناسد، و كافی است كه خدا سرپرست (و نگهدارتـان) باشد، و كافی است كه خدا یـاور (و مددكارتان) باشد. برخی از یـهودیان سخنان را از جاهای خود منحرف میگرداند (و كلام را از معانی اصلی بدور میدارند و وارونه و چندگونه و چندپهلو صحبت می کنند) و می گویند: شنیدیم (سخن تو را و به كار نگرفتیم!) و فـرمان نبردیم (و جـز عصیان نیفزودیم!) و بشنو (سخنان ناروا و كاش نشنوی جـز) ناشنیدنی را. و (می گفتند:) ما را بپای (ولی) زبان را پیچ میدادند (و به جای: راعنا، راعینا، یعنی: چوپان ما، یا راعناً، یعنی: نازیبا، میگفتند ...) و (هدفشان) ریشخند دین بود (و نفرین رسول!). ولی اگر آنان (به جای این همه سخنان ناروا و كارهای نازیبا) می گفتند: شنیدیم و اطاعت كردیم و (سخنان ما را) بشنو و به ما مهلت بـده (تا حقائق را درك كنیم) به نفع و صلاح ایشان بود و (با واقعیت سازگارتر و) درستتر، ولیكن خداوند آنان را به سبب كفرشان نفرین نموده است (و از رحمت خود مطرود و محروم فرموده است) و لذا جز شمار اندكی ایمان نمیآورند (و داعی حق را لبیك نمی گویند). ای كسانی كه كتاب (آسمانی) به شما داده شده است، ایمان بیاورید بدانچه (از قرآن بر محمّد) نازل كردهایم و تصدیق كننده چیزی است كه (از كتاب آسمانی) بـا خود دارید، پپش از آن كه (عذابی نصیب شما كنیم و بدان وسیله آثار) چهرههائی را محو كنیم (و در آنها چشم و گوش و ابرو و بینی و لبی بر جای نگذاریم) و آنها را برگردانیم (و همچون قسمت پشت خود صاف و زشت كردند) یا پیش از آن كه ایشان را از رحمت خود بیبهره سازیم همانگونه كه یاران شنبه را (یعنی آنانی كه در روز شنبه ماهی میگرفتند) نفرین كرده و نابود نمودیم. و فرمان خدا انجام شدنی است. بیگمان خداوند (هرگز) شرك به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جزآن را از هر كس كه خود بخواهد میبخشد. و هر كه برای خدا شریكی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتكب شده است. مگر آگاه نیستی از كسانی كـه خویشتن را پاك میشمارند (و با لاف و گزاف خود را متقی قلمداد مینمایند؟). بلكه (این تنها) خدا است كه (چنانكه باید پاكان و ناپاكان را از هم مـیشناسد و) كسـانی را كه خود بخواهد پاك میدارد (و میشمارد و به راه راست هدایت مینماید و به كسی كمترین ستمی روا نمیدارد) و بدیشان به اندازه نخ هسـته خرما هـم ظلم و جور نمیشود. بنگر كه چگونه به خدا دروغ مـیببدند) و خویشتن را فـرزندان خدا و عزیزان او مـیدانند و میگویند كه جز یهودیان و مسیحیان كسی به بهشت نمیرود. و همین دروغ كافی است كـه گناه آشكـاری باشد (و بیانگر نیت كثیف و عمل زشت ایشان گردد). آیا در شگفت نیستی از كسانی كه بهرهای از (دانش) كتاب (آسمانی) بدیشان رسیده است (چگونه خویشتن را از هدایت كتابهای یزدان و راهنمائی خرد و فطرت و ندای وجدان به دور داشتهاند و) به بتان و شیطان ایمان میآورند (و به دنبال اوهام و خرافات راه میافتند و به پرستش معبودهای باطل میپردازند) و درباره كافران (قریش) میگویند كه اینان از مسلمانانی بر حقتر و راه یافتهترند (که اسلام را قبول و محمّد را به پیشوائی پذیرفتهاند!). آنان كسانیند كه خداوند ایشان را نفرین نموده است (و از رحمت خـود مـحروم كرده است و رسوایشان داشته است) و هر که را خداوند نفرین كند (و از درگاه مرحمت و محبت خود براند) كسی را نخواهی یافت كه یاور او گردد (و وی را از خشم خدا پناه دهد و برهاند). آیا آنان را بهرهای از ملك است؟ (اگر ملك و قدرت در دست ایشان بود) در این صورت (پشیزی و سر سوزنی و حتی به) اندازه سوراخ هسته خرما (که از آن خرما جوانه میزند و ناچیزترین شیء بشمار است) به مردم نمیدادند. آیا آنان برچیزی حسد میبرند كه خداوند از روی فضل و رحمت خود (با برانگیختن محمّد) به مردم (عرب) داده است؟ ما كه به آل ابراهیم (که ابراهیم نیای شما و ایشان است) كتاب (آسمانی) و پیغمبری و پادشاهی عظیمی دادیم. (مانند: سلطنت یوسف در مصر، و شاهی داود و سلیمان در شام). ولی جمعی از آنان كه (ابراهیم و آلابراهیم در میانشان مبعوث شده بودند) به كتاب (آسمانی منزل بر خود) ایمان آوردند، و در میانشان كسـانی بـودهاند كه دیگران را از كتاب آسمانی بازداشتهاند و خود نیز از آن رویگردان شدهاند، آتش فروزان و زبانه كشـان دوزخ (بـرای چنبن افـراد روگردان و بازدارنده) بسنده است. (نساء/ ٤٤-٥٥)
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا. أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا.).
كسانی كه بـه خـدا و پیغمبرانش ایمان ندارند و میخواهند میان خدا و پیغمبرانش جدائی بیندازند (و بگویند كه به خدا ایمان داریم، ولی به پپغمبران، ایمان نداریم) و میگویند كه به برخی از پیغمبران ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم، و میخواهند میان آن (کفر و ایمان) راهی برگزینند (ولی میان كفر و ایمان فاصلهای نیست و دو راه بیش وجود ندارد: راه كفر و راه دین). آنان جملگی بیگمان كافرند، و ما برای كافران عذاب خوار كنندهای فراهم آوردهایم. (نساء/ 150-151)
(يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَكْبَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُبِينًا. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا. فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الأنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلا قَلِيلا.).
اهل كتاب از تو میخواهند كه (اگر پیغمبری، یكجا) كتابی را از آسمان بر آنان نازل كنی. (البته این درخواست، استهزاء و بهانهای بیش نیست) چرا كـه از موسی چیز بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده. به خاطر این ستم، صاعقه ایشان را فرا گرفت (و نابودشان كرد. گناه بدتر و رسوا كنندهتر آنان این است كه) پس از آن همه دلائل روشنی (چون: تبدیل عصا به اژدها، و ید بیضاء، و شكافتن دریا) كه برای آنان آمد (و خود شاهد نمودن معجزات موسی به فرعون و فرعونیان بودند) گوساله (سامری) را (به خدائی) گرفتند! ولی ما از این (گوسالهپرستی پس از توبه ایشان) درگذشتیم و به موسی حجت روشنی دادیم (که با آن بتواند آنان را هـدایت كند) و برای گرفتن پیمان از ایشان، كوه طور را بالای سرشان (همچون سـایه بانی) نگاه داشتیم (و از آنان پیمان گرفتیم كه به دستورات تورات عمل كنند، وآنان هم پذیرفتند) و بدیشان گفتیم: سجده كنان وارد در (بیتالمقدس، اریحاء، ایلیاء، و ...) شوید. و بدیشان گفتیم: در روز شنبه (به شكار ماهی نپردازید و از انجام فرمان) سرپیچی نكنید. و (در برابر همه ایـنها) ازآنان پیمان موکدی گرفتیم. (خداوند بر آنان خشم گرفت) به خاطر این كه پیمانشان را شكستند و به آیات خدا كفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق كشتند و (بـر گمراهی خود پافشاری كردند و از روی استهزاء) گفتند كه: دلهایمان در غلاف (و پردههائی) است (که پند و اندرز كسی بدان راه ندارد. نه چنین است) بلكه خداوند به سبب كفرشان (انكار) بر دلهایشان مهر زده است و این است كه جز گروه اندكی (از ایشـان) ایمان نمیآوردند. (نساء /153-155)
(فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا. وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا.).
به خاطر جور و سـتمی كه از یهودیان سر زد و (بخصوص) به سبب این كه بسی از راه خدا (مردمان را) باز داشتند، (برای تنبیه ایشان، قسمتی از) چیزهای پاكیزه را كه بر آنان حلال بود، حرام كردیم. و (همچنین بر آنان برخـی از چیزهای پـاكـیزه و حلال را حرام كردیم) به خاطر دریافت ربا (و ربـاخواری)، در حالی كه (بر زبان پپغمبران) ازآن نهی شده بودند، و به سبب خوردن مال مردم به ناحق، و ما برای كافران ایشان، عذاب دردناكی را آماده كردهایم. (نساء/160-161)
از اینگلچینها برخی ازكارهای زشت یهودیان روشن و هویدا میشود. كارهائی كه قرآن عـهدهدار پردهبرداری از آنها میشود و تكذیبشان میدارد و خطایشان میشمارد ... از این یورش، وكـافر نامیدن یهودیان در آن، و متصف كردنشان به «دشمن»، اشاره دارد به سختیها و بلاهایی که به سبب چنین کارهای زشت یهودیان گریبانگیر مسلمانان میشد. همچنین بیانگر این واقعیت است که مقابله با چنین کارهای زشتی به وسیله بیان خطا و نادرستی آنها، پردهبرداری از هدفهائی که در فـراسوی آنها نهفته است، و انگیزههای ناپاكی که منشا آنها، این نهاد ناپاك بوده است. نهاد ناپاكی که در طول تاریخ دور و دراز خود، خویشتن راكاملا تسلیم هدایت آسمانی ننموده است و در راستای راه هدایت،گام برنداشته است، و وقتی هم راستای راه هدایت را در پیشگرفته است، طولی نكشیده است که از آن منحرف شده است و به ناحق انبیاء خدا راكشته است. نهاد ناپاكی که کینهتوزی و حسادت نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به جرم این کـه خدا نبوت را بدو عـطاء کرده است و او از بنیاسرائیل نیست!، و كینهتوزی و حسادت نسبت به مسلمانان، به گناه این که خدا ایشان را در پرتو هدایت آسمانی گرد هم آورده و متحدشان کرده است! آنان را بر آن داشت كه درباره مسلمانان به نیرنگ بپردازند، نیرنگی که از آن زمان آغازگشته است که اسلام دروازههای مدینه را بر روی مسلمانان گشوده است و تا به امروز ادامه دارد، و همیشه نیرنگشان، نیرنگ، خواهد ماند، چه امروز و چه فردا، و تیر این نیرنگ زهرآلودشان در همه ادوار و قرون به سوی هرگونه گردهمآئی اسلامی، و هرگونه جنبش اسلامی، و هرگونه بیداری و رستاخیز اسلامی، و همه دستهها و گروههای اسلامی، نشانه میرود!
به شك انداختن مردمان، درباره نبوت محمّد (صلی الله علیه و سلم) و نسبت به رسالت او، نخستین هدف حملههای یهودیان است. به شك انداختنی که ساده مـیتوان بدان دست یافت، اگر بتوان مسلمانان را از پیشوای امین خودشان دور و جدا كرد. آن هم وقتی میسر خواهد بود که ایشان را بتوان از عقیده درستشان منحرف و منصرف نمود. بلی از هم پاشیدن و پراكنده کردن صف مسلمانان، و سست کردن پیوند و پیوستشان از همین جا و همین زاویه، ساده و آسان خواهد بود. چرا كه این پیوند و پیوست با مقام رهبری، و چنگ زدن و در آویختن به دستاویز عقیده است كه یهودیان و سایر دشمنان گروه مسلمانان را در هر زمانی خسته و درمانده می کند، و ایشان را به رنج و مشقت میاندازد. به همین خاطر است که تلاش یـهودیان و سایر دشمنان، پیش از هر چیز متوجهگسیختن و بریدن چنین رابطه استواری، و در هم شكستن و خردكردن چنان دستاویز محكمی است، و پیوسته میکوشند که رهبری مسلمانان را از نو به دست هوی و هوس و نادانی و جاهلیت بسپارد ...
از اینجا است که در این سوره، راجع به حقیقت ساده و بیآلایش رسالت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن رفته است. آخر، رسالت پیغمبر چیز نوظهوری در میان سایر رسالتها نبوده، و چیز عجیب وغریبی از عجائب و غرائبی نیست که کره زمین آن را به خود ندیده باشد، و یا خود بنیاسرائیل تا حال با آن، آشنا نبوده باشند. بلكه رسالت پیغمبر، حلقهای از حلقههای زنجیره حجتی است كه خدا پیش از حساب وكتاب قیامت، بدان با بندگان اتمام حجت می کند. خدا به محمّد (صلی الله علیه و سلم) وحی فرموده است، همانگونه که پیش از او به پیغمبران دیگر وحی فرموده است. و بدو نبوت و حكم عطاء نموده است، همانگونه که به پیغمبران بنیاسرائیل عطاء فرموده است. پس هیچ بیگانگی و غرابتی در رسالت او، و هیچ بیگانگی و غرابتی در رهبری او، و هیچ بیگانگی و غرابتی در حاكمیت او، وجود ندارد. بلكه جملگی رسالت و رهبری و حاكمیت در جهان رسالتها، معمولی و مانوس است، و همه علتتراشیها وبیان ادله و برهان بنیاسرائیل در این زمینه، دروغ است، و همه شبهههای ایشان نیز باطل و پوچ است. سابقه و پیشینه نظیر این را با بزرگترین پیغمبرشان موسی علیه السلام و با پیغمبران دیگر خود به ویژه با عیسی علیه السلام دارند.
آیات بسیاری در این سوره، عهدهدار بیان چنین حقیقتی است. در این چكیده برخی را گلچین می کنیم. تا همه آن در مكان خود در روندكلام، مفصلا بیاید:
(إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُورًا. وَرُسُلا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا . رُسُلا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا. لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا).
ما به تو (ای پیغمبر، قرآن و شریعت را) وحی كردیم، همانگونه كه پیش از تو به نوح و به پیغمبران بعد از او وحی كردیم، و(همانگونه كـه) بـه ابـراهیم، اسحاق، یعقوب، نوادگان (او كه برخی از آنان پیغمبران خدا بودند)، عیسی، ایوب، یونس، هارون، و سلیمان وحـی كردیم، و به داود زبور دادیم. و ما پیغمبرانی را روانـه كردهایم كه سرگذشت آنان را قبلا برای تو بیان كردهایم، و پیغمبرانی راهم روانه كردهایم كه سرگذشت آنان را برای تو بیان نكردهایم. ما پیغمبران را فرستادهایم تا (مومنان را به ثواب) مژده رسان، و (کافران را به عقاب) بیم دهنده باشند، وبـعد از آمدن پپغمبران حجت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند (و نگویند كه اگر پیغمبری به سوی ما میفرستادی، ایمان میآوردیم و راه اطاعت و عبادت در پیش میگرفتیم). و خدا چیره حكیم است (و كارهایش از روی قدرت و حكمت انجام میپذیرد. هر چند كه كافران نبوت تو را انكارمـی کنند) لیكن خداوند بـر آنچه (از قرآن) بر تو، نازل شده است، گواهی میدهد. این خدا است كه آن را به (مقتضای) دانش (خاص) خویش نازل كرده است. و فرشتگان (نیز بدان) گواهی میدهند و (صحت نبوت تو را تصدیق می کنند. گرچه) كافی است كه خدا گواه باشد. (نـساء / 163-166)
(يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَكْبَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُبِينًا. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا. فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الأنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلا قَلِيلا. وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا. وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا).
اهل كتاب از تو میخواهند كه (اگر پیغمبری، یكجا) كتابی را از آسمان بر آنان نازل كنی. البته ایـن درخواست، استهزاء و بهانهای بیش نیست) چرا كه از موسی چیز بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشكارا به مانشان بده. بـه خاطر این ستم، صاعقه، ایشان را فرا گرفت (و نابودشان كرد. گناه بدتر و رسوا كنندهتر آنان این است كه) پس از آن همه دلائل روشنی (چون: تبدیل عصا به اژدها، و ید بیضاء، و شكافتن دریا) كه برای آنان آمد (و خود شاهد نمودن معجزات موسی به فرعون و فرعونیان بودند) گوساله (سامری) را (به خدائی) گرفتند! ولی مـا از این (گوسالهپرستی پس از توبه ایشان) درگذشتیم و به موسی حجت روشنی دادیم (که با آن بتواند آنان را هدایت کند )و برای گرفتن پیمان از ایشان، كوه طور را بالای سرشان (همچون سایهبانی) نگاه داشتیم (و از آنان پیمان گرفتیم كه به دستورات تورات عمل كنند، و آنان هـم پـذیرفتند) و بدیشان گفتیم: سجده کنان وارد در (بیتالمقدس، اریحاء، ایلیاء، و ...) شـوید. و بدیشان گفتیم: در روز شنبه (به شكار ماهی نپردازید و از انجام فرمان) سرپیچی كنید. و (در برابر همه ایـنها) از آنان پیمان موکدی گرفتیم. (خداوند بر آنان خشم گرفت) به خاطر این كه پیمانشان را شكستند و به آیات خدا كفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق كشتند و (بـر گمراهـی خود پـافشاری كردند و از روی استـهزاء) گفتند كه: دلهایمان در غلاف (و پردههائی) است (که پند و اندرز كسی بدان راه ندارد. نه چنین است) بلكه خداونـد بـه سبب كفرشان (انكار) بر دلهایشان مهر زده است و این است كه جز گروه اندكی (از ایشان) ایمان نمیآورند. و (خداوند برآنان خشم گرفت) به سبب كفر ورزیدنشان، و افترای بزرگی كه بر مریم بستند. و (خداوند بر آنان خشم گرفت به سبب این كه از روی استهزاء و سخریه) میگفتند كه ما عیسی، پسر مریم، پیغمبر خدا را كشتیم! در حالی كه نه او را كشتند و نه به دار آویختند، ولیكن كار بر آنان مشتبه شد و (متردد گردیدند كه آیا عیسی یا دیگری را کشتهاند و در این باره با همدیگر اختلاف نظر پیدا كردند و) كسانی كه درباره او اختلاف پیدا كردند (جملگی) راجع بدو در شك و گمانند و آگاهی بدان ندارند و تنها به گمان سخن میگویند و (باید بدانند كه) یقیناً او را نكشتهاند (و قطعاً مقتول كس دیگری بوده است). (نسـاء /153-157)
(أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا. فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا.).
آیا آنان بر چیزی حسد میبرند كه خداوند از روی فضل و رحمت خود (با برانگیختن محمّد) به مردم (عرب) داده است؟ ما كه به آل ابراهیم (که ابراهیم نیای شما و ایشـان است) كتاب (آسمانی) و پیغمبری و پـادشاهی عظیمی دادیم. (مانند: سلطنت یوسف در مصر، و شاهی داود و سلیمان در شام). ولی جمعی از آنان كه (ابراهیم و آلابراهیم در میانشان مبعوث شده بودند) به كتاب (آسمانی منزل بر خود) ایمان آوردند و در میانشان كسانی بودهاند كه دیگران را از كتاب آسمانی باز داشتهاند و خود نیز از آن رویگردان شدهاند، آتش فروزان و زبانه کشان دوزخ (برای چنین افراد رویگردان و بازدارنده) بسنده است. (نساء / ٥٤و ٥٥)
*
خود سوره هم، به نوبه خـود عهدهدار بخشی از سـر و سامان دادن جامعه اسلامی و زدودن آن از تهنشستهای جاهلیت، و بیان معنی آئین، و تعریف ایمان است. بر این بیان نیز مقتضیاتی از اصول و اركان و رهنمودها مترتب میگردد که قبلا به صورت عام از آنها سخن گفتیم. همچنین این سوره عهدهدار دفع شبهههای یهودیان و خنثی کردن نیرنگ ایشان میشود، بویژه در مسائلی که به صحت رسالت مربوط میگردد. همچنین عهدهدار بیان بعضی از اركان اساسی جهانبینی اسلامی میشود، و تاریكی را از آنها بدور میدارد. از سوی دیگر، پس از رد سخنان دروغین یـهودیان درباره عیسی علیه السلام و مادر پاكش، غلو موجود در عقیده مسیحیان را برملا میدارد، و یگانگی الوهیت و حقیقت عبودیت را روشن میسازد. اصل قضا و قدر خدا و پیوند آن با آفریدگان خدا را، و اجل و ارتباط آن به قضا و قدر الهی را تبیین می کند، و حد و مرز گناهی را كه خدا می بخشد، و حد و مرز توبهای راكه میپذیرد و حقیقت آن را تعیین مینماید، و مقررات کار و سزا و جزا را روشن میسازد... و نصوص این سوره از این نوع اركان و اصول اصیل اعتقادی را بیان مـیدارد. مثلا در این نصوص:
(مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لایبصرون. صمّ بکم عمی فهم لا یرجعون).
داستان اینان، همانند داستان كسی است كه آتشی را با كوشش فراوان بیفروزد (تا خود و همراهانش از آن استفاده كنند) و آنگاه كه آتش دور و بر او را روشن گرداند، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نماید، و ایشان را در انبوهی از تاریكیها، رها سازد، بگونهای كه چشمانشان (چیزی) نبیند. (آنان همچون) كران و لالان و كورانند و (به سوی حق و حقیقت) راه بازگشت ندارند. (بقره ١٧و ١٨)
(و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین).
سپس بهآدم نامهای (اشیاء و خواص و اسرار چیزهائی را كه نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت، به دل او الهام كرد، و بدو) همه را آموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگوئید (و خود را برای امر جانشینی از انسان بایستهتر میبینید) اسامی (و خواص و اسرار) اینها را برشمارید. (بقره / ٣١)
(یا بنی اسرائیل أذكروا نعمتی التی أنعمت علیكم و اوفوا بعهدی اوف بعهدكم و ایای فارهبون).
ای بنیاسرائیل، به یاد آورید نعمتی را كه بر شما نازل داشتهام (با اندیشیدن درباره آن و ادای شكر لازم)، و به پیمان من (که ایمان و كردار نیك و باور به پیغمبرانی است كه بعد از موسی آمدهاند) وفا كنید تا به پیمان شما (که پاداش نیكو و بهشت برین است) وفا كنم، و تنها از من بترسید (نه از كس دیگری) (بقره/40)
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلا تُظْلَمُونَ فَتِيلا. أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكُكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا. مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا.).
آیا نمیبینی (ای محمّد و تعجب نمی کنی از) كسانی كه (پیش از آن كه اجازه جنگ صادر شود، نسبت به جنگ علاقه نشان میدادند و هر چند) بدیشان گفته مـیشد: (وقت جهاد فرا نرسیده است؛) دست از جنگ بردارید و نماز را بر پا دارید و زكات مال بدر كنید (در ظاهر شتاب می کردند و گوششان به كسی بدهكار نبود). امّا وقتی كه جنگ بر آنان واجب گردید (و فرمان جهاد داده شد) بدین هنگام دستهای از مردم همانگونه ترسیدند و هراس برداشتند كه از خدا ترس و هراس داشتند! و بلكه بیشتر هم دچار خوف و وحشت شدند! و گفتند: پروردگارا! چرا (بدین زودی) جنگ را بر ما واجب كردی؟ چه میشد اگر به ما فرصت بیشتری میدادی (تا از لذائذ دنیا بهره میگرفتیم؟). بگو: كالای دنیا اندك است و آخرت برای كسی كه پـرهیزگار باشد بهتر است، (و جزای شما داده میشود) و كمترین ستمی به شما نشود. هر كجا باشید، مرگ، شما را درمییابد، اگرچه در برجهای محكم و استوار جایگزین باشید. (این ترسویان منافق) اگر خیر و خوبی (از قبیل پیروزی و غنیمت) بدیشان رسد، می گویند: این از سوی خدا است؛ و اگر بدی و مصیبتی (از قبیل خشكسالی و شكست) بدیشان رسد، می گویند: این از (شوم و نامباركی) تو است! (بدانان) بگو: همه (آنچه از خوبی و بدی به شما میرسد) از سوی خدا است (و برابر قضا و قدر حق تعالی و بر پایه نظام علت و معلول انجام میپذیرد). این مردمان را چه شده است كه سخن نمیفهمند (و منطق سرشان نمیشود؟ ای پیغمبر) آنچه از خیر و خوبی (از قبیل: رفاه و نعمت و عافیت و سلامت) به تو میرسد، از (فضل) خدا (بر تو) است، و آنچه بلا و بدی (از قبیل: سختی و بیماری و درد و رنج) به تو میرسد از خود تو است (و به سبب قصور و گناهی است كه مرتكب شدهای). ما شما را به عنوان پیغمبری برای (هدایت همه مردم فرستادهایم، و كافی است كه خداوند گواه (بر تبلیغ تو و پذیرش یا عدم پذیرش آنان) باشد. (نساء / 77-79)
(لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا. وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا.).
(جزا و پاداش، و فضیلت و برتری) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل كتاب است. هر كسی كه كار بدی بكند در برابر آن كیفر داده میشود، و كسی را جز خدا یار و یاور خود نخواهد یافت (تا او را كمك كند و از عذاب خدا محفوظ گرداند). كسی كه اعمال شایسته انجام دهد و مومن باشد، خواه مرد و خواه زن، چنان كسانی داخل بهشت شوند، و كمترین ستمی بدانان نشود.
(مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا).
خداونـد چه نیازی به عذاب دادن شما دارد، اگر شكرگزاری كنید و ایمان بیاورید؟ پروردگار شكرگزار (طاعت و عبادت بندگان و) آگاه (از اعمال و نیات همگان) است. (نساء /147)
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا. أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا. وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولَئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.).
كسانی كه به خدا و پیغمبرانش ایمان ندارند و میخواهند میان خدا و پیغمبرانش جدائی بیندازند (و بگویند كه به خدا ایمان داریم، ولی به پیغمبران ایمان نداریم) و میگویند كه به برخی از پیغمبران ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم، و میخواهند میان آن (کفر و ایمان) راهی برگزینند (ولی میان كفر و ایمان فاصلهای نیست و دو راه بیش وجود ندارد: راه كفر و راه دین). آنان جملگی بیگمان كافرند، و ما برای كافران عذاب خوار كنندهای فراهم آوردهایم. و امّا كسـانی كه به خدا و پیغمبرانش ایمان دارند و میان هیچ یك از آنان (در این كه از سـوی خدا برگزیده شدهاند) فرقی نمیگذارند (و هیچكدام را تكذیب نمینمایند)، خداوند بدانان پاداش و مزدشان را خواهد داد، و خداوند بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است (ولغزشها و اشتباهاتی هم اگر داشته باشند، مورد عفو قرار میدهد). (نساء / ١٥٠-١٥٢)
(يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلا. لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعًا. فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَلا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا.).
ای اهل كتاب، در دین خود غلو مكنید (و درباره عیسی راه افراط و تفریط نپوئید) و درباره خدا جز حق مگوئید (و او را به اوصاف ناشایستی همچون حلول و اتحاد و اتخاذ همسر و انتخاب فرزند، نستائید). بیگمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستاده خدا است (و او یكی از پـیغمبران است، و پسـر خدا نیست، آنگونه كه شما میپندارید) و او واژه خدا (یعنی پدیده فرمان : کُن) است که خدا آن را به مریم رساند (و بدین وسیله عیسی را در شكم مریم پروراند) و او دارای روحی است (که) از سوی خدا (به كالبدش دمیده شده است) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید (و الوهیت را خاص خدا بدانید و هیچیك از انبیاء را در الوهیت انباز خدا نسازید) و مگوئید كه (خدا) سه تا است (بلكه خدا یكتا است و جز الله خدای دیگری وجود ندارد. از این سخن پوچ) دست بردارید كه به سود شما است. خدا یكی بیش نیست كه الله است و حاشا كهفرزندی داشته باشد. (چگونه به انباز و زن و فرزند نیازی خواهد داشت) و حال آن که ازآن او است، آنچه درآسمانها وآنچه در زمین است، و كافی است (که تنها) خدا مدبر (مخلوقات خود) باشد. هرگز مسیح ابائی از این ندارد كه بندهای (از بندگان متواضع) برای خدا باشد، و فرشتگان مقرب نیز (از بندگی او سرباز نمیزنند). و كسی كه از عبادت خدا سرباز زند و خویشـتن را بزرگتر از آن شمرد (که به عبادت او پردازد، او را به عذاب سختی گرفتار میسازد، بدانگاه) كه همگان را در پیشگاه خود گرد میآورد. و امّا كسانی كه ایمان بیاورند و كارهای شایسته انجام دهند، خداوند پاداش ایشان را به تمام و كمال خواهد داد واز فضل خود بر پاداش آنان خواهد افزود. و امّا كسانی كه سرباز زنند و بزرگی ورزند، خداوند آنان را مجازات دردناكی خواهد كرد، و بجز خدا سرپرست و یاوری نخواهد یافت. (نساء/ 171-173)
*
آنگاه صحبت از بنیادهای والای اخلاقی به میان میآید. بنیادهائی که بنای جامعه اسلامی بر آنها استوار و پابرجا میگردد ... این سوره به بررسی مقدار قابل توجهی از این بنیادها میپردازد که به برخی از آنها اشاره شد. چرا كه عنصر اخلاقی عنصر اصیل و ریشهداری در پیكره هستی جهانبینی اسلامی و در جامعه اسلامی است، به گونهای که هیچ گوشهای از گوشههای زندگی، و بطوركلی فعالیتهایش از آن خالی نمیباشد... ما اشاره گذرا وكوتاهی به برخی از اركان و اصولی خواهیم کرد که از این عنصر اصیل در زندگی جامعه اسلامی برگرفته شده است، و این گذشته از چیزهائی است که سوره در برداشت، و بدانها اشاره شد. جامعه اسلامی، جامعهای است كه بر بندگی خداوند یگانه استوار است و بس. در این صورت جامعهای است آزاد از هر نوع بندگی بندگان، به هر شكلی از اشكال بندگی که باشد، آن بندگیی که در همه سیستمها و رژیمهای حكومتی روی زمین موجود است، بجز در سیستم و رژیم حكومتی اسلامی. سیستم و رژیمی که در آن الوهیت یکی بیش نیست و آن هم خاص الله است. در چنین حكومتی، هیچیك از ویژگیهای الوهیت به کسی از بندگان خدا داده نمیشود، و مردمان در آن برای كسی از بندگانش گردن نمینهند... از این آزادگی، همگی فضائل و مكارم برمیخیزد، و جملگی اخلاقیات پیدا میشود، چرا كه آنها یكسره مرجعشان جستن رضای خدا، و مقصدشان آراسته شدن به اخلاق خدا است. در این صورت چنین فضائل و اخلاقیاتی، زدوده از روی و ریا، و دور از نگرش به سوی جز ذات خدا است ... ایـن هم اصل بس مهم و بزرگی در اخلاقیات اسلامی و در فضائل جامعه اسلامی است.
سپس در كنار این اصل بزرگ، برخی از مسائل پراكنده عنصر اخلاقی به میان میآید... جامعه اسلامی، جامعهای است که استوار و پابرجا است بر: امانت، عدالت، نخوردن اموال از راه حرام و باطل، درگوشی صحبت نكردن و رایزنی ننمودن مگر درباره کار نیك و عمل پسندیده، زبان به دشنام نگشودن مگر کسی که مورد ستم قرارگرفته باشد، میانجیگری در كار خیر، زیبا درود كردن، منع زنا، تحریم بیعفتی و دوست بازی، تكثر نكـردن و فـخر نفروختن، ریاكاری و تنگچشمی ننمودن، حسادت نورزیدن و غل و غش نداشتن ... هـمچنین استوار و پابرجا است بر: ضمانت اجتماعی، همکاری و همیاری، دلسوزی، گذشت، مروت، دستیاری، فرمانبرداری از مقام رهبریی که حق اطاعت از آن او است و بس ... تا آخر ...
ذكر بیشتر نصوصی که به این اصول و اركان اشاره دارد، قبلا گذشت ... تفصیل آنها در جای خود در روند گفتار خواهد آمد. لذا در اینجا تنها به ذكر رخداد نادری بسنده می کنیم که به قله بلندی اشاره مینماید که چشمان انسانیت بدان خیره است و همیشه بدان خیره خواهدگشت، و لیكن هـرگز بدان دست نمییابد - همانگونه که تا به حال بدان دست نیافته است - مگر در سایه این برنامه یگانه و شگفت:
در همان زمانی كه یهودیان، نیرنگ تلاشگرانهای درباره اسلام و پیغمبرش، و نسبت به صف مسلمانان و رهبری ایشان، تدارك دیده بودند، قرآن ملت مسلمانی را تحت نظارت مستقیم خداوند میساخت، و جهانبینی و اخلاق و سیستم و پروژههای آنان را بالا میبرد و به بلندای قله بلندشان میرسانید ... در همان زمان قرآن سرگرم راه حل رخدادی بود که به یك نفر یهودی مربوط میشد. راه حلی که آن را بیان خواهیم کرد.
خداوند به ملت مسلمان دستور میداد که امانت مطلق و دادگری مطلق در حق مردمان داشته باشند... این مردمان هر نژادی که داشته باشند و عقائد و ملیت و سرزمینشان هر چه و هر كجا كه باشد ... بدیشان میگفت:
(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا).
بیگمان خداوند به شما (مومنان) دستور میدهد كه امانتها را (اعم از آنچه خدا شما را درآن امین شمرده، و چه چیزهائی كه مردم آنها را به دست شما سپرده و شما را در آنها امین دانستهاند) به صاحبان امانت برسانید، وهنگامی که در میان مردم بـه داوری نشستید این كه دادگرانه داوری كنید. (این اندرز خدا است وآن را آویزه گوش خود سازید وبدانید كه) خداوند شما را به بهترین اندرز پند میدهد (وشما را به انجام نیكیها میخواند). بیگمان خداوند دائماً شنوای (سخنان و) بینا(ی كردارتان) بوده و میباشد (و مـیداند چه كسی در امانت خیانت روا میدارد یـا نمیدارد، و چه كسی دادگری می کند یا نمی کند). (نساء / ٥٨)
و بدیشان میگفت:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا).
ای كسانی كه ایمان آوردهاید، دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بكوشید، و به خاطر خدا شهادت دهید (و از این سو و آن سو جانبداری نكنید) هر چند كه شهادتتان به زیان خـودتان یـا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشد. اگر كسی كه به زیان او شهادت داده میشود، دارا یا نادار باشد، (رغبت به دارا، یا شفقت به نادار، شما را از ادای شهادت حق منصرف نكند) چرا كه (رضای) خداوند از (رضای) هـر دوی آنان بهتر است (و خدا به مـصلحت آن دو، آگاهتر از شما است) پس از هوا و هوس پیروی نكنید كه (اگر چنین كنید از حق) منحرف می گردید (و به باطل میافتید). و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن روی بگردانید، خداوند از آنچه می کنید آگاه است (و پـاداش اعمال نـیك و پادافره اعمال بدتان را میدهد). (نساء/١٣٥)
سپس آیههای چندی از قرآن برای جانبداری از یك نفر یهودی نازل میگردد و او را از اتهام ستمگرانهای تبرئه می کند كه دستهای از مسلمانان انصاری، چنان اتهامی را بدو زده بودند. آن دستهای که هنوز قوانین والای اسلامی به ژرفای دلهایشان رسوخ نكرده بود، و نفسهایشان از رسوبات جاهلیت، بطوركامل پاك نشده بود. و لذا جانبداری از خون و قبیله ایشان را بر آن داشته بود که با متهم کردن آن یهودی به دزدیدن زرهی، و متحد و متفق شدن بر متهم کردن او، و راهی دادن بر ضد وی در خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) یكی از خودشان را تبرئه نمایند! شهادت ایشان در قضیه دزدی زره، کار را بدانجا رساند که چیزی نمانده بود که پیغمبر دزد اصلی را تبرئه نماید و دستور دهد، حد سرقت در حق آن یهودی به مرحله اجراء در آید.
این چند آیه نازل میگردد و در آن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخت مورد سرزنش قرار میگیرد، و بر جماعت ساكن مدینه هم که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را پناه دادند و بزرگش داشتند و یاریش نمودند، تازیانه ملامت فرود میآید ... به خاطر رعایت دادگری با یك نفر یهودی، آن هم فردی از آن گروه یهودیانی که به شدیدترین وجه، فرستاده خدا (صلی الله علیه و سلم) را اذیت و آزار میرساندند، و دامها بر سر راه دعوتش میگستردند، و در حق او و مسلمانان نیرنگ کثیفی میورزیدند.
در این آیات، همچنین بیم و تهدید سختی متوجه کسی میگردد که دچار خطائی یا گناهی میشود و آن را به بیگناهی نسبت میدهد ... از اینجا است کهگفتیم در این سوره انتقال شگفتی است، بدان قله بلند، و اشاره روشنی است، بدان بلندای بالای والا.
همه این آیات درباره واقعه آن یهودی نازل میگردد! بلی درباره فردی از یهودیان:
(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا. وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا. وَلا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا. يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لا يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا. هَا أَنْتُمْ هَؤُلاءِ جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَمَنْ يُجَادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلا. وَمَنْ يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا. وَمَنْ يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا. وَمَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا. لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا. وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا. إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعِيدًا).
ما كتاب (قرآن را كه مشتمل بر حق و بیانگر هر آن چیزی است كه حق است) به حق بر تو نازل كردهایم تا (مشعل راه هدایت باشد و بدان) میان مردمان، طبق آنچه خدا به تو نشان داده است داوری كنی، و مدافع خائنان مباش. و از خدا آمرزش بخواه. بیگمان خداوند بس آمرزنده و مهربان است (و مغفرت و رحمت خود را شامل كسانی می کند كه عفو خطا را از او میطلبند. از كسانی دفاع مكن كه (با ارتكاب جرائم، در اصل) به خود خیانت می کنند. بیگمان خداوند خیانت كنندگان گناهپیشه را دوست نمیدارد. آنان میتوانند خیانت خود را از مردم پنهان دارند، ولی نمیتوانند آن را از خدایی پنهان دارند كه همیشه با آنان است. (از جـمله) بدانگاه كه شبانگاهان، پنهانی بر گفتاری كه (تهمت زدن به پاکان و بیگناهان است و) خدا از آن خشنود نیست، متفق و همدست می گردند. و خداوند از آنچه می کنند، كاملا آگاه است. هان! گیرم كه شما در این دنیا از آنان دفاع كردید، در آخرت چه كسی در برابر خدا از آنان دفاع می کند؟ یا چه كسی حافظ و یاور ایشان خواهد شد؟ هر كس كه كار بدی بكند یا (با ارتكاب معاصی) بر خود ستم كند، سپس (دست دعا به سوی خدا بردارد و) از خدا آمرزش بطلبد، (از آنجا كه درگاه توبه همیشه باز است) خدا را آمرزنده (گناهان خویش و) مهربان (در حق خود) خواهد یافت. هر كه گناهی بكند، تنها آن را به زیان خود مـی کند (و ضرر آن متوجه) شخص گناهكار میشود) و خدا آگاه (از اعمال همگان و) حكیم است (و هرگونه كه حكمتش اقتضاء كند، بندگان را عذاب میدهد یا قلم عفو بر گناهانشان مـی کشد). هر كس دچار لغزشی شود یا گناهی بكند، سپس آن را به بیگناهی نسبت دهد، به راستی بهتان و گناه آشكاری مرتكب شده است. (ای پیغمبر) اگر فضل و رحمت خدا نبود (و پیام آسمانی و رحمت صمدانی تو را در بر نمیگرفت)، دستهای از آنان میخواستند كه تو را گمراه سازند، ولی جز خویشتن را نمیتوانند گمراه سازند، (چون خدا تو را از كید و مكر آنان باخبر میگرداند و بپیش تو حق را تشخیص میدهد). آنان نمیتوانند كمترین زیانی به تو برسانند، چرا كه خداوند كتاب (قرآن را كه ترازوی جداسازی حق از باطل است) بر تو نازل كرده است و حكمت را (به دل تو القاء نموده است) و چیزی (از شرائع و احكام) را به تو آموخته است كه نمیتوانستی (جز در پرتو وحی) آن را بیاموزی وبدانی. فضل خدا درحق تو و رحمت او بر تو، بزرگ و فراوان بوده است. در بسیاری از نجواها و پچ پچ هایشان خیر و خوبی نیست، مگر در نجواها و پچ پچ های آن كسی كه به صدقه و احسانی یـا به كار نیكو و پسندیدهای یا اصلاح بین مردم دستور دهد. هر كه چنین كاری را به خـاطر رضای خدا انجام دهد، خداوند پاداش بزرگی را بدو عطاء می کند. كسی كه با پیغمبر دشمنانگی كند، بعد از آن كه (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مومنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی كه (به دوزخ منتهی میشود و) دوستش داشته است، رهنمود می گردانیم (و با همان كافرانی همدم مینمائیم كه ایشان را به دوستی گرفته است) و به دوزخش داخـل می گردانیم و با آن میسوزانیم، و دوزخ چه بد جایگاهی است! بیگمان خداوند شرك ورزیدن به خود را (از كسی) نمیآمرزد و بلكه پائینتر از آن را از هر كس كه بخواهد (و صلاح بداند) میبخشد. هر كه برای خدا انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است (و خیلی از حق پرت شده است). (نساء/105-116)
انسان چه چیز، بلی چه چیز میتواند بگوید؟ جز این را كه برنامه یگانه و منحصر به فردی است که به تنهائی میتواند دست جماعت بشری را بگیرد و ایشان را از دره جاهلیت برگیرد و از نردبان ترقی بالایشان ببرد و آنان را در چنان مدت کوتاهی بدان قله بلند برساند؟!
*
-------------------------------------------------------------------------------- [1] - امام احمد در مسند خود، و امام مسلم در صحیح خود، و ابن ماجه، آن را روایت كرده اند.
[2] - به نشانههای جاهلیت عرب که در این جزء به هنگام سخن از فرموده خداوند متعال: « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ ...» گذشت. (آل عمران / ١٦٤)
برگرفته از: ترجمه تفسیر فی ظلال القرآن سیدقطب، ترجمه مصطفی خرمدل
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|