|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
ادبیات>شرح واژه>ادیم
شماره مقاله : 7954 تعداد مشاهده : 256 تاریخ افزودن مقاله : 23/8/1389
|
ادیم . [ اَ ] (ع اِ) چرم . || مطلق پوست دباغت داده . (غیاث اللغات ). چرم مهیا و ساخته.|| پوستی که آنرا بودار گویند. (غیاث اللغات ). پوست خوشبوی که از یمن خیزد یعنی بلغار. پوست خوشبوی سرخ رنگ که بتابش سهیل رنگ گیرد و آنرا بلغار گویند و آن پوستی باشد خوشبوی و موج دار و رنگین ، گویند که از تابش ستاره ٔسهیل آن رنگ بهم میرساند. (برهان قاطع). و این دو نوع است : ادیم یمنی و ادیم طائفی . (مؤید الفضلاء). و گویند در طائف و کدرا و یمن از اثر سهیل ادیم نیکو آید:5 و از طایف ادیم خیزد. (حدود العالم ). و از سعده ادیم خیزد بسیار. (حدود العالم ). و ازین ناحیت [ عرب ] خرما خیزد از هر گونه و ادیم و ریگ مکی و سنگ فسان . (حدود العالم ).|| (ص ) مجازاً سُرخ.|| (اِ) پوست گوسپند. (مؤید الفضلاء). || چرم روسیه . || روی . (غیاث اللغات ). بسیط.|| دیم . وجه . رو. خد. || روی پوست . بشره . || ظاهر. - ادیم السماء ؛ ظاهر آن . || روشنی . - ادیم النهار ؛ روشنائی روز یا تمام آن . || اول هر چیز. - ادیم الضحی ؛ اول چاشت . (غیاث اللغات ). || طعام بانانخورش . (غیاث اللغات ). طعام گسترده خصوصاً. || انبان . اسم جمع: اَدَم . (منتهی الارب ). ج ، اُدُم ، آدمة، آدام . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). - ادیم مألوء ؛ پوستی که بدرخت اَلاء دباغت یافته باشد.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|