|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>پیکار القصر
شماره مقاله : 7667 تعداد مشاهده : 299 تاریخ افزودن مقاله : 15/8/1389
|
پیکار القصر یا جنگ وادی المخازن نبرد مسلمانان شمال افریقا با استعمار پرتقال (986 هـ - 1578 م) هنگامی که تصادم طولانی که چند قرن میان اسپانیای اسلامی و اسپانیای مسیحی درگیر بود، به نتیجه قطعی رسید، و با سقوط «غرناطه» آخرین پایتخت اسلامی توسط «فردیناند» و «ایزابیلا» در آغاز سال 1492 م، دولت اسلامی در اندلس پایان یافت، سیاست پیروزمندانه اسپانیا، بعد از تحقق خوابهای عظیم خود، متوجه افقهای دیگری از فتح و توسعه در خارج شبه جزیره اسپانیا شد. اسپانیا در همان سال که غرناطه سقوط کرد توانست عالم جدید را به وسیله کولومپس کشف کند و بر قسمت عظیمی از اقطار و جزائر دست یابد. با کشف عالم جدید ثروت بیحساب آن به سوی اسپانیا سرازیر شد. این نعمت پردامنه اسپانیا را قانع نساخت و در آنجا توقف نکرد؛ زیرا پیوسته نظر به نقطهای نهائی داشت که قبل از آن رومیها و وندالها به آن نظر دوخته بودند. و آن این که نفوذ خود را بر کرانه دیگر هم گسترش دهد، و اگر توانست روش استعماری روم را در ناحیه غربی شمال افریقا بازگرداند. علاوه، اسپانیا در این میدان اندکی از همسایه مسیحی کوچک خود (پرتقال) در شبه جزیره عقب مانده بود؛ زیرا این مملکت تازه کار بعد از زوال قدرت «موحدین» توانست در کمتر از یک قرن به سرنوشت پایگاههای اسلامی در ایالت غربی اسپانیا خاتمه دهد. پرتقالیان در سال 1147 م نخست «اشبونه» یا «لشبونه» لیسبون را متصرف شد، و به دنبال آن بر «شنترین» و «یابره» سپس «شلب» و «شنتمریه» در غرب، دست یافت. بدینگونه هنوز قرن سیزدهم میلادی به نیمه نرسیده بود که پرتقال به قدرت نهائی مسلمانان در این قسمت غربی از شبه جزیره اسپانیا، پایان داد، و متعاقب آن به تقویت خود پرداخت، تا بتواند به جنگهای استعماری دست یازد. این در موقعی بود که همسایه بزرگ وی، اسپانیای مسیحی مدت دو قرن آخر را سرگرم کشمکش با اسپانیای اسلامی بود، و فقط تا اواخر قرن پانزدهم بود که از آن فراغت یافت. به همین جهت است که میبینیم پرتقال از اوائل قرن پانزدهم وارد این میدان میشود. در سال 1315 م (808 هـ) یوحنا اول پادشاه پرتقال طبق پیمانی که با سلطان ابوسعید بن احمد پادشاه مسلمان مغرب (شمال افریقا) بست. پرتقالیها «سبته» را بعد از محاصره طولانی که چند سال طول کشید، متصرف شدند، و مسجد جامع آن را تبدیل به کلیسا کردند. از سال 711 میلادی که مسلمانان بر «سبته» دست یافتند، سابقه نداشت که این مرز نیرومند به دست غیر مسلمان سقوط کند. استیلای پرتقالیها بر این شهر، سرآغاز یک سلسله حملات تجاوزکارانه استعماری آنها بر سواحل غربی شمال افریقا بود که پرتقالیها با حملات دریائی و اکتشافی خود به ابتکار هنری مشهور به دریانورد پسر یوحنا اول پادشاه پرتقال خود را برای آن مهیا کرده بودند. این فرمانده از سال 1418 م فرماندهی چندین هیئت دریائی را که سواحل غربی شمال افریقا و جزائر نزدیک به آن مانند «مادیرا» و غیره را پیمودند، برای اولین بار به عهده گرفت. این اکتشافات سرآغاز کشف راه دریائی هند توسط پرتقال هم بود. در سال 1464 م (869 هـ) پرتقالیها بر حدود «طنجه» استیلا یافتند. در سال 1471 (876) مرز «اسیلا» را نیز متصرف شدند، و همان وقت از سمت جنوب به طرف «سوس» سرازیر گردیدند، و بر قسمتی از نقاط حساس آن دست یافتند. در سال 1502 م (907 هـ) پرتقالیها در نزدیک «ازمور» پیاده شدند، و سه سال پس از آن مرز «عرأش» را تصرف کردند. آنگاه بندر «اقادیر» و «آلفی» را در سال 1507 اشغال نمودند، و در سال 1513 «ازمور» را به تصرف آوردند. سپس در سال 1514 از آنجا کوچ کردند. بدینگونه پرتقالیها توانستند بر قسمت اعظم سواحل غربی شمال افریقا مسلط گردند. این حملات تجاوزکارانه پرتقال از انگیزه صلیبیگری سرچشمه میگرفت. انگیزهای که در جنگهای پرتقال با مسلمانان در ایالت غربی اندلس (اسپانیا) حکمفرما بود. میدانیم که پرتقال بعد از فتح لیسبون و بایره و شنترین و غیره، نتوانست بر مسلمانان غلبه یابد و پایگاههای آنها را برچیند، مگر به کمک حملات مختلف صلیبی که طی آن سواحل خود را به سوی شرق پشت سر مینهاد. در همان هنگام طبیعی بود که مغربیها مقاومت در برابر پرتقالیها و جنگ با آنها را، جهاد و مبارزه ملی و وطنی خواهند دانست. پیروزی پرتقالیها در این حملات مربوط به تفوق اسلحهی جدید آنها مخصوصاً توپ بود. در این اوقات اسپانیای مسیحی، جنگهای خود را با اسپانیای اسلامی پایان داده و با استیلای بر مملکت غرناطه آخرین دولت اسلامی اندلس، به انتها رسیده بود (1492 م). همین که اسپانیا از تسلط بر اراضی مفتوحه اطمینان حاصل کرد، چشم به فتوحات پرتقالیها در سواحل مغرب دوخت و به دنبال آن دست به تجاوز زد. کاردینال خمنیس که به فرمان او مسلمان مغلوب اسپانیا را مسیحی میکردند، امیدوار بود که حملات صلیبی اسپانیا، سواحل شمالی مغرب را اشغال کند، به همان گونه که حملات پرتقال کرانههای غربی مغرب را اشغال نمود. اسپانیا اندکی قبل از آن حملات تجاوزکارانهي خود را با استیلای بر حدود «ملیله» به سواحل مغرب آغاز کرده بود (1490 م). در سال 1500 حملهی اسپانیای صلیبی به فرماندهی خود کاردینال خمنیس توانست بندر مرسی الکبیر را ترف نماید. در سال 1509 نیز حمله صلیبی دیگری به فرماندهی این روحانی متعصب انجام گرفت که طی آن «وهران» با وضع دردناکی از خونریزی و کشتار مردم مسلمان آنجا، به تصرف ایشان درآمد. در زمان امپراطور شارلکان اهتمام اسپانیا در استیلا بر مرزهای شمالی مغرب مضاعف گردید، و قسمت عمدهی آن از تحت فرمان حکومت مرکزی مجزا شد، و به صورت حکومتهای ضعیف محلی درآمد. اسپانیا میان امرای این مرزها فتنه میافکند و آنها را به جان هم میانداخت. در سال 1525 حفص پادشاه تونس درگذشت، و پسرانش بر سر تصاحب تخت پدر به کشمکش پرداختند. امیر البحر ترک خیرالدین به عنوان پادشاه برتونس مسلط شد. در اینجا امیر مخلوع ابوعبدالله محمد الحسن از امپراطور شارلکان استمداد نمود. امپراطور نیز نیروی دریائی به تونس فرستاد و خیرالدین ناگزیر شد، تونس را ترک گوید. امیر حسن هم بازگشت و به نام امپراطور حکومت کرد و تحت حمایت او قرار گرفت (1535) و اسپانیائیها توانستند بعضی از نقاط حساس تونس و جزائر آن را اشغال کرده، و مرز «بونه» را برای مدت کوتاهی اشغال نمایند. چند سال پس از آن در سال 1541 م امپراطور شارلکان در صدد برآمد که مرز الجزائر را اشغال کند. الجزائر و قلمرو آن از زمان خیرالدین تحت حکومت ترکان درآمده بود. از اینرو امپراطور ناوگان سنگین و سپاه انبوهی به سوی الجزائر گسیل داشت. میان اسپانیائیها و مغربیان به فرماندهی حسن پاشا پسر خیرالدین حکمران الجزائر در دریا و خشکی جنگی سهمگین به وقوع پیوست، و به نابودی ناوگان امپراطور و متلاشیشدن سپاه او پایان یافت. اسپانیا بندرهای «سبته» و «طنجه» را فراموش نکرده بود. اسپانیا از آغاز کار میدید تسلط پرتقالیها بر این دو بندر که در کرانهی دیگر تنگه جبل الطارق مقابل سرزمین او قرار گرفته است، تجاوز به حقوق اوست، و این حق طبیعی اسپانیاست که بر آنها دست یابد. این فرصت در زمان فلیپ دوم پادشاه اسپانیا دست داد. چون این پادشاه نیرومند توفیق یافت که در سال 1570 به اعتبار این که وارث قانونی تخت پرتقال است، بر آن کشور دست یابد، همین نیز موجب شد که اسپانیا «سبته» و «طنجه» را متصرف شود و آنها را ضمیمه قلمرو اسپانیا کند. تمام تجاوزات استعماری بر مرزهای مغرب بعد از اضمحلال قوای اسپانیای اسلامی و سقوط آن به دست همسایگانش در شبه جزیره یعنی اسپانیای مسیحی و پرتقال، به وقوع پیوست. اندلس (اسپانیای اسلامی) همواره سپری بود که مغرب را از تجاوز اسپانیای مسیحی حفظ میکرد. هنگامی که این سپر قدیمی از میان رفت، استعمار به کار سر و صورتدادن تجاوز خود، و تحققبخشیدن به مطامع قدیمی که پنهان میداشت، پرداخت. تصادمی که چند قرن در شبه جزیره میان اسپانیای اسلامی و اسپانیای مسیحی درگیر بود، و مغرب در آن نقش مهمی داشت، از صحنه قدیم خود داخل شبه جزیره ایبری به ساحل دیگر دریا و خود مغرب منتقل گشت. از بخت بد این تجاوز استعماری در زمانهائی به وقوع پیوست که فتنه و آشوب شمال افریقا را فرو گرفته بود، و آن را در معرض انحلال و نابودی قرار میداد. البته با این وصف مغرب فراموش نکرد که تا سرحد قدرت از مرزها و اراضی خود دفاع کند. این جهاد صفحات درخشانی را در تاریخ مغرب پدید آورده است، چه در دفاع از مرز شمالی یا غربی خود. مرزهای شمالی در صورتی که سبته و طنجه را از آن استثنا کنیم، و قوای مختلفی با حکمران آن به جنگ میپرداخت موقعیت خاصی به خود گرفته بود. از اینرو کشمکش پیرامون مرزهای غربی شمال افریقا از لحاظ زمان سابقهدارتر و طلانیتر بود. این کشمکش مخصوصاً بر ضد استعمار پرتقال که تجاوز خود را در طول ساحل جنوب غربی تا «اقادیر» گسترش داده بود، به وقوع میپیوست. این استعمار از موقعی که قدرت دریائی پرتقال نضج گرفت، و هیئتهای اکتشافی آن رو به فزونی گذاشت، پیوسته مراقب بود که در فرصتهای مناسب، تجاوز خود را توسعه دهد. و انتظار میکشید که هرگاه در سیر حوادث نقطهای را به نظر آورد که نفوذ در آن امکان داشته باشد، بر آن دست یابد. بدبختی این بود که حوادث مغرب هر لحظه این فرصتها را پیش میآورد. آشکارترین دوران این کشمکش جنگ تاریخی القصر بود که استعمار توانست ضربت کوبندهی خود را وارد سازد. نبردی که روشنترین تصادم بین شرق و غرب و اسلام و مسیحیت را در عصر جدید، پیش آورد. *** در سال 1573 م مطابق 981 هـ پادشاه مغرب سلطان ابومحمد عبدالله الغالب بالله السعدی درگذشت. و پسر او ابوعبدالله محمد متوکل به جای وی نشست. برادران او عبدالملک و احمد در این اوقات در الجزائر بودند که در آن موقع از متصرفات پادشاه عثمانی به شمار میرفت. دو برادر به قسطنطنیه رفتند و از سلطان سلیم خواستند که به آنها در استرداد سلطنت به اعتبار این که از پسر برادرشان سزاوارتر هستند کمک کند. سلطان عثمانی تقاضای آنها را اجابت نمود و حاکم الجزائر به نام «دولاتی» را با پنج هزار جنگجو با آنها روانه کرد تا بر سر قبضه کردن تخت مملکت، جنگ کنند. دو لشکر در موضعی به نام «رکن» نزدیک «فاس» باهم تلاقی کردند. عبدالملک سعی کرد فرماندهان برادر زادهاش متوکل را به خود جلب کند، و به آنها وعدهها داد. بعضی از آنها به وی پیوستند. متوکل نیروی خود را از دست داد، و در جنگی که درگرفت، فرار اختیار کرد. عبدالملک نیز مظفرانه وارد «فاس» شد. سپس با نیروهای خود رهسپار مراکش گردید. محمد متوکل با همراهان و یاورانش به «سوس» گریخت، و پس از آن که نیروهای خود را سر و سامان بخشید، برای جنگ با عموهایش بازگشت. دو سپاه در نزدیکی «سلا» بهم رسیدند. متوکل برای بار دوم گریخت و به مراکش عقب نشست، تا در آن تحصن اختیار کند، ولی عمویش احمد منصور او را بیرون راند و او به کوههای «درن» گریخت. بدینگونه سلطان ابو مروان عبدالملک در ماه ربیع الثانی سال 984 هـ 1576 م وارد مراکش شد، و برادرش احمد حکومت شهر «فاس» را به عهده گرفت. اما سلطان مغلوب، محمد متوکل، به بندر «طنجه» که در آن روز در دست پرتقالیها بود، و از نظر سیاسی از املاک پادشاه اسپانیا به شمار میرفت، فرار کرد. سپس از دریا گذشت و به اسپانیا رفت، و از فلیپ دوم پادشاه اسپانیا کمک خواست. ولی فلیپ جواب مساعد به او نداد. پس روی به پرتقال نهاد و از پادشاه آنجا «سپستیان» استمداد جست. سپستیان فرزند امیر یوحنا داماد امپراطور شارلکان و شوهر خواهر فلیپ دوم جوانی بیست و سه ساله بود، و تحت مراقبت روحانیون یسوعی بزرگ شده بود. جوانی متعصب و دارای روح صلیبیگری عمیقی بود. مخیلهاش سرشار از سلحشوری صلیبیگری بود. تمام آرزویش این بود که جنگ مقدس را بر ضد مغرب رهبری کند، او قبلا در سال 1574 م به مغرب حمله کرده بود، ولی نتیجهای نگرفت. وقتی محمد متوکل آهنگ وی نمود و به او پیشنهاد کرد که سایر مرزهای عربی مغرب را در اختیار او خواهد گذاشت، و او در مقابل کمک وی برای استرداد کشورش اکتفا به حکومت مناطق داخلی خواهد کرد، تقاضای او را پذیرفت، و دید که فرصت مناسبی برای تحققبخشیدن به مقاصد دینی و استعماریش به دست آمده است. پس سپاه و ناوگانی عظیم بسیج کرد. این لشکرکشی رنگ صلیبی داشت؛ زیرا نیروی بزرگی از داوطلبان اسپانیائی و آلمانی و ایتالیائی و دیگران به نیروهای او پیوستند. ناوگان پرتقالی از ساحل «قادس» به حرکت درآمد. این سپاه بزرگ از هزار کشتی تشکیل یافته بود. سپاه عظیم پرتقالی به سوی آبهای مغرب پیش آمد. پرتقالیها اندکی قبل از آن بر ساحل «اسیلا» واقع در حدود شمالی «عرائش» مستولی شده بودند. حمله هم از همین جا شروع شد. نیروهای پرتقالی در ساحل جنوبی «اسیلا» پیاده شدند، و از داخل اراضی آن به حرکت درآمدند تا به «وادی المخازن» نزدیک شهر «القصر الکبیر» رسیدند. سلطان مخلوع محمد متوکل در «طنجه» منتظر ورود سپاهیان پرتقال بود. او نیز با قوای خود که از سیصد جنگجو تجاوز نمیکرد به آنها پیوست. سلطان ابومروان عبدالملک در آن اثنا خود را مهیای جنگ با پرتقالیان مینمود. پس با نیروهای خود به «تامسنا» واقع در نزدیکی ساحل مقابل معموره «وسلا» رسید. برادرش احمد منصور حکمران «فاس» نیز با نفرات و خواربار به تقویت او پرداخت سپس برای ملاقات پرتقالیها روی به شمال نهاد. سلطان عبدالملک بیمار بود و او را در بستر بیماری حمل میکردند. با این وصف او فرماندهی سپاه و جنگ را رها نکرد. روایات در بارهی تعداد نیروهای پرتقالی مختلف است. بعضی از روایات آن را به یک صد و بیست و پنج هزار جنگجو برآورد کرده است. و بعضی دیگر آن را هشتاد هزار نفر دانسته است. در روایت دیگری قوای پرتقالی را بدینگونه تشریح میکند. دوازده هزار نفر پرتقالی، بیست هزار نفر اسپانیائی، سه هزار نفر آلمانی، سه هزار نفر ایتالیائی. این سپاهگران 200 توپ با خود داشتند. اما نیروهای مغرب، روایات آن را قریب چهل هزار جنگجو میداند که دارای سی و چهار عراده توپ بودند. دو لشکر در وادی المخازن نزدیک شهر «القصر» باهم تلاقی کردند. بیماری سلطان عبدالملک هر لحظه شدت مییافت. در آن حال او در بستر بیماری بود و همچنان تحرکات سپاهش را زیر نظر داشت. گویند محمد متوکل به وسیلهای او را مسموم ساخته بود تا پیش از جنگ جان سپارد، و کار مسلمانان به اختلال گراید، و شکست بخورند. عدهای از علما هم در سپاه مغرب بودند از جمله علامه مشهور شیخ ابوالمحاسن یوسف فاسی و غیره که به تقویت روحیه و تحریک همت و بیدارساختن شور این سپاه میپرداختند. فرماندهان سپاه مغرب پنج نفر بودند: ابوعلی قتوری، حسین علج جنوی، محمد ابوطیبه، علی بن موسی، و برادرش احمد حکمران سواحل «العرائش» میان دو سپاه جنگی هولناک روی داد، و مغربیها طی آن نمایشی بزرگ دادند. با این که سلطان در آغاز جنگ بدرود حیات گفته بود، ولی حاجب (وزیر دربارش علج رضوان مرگ او را متکوم داشته بود، و خود به نام سلطان اوامر را به امراء سپاه و سربازان صادر میکرد. جنگ با شدت ادامه داشت، تا این که در آخر، صفوف سربازان دشمن دچار بینظمی شد، و از هم پاشیده شدند، و به سختی درهم شکستند. «سپستیان» پادشاه پرتقال با غرقشدن در آب به قتل رسید. در همان وقت محمد متوکل نیز غرق شد! با این که جسد پادشاه پرتقال از آب گرفته شد و در «القصر» به خاک رفت و بعدها به «سبته» منتقل گردید، و از انجا به پرتقال بردند، و در دیر «سانجیرنمو» در «لیسبون» دفن شد، معهذا قتل او با افسانهها آمیخته شده و بسیاری از پرتقالیها را عقیده بر این است که او هنوز نمرده است، و میگویند به علت مذهبی پنهان شده است؟! اما محمد متوکل، او نیز جسدش از آب گرفته شد و او را پوست کندند و پر از کاه نمودند، سپس بردند به مراکش تا در اطراف شهر به نمایش بگذارند. به همین علت «مسلوخ» هم خوانده میشود. پایان کار نکبت بار او عبرتی بزرگ بود. این جنگ تاریخی: جنگ القصر یا جنگ وادی المخازن در روز دوم آخر جمادی الاولی سال 986 هـ مطابق 4 اگست 1578 م به وقوع پیوست، و در تواریخ فرنگی مشهور به «جنگ سه پادشاه» است که همگی نیز در آن جنگ کشته شدند. این جنگ گذشته از جنبه قاطعی که میان شرق و غرب، و اسلام و مسیحیت داشت، یکی از بزرگترین مصائبی بود که استعمار در حملات تجاوزکارانهی خود بر مغرب (شمال افریقا) متحمل گردید([1]). در همان روز که جنگ پایان یافت، احمد منصور به جای برادر متوفایش به سلطنت رسید، و در میدان جنگ سلطنت او اعلان شد. سلطان جدید نظر به اهمیت جنگ مزبور، پیروزی خود را به سایر دربارهای اسلامی نیز گزارش داد که قبل از همه دربار قسطنطنیه بود. مسلم است که دربار عثمانی، اخبار این پیروزی را با نهایت مسرت و خشنودی تلقی کرد. به خصوص که چند سال قبل از آن ناوگان ترکیه در مقابل ناوگان مسیحی در جنگ تاریخی «لپانتو» سخت شکست خورده بود. (سال 1571) از نظر دیگر این پیروزی درخشان که قوای مجاهد مغرب بر غرب متجاوز یافت، بزرگترین اثر را در عقبزدن استعمار پرتقال داشت، و مهمترین تأثیر را در بیداری روح مقاومت و جهاد در مغرب، بخشید. به طوری که قرنها مغرب پیوسته برای استرداد پایگاهها و مرزهای خود از دست اسپانیائیها و پرتقالی ها سرگرم جهاد بود. مغرب با جهاد طولانی و دلاورانه خود در این راه، صفحات درخشانی از جهاد ملی و دینی در تاریخ شمال افریقا پدید آورد. مغرب به خصوص از دستدادن «سبته» و «طنجه» را خسارت بزرگی برای خود میدانست، اما مغربیها از روز نخست درصدد بودند «سبته» را مسترد بدارند، و بارها آن را محاصره کردند، مخصوصاً در زمان مولای اسماعیل پادشاه بزرگ مغرب؛ زیرا محاصرهی آن بیست و شش سال طول کشید! از سال 1694 تا 1720 – ولی از آن محاصره طولانی نتیجهای عاید نشد و تاکنون هم در دست اسپانیاست. ولی «طنجه» در حدود هشتاد سال در دست اسپانیا بود، اما ادارات آن در اختیار پرتقالیها بود، سپس در سال 1656 کلیهی آن به پرتقال برگشت و استقلال آن را اعلام داشت. آنگاه انگلیسها در سال 1662 آن را تصرف کردند. مولای اسماعیل در صدد استرداد «طنجه» نیز برآمد و چندین بار آن را مورد هجوم قرار داد، و در آخر انگلیسها دیدند بهتر است آن را برای صاحبانش رها کنند. به همین جهت در سال 1684 از آنجا کوچ کردند، و به صورت مرز مغرب باقی ماند، تا این که به مقتضای معاهدهی مادرید در سال 1912 یک منطقه بین المللی گردید، و اخیراً به مادر بزرگ خود پیوسته و به عنوان حدود ساحلی کشور مغرب و جزءِ لایتجزای آن درآمد.
[1]- سلاوی در «الاستقصاء» روایات مختلف را در بارهی این جنگ نقل کرده است. (ج 3، ص 32 – 41)
از کتاب: صحنههای تکاندهنده در تاریخ اسلام (ترجمه فارسی مواقف حاسمه فی تاریخ الإسلام)، تألیف: محمد عبدالله عنان، ترجمه: علی دوانی مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPed.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|