|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > معنی امام در زبان عربی و قرآن
شماره مقاله : 8023 تعداد مشاهده : 337 تاریخ افزودن مقاله : 25/8/1389
|
معنی امام در زبان عربی و یا قرآن امام در لغت لفظ مشترکی است بین این سه تا معانی: 1ـ قدوه (الگو و سرمشق) 2ـ کتاب 3ـ راه و طریق. در مختار الصحاح رازی آمده است که: «امام»، به معنی ناحیهای از زمین و راه است ميباشد؛ خداوند میفرماید: { وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ }(حجر / 79) «و این دو (قوم، یعنی قوم لوط وقوم شعیب، شهرهای ویران شدهي ایشان) بر سر راه واضح و آشکاری است». و «امام»، کسی است که به او اقتدا میشود كه جمع آن ائمه است؛ خداوند میفرماید: { وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}(یس / 12) «و ما همه چیز را در کتاب آشکار (لوح محفوظ) سرشماری مینمائیم و مینگاریم». حسن میگوید: {فِي إِمَامٍ مُبِينٍ }یعنی: در کتاب آشکار. در مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی آمده است که: «امام یعنی کسی که به او اقتدا شود، خواه انسان باشد – مثل اينكه به اقوال و افعالش اقتدا نمایند – یا کتاب. و چنین کسی ممکن است بر راه حق باشد یا ممکن است بر راه باطل، و جمع امام، ائمه است. و قول خداوند که میفرماید: { يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ }(اسراء / 71) «[ياد كن] روزى را كه هر گروهى از مردم را با پيشوايشان مىخوانيم». یعنی: آنان را همراه با کسی که به او اقتدا نمودهاند، فرا میخوانیم. بعضی گفتهاند: انسانها را همراه با نامهي اعمالشان فرا میخوانیم. فرموده خداوند که میفرماید: { وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}گفته شده است که این آیه اشاره به لوح محفوظ دارد». بنابراین، معنای اصلی لفظ امام یعنی آنچه که بدان اقتدا و از آن پیروی شود. با توجه به اينكه قدوه (الگو)، کتاب و طریق (راه) در این معنا با هم مشترکاند، لذا لفظ امام بر آن معنا اطلاق میشود. بنابراین، قدوه (الگو) یعنی کسی که به او اقتدا گردد و از او پیروی شود، خواه نباله روی به راه حق باشد یا به راه باطل. طریق (راه) نيز آن است که شخص رونده آنرا دنبال میکند تا به هدف و غایتش برسد. کتاب هم همینطور است، یعنی از الفاظ و سطرها و مقاصدش برای رسیدن به هدف پیروی میشود. قاعدهي شناخت معنای مقصود از لفظ مشترک در میان معانی متعدد لفظ وقتی مشترک بین چندین معنی باشد – یعنی در اصل لغویاش بر بیشتر از یک معنی حمل شود – متکلم وقتی آنرا استعمال میکند و یا آنرا در جمله قرار میدهد لابد مرادش یک معنا بوده که از بقیهي معنایش شناخته شده است و برای معنای مقصود از کلام متکلم، باید چیزی باشد که بر آن دلالت كند و آنرا از بقیهي معانی مشترک تخصیص نماید؛ بايد گفت كه این همان چیزی است که به آن قرائن گفته میشود وگرنه اگر قرائن در جملهي مشترکی وجود نداشته باشند، کلام، فصیح و روشن نخواهد بود بلکه کلام مشکل و مبهمی خواهد بود. مثال: اگر ما لفظ (عین) را به عنوان مثال انتخاب کنیم، در اصل لغویاش این لفظ عین، مشترک بین چندین معناست، از آن جمله: چشم، جاسوس و چشمهي آب. میگویی: (ذهبت الی طبیب العیون): (پیش دکتر چشم رفتم. یا پیش چشم پزشک رفتم). و (أمسکنا بعین للعدو): (جاسوسی را دستگیر کردیم که برای دشمن جاسوسی میکرد). و (شربنا من عین صافية): (از چشمهي گوارایی نوشیدیم). در جملهي اول، حمل لفظ عین بر جاسوس، صحیح نیست. و در جملهي دوم هم حملش بر چشمهي آب صحیح نمیباشد. همچنین در لفظ سومی حمل آن بر چشم بینایی انسان درست نیست، چون در این جملات قرائن لفظیی وجود دارند که مانع این اشتباه هستند، و لفظ عین را در جملهي اول بر چشم انسان، در جملهي دوم بر جاسوس و در جملهي سوم بر چشمهي آب، حمل میکنند. حمل لفظ مشترک بر معنای غیر مقصود صحیح نمیباشد مگر نزد دیوانه و انسان کودنی که حماقتش به نهایت خود رسیده باشد – و چقدر زیادند –. پس اگر این دیوانه بر سرش عمامهای را بگذارد آیا نزد عقلا مسخره نمیشود؟ پس اگر این عمامهها زیاد شوند گروه دیوانهها به وجود میآید نه بیشتر! بنابراین، به ناچار باید به سیاق عباراتی که لفظ در آن وارد شده است توجه کرد و همچنین به قرائنی که معنای آنرا مشخص میکنند. وگرنه تفسیر بازیچهای میشود که سزاوار شأن کلام خداوند تبارک و تعالی (قرآن) نیست. آیا نمیبینی که یوسف علیه السلام به کلمهي (الرب) در قولی که خداوند از او حکایت میکند چه قصد داشته است؟ { وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ }(یوسف / 42) «(یوسف خطاب) به یکی از آن دو که میدانست آزاد میگردد گفت: مرا در پیش سرور خود (یعنی شاه مصر) یادآور شو (و شرح حال مرا به او بگو، باشد کسی از زندان رهایم کند)». و قول خداوند: {أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا }(یوسف / 41) «اما یکی از شما (که در خواب دیده است که انگور برای شراب میفشارد، آزاد میگردد و دوباره ساقی مجلس میشود و) به سرور خود شراب میدهد». آیا از سیاق و قرائن موجود در این آیات این احتمال وجود دارد که ما لفظ (الرب) را در اینجا به غیر از پادشاه تفسیر کنیم؟! ـ امام به معنای الگو و سرمشق و راهنما (قدوه). لفظ امام گاهی مواقع به معنای الگو و سرمشق استعمال میشود، مثل قول خداوند: { وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (٧٤)}(فرقان / 74) «و کسانی که میگویند: پروردگارا! همسران و فرزندانی به ما عطا فرما (که به سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده، مایهي سرور ما و) باعث روشنی چشمانمان گردند، و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان (به گونهای که در صالحات و حسنات به ما اقتداء و از ما پیروی نمایند)». { وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ (٢٤)} (سجده / 24) «و از آنان چون شكيبايى ورزيدند و به آيات ما يقين يافتند پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند». { وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (١٢٤)}(بقره / 124) «و (به خاطر آورید) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با سخنانی (مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف، و از راههای مختلف و با وسائل گوناگون) بیازمود و او (به خوبی از عهدهي آزمایش برآمد و) آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد. (خداوند بدو) گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. (ابراهیم) گفت: آیا از دودمان من (نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد؟ خداوند گفت: (درخواست تو را پذیرفتم، ولی) پیمان من به ستمکاران نمیرسد (بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در بر میگیرد)». { فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ }(توبه / 12) «با سردستگان کفر و ضلال بجنگید». { وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ }(قصص / 41) «ما آنان را سردستگان و پیشوایانی کردیم که مردمآنرا به سوی دوزخ میخوانند.» امام در اینجا معنایش یکی است و همان پیشوایی است، خواه پیشوایي در خیر باشد یا در شر. امام به معنای کتاب امام گاهی مواقع هم به معنای کتاب میآید. مثل قول خداوند: { وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً }(هود/17 احقاف/12) «پیش از قرآن، کتاب موسی (تورات) پیشوا و رحمت بود». { يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ }(اسراء / 71) «روزی همهي انسآنها را همراه با نامهي اعمالشان فرا میخوانیم». قرینهي صارفهای که در این آیه وجود دارد و معنی لفظ امام را به کتاب نسبت میدهد، قسمت بعدی همین آیه است که به عنوان تمامکنندهي آن آمده است؛ میفرماید: {فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلا يُظْلَمُونَ فَتِيلا (٧١)}(اسراء / 71) «آنگاه هر کس نامهي اعمالش به دست راستش داده شود (جزو سعادتمندان است) و آنان نامهي اعمالشآنرا (شادان و خندان) میخوانند و کمترین ستمی بدیشان نخواهد شد». و در همان اوائل این سوره خداوند پاک و منزه میفرماید: { وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا (١٣)اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا (١٤)} (اسراء / 13ـ14) «ما اعمال هر کسی را (همچون گردن بند) به گردنش آویختهایم (و او را گروگان کردار و عهدهدار رفتارش ساختهایم) و در روز قیامت کتابی را (که کارنامهي اعمال او است) برای وی بیرون میآوریم که گشوده به (دست) او میرسد. (در آن روز بدو گفته میشود:) کتاب (اعمال) خود را بخوان (و سعادت یا شقاوت خویش را بدان). کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی. (چون مسایل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرسی دیگری نیست)». معنی آیهي پیش این است که: هر کس که نامهي اعمالش به دست راستش داده شود، آنان نامهي اعمالشان را میخوانند و نسبت به آن شاد و خندانند. همان طور که خداوند میفرماید: { فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ (١٩)}(حاقه / 19) «و اما هر کس که نامهي اعمالش به دست راست او داده شود، (فریاد شادی سر میدهد و) میگوید: (اهای اهل محشر! بیائید) نامهي اعمال مرا بگیرید و بخوانید!.» نظیر همین خداوند میفرماید: { وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٢٨)هَذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٢٩)فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (٣٠)وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَكُنْتُمْ قَوْمًا مُجْرِمِينَ (٣١)}(جاثیه / 28ـ31) «(ای مخاطب! در آن روز) هر ملتی را میبینی که (خاشعانه و خاضعانه، چشم به انتظار فرمان یزدان، در محضر دادگاه خداوند دادگر مهربان) بر سر زانوها نشسته است. هر ملتی به سوی نامهي اعمالش فرا خوانده میشود (و بدیشان گفته میشود): امروز جزا و سزای کارهایی که میکردهاید به شما داده میشود. این (نامهي اعمال که دریافت میدارید) کتاب ما است و اعمال شما را صادقانه بازگو میکند، (ما از فرشتگان خود) خواسته بودیم که تمام کارهایی را یادداشت کنند و بنویسند که شما در دنیا انجام میدادید و اما کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته انجام میدهند، پروردگارشان ایشان را (به بهشت میبرد و) غرق نعمت خویش میگرداند. رستگاری و پیروزی آشکار همین است. و اما کسانی که کافر میگردند (بدیشان گفته میشود): مگر آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما بزرگی و عظمت میافروختید و تکبر میکردید، و مردمان بزهکار و گناهکاری بودید؟.» منظور این نیست که هر طائفهای از مردم امام و یا کتاب مشترکی داشته باشند، بلکه منظور این است که برای هر فردی کتاب (نامهي عمل) یا امام مخصوص به خودش وجود دارد. و این معنا برای کسی که این آیهي خداوند پاک و منزه را بخواند واضح و آشکار است: {فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلا يُظْلَمُونَ فَتِيلا (٧١)وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلا (٧٢)}(اسراء / 71ـ72) «آنگاه هر کس نامهي اعمالش به دست راستش داده شود (جزو سعادتمندان است) و آنان نامهي اعمالشان را (شادان و خندان) میخوانند و کمترین ستمی بدیشان نخواهد شد. و هر کس در این (جهان) کور (دل و گمراه) باشد، در آخرت کورتر و گمراهتر خواهد بود (چرا که وجود اخروی انسان، درخت روئیده از دانهي زندگی دنیوی او است)». و این مانند فرموده خداوند است که میفرماید: { فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ (٧)فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا (٨)وَيَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا (٩)وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ (١٠)فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا (١١)وَيَصْلَى سَعِيرًا (١٢)}(انشقاق / 7ـ12) «در آن وقت، هر کس نامهي اعمالش به دست راستش داده شود، با او حساب ساده و آسانی خواهد شد، و خرم و شادان به سوی کسان و خویشان مؤمن خود بر میگردد. و اما آن کس که از پشت سر نامهي اعمالش بدو داده شود، مرگ را فریاد خواهد داشت و هلاک خود را خواهد طلبید و به آتش سوزان دوزخ در خواهد آمد و خواهد سوخت». اما تفسیر کردن (امام) در این آیات به (قدوه) یعنی الگو، رهبر و سرمشق، شبهه و احتمال است و احتیاج به قرینه دارد. اما چنین تفسیری از مفهوم آیه بعيد به نظر ميرسد و بعيدتر از آن، تفسیر امام در این آیات به معنای امامی است که امامیه آنرا تعریف کردهاند: و آن مردی است که خداوند بر امامتش نص گذاشته است. (یعنی به آن اشارهي صریح کرده است)؛ كه این، جز شبهه چیزی نیست و قولی که مبنای آن شبهه باشد، آن هم شبهه خواهد بود. و مبنای اصول دین بر یقین و قطعیت است نه بر شبهات و گمانها. امامیه بعد از این ناچار بايد بگویند: مراد از امام در اینجا فقط اشخاص معینی هستند نه غیر آنها؛ اما چنین چیزی هم محال است، چون هیچ قرینه و یا اشارهای در این آیات به آن نشده است و وجود ندارد، چه رسد به اينكه به آن تصریح شده باشد، در حالی که این مسألهی مورد نیاز ما در اینجا است. بنابراین، قائل شدن به امام در این آیات به همان معنایی که امامیه برای آن تعریف میکنند، در واقع چیزی جز سخن نسنجیده و بیربط و تأویل بیجايی بیش نیست. و استدلال به این آیات برای اثبات امامت محال است و مبنای آن براساس شبههای است که آن شبهه بر شبههای دیگری استوار است!!! خداوند هرگز دینش را بر چنین پایهي اقامه ننموده است، (یعنی براساس شبهات) بلکه ارکان و ستونهای دینش را ثابت و استوار قرار داده است. تمام امت محمد صلی الله علیه و سلم از اول تا آخرش زیر پرچم خود محمد صلی الله علیه و سلم ، فراخوانده خواهد شد و فقط خود حضرت محمد صلی الله علیه و سلم شاهد امتش است نه غیر او، همان طور که خداوند عزوجل میفرماید: {فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاءِ شَهِيدًا (٤١)يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الأرْضُ وَلا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا (٤٢)} (نساء / 41ـ42) «(ای محمد صلی الله علیه و سلم ! حال اینان) چگونه خواهد بود بدان گاه که از هر ملتی گواهی (از پیغمبران برای شهادت بر امت خود) بیاوریم و تو را (نیز به عنوان) شاهدی بر (امت خود، از جمله) اینان (یعنی تنگچشمان و نافرمایان) بیاوریم؟ در آن روز (که چنین کارهائی به وقوع پیوندد) کسانی که کفر را برگزیده و از فرمان پیغمبر سر برتافتهاند، دوست میدارند که کاش (همان گونه که مردگآنرا در خاک دفن میکنند و خاک بر پیکرشان میریزند، ایشآنرا نیز در دل خاک دفن میکردند و) زمین (مزار ایشان) را بر روی آنان صاف میکردند (و همچون مردگان در خاک پنهان میشدند و چنین شرمندگی و درد و رنجی را نمیدیدند. در آن روز آنان) نمیتوانند کردار یا گفتاری را از خدا پنهان سازند». و میفرماید: {وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاءِ }(نحل / 89) «روزی در میان هر امتی گواهی از خودشان بر آنان میگماریم (که در دنیا پیغمبر ایشان بوده است)، و تو را (ای محمد)! بر اینان (که هم اینک در جهان هستند و یا اينكه بعدها به وجود میآیند) گواه میگیریم». بلکه محمد صلی الله علیه و سلم بر تمام ملتها شاهد است، همان طور که خداوند میفرماید: { وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا }(بقره / 143) «و بیگمان شما را ملت میانهروی کردهایم (نه در دین افراط و غلوی میورزید، و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید. حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید) تا گواهانی بر مردم باشید (و بر تفریط مادی گرایان لذائذ جسمانی طلب و روحانیت باخته، و بر افراط تارکان دنیا و ترک لذائذ جسمانی کرده، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جادهي اعتدال مشاهده نمائید) و پیغمبر (نیز) بر شما گواه باشد (تا چنانچه دستهای از شما راه او گیرد، و یا گروهی از شما از جادهي سیرت و شریعت او بیرون رود، با آیین و کردار خویش بر ایشان حجت و گواه باشد)». و میفرماید: {هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ }(حج / 78) «خدا شما را قبلاً (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمآنهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوهي حسنهي ملتهای دیگر کرده است) تا پیغمبر (با شهادت عملی خود) گواه بر شما باشد (و در روز قیامت رفتار و کردارش مقیاس سنجیده اعمال شما مسلمانان گردد) و شما هم (با شهادت عملی خود) گواه بر مردمان باشید (و رفتار و کردارتان به عنوان امت نمونه، محک سنجش اعمال سایرین، و الگوی بارز خدا پرستان راستین گردد)». و پیامبر صلی الله علیه و سلم امتش را به گروهها و طوایفی تقسیم نکرده است، تا در اثر آن گروهی همراه علی آیند و گروهی همراه حسن و گروهی همراه حسین و دیگر گروههای چهارم و پنجم.... اما گروه و طائفهي دوازدهم از لحاظ تعداد امت بر بقیهي طوائف گذشته بیشتر خواهد بود! زیرا از امام دوازدهم به همراه امتش تا الان نزدیک دوازده قرن گذشته است. و اگر این غیبت او تا روز قیامت استمرار پیدا کند چندها که زیر پرچمش خواهند ایستاد؟!! رسول خدا صلی الله علیه و سلم در آن وضعیت و موقعیت نزدیک است که گم شود و بعد از تقسیم امت بر بقیهي شریکانش به خاطر کمی امتی که با او حشر خواهند شد، دیده نمیشود، مخصوصاً اکثر معاصرانش که از امت خلیفهاش خواهند بود، خلیفهای که بعد از او (محمد صلی الله علیه و سلم ) اقامت گزیده و مستقر شده است!! اگر آیهي قرآن این گونه تفسیر شود که امام معصوم بر اهل زمان خودش حجت و گواه و شاهد است مقتضای آن این است: یعنی هر مجموعه و گروهی همراه امام زمان خود خوانده میشود، در نتیجه امت به تعداد ائمه تقسیم میشود! آنگاه معنی آیه چنین میباشد: روزی همهي انسانها را همراه با نامهي اعمالشان فرا میخوانیم، آنگاه هر کس نامهي اعمالش به دست راستش داده شود، امام و فرماندهاش در بهشت خواهد بود و کسی که نامهي اعمالش به دست چپش داده شود امام و فرماندهاش در جهنم خواهد بود. خندهام گرفت، آنگاه که با دو گوشم میشنيدم و با دو چشمم مشاهده ميكردم، آن مرد عاقل، محترم و مهمی که عمامهي بزرگی داشت... دارای پیکري عظیم... قدي بلند..... چشماني درشت... و شانههایي پهن بود... نمیدانستیم اصلش از کجاست؟ از دلیل امامت از او پرسیدم؟ گفت:{ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ } «و ما همه چیز را در کتاب آشکار (لوح محفوظ) سرشماری مینماییم و مینگاریم». چطور نخندم، در حالی که این شیخ فکر میکند پشت امامش همچون تختهسیاهی است که در هستی به گردش در آمده و مملو از نوشتهها، اعداد و شمارش و آمار است؟! این عبارت در ضمن و لابهلای این قول خداوند آمدهاست: {إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ (١٢)} (یس / 12) «ما خودمان مردگان را زنده میگردانیم، و چیزهایی را که (در دنیا) پیشاپیش فرستادهاند و (کارهائی را که کردهاند، و همچنین) چیزهایی را که (در آن) بر جای نهادهاند (و کارهائی را که نکردهاند، ثبت و ضبط میکنیم و) مینویسیم. و ما همه چیز را در کتاب آشکار (لوح محفوظ) سرشماری مینمائیم و مینگاریم». كه در اینجا به معنای کتابت و سرشماری است، ای گروه عاقلان! امام به معنای طریق (راه) امام به معنای راه و طریق در این قول خداوند آمده است: {وَإِنْ كَانَ أَصْحَابُ الأيْكَةِ لَظَالِمِينَ (٧٨)فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ (٧٩) } (حجر / 78ـ79) «ساکنان سرزمین ایکه (که قوم شعیب بودند، مانند قوم لوط متمرد و بیایمان و) ستمگر بودند. پس از آنان انتقام گرفتیم، و این دو (قوم، یعنی قوم لوط و قوم شعیب، شهرهای ویران شدهي ایشان) بر سر راه واضح و آشکاری است». یعنی: آثار شهرهای قوم لوط و قوم شعیب که قبل از این ذکر شدهاند، بر سر راه واضح و آشکاری هستند. اینها سه معنای امام هستند که در قرآن آمدهاند و در قرآن معنای چهارمی برای امام وجود ندارد. معنای چهارم برای امام اصطلاح تازهای است اما امام به معنای شخص معصومی که از جانب الله تعالی معین شده و اطاعتش بر مردم واجب باشد، اصطلاح جدید و تازه اختراعی است که نزد عرب و یا زبان آنها که قرآن با آن زبان نازل شده است، شناخته شده نیست! این معنایی است که فرقههای امامیه از قبیل: اسماعیلیه، اثنيعشریه، فطحیه، ناووسیه، کیسانیه و... آنرا اختراع کردهاند. گفتنی است که این معنی تازه و نو بعد از فاصلهي زمانی درازی از تکمیل شدن نزول قرآن و کامل شدن دین و تمام شدن نعمت به وجود آمده است. معنای امام معصوم نه در زبان عرب و نه در اصطلاح قرآن اصلاً وجود ندارد قوم عرب از میان گویشهای خود این معنا را نمیشناسد که برای لفظ امام حادث شده است. در واقع و نفس الامر، عرب وقتی لفظ امام را برای شخصی عنوان کنند، آنان این لفظ را براي قدوه (الگو و سرمشق) اطلاق مینمايند، لازم به ذکر است که شرط امام (الگو) نزد آنها این نیست که معصوم باشد و یا مقام و منصبی از جانب پروردگار داشته باشد. در طول تاریخ عرب از آنها دیده نشده است که آنان شخصی را به عنوان امام برگزیده باشند، و به او اقتدا نموده باشند که در بر دارندهي همهي این اوصاف باشد، یا چنین صفاتی را برای او به شرط گرفته باشند. پس چطور لفظ را در معنایی که برای آنها نا آشناست و وجود ندارد استعمال میکنند؟! یعنی چطور قومی، لفظی را برای معنای غیر آشنا و غیر معروف و یا اسمی را برای مسمای غیر موجود وضع میکند؟! مگر این طور نیست که وجود مسمی بر وجود اسم سبقت دارد؟ و اسم نیاز و حاجتی است که بعد از وجود مسمی به وجود می آید؟ در زندگی عرب تنها یک روز نیاز به وجود قدوهي (الگو) معصوم احساس نشده است، آنان چنین معنایی را برای امام نمیشناسند، در حالی که قوم عرب از لحاظ بزرگداشت اشخاص و خضوع و خشوع در برابر آنها و تقلید کورکورانه از آنها، از دورترین مردمانند. اصحاب و تابعین هم فوت کردند و چنین معنایی را از امام (که امامیه ادعا میکنند) نشناختند. آنان – همانند گذشتگانشان در محیط عرب – از شخص پرستی دوری میکردند، بلکه حتی با خود رسول الله صلی الله علیه و سلم در امور خارج از دائرهي وحی مناقشه میکردند؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم نيز نصائح و مشورت آنها را قبول میکرد و آنها را به آن تشویق مینمود. و در همین خصوص این قول خداوند نازل شد: { وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ }(آل عمران / 159) «و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن». سپس وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم فوت کرد اصحاب، با خلفا و امامانشان مانند اشخاص مقدس و معصومی معامله نکردند، بلکه با آنها در مواردی که برای آن نص صریحی همراه با شرایط اصولی و معروفش وجود نداشت، مناقشه میکردند و بر آنها رد میدادند و همه چیز را از آنان نمیپذیرفتند. اصحاب، این گونه با ابوبکر و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم و دیگران معامله میکردند. این چیزی است که خود کتابهای امامیه آنرا روایت کردهاند؛ در کتاب نهج البلاغه به نقل از علی رضی الله عنه چنین آمده است: (از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خودداري نکنيد، زيرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ايمن باشم، نميدانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرمايد، پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاريم که جز او پروردگاري نيست)[1]. (آنچه که بين من و خدا نارواست اگر انجام دهم و مهلت دو رکعت نماز داشته باشم که از خدا عافيت طلبم، مرا اندوهگين نخواهد ساخت)([2]). از وصیت حضرت علی رضی الله عنه برای فرزندش حسن رضی الله عنه : (اگر درباره آن مشکلي براي تو پديد آمد آنرا به عدم آگاهي ارتباط ده، زيرا تو ابتدا با ناآگاهي متولد شدي و سپس علوم را فرا گرفتي، و چه بسيار است آنچه را که نميداني و خدا ميداند، که انديشهات سرگردان و بينش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را ميشناسي)([3]). (همانا کساني با من بيعت کردهاند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آنکه در بيعت حضور داشت، نميتواند خليفهاي ديگر برگزيند و آنکه غايب است، نميتواند بيعت مردم را نپذيرد، همانا شوراي مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت کسي گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودي خدا هم در آن است) ([4]). بنابراین، امام یک انتخاب بشری است و با اجماع امت (از مهاجرین و انصار) تحقق مییابد. امامت یا خلافت هم همینطور است، و منصب و مقام الهی نیست که جز با انتخاب الله تعالی صورت نگیرد! بله، غیر عربها (عجم) پادشاهانشان را مقدس میشمردند و شبیه خداوندانشان به حساب میآورند؛ اما قرآن به زبان عجم و در محیط عجم نازل نشده است. اما امام به معنای اصطلاحی امامیه حتی در یک جای قرآن وارد نشده است و حتی اشارهای در قرآن نیست که ائمه به این معنایی که امامیه میگویند قبل از اسلام وجود داشته باشند. در حالی که ذکر انبیاء و اسماء آنها و سیره و روش آنها در قرآن وجود دارد و در قرآن برای عظمت و بزرگی اسم (امامت) آیهای وجود ندارد که پیامبر صلی الله علیه و سلم یا بقیهي انبیاء -علیهم السلام- خود را به آن (امامت) مشغول کرده باشند و یا اقوامشان را به آن مشغول کرده باشند، بر سر آن (امامت) جنگیده باشند، برای اثبات آن با دلایل و معجزهها اقدام کرده باشند و شبهات را از آن نفی کرده باشند. هیچ پیامبری نبوده که به همراه نبوتش به امامت احدی همراه او دعوت کرده باشد، یا برای بعد از خودش به امامت وصیت کرده باشد. مشکل پیامبر صلی الله علیه و سلم با قومش چیزی جز توحید، نبوت و معاد نبود و ذکر این امور سهگانه در قرآن واضح و آشکار است، بلکه بیشتر قرآن در اینباره است. اما امامتی که دربارهي آن گفته میشود: (این اصل چهارمی است) حتی در یک جا از قرآن ذکر نشده است! اگر امامت مانند نبوت یک مقام و منصب الهی میبود، چرا خداوند تمام بندگانش را برای درخواست و طلب آن از او ارشاد و راهنمایی نمیکرد. همان طور که فرموده است: { وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا (٦٣)وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا (٦٤)وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا (٦٥)إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا (٦٦)وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا (٦٧)وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَلا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا (٦٨)يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا (٦٩)إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (٧٠)وَمَنْ تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا (٧١)وَالَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا (٧٢)وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا (٧٣)وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (٧٤) }(فرقان / 63ـ74) « و بندگان ( خوب خداي ) رحمان كسانيند كه آرام ( و بدون غرور و تكبّر ) روي زمين راه ميروند ( و تواضع در حركات و سكنات ايشان و حتي در راه رفتن آنان آشكار است ) ، و هنگامي كه نادانان ايشان را مخاطب ( دشنامها و بد و بيراههاي خود ) قرار ميدهند ، از آنان روي ميگردانند و به ترك ايشان ميگويند . و كسانيند كه ( بخش قابل ملاحظهاي از شب ، و گاهي تمام ) شب را با سجده و قيام به روز ميآورند ( و با عبادت و نماز سپري ميكنند ) . و كسانيند كه پيوسته ميگويند : پروردگارا ! عذاب دوزخ را از ما به دور دار . چرا كه عذاب آن ( گريبانگير هر كس كه شد از او ) جدا نميگردد ( و تا ابد ملازم وي ميشود ) . بيگمان دوزخ بدترين قرارگاه و جايگاه است . و كسانيند كه به هنگام خرج كردن ( مال براي خود و خانواده ) نه زيادهروي ميكنند و نه سختگيري ، و بلكه در ميان اين دو ( يعني اسراف و بخل ، حد ) ميانهروي و اعتدال را رعايت ميكنند . و كسانيند كه با الله ، معبود ديگري را به فرياد نميخوانند و پرستش نمينمايند ، و انساني را كه خداوند خونش را حرام كرده است ، به قتل نميرسانند مگر به حق ، و زنا نميكنند . چرا كه هر كس ( يكي از ) اين ( كارهاي ناشايست شرك و قتل و زنا ) را انجام دهد ، كيفر آن را ميبيند . ( كسي كه مرتكب يكي از كارهاي زشت و پلشت شرك و قتل و زنا شود ) عذاب او در قيامت مضاعف ميگردد ، و خوار و ذليل ، جاودانه در عذاب ميماند . مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد ، كه خداوند ( گناهان چنين كساني را ميبخشد و ) بديها و گناهان ( گذشته ) ايشان را به خوبيها و نيكيها تبديل ميكند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است ( و نه تنها كه سيّئات را ميبخشد ، بلكه آنها را تبديل به حسنات مينمايد ) . ( آخر ) كسي كه توبه كند و كار شايسته انجام دهد ، كاملاً به سوي خدا باز ميگردد ( و تبديل سيّئات به حسنات تعجّبي ندارد . زيرا كار خدا بيمثال ، و پاداش خدا بيحساب و درياي مهرش بيكران است ) . و ( بندگان خداي رحمان ) كسانيند كه بر باطل گواهي نميدهند ، و هنگامي كه كارهاي ياوه و سخنان پوچي را ببينند و بشنوند ، بزرگوارانه ( از شركت در بيهودهكاري و ياوهسرائي كنارهگيري ميكنند و از آنها ) ميگذرند . و كسانيند هنگامي كه به وسيله آيات پروردگارشان پند داده شدند همسان كران و نابينايان بر آن فرو نميافتند ( و غافلوار بدان گوش فرا نميدهند . بلكه با گوش دل ميشنوند و با چشم عقل بدان مينگرند ، و درسها و اندرزهاي قرآني را آويزه گوش جان ميكنند و نيروي ايمان خود را بدان تقويت ميسازند ) . و كسانيند كه ميگويند : پروردگارا ! همسران و فرزنداني به ما عطاء فرما ( كه به سبب انجام طاعات و عبادات و ديگر كارهاي پسنديده ، مايه سرور ما و ) باعث روشني چشمانمان گردند ، و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان ( به گونهاي كه در صالحات و حسنات به ما اقتداء و از ما پيروي نمايند )». و همچنین هر مسلمانی مأمور است که در دعایش این عبارت را بگوید: «اللهم اجعلنی للمتقین إماماً»:«باری پروردگارا! مرا پیشوا و الگوی پرهیزگاران گردان.» و این امام بودن برای تمام مسلمانان عام است و مخصوص اشخاص معینی نمیباشد. بنابراین، جایز نیست که ما به کلام خدا (قرآن) معانی و اصطلاحات تازهای را نسبت دهیم که در آن وجود ندارند و آن اصطلاحات را در لغتش استعمال نکرده است. بلکه بر ما واجب است که قرآن را تنها با زبان خود قرآن و مقاصد آن بفهمیم، در غیر این صورت نسبت به خدا دروغ نسبت دادهایم و از کسانی شدهایم که به دروغ از زبان خدا چیزی را بیان میدارند که صحت و سقم آنرا نمیدانند. كه این علی الاطلاق از بزرگترین گناهان است، حتی از شریک قرار دادن برای خدا هم بزرگتر است! همان طور که خداوند پاک و منزه میفرماید: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (٣٣) }(اعراف / 33) «بگو: خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار (چون زنا) را، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند و (هر نوع) بزهکاری را و ستمگری (بر مردم) را که به هیچ وجه درست نیست. و اينكه چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقانیت آن خبر درست باشد، و اينكه به دروغ از زبان خدا چیزی را (دربارهي تحلیل و تحریم و غیره) بیان دارید که (صحت و سقم آن را) نمیدانید». پس آنچه در قرآن به معنای لغوی آمده است صحیح نیست که ما آنرا حمل بر معنای اصطلاحی کنیم، همان طور که اگر لفظی اصطلاحی در قرآن آمده باشد حمل آن بر معنای لغوی برای ما صحیح نیست، مانند لفظ (صلاة) نماز، جايز نيست ما بگوئیم این لفظ به معني دعا کردن مطلق است و هر گونه که میخواهیم دعا کنیم و بعدش بگوییم: (صلینا) نماز خواندیم. خداوند فرموده است: { وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ }(یوسف / 19) «(بعدها) قافلهای (بدان جا) آمد و آب آور خود را فرستادند (تا از چاه آب برای آنان بیاورد. هنگامی) که سطل خود را به پایین انداخت». آیا درست است که ما لفظ (السیارة) را در اینجا حمل کنیم بر آنچه که امروز مردم به طور متعارف بر آن سوار میشوند و جابجا میگردند و وسیلهي حمل و نقل است؟! قرآن مسئولیت اصطلاحات تازهي متأخر از خودش را تحمل نمیکند هر چند الفاظ این اصطلاحات با آنچه که در قرآن آمده است، مشابهت داشته باشند. بر ما واجب است که این قرآن را عظیم بداریم و در پیشگاه آن با ادب، تدبر و تفکر رفتار نماییم و بفهمیم آنچه را که در نظر داشته است و آنرا قصد و اراده کرده است. و آنرا دست کم و تمسخر و خادم و مطیعی برای هوا و آرزوهای خود نگیریم! همین طور است حالت و وضعیت لفظ (امامت)، چون در لغت و زبان قرآن معنایی برای آن به همان اصطلاحی که امامیه بعد از قرنها برای آن معین کردهاند، وجود ندارد. بجز انبیاء -علیهم السلام- که خداوند تبارک و تعالی بر امامت آنها به همراه اسماءشان نص گذاشته است، پس بر امامتی که برای شخص معینی نص گذاشته شده باشد همان نبوت است نه غیر آن؛ و پیامبر و شخص نبی از آن جهت که به او اقتدا میشود از این جهت امام است؛ بنابراین از آن جهت که به او وحی میشود، نبی است و از آن جهت که به او اقتدا میشود امام است. فرق بین شخص نبی و غیر او همان نصی است که بر او آمده است، كه از جانب خداوند عزوجل به طور صریح و روشن معین شده است، و دارای معجزاتی است که نبی بودن او را تأیید میکنند. از آن جمله است قول خداوند: { وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا }(بقره / 124) «و (به خاطر آورید) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را به سخنانی (مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف، و از راههای مختلف و با وسائل گوناگون) بیازمود و او (به خوبی از عهدهي آزمایش برآمد و) آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد. (خداوند بدو) گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد». این نصي است براي ابراهیم علیه السلام با نام و اسم خاص خودش. پس نص قرآنی برای امامت علی و یا غیر او کجاست؟! (آیا تو به مردم گفتهای)؟! قرآن مسئولیت افکار و عقائد غیر قرآنی را که بعد از آن به وجود آمدهاند، تحمل نمیکند، بلکه مسئولیت آنها با خود امامیه است و خداوند در روز قیامت دربارهي آنها از امامیه خواهد پرسید، بلکه از علی رضی الله عنه خواهد پرسید: (آیا تو به مردم گفتهای که جز مردمان، من و نوههایم را ائمه بدانید)؟ و از همهي نوههایش یکی یکی این سؤال را میپرسد. بلکه از خود محمد صلی الله علیه و سلم خواهد پرسید: (آیا تو به مردم گفتهای که بجز مردم، علی و نوههایش را به امام بگیرید)؟ چون خداوند در کتابش چنین چیزی را نگفته است و چنین چیزی را بر پیغمبر صلی الله علیه و سلم نازل نکرده است و قرآن از این ادعا بری است. و محمد و علی و تمام نوادگان صالحش از آن تبري خواهند کرد، زیرا آنان چنین چیزی را ادعا نکردهاند. (ای امامیه!) به خاطر خودتان از خدا بترسید در آن روزی که در مقابل دادگاه عدل الهی ميایستید همانند ایستادن نصاری در مقابل مسیح علیه السلام در روزی که خداوند مسیح را میخواند و به او میگوید: { يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ } «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتهای که جز الله، من و مادرم را هم دو خدای دیگر بدانید (و ما دو نفر را نیز پرستش کنید).؟» عیسی از آن تبرا میکند و میگوید: {سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ (١١٦)مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (١١٧) }(مائده / 116ـ117) «تو را منزه از آن میدانم که دارای انباز و شریک باشی. مرا نسزد که چیزی را بگویم (و بطلبم که وظیفه و) حق من نیست. اگر آنرا گفته باشم بیگمان تو از آن آگاهی. تو (علاوه از ظاهر گفتار من) از راز درون من هم با خبری، ولی من (چون انسانی بیش نیستم) از آنچه بر من پنهان میداری بیخبرم؛ زیرا تو دانندهي رازها و نهانیهائی (و از خفا یا و نوایای امور باخبری). من به آنان چیزی نگفتهام مگر آنچه را که مرا به گفتن آن فرمان دادهای (و آن) اينكه بجز خدا را نپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست، (و همو مرا و شما را آفریده است، و همه بندگان اوئیم). من تا آن زمان که در میان آنان بودم از وضع (اطاعت و عصیان) ایشان اطلاع داشتم. و هنگامی که مرا میراندی، تنها تو مراقب و ناظر ایشان بودهای، (و اعمال و افکارشآنرا پائیدهای) و تو بر هر چیزی مطلع هستی». بله! نصاری چنین چیزی را ادعا میکردند و برای آن روایات میساختند، داستان و خوابها تعریف میکردند، ادعای کرامات و معجزات میکردند، معبدها بنا کردند و دار اعلامها ساختند و تصاویر و مجسمهها کشیدند، عکسها و مجسمههایی را نصب کردند که تصور به دار آویختن مسیح خدا را میکردند! و مالها صرف کردند و سعی و تلاش و اوقات خود را بذل نمودند و خونها ریختند. همهي اینها از روی وهم و گمانی بوده که اصلا وجود ندارد و دلیلی برای آنها بجز آیات متشابه وجود ندارد! و دربارهي نصاری و امثال آنها این قول خداوند عزوجل نازل شده است: { فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ }(آل عمران / 7) «و اما کسانی که در دلهایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشآنرا فرا گرفته است) برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات میافتند». پس عجیب نیست که در میان امت اسلام کسانی باشند که عمل نصاری را انجام دهند و از آنها پیروی نمایند. { إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ (٣٧) }(ق / 37) «به راستی در این (سرگذشت پیشینیان) بیدار باش و اندرز بزرگی است برای آن که دلی (آگاه) داشته باشد یا با حضور قلب گوشی فرا دارد».
[1]- 2/201. بعضی خواستهاند به این عبارت «إلا أن یکفی الله من نفسی ما هو أملک به منی»: (مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرمايد) به عنوان دلیلی براي عصمت علیt متوسل شوند، با وجود آنکه در این عبارت علی – کسی که برای او ادعای عصمت میشود – و غیر او با هم برابرند، بنابراین، برای هر انسانی صحیح است که بگوید: (زيرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ايمن باشم، نميدانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرمايد). پس هر انسانی مادامی که خداوند با لطف و عنایت خود به دادش نرسد و او را از خطا و وقوع در آن باز ندارد، بدون شک در آن میافتد. و آخر آن قول حضرت علی هم به این اشاره دارد: (پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاريم که جز او پروردگاري نيست). [2]- نهج البلاغه 4 / 72. [3]- نهج البلاغه 3/ 37. [4]- نهج البلاغه 3/ 7.
از کتاب: استدلال هاي باطل شيعه از قرآن و بيان بطلان آن، مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|