Untitled Document
 
 
 
  2024 Dec 03

----

01/06/1446

----

13 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «من نظر إلى محاسن امرأةٍ اَجنبية عن شهوة صب في عينيه الافك يوم القيامة».
« کسی که به زیبایی و الطاف زن بیگانه به نظر شهوت بنگرد در روز قیامت در چشمان او سرب گداخته ریخته می‌شود»(تکملۀ فتح القدیر، 8/ 97).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>فتح قسطنطنیه

شماره مقاله : 7665              تعداد مشاهده : 332             تاریخ افزودن مقاله : 15/8/1389

فتح قسطنطنیه
توسط ترکان عثمانی
858 هـ - 1453 م

ترکان عثمانی از جنگجویانی بودند که از قرن پنجم هجری (یازده میلادی) از اواسط آسیا به طرف جنوب و غرب عالم اسلام سرازیر شدند. ترکان سلجوقی که در طلیعه این سیل بنیان‌کن قرار داشتند در آغاز قرن یازدهم میلادی پدید آمدند، و هنوز یک قرن نگذشته بود که ایران را فتح کردند و از فرات گذشته، بر ارمنستان و بیشتر نواحی آسیاس صغیر مستولی گشتند. به دنبال آن با دولت روم شرقی (بیزانس) درگیر شدند، سپس  با صلیبی‌ها در جنگ‌های سهمگینی درافتادند.
هنوز کار آن‌ها درست نضج نگرفته و در نقاطی که فتح کرده بودند مستقر نشده بودند که قوای مخرب مغول به فرماندهی چنگیز خان سپس نوه او هلاکو در اوائل قرن هفتم هجری از اواسط آسیا به حرکت درآمدند و شرق اسلامی را اشغال نموده به خلافت پانصد ساله بنی عباس خاتمه دادند، سپس به سوی شام سرازیر شدند واگر سپاهیان دلیر مصر آن‌ها را در جنگ عین جالوت شکست نمی‌داندند، در راه خود همه چیز را از میان می‌بردند.
در همان هنگام برای اولین بار پیشقراولان ترکان عثمانی در مشرق آسیای صغیر نمودار گشتند. آن‌ها در آغاز کار دسته‌های کوچکی بودند که از چند هزار نفر تجاوز نمی‌کردند. آن‌ها از دشت‌های ترکستان آمدند و سلیمان سرکرده ایشان از حکمران سلجوقی «قونیه» تقاضا نمود که با قوم و قبیله‌اش در قلمرو او و تحت حمایت وی به سر برند. حکمران سلجوقی تقاضای آن‌ها را رد کرد. آن‌ها هم از همان راهی که آمده بودند برگشتند، ولی هنگام عبور از نهر سر کرده ایشان سلیمان غرق شد. بقیه قبیله این را به فال بد گرفتند و از بازگشت امتناع ورزیدند و در زیر پرچم پسر سرکرده خود «ارطغرول» گرد آمدند. تعداد آن‌ها در این وقت بیش از چند صد نفر نبود. آن‌ها از آنجا به طرف «ارزروم» رفتند. حکمران قونیه هم پذیرفت که ایشان را در نزدیکی آنکارا سکونت دهد.
«ارطغرول» وفات یافت و پسرش عثمان به جای وی سرکرده قبیله شد. او همان کسی است که ترکان عثمانی به وی منسوب هستند. عثمان با نفرات خود در کنار سلجوقیان روم جنگید و در چند جنگ بر ضد روم شرقی هم پیروز شدف و شهر «قره حصار» را از قلمرو آن‌ها بیرون آورد.
حکمران سلجوقی هم سایر اراضی که عثمان متصرف شده بود به وی بخشید و بدینگونه کارش نضج گرفت.
وقتی سلطان علاء الدین کالیویاد درگذشت، دولت سلجوقیان روم روی به پراکندگی و انحلال نهاد و در آسیای صغیر ضعیف شد. از این رو عثمان استقلال خود را اعلام داشت و در سرزمین خود به عنوان امیر مستقلی حکومت نمود تا این که در سال 1326 م میلادی درگذشت.
در آن هنگام ترکان عثمانی بر مناطق وسیعی در روابط آسیای صغیر و غرب آن که متعلق به یونان بود مستولی شده بودند، و فتوحات آن‌ها در غرب تا «کوتاهیه» امتداد یافت.
در سال 1326 م اورخان پسر عثمان شهر «بورسا» را بعد از محاصره طولانی فتح کرد و آن را پایتخت خود قرار داد. سپس فتوحات خود را دنبال کرد تا این که اکثر سرزمین‌های واقع در سواحل دریای مرمره را به تصرف آورد. از آن زمان ستاره دولت آل عثمان شروع به درخشیدن کرد.
دولت بیزانس یا دولت روم شرقی در آن ایام روی به انحطاط نهاده بود، و در آن هنگام امپراطور «اندرونیکوس سوم» بر تخت قیاصره جلوس داشت. وقتی او در سال 1340 م درگذشت امپراتور «یوحنا پالیوبوجوس» به جای وی نشست. او جوانی کم مایه بود. به همین جهت «کانتا کوزیش» محافظ قصر فرصت را غنیمت شمرد، و از «اورخان» خواست که او را در اشغال تخت سلطنت قیاصره یاری کند، و دختر زیبایش «تیودورا» را هم به زنی به وی داد.
«اورخان» نیز دعوت او را پذیرفت و پسرش سلیمان را با لشکری به ساحل اروپائی اعزام داشت. سلیمان دشمنان «کانتاکوزین» را به کلی شکست داد و با غنائم سنگین بازگشت. اورخان از این فرصت استفاده کرد و بر مواقع حساس از «گالیبولی» در ساحل اروپائی دست یافت و سه هزار سرباز خود را در آنجا باقی گذاشت. سپس آنجا را برای هدف‌هائی که داشت از نظر نظامی تحکیم نمود.
این نخستین مرحله‌ی اشغال سرزمین اروپائی توسط ترکان عثمانی بود. مشهور اینست اورخان بود که طائفه جنگجوی «ینی چری» یا سپاه جدید عثمانی را تشکیل داد که بعدها بهترین سربازان عثمانی به شمار آمده و قدرت مهم فتوحات ایشان در اروپا بود.
هنگامی که اورخان در سال 1359 م درگذشت پسرش مراد اول به جای او نشست. مراد فتوحات پدرش را در مغرب قسطنطنیه دنبال کرد و بر شهر «ادرنه» دست یافت و آن را مستحکم نمود، و به جای «بورسا» پایتخت خود قرار داد. بدینگونه پایتخت آل عثمان از آسیا به اروپا انتقال یافت.
سپس ترکان عثمانی به قلمرو بالکان رخنه کردند و تا صربستان و بوسنه پیش رفتند. سپاهیان مجار و صربی‌ها را درهم شکسته و شهر «نیش» را متصرف شدند.
در این وقت «کانتاکوزین» یوحنا پالیولو جوس دشمن قدیمی خود را به تخت سلطنت روم شرقی نشاند. در آن اوقات دولت روم شرقی بیشتر سرزمین‌های خود را در بیرون قسطنطنیه از دست داده بود، و جز سواحل دریای مرمره و جزائر آنجا و مقدونیه چیزی برای حکومت قیاصره باقی نمانده بود.
سالونیک، تسالیاه، اتینه، و موره همگی تحت فرمان یکی از امرای مستقل یونانی قرار داشت.
از عجائب این که علی رغم استیلای ترکان بر قسمت عمده‌ی اراضی دولت روم شرقی، میان سلطان مراد و قیصر یوحنا روابط حسنه برقرار بود! حتی سلطان مراد یکی از دختران امپراطور را نیز به عقد خود درآورد، و دو دختر دیگرش را نیز به دو پسرش تزویج کرد. بدینگونه می‌بینیم وصلت، روابط حنسه فیمابین دو سلطنت مخالف، میان قیاصره و آل عثمان را تحکیم بیشتر بخشید!
سلطان مراد در سال 1389 م در جنگ با صربستان کشته شد، و با یزید اول پسر وی جای او را گرفت. با یزید برادران خود را برای قطع ریشه مخالفت خود با آن‌ها به قتل رسانید و از اینجا این عادت در میان سلاطین، آل عثمان باقی ماند. به طوری که وقتی یکی از پادشاهان آن‌ها روی کار می‌آمد، از بیم مخالفت برادران، همه آن‌ها را می‌کشت.
فتوحات آل عثمان آسیای صغیر و کشورهای بالکان را فرو گرفته بود. دولت آن‌ها توسعه یافت، و قدرت ایشان بالا گرفت. با یزید «اتنیه» را به تصرف آورد، و قیصر را وادار نمود که مسجد جامع جدیدی در پایتخت خود بنا کند. سپس به فکر افتاد قسطنطنیه پایتخت دولت روم شرقی را اشغال نماید. به دنبال آن در سال 1395 آن را محاصره نمود ولی نتیجه‌ای نگرفت.
سلاطین عثمانی قسطنطنیه را محاصره می‌کنند
این نخستین نقشه خلافت عثمانی برای فتح پایتخت روم شرقی بود. قبلا در فصل اول دانستیم که چگونه خلافت اسلامی تصمیم داشت از طریق قسطنطنیه روی به غرب آورد، و چگونه سپاهیان و ناوگان جنگی آن‌ها بارها در میان سال‌های 669 – 717 م قسطنطنیه را محاصره کرد، ولی به هدف مهم خود نرسید، و فتوحات خود را بعد از اشغال اسپانیا متوجه غرب ساخت.
این کشمکش میان خلافت اسلامی و دولت بیزانس چند قرن ادامه داشت، ولی بیشتر در نقاط مختلف آسیا و شمال سوریه به وقوع می‌پیوست. در خلال آن هم سپاهیان اسلام چندین بار به سواحل بسفر لشکر کشید، ولی دیگر به فکر محاصره قسطنطنیه نیافتاد. وقتی ترکان عثمانی در آسیای صغیر پیش رفتند و بر سواحل آسیائی و اروپائی دریای مرمره دست یافتند، و پی به ضعف و تزلزل دولت بیزانس بردند، متوجه شدند که قسطنطنیه غنیمت خوبی برای آن‌هاست، و می‌توانند آن را پایتخت طبیعی دولت جوان خود قرار دهند.
اما درست در همان وقت که با یزید خود را مهیای محاصره قسطنطنیه می‌کرد، حوادث دیگری در شرق آسیا به وقوع پیوست. تیمور لنگ با سپاهیان ویرانگر خود به شرق مملکت آل عثمان رسید، و بر قسمتی از پایگاه‌های آن دست یافت. سپس از راه جنوب روی به شام نهاد و دمشق را متصرف شد. در آنجا شنید که با یزید خود را آماده جنگ با وی می‌کند. پس روی به آناطولی نهاد و در سال 1403 م در آنکارا با سپاهیان ترک تلاقی نمود.
تیمور سپاهیان ترک را به سختی شکست داد، و بایزید را اسیر کرد، و او در اسارت تیمور از غصه جان سپرد. به دنبال آن تیمور به «بورسا» حمله برد، پسران سلطان به ساحل اروپائی گریختند و مملکت آل عثمان در معرض زوال قرار گرفت.
هنگامی که تیمور با سپاهیان خود اندکی بعد به سمت شرق بازگشت، میان فرزندان بایزید جنگ خانوادگی درگرفت، و به روی کارامدن محمد کوچکترین پسران سلطان انجامید. او ناگزیر شد که از قیصر مانویل استمداد کند و با وی پیمان اتحاد ببندد. این کار موجب شد که برادرش موسی برای انتقام از قیصر قسطنطنیه را محاصره کند. ولی سپاهیان محمد با قیصر در دفاع از پایتخت شرکت جست.
محمد توانست قبل از وفات مملکت آل عثمان را به حال اول برگرداند. پس از وی پسرش مراد دوم روی کار امد. محمد به قیصر مانویل سپرده بود که جوانی به نام مصطفی را که می‌پنداشت پسر بایزید است، بازداشت کند و او هر ساله هزینه او را خواهد پرداخت.
وقتی محمد وفات یافت مراد دوم از ادای هزینه نگاهداری مصطفی به قیصر سر باز زد. قیصر هم اسیر بازداشت شده را آزاد کرد. مصطفی پس از آزادی بر ضد مراد شورش کرد و پس از جنگی که میان آن‌ها درگرفت مصطفی اسیر و اعدام شد.
متعاقب آن مراد دوم به منظور انتقام از امپراطور، قسطنطنیه را محاصره کرد، ولی ناگزیر شد دست از محاصره بردارد. چون شنید که مدعی دیگری نیز به نام مصطفی در آناطولی سر به عصیان برداشته است. مراد دوم به جنگ او رفت و کار به اسارت مصطفی و اعدام او انجامید.
در سال 1428 م مراد دوم بر سلانیک مستولی شد و سپاهیان وی در شمال تا بلگراد و جنوب مجارستان پیش رفتند. سپس در «ورنه» با سپاهیان مجار درگیر شدند و آن را به کلی در هم شکستند (1444 م) مراد فتوحات خود را با استیلاء بر ساحل «تبراس» و جنوب «موره» تکمیل نمود. سپس به سال 1451 م درگذشت.
سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی
محمد دوم جای پدر را گرفت. او جوانی بیست و دو ساله بود. عزمی راسخ و مقاصدی بزرگ داشت. مادر وی دختر یکی از امرای مسیحی بود. سلطان محمد دوم آشنائی کاملی به فنون جنگی داشت. می‌گویند وی زبان‌های یونانی و لاتینی و عربی را می‌دانست. او دوست داشت که روش فاتحان بزرگ پیشین امثال اسکندر و اگستس و قسطنطین را دنبال کند.
همین که سلطان محمد به تخت سلطنت نشست، هیئت‌های اعزامی ممالک مجاور برای تبریک به وی و قبل از همه نمایندگان و فرستادگان پادشاه مجار و جنگجویان جزیره «روس» و دیگران به دربار وی آمدند.
سلطان نماینده امپراطور «قسطنطین در اجوزیس» را مورد تفقد قرار داد و به وی وعده داد که صلح فیمابین را تحکیم خواهد بخشید، و علائق زمان پدرش را تجدید خواهد کرد.
سلطان محمد در آغاز سلطنتش به جنگ ابراهیم بک حکمران «قرمونته» رفت. او بعد از وفات سلطان مراد قیام کرده بود که سرزمین‌های خود را مسترد دارد. سلطان محمد او را شکست داد و ابراهیم ناگزیر شد صلح کند و سلطنت او را به رسمیت بشناسد.
بایزید در ساحل آسیائی بسفر در مقابل دیوارهای قسطنطنیه قلعه‌ای به وجود آورده بود. سلطان محمد هم تصمیم گرفت قلعه‌ای در ساحل اروپائی مقابل آن بسازد.
او برخلاف اعتراض امپراطور و تقاضای صرفنظر از آن، قلعه را ساخت. این قلعه در پنج میلی قسطنطنیه در تنگ‌ترین نقطه بسفر، در محلی به نام «اسوماتون» ساخته شد قلعه بسیار بزرگ و مستحکم و دارای برج‌های مخوف و مشرف بر تنگه بسفر بود. سپس نگهبان نیرومندی از سربازان «ینی چری» برآن گماشت، تا راه را بر هر کشتی اجنبی که می‌خواهد از بسفر بگذرد ببندند.
به دنبال آن در تابستان سال 1452 م اتفاق افتاد که سربازان ترک در اراضی متعلق به یونانی‌ها که مجاور قلعه بود هجوم بردند و کشت و زرع آن‌ها را پامال کردند، و عده‌ای از آن‌ها را به قتل رساندند. بدینگونه علائق بین ترکان و یونانی‌ها به سرعت به تیرگی گرائید و به جای خطرناکی کشید.
در آن موقع امپراطور «قسطنطنین پالیولوجوس» بر تخت قیاصره نشسته بود که در سال 1449 بعد از وفات برادرش امپراطور یوحنا هفتم روی کار آمد. وقتی تصادم خونینی میان ترکان و یونانی‌ها اتفاق افتاد، امپراطور دستور داد درهای شهر را به‌بندند، و عموم ترکان ساکن شهر را بازداشت کنند.
سپس هیئتی نزد سلطان محمد اعزام داشت، امپراطور در نامه خود نوشته بود: اگر خطری شهر را تهدید کند، او پناه به خداوند قوی قادر می‌برد، و تسلیم مشیت او خواهد شد. او درهای قسطنطنیه را به این علت بسته است که صلح فیمابین نقض شده است، و تا آخرین قطره خون از شهر دفاع خواهد کرد.
سلطان در جواب امپراطور فوراً اعلان جنگ داد و طرفین خود را آماده درگیری نمودند که انتظار می‌رفت.
پایتخت قیاصره در وضعی بود که آثار ضعف و انحلال از آن هویدا بود، قسمت‌های عمده کشور از دست رفته بود و اینک پایتخت می‌باید فقط متکی به خود باشد و از خود دفاع کند. سکنه شهر هم که در روزگار درخشش آن صدها هزار نفر بودند، اینک جز صد یا صد و پنجاه هزار نفر باقی نمانده بودند.
مدت‌ها بود که روح معنویت از آن ملت بی‌حال ناتوان رخت بربسته، و اندیشه رکود و تسلیم در برابر حوادث بر ایشان غلبه یافته بود. اخبار مختلف و ناراحت‌کننده هم آن‌ها را به وحشت انداخته بود که مبادا شهر به دست جنگجویان مسلمین سقوط کند. همین موضوع نیز یأس آن‌ها را بیشتر می‌کرد.
قیصرها در این اواخر نظر به غرب دوخته بودند و از ملل مسیحی در مقابل تهدیدهائی که متوجه پایتخت شرقی روم بود، استمداد می‌کردند. ولی مقامات پاپ به واسطه مخالفتی که کلیسای شرق با آن‌ها داشت، تقاضای ایشان را با خون سردی تلقی می‌کردند.
امپراطور در سال 1439 دید که باید این اختلاف را از میان بردارد و تن به موافقت کلیسای شرقی و غربی بدهد. بزرگان روحانیون نیز او را تأیید می‌کردند، ولی ملت و بقیه روحانیون مخالف بودند. بدینگونه در حالی که جنگجویان تا پشت دروازه قسطنطنیه رسیده بودند، این اختلاف دینی همچنان ادامه داشت.
تهیه‌ي مقدمات کار
در خلال این حوادث، سلطان محمد در پایتختش «ادرنه» بر آمادگی رزمی خود می‌افزود، و تمام اوقاتش صرف استیلای بر قسطنطنیه می‌شد. یکی از مهندسان مجارستانی به نام «اوربان» آمد نزد سلطان محمد و پیشنهاد ساختمان توپ بزرگی به وی داد که گلوله‌های آن قادر بود دیوار قطور و با عظمت شهر را درهم بشکند.
سلطان او را مورد عنایت قرار داد و امر کرد کارخانه‌ای برای او در «ادرنه» تأسیس نمایند، و وسائل لازم را برای انجام منظور در اختیار او بگذارند. هنوز سه ماه نگذشته بود که «اوربان» توانست توپی بسازد که وزن یک گلوله آن ششصد رطل باشد! این توب صدائی وحشتناک داشت و تا یک میل پرتاب می‌شد آزمایش آن هم نتیجه مطلوب داد.
در اوائل ماه فبریه 1453 پیشقراولان سپاه عثمانی روی به قسطنطنیه نهادند، و توپ بزرگ را روی عرابه‌ای مخوف گذاشتند و به وسیله پنجاه سرباز که از دو سوی آن را می‌کشیدند و صد نفر هم در اطراف آن بودند، دو ماه طول کشید تا به جائی که در نظر گرفته بودند حمل شد.
ترکان در اثنای حرکت خود به چند نقطه و شهرهای کوچک در راه قسطنطنیه دست یافتند. مانند «مسمبریا» و «انکیالوس» و «بزون» و غیره. قلعه سنت اتین (سان استفانو) را که فقط سه مرحله از شهر دور بود، نیز متصرف شدند. قسطنطنیه موقعیت مستحکمی داشت. طبیعت آنچه باید به یک شهر بزرگ عطا کند به آن بخشیده بود. از ناحیه شرق آب‌های بسفر و از سمت غرب و جنوب دریای مرمره آن را در بر گرفته بود. تنگه بسفر نیز آن را به دو قسمت بزرگ تقسیم نموده بود: یکی «بیرا» قسمت شمال شرقی و دیگری «استانبول» که همان شهر حقیقی رومی بود.
استانبول مثلث بزرگی از ارتفاعات کوهستانی را اشغال کرد و پایگاه آن مشرف بر دریای مرمره بود. سمت راست آن در آب‌های بسفر و کنار اسکله قرار داشت. هردو قسمت این دو ناحیه را یک دیوار محافظت می‌کرد. اما ضلع سوم آن که به طور شش میل بود، ناحیه متصل به قاره اروپا بود، و برج و باروها و قلعه‌های نیرومند و خندق عمیقی آن را در برابر خطر دشمن حفظ می‌کرد. استانبول دوازده دروازه داشت، و در هر زاویه‌ای از زوایای مثلث شکل شهر، قلعه نیرومندی وجود داشت. مدخل آب‌های بسفر را که ضلع شمال شرقی شهر را نگاه می‌داشت میان دیوار «غلطه» و دیوار استانبول را با زنجیر محکمی مسدود ساختند.
در روز جمعه ششم آوریل سلطان محمد دوم با سپاه انبوه خود به مقابل دیوارهای غربی قسطنطنیه که متصل به اروپاست رسید، و از آنجا محاصره تاریخی پایتخت دولت روم شرقی را آغاز کرد. خیمه سلطان در پشت تپه‌ای که مقابل دیوارهای شهر از دروازه خرسیوس (دروازه ادرنه) تا دروازه رومانوس مقدس بود، قرار داشت.
قوای عثمانی سر تا سر دیوارهای غربی تا انتهای شمال را بسته بسفر در جنب دروازه طلائی را محاصره کردند، و توپ‌های بزرگ و سنگین خود را رو بروی دروازه «رومانوس مقدس» قرار دادند. توپ‌های متعدد دیگری هم در نقاط نزدیک قرار گرفت و توپچیان در پشت آن صف بستند، در همان زمان چهار برج چوبی بر روی پایه‌های متحرک قرار گرفت.
مورخان معاصر در باره تعداد قوای محاصره‌کنندگان مبالغه کرده و می‌گویند به سیصد هزار یا چهار صد هزار تن بالغ می‌شد. خیر الله ترکی تاریخ‌نویس مسلمان می‌گوید: از هشتاد هزار نفر سربازان ورزیده تجاوز نمی‌کرد. بقیه هم افراد غیر نظامی و درویشان و باربران بودند.
«باربارو» و «سفیرونیزی» که خود در میان محاصره‌شدگان بوده است تعداد آن‌ها را یک صد و شصت هزار نفر می‌داند. ولی «فرانزا» که او نیز مورخ آن عصر بوده است تا دویست و پنجاه و هشت هزار نفر برآورد کرده است. این قول بر همه برآوردها برتری دارد.
از این عده یک صد هزار نفر جنگجو در قسمت عقب سپاه و صد هزار پیاده در جناح راست پهلوی درازه طلائی و پنجاه هزار از سربازان تعلیم‌یافته جدید (ینی چری) در جناح چپ تا کاخ بلانشرنی (بلاشیمار) قرار داشتند. خود سلطان در قلب سپاه جای داشت و پانزده هزار نفر از زبده‌ترین سربازان «ینی چری» با او بودند.
زغانوس پاشا یکی از فرماندهان با قسمتی از نیروها ارتفاعات ناحیه «غلطه» را اشغال کرد تا از آنجا تحرکات قوای ایتالیائی‌های «جنوا» را تحت مراقبت قرار دهد.
در همان دم ناوگان ترکان در آب‌های بسفر به حرکت درآمدند. این ناوگان در حدود چهار صد کشتی بود، از جمله بیست کشتی بزرگ جنگی در میان آن‌ها وجود داشت. این کشتی‌ها تحت فرماندهی دریا سالار دربار سلطان به نام «اوغلی» در خلیجی که تا امروز هم به اين نام است، قرار داشت. این نخستین بار بود که در آن خلیج ناوگان عثمانی در میدان جنگ ظاهر می‌شدند، بدینگونه قسطنطنیه از خشکی و دریا در حلقه‌ي محاصره نیروهای بزرگ سازمان‌یافته‌ای قرار گرفت که تا آن روز سابقه نداشت.
با این که مسلمانان در سال 717 م توانستند در محاصره‌ي قسطنطنیه از دریا و خشکی نزدیک به همین تعداد، نیروی زمینی و دریائی را «پای دیوارهای آن بسیج کنند، مع الوصف آنچه مسلم است سپاهیان عثمانی از حیث تعداد نفرات و تجربه و آمادگی و اسلحه، بزرگترین نیروئی بود که برای دست‌یافتن بر پایتخت روم شرقی بسیج شده بود.
اما قوای مدافعان قسطنطنیه از لحاظ تعداد و آمادگی و روحیه ناچیز بود. آری، پایتخت قیصرها همچنان از استحکامات طبیعی خود برخوردار بود. دیوارهای بلند و قطور آن وضع رضایت بخشی داشت، بخصوص در ناحیه غربی آن که عثمانی‌ها حملات اساسی خود را متوجه آنجا کرده بودند. استحکام این نقطه از قسمت ناحیه دریا بیشتر بود؛ زیرا آب‌های بسفر از ناحیه‌ي شرقی شهر را حفاظت می‌کرد، و دهانه آن با زنجیر آهنی بزرگی میان دو قسمت ساحل را بسته و مانع ورود هرگونه کشتی بیگانه بود.
آتش یونانی همچنان در نزد یونانی‌ها سلاح مؤثری بود که حملات نیروها و کشتی‌های دشمن را عقب می‌زد. با این وصف موارد دفاع از شهری که در محاصره بود ناچیز می‌نمود. سکنه قسطنطنیه در آن روز از یکصد و پنجاه هزار نفر که بیشتر آن‌ها از بازرگانان و کاهنان و زنان بودند تجاوز نمی‌کرد.
از اسناد تاریخی که زیرنظر «فرانزا» وزیر دولت قیصر تنظیم شده است، استفاده می‌شود که مدافعان شهر از پنج هزار نفر تجاوز نمی‌کرد که عده‌ي زیادی از روحانیون هم در میان آن‌ها بودند. ولی امپراطور و وزیر وی سعی داشتند این راز دردناک را پنهان بکنند.
مدافعان در نقاط مختلف دیوارها به دفاع برخاستند. در حدود دو هزار نفر از مزدوران بیگانه که بیشتر آن‌ها از مردم «جنا» و «ونیز» بودند به فرماندهی «یوحنا پوستینانی جنوائی» نیز به آن‌ها پیوستند. این عده در «غلطه» که مستعمره ونیزی‌ها و جنوائی‌ها بود، اردو زده بودند.
حکومت «جنا» اندکی پیش از آن، پوستنیانی را با چند کشتی مملو از جنگجو و ذخایر، در پاسخ استمداد قیصر روانه قسطنطنیه کرده بود.
همچنین حکومت ونیز بعضی از کشتی‌ها و معدات جنگی را ارسال داشته بود. در هر صورت تعداد مدافعان قسطنطنیه از نه هزار نفر جنگجو تجاوز نمی‌کرد([1]).
ناوگان یونانی مرکب از چهارده کشتی جنگی بود که بیشتر آن‌ها از ونیز و جنوا آمده بودند. این ناوگان در انتهای تنگه بسفر در آب‌های دریای سیاه جبهه گرفته بودند. مدافعان جز تعداد کمی توپ و ذخایر ناچیزی، نداشتند. مضافاً به این که امپراطور و مردان مدافع شهر حالت یأس و ناامیدی به خود گرفته بودند.
بیشتر مردم شهر فکر می‌کردند پایان کار نزدیک است، و شکست حتمی است، بسیاری از بزرگان و عامه مردم به همین علت شهر را ترک گفته بودند. عده‌ي زیادی از ثروتمندان نیز از کمک مادی به مدافعان خودداری ورزیدند.
اموال آن‌ها همچون دست نخورده ماند تا به دست جنگجویان فاتح افتاد! امپراطور قسطنطین پالیولوجوس وقتی پی به خطری که پایتخت و سلطنتش را تهدید می‌کرد برد، ناله‌های تضرع‌آمیزی به سایر دربارهای نصارا بخصوص دربار پاپ فرستاد. ولی ناله‌های وی انعکاس نیافت. بسیاری از دربارهای نصارا عقیده داشتند که قسطنطنیه در شرف سقوط است، و راهی برای نگاهداری آن وجود ندارد!
پاپ که در آن موقع نکولای پنجم بود ترتیب اثر به التماس امپراطور نداد و فقط بعد از فوت وقت بود که از گرفتاری او متأثر گردید! قسطنطنیه پیش از حرکت واحدهائی که اشاره به بسیج آن‌ها در ونیز و جنوا شد، سقوط کرد. امرای «موره» و جزائر یونانی و از جمله برادر امپراطور «توماس ودیمتریوس» نیز بی‌طرفی نشان دادند و هیچکدام‌شان از جا تکان نخوردند!
علاوه در آن اوقات مصیبت سخت‌تر و مرگبارتری وجود داشت. مردمی که در محاصره قرار داشتند و سرنوشت خود را به دست تقدیر سپرده بودند دست از کشمکش دینی حاد بر نمی‌داشتند. امپراطور در فکر بود برای جلب توجه پاپ و کاتولیک‌ها اتحادی با کلیسای روم غربی برقرار سازد. به دنبال این فکر از پاپ خواست نماینده‌ای از جانب خود اعزام دارد.
پاپ مسئول او را اجابت کرد و «کاردینال ایزیدور» را با اموال و سربازانی روانه‌ي دربار او نمود.
در روز 12 دسامبر سال 1452 در کلیسای ایاصوفیه جلسه مشترکی از دو طایفه‌ي مسیحیان کلیسای روم غربی و شرقی تشکیل گردید و وحدت دو طایفه اعلان شد. ولی این اتحاد صورت ظاهری بیش نداشت چون بیشتر مردم مخالف آن بودند، و نمی‌خواستند متحد کلیسای لاتین باشند.
این کشمکش در پشت دیوارهای بسته جریان داشت. کشمکش و جدال در باره اتحادی که جز جلب نظر پاپ اثر دیگری نداشت. هر روز این جدال و دشمنی میان دو طائفه از سر گرفته می‌شد.
همانطور که شهر میان دو دسته طرفدار اتحاد و مخالف آن تقسیم شده بود، همچنین در میان علمای نصارا و در بارهم دو دستگی پدید آمد و از این راه فتنه بالا گرفت.
افرادی در میان طرفداران سرسخت کلیسای شرقی بودند که می‌گفتند ترکان بهتر از لاتین‌ها هستند! اشخاص معتدل هم عقیده داشتند که لاتین‌ها بهتر از ترکان می‌باشند. بدینگونه کار اختلاف دو طائفه فزونی یافت، و وحدت ملت بهم خورد، مردم کلیساها را ترک کردند، و تعصب بر حکمت و مصلحت چیره شد. این نزاع اعتقادی بر اندیشه‌های مدافعان شهر هم تأثیر گذاشت و موجب تضعیف بیشتر روحیه‌ي آن‌ها گردید.
این کشمکش تاریخی بیزانسها، برای جدال بیهوده‌ای که به هنگام بروز خطر روزافزون، در می‌گیرد ضرب المثل شده است([2]).
جنگ سخت آغاز می‌شود
مدافعان در پناه دیوارهای نیرومند شهر با این که می‌دانستند ذخایرشان محدود است محاصره‌کنندگان را هر لحظه زیر آتش خود می‌گرفتند. آتش قدیم یونانی نیز همچنان به عنوان سلاح کوبنده‌ای در دست آن‌ها بود و نقص کمی توپ‌های آن‌ها را جبران می‌کرد.
توپ‌های قلیل و آتش یونانی آن‌ها وقت و بیوقت سربازان ترک را غافلگیر می‌ساخت. آتش آن‌ها توانست آتش توپ سنگین ترکان را خاموش سازد. با این فرق که توپ‌های ترک‌ها قوی‌تر بود، و تعدادی از آن‌ها در نقاط نزدیک بهم مقابل دیوارها و دروازه‌ها قرار داده شده بود. با این وصف استحکام دیوارهای قسطنطنیه جلو آتش آن‌ها را می‌گرفت.
روزهای نخستین محاصره با برخوردها و درگیری‌های جزئی که طی آن گاهی ترکان به شدت توپ شلیک می‌کردند، سپری شد، ولی در غروب روز 19 آپریل به شدت به دیوارهای شهر حمله بردند و در نور ماه جنگی درگرفت که 200 نفر کشته شدند. ترکان خندق عمیق را با تنه درختان و بدن‌کشتگان پر کردند، و بعد از کوشش زیاد توانستند شکافی در قلعه «سنت رومانوس» پدید آورند، ولی هنوز صبح ندمیده بود که یونانی‌ها شکاف دیوار را ترمیم کردند، و خندق را پاک نمودند، و نردبان‌های ترکان را طعمه حریق ساختند([3]).
شهر محاصره شده کمکی اندک از جزائر و موره و سیسیل دریافت داشت. ناوگان ترکان از پانزدهم آپریل در آب‌های جنوبی بسفر مقابل اسکله در یک باریکه‌ی هلالی راه هرگونه کمک را بسته بودند.
در روز 20 آپریل کاروانی مرکب از پنج کشتی جنوائی توانستند دریای مرمره در مقابل قسطنطنیه را پیموده و برای کمک به شهر جلو آیند. قسمتی از ناوگان ترکان در صدد برآمدند آن‌ها را عقب برانند. ولی سفاین جنوائی مجهز به توپ‌های قوی و دریانوردان مجرب بود. ناوگان جنوائی به کشتی‌های عثمانی حمله برد و بارانی از تیر و گلوله‌های آتشین بر آن‌ها باریدند. بعضی از آن‌ها باهم تصادم کردند و برخی دیگر طعمه حریق شدند. بدینگونه سفائن جنگی جنوائی توانست به سلامت وارد اسکله شود، و با سرعت از زنجیر دهانه بسفر بگذرد([4]).
مدافعان شهر از این پیروزی جزئی به وجد آمدند. سلطان هم از متلاشی‌شدن کشتی‌هایش منقلب گشت. بر امیرالبحر دربارش «اوغلی» خشم گرفت، و با دست خود به وی تازیانه زد. سپس سلطان جلسه مشورتی تشکیل داد و به صدر اعظم خلیل پاشا سفارش کرد از بیم کمک‌های دریائی که برای دشمن می‌رسید و ناتوانی عثمانی‌ها از جلوگیری آن، با امپراطور پیمان صلح ببندد.
صدراعظم متهم به همکاری با یونانیان بود، و می‌گفتند او را به اموال فراوان و هدایا فریفته اند، و او در پی فرصت است تا سلطان را از تعقیب فتح قسطنطنیه منصرف سازد، ولی سلطان متوجه زد و بند وی و عدم صمیمیت او شده بود.
از سوی دیگر سجانوس پاشا فرمانده نیروهای سلطان و شوهر خواهر او و محمد کورانی مربی سلطان و شیخ آقا شمس الدین قطب صوفی، او را از دنبال‌کردن منظور برحذر می‌داشتند. ولی سلطان محمد سر انجام عزم خود را در ادامه‌ی محاصره قسطنطنیه جزم کرد، تا به هر قیمت شده، شاهد پیروزی را در آغوش گیرد.
مقدمات سقوط قسطنطنیه
در اینجا به نظر سلطان محمد رسید که باید زنجیر نیرومند آهنینی که بندر را به روی کشتی‌های او می‌بست و قیصر از 12 آپریل دستور داده بود آن را مسدود سازند، از میان برد یا به هر وسیله که شده کشتی‌های او به بندر برسند ... ولی درست در همین موقع فکر بکر و جسورانه‌ای به ذهنش رسید، و آن این که قسمتی از ناوگان خود را از راه خشکی یعنی از انتهای «غلطه» وارد آب‌های بسفر کند و از آنجا به قسمت فوقانی بندر منتقل سازد.
«غلطه» منطقه‌ای بود که جنوائی‌ها و ونیزی‌ها به تعداد زیادی در آن می‌زیستند. وضع آن‌ها از لحاظ محاصره قسطنطنیه مشکل شده بود. بیشتر آنان از سوداگران و دریانوردان مزدور بودند. آن‌ها در محاصره شهر نقش دوگانه‌ای بازی می‌کردند. شکی نبود که این عده همکاری پر ارزشی با بیزانس‌ها داشتند، ولی از سوی دیگر هم با ترک‌ها ارتباط برقرار ساخته بودند!
مورخ «دوکا» می‌گوید: «آن‌ها در شب با مدافعان شهر همکاری می‌نمودند، و روزها روغن به ترک‌ها می‌فروختند تا توپ سنگین خود را روغن‌کاری کنند. گاهی هم بعضی اخبار و اطلاعات پرارزش به آن‌ها می‌دادند»([5]).
سلطان محمد به هرکس که به یاریش می‌شتافت جوایز خوبی عطا می‌کرد. ظاهراً سلطان در عملی‌ساختن نقشه خود به کمک بعضی از جنوائی‌ها در «غلطه» نظر دوخته بود. مسافتی که لازم بود برای عبور کشتی‌ها پیمود از پانزده کلیومتر تجاوز نمی‌کرد زمین در طول این راه سنگلاخ و بوته‌زار و مرتفعات بود.
در واقع این فکر که به ذهن سلطان محمد خطور کرد تازگی نداشت. چون بارها در جنگ‌های رومی‌ها و یونانی‌ها آزمایش شده بود. مخصوصاً در نزد نورمان‌ها در ایام جنگ‌های دریائی‌شان مشهور بود. چه آن‌ها برای تحکیم نقشه خود اغلب اوقات کشتی‌های خود را از خشکی گذرانده و از راه دریا به طرف نهر یا خلیج منتقل می‌ساختند.
سلطان به یاد داشت که چگونه چهارده سال پیش ونیزی‌ها، بعضی از کشتی‌های خود را از نهر «ادیج» گذرانده و از راه خشکی به دریاچه «جارداه» منتقل نمودند.
شاید همین حادثه قریب الوقوع بود که سلطان را به فکر نقشه‌ی جسورانه‌ی خود انداخت([6]).
سلطان محمد هیئتی از مهندسان ورزیده از ترکان و بیگانه را با خود داشت. به همین جهت در همان دم نقشه را پیاده کردند و در تاریکی شب شروع به کار نمودند.
گروهی انبوهی از کارگران بسیج شدند، و راه مناسب را در بلندی «غلطه» هموار نمودند. این راه شیب‌دار را از چوب‌هائی که با روغن و پی آلوده ساخته بودند، پوشاندند.
فقط در یک شب ترکان هشتاد ناوچه سبک دکل‌دار را روی غلطک‌ها نهاده و به وسیله‌ی قاطرها و زور بازوی مردان خلیج و قوت قرقره‌ها از خشکی گذرانده وارد آب‌های بسفر نمودند و از آنجا به قسمت فوقانی خلیج قسطنطنیه آن سوی زنجیر نیرومند که مدخل بسفر را بسته بود، رساندند. بدینگونه در سکوت شب، کشتی‌ها به آب افتاد. همین که صبح طلوع کرد ناوچه‌ها بیرغ افراشتند و طبل‌ها به صدا درآمدند.
برای مردم شهر محاصره‌شده، این عمل غافلگیری بسیار دردناک بود. اینک کشتی‌های ترکان را می‌دیدند که آب‌های بندر را شکافته و در مقابل دیوارهای داخل قسطنطنیه قرار گرفته اند. آن‌ها بیشتر از این به وحشت افتادند که نقشه جدید، آن‌ها را ناگزیر می‌سازد خطوط دفاعی خود را تغییر دهند و در نقاط دیگری پخش کنند، و بدینگونه قدرت آن‌ها تضعیف شده و برای ضربت‌زدن مهاجمان مهیاتر و نزدیک‌تر می‌سازد.
آنچه بیشتر باعث وحشت و اعجاب آن‌ها شده بود این بود که نقشه‌ی هولناک مزبور فقط در مدت یک شب انجام گرفت. منطقه‌ای که این نقشه در آن اجرا می‌شد تحت فرماندهی زغانوس پاشا قرار داشت. وضع طوری بود که سفاین بیزانسها قادر نبودند به آنجا نزدیک شوند. سلطان هم برای اجرای نقشه خود نیروهای بزرگی در آنجا گرد آورده بود. مضافاً به این که جنوائی‌ها خدمت پرارزشی به قوای سلطان نمودند. حتی برخی را عقیده بر اینست جنوائی‌ها بودند که این نقشه جسورانه و قاطع را به سلطان پیشنهاد دادند([7]).
بدین وسیله اولین نقطه‌ی مهم در خطوط دفاعی رومی‌ها گشوده شد، و حلقه محاصره در خشکی و دریا تحکیم گردید.
سلطان محمد دستور داد پل بزرگی به عرض پنجاه قدم و به طول صد قدم در داخل بندر بسازند، سپس توپ‌ها را روی آن قرار دهند، و با کشتی‌های نیروبر و نردبان‌ها مجهز سازند. سپس به نزدیکترین محل ممکن در مقابل دیوارهای تاریخی قسطنطنیه پیش رفتند([8]).
مدافعان شهر به فکر افتادند تا اگر ممکن شود این نقشه‌ی خطرناک را خنثی کنند. بیزانس‌ها و یوحنا ژوستنیانی در صدد برآمدند سفاین و پل عثمانی‌ها را طعمه حریق سازند. ولی ترکان به وسیله‌ی بعضی از جنوائی‌ها در «غلطه» متوجه نقشه‌ی آن‌ها شدند و خود را آماده به هم‌زدن آن نمودند.
در عصر روز 28 آپریل سه کشتی ونیزی برای انجام نقشه به حرکت درآمد، ولی ترکان سبقت جستند و آتش خود را به روی آن‌ها گشودند.
کشتی‌ها و نزدیک یکصد تن دریا نورد و افسران غرق شدند. بقیه کشتی‌های ونیزی وقتی نقشه را ناکام دیدند به طرف اسکله‌های خود عقب نشستند.
متعاقب آن گروهی از دریانوردان دیگر ونیزی در صدد برآمدند، سفاین ترکان را آتش بزنند، بدین منظور شبانه در ناوچه‌های کوچک خود به آن‌ها نزدیک شدند، و بعضی از آن‌ها را نیز به آتش کشیدند. ولی نقشه‌ی آن‌ها خنثی شد و ترکان توانستند قریب چهل نفر از ایشان را دستگیر سازند و در برابر مدافعان شهر سر ببرند مدافعان هم در مقابل دست به انتقام زدند و دویست اسیر مسلمان را کشتند و سرهای آن‌ها را از بالای دیوارها به زیر افکندند([9]).
ترکان قسمتی از توپ های خود را در بلندی «سنت تیودور» آن سوی «غلطه» قرار دادند، و شروع به تیراندازی به طرف کشتی‌هائی نمودند که می‌خواستند وارد بندر شوند. سپس به روی خود شهر آتش گشودند. ولی تأثیر قابل ذکری نداشت.
در روز چهارم مای «ژوستنینی» نقشه جدیدی برای آتش‌زدن ناوگان عثمانی در آب‌های بندری کشید. پس با سفاین انبوه خود در دل شب رو به سوی آن‌ها نهاد. ولی هموطنان او طبق عادت خود ترکان را از نقشه و حرکت او آگاه ساختند. ترکان نیز بر آمادگی خود افزودند.
همین که کشتی‌های «ژوستنیانی» نمودار شد، ترکان آتش خود را به روی آن‌ها گشودند. کشتی وی غرق شد، و در حدود یک صد و پنجاه نفر از دریانوردان ایتالیائی که نخبه همکاران او بودند نیز غرق شدند، ولی خود «ژوستنیانی» به سختی توانست خود را نجات دهد([10]).
محاصره‌ی قسطنطنیه همچنان ادامه داشت و ترکان پیوسته دیوارهای بلند و قطور آن را توپ‌های خود در هم کوبیدند. ذخایر خواربار شهر مخصوصاً نان و شراب رو به کاهش می‌گذاشت. کار به آنجا رسید که امپراطور ناگزیر شد ظروف طلا و نقره کلیساها را مصادره کند و آن را ذوب کرده سکه سازد تا بتواند حقوق جنگجویان و مدافعان شهر را بپردازد تا خدا چه خواهد.
در روز هفتم مای در نیمه شب، ترکان با سی هزار نفر جنگجو به شهر هجوم بردند، ولی با خسارت سنگینی عقب نشستند. سپس در روز دوازدهم حمله خود را از سر گرفتند، ولی باز بدون اخذ نتیجه به عقب رانده شدند.
ترکان چند بار توانستند زیر دیوارهای شهر را نقب زنند و تعدادی حفره‌ها بوجود آورند، ولی در هر نوبت، مدافعان شهر پی می‌بردند، و آن را پر می‌کردند و به آتش می‌کشیدند([11]).
بیش از یک ماه و نیم از محاصره‌ی شهر گذشته بود. اهالی در وضع نامساعدی به سر می‌بردند. قوای مدافعین رو به کاهش می‌رفت. آتش اختلاف در میان رومی‌ها و جنوائی‌ها و ونیزی‌ها نیز شعله‌ورتر می‌شد. هریک دیگری را به ترس و خیانت متهم می‌ساخت. بالاتر از همه این‌ها، آثار تخریب در شهر محاصره شده آشکار می‌گشت؛ زیرا دیوارها منهدم می‌گردید و در نقاط مختلف دیوار، شکاف‌هائی پدید آمده بود. چهار برج مستحکم نیز فرو ریخت. قسمت بزرگی از دیوار در جنب دروازه «رومانوس مقدس» گشوده شد. پیدا بود که در مقابل دشمن نیرومندی که آن را محاصره کرده بود، تاب مقاومت نداشت. توانائی مدافعان نیز هر روز کاهش می‌یافت. دیگر تردیدی نبود که سرنوشتی دردناک در انتظار پایتخت دولت روم شرقی بود.
از سوی دیگر سلطان مصلحت دید که امپراطور را وادار به تسلیم نماید. پس داماد خود «اسماعیل بیک» را به نزد وی فرستاد. امپراطور و اطرافیان وی او را پذیرا شدند. اسماعیل بیک امپراطور را تشویق به تسلیم و جلوگیری از خونریزی می‌کرد، تا ملت وی از رقیت و ذلت نجات پیدا کنند، و شهر را نابودی نجات یابد و توضیح داد که دفاع بیهوده است.
سلطان محمد به امپراطور پیشنهاد کرده بود که اگر تسلیم شود او را پادشاه موریا ([12]) کند، و اهالی را آزاد بگذارد که به هرجا می‌خواهند کوچ کنند، و هرکس قصد دارد در شهر بماند از امنیت و سلامتی برخوردار باشد.
امپراطور تشکیل جلسه داد و موضوع را با آن‌ها در میان گذاشت. همگی اصرار ورزیدند که باید دفاع از شهر را ادامه داد. امپراطور این معنی را به فرستاده‌ی پادشاه اعلام داشت و افزود که خوبست سلطان به فکر پیمان صلح باشد، و قبول جزیه کند و او نه تنها شهر را تسلیم نخواهد کرد بلکه تا آخرین نفر از آن دفاع خواهد نمود، و عنقریب در راه حفظ تخت و دینش در پای دیوارهای پایتختش خواهد مرد. این مراسله در روز 14 مای سال 1453 م بود. به دنبال آن سلطان محمد رؤسای لشکر را جمع کرد و به آن‌ها اعلان داشت که در روز 29 مای از ناحیه خشکی و دریا به شهر یورش خواهد برد. سپس به آن‌ها وعده داد که همه غنائم جنگ و اسیران و گنج‌های ثروت و اشیاء قیمتی را به آن‌ها خواهد بخشید. و فقط شهر و اراضی و ساختمان‌ها را برای خود نگاه خواهد داشت، و افزود که سه روز به ایشان مهلت می‌دهد تا بتوانند غنائم و آنچه را که می‌باید ببرند، جمع‌آوری کنند.
افراد لشکر از این خبر به هیجان آمدند. سران ینی چری متعهد شدند که شاهد پیروزی را در آغوش گیرند.
سلطان پیش از همه دلیرانی را که به بالای دیوارها می‌رفتند، به بزرگترین جوائز وعده داد، و اضافه کرد که امرای ارتش به کمک آن‌ها خواهند شتافت.
از طرف دیگر افراد ترسو را از کیفر سخت بیم داد. سپس ریش‌سفیدان سپاه را دور زدند و سربازان را به جهاد در راه خدا و بر افراشتن پرچم‌های اسلام در بالای پایتخت عیسوی ترغیب نمودند.
شب هنگام سایر خیمه‌ها و کشتی‌های عثمانی روشن شد، جلسه ذکر برقرار گردید و سپاهیان صدا به تهلیل و تکبیر برداشتند (أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمداً رسول الله) بدینگونه سربازان یکپارچه و با عزم و شوری خاص یکدیگر را به پیروزی قریب الوقوع مژده می‌دادند([13]).
رومی‌ها و یونانیان شهر در پشت دیوارها متوجه این فریادهای شادی‌بخش بودند، و پی بردند که این فریادها اعلان خطر برای پایان قطعی کار است، یأس و هراس سراسر شهر محصور را فرو گرفت.
مردم در خیابان‌های تاریک شهر گرد آمده بودند و در برابر حضرت مریم از خدا پیروزی و آمرزش طلب می‌کردند. بعضی را نظر بر این بود که باید تسلیم شد و امپراطور را در اصرار به جنگ و سرسختی ملامت می‌کردند و در اندیشه سرنوشت مصیبت‌باری بودندکه پایتخت در انتظار داشت.
ولی امپراطور قسطنطین «پالئو لوس»، حالت یأس، روح فداکاری او را قوی‌تر می‌کرد. او مرگ را در راه وطن و دینش بر زندگی ذلت‌بار ترجیح می‌داد. پطرک و بزرگان نصارا بارها به وی پیشنهاد کرده بودند فرار کند. ولی او هر بار از آن سرباز می‌زد و تکرار می‌کرد که مصمم است در راه دین و تخت امپراطوری جان سپارد.
تنها کاری که کرد این بود که زنان خانواده امپراطوری را در یک کشتی ونیزی سوار کرد تا اگر شکست بخورد به دست دشمن نیفتند([14]).
آخرین امپراطور روم شرقی در گرماگرم گرفتاری و یأسی که داشت از امپراطوران گذشته از لحاظ شجاعت و فداکاری چیزی کم نداشت. او همین که متوجه شد هجوم اخیر پایتخت را در معرض سقوط قرار می‌دهد. خود را به دیوارهای شهر رسانید و دفاع از آن را شخصاً زیر نظر گرفت و مدافعان را به ثبات و بردباری ترغیب نمود.
در شامگاه بیست و هشتم مایو امپراطور سائر اشراف و بزرگان و سران هیئت‌های اعزامی بیگانه را در کاخ خود جمع کرد و دفاع از شهر تا آخرین لحظه را به اطلاع ایشان رسانید، و آن‌ها را سوگند داد در این راه صادقانه به وی کمک کنند، و در جان بازی نسبت به دین و تمدن‌شان به او اقتدا نمایند.
ادوارد گیسبون می‌نویسد: «کنستانتین در آخرین نطق خویش که بر سبیل مرثیه در سوگواری امپراطوری روم بود، سخنانی چند گفت. به اطرافیان خویش وعده‌ها داد، نقش‌های بدیعی از آینده ترسیم کرد و بیهوده کوشید تا مگر با شعله‌ی امیدی که در نهاد خودش خاموش شده بود، آن‌ها را دلگرم سازد([15])».
وزیر مورخ عهد «فرانتزا» که در این اجتماع حاضر بوده است صحنه‌ی غم‌انگیز این جلسه را بدینگونه توصیف می‌کند: «حاضران گریستند! یکدیگر را در آغوش گرفتند و بدون توجه به جاه و خانواده خویش تعهد کردند جان نثاری نمایند. هر فرماندهی به محل مأموریت خود رفته همه شب بر سر حصار شهر بیدار و نگران، پاسداری می‌کرد([16])».
امپراطور و بعضی از بزرگان وفاداش به صحن کلیسای ایاصوفیه رفتند و در مراسم عشای ربانی شرکت نمودند. در حالی که اشک‌ها بر رخسارش جاری بود، توبه و انابت نمود، سپس به کاخ برگشت و لحظه‌ای به استراحت پرداخت. کاخ پر از ضجه و ناله و گریه بود. از کلیه افرادی که آزارشان داده بود طلب مغفرت کرد. سپس بر مرکب خویش سوار شده به سرکشی پاسداران و تفحص و تفتیش از حرکات دشمن پرداخت. داستان مصیبت و سقوط آخرین کنستانتین، از دوران دراز کامرانی قیاصره بیزانس، به مراتب درخشان‌تر است([17]).
شب قبل از یورش ترکان یعنی شب 29 مای یوحنا ژوستنیانی از دیوارهای قسطنطنیه سرکشی به عمل آورد و دستور داد یک سلسله اقدامات سریع انجام گیرد. خندقی عمیق در داخل شهر پشت دروازه «رومانوس مقدس» که توپ‌ها آن را ویران ساخته بود، حفر کنند و از پشت خندق دیوار بزرگ جدیدی بنا نمایند.
ژوستنیانی که اعتماد خاصی به یاری هموطنان ژنوائی و ونیزی خود داشت همه را برای دفاع از شهر گرد آورد، و مراکز آن‌ها را مجهز ساخت. امپراتور و گروهی از اشراف و ژوستنیانی و در حدود سیصد نفر از مردان ویژه، در پشت دروازه‌ی رومانوس مقدس به اعتبار این که اولین نقطه خطر است، به پاسداری پرداختند.
بعضی از افسران جنوائی هم در پشت دروازه ادرنه گرد آمدند. به کار دینال ایزیدور نماینده اعزامی پاپ هم گفتند دفاع از دیوارهائی را که از پشت کاخ امپراتور تا آب‌های بسفر کشیده شده است، زیر نظر بگیرد. چند دسته از اشراف و نیزی و ژنوائی هم در کاخ امپراتوری و در چند نقطه حیاتی دیگر، گماشته شدند.
دفاع از بندر را دریا سالار بزرگ «نوتاراس» به عهده گرفت. گروهی از روحانیون بزرگ واسقف‌ها مانند «تیوفیل پالیولوج» و غیره نیز در کار دفاع از شهر شرکت جستند. دیمتریوس پالیولوج برادر امپراطور هم فرماندهی قوای احتیاط را به عهده گرفت. بدین ترتیب کلیه مراکز دفاع به دوازده مرکز رسید که فقط دو مرکز آن را یونانی‌ها به عهده داشتند. ده مرکز دیگر در دست افسران بیگانه جنوائی و ونیزی و آلمانی و روسی و اسپانیائی و دیگران بود. تعداد نفرات مدافعان هم از نه هزار تن تجاوز نمی‌کرد. از این عده شش هزار نفر یونانی و مابقی بیگانگان بودند. تعداد زیادی از علما و روحانیون هم در میان مدافعان وجود داشتند([18]).
سلطان محمد در این مدت پیوسته بر آمادگی رزمی خود می‌افزود. در روز بیست و هشتم مای آخرین تجهیزات خود را فراهم ساخت. از جمله هزار نردبان برای یورش تهیه دید، و نیروها را در آخرین قسمت مراکز خود پخش کرد. در حدود صد هزار جنگجو را در مقابل دروازه طلائی قرار داد. پنجاه هزار تن نیز در جناح چپ گرد آورد، یک صد هزار نفر هم به عنوان قوای احتیاط منظور داشت.
سلطان محمد خود در قلب سپاه ینی چری (ارتش جدید) جای گرفت. هشتاد فروند کشتی هم در آب‌های بسفر در مقابل دیوارهای بندری پیش آمدند. کشتی‌ها نردبان‌ها را تا نزدیک دیوار رساندند. بقیه سفاین ترکان در یک دایره بزرگ در سواحل خارجی شهر صف کشیدند. توپ‌ها را تا لبه خندق بزرگ پشت دیوارها جلو آوردند.
در شب همان روز سلطان از سپاهیان خود سان دید و آن‌ها را به ثبات و پایداری ترغیب نمود. تمام این نقل و انتقال‌ها در نهایت آرامش و خفا انجام می‌گرفت. با این وصف سر و صدای طبیعی آن در بلندی دیوارها و درون شهر شنیده می‌شد – مورخ عصر «فرانزا» بالاتر از این می‌گوید، او می‌گوید: خلیل پاشا صدراعظم پنهانی با یونانی‌ها ارتباط می‌گرفت و ایشان را از ماجرا آگاه می‌ساخت، و تشویق به پایداری می‌نمود([19]).
 
سقوط قسطنطنیه
در بامداد شنبه 20 جمادی الاولی سال 857 هـ مطابق 29 مای سال 1453 م ترکان عثمانی از خشکی و دریا به قسطنطنیه یورش بردند. توپ‌ها با نهایت شدت از خشکی و درون سفاین آتش خود را به روی شهر گشودند. حمله اساسی متوجه دروازه‌ی «رومانوس مقدس» بود که در پشت آن امپراتور به دفاع می‌پرداخت.
صدای توپ‌ها و کوبیدن طبل‌ها و فریادهای سپاهیان و ناله مجروحین به هم درآمیخت. در همان وقت توپ‌ها و تیرهای مدافعان از بالای دیوارها شروع به باریدن کرد. آتش یونانی هم به سفاین عثمانی اصابت می‌نمود. این جنگ وحشتناک نزدیک دو ساعت ادامه داشت تا این که خندق بزرگ از اجساد مهاجمان پر شد، و نردبان‌های نیرو بر درهم شکسته شد، بسیاری از کشتی‌ها نیز طعمه حریق گردید. با این وصف ترکان بر کوشش خود افزودند، بدینگونه که قوای تازه‌ای وارد پیکار نمودند و آن‌ها را از روی اجساد کشتگان عبور داده از خندق گذشتند.
ینی‌چری‌ها در حالی که در پشت سر آن‌ها سوار اسب بود و گرز آهنینی در دست داشت و ده هزار نفر از بهترین سپاهیانش با او بودند، یورش بردند. پاشاها و فرماندهان نیز بر شدت هجوم خود افزودند، توپ‌ها از هر طرف با شدت هرچه تمامتر شلیک می‌شد، غبار سیاهی قوای مهاجم و شهر محصور را فرا گرفت. لحظه هولناکی پیش آمده بود. مدافعان در آغاز این نبرد سهمگین توانستند پایدار بمانند، ولی رفته رفته توانائی آن‌ها کاهش یافت و اندوخته‌شان به پایان رسید. امپراطور در مرکز خود مانده بود، و به افراد زیر دست خود فریاد می‌زد و آن‌ها را تشجیع می‌کرد. ولی اندکی بعد از یورش نخستین ژوستنیانی از طرف بازو و ران مجروح شد و خون شروع به ریزش کرد.
ژوستنیانی برای حفظ جان خویش میدان نبرد را رها کرد و به نقطه‌ای در «غلطه» بازگشت. بسیاری از افسران و سربازان لاتینی هم به تبعیت از او دست از جنگ کشیدند. ژوستنیانی در واقع یکی از مهمترین وزنه‌ی دفاع شهر بود. عقب‌نشینی او در لحظه‌ای که یورش ترکان شدت می‌یافت، خسارت جبران ناپذیری بود، به طوری که قدرت مدافعان از همان لحظه کم کم رو به تحلیل گذاشت.
ترکان که متوجه این پیشامد بودند، فشار خود را چند برابر کردند. نردبان نیروبر را به طرف دیوارها بردند، و شدت یورش اصلی خود را به جانب دروازه ادرنه و دروازه رومانوس ادامه دادند.
در این هنگام گروهی از ینی چری‌ها به بالای دیوار رسیدند. اولین فردی که از اینان بالا رفت سربازی به نام «حسن» بود. به دنبال وی سی نفر از دیوار بالا رفتند که از آن‌ها هیجده نفر به قتل رسید. حسن نیز پس از آن که تیرهای بیزانس‌ها او را از پای درآورد از بلندی به پای دیوار سقوط کرد، ولی شجاعت او به سرِ زبان‌ها افتاد.
ترکان از بالای نردبان‌ها مدافعان را زیر باران تیر گرفتند. توپخانه نیز در همان وقت دیوارها را در هم می‌کوبید تا جائی که در چند نقطه شکاف‌هائی به وجود آورد. سرانجام ترکان توفیق یافتند که از دروازه «سیر کوپرتا» یا دروازه سیرک([20]) به داخل شهر رخنه کنند. ترکان از گذرگاه باریک در مقابل دروازه رومانوس مقدس وارد شهر شدند. اخبار ورود ترکان به شهر در سراسر پایتخت شایع شد.
یونانیان وحشت‌زده شدند. امپراتور و همراهانش به جلوداری ترکان شتافتند. امپراطور در پیشاپیش صفوف قرار گرفت. میان دو طرف پیکار سختی به وقوع پیوست در گرماگرم جنگ امپراتور بر اثر دو ضربت شمشیر سرباز گمنامی از پا درآمد و بر زمین افتاد، و همان دم در میان انبوه کشتگان ناپدید گردید.
قبل از این که ناپدید شود، شنیدند که می‌گفت: «آیا یک نفر عیسوی پیدا نمی‌شود مرا گردن بزند»! بدینگونه «کنستانتین دراگوزس یالئولوگوس» آخرین قیصر روم از پا درآمد. امپراتور در آن هنگام چهل و نه سال داشت، و پنج سال بود که به تخت نشسته بود. او سخت هراسان بود که مبادا به دست جنگجویان دشمن بیفتد. از این رو، مرگ بزرگترین آرزوی او را تحقق بخشید.
پس از کشته‌شدن امپراتور همه چیز درهم ریخت. در همان وقت ترکان توانستند از دروازه‌‌ی کالجاریا نزدیک کاخ امپراتوری (بلاشرنی) و دروازه‌ی فنار از ناحیه بندر به داخل شهر سرازیر شوند. از شکاف‌های دیوارها نیز به میزان زیادی به درون شهر راه یافتند.
مدافعان شهر از هر سو روی به فرار نهادند، و کشتار زیادی در میان آن‌ها به راه افتاد. بسیاری از آن‌ها در مدخل دروازه‌ها تلف شدند. کسانی را که در حین فرار نخستین به قتل رسیدند، به دو هزار نفر برآورد کرده اند. وقتی جنگجویان فاتح از کمی مدافعان اطلاع یافتند، دست از کشتار برداشتند، و به تعقیب و اسارت اهالی پرداختند.
ترس و وحشت در همه جا حکم‌فرما بود. دسته‌های بزرگی از اهالی به طرف بندر شتافتند، ولی کمتر توانستند بگریزند. هزاران نفر از ایشان به کلیسای ایاصوفیا پناه بردند «چنانکه در عرض یک ساعت حرم، جایگاه همسران، نمازخانه و گالری‌های بالایی و پایینی آن کلیسای جامع با توده‌ی کثیری از پدران، شوهران، زنان و کودکان، و عده‌ی بیشماری از کشیشان، راهبان و دوشیزگان پر شد. این جماعت از درون کلیسا در را به روی خود بستند و سقف مقدسی که تا همان روزهای آخر در نظر ایشان بنای نجس و ملوثی بود، تنها ملجأ امیدشان شد.
اعتماد مردم مبنی بر پیشگوئی و افسانه‌ای بود که معتقد بودند وقتی ترکان وارد قسطنطنیه شوند و رومیان را تا ستون قسطنطین واقع در میدان کلیسای ایاصوفیا، تعقیب کنند، فرشته‌ای شمشیر به دست از آسمان نازل می‌شود، امپراتوری را از چنگ مهاجمان نجات می‌دهد و زمام امور را به پیرمردی که در پای ستون نشسته است تفویض می‌کند. فرشته به پیرمرد می‌گوید: «بیا این شمشیر را بستان و انتقام خلق را بگیر» به مجرد شنیدن این کلمات تشویق‌کننده، ترکان فوراً پا به فرار می‌نهند، رومیان پیروز آن‌ها را از مغرب و از سراسر خطه آناطولی تا مرزهای ایران عقب می‌نشانند.
در حالی که همه چشم به راه آن فرشته کند پای دوخته بودند، درهای کلیسا در زیر ضربات تبر شکسته شد، و چون ترکان با مقاومتی مواجه نشدند همچون سیل در حالی که شمشیر در دست داشتند به میان خیابان‌ها ریختند، و این در حدود ساعت هشت صبح بود. یعنی تقریباً سه ساعت بعد از هجوم به شهر. از میان آن گروه عظیم هرکس را می‌خواستند زنان و دختران و کودکان را به اسارت درآوردند([21]).
بیشتر اسیران را جوانان و ثروتمندان تشکیل می‌داد. سربازان مهاجم درهای کلیسای ایاصوفیا را شکستند. پناهندگان به کلیسا، جوانان و راهبان و دوشیزگان را در میان وحشت و ناله بیرون آوردند. مردان را با ریسمان و زنان را با روبند و روسری به یکدیگر بستند. هرکس زودتر رسیده یا قوی‌دست‌تر یا صاحب مقامی ارشد بود، در انتخاب اسیران بر اقران پیشدستی جست.
سناتورها با غلامان‌شان واسقفان با باربران کلیسا همه در یک ردیف به بند درآمدند.
در این اسارت همگانی طبقات اجتماعی از بین رفت، پیوندهائی که طبیعت فراهم ساخته بود از هم پاره شد([22]).
سراسر قسطنطنیه پر از دیر و کلیسا بود. بیشتر آن‌ها مملو از هدایا و اشیاء نفیس بود. مهاجمان هدایا و صلیب‌های طلائی و نقره‌ای و ظروف مقدس را بردند و مجسمه‌ها را درهم شکستند. مورخ فرانزا که خود شاهد عینی همگی حوادث فتح بوده است، می‌گوید: بسیاری از سربازان کلیساها و دیرها را آلوده ساختند([23]).
ترکان در همان وقت به کاخ امپراطوری در بخش «بلاشرنی» رفتند، و آن را از ذخایر و نفایس پیراسته ساختند. پس از آن خانه‌های امرا و بزرگان و اشراف را در سایر بخش‌های شهر اشغال کردند. تعقیب و تاراج در هر نقطه به چشم می‌خورد. صدای فریاد و فغان از هر گوشه شهر بلند بود. تعداد اسیران به ده‌ها هزار نفر رسید. آن‌ها را به اردوگاه عثمانی منتقل ساختند.
«باربارو» در خاطرات روزانه‌اش تعداد آن‌ها را شصت هزار نفر دانسته، و دیگری پنجاه هزار نفر برآورد کرده است. و می‌گوید: کسانی که خود را در قبال پرداخت مال آزاد کردند، ده هزار نفر بودند که در میان آن‌ها شخصیت‌های بارزی مانند «فرانزا» مورخ بزرگ امنای دربار و خانواده‌اش بود.
مورخ مزبور توانست بعد از چند ماه خود و همسرش را آزاد گرداند.
دریا سالار «نوتاراس» و بسیاری از اشراف و اطرافیان امپراطور نیز جزو اسیران بودند. قنسول اسپانیا و قنسول «ونیز» نیز جزو اسیران بودند. بسیاری از اینان بعدها با مبالغ هنگفتی خود را آزاد کردند.کاردینال ایزیدور در لباس معمولی، توانست به طور ناشناس گریخته و به یکی از سفاین جنوائی در بندر ملتجی گردد. حاشیه بندر تا مدتی مقاومت نمود، ولی بعد ترکان بر آنجا نیز یورش بردند و هرگونه مقاومتی را درهم شکستند. در اثنای این حوادث، کشتی‌های جنوائی و ونیزی توانستند به خارج بندر راه یابند، و بسیاری از ونیزی‌ها و جنوائی‌ها را نجات دهند. آن‌ها اشیاء سبک و قیمتی خود را نیز با خود بردند. بیشتر سکنه‌ی بیگانه ناحیه «غلطه» هم به رغم وعده‌های سلطان در باره‌ی حمایت و تأمین آن‌ها، از آنجا کوچ کردند([24]).
وقتی سلطان متوجه شد که سپاهیان او سایر نقاط شهر را هم متصرف شده اند، فی الحال از اسب پیاده شد و به عنوان شکرگذاری از خداوند و خضوع در برابر او به سجده افتاد.
سپس در حالی که وزراء و پاشاها و فرماندهان پیرامونش را گرفته بودند به طرف دروازه‌ی رومانوس مقدس رفت. سلطان محمد فاتح بدینگونه وارد شهر قسطنطنیه و پایتخت قیصرها شد، و با شگفتی و اعجاب در خیابان‌های وسیع می‌گشت و کاخ‌های پرشکوه و کلیساهای با عظمت و خانه‌های مجلل آن را می‌نگریست، همین که به مقابل کلیسای «ایاصوفیا» که بزرگترین کلیسای آنجا بود رسید، از اسپ پیاده شد و به درون آن رفت، سپس لحظه‌ای درنگ کرد و به تماشای آن پرداخت. عظمت و شکوه ستون‌های سنگی و زیبای آن که از سایر نقاط عالم قدیم آورده بودند، او را مبهوت ساخت.
سلطان در همان حال دستور داد که از روی منبر کلیسا قرآن تلاوت شود و خود کلیسا را به صورت مسجد درآورند، و از بلندی گنبد مرتفع آن برای نماز اذان بگویند.
سلطان با همراهان به منظور شکر خداوند نماز گزاردند. صلیب‌ها و عکس‌ها و مجسمه‌ها را از جایگاه خود فرود آوردند. دیوارها را سترده و تطهیر نمودند. بدینگونه شعائر اسلامی در شهر قسطنطنیه چند ساعت پس از فتح به طور رسمی افتتاح شد، و پرچم اسلام از همان هنگام در بلندی دیوارهای آن به اهتزاز درآمد.
کلیسای تاریخی «ایاصوفیا» در قرن چهارم میلادی در عهد قسطنطین بزرگ ساخته شد، و در تمام دوران حیات روم شرقی پایدار بود. آیاصوفیا نمونه‌ای از بهترین نمونه‌های فن معماری مسیحی بود. در خلال قرن‌ها کلیسای رسمی دولتی بود. قیصرها در آن تاج‌گذاری می‌کردند. مجالس عقدشان را در آن منعقد می‌ساختند، و کنگره‌های بزرگ دینی را در آنجا برگزار می‌نمودند.
محلی به تمام معنی مقدس بود، و تاریخ آن با پاره‌ای از افسانه‌ها و معجزات خارق عادت آمیخته بود.
بعد از سقوط شهر عده‌ای از سربازان جسد امپراطور را در میان انبوه کشتگان پیدا کردند، و از لباس ارغوانی که با تارهای زربفت ملیله‌دوزی شده بود، شناخته شد.
دوک نو تاراس نخست وزیر او را شناخت. سر بریده‌اش را برای سلطان بردند. همچنین سر بریده‌ی امیر اورخان نوه سلطان سلیمان را که در قصر امپراطوری بازداشت بود نیز برای سلطان بردند. وی هنگام ورود ترکان به شهر، خود را از بلندی یکی از برج‌ها به زمین افکند و مرگ را بر ننگ اسارت ترجیح داد.
سلطان دستور داد سر امپراطور را روی یک ستون تاریخی در یکی از میدان‌های شهر قرار دهند. آنگاه سر بریده را در نقاط مختلف شهرهای ترکیه گرداندند، و به یونانیان اجازه دادند که جسد او را دفن کنند.
سلطان دستور داد دوک نو تاراس رئیس وزراء را بازداشت نمایند. او بعد از امپراطور دومین شخصیت دولت بود. سپس او را به حضور خواست، و راجع به عدم تسلیم شهر بازخواست کرد. دوک توضیح داد که این تسلیم امر محالی بود. سپس از گذشته عذرخواست و اموال و خزاین خود را به سلطان عرضه داشت. سلطان هم او را بخشید و آزاد کرد.
روز بعد از سقوط قسطنطنیه چهارشنبه 30 مای سلطان سواره در شهر به گردش پرداخت، و به کاخ قیاصره (بلاشرنی) درآمد. عظمت و شکوه آن سلطان را تحت تأثیر قرار داد. این همان قصری بود که بعدها قصر سلاطین عثمانی بر روی ویرانه‌های آن بنا شد.
در اثنای آن گیر و دار عده زیادی از اشراف یونانی و رجال سابق دولت دستگیر شدند. یوحنا ژوستنیانی از راه دریا توانست فرار کند، ولی اندکی بعد به واسطه زخمهائی که برداشته بود درگذشت.
اشراف ونیزی با پرداخت مبالغ هنگفتی آزادی خود را به دست آوردند. مورخ امپراطور وزیر «فرانزا» با افراد خاندانش به بزرگان و اطرافیان سلطان فروخته شدند. او بعد توانست با همسرش به «موره» برود([25]).
در روز جمعه موافق اول ژوئیه 1453 میلادی مؤذن در بلندی گنبد آیاصوفیا اذان نماز ظهر گفت  و سلطان فاتح در کلیسا نماز ظهر گزارد. بی‌مناسبت نیست یادآور شویم که در روز هفتم یعنی سومین روز فتح بنا به نقلی ترکان فاتح به قبر ابوایوب انصاری صحابی معروف برخورد نمودند که در اثنای محاصره دوم – قسطنطنیه در سال 51 هجری به شهادت رسید. قبر ابوایوب در ویرانه‌های دیوار بزرگ قسطنطنیه مجهول مانده بود. کشف آن را به علامه شیخ آق شمس الدین نسبت می‌دهند. نمودارشدن این قبر به عنوان معجزه و حادثه بزرگ دینی تلقی شد. ولی به نظر ما موضوع از صورت یک افسانه که معمولاً به دنبال هر فتحی پیش می‌آید، تجاوز نمی‌کند.
سلطان محمد ناوگان جنگی خود را در حالی که مملو از هزاران اسیر و غنائم و هدایا و ظروف طلا و نقره و البسه‌ی نفیس بود به حرکت درآورد. سایر سربازان نیز غنائمی راکه به دست آورده بودند حمل نمودند.
سلطان محمد بیست روز در قسطنطنیه به سر برد و به نظم امور شهر فتح شده پرداخت. اولین فرمانی که صادر کرد اعلان امنیت برای سکنه شهر بود، و این که هرکس شهر را ترک گفته می‌تواند آزادانه و با اطمینان به منازل خود برگردد و سایر مردم کار و کسب عادی خود را از سر گیرند.
سلطان بالاتر از همه این‌ها برای جلب توجه مسیحیان پطرک جدیدی جهت آنان تعیین کرد و همان آداب و رسوم قدیمی را در باره‌ی وی مرعی داشت، و همان اختیارات را که اسلاف وی دارا بودند به وی بخشید.
بسیاری از کلیساهائی را که روی تخریب ندیدند، همچنان باقی گذاشت تا نصارا بتوانند مراسم خود را در آن‌ها انجام دهند. ولی در عوض بیشتر اشراف سابق یونانی را که به شهر بازگشته بودند از بیم دسائس و توطئه‌های ایشان، دستگیر ساخت([26]).
سلطان فرمان داد دیوارهای پایتخت را ترمیم کنند، و برای تعمیر آن از سکنه مسلمان در کمترین وقت ممکن استفاده کرد. سپس نخستین مسجد را بر روی ویرانه‌ی کلیسای رسولان و قبور قیصرهای بیزانس، بنا کردند. این همان مسجدی است که تاکنون هم باقی است و به نام سلطان مشهور است([27]).
علاوه به دستور سلطان، تعداد دیگری از کلیساهای تاریخی تبدیل به مسجد شد.
بدینگونه پایتخت دولت روم شرقی از آغاز فتح پایتخت دولت جوان عثمانی گردید که تقدیر بود میراث قیصرها را از بین ببرد، و بعدها دائره‌ی سلطنت خود را بر بسیاری از امت‌های اروپائی گسترش دهد.
پایتخت نخستین عثمانی شهر «بورسا» و پایتخت دوم «ادرنه» بود و هردو نسبت به پایتخت روم شرقی که با وصف مصائب و خرابی‌هائی که دید در اواخر عهد خود، بزرگترین شهر عیسوی عالم بود، چیزی نبود.
محمد دوم بیست روز بعد از فتح قسطنطیه، در حالی که کاروان بزرگی از اسیران متشخص را به همراه داشت، به «ادرنه» بازگشت.
در میان بازداشتی‌ها صدر اعظم سابق خلیل پاشا وجود داشت که بعدها سلطان دستور اعدامش را صادر کرد. چون برای او ثابت شده بود که وی مردی خائن است و در اثنای محاصره‌‌ی شهر و قبل از آن با دشمن مربوط بوده است. سلطان مدت‌ها بود که در صداقت وی تردید داشت و منتظر فرصت بود تا به سرنوشت وی خاتمه دهد.
محاصره‌ی قسطنطنیه توسط محمد دوم، پنجمین محاصره‌ی دولت روم شرقی بود؛ زیرا قبلا بایزید اول در سال 1396 آن را محاصره کرد، سپس برای دومین بار بعد از پیروزی در جنگ «نیکویولیس» آن را محاصره کرد، و تا سال 1400 ادامه داشت. آنگاه پسرش موسی برای بار سوم به محاصره‌ی آن پرداخت. و در سال 1422 چهارمین محاصره به دست مراد دوم انجام گرفت، و در آخر محاصره‌ی پنجم و آخرین محاصره توسط محمد فاتح به وقوع پیوست.
قسطنطنیه از آغاز تأسیس خود جمعاً بیست و نه بار به محاصره افتاد و هفت مرتبه به دست جنگجویان سقوط کرد، و در هر نوبت بار دیگر به تملک قیصرها در می‌آمد. تا این که برای هشتمین بار به دست محمد دوم سقوط کرد و به سرنوشت آخرین قیصر و دولت روم شرقی خاتمه داد. این نخستین بار بود که از قلمرو مسیحیت خارج و به قلمرو اسلام در می‌آمد.
بدینگونه قسطنطنیه در دست ترکان عثمانی پس از محاصره‌ای که پنجاه و سه روز طول کشید، سقوط کرد، البته این هم بعد از جنگی سهمگین بود که ترکان بزرگترین اقدام و جرأت و شجاعت را در آن به منصه ظهور رساندند، و بیزانس‌ها مهمترین نوع فداکاری و شهامت و جان بازی را نشان دادند.
سقوط آخرین قیصرها در گرماگرم جنگ خود دلیل این فداکاری مؤثر در مقابل نیروهای بسیج شده ترکان در دریا و خشکی بود که آن‌ها را در میان گرفته و هرگونه مقاومتی را در هم می‌شکستند.
پس از فتح قسطنطنیه
قسطنطنیه پایتخت دولت روم شرقی، پس از زندگی طولانی درخشانی که قسطنطین اول هزار و صد و بیست و پنج سال پیش از آن تأسیس کرده بوده بود، سقوط کرد. قسطنطنیه پس از عالم قدیم طی قرن‌ها می‌درخشید و شاهد سقوط سایر رقیبان خود از دولت‌های بزرگ اسلامی در مشرق بود. قسطنطنیه در قلمرو خود تمدنی از بزرگترین تمدن‌های قدیم پدید آورد، و چندین قرن دژ مسیحیت در مشرق بود. با «رم» از نظر معنوی و سیاسی و زمانی رقابت داشت.
با قدرت و عظمت و کاخ‌های پرشکوه و مراکز علمی و دربار مجلل خود، درخشش قیصرهای قدیم را تجدید کرد، و آثار تمدن روم بزرگ را در لباس تازه‌اش ارائه داد، و از این راه شگفتی عالم قدیم و اهمیت و شکوه آن را باقی گذاشت.
سقوط قسطنطنیه به دست خلفای عثمانی، حادثه‌ی بزرگی بود که سراسر اروپا را تکان داد، و آن را به عنوان خطری برای تجدید قوای مشرق و قوای اسلام تلقی کردند. دربار پاپ هم علی رغم اختلافی که میان آن و دربار قسطنطنیه بود، متوجه شد که با فقدان قسطنطنیه، بزرگترین پشتیبان و نیرومندترین سنگری که بتواند نصرانیت را در شرق حفظ کند، از دست داده است.
همگی ملل نصارا پی بردند که با خطر روزافزون جدیدی مواجه خواهند بود. در واقع فتوحات عثمانی با سرعت دهشت‌انگیزی به طرف شمال بالکان راه می‌یافت و به آن سوی دانوب می‌رسید.
نیروهای دریائی ترکیه در آب‌های دریای مدیترانه پیش می‌رفت، و برتری قدیم دریائی ونیز و جنوا را تهدید می‌کرد. دست‌یافتن فاتح جدید بر مرز «اوترانتو» در جنوب ایتالیا (1480م) خود عامل تازه‌ای در بیدارساختن ایتالیا و بقیه ملل نصارا بود، ولی دیگر انگیزه قدیمی صلیبی‌گری در آن فروکش کرده بود و رو به خاموشی می‌رفت، و قدرت واحدی نبود که اجتماع پراکنده اروپا را گرد آورد، یا بتواند آن‌ها را برای خطر مشترک متحد سازد.
حقیقت اینست که سقوط قسطنطنیه سرآغاز یک سلسله طولانی از فتوحات و پیروزی‌های درخشان عثمانی در خشکی و دریا بود. به طوری که هنوز اواسط قرن شانزدهم نرسیده بود که ترکان توفیق یافتند بر مناطق وسیعی از اروپای میانه مانند مجارستان و رومانی و پولونی جنوبی و قسمت‌هائی از مشرق اطریش دست یابند.
ترکان روی به شهر «وین» نهادند، و برای نخستین بار آن را در سال 1529 م محاصره کردند. سپس برای دومین بار در سال 1683 به محاصره گرفتند. با این که این دو محاصره تاریخی بی‌نتیجه ماند مع الوصف همین که فتوحات عثمانی به این شکل به قلب اروپای مسیحی می‌رسید، خود اعلان خطری در سایر ملت‌های اروپائی بود.
در بسیاری از اوقات هم پیشروی ترکان عامل وحدت دربارهای اروپائی بود که صفوف خود را در برابر خطر مشترک و عقب‌راندن جنگجویان به طرف جنوب و شرق فشرده‌تر می‌کردند.
پادشاهان اورپای مسیحی و امرای آن‌ها، می‌دانستند که نبردهای ترکان، وطن و دین آن‌ها را به نابودی تهدید می‌کند، و هرگاه این خطر تجدید می‌شد دشمنی‌های خود را فراموش می‌کردند. بدون شک همان انگیزه‌ی جنگ‌های صلیبی بود که آن‌ها را برای مقاومت در برابر این خطر متحد می‌ساخت، هرچند این انگیزه در آن روز از دربار پاپ یا نقشه‌ی او، الهام نمی‌گرفت.
با سقوط قسطنطنیه پایتخت روم شرقی به دست ترکان عثمانی، خواب قدیمی خلفای اسلام تحقق یافت. فتح قسطنطنیه بزرگترین آمال آن‌ها برای سرایت و پیشرفت تعالیم اسلام تا قلب اروپای مسیحی بود. هرچند محاصره‌های پیشین قسطنطنیه به همین منظور بود، ولی در همان وقت هم از منظور تفوق جنگی و سیاسی و مقاصد دنیوی نیز برکنار نبود. همانطور که جنبه‌ی اخیر در جنگ‌های بعدی مسلمانان در سرزمین بیزانس غلبه داشت. سربازان اسلامی بعد از محاصره‌ی نخستین خود، بارها در قرون بعدی در نزدیک دیوارهای قسطنطنیه آشکار شدند، ولی کار مهمی انجام ندادند.
علاوه بر این، فتح اسلامی بزرگی که ترکان عثمانی با استیلای بر قسطنطنیه به آن تحقق بخشیدند، راه برای حمله پیروزمندانه ایشان به سوی بالکان و اروپا را هموار کرد. ترکان عثمانی بعد از آن توانستند به نقاط دوری تا قلب اروپا و شهر «وین» پیش روند، و بیشتر اقلیم‌های واقع در قلمرو دانوب را فتح کنند، و از این راه بزرگترین امپراطوری اسلامی را بعد از دوران نخستین تأسیس کنند. این امپراطوری عظیم، سلطنت مادی و قدرت رزمی بزرگی بود.
خلفای مجاهد عثمانی در حدود سه قرن فرمانوای بالکان و جنوب شرقی اروپا بودند.


[1]- VON  HAMMER: IBID. V. II. P. 401 GIBBON: IBID CH. LXVIII
[2]- MORDTMANN: IBIDE S. 27, VON HAMMER: IBID. V. II. P 396
[3]- GIBBON: IBID, CH. LXVIII
[4]- انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 587.
[5]- VON HAMMER: IBID, V. II. P. 406; MORATMAN: IBID; S. 40
[6]- مدرک سابق.
[7]- MORATMANN, IBID; S. 59.
[8]- این پل عبارت از چلیک‌ها و خمره‌هایی بود که به وسیله‌ی تخته و قلاب‌های آهنی به یکدیگر متصل می‌شد و بر روی آن‌ها سطح محکمی قرار داشت. بر روی این اسکله شناور یکی از بزرگترین توپ‌ها را نصب کردند و ضمناً هشتاد ناو با لشکریان عثمانی که خود را با وسائل قلعه‌گیری مثل نردبان مجهز ساخته بودند به حساسترین قسمت‌های شهر که قبلا هجوم فاتحان لاتین از آنجا صورت گرفته بود، شورش کردند. (انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 585). مترجم
[9]- MORATMANC: IBIS. S. 62.
[10]- MORATMANN: IBID; S, 79
[11]- مدرک سابق.
[12]- MOREA
[13]- VOW HAMMER: IBID; V. II. P. 414 & 415. GIBBON: IBID CH. LXVIII
[14]- W. H. Hotton: THE STORY of Constantin OPLE P. 148.
[15]- انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 591.
[16]-            «                                «             592.
[17]- انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 692.
[18]- VON HAMMER: IBID, V.II. P. 418. 420
[19]- VON HAMMER: IBID; V. LL. P. 420
[20]- سیر کوپرتایا سیرک Cercoporta گویا همین دروازه «خیلوپورتا» Xyloporta جدید باشد که دروازه چوبی هم نامیده می‌شود.
[21]- انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 597.
[22]- انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 595 – 596.
[23]- انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 595 – 596.
[24]- باید در اینجا یادآور شویم که وقتی صلیبی‌ها در سال 1204 وارد قسطنطنیه شدند، چندان خونریزی و ویرانی به راه انداختند که نمی‌توان وصف کرد. آن‌ها دیرها و کلیساها را اشغال کردند و تمام اندوخته‌ها و هدایای آن را به غارت بودند، و بسیاری از بناهای آن را منهدم ساختند. در حالی که قسطنطنیه شهری عیسوی بود، و صلیبی‌ها نیز مسیحی بودند!.
       گیبون می‌نویسد: با تمام این اوصاف نمی‌توان کتمان کرد که ترکان در هتک حرمت کلیساها از فاتحان لاتین قسطنطنیه بهتر بودند، اما آن مقدار از تندیس‌های عیسی و مریم باکره و قدیسانی که از چنگ کاتولیک‌های گناهکار سالم به در رفته بود، اینک بر سبیل یادگارهایی از آئین بت‌پرستی به دست مسلمانان غیور نابود می‌شد. (انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 597).
[25]- انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص 596.
[26]- VON HAMMER: IBID. V. III. P. 6, W. H. HUTTON: IBID P. 152
[27]- مقصود نخستین مسجدی است که خلفای عثمانی بنا کردند، و گرنه مدت‌ها طولانی قبل از آن قسطنطنیه مسجدی داشت که قیصرها به منظور اغراض سیاسی و جلب نظر دولت‌های اسلامی مجاور خود، اجازه‌ی بنای آن را داده بودند. این مسجد میان کلیسای ایران مقدس و دریا واقع بود.

از کتاب:
صحنه‌های تکان‌دهنده در تاریخ اسلام (ترجمه فارسی مواقف حاسمه فی تاریخ الإسلام)، تألیف: محمد عبدالله عنان، ترجمه: علی دوانی
 
مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPed.Com
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

یحیی بن معاذ (رحمه الله) فرمود: « عجبت ممن يحزن على نقصان ماله كيف لا يحزن على نقصان عمره. » «شخصی به خاطر ضیاع اموالش اندوهگین می‌شود، اما با کمال تأسف، زندگی‌اش مدام رو به زوال است، اما بخاطر این نابودی جبران‌ناپذیر اصلاً غمگین نمی‌شود». صفة الصفوة، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن الجوزي.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1531
دیروز : 3590
بازدید کل: 8969288

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010