|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره مائده > تفسیر سوره مائده از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرم دل
شماره مقاله : 748 تعداد مشاهده : 337 تاریخ افزودن مقاله : 2/7/1388
|
سوره مائده مدنی و 120 آیه است قرآن مجید بر دل رسول خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم نازل گردید تا با آن: ملّتی را پدید آورد، و دولتی را برقرار کند، و جامعهای را سر و سـامان بخشد. و دلهـا و خویها و خردهائی را بپرورد، و حدود روابط چنین جامعهای را مشخّص سازد، چه روابطی که خود افراد این جامعه با یکدیگر دارند، و چه روابطی که چنین جامعهای با سایر دولتها پیدا خواهد کرد، و چه ارتباطاتی که چنین ملّتی با ملّتهای مختلف خواهد داشت ... و همۀ اینها را به تمام و کمال با رشتۀ محکم و استواری به همدیگر ببندد، رشتهای که پراکندههای چنین جامعهای را گرد آورد، و بخشها و تکّههای آن را تنگ یکدیگر قرار دهد، و آنها را به سرچشمۀ یگانهای و به نیروی یگانهای و به جهت یکتائی سفت و سخت ببندد. این رشتۀ اسـتوار، دیـن است، دیـنی که واقعاً از سوی خدا آمـده است، و مسلمانان با آن آشنا شدهاند، بدانگاه که آنـان حـقيقتاً (مسلمان) بودهاند.
از اینجا است که در این سوره، موضوعهای گوناگونی را مییابیم - همانگونه که در سورههای سهگانه دراز پیشین یافتیم - پیوند میان همۀ این موضوعها، همان هدف اصیلی است که قرآن بطور کلّی آمده است تا آن را تحقّق بخشد و پیاده کند، و آن: پدید آوردن ملّتی، و پا بر جائی دولتی، و سر و سامان بخشیدن جامعهای، بر بنیاد عقیدۀ ویـژهای، و جهانبینی مـعیّنی، و ساختار تازهای است ... زیر بنای این هدف، اختصاص الوهیّت و ربوبیّت و قیمومت و سلطنت، به ذات پاک یزدان است، و همچنین دریافت برنامۀ زندگی از آفریدگار، و تعیین مسیر و معیارها و ارزشـهای زنـدگی، تـوسط کردگار بیانباز دادار است و بس.
همچنین در این سوره سـاختار جهانبینی عقيدتی و توضیح آن را خواهیم دید، و پاکسازی و زدودن آن را از افسانهها و نارواهای بتپرستی، و از انحرافها و كژ راهههای اهل کتاب، و از تحریفها و تبدیلهای ایشـان خواهیم یافت. در کنار چنین کاری خواهیم دید که ملّت مسلمان ماهیّتذات خود و حـقیقت نـقش خویش را خواهند شناخت، و با طبیعت راه خویشتن آشنا خواهند گشت و خواهند دانست که در این راه چه لغزشگاهها و خوارهائی وجود دارد، و دشمنانشان و دشمنان آئینشان چه دامها و تورهائی را بر سر راه آنان نهادهاند و پهن کردهاند و چگونه در کمینشان نشستهاند ... همچنین خواهیم دید که در کنار همچون کاری، احکام مـراسـم عبادی چگونه روح فرد مسلمان را و روح جماعت مسلمانان را پاك و پاکیزه میدارد، و ارواح مؤمنان را به پروردگارشان ربط و پـیوند میدهد ... هـمچنین خواهیم دید که چگونه قوانین و مقرّرات یزدان جـهان، بعضی از خوردنیها و نوشیدنیها، و برخی از کردارها و رفتارها را حلال یا حرام اعلام میدارد ... همۀ اینها یکدست و یکجا در یک سوره، معنی (دیـن) را به تصویر میکشند، بدانگونه که خداوند آن را خواسـته است، و همانگونه که مسلمانان آن را فهم کردهاند، در آن روزگارانی که واقعاً مسلمان بودهاند.
باید متوجّه باشیم که روند قرآنی - همانگونهکه در این سوره پیدا است، و قبلاً در سورههای آلعمران و نساء دیدیم - بدین معنی ضمنی که از بیان جـملگی ایـن موضوعات در چهارچوب سورهای برمیآید، بسنده نمیکند، و به معنی ضـمنی مسـتنبط از سـورههای گوناگون و پـراکنده در قرآن نیز بسـنده نـمیکند، سورههائی که این کتاب را تشکیل میدهند، و برنامهای را ارمغان میدارند که هر چند که یزدانی است ولی در ضمن مطالب و در لابلای کلام ربّانی است. روند قرآنی در اینجا بدین معنی ضمنی بسنده نمیکند. بلکه حکم صریح و نصّ معیّن آن را قاطعانه ذکر مینماید، و آن را سخت تأکید میکند، و بر آن کاملاً تکیه میدهد، بدان هنگام که با مـتن متین و نـصّ مبین اعلام میفرماید: همۀ اینها رویهم (دین) است، و اعتراف به جملگی اینها (ایمان) است، و عمل کردن به همۀ اینها (اسلام) است، و اعتراف به جملگی اینها (ایمان) است، و عمل کردن به همۀ اینها (اسلام) است ... و کسانی که بدانچه خدا نازل فرموده است عمل نکنند کافر و ظالم و فاسق هستند، و این است که چنین کسانی حکم جاهلیّت را میجویند و راه جاهلیّت را میپویند. و قطعاً مؤمنان مسلمان حکم جاهلیّت را نمیطلبند و به دنبال آن روان نمیگردند.
این اصل بزرگ، همان چیزی است که در ایـن سوره، هویدا و پیدا جلوهگر میآید، و مشخّص و معیّن با نصّ صریح بيان میگردد. به همراه آن، تصحیح جهانبینی عقیدتی ذکر میشود. جهانبینی عقیدتیی که این اصل بزرگ بر آن استوار و پایدار میگردد.
روند قرآنی تکیه میزند بر این که: عمل بدانچه خدا نازل کرده است (اسلام) گفته میشود، و آنچه خدا از حلال یا حرام مـقرّر مـیدارد (دین) بشمار است، و یزدان جهان (خـدای یگانه) است و در الوهیّت او، هیحگونه انبازی نیست، و خدا آفریدگار یکتائی است که در آفرینش او، هیچگونه انبازی نیست. یزدان جهان، خداوندگار یگانه هستی است و در ملك و مملکت خود هیچگونه انبازی ندارد. از اینجا است که قطعی و منطقی است اگر جز برابر قانون و اجازۀ او، دربارۀ چیزی حکمی صادر نشود. زیرا آفریدگار هر چیزی و خداوندگار هر چیزی حقّ دارد و میتواند برنامهای را بیان دارد و بنگارد که آن را برای ملک و مملکت و آفریدگان خود میپسندد. خدا است که برای کسانی و چیزهائی که متعلّق بدو است مقرّرات و قوانـین تـعیین میکند. خدا است که از مقرّرات و قوانـین او باید پیروی گردد و مقرّرات و قوانـینش اجـراء و فـرمانش تنفیذ شود. اگر که جز این باشد، بیرون رفتن از فرمان و سرکشی کردن و کفر ورزیدن بشمار میآید. ایزد جهان است که باور راستین را برای دل مـقرّر مـیفرماید، و همچنین نظم و نظام درست را معیّن مینماید. معتقدان به یزدانند که به عقیدهای ایمان میآورند که او مقرّر و مشخّص میکند، و از نظامی پیروی مـینمایند که او میپسندد و بدان خشـنود مـیگردد. هم اين و آن، مساوی و یکسانند و برابر در پیشگاه یزدانند. مؤمنان به یزدان، با انجام مراسم عبادی، و با پیروی از قوانین و مقرّرات الهی، خدای را میپرستند، و مراسم عبادی را جدای از قوانین و مقرّرات الهی نمیدانند، و قوانین و مقرّرات الهی را از مراسم عبادی جدا نمیسازند. زیرا هر دو بخش از جانب یزدان جهانند. یزدانی که کسی در میان ملک و مملکت و بندگان و آفریدگانش، سلطه و قدرتی با او نـدارد. مگر نه این است کـه یـزدان خداوندگار یکتای جهان، و مالک یگانۀ هستی، و بس آگاه از چیزهائی است که در سراسر آسمانها و زمـین موجود است؟ با توجّه بدین امر است که حکم کردن با قانون یزدان، آئین هر پیغمبری بوده است. زیرا دیـن، دین خدا است و بس، و آئینی جز آئین یزدان در میان نیست.
با توجّه بدین امر است که نصوص قرآنی در لابلای سوره بدین منوال، برای بیان الوهیّت يکتا، و نفی هر نوع انباز ورزی یا سهگانه پرستی یا آمیزهای از ذات خدای سبحان و دیگران، و یـا آمیزهای از ویژگیهای الوهیّت و ویژگیهای عبودیّت بطور کلّی، پیاپی نازل و ردیف میگردد:
(يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ (15) يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(16) لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعاً وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (17) وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (18) يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) (19)
ای اهل کتاب! پیغمبر ما (مـحمّد) به سـوی شـما آمـده است. بسیاری از چیزهائی را برایتان روشن میسازد که از کـتاب (تـورات و انـجیل) پـنهان نـمودهاید، و از بسیاری از چیزها (و مطالبی که پنهان ساختهاید و فعلاً مورد نیاز نیست) صرف نظر مـینماید. از سـوی خدا نوری (که پیغمبر است و بینشها را روشنی مـیبخشد) و کـتاب روشنگری (کـه قرآن است و هـدایت بـخش مردمان است) به پیش شما آمده است. خداوند با آن (کتاب) کسانی را بـه راهـهای امـن و امـان (از ترس و هـراس دنـیا و آخـرت) هـدایت میكند که جویای خشنودی او باشند، و با مشیّت و فرمان خود، آنان را از تاریکیهای (کفر و جهل) بیرون مـیآورد و بـه سـوی نـور (ایـمان و علم) مـیبرد، و ایشان را بـه راه راست رهنمود میشود. بطور مسـلّم، کسانی کـه میگویند: خدا، مسیح پسر مریم است! کافرند. بگو: اگر خداونـد بخواهد مسیح پسر مریم و مادر او و همۀ کسانی را که در روی زمین هستند هلاک کند، چه کسـی مـیتوانـد (کوچکترین) کاری بکند (و جلو دست خدا را بگیرد؟) از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است. هر چه بخواهد میآفریند، و خدا بر هر چیزی توانا است. (مائده / ١٥-17)
(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ (72) لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ((73)
بیگمان کسانی کافرند که میگویند: (خدا در عیسی حلول کرده است و) خدا همان مسیح پسر مـریم است! (در صورتی که خود) عیسی گفته است: ای بنیاسرائيل خـدای یگانهای را بـپرستید كه پروردگار مــن و پروردگار شما است. بیگمان هر کس انبازی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت گام نمینهد) و جایگاه او آتش (دوزخ) است. و ستمکاران یار و یاوری ندارنـد (تـا ایشان را از عـذاب جهنّم بـرهاند). بیگمان کسـانی کافرند کـه میگویند خداوند یکی از سه خدا است! (در صورتی که) معبودی جز معبود یگانه وجود ندارد (و خدا یکی بیش نیست) و اگر از آنچه میگویند دست نکشند (و از معتقدات باطل خود برنگردند) به کافران آنان (که بر این اعتقاد باطل ماندگار میمانند) عذاب دردناکی خواهد رسید. (مائده / 72و73)
از آنجا که تنها یـزدان، خداونـدگار است، و تـنها او آفریدگار است، و تنها او مالک جهان است، فقط و فقط او باید قانونگذاری کند، و فقط و فقط او باید حلال کند و حرام سازد، و فقط و فقط از او باید اطاعت گردد در هر آن قانونـی کـه وضـع میفرماید، و در هر آن چیزی که حلال یا حرام مینماید. همچنین تنها او باید بندگی گردد و پرستیده شود، و بندگان با انجام مراسـم عبادی تنها بدو رو کنند. یزدان جهان، ییمان همة اینها را از بندگانشگرفته است، و از مومنان میخواهدکه به پیمانی که با خدا بستهاند وفا کنند و تعهّدی را که بدو دادهاند به انجام برسانند. آفریدگار سبحان بندگان را از عواقب شکستن پیمان و خلف وعده و مـخالفت در معامله برحذر مـیدارد، و ایشـان را بیم میدهد که همسان بنیاسرائیل نشوند و به راه آنان نروند:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُود).ِ
ای مومنان! به پـیمانها و قـراردادهـا وفـا كنید (اعـم از عقدها و عهدهای مشروع انسان با انسان، یا انسان با يزدان ...). (مائده/ 1)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَاناً ).
ای مؤمنان! (حرمت شکنی) شعائر (دین) خدا را برای خود حلال ندانید (بدین صورت که هرگونه که بخواهید بدان دست ببرید و در آن تصرّف کنید) و نه ماه حرام را (بـدین معنی کـه در آن بـجنگید) و نه قربانیهای بینشان و نه قربانیهای نشانداری را (که بـه بـیتاللـه هدیّه میگردد. بدین گونه که متعرض چنین حیواناتی یا صاحبان آنها بشوید) و نه کسانی را که آهنگ آمدن به خانۀ خدا را دارند و لطف و خشنودی خدا را میجویند (بدین معنی که آنان را از آمدن بدانجا بـازدارید و یـا اینکه با ایشان بجنگید).(مائده/ 2)
(وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (7) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (8)
و (ای مؤمنان!) به یاد آورید نعمت (هدایت دین) خدای را بر خود، و به یاد آورید پيمانی را که (توسّط پیغمبر در عقبۀ دوم) با شما بست، بدانگاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم (و در خوشی و ناخوشی و گنج و رنـج، ای پیغمبر با تو همراهیم). و از خدا بترسید که خدا از راز درون سـینهها آگـاه است. ایمــؤمنان! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که (با ایشان) دادگری نکنید. دادگری کنید کــه دادگری (بـویژه بـا دشـمنان) بـه پـرهیزگاری نــزدیکتر (و کوتاهترین راه به تقوا و بهترین وسیله بـرای دوری از خشم خدا) است. از خدا بترسید که خدا آگاه از هـر آن چیزی است که انجام میدهید).(مائده ٧و ٨)
وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَقَالَ اللّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ (12) فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (13) وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ(14)
بیگمان خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و دوازده رهبر برای آنان تعیين کرد و بدیشان گفت: من با شمایم (و یاری و مددتان مـینمایم) اگـر نـماز را بگـزارید و زکات مال بدر کنید و به پیغمبرانم ایمان بیاورید و (بـا انفاق دارائی در راه خدا، از جمله کمک به نیازمندان) به خدا قرض نیکوئی دهید. (با انجام همۀ اینها) از گناهان شـما چشـمپوشی مـینمایم و شما را به بـاغهائی (از بهشت) وارد میگردانم که رودبارها از زیر (درختان) آنها جاری است. امّا کسی که از شما کافر شود (و نقض عهد کند) راه راست را گم کرده است (و منحرف گشته است). امّا به سبب پیمانشکنی ایشان، آنـان را نـفرین کردیم و از رحمت خود محروم داشتیم و دلهایشان را سخت نـمودیم (بگونهای کـه دلیل و اندرز بـدان راه نمییافت). آنان سخنان را تحریف و بخش فراوانـی از آنچه (در تورات بود و) بدیشان تذکّر داده شده بـود، ترک کردند. (این خوی پلید هنوز هـم در چنین قومی وجود دارد و تو) همیشه میتوانی خیانتی (تـازه) از آنان ببینی، مگر عدّۀ کمی از ایشـان (که بـه تو ایمان آوردهاند و خیانت پیشه نیستند). پس از آنان در گذر و (بـدسگالیها و دروغگوئیهایشان را) نـادیده بگیر، کـه خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. و از کسـانی کـه میگویند ما مسیحی هستیم (و ادّعاء دارنـد کـه یـاران مسیح میباشند نیز) پیمان گرفتیم (که بـه انـجیل عمل کنند و خدای را به یگانگی بستایند و محمّد را پیعمبر واپسین بدانند) امّا آنان قسمت قابل ملاحظهای از آنچه بدانان تذکّر داده شده بود به دست فراموشی سپردند؛ لذا بـه پاداش آن تـا دامنۀ قیامت، میان (گروههای مـختلف) ایشـان کینه و دشمنی افکندیم (و تـا روز رستاخیز پیوسته فرقههای مسیحی همدیگر را کافر و ملعون مینامند و یکدیگر را دشمن میدارند) و خداوند (در آن روز) ایشان را از آنچه کردهاند آگاه خواهد ساخت (و پاداش اعمالشان را خواهد داد). (مائده / ١٢-14)
روند سوره احکام شرعی گوناگونی را در بر میگیرد. از آن جمله: احكام متعلّق به حيوانات و شکار حلال و حرام) و احکام مربوط به طـهارت و نماز، و احکـام راجع به قضاوت و داوری و اقامۀ عدل و اجراء دادگری در آن، همچنین احكام متعلّق به حدّ و نحوۀ تـنبیه در دزدی و شورش علیه گروه مسلمانان، و احکام مربوط به میخوارگی و قماربازی و بتهای سنگی و غـیره، و تیرهای مخصوصی که با آن بخت آزمائی و فالبینی میکردند، و احکام راجع بهکفّارۀ کشتن شکار به هنگام احرام، و کفّارۀ سوگند، و احکام متعلّق به وصیّت به هنگام وفات، و احکام مربوط به حیواناتی به نامهای: بحیره و سائبه و وصیله و حامی، و احکام مربوط به قانون قصاص در تورات است، قانونی که خدا آن را در شریعت اسلام نیز معتبر فرموده است ... بدین منوال در روند سوره، قوانین دینی بدون هر نوع فاصله و مانعی در کنار مراسم عبادی قرار میگیرند.
در کنار این احکام گوناگون، فرمان به اطاعت و مقیّد شدن به قوانین و مقرّرات الهی و رعایت اوامر آسمانی در میرسد، و نهی میشود از حلال کردن و حرام کردن مگر با اجازۀ یزدان جهان. آنگاه نـصّ قرآنی بیان میفرماید که این است دینی که خدا آن را برای ملّت مؤمن، کامل کرده است و به اتمام رسانده است و آن را میپسندد و بدان خشنود است:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَاناً ).
ای مؤمنان! (حرمت شکنی) شعائر (دین) خـدا را بـرای خود حلال ندانید (بدین صورت که هر گونه که بخواهید بدان دست ببرید و در آن تصرّف کنید) و نه ماه حرام را (بـدین معنی کـه در آن بـجنگید) و نـه قـربانیهای بینشان و نه قربانیهای نشانداری را (که بـه بیتاللـه هدیّه میگردد. بدین گونه که متعرّض چنین حیواناتی یا صاحبان آنها بشوید) و نه کسانی را که آهنگ آمدن به خـانۀ خـدا را دارنـد و بـه دنـبال لطف و خشنودی خدایند.... (مائده/ ٢)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ ).
ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید، و (از حـلال به حرام) تجاوز ننمائید (و از حدود مقرّرات الهـی تخطّی مکنید)....(مائده /87)
(وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ).
از خـدا و از پيغمبر فرمانبرداری کنید و (از مـخالفت فرمان خدا و پپغمبر) خویشتن را برحذر دارید .... (مائده / 92)
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً ).
امروزه (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (بـا عزّت بخشیدن به شـما و استوار داشـتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم. (مائده / ٣)
روند قرآنی کار اطاعت کردن و پـیروی نـمودن در مسألۀ حلال کردن و حرام نمودن را مجمل و مختصر رها نمیسازد. بلکه با نصّ صریح و قاطع، عـمل به چیزهائی را واحب میشمارد که یـزدان آنـها را نازل فرموده است، و ترک چیزهائی را واجب اعلام میدارد که مخالف فرمان او بوده و دیگران آنـها را وضع و اجراء آنها را خواستار شده باشند. اگر جز این باشد،کفر و ظلم و فسق خواهد بود ... نصوص قـرآنی در ایـن زمینه قاطع و جازم هستند، همسان این نصّ:
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (41) سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (42) وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَـئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (43) إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ (44) وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45) وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ (46) وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (47) وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (48) وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ (49) أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ؟)(50)
ای پیغمبر! مایۀ اندوه تو نشود (کار کافرانی که) در کفر بر یکدیگر سبقت میگیرند. کسـانی (از مـناققان گول خوردهای) که به زبان میگویند مؤمن هستیم، ولی از دل مـؤمن نـمیباشند (و گفتارشان بـا کردارشـان و بیرونشان با درونشان همخوانی ندارد)، و کسانی که خویشتن را یهودی میدانند و پيوسته گوش بـه دروغ فرامیدارند (و اکاذیب و اباطیل احبار را باور مینمایند و سخنان یاوۀ) گروه دیگری (از خود) را میپذیرند که (به سبب کبر و غرور و بـغض و حسـد) بـه پـیش تو نمیآیند و سخنان (آسمانی تورات) را از جاهای خود بدور و تحریف میکنند (و به پيروان خود) مـیگویند: اگر این (چیزهائی را که ما میگوئیم، توسّط محمّد) بـه شما گفته شد، آن را بپذیرید، و اگر چنین به شـما گفته نشد (از پذیرش هرگونه سخن دیگری) خویشتن را برحذر دارید. اگر خداوند (بـر اثـر گناهان پـی در پـی) بلای کسی را بخواهد، تو نمیتوانی اصلاً برای او کاری بکــنی. آنـان کسـانیند کـه (در ضلال و عناد اسـراف کردهاند و) خداوند نمیخواهد دلهـایشان را (از کـثافت کفر و شرک) پاک گرداند. بهرۀ ایشان در دنیاخواری و رسوائی، و در آخرت عذاب بزرگی است. آنـان بسی دروغ را میشنوند و میپذیرند، و بسیار مـال حرام را میخورند. اگر ایشـان نزد تـو آمـدند (و داوری از تـو خواستند) در میانشان داوری کن یـا از ایشـان روی بگردان و (کاری به داوری آنان نداشته باش و مترس که) اگر از آنان روی بگردانی، هیچ زیانی نمیتوانند به تــو بـرسانتد. ولی اگر در مـیانشان داوری کردی، دادگرانه داوری کن. (چرا که) بیگمان خداوند دادگران را دوست مـیدارد. شگفتا چگـونه تو را بـه داوری میخوانند، در حالی كه تورات دارند و حکم خدا در آن (بویژه در بارۀ زنا به روشنی) آمـده است؟ (وانگـهی) پس از داوری، پشت مــیکنند و (از حکـم تــو) روی میگردانند! (چـرا که آن را هر چند موافق بـا حکم کتابشان میدانند، موافق با خواست دلشان نمییابند!) و آنان مؤمن نیستند (و حقّ را بـاور نمیدارند). مـا تورات را (بر موسی) نازل کردیم کـه در آن رهنمودی (به سوی حـق) و نـوری (زدایندۀ تـاریکیهای جهل و نادانی، و پرتوانداز بر احکام الهی) بود. پیغمبرانـی کـه تسلیم فرمان خدا بـودند بدان برای یـهودیان حکم میکردند، و نیز خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم میکردند که امانتداران و پاسداران کتاب خدا بودند. پس (ای علماء یهودیان، و شما ای مـؤمنان!) از مردم نهراسید و بلکه از من بهراسید (و همچون سلف صالح خود محافظان و مراقبان کتاب خدا و مـجریان احکـام آسـمانی بـاشید) و آیـات مـرا به بـهای نـاچیز (دنیا، همچون رشوه و جاه و مقام) نفروشید و (بدانید که) هر کس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نــازل کرده است (و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد) او و امثال او بیگمان کافرند. و در آن (کتاب آسمانی، تورات نام) بر آنان مقرّر داشتیم که انسـان در برابر انسان (کشته میشود) و چشم در برابر چشم (کور میشود) و بینی در برابر بینی (قطع میشود) و گوش در بـرابـر گوش (بریده میشود) و دندان در برابر دندان (کشیده میشود) و جراحتـها قصاص دارد (و جانی بدان اندازه و به همان منوال زخمی میگردد که جراحت وارد کرده است، اگر مثل آن جراحات ممکن گردد و خوف جان در میان نباشد). و اگر کسـی آن را ببخشد (و از قصاص صرف نظر کند)، ایـن کار بـاعث بخشش (بـرخی از گناهان) او میگردد. و کسی که بدانچه خداونـد نــازل کرده است حکم نکند (اعم از قصاص و غیره) او و امثال او ستمگر بشـمارند. بـه دنـبال آنـان (یعنی پـیغمبران پیشین)، عیسی پسـر مــریم را بـر راه و روش ایشان فرستادیم که تصدیق کنندۀ توراتی بود کـه پـیش ار او فرستاده شده بود، و برای او انجیل نازل کردیم كه در آن رهـنمودی (بـه سـوی حقّ) و نـوری (زدایندۀ تاریکیهای جهل و نادانی، و پرتوانداز بر احکـام الهـی) بود، و تورات را تصدیق میکرد که پـیش از آن نـازل شده بود، و برای پرهیزگاران راهنما و پنددهنده بود. (مـا پس از نـزول انجیل بـر عیسی، بـه طـرفداران او دستور دادیـم کـه) بـاید پـیروان انـجیل بـه چیزی (از احکام) حکم کنند که خدا در انجیل نازل کـرده است، و کسی که بدانچه خداوند نارل کرده است حکم نکند، او و امثال او مـتمرّد (از شـریعت خدا) هسـتند. بـر تـو (ای پیغمبر) کتاب (کامل و شامل قرآن) را نـازل کردیم کـه (در همۀ احکام و اخبار حود) مـلازم حـقّ، و مـوافق و مصدّق کتابهای پیشین (آسمانی)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آنها است. پس (اکر اهل کتاب از تو داوری خواستند) میان آنان بر طبق چیزی داوری کن که خدا بر تو نازل کـرده است، و بـه خـاطر پیروی از امیال و آرزوهای ایشان، از حقّ و حقیقتی که برای تو آمده است، روی مگردان. (ای مردم!) برای هر ملّتی از شما راهی (برای رسیدن به حقائق) و برنامهای (جهت بیان احکام) قرار دادهایم. اگر خدا مـیخواست همۀ شما (مردمان) را مـلّت واحـدی مـیکرد (و بـر یک روال و یک سـرشت مــیسرشت، و لذا راه و بــرنامۀ ارشادی آنان در همۀ امکنه و ازمنه یکی مـیشد) و امّـا (خدا چنین نکرد) تا شما را در آنچه (از شرائع) به شـما داده است بیازماید (و فرمانبردار یـزدان و سـرکش از فرمان منّان جدا و معلوم شود). پس (فرصت را دریابید و) به سوی نیکیها بشـتابید (و بـه جـای مشـاجرۀ در اختلافات به مسابقۀ در خیرات بپردازید و بـدانـید که) جملگی بازگشتتان به سوی خدا خواهد بود، و از آنچه در آن اختلاف میکردهاید آگاهتان خواهد کـرد (و هـر یک را برابر کردار خوب یا بد پاداش و پادافره خواهد داد. به تو ای پیغمبر فرمان میدهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان بر حـذر بــاش کـه (بـا کذب و حـقّ پـوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهائی کـه خدا بـر تـو نازل کرده است بـدور و مـنحرف نکنند (و احکامی را پایمال هوا و هوس باطل خود نسازند). پس اگر (از حکم خدا رویگردان شدند و به قانون خدا) پشت كردند، بدان که خدا میخواهد به سبب پارهای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد (و به عذاب دنیوی، پیش از عذاب اخروی گرفتار کند). بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و تمرّد میکنند (و از حدود قــوانین الهـی تـخطّی مـینمایند). آیـا (آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی میکنند و) جویای حکم جاهلیّت (ناشی از هوا و هوس) هستند؟ آیا چه کسـی بـرای افـراد پـرهیزگار بهتر از خدا حکم میکند؟. (مائده / 41-50)
بدین منوال مسأله روشن میشود: خداوندگار یگانه، و آفریدگار یگانه، و مالک یگانه ... لذا فرمانروا یکتا، و فانونگذار یکتا، و گردانندۀ امور جهان، یکتا است و بس ... دو چیز بیشتر در میان نیست: یکی اطـاعت و پیروی از آفریدگار است که حکم کردن و عمل نمودن برابر چیزی است که خدا نازل کرده است و ایمان و اسلام نامیده می شود. دیگر بزهکاری و نافرمانی است که حکم کردن و عمل نمودن برابر چیزی است که خدا نازل نفرموده است، و کفر و ظلم و فسوق بشمار است ... دین این است، آن دینی که یـزدان پـیمان جملگی بندگان را بر آن گرفته است، و آن آئـینی که هـمۀ پیغمبران آن را از سوی خدا آوردهانـد ... پـیمان ایـن چنین دینی از امّت محمّد صلّی الله عليه واله وسلّم و از ملّتهای پیغمبران پیشین بطور یکسان گرفته شده است.
مسلّماً باید (دین خدا) عبارت باشد از حکم کردن و عمل نمودن برابر چیزی که یزدان نازل فرموده است نه قوانین و مقرّراتی که توسّط مردمان وضع گشته است. چرا که چنین کاری مظهر سلطه و قدرت آفریدگار است، و مظهر حاکمیّت ایزد دادار است، و مظهر لااله الا الله، یعنی خدای را به یگانگی پرستیدن و يکتا شمردن است.
این قطعیّت، یعنی قطعیّت ملازمت (دین خدا) با (حکم کردن و عمل نمودن به چیزی که خدا نازل فرموده است) تنها از این سرچشمه نمیگیرد که معتقد شـویم: چیزی که خدا نازل فرموده است بهتر از برنامهها و پروژهها و سیستمها و قوانینی است که مردمان برای خود ترسیم و تنظیم میدارند. زیرا این امر روشن است و تنها سببی از اسباب چنین قطعیّتی است. ولی سبب نخستین و بنیادین چنین قطعیّتی نیست. بلکه سبب نخستین و بنیادین، و پایه و اساس قطعيّت این ملازمت، عبارت است از این که: حکم کردن و عمل نمودن برابر چیزی که خدا نازل فرموده است، اقرار و اعتراف به الوهیّت یزدان، و نفی چنین الوهیّتی و نفی ویژگیهای آن از همگان بشمار است. این (اسلام) از لحاظ معنی لغوی است. زیرا اسلام در لغت به معنی (تسلیم شدن و گردن نهادن) است. امّا اسلام در اصطلاح، همانگونه که ادیان به ارمغان آوردهاند: تسلیم فرمان یـزدان شدن، ادّعای کمترین الوهیّتی نکردن، و از خود سـلب کـردن ویژهترین ویژگیهای الوهیّت که سلطه و حاکمیّت است، و هيچگونه حقّی به خود ندادن در مطیع و رام خویشتن کردن بندگان، و با قوانین و مقرّرات مردمان، به بندگی کشاندن ایشان است.
در این صورت بسنده نیست که مردمان قوانـین و مقرّراتی وضع کنند که مشابه با قانون و مقرّرات خدا باشد. حتّی درست نیست که قانون و مقرّرات خدا را - هر چند که همان نصّ حرف به حرف آسمانی باشد - از آن خود بشمارند و به خویشتن نسبت دهند، و نشانهها و مارکهای خویشتن را بر آنـها بزنند، و به عنوان اعتراف به سلطه و حاکمیّت آفریدگار، و اقـرار به الوهیّت کردگار، و اختصاص یزدان بدین الوهیّت، آنـها را به اسم خدا پیاده و اجراء نکنند. اختصاص الوهیّتی که همۀ بندگان را از حقّ سلطه و حاکمیّت بیبهره میسازد، و تنها حقّی که در این باره به انسانها میدهد این است که قوانین و مقرّرات خدا را پیاده و اجراء سازند، و در زمین سلطه و حاکمیّت او را مستقرّ و بر دوام نمایند. از چنین قطعیّتی، حکمی برمیآید که آیـهها در روند سوره بیان میدارند:
(وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ) (44)
هر کس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است (و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد) او و امثال او بیگمان کافرند. (مائده / 44)
(وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْظّالِمُونَ).
کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند (اعم از قصاص و غیره) او و امثال او ستمگر بشمارند. (مائده / 45)
(وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند، او و امثال او متمرّد (از شریعت خدا) هستند. (مائده / 47)
آخر کسانی که برابر چیزی حکم نـمیکنند و عمل نمینمایند که یزدان آن را نـازل فرموده است، تـرک الوهیّت یزدان سبحان را اعلان میکنند، و این الوهیّت را خاصّ خدا نمیدانند! ترک چنین الوهیّت و عدم اختصاص آن را به یزدان، با عمل و واقعیّت زندگی خود اعلان میدارند، اگر هم آن را با زبان نگویند و در گفتار و نوشتارشان ننمایند. معلوم است که سخن عمل و واقعیّت هم تواناتر و فراتر از سخن دهان و زبان است. بدین خاطر است که قرآن ایشان را به خصال نکوهیدۀ کفر و ظلم و فسق، ننگین میدارد. این رخنه و ننگ هم برگرفته از این است که آنان به تـرک الوهـیّت خـدا میگویند، بدانگاه که برای خویشتن ویـژگی نـخستین الوهیّت را قائل میشوند و برای مردمان از پیش خود قانون و مقرّراتی مینویسند و وضع میکنند که یزدان بدان اجازه نفرموده است و مورد رضایت او نبوده است.
همچنانکه می آید، رونـد سوره و نصّهای روشـن و آشکار آن، بر این معنی استوار و بر آن تکیه دارند.
*
کار دیگری که روند سوره بدان میپردازد و جدای از ساختار جهانبینی درست عقیدتی است، و جـدای از انحرافاتی است که آمیزۀ ایدئولوژی اهل کتاب و اهل جاهلیّت گشته است، و سوای بیان معنی (دین) است که عبارت است از: عقیدۀ درست و اطاعت از یـزدان و دریافت فرمان از خداوند یگانۀ سبحان، در کار و بار حلال کردن و حرام نمودن، و حکم کردن و عمل نمودن به چیزی که ایزد متعال بدون هر گونه تعدیل یا تحریف و یا تبدیل آن را نازل فرموده است ... این امر مربوط است به کار و بار این ملّت مسلمان. نقش حقیقی ایـن ملّت مسلمان در کرۀ زمین چه باید باشد، و موقعیّت ملّت مسلمان در برابر دشـمنانشان کـدام است. چنین دشمنانی چه کسانی و چگونه کسـانی هسـتند، و چه نیرنگ و دوز و کلکی دربارۀ این دیـن میورزند، و گمراهی و انحراف عقیدتی چنین دشمنانی در چیست، و چه نوع دشمنانگی و عداوتی بر ضدّ گروه مسـلمانان دارند، و چگونه همۀ نیرنگهای خویش را رویهم گرد میآورند و یکجا پیکانهای نیرنگ را به سوی پـیکرۀ مسلمانان نشانه میروند ... این پیکاری است که قرآن مجید گروه مسلمانان را وارد و درگـیر آن میسازد، همان پیکاری که در سورههای سهگانۀ مطوّل پیشین، از آن سخن رفت.
کتاب این ملّت، واپسین کتاب یزدان برای مردمان است. این کتاب، اصل اعتقاد و جهانبینی کتابهای پیش از خود را تصدیق میفرماید. و لیکن از آنجا که واپسین کتاب آسمانی است، نگاهبان و نگاهدار مفاهیم و مـضامین کتابهای پیشین است، و قانون و شریعتی که یزدان برای
بندگان تا روز سزا و جزای قیامت انتخاب فرموده است و آن را پسندیده است و شایستۀ رهنمود انسانها دیده است، بدان پایان میپذیرد. پس قرآن هر گونه قاعده و قانونی از قواعد و قوانین اهل کتاب پیش از خود را به رسمیّت بشناسد، از زمرۀ شریعت یزدان بشمار است، و هر گونه قاعده و قانونی از قواعد و قوانین اهل کتاب پیش از خود را منسوخ و باطل قلمداد کند، دیگر جزو شریعت یزدان جهان محسوب نمیگردد، هر چند هم چنین قاعده و قانونی در کتابی از کتابهای الهی مکتوب و موجود بوده، و از سوی یزدان جهان نازل شده باشد:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً).
امروزه (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (بـا عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم. (مائده /٣)
(وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ ).
بر تو (ای پيغمبر) کتاب (کامل و شـامل قرآن) را نـازل کردیم که (در همۀ احکام و اخبار خود) مـلازم حقّ، و موافق و مصدّق کتابهای پیشین (آسمانی)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آنها است. (مائده / ٨)
بدین خـاطر است که نقش ایـن مـلّت قیمومت و سرپرستی بشریّت است. باید دادگری را در زمین پیاده نماید. در این راسـتا نباید از محبّت و مودّت، و از دشمنانگی و عداوت متأثّر گردد، و بدین ننگرد که از سوی مردمان بدو چه رسیده است و چه میرسد، زیرا وظائف قیمومت و سرپرستی و حفاظت، چنین چیزی را میطلبد. همچنین نباید برای رضایت کسی و خشنودی دلی به اندازۀ موئی از برنامه و شریعت و راه استوار خود در کار دادگری مـنحرف شود، و از انحرافات دیگران و هواها و هوسها و خواستها و آرزوهای مردمان متأثّر گردد، و نباید جز خدا را در نظر بگیرد، و نباید مرادش جز هراس از خشم و شکنجۀ آفریدگار هستی باشد:
وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بما تَعْمَلُونَ).
دشمنانگی قومی كه شما را از آمدن به مسجدالحرام باز داشتهاند، شما را بر آن ندارد که تـعدّی و تـجاوز کـنید. در راه نـیکی و پـرهیزگاری همدیگر را یـاری و پشـــتیبانی نـــمائید، و همدیگر را در راه تـجاوز و ستمکاری یـاری و پشـتیبانی مکـنید. از خدا بـترسید. بیگمان خداوند دارای مجازات شدیدی است. (مائده / 2)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ )(8)
(ای مؤمنان!) بـر ادای واجبات خدا مـواظبت داشـته باشید و از روی دادگری گواهـی دهـید، و دشـمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که (با ایشان) دادگری نکنید. دادگری کـنید کـه دادگری (بـویژه بـا دشـمنان) بـه پرهیزگاری نزدیکتر (و کوتاهترین راه به تقوا و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا) است. از خدا بـترسید که خـدا آگاه از هـر آن چـیزی است که انـجام میدهید. (مائده / ٨)
(وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ ).
بر تو (ای پیغمبر) کتاب (کامل و شـامل قرآن) را نـازل کردیم که (در همۀ احکام و اخبار خود) مـلازم حقّ، و موافق و مصدّق کتابهای پیشین (آسمانی)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آنها است. پس (اگر اهل کتاب از تو داوری خواستند) میان آنان بر طبق چیزی داوری کن که خدا بر تو نازل کـرده است، و بـه خاطر پیروی از امـیال و آرزوهـای ایشـان، از حقّ و حقیقتی که برای تو آمده است، روی مگردان. (مائده / 48)
(وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ) (49)
به تو ای پیعمبر فرمان میدهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پيروی مکن، و از آنان بر حذر باش که (با کذب و حقّ پوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است بدور و منحرف نکنند (و احکامی را پایمال هوا و هوس باطل خود نسازند). پس اگر (از حکـم خدا رویگردان شـدند و بـه قـانون خدا) پشت كردند، بـدان کـه خدا میخواهد به سبب پارهای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد (و به عذاب دنیوی، پیش از عداب اخروی گرفتار کند). بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و تمرّد میکنند (و از حدود قوانـین الهی تخطّی مینمایند). (مائده/ 49)
از آنجا که ایـن مـلّت، وارث همۀ پـیغمبریها است، و صاحب آخرین پیغمبری، و واپسین آئین، و قیمومت و سرپرستی انسانها با داشتن ایـن واپسـین آئـین است، چنین چیزی میطلبد که کسانی را متولّی امور ننماید و به دوستی نگیرد که به این آئین ایمان ندارند و آن را نمیپذیرند، و اشخاصی را دوست خود نداند و متولّی امور نگرداند که واجبات و فرائض و شعائر و مـراسـم دینی او را به تمسخر و بازیچه بگیرند. بلکه چنین ملّتی تنها باید خدا و پیغمبر خدا را به دوستی گیرد و به ریاست پذیرد، و به ریاست و ولایت کسانی تکیه نکند و دل ندهد که به خدا و پیغمبر خدا ایـمان ندارند. ایـن ملّت، تنها با عقیده و ایدئولوژی خـود، ملّت بشمار است، نه به نژاد خود، و سرزمین خویش، و تـرکههای جاهلیّت خویشتن. این ملّت با داشتن ایـن عقیده و ایدئولوژی نوین، و با ایـن برنامه ربّانی، و با ایـن واپسین رسالت آسمانی، (ملّت) است و بس ... تـنها این عقیدۀ نوین و برنامۀ ربّانی و واپسـین رسـالت آسمانی، یگانه پیوند گردهمآئی است:
(الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً ).
از امروز كافران از (نـابود کـردن) دیـن شـما مأیـوس گشتهاند (و میدانند این دین ماندگار و جاودانه است)، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امـروزه (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن بـه شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم. (مائده / 3)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) (51)
ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق أولی آنان را به سرپرستی نپذیرید). ایشان برخـی دوست برخـی دیگرند (و در دشـمنی بـا شـما یکسان و برابرند). هر کس از شـما بـا ایشـان دوسـتی ورزد (و آنان را به سـرپرستی بـپذیرد) بیگمان او از زمرۀ ایشان بشمار است. و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمیکند.(مائده / 5١)
(إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (55) وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ )(56)
تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند که خـاشعانه و خـاضعانه نـماز را بـجای مـیآورند و زكات مال بدر میکنند. و هر کس که خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد (از زمرۀ حزب الله است و) بیتردید حزبالله پیروز است. (مائده / 55 و 56)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (57) وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَلَعِباً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ (58)
ای مـؤمنان! کســانی را از اهـل کـتاب و از کافران بـه دوستی نگیرید که دین شما را مسـخره مـیکنند و بـه بازی میگیرند. از خدا بترسید (و دشمنان آئین خود را دوست و یـار خـود ندانـید) اگر مـؤمنان (راسـتین و واقـعی) هســتید. آنـان هنگامی کـه (اذان میگوئید و مردمان را) به نماز میخوانید، نماز را بـه بـاد اسـتهزاء میگیرند و بازیچهاش قرار میدهند (و بدان مـیخندند و تمسخرش میکنند). این کارشان بدان خاطر است که ایشان کسان نفهم و بیشعوری هستند (و ضلالت را از هدایت باز نمیشناسند و هدف و حکمت نـماز را درک نمیکنند). (مائده / 57و58)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ).
ای مـؤمنان! مـواظب خود بـاشید (و خویشتن را از معاصی و گناهان بدور دارید و هوشیار بـاشید که آلودگیهای جامعه شما را نیالاید). هنگامی که شما هدایت يافتید (و راه خداشناسی را در پیش گرفتید و دیگران را نـیز بـه کـار نیک خوانـدید و از کار بد بازداشتید) گمراهی گمراهان به شما زیانی نمیرساند (و نافرمانی دیگران شما را به دوزخ نمیکشاند. چرا که حساب هر کس جدا است). (مائده / 105)
دشمنان ایـن ملّت، دشمنان هدایت و رهنمودند، و همیشه دشمنان برنامۀ راست و درست یزدانـند. آنـان هرگز نمیخواهند چهره و سیمای حقّ را ببینند. همچنین ایشان هیچوقت نمیخواهند دشمنی ژرفی را ترک کنند که در گذشته و حال در دلهایشان نسبت بدین حقّ ریشه دوانده است و استوار گردیده است. بر ملّت مسلمان واجب است که ایشان را بشناسد آنگونه که هسـتند. آنان را واقعاً بشناسد از روی تاریخ و سرگذشت کهنی که با پیغمبران داشتهاند، و از روی موقعیّت تازهای که در برابر این ملّت و پیغمبرشان و آئین استوارشان، در پیش گرفتهاند:
(وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَقَالَ اللّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ (12) فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (13) وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ ( (14)
بیگمان خداوند از بنیاسرائیل پـیمان گرفت و دوازده رهبر برای آنان تعیين کرد و بدیشان گفت: من با شمایم (و یاری و مددتان مـینمایم) اگر نماز را بگزاریـد و زکات مال بدر کنید و به پیغمبرانم ایمان بیاورید و (با انفاق دارائی در راه خدا، از جمله کمک به نیازمندان) به خدا قرض نیکوئی دهید. (با انجام همۀ اینها) از گناهان شما چشـمپوشی مینمایم و شما را به باغهائی (از بهشت) وارد میگردانم که رودبارها از زیر (درختان) آنها جاری است. امّا کسی که از شما کافر شود (و نقض عهد کند) راه راست را گم کرده است (و منحرف گشـته است). امّا به سبب پيمانشکنی ایشـان، آنـان را نفرین کردیم و از رحمت خود محروم داشتیم و دلهایشان را سخت نمودیم (بگونهای کـه دلیل و اندرز بدان راه نمییافت). آنان سخنان را تحریف و بخش فراوانی از آنچه (در تورات بود و) بدیشان تـذکّر داده شده بود، ترک کردند. (این خوی پلید هنوز هـم در چنین قومی وجود دارد و تو) همیشه مـیتوانـی خیانتی (تـازه) از آنان ببینی، مگر عدّۀ کمی از ایشان (که بـه تـو ایـمان آوردهاند و خیانت پيشه نیستند). پس از آنان در گذر و
(بـدسگالیها و دروغگوئیهایشان را) نـادیده بگیر، کـه خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. و از کسـانی که میگویند ما مسیحی هستیم (و ادّعاء دارنـد کـه یـاران مسیح میباشند نیز) پیمان گرفتیم (که بـه انجیل عمل کنند و خدای را به یگانگی بستایند و مـحمّد را پیغمبر واپسین بدانند) اما آنان قسمت قابل ملاحظهای از آنچه بدانان تذکّر داده شده بود به دست فراموشی سپردند؛ لذا بـه پـاداش آن تا دامنۀ قیامت، میان (گروههای مــختلف) ایشــان کـینه و دشـمنی افکندیم (و تا روز رستاخیز پیوسته فرقههای مسیـحی همدیگر را کـافر و ملعون مینامند و یکدیگر را دشمن میدارند) و خداوند (در آن روز) ایشان را از آنچه کردهاند آگاه خواهـد ساخت (و پاداش اعمالشان را خواهد داد). (مائده / 12- 14)
(وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء وَجَعَلَكُم مُّلُوكاً وَآتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِّن الْعَالَمِينَ (20) يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ (21) قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْماً جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ (22) قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُواْ عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (23) قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَداً مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ (24) قَالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (25) قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ)(26)
(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خدا را بر خود متذكّر شوید، و زمانی را به یاد آورید که خـداونـد پـیغمبرانـی در مـیان شـما برانگیخت و شاهانی از شما به سـلطنت رسـانید (و در واقع همۀ شـما را بـا رهـائی از ظلم و سـتم فرعون و فرعونیان و بخشیدن دارائی و آزادی، شاه خانۀ خود گردانید)، و به شما آن داد که به کس دیگری از جهانیان نداده است. ای قوم من! به سرزمین مقدّسی وارد شوید که خداوند دخول بدانجا را برای شما مقدّر کرده است، و (در برابر دشمن سرسختی که در آنجا بسر میبرد پای بـه فرار نگذارید و) پشت مکنید، تـا زیـانکارانـه برنگردید (و یاری و خشنودی خدا را از دست نـدهید). گفتند: ای موسی! در آنجا قوم زورمند و قلدری زندگی میکنند و ما هرگز بدانجا وارد نمیشویم مادام که آنان از آنـجا بـیرون نــروند. در صورتی که آنـان از آن سرزمین بیرون رفتند، ما بدانجا خواهیم رفت. دو نـفر (سردار) از مردان خدا ترس که خداوند بدیشان نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: شما (از قیافۀ درشت این مردمان نترسید و ناگهانی یورش برید و) از دروازه بر آنان وآرد شوید. اکروارد دروازه شوید (به سبب دل ضعیفی که دارند) شما پیروز خواهید شد. اگر مؤمن هستید، بر خدا توکّل کنید. گفتند: ای مـوسی! ما هرگز بدان سرزمین مقدّس پای نمینهیم مادام که آنان در آنجا بسر برند. پس (دست از سر مـا بـدار و) تو و پروردگارت بروید و (بـا آن زورمندان قوی هیکل) بجنگید؛ ما در اینجا نشستهایم (و منتظر پیروزی شـما هستیم! بدین هنگام موسی رو به درگاه کردگار کرد و عاجزانـه) گفت: پروردگارا! مـن تنها اختیار خود و برادرم (هارون) را دارم؛ میان من و این قوم ستم پیشه، (با عدالت خداوندی خود) داوری کن (و حسـاب ما را از حساب ایشان جدا فرما، و ما را به عذاب آنـان گرفتار منما. خدا به موسی) گفت: این سرزمین تا چهل سال بر آنان ممنوع است (و بدان پای نخواهند گذاشت، و) در سرزمین (خشک بیابان) سرگردان (بدین سو و آن سو) میکردند (و راه به جائی نمیبرند) و بر قوم سـتـم پیشه و نافرمان غمگین مباش. (مائده / ٢٠-26 )
(مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ) (32)
به همین جهت بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که (متجاوز كشته شود. چرا که) هر کس انسـانی را بـدون ارتکـاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گوئی همۀ انسـانها را کشـته است، و هـر کس انسـانی را از مرگ رهائی بخشد، چنان است که گوئی همة مـردم را زنـده کرده است؛ (زیرا فرد نمایندۀ جمع و عضوی از اعضاء جامعه است). و پیغمبران ما همراه با معجزات آشکار و آیات روشن به پیش ایشان آمدند و امّا بسیاری از آنان (احکام خدا را نادیده گرفتند و) پس از آن در روی زمین راه اسراف (در قبل و جنایت) پیش گرفتند.
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (41) سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ).
ای پیغمبر! مایۀ اندوه تو نشود (کار کافرانی که) در کفر بر یکدیگر سبقت میگیرند. کسـانی (از مـناففان گول خوردهای) که به زبان میگویند: مؤمن هستیم، ولی از دل مؤمن نمیباشند (و گفتارشان بـا کردارشـان و بیرونشان با درونشان همخوانی ندارد)، و کسانی که خویشـتن را یهودی میدانند و پیوسته گوش به دروغ فرامیدارند (و اکاذیب و اباطیل احبار را باور مینمایند و سخنان یاوۀ) گروه دیگری (از خود) را میپذیرند که (به سبب کبر و غرور و بـغض و حسد) بـه پـیش تـو نمیآیند و سخنان (آسمانی تورات) را از جاهای خود بدور و تحریف میکنند (و به پیروان خود) میگویند: اگر این (چیزهائی را که ما میگوئیم، توسّط محمّد) بـه شما گفته شد، آن را بپذیرید، و اگر چنین به شما گفته نشد (از پذیرش هر گونه سـخن دیگری) خـویشتن را برحذر دارید. اگر خداوند (بر اثـر گناهان پـی در پـی) بلای کسی را بخواهد، تو نمیتوانی اصلاً برای او کاری بکـنی. آنـان کســانیند که (در ضلال و عناد اسراف کردهاند و) خداوند نمیخواهد دلهـایشان را (از کـثافت کفر و شرک) پاک گرداند. بهرۀ ایشان در دنیاخواری و رسوائی، و در آخرت عذاب بزرگی است. آنان بسی دروغ را میشنوند و میپذیرند، و بسیار مال حرام را میخورند.....(مائده / 41و42)
(قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ (59) قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ) (60)
(ای پـیغمبر!) بگـو: ای اهـل کـتاب آیـا بر ما خرده میگیرید؟ (مگر ما چه کردهایم) جز این که به خداوند و به چیزی كه بر ما نازل شده و به چیزی که پیشتر (بـر شما) نازل شده است ایمان داریم؟! (این کار شما ناشی از عدم ایمان است و هم بدان خاطر است که) بیشتر شما فاسق (و خارج از شریعت خدا) هستند. بگو: آیـا شما را بـاخبر کنم از چیزی که پـاداش بدتری از آن (چیزهائی که بر ما خرده میگیرید) دارد؟ (این کردار شما است، شما) کسانی که خداوند آنان را نفرین و از رحمت خود بدور کرده است و بر ایشان خشم گرفته و (بــا مسـخ قلوبشان) از آنـان مـیمونها و خوکهائی را سـاخته است، و (کسـانی را پدیدار نموده است که) شـیطان را پـرستیدهانـد. آنـان (از هـر کس دیگـری) موقعیّت و منزلتشان بدتر و از راستای راه منحرفتر و گمراهترند.... (مائده / 59 و 60)
( وَإِذَا جَآؤُوكُمْ قَالُوَاْ آمَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُواْ بِهِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكْتُمُونَ (61) وَتَرَى كَثِيراً مِّنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (62) لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ (63) وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ) (64)
هنگامی کـه (مـنافقان) نـزد شـما مـیآیند (بـه دروغ) میگویند: ایمان آوردهایم! و حال آن که با کفر وارد و با کفر خارج میشوند (و به هنگام ورود و به هنگام خروج راستگو و مسلمان نبودهاند) و خدا از آنـچه (در دل از نقاق) پنهان میکنند (از هر کس دیگری) آگاهتر است. بســیاری از آنــان را مـیبینی که در گناهکاری و سـتمکاری، و خوردن مـال حرام بـر یکدیگر سـبقت مـیجویند! چـه کـار زشـتی مـیکنند! چرا پـیشوایـان مسیحی و علماء یهودی آنان را از سخنان گناه آلود و خوردن مال حرام نهی نمیکنند و باز نمیدارند؟ آنـان (هم با ترک نهی و لب فرو بستن از اندرز و ارشاد) چه كار زشتی میکنند. (برخی از) یهودیان میگویند: دست خدا به غل و زنجیر بسته است! (و بخل او را از عطاء و بخشش به ما گسسته است!). دستهایشان بسته باد! (و بخل بهرۀ ایشان، و دسـتهایشان در دوزخ بـه زنـجیر بسته باد!) و به سبب آنچه میگویند نفرینشان باد (و از رحمت خدا محروم و مطرود گردند!). بـلکه دو دست خـدا بــاز (و او جواد و بـخشنده است)، هر گونه که بخواهد (و حکمت خداوندی اقتضاء کند) میبخشد. (به سـبب تـنگ چشـمی و کـینهتوزی) آنـچه از سـوی پروردگارت بر تو نازل میشود (که آیات قرآن مـجید است) بـر ســرکشی و کفرورزی بســیاری از آنــان میافزاید. (مائده / 61-64)
(قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ )(68)
ای فرستادۀ (خدا، محمّد مصطفی!) بگو: ای اهـل کـتاب شما بر هیچ (دین صحیحی از ادیان آسمانی پـای بـند) نخواهید بود، مگر آن که (ادّعاء را کنار بگذارید و عملاً احکام) تورات و انجیل و آنچه از سـوی پروردگارتان (به نام قرآن) برایتان نازل شده است بر پا دارید (و در زندگی پیاده و اجراء نمائید) ... ولی (ای پیغمبر بدان که) آنچه بر تو از سوی پروردگارت نـازل شـده است، بـر عصیان و طغیان و کفر و ظلم بسیاری از آنان میافزاید (و این قرآن به خاطر روح لجاجت کافران در آنان تأثیر معکوس مینماید!). بنابراین (آسوده خاطر باش و) بـر گروه کافران غمگین مباش. (مانده /68)
(لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُواْ وَفَرِيقاً يَقْتُلُونَ (70) وَحَسِبُواْ أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَصَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ) (71)
ما از (یهودیان) بنیاسرائیل پیمان گرفتیم (که احکـام تورات را مراعات دارند، و برای تـبلیغ آن بـه مـردمان) پـیغمبرانــی به سـوی ایشـان فرستادیم. (امّـا آنـان پیمانشکنی کردند و) هر زمان که پـیغمبری چیزی را میآورد که با هواها و هـوسهای آنـان سـازگار نـبود، دستهای (از پیغمبران) را تکذیب میکردند و گروهی را میكشتند. و (بنیاسرائیل) گمان بردند که آزمایشی در میان نیست (تا مؤمنان راستین را از مـؤمنان دروغین ایشان جدا سازد) و بلا و عذابی (در برابر تکذیب و قتل انبیاء گریبانگیرشان) نخواهـد بـود. لذا کور شـدند (و آزمونها و شـدائـد گذشتگان را نـادیده گرفتند) و کـر شدند (و سخنان حقّ انبیاء را نشنیدند. خداوند آنـان را دچار بلاها کرد و کسانی را بر ایشان مسلّط نـمود که مزۀ خواری و پستی بدانان چشاند. و لذا از کردۀ خود پشیمان شدند) و آنگاه خداوند توبۀ ایشان را پـذیرفت (و عـزّت و کــرامت بــدیشان بــخشید. ولی) دوبـاره بسـیاری از آنــان (از راه راست مـنحرف و از دیـدن حقائق) کور شـدند و (از شـنیدن سـخنان پیغمبران و خیرخواهان) کر شدند. خداوند اعمال ایشـان را (دیـده و) میبیند (و پاداش و پادافره آنان را میدهد).
لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ (78) كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ (79) تَرَى كَثِيراً مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ (80) وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَـكِنَّ كَثِيراً مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ(81)
آنـان از اعـمال زشـتی که انـجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادنـد. و چـه کـار بـدی مـیکردند! (چرا کـه دستهای مرتکب منکرات میشدند و گروهی هم سکوت مــینمودند، و بـدین وسیله همه مـجرم مـیگشتند). بسیاری از آنان را مـیبینی کـه کافران را به دوستی میپذیرند (و با مشرکان برای نبرد با اسـلام همدست میشوند. با این کار زشت) چه توشۀ بدی بـرای خود پیشاپیش (به آخرت) میفرستند! توشهای کـه مـوجب خشم خدا و جاودانه در عذاب (دوزخ) ماندن است. اگر آنان به خدا و پیغمبر (اسلام) و آنچه بـر او (از قرآن) نازل شده است، ایمان میآوردند، (بـه سبب ایمان راستین هرگز) کافران را بـه دوسـتی نـمیگرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارج هستند. (مائده / 78-81)
(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَاناً وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ) (82)
(ای پیغمبر!) خواهی دیـد که دشـمنترین مـردم بـرای مـؤمنان، یــهودیان و مشـرکانند، و خواهـی دیـد کـه مهربانترین مردم برای مـؤمنان کسانیند که خود را مسیحی مینامند. ایـن بدان خاطر است که در میان مسیحیان، کشیشان و راهـبانی هسـتند کـه (بـه سـبب آشنائی با دین خود و خوف از خدا، از شنیدن حقّ سرباز نمیزنند و در برابر آن) تکبّر نمیورزند. (مائده / ٨٢)
آيات دیگری در این زمینهها وجود دارد...
*
این حملۀ آشکار بر دشمنان ملّت مسلمان، و تکیه کردن در آن بر یهودیان و مشرکان، بگونۀ ویژهای و گاهی همراه با اشارههائی به منافقان و مسـحیان، ما را متوجّه کار دیگری میکند که این سوره بدان میپردازد:
این سوره به موقعیّت مسلمانان آن روزی موجود در مدینه میپردازد. همچنین به موقعیّت ملّت مسلمان در تاریخ دور و درازش اشاره مینماید. موقعیّتی که ملّت مسلمان در برابر اردوگاههای دشمنان خود داشته و دارد ... اردوگاههای دشمنان مسلمانان در طول تـاریخ همانهائی هستند که بودهاند!
آیا این سوره در چه برههای از تـاریخ مسلمانان در مدینه نازل شده است؟ روایات زیادی آمده است که این سوره بعد از سورۀ فتح نازل شده است. سورۀ فتح هم معروف است که در حدیبیّه در سال ششـم هجری نازل شده است ... در یکی از روایتها آمده است که این سوره یکجا نازل شده است، و تنها آیۀ سوم آن در حجّةالوداع در سال دهم نازل شده است که در آن آمده است:
(ألْيَوْمَ أكملتُ لَكُم دينكُم).
امّا مراجعه به موضوعات سوره، با توجّه به رخدادهای زنـدگانی و سیرۀ رسول صلّی الله عليه وآله وسلّم روایـتی را مردود می دارد که میگوید: این سوره یـا بعد از (فتح) نازل شده است. گذشته از این، رخدادی در سیره راجع به جنگ بدر موجود است که قاطعانه میرساند که آیههای مربوط به موضعگیریهای بنیاسرائیل با موسی عليه السّلام به هنگام ورود به سرزمین مقدّس، پیش از جنگ بدر كه در سال دوم هجری درگرفته است، برای مسلمانان شناخته و معروف بوده است. از جمله بر زبان
سعد پسر معاذ انصاری رضی الله عنهُ بدین واقعه در روایـتی اشارت رفته است، و در روایت دیگری از زبان مقداد پسر عمرو نـقل شـده است، بـدانگاه که به رسول خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم عرض کرد: (در این صورت، به خدا سوگند، ما ای فرستادۀ خدا به تو نخواهیم گفت آن چیزی را که قوم موسی به موسی عرض کردند:
(َاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُون)َ (24)
تـو و پروردگارت بـروید و بجنگید، مــا در ایـنجا نشستهایم. (مائده / 24)
بلکه تو و پروردگارت بروید و بجنگید، مـا قطعاً با شمائیم و پیروی می نمائیم ... و...).
مراجعۀ به موضوعات، موقعیّت را چنین به تصویر میکشد که در آن زمان که این آیـات ویـژه در بارۀ یهودیان نازل شده است، یهودیان هنوز صاحب قدرت و شوکت و نفوذ در مدینه بودهاند، و در میان مسلمانان برو و بیائی داشتهاند و سزاوار این بوده است که چنین حملهای بدیشان شود تـا موقعیّت ایشـان را روشـن گرداند و نیرنگ آنان را باطل و بیاثر نماید. باید این قدرت و قوّت و چنین برو و بیائی، به دنبال جنگ خندق و پس از واقعۀ بنی قریظه رو به ضعف نـهاده باشد، و سـرزمین مـدینه و پـیرامون آن از وجود بدشگون قبیلههای سهگانه نیرومند یهودی، یعنی: بنی قینقاع، و بنی نضیر، و بنی قریظه، پاک و زدوده شـده باشد. آخر پس از حدیبیّه چیزی وجود ندارد که تا این اندازه باعث توجّه بدیشان گردد و این اندازه مهمّ به نظر آیند و تا این حدّ از آنان سخن رود. علاوه از این، زمان صلح با ایشان سررسیده است و مسألۀ مصالحۀ با آنان پایان گرفته است، و پس از کاری که از ایشان سر زده است، صلح با آنان ناممکن و غیرمتصوّر است. زیرا وقتی که خداوند بزرگوار به پیغمبر ارجمند خود میفرماید:
(وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ).
همیشه میتوانی خیانتی (تازه) از آنان ببینی، مگر عدّۀ کمی از ایشان (كه به تو ایمان آوردهاند و خیانت پیشه نــیستند). پس از آنــان درگذر و (بـدسگالیها و دروغگوئیهایشان را) نادیده بگیر..(مائده / ١٣)
قطعاً چنین فرمایشی باید پیش از این برهه از زمـان باشد. همچنین فرمان یزدان به پیغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم مبنی بر این که آن جناب در میان یهودیان به داوری پردازد، و یا از ایشان رویگردان شود و دوری گزیند، بیانگر این واقعیّت است که باید مقدّم بر این برهه از زمان باشد. در پرتو چنین نگرشهائی است که ما میپسندیم بگوئیم: مقدّمات سوره و برخی از بخشها و بندهای آن بعد از سورۀ فتح نازل شده است، و بعضی از بخشها و بندهای این سوره پس از نزول آن سوره نازل شده است. مثلاً آیهای که در آن، این فرموده است:
(ألْيَوْمَ أكملتُ لَكُم دينكُم).
قطعاً باید پس از آن برهه از زمان، شرف نـزول پـیدا کرده باشد. همچنین آنگونه که روایتی میگوید: همۀ سوره یکجا نازل گشته است، سخن مقبولی نیست و این سوره یکجا نازل نشده است.
همچنان که قبلاً در دیباچۀ سورههای بقره و آلعمران و نساء گفتیم، در اینجا نـیز سخن را تکرار میکنیم و میگوئیم:
در اینجا دربارۀ پیکاری سخن میگوئیم که قرآن گروه مسلمانان را در آن با دشمنانشان و دشـمنان آئـینشان درگیر میسازد. مقدّم بر همۀ دشمنانشان، یـهودیان و مشرکان و منافقان قرار دارنـد. همراه با ذکـر چنین دشمنانی، جهانبینی اسلامی در اندرون مؤمنان به وجود آورده میشود. در کنار ذکر دشمنان، و ساخت جهانبینی اسلامی، با رهنمودها و قانونگذاریها به سر و سامان دادن و نظم و ترتیب بخشیدن جامعۀ اسـلامی پرداخته میشود ... همۀ اینها در یک زمان و با برنامۀ یگانه، و در نفس یگانه، انجام میپذیرد.
مهمّترین ارکان و اصول ساختار ایدئولوژی اسلامی: نجات دادن عقیدۀ توحیدی و آئـین یکـتاپرستی از هر گونه ظلمت و تاریکی است. همچنین بیان معنی و مفهوم (دین) است که برنامۀ زنـدگی است. دیگـری داوری بردن و رفتار نـمودن برابر چیزی است که خداوند یگانه نازل فرموده است، و دریافت فرمان از یزدان سبحان دربارۀ همۀ امور کار و بار زندگی است که ایمان و اسلام گفته میشود. بدون رعایت چنین کاری، یکتاپرستی یزدان و به یگانگی شناختن خداوند جهان، در میان نخواهد بود. زیرا خدا را به یگانگی شناختن، عبارت است از: اختصاص الوهیّت به ایـزد دادار، و انـحصار ویـژگیهای الوهیّت به آفریدگار بزرگوار، بگونهای که در ويژگیهای الوهیّت، انـبازی برای خدا قرار داده نشود. بايد متوجّه بود که حاکمیّت و فرمانروائی، و قانونگذاری و تـعیین مقرّرات برای مردمان، از ویژگیهای الوهیّت بشمار است، همانگونه که با پرستش مراسـم عبادی، مردمان را به بندگی کشاندن، جزو ویژگیهای الوهیّت محسوب میگردد. بلی قانونگذاری و تعیین مراسم عبادی، بطور یکسان از ویژگیهای الوهیّت است ... این سوره - همانگونه که قبلاً گفتیم - سخت بر این نکته تکیه دارد و محور سخن در آن کاملاً بر این نقطه استوار است.
هر چند که موضوعهای سورههای سهگانۀ مطوّل پیشین، با موضوعهائی که این سوره بدان میپردازد، نزدیک به هم است، همانگونه که در این عرضۀ کوتاه و گذرا ملاحظه میگردد، امّا (شخصیّت) هر سورهای، و محیط و فضا و سایه روشن و شیوۀ خاصّ آن در کار پرداختن بدین موضوعها، مسـتقل و جداگانه است. بدانسان که (شخصیّت) هر سورهای، به تـمام و کمال متمایز و متفاوت با سائر سورهها است، و قالب خاصّ خود رادارد.
قالب خاصّ و برجستۀ این سوره، قالب تبیین و تشریح، و تعبیر و تنویر قاطعانه است. تبیین و تعبیر قاطعانه، چه رسد به این که در ذکر احکام و قوانین و اصول مسائل شرعی مشهود است که بطور طبيعی مقضی تبیین و تعبیر و قاطعیّت در سراسر قرآن است و در سایر سورهها نیز وضع به همین مـنوال است، ولی در ایـن سوره چنین قضایا و مسائلی با قاطعیّت هر چه بیشتر، و با شیوۀ تعبیر بسیار باریک و دقیق ذکر و بررسی میگردد. این کار هم شخصّیت عامّ مستقلّ و ممتازی به کل سوره میدهد، و از آغاز تا انجام سوره به چنین قالبی ریخته میشود.
*
پیش از این که دیباچۀ این سوره را به پایان برسانیم، ضروری میدانیم دربارۀ حقیقتی سخن بگوئیم که آیۀ سوم این سوره در بر دارد، آنجا که خطاب بدین ملّت میفرماید:
(ألْيَوْمَ أكملت لكم دينكم , وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام دينًا ).
امروزه (احکام) دین شما را برایتان کـامل کـردم و (بـا عزّت بخشیدن بـه شـما و اسـتوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم .
این فرموده بیانگر یگانگی سرچشمهای است که ایـن ملّت: برنامۀ زندگی، و نـظم و نظام جامعۀ خود، و مقرّرات ارتباطات خـویش، و رهنمودهای مصالح خویشتن را تا روز رستاخیز از آن دریـافت میدارد. همچنین این فرموده بیانگر استقرار این آئین با تـمام جزئیّات عقیدتی و پرستشی و قانونی خود است. دیگر در مسائل عقیدتی و پـرستشی و قانونی آن کمترین تعدیل و تغییری صورت نمیگیرد. زیرا این آئین کامل شده است و كار آن پایان پذیرفته است. تعدیل چیزی در این آئین، همسان انکار جملگی آن است. چرا که انکار چیزی است که یزدان جهان آن را کامل و تـمام اعلام فرموده است. مسلّماً چنین انکاری کفر بشمار است، کفری که قابل ستیز و جدال نیست ... و امّا عدول از كُلّ این دین و برنامۀ ربالعالمین، و گرایش به آئین و برنامهای جز آن، و پذیرش سیستم و نظام دیگری، و شریعت و قانون دیگری، نیازی به گفتار در این زمینه نیست. زیرا یزدان سبحان خودش در این سوره از چنین مسألهای صحبت فرموده است، و سخن آفریدگار برای کسی که خواهان توضیح بیشتر باشد بس است، و بالاتر از سخن یزدان برای انسان سخنی نیست.
این آیه بیانگر چیزی است که جای بحث و ستیز نیست. این آیه میفرماید: این دین، آئین جاودانهای است، و این شریعت، شریعت همیشگی است. ایـن شکـلی که خداوند آن را به عنوان دین برای مسلمین پسند فرموده است، آخرین شکل بشمار است ... این دین، آئـین آن زمان و آئین این زمان و آئین هر زمان دیگری است. دیگر هیچ زمانی و هیچ دورهای، آئینی جز ایـن دیـن ندارد. این دین، واپسین رسالت برای انسـانها است. کامل و تمام گشته است، و یـزدان جـهان آن را برای انسانها به عنوان دین پسند کرده است و از آن خشنودی خود را اظهار فرموده است. پس کسی که بخواهد آن را تبدیل یا تغییر یا دگرگونه کند و بپيراید و بیاراید، و سائر تعبیراتی که در ایـن زمـان میگویند و زبان را بدانها پیچ میدهند، چنین کسی باید جز اسـلام آئـین دیگری را بجوید ...
(ومن يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه).
و کســی کـه غیر از (آئـین و شـریعت) اسـلام، آئـینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشود.(آل عمران / 85)
این برنامۀ الهی که مشتمل بر جهانبینی عقیدتی، و مراسم عبادی، و قوانین نظم و ترتیب دهندۀ سـراسـر زندگی است، بر همۀ فعّالیّتها و تـلاشهای زندگانی فرمانروائی میکند، و زندگانی را میگردانـد و اداره مینماید، و بر کار و بار حیات نظارت میکند. برنامۀ الهی است که در چارچوب خود به زندگی اجازه میدهد رشد و نموّ داشته باشد و بالنده شود و اوج گیرد و تحوّل پذیرد، بدون این که بر اصلی و یا بر فرعی از دین نشورد.
زیرا دین برای چنین کاری آمده است، و این است که واپسین رسالت برای همگی انسانها بشمار آمده است. بالندگی و دگرگونی زندگی در پرتو این برنامه، معنی آن این نیست که اصلی و یا فرعی از ایـن برنامه را ترک کنند و یا نسبت بدان سستی ورزند. بلکه بدین معنی استکه هرگونه بالندگی و دگرگونی در زندگی حساب آن در چنین برنامهای مورد نظر بوده است. زیرا خداوند بزرگوار بدانگاه که این برنامه را در واپسـین شکل خود تهیّه و تنظیم میفرمود، و اعلام میداشت که این برنامه کامل است و به عنوان دین برای مردمان میپسندد و بدان خشنود است، میدانست كه تحوّلاتی انجام میپذیرد و رشد و ترقّی پیش میآید و بالش و زایشی صورت میگیرد، و نیازمندیها و ضـرورتهائی بروز و ظهور میکند، و مقتضیاتی به میان میآید که تـحوّلات و احـتیاجاتی را میطلبد. پس به نـاچار میبایست این برنامه در برگیرندۀ همۀ این مـقتضیات باشد.
کسیکه در بارۀ کاری از این کارها، جز این بیندیشد، خدای را چنانکه باید نشناخته است ...
برگرفته از: ترجمه تفسیر فی ظلال القرآن سیدقطب، ترجمه مصطفی خرمدل
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|