Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: "أکمل المؤمنين إيمانا أحسنهم خلقا، و خيارکم خيارکم لنسائهم " (صحيح – ترمذى 928)، يعنى: "کاملترين مؤمنان از لحاظ ايمان، خوش اخلاقترين آنان‌اند و بهترين شما کساني هستند که براي همسرانشان بهترند"

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > حقایقی مهم از اصول امامیه

شماره مقاله : 8024              تعداد مشاهده : 306             تاریخ افزودن مقاله : 25/8/1389

حقایقی مهم از اصول امامیه


1ـ اصول امامیه تلقینی هستند نه قرآنی
اگر قرآن‌ را به دست مردی بدهیم که از اسلام چیزی نشنیده باشد و هیچ گونه شناخت قبلی از اسلام نداشته باشد، جز اين‌كه‌ آشنایی خوبی به زبان عربی داشته باشد، سپس به او بگوییم: این کتاب را بخوان و مهمترین چیزهایی را که این کتاب (قرآن) به آن دعوت می‌کند برایمان به صورت آماری بنویس، نتیجه مثل این خواهد بود که می‌آید:
أ – اصولی که قبلاً آن‌ها را ثبت کرده‌ام – بنابر دلایل صریح و محکم قرآنی – ناچار باید در قرآن آیات مکرر و صریحی درباره‌ي ایمان به خداوند یکتا و پیامبری که اسمش محمد صلی الله علیه و سلم است و روز قیامت و بهشت و آتش و ملائکه و مدح و ستایش مهاجرین و انصار و وجوب نماز و زکات و غیره بیابد.
ب – هرگاه از او بپرسم و به او بگوییم: پس امامت علی و حسن و حسین و جعفر صادق و حسن عسکری کجاست؟ و عصمت آن‌ها کجاست؟ چرا برایمان ننوشته‌ای که آن‌ها حجت خدا بر مخلوقات هستند و ولایت آن‌ها همان امانتی است که خداوند آن‌را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کرده؟[1]. بلکه خمس (5/1) مکاسب کجاست که بر مسلمین واجب است که خمس (5/1) اموال و سود خود را به فقهاء بپردازند؟ چرا ازدواج موقت (نکاح متعه) را ذکر نکرده‌ای؟
این سؤالات و امثال اینها نسبت به این مرد بسیار دشوار و سخت خواهند بود و حل آن‌ها برای او بسیار دشوار می‌باشد، هر چند هزار مرتبه هم به قرآن مراجعه نماید!!
گفتني است كه یافتن این امور با گذري سریع در قرآن امکان پذیر نمی‌باشد، پس چطور خداوند عزوجل  ایمان به امامت را بر بندگانش واجب می‌داند؟ و چطور شناخت امامت مثل شناخت خدا و رسولش واجب است؟ چطور اگر کسی جاهل به امامت باشد عذرش پذیرفته نیست؟ چطور هر کس امامت را بشناسد مؤمن است و هر کس منکر آن باشد کافر؟ و حال آنکه مسأله‌ي امامت در کتاب خداوند (قرآن) واضح و صریح و روشن نیست. و امکان ندارد که کسی نسبت به آن (امامت) آگاه و مطلع شود مادامی که از پیش برایش تعریف و تلقین نشده باشد؟
اینها اموري تلقینی هستند که انسان به علت شنیدن بیش از حد آن‌ها از زمان کودکی به آن‌ها عادت می‌گیرد و در ذهنش رسوب می‌شوند، و به صورت عقیده‌ای می‌شوند که به آن ایمان دارد و به سوی آن دعوت می‌کند. چنین عقیده‌ای مانند هر عقیده‌ي باطل دیگری همچون مجوسیه و هندوهاست که بر اثر گذشت زمان و سپری شدن عمر، بر اذهان رسوخ می‌کند. مصدر و سرچشمه‌ي عقیده‌ي امامت، تقلید و تلقین است و دلیل قطعی و یقینی برای آن نیست.
مسأله‌ي امامت را با مسایل توحید و نبوت و معاد و نماز و زکات و جهاد و نهی از قتل و زنا و فساد مقایسه کن! و برای این مقارنه و مقایسه یک مثال می‌آوریم که همانا «انفاق» است (خواه زکات یا صدقه). این مثال را از یک سوره‌ نقل می‌کنیم که سوره‌ي بقره نام دارد و تمام آیین اسلام در آن جمع شده است، و بعد از سوره‌ي فاتحه به عنوان ام الکتاب شناخته می‌شود:
انفاق در سوره‌ي بقره:
1ـ { وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ }(بقره / 3)
«و از آنچه به آنان روزى داده‏ايم، انفاق مى‏كنند».
2ـ { وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ }(بقره / 43)
«و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید».
3ـ {وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ }(بقره / 83)
«و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید».
4ـ {وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ }(بقره / 110)
«و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید».
5ـ { وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ }(بقره / 177)
«و مال (خود) را، با همه علاقه‏اى كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى‏كند نماز را برپا مى‏دارد و زكات را مى‏پردازد».
6ـ { وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ }(بقره / 195)
«و در راه خدا انفاق (و بذل مال) کنید و (با ترک انفاق)، خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید».
7ـ { فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ }(بقره / 196)
«[بايد] كفّاره‏اى [كه عبارت است‏] از روزه يا صدقه يا قربانى [بدهد]».
 
 
8ـ { يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (٢١٥)}(بقره / 215) 
«از تو مى‏پرسند: چه چيز انفاق كنند؟ بگو: هر مال و مايه سودمندى كه انفاق مى‏كنيد بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و نيازمندان و محتاج در راه مانده باشد، و هر كار نيكى انجام دهيد، خدا به آن داناست».
9ـ {وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ }(بقره / 219)
«و از تو مى‏پرسند: چه چيز انفاق كنند. بگو: افزون [بر نياز خود را]. خداوند نشانه‏ها را اينچنين براى شما روشن مى‏سازد، باشد كه شما انديشه كنيد». 
10ـ { ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً }(بقره / 245)
«کیست که به خدا قرض نیکویی دهد تا آن‌را برای او چندین برابر کند؟.»
11ـ { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ }(بقره / 254)
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! (برخی) از آنچه بهره‌ي شما کرده‌ایم (در راه خدا) انفاق کنید».
 
12ـ25ـ { مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٢٦١)الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (٢٦٢)قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (٢٦٣)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (٢٦٤)وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (٢٦٥)أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (٢٦٦)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الأرْضِ وَلا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (٢٦٧)الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٢٦٨)يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٢٦٩)وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (٢٧٠)إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (٢٧١)لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلأنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (٢٧٢)لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الأرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (٢٧٣)الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (٢٧٤)}(بقره / 261ـ274)
«مثل کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف می‌کنند، همانند دآن‌های است که هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای هر که بخواهد آن‌را چندین برابر می‌گرداند. و خدا (قدرت و نعمتش) فراخ (و از همه چیز) آگاه است. کسانی که دارائی خود را در راه خدا انفاق می‌کنند و به دنبال آن منتی نمی‌گذارند و آزاری نمی‌رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان است (و اندازه‌ي اجرشآن‌را جز خدا نمی‌داند) و نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین خواهند شد. گفتار نیک و گذشت، بهتر از بذل و بخششی است که اذیت و آزاری به دنبال داشته باشد. و خداوند بی‌نیاز و بردبار است. ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بذل و بخشش‌های خود را با منت و آزار، پوچ و تباه نسازید، همانند کسی که دارائی خود را برای نمودن به مردم، ریاکارانه صرف می‌کند و به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارد. مثل چنین کسی همچنن مثل قطعه سنگ صاف و لغزنده‌ای است که بر آن (قشری از) خاک باشد (و بذر افشانی شود)، و باران شدیدی بر آن ببارد (و همه‌ي خاک‌ها و بذرها را شوید) و آن‌را به صورت سنگی صاف (و خالی از هر چیز) بر جای گذارد. (چنین ریاکارانی) از کاری که انجام داده‌اند سود و بهره‌ای بر نمی‌گیرند، و خداوند گروه کفر پیشه را (به سوی خیر و صلاح) رهنمود نمی‌نماید. مثل کسانی که دارائی خود را برای خشنودی خدا و استوار کردن جآن‌های خود (بر ایمان و احسان) صرف می‌کنند، همچون مثل باغی است که روی پشته‌ای باشد (و از هوای آزاد و نور آفتاب به حد کافی بهره گیرد) و باران شدیدی بر آن ببارد و در نتیجه چندین برابر میوه دهد، و اگر هم باران شدیدی بر آن نبارد، باران خفیفی بر آن ببارد، (به سبب خاک خوب و آفتاب مناسب و هوای آزاد، باز هم به بار نشیند) و آنچه را انجام می‌دهید خدا می‌بیند. آیا کسی از شما دوست می‌دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، جویبارها روان باشد و برای او در آن هر گونه میوه‌ای (از میوه‌های دیگر) باشد، و در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و) ضعیف داشته باشد، (در این هنگام) گردبادی (کوبنده) که در آن آتش (سوزانی) باشد، به باغ برخورد کند و آن‌را بسوزاند؟! این چنین خداوند آیات خود را برایتان بیان و آشکار می‌سازد، شاید بیندیشید (و با نیروی اندیشه راه حق را بیابید). ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از قسمت‌های پاکیزه اموالی که (از طریق تجارت) بدست آورده‌اید و از آنچه از زمین برای شما بیرون آورده‌ایم (از قبیل منابع و معادن زیرزمینی) ببخشید و به سراغ چیزهای ناپاک نروید تا از آن ببخشید؛ در حالی که خود شما حاضر نیستید آن چیزهای پلید را دریافت کنید مگر با اغماض و چشم‌پوشی در آن، و بدانید که خداوند بی‌نیاز و شایسته‌ي ستایش است. اهریمن شما را (به هنگام انفاق می‌ترساند و) وعده‌ي تهیدستی می‌دهد و به انجام گناه شما را دستور می‌دهد، ولی خداوند به شما وعده‌ي آمرزش خویش و فزونی (نعمت) می‌دهد. و خداوند فضل و مرحمتش وسیع (و از همه چیز) آگاه است. حكمت را به هر كس كه بخواهد مى‏دهد و هر كس كه به او حكمت داده شد، در حقيقت خيرى بسيار [به او] داده شده است. و جز خردمندان پند نمى‏پذيرند  و هر انفاقى كه انجام دهيد و هر نذرى كه ببنديد، به راستى خداوند آن‌را مى‏داند. و ستمكاران ياورانى ندارند  اگر صدقات را آشكار كنيد، آن نيكو [كارى‏] است. و اگر آن‌را نهان داريد و به فقيرانش بدهيد، پس آن براى شما بهتر است. و برخى از بديهايتآن‌را از شما مى‏زدايد و خداوند به آنچه مى‏كنيد، آگاه است  [توفيق‏] هدايت آنان بر عهده تو نيست [و مسئوليت ندارى كه حتما هدايتشان كنى‏] بلكه خداوند هر آن كس را كه بخواهد، هدايت مى‏كند و هر مالى كه انفاق مى‏كنيد، به سود خودتان است و [روا نيست‏] كه جز براى كسب خشنودى خدا انفاق كنيد. و هر مالى كه ببخشيد، پاداشش به تمامى به شما داده شود و شما ستم نمى‏بينيد  [صدقات‏] براى فقيرانى است كه در راه خدا محصور مانده‏اند، نمى‏توانند در زمين به سفرى بپردازند، از [شدّت‏] خويشتندارى [شخص‏] ناآگاه آنآن‌را توانگر مى‏پندارد، آنآن‌را از چهره‏شان مى‏شناسى، با اصرار از مردم [چيزى‏] نمى‏خواهند و هر مالى كه انفاق مى‏كنيد، خداوند به آن داناست كسانى كه در شب و روز، پنهان و آشكارا مالهاى خود را انفاق مى‏كنند، آنان پاداش خود را به نزد پروردگارشان دارند و بيمى بر آنان نيست و آنان اندوهگين نشوند». 
26ـ27ـ { يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (٢٧٦)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (٢٧٧)}(بقره / 276ـ277)
«خداوند (برکت) ربا را (و اموالی که ربا با آن بیامیزد) نابود می‌کند و (ثواب و برکت) صدقات را (و اموالی را که از آن بذل و بخشش شود) فزونی می‌بخشد. و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمی‌دارد. 277ـ بی‌گمان کسانی که ایمان بیاورند و کار شایسته انجام بدهند و نماز را چنان که باید بر پای دارند و زکات را بپردازند، مزدشان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‌شوند». 
28ـ { وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ }(بقره / 280)
«و اگر (قدرت پرداخت نداشته باشد و شما همه‌ي وام خود را، یا برخی از آن‌را بدو) ببخشید، برایتان بهتر خواهد بود اگر دانسته باشید».
اینها بیست و هشت آیه از قرآنند که درباره‌ي انفاق در یک سوره‌ي واحد (بقره) آمده‌اند. انفاق و بخشش را به عنوان آیین ذکر نموده و به آن ترغیب و تشویق نموده و احکام و آداب آن‌را با عبارات صریح و قاطع بیان كرده است، و هیچ مجالی برای شک و تردید در این اصل بزرگ از اصول دین به جا نگذاشته است. از سوی دیگر انفاق به عنوان اساس زندگی و از ضروریات آن شناخته می‌شود، به همین خاطر است که در قرآن تأکید زیادی بر آن آمده است.
امامت نزد امامیه به عنوان یکی از اصول دین مانند توحید و نبوت می‌باشد و کاملاً برابرند و انفاق نسبت به آن به عنوان فرع بسیار کوچکی تلقی می‌شود، حالا چطور است که این فرع به این شیوه واضح و مفصل در قرآن ذکر می‌شود در حالی که اصل (امامت) به صورت مبهم و مشتبه ترک می‌شود، حتی اگر تمام قرآن ‌را بگردند و آن را تفتیش نمایند، درباره‌ي آن (امامت) چیزی نخواهند یافت بجز آیات متشابهی که عدد آن‌ها به نصف عدد آیات انفاق و زکات در سوره‌ي واحدی از قرآن نمی‌رسد؟!!!
 
2ـ برای آیات امامت، در قرآن مصدر و مرجعی از محکمات وجود ندارد
در قرآن آیات متشابهی یافت می‌شوند که علاقه و رابطه‌ای با اصول اعتقادی دارند و احتجاج و استدلال به آن‌ها ممکن است معانی فاسد و مخالف اصول صریح در قرآن ‌را در پی داشته باشد. اما با رجوع دادن این آیات متشابه به مصدر و مرجعشان از آیات محکم، این معانی فاسد از بین می‌روند و در اعتقاد مجالی برای آن‌ها باقی نمی‌ماند. از آن جمله است قول خداوند:
{ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)}(حجر / 9)
«ما خود قرآن‌را فرستاده‌ایم و خود ما پاسدار آن می‌باشیم (و تا روز رستاخیز آن‌را از دستبرد دشمنان و از هر گونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون می‌داریم)».
نصاری با این آیه علیه پیامبر صلی الله علیه و سلم استدلال می‌کردند و می‌گفتند متکلم، جماعتی هستند و فرد واحدی نیست، تا اين‌كه‌ عقیده خود را در تثلیت تأیید نمایند. اما این آیه و امثال آن و تمام آیات متشابهی که در قرآن نوعی تعلق به اصول دین و اساس آن دارند، بدون مصدر و مرجعی از امهات (محکمات) که معانی آن‌ها را معین و مشخص نماید و مشکل آن‌ها را برطرف سازد وارد نشده‌اند. (به عبارت دیگر، هر آیه متشابهی در قرآن که نوعی با اصول دین در ارتباط باشد، خداوند آن‌را با آیات محکمی تبیین و روشن نموده و حد و حدود آن‌را تبیین نموده است). به همین خاطر است که قرآن کریم مملو از آیاتی است که تصریح می‌کنند خداوند تبارک و تعالی تنهاست و شریکی برای او وجود ندارد، مثل قول خداوند عزوجل :
{ وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ (١٦٣)}(بقره / 163)
«و معبودتان، معبود يگانه است. معبود [راستينى‏] جز او نيست. بخشاينده مهربان است‏».
اما آیات مربوط به امامت – که همگی متشابه هستند – برای آن‌ها در قرآن مصدر و مرجعی از محکمات نیست. محکمات اصل و اساس این کتاب هستند و هنگام اختلاف و اشتباه به آن‌ها رجوع می‌شود و آیات متشابه مرجع و اصل و اساس نیستند. و این هم در قول خداوند عزوجل  است:
{ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ }(آل عمران / 7)
«اوست که این کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرده است. بخشی از آن، آیه‌های محکمات است (و معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و) آن‌ها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیه‌های متشابهات است، (و معانی مبهمی دارند و احتمالات مختلفی در آن‌ها می‌رود). و اما کسانی که در دلهایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشآن‌را فرا گرفته است) برای فتنه‌انگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات می‌افتند».
تمام آیاتی که امامیه برای امامت به آن‌ها استدلال می‌کنند، نه از زمره‌ي محکمات‌اند که اعتماد به آن مانند مرجعی در اصول صحیح باشد و نه از متشابهاتی هستند که دارای مصدر و مرجعی از محکمات داشته باشند که به آن‌ها رجوع شود و حد و مرزش را تعیین نمایند.
 
3ـ در قرآن آداب و احکامی که متعلق به امام باشند، وجود ندارد
قرآن کریم، پیامبر صلی الله علیه و سلم را با اسمش به طور صریح ذکر کرده است و همراه ایشان احکام زیادی را که متعلق به پیامبر صلی الله علیه و سلم هستند ذکر کرده است، و همچنین آداب تعامل با ایشان ‌را که اصحاب و امتش ملزم به آن هستند، ذکر کرده است. ما در اینجا به طور مثال بعضی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم نه براساس حصر، چون امکان حصر آن‌ها غیر ممکن است، آن نيز عبارتند از:
{ لا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا (٥٢)} (احزاب / 52)
«بعد از این، دیگر زنی بر تو حلال نیست، و نمی‌توانی همسرانت را به همسران دیگری تبدیل کنی (و مثلاً برخی از اینآن‌را طلاق دهی و به جای وی همسران تازه‌ای را خواستگاری نمائی) هر چند جمال آنان تو را به شگفت در آورد، مگر کنیزان. خداوند ناظر و مراقب بر هر چیزی است».
{ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالاتِكَ اللاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (٥٠)}(احزاب / 50)
«ای پیغمبر! ما برای تو (جهت توفیق در کار تبلیغ دعوت و چیزهای دیگر) حلال کرده‌ایم همسرانت را که مهرشآن‌را پرداخته‌ای، و همچنین کنیزانی را که خدا در جنگ بهره‌ي تو ساخته است، و عموزادگان، و عمه‌زادگان، و دائی زادگانی که با تو مهاجرت کرده‌اند، و زن با ایمانی که خویشتن را به پیغمبر ببخشد و پیغمبر بخواهد او را به ازدواج خود در آورد، که (این یکی) خاص تو است، و برای سائر مؤمنان جایز نیست (بدون مهریه و از راه هبه، زنی را به ازدواج خود در آورند). ما خودمان می‌دانیم برای مؤمنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه احکامی (همچون نفقه و مهریه و شاهدان عقد و عدم تجاوز از چهار زن) مقرر می‌داریم. (اشاره‌ای به علم خود، یعنی سرچشمه‌ي احکام گذشته به خاطر آن است) تا اين‌كه‌ (از احکامی که خاص تو است دلتنگ نبوده و) رنجی گریبانگیر تو نشود. خداوند آمرزنده و مهربان است».
{ يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (١)قُمِ اللَّيْلَ إِلا قَلِيلا (٢)}(مزمل / 1ـ2)
«ای جامه به خود پیچیده! شب، جز اندکی (از آن) بیدار بمان».
{ إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (٥٦)} (احزاب / 56)
«خداوند و فرشتگانش بر پیغمبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید».
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (٢)} (حجرات / 2)
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن می‌گوئید، با او به آواز بلند سخن مگوئید، تا نادانسته اعمالتان بی‌اجر و ضایع نشود».
{ وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى (١)مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى (٢)وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (٣)}(نجم / 1ـ3)
«سوگند به ستاره در آن زمان که دارد غروب می‌کند! یار شما (محمد  صلی الله علیه و سلم ) گمراه و منحرف نشده است، و راه خطا نپوئیده است و به کژ راه نرفته است. و از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید».
{النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا (٦)} (احزاب / 6)
«پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویت بیشتری دارد (و اراده و خواست او در مسایل فردی و اجتماعی مؤمنان، مقدم بر اراده و خواست ایشان است) و همسران پیغمبر، مادران مؤمنان محسوبند (و باید احترام مادری آنآن‌را از نظر بدور نداشت، و یکایک ایشآن‌را بزرگ و ارجمند شمرد)، و خویشاوندان نسبت به یکدیگر (از نظر ارث بردن بعضی از بعضی) از مؤمنان و مهاجران، در کتاب یزدان (قرآن) از اولویت بیشتری برخوردارند، (و پیمان إخاء و برادری موجب ارث نمی‌باشد). مگر اين‌كه‌ بخواهید در حق دوستان خود کار نیکی انجام دهید (و از طریق وصیت، مقداری برای آنان به ارث بگذارید و بدیشان خوبی کنید، که این عمل مانعی ندارد). این (حکم) در کتاب (قرآن) مکتوب و مقرر است (و تغییر و تبدیلی نمی‌شناسد)».
و این چنین صدها احکام و آداب دیگر درباره‌ي شخص پیامبر صلی الله علیه و سلم وجود دارند، اما آیه‌ي واحدی که به اسم امام تصریح نماید، در قرآن نمی‌یابیم، یا از آداب تعامل با امام صحبت نماید و یا به ذکر حکمی از احکام متعلق به امام پرداخته باشد در قرآن يافت نمي‌شود با وجود آنکه امام نزد امامیه از شخص نبی هم بالاتر است، زیرا معتقد هستند که‌ نبی رشد و ترقی می‌کند تا به مرتبه‌ي امام می‌رسد و امامت مرتبه‌ي بالای نبوت است!!
و این دلالت می‌کند بر بطلان مفهوم امام، که امامیه این قدر پیرامون آن می‌گردند.
روایات و کتب عقائد شیعه برای امام اوصاف و احکام و آدابی را تفصیل داده‌اند که اگر صحیح باشند محال است که قرآن از ذکر آن‌ها غفلت کرده باشد، زیرا از عظمت ویژه‌ای برخوردار می‌باشد و شناخت آن بزرگترین نیاز دینی امامت مي‌باشد که کفر و ایمان را از هم جدا می‌سازد. (یعنی هر کس امامت را بشناسد مؤمن است و هر کس آن‌را انکار نماید کافر) با علم به اين‌كه‌ قرآن احکام و آداب و تفاصیلی را برای مسایلی از قبیل نماز و وضو و جنابت و قضاء حاجت ذکر کرده است که نزد امامیه از منزلت پایین‌تری نسبت به‌ امامت برخوردار می‌باشند. پس چطور برای امام حتی یکی از احکام و آدابش را هم ذکر نمی‌کند حال آنکه دارای این قدر منزلت عالی و مهمی است؟!!
محمد رضا مظفر می‌گوید: (ما معتقدیم که امامت اصلی از اصول دین است. و ایمان، کامل و تمام نمی‌شود مگر با اعتقاد به امامت... همان طور که معتقدیم امامت مثل نبوت از الطاف الهی است. پس به ناچار باید در هر عصر و زمانی امام هدایت دهنده‌ای باشد که جانشین نبی می‌شود در وظایفش از قبیل هدایت بشر و ارشاد و راهنمایی آن‌ها به سوی چیزی که سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت در آن است. و آنچه برای نبی (پیامبر) وجود دارد از قبیل ولایت عامه بر مردم برای تدبیر امور و مصالحشان، و اقامه‌ي عدل در بین آن‌ها، برای شخص امام هم وجود دارند.
بنابراین، امامت استمرار نبوت است... و معتقدیم که امام مانند نبی (پیامبر) واجب است از تمام رذائل و فواحش ظاهری و باطنی معصوم باشد، از سن كودكی تا مرگ خواه آن فواحش عمد ‌باشند یا سهوی. همان طور که واجب است امام از سهو و خطا و فراموشی معصوم باشد، زیرا امامان حافظان دین و برپا دارندگان آن هستند. حال و وضعیت آن‌ها در این باره مثل حالت انبیاء است.
و دلیلی که ما با وجود آن به عصمت انبیاء معتقدیم خود همان دلیل کافی است و اقتضا می‌کند که به عصمت ائمه معتقد باشیم، بدون اين‌كه‌ هیچ فرقی با هم داشته باشند.
و معتقدیم که امام بایستی مانند نبی از برترین و فاضل‌ترین مردمان باشد... و معتقدیم که ائمه همان اولوالامری هستند که خداوند به اطاعت و پیروی از ایشان دستور داده است و آنان بر مردم گواه و شاهدند. و اینها درهای رسیدن به خداوندند و راه رسیدن به خدا و نزدیکی با او ائمه هستند... حتی معتقدیم امر ایشان همان امر خداوند است، نهی ایشان عین نهی خداوند است، اطاعت از ایشان اطاعت از پروردگار است، عصیان و سرپیچی از ایشان عین عصیان و سرپیچی از خداوند است، کسی که ایشان ‌را دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است و کسی که با ایشان دشمنی نماید با خدا دشمنی کرده است. نپذیرفتن و رد کردن آنان جایز نیست، کسی که آن‌ها را رد نماید مثل کسی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم را رد نماید و کسی که پیامبر صلی الله علیه و سلم را رد نماید مثل کسی است که خداوند تبارک و تعالی را رد نماید. بنابراین، تسلیم شدن در برابر آن‌ها واجب است و بایستی امر آن‌ها اجابی شود و به قول آن‌ها عمل گردد.
بنابراین، معتقدیم که احکام شرعی الهی جز از آب شیرین و گوارای آن‌ها سیراب نمی‌شود و گرفتن احکام شرعی جز از آن‌ها صحیح نمی‌باشد، پس اگر مکلفی برای گرفتن احکام شرعی به غیر از آن‌ها (ائمه) رجوع نماید بریء الذمه نمی‌شود. و انسان مکلف بین خود و پروردگارش نسبت به تکالیف مفروضه‌ای که انجام داده است جز از طریق آن‌ها اطمینان حاصل نمی‌کند. آنان مانند کشتی نوح هستند، هر کس بر آن سوار شود نجات یافت و هر کس از آن تخلف نمود در این بحر طوفانی و لبریز از امواج شبهات و گمراهی‌ها غرق شد)[2].
این مختصر اوصافی بود که در کتب امامیه برای امام ذکر شده‌اند و کتاب‌های قابل اعتماد و معتبر آن‌ها لبریز از چنین اوصافی هستند و غلط آن‌ها از محدوده‌ي شرع و عقل هم فراتر رفته‌اند و حتی از ذوق هم خارج است[3].
حال این سؤال مطرح است که چرا این احکام و اوصاف – یا حتی بعضی از آن‌ها – در قرآن وارد نشده‌اند؟!
 
4ـ دلیل امامیه ضعیف‌تر از دلایل یهود و نصاری است
در قرآن آیات زیادی وارد شده‌اند که از لحاظ ظاهری دلالت بر صحت دین اهل کتاب از یهود و نصاری و غیر آن‌ها از قبیل صابئه([4]) می‌کند. از اين‌رو آن‌ها به این آیات استدلال می‌کنند مبنی بر اين‌كه‌ ایمان آوردن به اسلام برای آن‌ها واجب نیست و تبعیت از پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و سلم برای آن‌ها به شرط گرفته نشده است. گفتنی است که‌ این آیاتی که اهل کتاب به آن‌ها استدلال می‌کنند از لحاظ دلالت قوی‌ترند، اما با وجود این همه قوت دلالت، ما این آیات را در حق اهل کتاب نسبت به آنچه که می‌گویند و ادعا می‌کنند، حجت و دلیل نمی‌دانیم.
این آیات عبارتند از:
{ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (٦٢)}(بقره / 62)
«به راستى كسانى از مؤمنان و يهوديان و نصاری و صابئان كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و كار شايسته كرده باشند، پاداششآن‌را نزد پروردگارشان دارند. و نه بيمى بر آنان است و نه آنان اندوهگين شوند».
شکی در این نیست که ظاهر این آیه دلالت بر صحت دین یهود و نصاری می‌کند، چون در این آیه برای نجات در روز قیامت شرطی جز ایمان به خدا و روز آخرت و انجام دادن عمل صالح را به شرط نگرفته است و ایمان به نبوت پیامبر (حضرت محمد صلی الله علیه و سلم ) و سایر شروط اسلام در این آیه شرط نیستند؛ حال آیا برای دلایلی که امامیه برای اثبات امامت به آن‌ها استدلال می‌کنند چنین قوتی وجود دارد و آیا دلایل امامیه برای اثبات اصل امامت این قدر واضح الدلاله هستند؟!
اما محل خلل در استدلال به آیه‌ي فوق این است که در قرآن آیات محکماتی وجود دارند که در آن‌ها اسلام و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و سلم به شرط گرفته می‌شود و این آیه خاص کسانی است که بمیرند و اسلام به آن‌ها نرسیده باشد؛ با وجود آنکه این قید هم در آن آیه نیست، اما با ارجاع دادن آن به اصل کتاب که همان آیات محکم (ام الکتاب) هستند چنین معنایی روشن می‌شود.
ما می‌توانیم یک سؤالی را بپرسیم و بگوییم: آیا در تمام قرآن تنها یک نص واحدی یافت می‌شود که از لحاظ ظاهری دلالت واضحی بر امامت علی رضی الله عنه  یا دوازده امام داشته باشد، مثل این آیه‌ای که ذکر شد که از لحاظ ظاهری دلالت بر صحت دین یهود و نصاری و صائبین می‌کرد که اگر آیات محکم دیگری در قرآن آن‌را مقید نمی‌کردند، در واقع نص صریحی بود در نجات اهل کتاب و صائبین، و دینشان هم صحیح می‌بود؟!
تمام آیاتی که امامیه برای اثبات امامت و سایر اصول دیني‌شان به عنوان دلیل بیان می‌کنند، ذاتاً و از لحاظ صیغه‌ي لفظی‌شان بر آن دلالت نمی‌کنند، مگر اين‌كه به‌ طریقی اشتباه و احتمالاتي بسيار بعيد چنین مفهومی را برای آن در نظر بگیرند، بلکه تمام این آیات به مجرد صیغه و ترکیبشان این احتمال ضعیف را هم ندارند. بنابراین، امامیه برای تقویت آن آیات به روایات نیاز دارند، و گرنه خود نص (آیه) به تنهایی هیچ ربطی به امامت ندارد. مثل فرموده خداوند:
{ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ }(مائده / 3)
«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم.»
این آیه چه ربطی به امامت علی رضی الله عنه  دارد؟! این معنا (یعنی امامت علی رضی الله عنه ) قطعاً در نص این آیه وجود ندارد.
یا قول خداوند:
{ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا }(مائده / 55)
«تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند...»
در ترکیب لفظی این آیه چیزی که دلالت یا اشاره به علی رضی الله عنه  یا غیر او نماید وجود ندارد. پس به ناچار باید چیز دیگری خارج از نص باشد که نص (آیه) را توجیه نماید و آن‌را تکمیل گرداند و آنچه را که می‌خواهند به آن برسند و بگویند، به آن نسبت دهند. در این وضعیت و بحران، نقش روایت پیش می‌آید – و به ناچار – در روایات هم باید به اسم تصریح شود. سپس بعد از آن تفسیر نصوص پیش می‌آید که باید موافق آن ادعا باشد.
همه‌ي این لوازمات و صغری و کبراهایی که امامیه برای اثبات امامت چیده‌اند، آن آیه‌ای که قبلاً به آن اشاره شد و اهل کتاب از یهود و نصاری به آن استدلال می‌نمایند، به چنین چیزی احتیاج ندارد!
اكنون استدلال کدام یک (اهل کتاب و امامیه) قوی‌تر است؟ و ادعای کدام یک مقرون به صحت است؟!
2ـ { فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ }
(یونس / 94)
«و [به فرض محال‏] اگر از آنچه بر تو نازل كرديم، در شك و ترديدى از آنان كه پيش از تو كتاب [آسمانى‏] مى‏خواندند بپرس‏».
اهل کتاب می‌گویند: ما مرجع هستیم و اگر مرجع سالم و با اعتماد نباشد کسی که به او رجوع می‌کند گمراه‌ می‌شود.
3ـ { فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}(انبیاء / 7)
«پس اگر شما نمى‏دانيد از اهل ذکر (كتاب) بپرسيد».
یهود و نصاری می‌گفتند: ما اهل ذکر هستیم، بنابراین، ما اصل و مرجع هستیم پس چطور کافر باشیم؟!
شکی در آن نیست که سیاق آیه دلالت می‌کند که مقصود از اهل ذکر همان اهل کتاب‌اند، زیرا قریش برای بطلان نبوت پیامبر صلی الله علیه و سلم به بشر بودن ایشان استدلال می‌کردند و اين‌كه‌ ایشان غذا می‌خورند و در بازارها راه می‌روند.
خداوند فرمود:
{ وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلا رِجَالا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٧)وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ (٨)}(انبیاء / 7ـ8)
«‏ ( تنها تو نيستي كه پيغمبري ، و در عين حال انسان . بلكه ) پيش از تو جز مرداني را برنينگيخته‌ايم كه بديشان ( دين آسماني را ) وحي كرده‌ايم . از ( اهل علم و ) آشنايان به كتابهاي‌آسماني بپرسيد اگر اين را نمي‌دانيد . ‏‏ ما پيغمبران را به صورت كالبدهائي كه غذا نخورند نيافريده‌ايم ( بلكه آنان انسان بوده و همچون انسانهاي ديگر خورده‌اند و نوشيده‌اند و زندگي كرده‌اند و مرده‌اند ) و عمر جاويدان هم نداشته‌اند».
یعنی: می‌توانید – اگر این را نمی‌دانید – از اهل کتاب (ذکر) بپرسید و آنان به شما می‌گویند که آیا انبیاء بشر هستند یا نه؟
و این قول خداوند عزوجل  که می‌فرماید: {فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ} مساوی این قول خداوند است که می‌فرماید: {فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ }و این قول خداوند:{ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ} مساوی این فرموده است: { فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ}. و قبل از آن به طور مستقیم این قول خداوند آمده است:
{ وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ }(یونس / 93)
«(از آن به بعد) بنی اسرائیل را در جایگاه خوب و اقامتگاه دلپذیری (که فلسطین است) منزل و مأوی دادیم و روزی‌های پاکیزه‌ای بدیشان عطاء کردیم».
و این مدحي است براي بنی اسرائیل. بلکه خداوند عزوجل  می‌فرماید:
{ أَوَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ (١٩٧) }(شعراء / 197)
«آیا همین نشانه برای (ایمان آوردن) ایشان کافی نیست که علمای بنی اسرائیل (به خوبی) از آن آگاهند؟!.»
این آیه دلالت قوی دارد و نسبت به آنچه که یهود و نصاری می‌گویند شایسته‌‌تر است، در حالی که آنچه امامیه می‌گویند و ادعا می‌کنند كه مراد از اهل ذکر امامان هستند، آیه‌ي قرآن به آن هیچ دلالتی ندارد. چون بین منطوق آیه و ذکر ائمه هیچ رابطه‌ای به طور قطعی وجود ندارد. و هیچ قرینه‌ای خواه نزدیک و یا دور وجود ندارد که این آیات بر امامت دلالت نمایند!
اگر یهود و شیعه در این آیه با هم اختلاف نمودند، حق با کدام یک از آنان است و آیه‌ي قرآن بر استدلال کدام یک اولی‌تر است؟ برتری آشکار به جانب یهود است، و ما این حق را داريم که به شیعه بگوییم: شما اول دعوایتان ‌را پیش یهود ثابت کنید، سپس برای آنچه که دوست دارید به آن استدلال کنید!!
4ـ { لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (١١٣)يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (١١٤)وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (١١٥) }(آل عمران / 113ـ115)
«[همه اهل كتاب‏] يكسان نيستند، از اهل كتاب گروهى درستكار [و رعايت كننده حقّ خدا و مردم‏] هستند، آيات خدا را در ساعاتى از شب مى‏خوانند و [به پيشگاه حق از روى تواضع و فروتنى‏] سجده مى‏كنند. [در سايه قرآن و نبوّت پيامبر] به خدا و روز قيامت ايمان مى‏آورند و به كار شايسته و پسنديده فرمان مى‏دهند، و از كار ناپسند و زشت بازمى‏دارند و در كارهاى خير مى‏شتابند و اينان از شايستگانند. و هر كار خيرى انجام دهند، هرگز درباره آن مورد ناسپاسى قرار نخواهند گرفت، و خدا به تقواپيشگان داناست».
این آیه هم در واقع تکرار و تفصیل آیه‌ي 62 سوره‌ي بقره است که شرط ایمان و نجات را ذکر کرده بود و در آن آیه داخل شدن در اسلام به عنوان شرط نجات ذکر نشده است.
 
5ـ { يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (٤٧)}(بقره / 47)
«ای بنی اسرائیل! به یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتیم، و این که من شما را (از نظر نعمت‌های گوناگون) بر جهانیان برتری دادم».
دو بار این آیه در قرآن آمده است و در آیه اشاره‌ي روشن و صریح بر افضلیت و برگزیده‌گی بنی اسرائیل بر جهانیان دارد.
6ـ { وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ (٣٠)مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِنَ الْمُسْرِفِينَ (٣١)وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ (٣٢)}(دخان / 30ـ32)
«‏ ما بني‌اسرائيل را از عذاب خواركننده رهائي بخشيديم . ‏‏ ( ايشان را نجات داديم ) از فرعون . كسي كه بر ديگران بزرگي مي‌فروخت و ستمگري مي‌نمود ، و از زمره تبهكاراني بود كه ظلم و فساد را از حدّ مي‌گذرانند . ‏‏ ما بني‌اسرائيل را آگاهانه ( و با شناختي كه از ايشان داشتيم ، در آن عصر و زمان ) برگزيديم و بر جهانيان برتري داديم ( و آنان را ملّت گزيده عصر خويش كرديم )‏».
این آیه هم اشاره‌ي صریح و روشنی بر برگزیده‌گی و افضلیت بنی اسرائیل در زمان خود بر جهانیان دارد. آیا در آن برای بنی اسرائیل دلیلی نیست که آن‌ها قبیله‌ي برگزیده‌ي خداوندند؟! چرا ما این دلیل را برای آن‌ها تأیید نمی‌کنیم و نمی‌پذیریم؟ سؤال را متوجه امامیه می‌کنیم که خود را بر تمام امت و حتی بر تمام جهانیان برتری می‌دهند. در حالی که ایشان هیچ نص قرآنی خواه متشابه و غیر متشابه برای ادعای خود ندارند. هر گونه ردی بر یهود به طریق اولی برای امامیه شایسته‌تر و سزاوارترند.
تصور کن اگر خداوند می‌فرمود: «ای شیعیان علی! به یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتیم، و اين‌كه‌ من شما را بر جهانیان برتری دادم». یا می‌فرمود: «ما امامیه را از عذاب خوارکننده رهایی بخشیدیم و ما امامیه را آگاهانه برگزیدیم و بر جهانیان برتری دادیم».
ایشان (امامیه) چه خواهند گفت؟! در حقیقت منطق علمی و استدلالی حکم می‌کند که حتی اگر خداوند سبحان هم، چنین می‌فرمود برای آن‌ها حجتی محسوب نمی‌شد. چون خود این قول و آیه برای استدلال یهود که در حق آنان نازل شده، درست نیست. همان طور است که اگر درباره‌ي غیر یهود نازل می‌شد.
پس چطور است که خداوند تبارک و تعالی مثل چنین آیه‌ای را در حق امامیه نفرموده است و حتی کوچکترین اشاره‌اي هم به آن نکرده است؟!
7ـ { وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ }(جاثیه / 16)
«ما به بنی اسرائیل کتاب آسمانی و حکومت و نبوت بخشیدیم».
به جای (بنی اسرائیل) لفظ (امامیه) یا (بنی علی) را قرار بده و تصور کن که نتیجه چه می‌شود؟!!   
{ وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ }(غافر / 53)
«و بنی اسرائیل را وارثان کتاب (تورات) نمودیم».
تصور و فرض کن که اگر خداوند می‌فرمود: «و أورثنا شیعة علی الکتاب» و شیعیان علی را وارثان کتاب (قرآن) نمودیم! نتیجه چه می‌شد؟!  
9ـ { وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا }(اعراف / 137)
« و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل به [پاس‏] آنكه بردبارى كردند به تحقيق پيوست‏».
 
10ـ { وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ (٢٣)وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ (٢٤)}(سجده / 23ـ24)
«ما برای موسی کتاب (تورات) را فرو فرستادیم، و شک نداشته باش که موسی تورات را دریافت داشت، و ما آن‌را رهنمون و راهنمای بنی اسرائیل گرداندیم. و از میان بنی اسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما (و برابر قوانین ما، مردمان را) راهنمایی می‌نمودند، بدآن‌گاه که بنی اسرائیل (در راه خدا بر تحمل سختی‌ها) شکیبائی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند».
اگر در این آیات به جای لفظ بنی اسرائیل، لفظ امامیه می‌آمد، می‌گفتند: این آیات درباره‌ي امامت و امام نص‌ هستند و دلالت قطعی بر امامت دارند[5]. حقیقت هم این است که امامیه به این آیه به نفع خود برای امامت استدلال نموده‌اند و حال آنکه این آیه در حق بنی اسرائیل است.
11- {وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا }(مائده / 12)
«و به راستى خداوند از بنى اسرائيل پيمان گرفت. و دوازده سردار از آنان گمارديم».
تصور کن اگر خداوند می‌فرمود: «ولقد أخذنا میثاق (آل محمد) وبعثنا منهم اثنی عشرة نقیباً».
«بی‌گمان از (آل محمد) پیمان گرفتیم و دوازده رهبر برای آنان تعیین کردیم».
چه می‌گفتند؟! می‌گفتند: این آیه درباره‌ي دوازده امام نص است و قطعی الدلاله مي‌باشد و امامت ائمه در کتاب (قرآن) منصوص است (یعنی نص بر آن صحه گذاشته است)! لکن این آیه نسبت به بنی اسرائیل منصوص است و صراحت دارد. حال آنکه برای بنی اسرائیل هم دلیل نیست.
آیا برای امامیه نصی از قرآن حتی به اندازه‌ي قوت این آیه هم وجود دارد که این قدر واضح الدلاله باشد؟!
خداوند ذکر کرده است که او از ميان بنی اسرائیل زنی را برگزیده است و بر تمام زنان جهان فضیلت و برتری داده است و آن مریم دختر عمران است كه بدون شوهر فرزندی را به او عطا کرده و آن‌را پیامبر قرار داده است. همان طور که خداوند عزوجل  می‌فرماید:  
{ وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ (٤٢)}(آل عمران / 42)
«(تو حضور نداشتی) هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاکیزه‌ات داشته است، و تو را بر همه‌ي زنان جهان برتری داده است».
و خداوند آیات بسیاری را در حق مریم‘ نازل کرده است که در آن‌ها به اسم مریم تصریح شده است. از آن جمله است قول خداوند:
{ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ (١٢)}(تحریم / 12)
«همچنین خداوند (از میان مؤمنان، دومین الگو) مریم دختران عمرآن‌را مثل زده است که دامن به گناه نیالود و خود را پاک نگاه داشت، و ما از روح متعلق به خود در آن دمیدیم، و او سخنان پروردگارش و کتاب‌هایش را تصدیق کرد، و از زمره‌ي مطیعان و فرمانبرداران خدا بود».
همه‌ي اینها برای یهود شفاعت نمی‌کند و برای آن‌ها حجت و دلیل واقع نمی‌شود، زیرا آن‌ها با آن سلف صالح فاصله گرفته‌اند و از راه و روش و مسیر آن‌ها منحرف شده‌اند، همان طور که خداوند عزوجل  می‌فرماید:
{ أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (١٣٣)تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (١٣٤)}(بقره / 133ـ134)
«آیا (شما یهودیان و مسیحیان که محمد  صلی الله علیه و سلم را تکذیب می‌نمائید و ادعا دارید که بر آئین ُیعقوب هستید) هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید (تا آئینی را بشناسید که بر آن مُرد)؟ آن هنگامی که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو، خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم (فرمان) او هستیم و سر عبادت و بندگی بر آستانش می‌سائیم) * (به هر حال، جنگ و جدال درباره‌ي آنان چرا؟!) ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند آنچه به چنگ آوردند متعلق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آورده‌اید، از آنِ شما است، و درباره‌ي آنچه می‌کرده‌اند از شما پرسیده نمی‌شود (و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمی‌گیرند)».
و می‌فرماید:
{ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالإنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ } (مائده / 68)
«ای فرستاده‌ي (خدا، محمد مصطفی)! بگو: ای اهل کتاب! شما بر هیچ (دین صحیحی از ادیان آسمانی پایبند) نخواهید بود، مگر آنکه (ادعا را کنار بگذارید و عملاً احکام) تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان (به نام قرآن) برایتان نازل شده است برپا دارید (و در زندگی پیاده و اجرا نمائید)».
گفنی است که‌ یکی از آن چیزهایی که از جانب پروردگار برایشان نازل شده است، همانا ایمان به محمد صلی الله علیه و سلم و پیروی از ایشان است.
داشتن القاب و نسبت دادن خود به شخصیت‌های بزرگ بدون عمل و پیروی صحیح از آن شخصیت‌ها، برای صاحب لقب و انتساب هیچ نفعی را به دنبال نخواهد داشت. همان طور که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:
{ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ }(آل عمران / 68)
«سزاوارترین مردم (برای انتساب) به ابراهیم (و دین او) کسانی هستند که از او پیروی نمودند».
بنابر این تنها کسانی شایستگی انتساب به‌ ابراهیم را دارند که‌ از او پیروی نموده‌اند نه‌ کسانی که او را دوست داشته باشند یا خودشان ‌را به او منسوب نمایند. (بدون اين‌كه‌ با عمل آن‌را ثابت نمایند). و اين‌كه‌ یهودیان یعقوب و داود و موسی و سلیمان علیهم السلام  و غیر آن‌ها را دوست داشته باشند و خودشان‌ را به آن‌ها منسوب نمایند، یا نصارای مسیح علیه السلام  را دوست داشته باشند و خودشان ‌را به او نسبت دهند، برای آنان این حب و انتساب نفعی نخواهد داشت، زیرا آنان از راه و روشي که این انبیاء کرام علیهم السلام  آورده بودند منحرف شدند و راه آنان‌ را قطع نمودند. خداوند عزوجل  می‌فرماید:
{ وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا}(بقره / 135)
«و [اهل كتاب به مردم مؤمن‏] گفتند: يهودى يا نصرانى باشيد تا هدايت يابيد».
البته این انتساب توخالی است و ارزشی ندارد. به همین خاطر است خداوند عزوجل  در دنبال همین آیه می‌فرماید:
{قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}(بقره / 135)
«بگو: بلكه از آيين ابراهيم يكتاپرست و حق‏گرا (پيروى مى‏كنيم نه از آيين تحريف شده شما كه عين گمراهى است‏) و او هرگز از مشركان نبود».
خداوند دین و آیین صحیح و درست را می‌خواهد و اسم و نسب در نزدش ارزشی ندارد.
اما با وجود همه‌ي اینها این مرض خطرناک و کشنده هم در میان ما نفوذ کرده است، با توجه به اين‌كه در میان ما کسانی هستند که نسبت به اشخاص و طوائف تعصب می‌ورزند و خودشان ‌را به چهره‌های سرشناس دینی منسوب می‌کنند و به آنان افتخار می‌ورزند، و برای این انتساب خود نهایت سعی و کوشش می‌کنند، بدون اين‌كه‌ نسبت به آنچه این مشاهیر دینی به سوی آن دعوت کرده‌اند، کوچکترین عملی داشته باشند، البته این به نفع آن‌ها نیست، بلكه به ضرر آن‌ها تمام می‌شود و در دنیا باعث تفرقه و آشوب و پاره‌گی و در آخرت هم زیان آشکاری است.
انتساب مجرد و خالی به محمد صلی الله علیه و سلم بدون داشتن عمل و پیروی از ایشان هیچ ارزش و قیمتی ندارد، همان طور که خداوند پاک و منزه می‌فرماید:
{ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي }(آل عمران / 31)
«بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید».
بنابراین، صرف دوست داشتن خداوند بدون پیروی و تبعیت صحیح از آنچه که بر پیامبرش صلی الله علیه و سلم نازل کرده است، نزد خداوند ارزشی ندارد.
حال، نظرت درباره انتساب به شخصیتی کمتر از پیامبر صلی الله علیه و سلم مثل علی  رضی الله عنه و ادعای دوست داشتن او و تعصب ورزیدن برای او و انتساب به او چیست؟! (آیا کسانی که ادعای دوست داشتن علی رضی الله عنه  را دارند و نسبت به او تعصب می‌ورزند و خودشان‌ را به او نسبت می‌دهند، بدون اين‌كه‌ از راه و روش او پیروی نمایند، این تعصب و انتساب سودی عایدشان خواهد کرد)؟!
اگر فرض کنیم که خداوند به طور صریح به آن انتساب دستور داده باشد، بدون شک انتساب خالی از عمل و تبعیت را قصد و اراده نکرده است. پس چطور است، خاصتاً وقتی که نسبت دهنده مخالف راه و روش صریح قرآن باشد و اولین جرقه‌ي مخالفت همان پیروی از متشابهات و ترک آیات محکم است؟!


- کافی / ج 1 ص 413[1]
[2]- عقائد الشیعة ص 48-47-45-44-43.
[3]- بعضی از این غلوها را ببین که ما آن‌ها را- همراه روایات کلینی در موضوع (تمسک به اهل بیت) به عنوان روایات کفر آمیز، آورده‌ایم.
[4]- صابئه: آن‌هایی‌اند که ستاره یا ملائکه را می‌پرستند، یا آن‌های‌اند که اصلا دینی ندارند. یا موحدینی‌اند که کتاب و پیامبری و شعایر عبادتی ندارند. مصحح. 
[5]- آنچه ما می‌گوییم فرضیات ذهنی مجرد نیستند، بلکه عین آن چیزی است که علمای امامیه از زمان‌های دور آن را انجام داده‌اند. از آن جمله است آنچه که کلینی در کتاب الکافی روایاتی را منسوب به ائمه ذکر می‌کند. و اینها هم بعضی از آن روایات:
- از ابوجعفر روایت شده که گفته: جبرئیل این گونه این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و سلم  نازل کرد: «إن الذین ظلموا (آل محمد) لم یکن الله لیغفر لهم ولا لیهدیهم طریقاً». [کافی ج 1 ص 424].
«بی‌گمان کسانی که به (آل محمد) ظلم ورزیده‌اند خداوند ایشان را نمی‌بخشد و آنان را به راهی (که راه نجات و بهشت باشد) هدایت نخواهد کرد».
- از ابوجعفر روایت شده که گفته: جبرئیل این گونه این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و سلم  نازل کرد: «فأبی أکثر الناس (بولایة علی) إلا کفورا)» ولی بیشتر مردم نسبت به ولایت علی بجز انکار (حق) نمی‌پذیرند. «وقل الحق من ربکم (فی علی) فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر إنا أعتدنا للظالمین (آل محمد) ناراً)» [کافی ج 1 ص 425].
بگو: حق همان چیزی است که از سوی پروردگارتان درباره علی آمده است. پس هر کس که می‌خواهد بدان کافر شود. ما برای ستمگران (آل محمد) آتشی را آماده کرده‌ایم.
«بئسما اشتروا به أنفسهم أن یکفروا بما أنزل الله (فی علی) بغیاً)». [کافی، ج 1، ص 417]. «خویشتن را به بدترین چیزها فروختند و به ناروا نسبت به آنچه (درباره علی) فرستاده بودیم کفر ورزیدند».
«وإن کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا (فی علی) فأتوا بسورة من مثله». [کافی، ج 1، ص 417]. «اگر درباره آنچه بر بنده خود (درباره علی) نازل کرده‌ایم، دچار شک و دودلی هستید، سوره‌ای همانند آن را بسازید». نظیر چنین کفریات صریحی در کتاب کافی و امثال آن زیادند.

از کتاب:
استدلال هاي باطل شيعه  از قرآن و بيان بطلان آن،  مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام شافعی رحمه الله فرموده است: «أجمع المسلمون علی أنّ من استبان له سنّة عن رسول‌الله صلي الله عليه و سلم لم یحلّ له أنّ یدعها لقول أحدٍ» (به اتفاق همه مسلمانان، برای کسی که در مسأله‌ای، سنت رسول‌الله صلي الله عليه و سلم روشن باشد، روا نیست که سخن پیامبر صلي الله عليه و سلم را ترک کند و سخن کسی دیگر را بپذیرد). ابن قیم (2/361) و فلانی (ص 8). 

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 5168
دیروز : 5614
بازدید کل: 8795327

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010