Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از ابن مسعود روايت است که پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: "الربا ثلاثة و سبعون بابا أيسرها مثل أن ينکح الرجل أمه" (روايت طبراني در الأوسط، و ألباني در صحيح الجامع 3537)، يعنى: "ربا هفتاد و سه دروازه است، ساده‌ترين صورت آن مانند اين است که مرد با مادرش زنا کند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > مهدی منتظر

شماره مقاله : 8027              تعداد مشاهده : 313             تاریخ افزودن مقاله : 25/8/1389

مهدی منتظر 

مهدی منتظر و انتظار شده
یکی از أصول و ارکان بزرگ دین، ایمان به مهدی منتظر (محمد بن حسن عسکری) است، که از جهتی حد فاصل و اصل جداکننده‌ی بین شیعه­ی دوازده امامه و سایر شیعیان امامی است. و از جهت دیگر ایمان به مهدی یکی از عقاید بزرگی است که شیعه­ی امامیه را از بقیه­ی مسلمانان جهان جدا می‌سازد.
و هر‌گاه دانستی که فرو پاشیدن آن اعتقاد به معنی فروپاشی وجود شرعی آن طائفه‌ای است که اغلبیت شیعیان جهان را در عصر ما تشکیل می‌دهد، که شمار آنها حدودا به هفتاد ميلیون می‌رسد، و در کشورهای مختلف جهان به ویژه ایران، آذر بایجان، عراق و لبنان پراکنده شده‌اند، و همچنین فروپاشی آن اعتقاد به معنی فرو پاشی تمام احکام مترتبه بر آن است، از جمله ولایت فقیه، نظام حکم حالی در ایران و موردهای مالی هولناکی که به نام (مهدی) جمع‌آوري مي‌شود، بلکه شیعه­ی دوازده امامه بدون وجود مهدی در حکم عدم محسوب است. پس هرگاه از این مسائل مطلع شدی، از جایگاه آن اعتقاد و خطر آن نزد آن طایفه خبردار و مطلع خواهید شد.
 
تکفیر یک و نیم ملیارد مسلمان
 و از جمله چیزهایی که به خطرناک بودن آن اعتقاد می‌أفزاید، این است که شیعه­ی امامیه تنها با ایمان به مهدی به عنوان یکی از ارکان ایمان اكتفا نمی‌کنند. بلکه از آن فراتر رفته و به کافر بودن کسانی که اعتقاد به او ندارند، تصریح می‌نمايند! در حالي كه شمار آنها حدودا به یک ملیارد و نیم مسلمان (سنی) می‌رسد، و اضافه بر ساير طوائف شیعه­ی امامیه مانند زیدیّه و اسماعلیّه. بنابرآن همه­ی آنها مطابق اعتقاد شیعه­ی دوازده امامه کافر هستند. بلکه بدون هیچ تردیدی تصریح می‌کنند به حلال بودن خون و مال کسانی که در آن اعتقاد با ایشان مخالفت کنند، و لعن و نفرین فرستادن بر آنان را جزو واجبات خود می‌دانند، و همچنین به وسیله­ی متهم نمودنشان به دروغ و بهتان، دشنام دادنشان را بر خود واجب نموده‌اند. و اما غیبت کردن و طعنه زدن به آنها را از واجب‌ترین واجبات خود می‌دانند!! در اینجا کافی است که به فتوای یک مرجع بزرگ از مراجع طائفه­ی دوازده امامه استشهاد نماييم که نزد آنها ملقّب به استاد بزرگ و آیت الله العظمی است و از مراجع شيعه مي‌باشد، يعني (ابو القاسم خوئی) كه رئیس حوزه­ی علمیه­ی نجف در دوران خود بوده است. و آن فتوا را در مبحث (امامت) هم مرور کردیم كه اكنون قسمتی از آن را قیچی می‌کنم و در اینجا هم ذکر می‌نمايم. (خوئی) صراحتا و علنا و آشکارا می‌گوید: (مقصود از مؤمن کسی است که ایمان به خدا و پیامبرش و به ائمه­ی دوازده‌گانه(علیهم السلام) داشته باشد. که اول آنها علی بن ابی طالب علیه السلام  و آخر آنان قائم و حجت منتظر است؛ خداوند ظهور او را شتاب بخشد، و ما را از انصار و أعوان او قرار دهد. و هر کسی که یکی از آنها را انکار کند غیبت کردنش جایز و درست است به چند دلیلی:
دلیل اول: این‌که در روایات و دعاها و زیارات ثابت گردیده که لعن و نفرین مخالفان درست و جایز است، و هچنین وجوب تبرئه از آنان و دشنام دادن و غیبت و بدگویی کردن آنها به ثبت رسيده و جزء واجبات خویش می‌دانند، چون اهل بدعت و شک هستند. بلکه حتی می‌گویند شکی در کافر بودن آنان نداریم. چرا که انکار (ولایت فقیه) و (ائمه­ی معصوم) حتی اگر آن انکار و مخالفت نسبت به یکی از آنها صورت گیرد، و اعتقاد و باور به خلافت غیر آنان و ایده‌‌های خرافی مانند اعتقاد به جبر و شبیه آن، موجب کفر و بی دینی می‌گردد. و أخبار متواتری بر تکفیر منکر ولایت و تکفیر معتقد به آن عقاید فوق الذکر و مشابه آنها از ضلالت و گمراهی، دلالت می‌کنند[1].
و اما در رابطه با حلال دانستن ریختن خونها، مصادر و مراجع معتبر شیعه لبریز از چنین فتاوایی است. شیخ یوسف بحرانی در مبحثی زیر عنوان: (حلال بودن خون و مال منکران و منتقدان امامت)، که مفصلا در بحث (امامت) آن را ذکر کردیم، می‌گوید: بدان که أخبار و گذارش از سوی أئمه-سلام الله علیهم- در مورد حلال و مباح بودن خون و مال... مخالفان و منکران (امامت)، زیاد و فراوان است. از جمله: (طوسی در روایتي صحیح از حفص بن بختری از ابی عبد الله علیه السلام  نقل کرده که او گفته: مال و دارایی مخالفان را هر جا که یافتی، بردار و خمس آن را برای ما بفرست[2]. و صدوق در کتاب (علل الصحیح) از داوود بن فرقد روایت کرده و گفته است که به ابی عبدالله علیه السلام  گفتم: در مورد قتل مخالفان چه می‌گویی؟ گفت که خون آنها حلال و مباح است[3].
 
اختلاف و نزاع شیعه در مورد تشخیص هویت و ماهیت (مهدی) در طول تاریخ
بسیاری از مردم خیال می‌کنند که مهدی شیعه­ی دوازده امامه در تاریخ شیعه تنها يك مهدي است. و آن توهمی است که به سرعت تبخیر می‌گردد. و به ویژه هرگاه به گذشته برگردیم در می‌یابیم که تاریخ شیعه در بر‌گیرنده­ی ده‌ها اشخاص حقیقی و وهمی است، که بر چسب (غایب شدن) و (مهدی بودن) را به آنها زده‌اند!! از جمله­ی آنها:
1-                علی بن ابی طالب، که (شیعه­ی سبئیه) ادعای غیب شدن و مهدی بودن و دوباره بر گشتن او را کرده‌اند.
2-                کیسانیه ادعای مهدی بودن محمد بن علی بن ابی طالب کرده‌اند.
3-                عبدالله ابو هاشم محمد بن علی بن ابی طالب.
4-                و برخی از آنها به مهدی بودن یکی از پسران محمد بن علی بدون تعیین نامش معتقد شده‌اند.
5-                عبد الله بن معاویه بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب.
6-                 زید بن علی.
7-                محمد بن عبدالله بن حسن ملقب به (صاحب نفس پاک).
8-                 محمد بن علی بن حسن ملقب به (باقر).
9-                ناووسیه معتقد به مهدی بودن جعفر صادق هستند.
10-            اسماعیل بن جعفر.
11-            محمد بن جعفر ملقب به دیباج.
12-            محمد بن اسماعیل بن جعفر.
13-     فرقه­ی فطحیه معتقد به وجود پسری هستند برای عبد الله بن جعفر صادق- که در واقع عبدالله مذکور مانند حسن عسکری بدون جانشین فوت کرد- و آن پسر را محمد نام نهاده‌اند. و علماء و فقهاء شیعه، بعد از وفات جعفر صادق بر (امامت) عبد الله، پسر بزرگ جعفر صادق، بعد از اسماعیل اتفاق نظر دارند، -که او در حال حیات پدرش فوت کرد- اما بدون فرزند! این مسئله‌ای است که شیعه­ی امامیه را دچار مشکل کرده است، و آنها را به سه دسته تقسیم کرده است: دسته‌ای از آنها از امامت عبدالله بازگشت و پشیمان شده‌اند. و دسته­ی دوم به امامت موسی بن جعفر پسر کوچک جعفر معتقد شده‌اند. و اما دسته­ی سوم قائل به وجود یک پسر وهمی و خیالی برای عبدالله هستند، که او را (محمد) نام نهاده‌اند، و ادعای پنهان شدن و ظهور او را در مستقبل می‌کنند. و علماء شیعه­ی دوازده امامیه این ادعای فطحیه را رد نمودند، و گفتند: آن‌ها از روی ناچاری و بخاطر رهایی از حیرت و راه بسته شده مجبور به وجود شخصی وهمی و خیالی روی آوردند[4]. با اين‌كه‌ هر دو قائل به غیبت شخصی هستند و شخصی را غایب می‌دانند ولی در ادعایشان بر شخص غایب دعوا دارند.
14ـ اما واقفیان، به غیبت موسی بن جعفر و مهدویت او معتقد هستند. عجیب اين‌كه‌ قسمت اعظم اولاد موسي بن جعفر و همچنين یاران مقربش مانند مفضل ابن عمر و داود الرقی و ضریس کنانی و ابی بصیر درباره‌ي مهدویت او سخن گفته‌اند. بلکه علی ابن حمزه و علی بن عمر أعرج هر دو کتابی پیرامون (غیبتش) نوشته‌اند و برای آن، روایاتی که ادعای تواترش را می‌کنند، قرار داده‌اند. از جمله‌ی آن‌ها: روايت (هفتمين امام ما قائم (مهدی) ما است).
و موسی بن جعفر برای اینان با این استناد پاسخ می‌دهد که پیامبر صلی الله علیه و سلم  فوت كرده استو اما موسی بن جعفر زنده مي‌باشد؟ بله، به خداوند قسم موسی بن جعفر جان داد و مالش را تقسیم کرد و کنیزانش را به نکاح دیگران درآورد. و به آن‌ها گفت: اینان به آنچه که خداوند عزوجل  بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل کرد کافر هستند و اگر خداوند می‌خواست مرگ یکی از بنی آدم را به خاطر نیاز مردم به تأخیر اندازد، عمر پیامبر صلی الله علیه و سلم را طولانی می‌كرد[5]. و این دلیل، خود نيز کاملاً بر تمام عقیده‌ي اثنی‌عشري منطبق است.
15ـ محمدبن قاسم علوی.
16ـ یحیی بن عمر علوی.
17ـ محمد بن علی هادی.
18ـ حسن بن علی هادی عسکری.
19ـ محمد بن حسن عسکری.
20ـ و عده‌ای دیگر گفتند که نامشخص است و او در آینده به دنیا خواهد آمد و او فرزند علی رضی الله عنه  و فاطمهل است.
 
دلایل قرآنی امامیه بر اصل (مهدی)
بدون شک ایمان به این عقیده‌ی بزرگ که ایمان بدون آن استوار نخواهد بود و اگر نابود شود، ایمان نابود می‌گردد و کسی که این کار را بکند کافر است و خون و مالش حلال مي‌باشد؛ لازم است که اولاً از خلال آیات قرآن کریم اثبات شود.
امامیه اثنی عشری از لابلای نظریه و در واقع شناخته شده‌اند كه این حقیقت اولین چیزی است که در هنگام مناقشه با طرف مخالف و موافق خود با آن روبه‌رو می‌شوند. لذا در این مواقع لازم است حاضر جواب باشند. هیچ‌ چاره‌ای از احتجاج به قرآن نمی‌بیند در حالی که قبلاً در مرور زمان چنین چیزهایی را تجربه کرده بودند و کوشیده بودند که به وسیله‌ي آنچه که پاسخگوی این علت‌ها باشد بر طرف پیروز شوند، لذا به این آیات مراجعه می‌کردند، آیاتی که به ظلم بدان‌ها استناد نموده‌اند.
 بدون شک ـ نزد هر انسان عاقل و منصفی ـ استدلال به این آیات برای بیان این اعتقاد نوعی دروغ بستن به حق و علم و حقیقت بود و حتی می‌توانیم آن‌ها را در باب متشابهات داخل گردانیم.
1-خداوند بزرگ می‌فرماید:
{ وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إسْرائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا (٤)فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولا (٥)ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا (٦)}(اسراء / 4ـ6)
«‏ در كتاب (تورات) به بني‌اسرائيل اعلام كرديم كه دوبار در سرزمين (فلسطين و دَوروبر آن) تباهي مي‌ورزيد و برتري‌جوئي بزرگي مي‌كنيد و طغيان و عدوان را به غايت، و ظلم و جور را به نهايت مي‌رسانيد. هنگامي كه وعده نخستين آن دو فرا رسد، بندگان پيكارجو و تواناي خود را بر شما (مي‌گماريم و) برانگيخته مي‌داريم كه (شما را سخت درهم مي‌كوبند و براي به دست آوردنتان) خانه‌ها را تفتيش و جاها را جستجو مي‌كنند. اين وعده (غلبه و انتقام، حتمي و قطعي و) انجام پذيرفتني است. سپس (شما راه صلاح در پيش مي‌گيريد و از فساد دست مي‌كشيد و آن گاه) شما را بر آنان چيره مي‌گردانيم، و با اموال و فرزندان مدد و ياريتان مي‌دهيم و تعداد نفراتتان را بيشتر (از دشمن) مي‌نمائيم‏».
بر این اساس که این آیات بیانگر نزول قائم یا مهدی منتظر هستند[6].
2ـ { فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً }(بقره / 148)
« پس به سوي نيكيها بشتابيد و در انواع خيرات بر يكديگر سبقت بگيريد. هر جا كه باشيد خدا همگي شما را گرد مي‌آورد.»
بر این مبنا که مخاطب این آیه اصحاب قائم الزمان است[7]. 
3ـ {حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ }(فصلت / 53)
«تا برای آن‌ها آشکار گردد که او حق است».
یعنی خروج قائم[8]. 
4ـ { وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ (٨٨)} (ص: 88)
«و به راستى پس از مدّتى خبر [راستين بودن‏] آن‌را خواهيد دانست‏».
یعنی هنگام خروج قائم (مهدی)[9].
5ـ { وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ }(اسراء: 81)
«و بگو که حق می‌آید و باطل نابود می‌شود».
هنگامی که قائم آمد دولتِ باطل نابود می‌شود[10].  
6ـ { فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ (١٢)لا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ (١٣)}(انبیاء / 12ـ13)
«هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند * فرار نکنید و به زندگی پر ناز و نعمت و به مسکن پر زرق و برقتان باز گردید؛ شاید از شما تقاضا کنند!».
زمانی که قائم آمد بنی امیه از خاک می‌گریزند...{ فَمَا زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ (١٥)}(انبیاء / 15)
«و هم چنان اين سخن را تكرار مى‏كردند، تا آن‌ها را درو كرده و خاموش ساختيم!». با شمشیر[11].  
7ـ {حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ }(مریم / 75)
«تا آن گاه كه مي‌بينند آنچه را بدان وعده داده شده‌اند».
و آن هنگام ظهور قائم است[12]. 
8ـ { يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ (٤٢)}(ق/42):
«روزی که همگان صیحه‌ی رستاخیز را بحق می‌شنوند؛ آن روز، روز خروج است».
 
یعنی فریاد قائم را از آسمان می‌شنوند[13].
9ـ { لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ }(توبه / 33)
«تا آن‌را بر همه‌ي آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند».
 
هنگام قیام مهدی.
10ـ { وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (٥٥)}(نور / 55)
«‏ خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده مي‌دهد كه آنان را قطعاً جايگزين (پيشينيان، و وارث فرماندهي و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پيشينيان (دادگر و مؤمن ملّتهاي گذشته) را جايگزين (طاغيان و ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده است). همچنين آئين (اسلام نام) ايشان را كه براي آنان مي‌پسندد، حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‌سازد، (آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره از ديگران، تنها) مرا مي‌پرستند و چيزي را انبازم نمي‌گردانند. بعد از اين (وعده راستين) كساني كه كافر شوند، آنان كاملاً بيرون شوندگان (از دائره ايمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقيقي مي‌باشند)». 
 
11ـ{ وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ (٥)}(قصص / 5)
«ما می‌خواستیم بر مسضعفان زمین منت نهیم و آنان‌ را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم».  
12ـ { وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (١٠٥)}(انبیاء / 105)
«‏ ما علاوه بر قرآن، در تمام كتب (انبياء پيشين) نوشته‌ايم كه بي‌گمان (سراسر روي) زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت).»


نقض عقیده مهدی منتظر مطابق روش قرآنی
حقیقتی که برای هر خواننده‌ای آشکار است این است که همه‌ی این آیات ـ چه آیات پیشین و چه آیاتی که می‌آید ـ هیچ وابستگی دور و نزدیکی به وجود شخصی به اسم (محمد بن حسن عسکری) ندارند که او حجتی است و در سرداب سامرا غایب شده است، کسی که به او ایمان داشته باشد نجات یافته و کسی که او را انكار نمايد نجلت نخولهد يافت.
لازم به‌ ذکر است در هنگامی این سطرها را می‌نویسم که‌ احساس می‌کنم تحلیل و بررسی این آیات جهت رد بر استدلال آن برای عقیده‌ی مذکور نوعی بیهوده‌کاری است که‌ باید انسان، آن مخلوق برجسته‌ای که‌ با عقل و اندیشه‌ آراسته‌ شده، خود را از آن دور نگه‌ دارد، زیرا گوش فرا دادن به‌‌ این نوع استدلال در واقع اهانت به‌ ساحت عقل است، با توجه‌ به‌ این‌که‌ چنین استدلالی بیانگر عدم اطلاع صاحب آن، به‌ دلایل معتبر از آیات قرآنی برای عقیده‌ی خود می‌باشد، و ‌این نوعی افترا بر خداوند عزوجل  و گستاخی به‌ مقام الهی می‌باشد که‌ هرگز مؤمنان واقعی چنین جرأتی به‌ خود نمی‌دهند، آنان که‌ آیه‌ی زیر را به‌ درستی فهم کرده‌اند.
{ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ (١١)وَالأرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ (١٢)إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (١٣)وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ (١٤)}(طارق / 11ـ14)
«‏سوگند به آسمان برگرداننده (امواج راديوئي و بخارهاي آب به صورت برف و باران)! ‏‏ و سوگند به زمين شكاف بردار (در برابر قدرت حركت گياهها و ريشه‌دواني آنها، و يا بر اثر عوامل ديگر)! ‏‏ مسلّماً قرآن سخن فيصله بخشي است (كه خير و شر، و خوب و بد، و حق و باطل را از هم جدا مي‌سازد، و يگانه وسيله راه تشخيص حقائق از اوهام، و ديانتهاي آسماني از خرافه‌هاي زميني است). و سخن گزافه نبوده و شوخي نمي‌باشد. (بلكه جدّي و قطعي است و از آستانه باعظمت و محكمه دادگرانه الهي صادر شده است)».
ولی من بحث را کمی طولانی ‌مي‌کنم و منهج قرآنی –که‌ خود را بدان ملزم نموده‌ام- بر آن آیات تطبیق می‌دهم و از ارتباط آن‌ها با این عقیده‌ پرده‌ برمی‌دارم. پس می‌گویم:
 
1ـ عدم وجود نص صریح در مورد آن:
آیات فوق به‌ طور صریح و روشن بر هدف مورد نظر دلالت نمی‌کنند، گفتنی است که‌ در همه‌ي قرآن کریم یک آیه‌ي صریح و آشکار که نصی قاطع در این موضوع باشد، وجود ندارد. امامیه‌ی اثنی عشریه‌ پس از آنکه‌ این عقیده‌ را به‌ وجود آوردند، آن‌را در این آیات جای دادند که‌ هیچ‌گونه‌ ارتباطی با هم ندارند. در حالی که‌ باید آیات قرآنی عقیده‌ای را بیان دارد و سپس انسان بدان ایمان بیاورد که‌ این، به‌ طور قطع به‌ وجود نیامده‌ است، زیرا واقعیت این است که‌ اگر همین آیات را در دسترس کسی قرار دهیم که‌ قبلا از موضوع مهدی غایب چیزی نشنیده‌ باشد، هرگز چنین معنایی را از آن استنتاج نمی‌نماید، اگر چه‌ برای مدت مدیدی در آن بیاندیشد و تمام عمر خود را صرف آن نماید، این در حالی است که‌ آیات مربوط به‌ عقیده‌ بدون هیچ گونه‌ نیازی به‌ فکر و اندیشه‌، خواننده‌ را به‌ اصل مطلب می‌رسانند و بر هدف مورد نظر دلالت می‌نمایند؛ و بدون شک این خود برای باطل کردن عقیده‌ی (مهدی منتظر) کافی است.
 
2ـ عدم وجود شرط تکرار:
از شرط‌های اصول اعتقادی تکرار است به این معنی که به صورت آشکارا و صریح در جاهای زیادی از آیات قرآن آمده باشند، ولی این شرط در این مورد وجود ندارد.
 
3ـ فقدان مرجعی از آیات محکمات که به آن ارجاع داده شود:
همچنان که بيان داشتيم همه‌ي آیات متشابهي كه به اصول اشاره دارند، بايد جهت رفع اشتباهات و احتمالاتشان، آیات محکماتي در قرآن آمده باشد؛ همچنان که خداوند می‌فرماید:
{مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ } (آل عمران / 7)
« بخشي از آن، آيه‌هاي « مُحْكَمَات‌ » است (و معاني مشخّص و اهداف روشني دارند و) آنها اصل و اساس اين كتاب هستند، و بخشي از آن آيه‌هاي « مُتَشَابِهَات‌ » است».
و اعتقاد به مهدی منتظر بدان صورت که شیعه‌ي امامیه‌ي اثنی عشر معتقد هستند از ضروریات اعتقاد آنان است و منکر آن و یا عدم قبولش کافر به شمار می‌رود. پس وجود آیات مرجع و محکمی که آیات متشابه به آن متعلق باشند ضروری است وگرنه سخن گفتن درباره آن پیروی از متشابهات و کار منحرفان است، و این شرط وجود ندارد. پس آیات ذکر شده نه از محکماتی است که در این باب بر آن اعتماد شود و نه هم از آیات محکمات مرجعی دارند كه بدان‌ها مراجعه کنیم تا معنایش آشکار و مشخص گردد. پس اعتقادی که بر این مبنا باشد باطل است و انحراف از راه راست (صراط مستقیم) است.
4ـ سخن از (مهدی) با استدلال به آیات ذکر شده از راه استنباط است و نص نیست، و استنباط در اصول اعتبار ندارد.
5ـ در کل قرآن دلیلي عقلی برای اثبات این عقیده وجود ندارد.
6ـ در کل قرآن حتی یک آیه که امر به ایمان به (مهدی منتظر) ‌نماید، وجود ندارد، آري نه به صورت عمومی و نه هم به صورت خصوصی آيه‌اي نيامده که بر (محمد حسن عسکری) دلالت کند؛ همچنان که تنها یک آیه هم بر اين‌كه‌ کفر ورزیدن به او را نهی کند و یا اخطار دهد، نمی‌یابی. و این چیزی است که متناقض با روش قرآن است، آن‌گاه که از اصول اعتقادی سخن می‌گوید.
7ـ گفتنی است که‌ همه‌ی فرقه‌های امامیه‌ می‌توانند برای مهدی مخصوص خود به‌ آیات فوق استدلال نمایند، زیرا هیچ یک از این آیه‌ها هویت مهدی مزعوم را بیان نمی‌دارند و امکان حمل آن برای مهدی عامی می‌باشد که‌ ویژه‌ی یکی نیست و دیگری از آن بی بهره‌ باشد، بنابر این، امامیه‌ی اثنی‌عشری نصیبی از آیات فوق ندارند که‌ از طریق آن‌ها صحت اصل و پایه‌ی عقیده‌ی مخصوص خود را بدان اثبات نمایند.
8ـ گزينش مصلحت دینی ـ بلکه دنیوی نيز ـ از اعتقاد به (مهدی) سرچشمه می‌گیرد. دین ـ همچنان که بیان داشتيم ـ اصول و فروعی دارد: اصول به صراحت در قرآن کریم آمده است و اما فروع دین، سنت نبوی ضمانت آن‌را عهده‌دار شده‌ است و شناخت آن از طریق اجتهادات فقیه‌ نیز امکان پذیر می‌باشد، گفتنی است که‌ اختلاف در آن تا حد نیاز به‌ امام معصوم چه‌ رسد به‌ مهدی منتظر خالی از ضرر و زیان می‌باشد. لازم به‌ ذکر است که‌ مراد از مهدی همان شخصیت موهومی است که‌ استفاده‌ از مواردی را که‌ در فروع و اصول نیستند، تغییر می‌دهد.
بدین جهت امامیه‌ي اثنی عشری برای مسایل و امور دینی‌شان به فقهائی که اسمشان ‌را (مراجع) می‌خوانند، رجوع می‌کنند نه به مهدی غایب. از این‌رو چه‌ بسا اختلاف در بین آن‌ها به حدی رسيده که به هم نسبت فسق و کفر می‌دهند، اما ندیده و نشنیده‌ایم كه براي حل این اختلافات بزرگ چه‌ رسد به‌ مسایل کوچک از (مهدی) استفاده بگیرند. سپس ادعا مي‌كنند كه منتسب به فقه مذهب جعفر بن محمد می‌باشند و خودشان ‌را (جعفری) اسم می‌نهند، اما چه نیازی به (مهدی) است؟ و چرا خودشان ‌را (مهدوی) نام نمي‌نهند؟
اگر اعتماد به فتوای (مراجع) ذمه‌ي یک شخص را بری می‌سازد و گرفتن مسایل دینی از امام (صادق) بر امت واجب است، با غیبت (مهدی) و عدم وجود اثري از ايشان در همه‌ي اینها پس چه ضرورتی برای نیاز به او وجود دارد که او را اصلی از اصول قرار داده‌اند و روگردانی از او را کفر می‌دانند؟
 
 
بلکه زیان محض است
ایمان به مهدی - با وجود اين‌كه‌ یک چیز اضافی و مورد نیاز نیست و به هیچ وجه مصلحتی بر او مترتب نمي‌باشد- زیان‌های مهمی را نيز به همراه دارد، از جمله:
الف: تکفیر همه‌ی امت اسلامي ـ غیر از شیعه‌ی دوازده امامی ـ كه یک میلیارد و نیم مسلمان می‌باشند.
ب: متفرق شدن امت به طوایف مختلفی که هر کدام دیگری را تکفیر می‌کند و هر کدام خون دیگری را حلال می‌داند. تصور کن که خود امامیه هم بر طبق این اعتقاد به 14 گروه تقسیم شده‌اند.
جـ برای مهدی مزعوم صفات خطرناکی در کتاب‌های امامیه‌ي اثنی عشری آمده است، از جمله اين‌كه‌ زمانی که بيرون مي‌آيد اکثریت عرب را به قتل می‌رساند[14]! تردیدی نیست که عرب حاملان پیام و ماده‌ي اسلام بودند و کشتن آن‌ها تا این اندازه، فساد است، و چه فسادی بزرگتر از این فساد؟
9ـ اما روایات و اسباب نزول در اینجا ارزشی ندارند، زیرا عقاید را باید ابتدا با نص صریح و آشکار از قرآن اثبات کرد؛ نه با روایاتی که ضمانت حفظ و نگهبانی خداوند را ندارند و از اختراع و روزنه‌های جعل و حذف و دروغ محفوظ نیستند. پس سرگرم شدن به موضوع ضعف و صحت روایات در اینجا بی‌معنی است، زیرا عقاید مربوط به امر اصولی هستند و کسی که‌ در اثبات اصول، منهج قرآنی را شناسایی کرده‌ است، با قاطعیت هر چه‌ تمام‌تر جعلی و ساختگی بودن تمامی روایات مذکور را اعلام می‌دارد؛ با توجه‌ به‌ این‌که‌ اساساً (مهدی) در نص صریح قرآن وجود ندارد و روایات نيز چیزهایی را که در قرآن ابتداء اثبات شده‌اند، توضیح می‌دهند، و این وظیفه‌ي روایت نیست که اصولی را که در قرآن به اثبات نرسیده، تأسیس نماید[15].
قواعد امامیه نیاز به نصوص دینی را در اثبات عقیده باطل می‌کند
آن‌گاه که‌ امامیه ـ به خصوص اصولی‌هایشان ـ آشکارا در اصولشان تصویب می‌کنند كه اساس اثبات عقاید نگاه عقلی است نه نصوص دینی (آیات و روایات)، بسيار زیاده‌روی ‌كرده و حق را پوشیده‌ و به حقیقت ظلم روا می‌دارند؛ در عین حال خود را به‌ زحمت انداخته‌ و دیگران را سرگرم می‌نمایند که‌ بیهوده‌ در راستای اثبات عقايد خود به‌ این نصوص دینی استناد مي‌نمايند.
 پس یا استدلال عقلی مورد اعتماد می‌باشد؛ که در این صورت استناد به نصوص دینی بی معنی می‌ماند و یا این‌که‌ نصوص دینی مورد اعتماد می‌باشند که‌ در این صورت نیز اصول تأیید شده‌ توسط استدلال‌های عقلی باطل و غیر صحیح قلمداد می‌شوند، اما با توجه‌ به‌ این‌که‌ این اصل نزد آن‌ها تأیید شده‌ و مورد تصریح واقع شده‌ است، روی آوردن آن‌ها به آیات و روایات در زمینه‌ي استناد هیچ هدفی جز لجاجت و جدل ندارد.
لذا زمانی که امامیه برای (مهدی منتظر) ـ و برای دیگر عقایدی که منحصر به خودشان است ـ به نصوص دینی استدلال می‌نمایند، هیچ معنا ندارد و اساساً هیچ دلیلی در آن‌ها بر طبق قواعد اصولیشان وجود ندارد.
پس بر آن‌ها است از این کار دست بردارند و بيشتر در راستاي استدلال عقلی‌ای تلاش نمايند که ادعا می‌کنند اصل مورد اعتماد برای اثبات عقایدشان است، و بر ما است که به این مغالطه کاری آگاهی پیدا کنیم و ـ از همان ابتدا ـ بر همه‌ي نصوص دینی‌اي را که آنان به عنوان حجت استفاده می‌کنند، خط بطلان بکشیم؛ زیرا آن نصوص دینی، از نظر خودشان هم چه رسد به دیگران هیچ اعتباری ندارند؛ پس چه نيازي دارند كه در غير اين زمينه تلاش و كوشش نمايند.
در این‌جا سخنان مطلوب خود را در راستاي نقض اعتقاد به (مهدی منتظر) را به پایان می‌رسانم، زیرا آنچه بیان داشتيم کافی و وافی مي‌باشد و هر آن‌چه‌ باقی مانده‌ از باب عرضه‌ی فوایدی اضافی می‌باشد که‌ تنها جهت تأیید و تقویت منهج و اسلوب ارائه‌ داده‌ می‌شوند.
 
نقض دلیل عقلی بر عقیده‌ي (مهدی منتظر)
علماء برجسته شیعه‌ي امامیه‌ي اثنی عشری اعم از قدیم و جدید، مانند مفید، مرتضی و طوسی توضیح می‌دهند که دلیل مورد اعتماد مبنی بر وجود (مهدی منتظر) دلیل عقلی است. گفتنی است که‌ تمامی اصول آن‌ها بر همین مبنا پایه‌گذاری شده‌ است و این چیزی است که‌ با قاعد اصولی آن‌ها مطابقت می‌نماید.
بر این مبنا جمیع مسلمانان ‌را ملزم به این اعتقاد می‌کنند و ایمان ‌را در شخص معینی (محمد بن حسن عسکری) خلاصه می‌نمايند كه دارای صفات مشخصي است. این شخص در سال 260 هـ در سرداب سامرا غیب شد، غیبت صغرای وی حوالی 70 سال ادامه داشت. در این مدت، او با مجموعه‌ای از سفیران یا نمایندگانی که چهار نفر بودند با نامهای مشخص و معلوم، برخورد کرده است، سپس غیبت کبرایش تا روز ظهورش آغاز شد و او از آن تاریخ تاکنون پیوسته غایب و ناپیدا بوده است. اگر ظهور نمايد زمین پر از عدل می‌شود بعد از آنکه ظلم گیتی را در بر گرفته‌ است و هر کس به غیر مهدی ایمان آورد، کافر است.
اكنون سؤال ما اين است که آیا ـ حتماً ـ برای عقل ممکن است که به شناخت چنین شخصی با این صفات تعریف شده نائل آید؟ و آیا امامیه خود براي این شناخت از راه نتیجه‌گیری عقلی مبتنی بر ادله‌ي عقلی و منطقی و مورد قبول استفاده کرده‌اند؟ یا کوشیده‌اند آن‌را از طریق روایاتی که در کتاب‌هایشان نقل و روایت كرده‌اند، اثبات کنند؟
بدون شک عقل کاملاً از تلاش‌ورزی و شناخت این شخص با این صفات ويژه، ناتوان است و عقل بدون هیچ استنادی از روایات رسیدن به آن‌را محال می‌داند.
در واقع شیعه اعتقاد به (مهدی) را از راه تلقینات سنین کودکی فرا می‌گیرند نه از طریق عقل‌ مجردشان که ادعای استقلال آن‌را می‌کنند و این اعتقادی است که به حکم شرایط محیطی آن‌را پایه‌ریزی کرده‌اند چنانچه کسی در چین یا ژاپن متولد می‌شود و به حکم شرایط محیطش نه به حکم عقل، بودایی می‌شود و همچنین کسی که در اروپا و یا آمریکا متولد می‌شود مسیحی می‌شود و.... و به همین دلیل کسی که در سرزمین غیر شیعی ـ مانند مصر، الجزایر، یمن، عربستان و یا شهری یا روستایی غیر شیعی ـ متولد می‌شود و رشد و نمو می‌کند، موضوع (مهدی) به ذهنش خطور نمی‌کند، اگر چه از علمای بزرگ و متفکرین و فلاسفه و منطقی‌ها نيز باشد. اين در حالي است كه همه‌ي مسلمانان با وجود اختلاف محیط زندگي‌شان چه سنی باشند و چه شیعه به خدا و ملائکه‌ و کتاب آسماني و پيامبران و روز آخرت ایمان می‌آورند و نماز و زکات و جهاد را فرض می‌دانند و زنا و دروغ و ربا را هم حرام می‌دانند.
اين نكته را اضافه مي‌كنم كه وظيفه‌ي عقل، اثبات قضایای کلی است، اما در این میان شرع ـ برای اين‌كه‌ ایمانمان صحیح باشد ـ. ما را به تبعیت از قضایای خاص و جزئی ملزم مي‌نمايد، بنابر اين، نبوت معنایي کلی است و عقل آن‌را اثبات می‌كند اما این اثبات عقلی شرعاً بدون ایمان به نبوت خاص و محدود به شخص معینی مانند پیامبری محمد صلی الله علیه و سلم کافی نیست. و اگر از روی جدل فرض کنیم که عقل برایش ضرورت رسیدن به وجود (مهدی) ممکن شده باشد، برای عقل غیرممکن است که به بیشتر از یک مهدی عمومی و نامشخص، بدون کمک گرفتن از روایات نائل آید. بنابراین دلیل عقلی از اثبات مهدی عاجز است، زیرا امامیه مهدی معین با نام و خصوصیات خاصی را مد نظر دارند. بدین خاطر همه‌ي آنان «مهدي» مورد ادعاي فرقه‌های شیعه‌ي امامیه در طول تاریخ را رد نموده و طرد کرده‌اند و تنها مهدی مورد نظر خود را تأیید نموده‌اند، لذا عقل به تنهایی نمی‌تواند آن‌را ثابت کند.
سپس آن‌ها با این وجود دیگران‌ را به این عقیده خاص وا می‌دارند، در غیر این صورت آن‌ها کافر بوده و تنها به این اکتفا نمی‌کنند بلکه خون و حرمات آن‌ها را نیز حلال می‌دانند. پس مادامی که چنین است باید شیعه‌ي امامیه در مورد این اشکالات به ما جواب بدهند:
 اگر انسان با نگاه و دید عقلی‌اش به (امام مهدی محمدبن حسن عسکری) نرسید، با چه دلیلی او را ملزم به ایمان آوردن به (مهدی) می‌کنید؟
آیا به تبعیت از آنچه عقل شما بر آن دلالت می‌کند و تسلیم شدن در برابر شما بدون هیچ‌گونه دلیل و مدرکی؟ و این افکار از جانب غیر شما در نظرتان صحیح نیست، زیرا تقلید بوده و تقلید در عقاید متروک است.
 یا با روایات ما را ملزم به آن می کنید؟ كه روایات خارج از باب اجتهاد هستند و در نزد شما تنها راه اعتقاد به آن، استدلال عقلی است.
 یا با عقلش ما را ملزم به آن می کنید؟ در حالی که عقل تسلیم چنین چیزی نمی‌شود.
یا با چه چیز دیگر؟ که البته چیز دیگری وجود ندارد؟!
بر چه اساسی، در حالی که هیچ اساسی نزد شما نیست که به آن استناد کنید؟! و نزد ما هم سندي در دسترس نیست!
اساس برای شما استدلال عقلی است و زمانی که با عقلمان نگاه مي‌كنیم نهایت پستی و ضعف این عقیده را در می‌یابیم! اما اساس ما نص قرآنی آشکار است که در اینجا مفقود است. اگر عقل یک میلیارد و نیم مسلمان برای مقایسه غیرمعتبر است، پس چرا عقل را حجت و دلیلی معتبر نزد خود قرار داده‌اید؟ آیا تنها عقل شما معتبر است؟ پس با چه دلیل عقلی‌ای این اعتبار را برای خود اختصاصی کرده‌اید؟!
به همين‌سان مشخص مي‌گردد که موضوع (مهدی) دوازده امامی خارج از دلیل عقلی و نقلی مي‌باشد.
شگفت این‌که امامیه زمانی که ديدگاه قطعی عقلی را به عنوان شرط قرار می‌دهند کاملاً در تناقض هستند، سپس نص‌های متشابه ظنی را حجت و دلیل قرار می‌دهند در حالی که قواعدشان خالی از نصوصی دینی ـ اعم از قطعی و ظنی ـ است، سپس آنان همه‌ي اینها را ترک می‌کنند و جهت استدلال به اکاذیب و موضوعات روی می‌آورند.
 
استاد احمد کاتب و وداع با مهدی منتظر
احمد کاتب محقق و متفکر شیعه‌ي اثنی عشری در کربلا متولد شد و فکر شیعی را در حوزه‌های آن یاد گرفت. ايشان شخصيتي بسیار شوریده بود، از لحاظ نشاط در ديدگاه‌هاي این فکر و ادعای مرجعیت دینی و ولایت فقیه از همه‌ي داعیان بیشتر فعالیت می‌کرد. وقتی که خمینی از تأسیس دولت دینی در ایران فارغ شد احمد کاتب به ایران روی آورد و سِمتی را در بخش رادیوی عربی کسب کرد.
ناکامی‌های پی‌درپی نظریه‌ی ولایت فقیه‌ در عرصه‌ی واقع، استاد را بر آن نمود که‌ با استفاده‌ از استدلا‌ل‌هایی فقهی از نو به‌ این نظریه‌ بنگرد و در نهایت از مراجعی تأریخی نیز بهره‌برداری نمود که‌ ناگهان با میدانی پر از شک و شبهه‌ و تناقضات و اختلافات مواجه‌ شد، بحث و بررسی کم کم او را به‌ موضوع امام مهدی رساند تا به‌ این نتیجه‌ رسید که‌ مهدی اسطوره‌ای است و هیچ‌گونه‌ واقعیتی ندارد، و برای نخستین بار در زندگانی‌اش به‌ این واقعیت پی برد که‌ رشته‌ی تاریخ در برنامه‌های مدارس و حوزه‌های آنان حذف شده‌ و تنها رشته‌های لغت عربی، فقه‌، اصول، فلسفه‌ و منطق مدارسه‌ می‌شود و کوچک‌ترین توجهی به‌ تاریخ اسلامی و یا شیعی نمی‌شود.
احمد کاتب می‌گوید: «نمی‌توانم آن احساسات به وجود آمده در خودم را توصیف کنم که‌ پس از ویران شدن بنیاد ایمان به‌ مهدی منتظر (محمد بن حسن عسکری) (توشه‌ي آسمان و آرزوی ملت‌ها و تغییردهنده عالم)، به‌ من دست داد، زیرا من در یک محیط کاملاً شیعی زندگی کرده‌ام، جایی که هیچ کس در وجود این امام شک ندارد، امامی که هر سال سالگرد تولدش را به شیوه‌ي مراسمات بزرگی جشن می‌گیرند و مردم پیوسته نامش را در دعاها و زیارت‌ نامه‌ها می‌برند و برای او احترام و تعظیم خاصی قائلند.»[16]
و زمانی که بحثش را به پايان رساند بنا به نصیحت برخی از دوستان، انتشار آن را برای مدت پنج سال به‌ تأخیر انداخت تا در این برهه‌ از نتایج به‌ دست آمده‌ اطمینان خاطر حاصل نماید که‌ در این میان – چنان‌که‌ خود می‌گوید- نامه‌ای را برای تعداد زیادی از دانشمندان قم، نجف، تهران، مشهد، بحرین، کویت، لبنان و... فرستاده‌ بودم و نتایج خود را با آنان در میان گذاشته‌ بودم و از آنان خواستم که‌ قبل از نشر رساله‌ آن‌را تحلیل و بررسی نمایند. و هر چند‌ که‌ به‌ نتایج به‌ دست آمده‌ کمال اطمینان داشتم، اما احتمال دادم که‌ ممکن است برای اثبات ولادت و وجود امام مهدی (محمد بن حسن عسکری) دلایل و براهینی دیگر باشند که‌ بنده‌ از آن‌ها اطلاع نداشته‌ باشم، از این‌رو برای مراجعه‌ای کلی و سوزاندن نوشته‌ام، اعلام آمادگی نمودم، در صورتی که‌ اشتباهاتم را بیان دارند و همچنین اعلام داشتم که‌ اگر قناعت ننمایم تمامی پاسخ‌های آنان را نیز منتشر می‌نمایم.
تعدادی از علماء بزرگ در قم خواسته‌ي مرا اجابت کردند و این کتاب را برای مناقشه خواستند. در حالی که عده‌ای به تندی آن‌را رد کردند و جانب کناره‌گیری و سستی را گرفتند. دسته سوم انکار کردند که من درخواست مراجعه به آن کتاب کنم به خاطر اين‌كه‌ در زمینه اعتقادشان مسلمات ثابتی وجود دارند. دسته چهارم از صلاحیت‌های علمی‌ام مشروط بر رسیدن به درجه‌ي اجتهاد پرسیدند[17] که قبلاً از حوزه‌ی علمیه‌ي قم کسب نموده‌ام. به آن‌ها گفتم: فرض کنید من در کوهستان‌ها و پشت کوه‌ها زندگی کرده‌ام و ربع قرن عمرم را در حوزه و تألیف و تدریس نگذرانده‌ام، پس چرا بحث را مورد بررسی قرار نمی‌دهيد و به جای آن، به شخصيتم می‌نگرید.»[18]
«بعضی از برادران می‌گویند: بحث و گفتگو باید در محدوده‌ي دیوارهای حوزه‌ي علمیه‌ي قم به پایان برسد و جایز نیست که در انظار عمومی انتشار یابد. من چند سالی پایبند به این کار بودم و به بسياري از مراجع و فقها و متفکرین متوسل شدم که بر میز مذاکره بنشینند، اما آنان به دلایل مختلفی سرباز می‌زدند و از راه‌های گوناگونی فرار می‌کردند و برای برپایی یک همایش بسته در قم یا لندن یا بیروت و یا تهران دعوت کردم، ولی برای اینکار به من جواب ندادند و عده‌ای که تنها به اندازه‌ي انگشتان دست هستند پاسخ مثبت دادند و عده‌ای دیگر ادعا مي‌کردند بدون اين‌كه‌ به من برسند در یک جلسه به تفصیل مرا رد کنند و ساکتم کنند»[19]
یکی از مردان دین که به صراحت برای مناقشه پیرامون تحقیقم دعوتش کرده بودم، به من گفت: آیا می‌خواهی سفره‌ي صاحب الزمان که ما بر آن زندگی می‌کنیم را درهم بپیچی؟ و به اموال خمسی که علماء به اسم (امام) می‌گیرند، اشاره کرد. و دسته‌ای دیگر پنهانی به من گفته‌اند: ما کاملاً با تو موافقیم، اما تو از ما می‌خواهی این مسئله را موردی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به شمار آوریم؟ چون ما به آنچه که عموم مردم از خمس‌ و زکات به ما می پردازند، تکیه می‌کنیم. و هر اشاره‌ای از طرف ما یا تأیید افکار تو، یعنی قطع شدن رزق و روزی و منحل کردن مؤسسات و اماکنی که در آن کار می‌کنیم و یا قطع رابطه‌ي مردم با مسجد و حسینیه‌هایمان. عجیب اين‌كه‌ کسانی که مهارت تقیه را تمرین کرده‌اند ـ به صورت تغییر یافته ـ در اظهار خلاف و حمله‌ی شخصی طفره می‌روند بدون اين‌كه‌ افکار مرا به بحث بنشانند و این به خاطر ناتوانی و تناقض آن‌ها با خودشان و معامله با احساسات مردم است.[20]
و اخیراً استاد احمد کاتب بحثش را پیرامون مهدی در سال 1997 م. در کتاب پُرآوازه‌اش (تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه ([21])) منتشر کرد. او به اصل عقیده «مهدی منتظر» طعنه‌های كشنده‌ای را وارد کرده که من هیچ شخص عاقلی را ندیده‌ام که هدفش رسیدن به حق باشد و به آن اطلاع یابد، مگر اين‌كه‌ به آنچه کاتب به آن رسیده، می‌رسد که اعتقاد به مهدی خرافه یا افسانه‌‌ای بیش نیست و دلیلی در قرآن و سنت و میراث ائمه برای آن نیست و وجودی در تاریخ ندارد.
اینک اعتراضات و طعنه‌‌هایی که استاد کاتب به دیدگاه شیعه در خصوص مهدی وارد کرده، با اندکی تصرف نقل مي‌كنم:
 
 
اعتراضات استاد کاتب به نظریه‌ي (امام مهدی)
1- وفات حسن عسکری بدون تولد فرزند
مرگ امام يازدهم حضرت عسكري علیه السلام  در سامراء در سال 260 هجري بدون اينكه فرزندي از او بجاي بماند، بحراني سخت در مجتمع شيعيان موسويه گـرديده، چون آنها عقيده به ضرورت استمرار امامت الهي وتعيين شده از طرف خداوند تا روز قيامت بودند، اين امر خود سبب بوجود آمدن شك وحيرت ونگـراني درباره سرنوشت امامت بعد از حضرت عسكري علیه السلام  گـرديد، و اين منجر به تقسيم شدن شيعه‌ها به چهارده گـروه شد، بنا به قول نوبختي در كتاب (فرق الشيعه) وسعد بن عبد الله الأشعري قمي در كتاب (المقالات والفرق) وابن ابي زينب نعماني در كتاب (الغيبه) وصدوق در كتاب (إكمال الدين) و مفيد در كتاب (الإرشاد) و طوسي در كتاب (الغيبه) و ديگـران.
آنچه مؤرخان شیعه ذکر می‌کنند كنيز حضرت عسكري كه (صقيل) نام داشت، ادعاي حاملگـي از حضرت عسكري را كرده، خليفه عباسي (المعتمد بالله) به متوقف كردن عمل تقسيم ميراث دستور داد، و كنيز (صقيل) را به خانه خود منتقل نمود، و به زن‌هاي خود و زن‌هاي وليعهد (الواثق) وزن‌هاي قاضي (ابن ابي الشوارب) دستور داد تا از كنيز مواظبت كامل به عمل آورند و از حامله بودنش يا عدم آن (استبراء) بعمل آيد تا همه مطمئن شدند، و آن مجموعه از خانمها كه ذكر كرديم با (صقيل) بودند، تا وقتيكه مطمئن شدند از او حامله نمي‌باشد، آنگـاه خليفه دستور تقسيم ميراث حضرت عسكري را بین مادرش که موسوم به «حدیث » بود و بین برادرش جعفر [22] نمود که ادعای امامت بعد از برادرش را می‌کرد، و همه‌ي شیعیان از جمله(نائب اول) عثمان ابن سعید عمری به او پیوستند.[23]
شيعيان این دوره که تا نصف قرن چهارم می‌باشد را به عصر (حیرت) نام نهادند، حتی شیخ علی بن ابی بابویه صدوق کتابی به اسم (الامامة و التبصرة من الحیرة) را نوشت.
 محمد بن ابوزینب نعمانی در کتابش (الغیبة) حالت حیرت و شگفتی را توصیف می‌کند که در آن زمان عموم شیعه در آن بودند، او می‌گوید: «جمهور شیعیان راجع به پسر امام حسن عسکری می‌گفتند: او کجاست؟ این چگونه است؟ تا چه زمانی غیبت می‌کند؟ و تا كي زندگی می‌کند؟ تاکنون سی و چند سال گذشته؟ و عده‌ای از آنان بر این باور بودند که او مرده است. و عده‌ای هم ولادت وی را انکار می‌کنند و تصدیق کننده آن‌را مسخره می‌کنند. و دسته دیگری زمان تولدش را دور می‌دانند.» [24] و می‌گوید: (چه حیرتی بزرگتر از این حیرت که تعداد زیادی از مردم از این راه خارج شدند و به‌ خاطر وجود شک و شبهات در این زمینه‌ جز عده‌ي کمی از مردم كسي باقي نمانده است.)[25]
پرواضح است که این نظریه‌ي امامیه در خصوص مهدی به بن‌بستی رسیده که به ناچار باید از آن خارج شوند و گرنه همانند دیگر اعتقاداتشان بی پایه و بی اساس می‌شود.
 
 
2-نظریه‌ي شیعه در خصوص مهدی از دو جزء ساخته شده که بعد از زمانی طولانی با همدیگر درآمیخته‌اند
 
کاتب از خلال نگاه به میراث امامیه به این می‌رسد که آن‌ها در ابتدای امر برای رهایی فکرشان از سقوط و نابودی معتقد به وجود فرزندی برای حسن عسکری شدند و در ابتدا نمی‌گفتند که او امام آخر است و ائمه فقط دوازده تا هستند. بلکه معتقد بودند که امامت در ذریه‌ي این فرزند مخفی تا روز قیامت ادامه دارد.
و اما بر اثر طولاني بودن غیبت و شدت گرفتن حیرت و تفرقه ميان شیعه، قرن چهارم شاهد سیر جدیدی در نظریه‌ي امامیه مي‌باشد و آن به وجود آمدن «شیعه دوازده امامی» در ميان گروه‌های تندرو جناح شیعه‌ي موسوی است که به شدت به قانون وراثت عمودی ایمان داشتند و هیچ آسان‌گیری را در آن قبول نمی‌کردند.
این سیر فکری، عملياتي بود برای رهایی از امری که قبلا براي رهایی از آن، عملیاتی اجرا شده بود، اما با ناکامی مواجه‌ شد، پس کاری جدید و عملیاتی دیگر ضروری به نظر مي‌رسيد. دقیقاً مانند کپسول‌هایی که یک قمر مصنوعی را پرت می‌کند و یکی پس از دیگری منفجر می‌شود. هر وقت شعله‌های کپسولي به پايان مي‌رسد، دیگری برای تداوم حرکت و رسیدن قمر به مدارش منفجر می‌شود.
امامیه در ابتدا معتقد نبودند ‌كه‌ پسر حسن عسکری خاتم (ائمه) است، و این را نوبختی در کتابش «فرق الشیعه/ الفرقة التی قالت بوجود ولد للعسکری» به تصریح بیان داشته و می‌گوید: «امامت در بازماندگان امام دوازدهم تا روز قیامت ادامه دارد.»
و این یک چیز طبیعی و مطابق با اصل نظریه است، نظریه‌ای که شورا را رد می‌کند و می‌گوید که وجود امامی در هر عصر که مسلمانان ‌را از شورا و انتخاب بی‌نیاز کند، ضروری است. بنابراین چرا عدد ائمه تنها در دوازده تا محصور شده است؟
 
3-ادعای ليست قبلي به اسم (ائمه) دوازده‌گانه
این گروه به خاطر تقويت دیدگاهش، وجود ليست قبلی به نام ائمه دوازده‌گانه را ادعا می‌کنند و آن‌را به پهنای دیوار تاريخ شیعه و امامیه زده‌اند. گفتني ايت كه امامیه بعد از هر امامی درباره‌ي امام بعد از آن اختلاف برپا کرده‌اند! از اين‌رو تقریباً حدود 60 امام وجود دارد که در تاریخ شیعه ادعای امامت برای آن‌ها شده است.
و گاهی این نظریه در لای تاریخ از دو گذرگاه تنگ عبور می‌کند و هر بار به ناچار با اندیشه‌ي (بلاء) مواجه مي‌شود: اولی در دوره‌ي جعفر صادق بود، يعني زمانی که در دوره‌ي حیاتش، پسر بزرگش اسماعیل وفات يافت كه مطابق نظریه‌ي ارجاع امامت به پسر بزرگ پس از وفات امام قبلی، به عنوان نامزد امامت معرفي شده بود. پس از طریق (بداء) امامت به پسر کوچک موسی بن جعفر انتقال یافت. بعد از آنكه امامت را بعد از مرگ اسماعیل به برادر دومش عبدالله بن جعفر ملقب به أفطح انتقال دادند، اما او 70 روز بعد از وفات پدرش وفات كرد بدون اين‌كه‌ فرزندی از خود به جای گذارد. در حالی که فرقه‌ای قائل به وجود پسری در خفا و پنهان برای او بودند که اسمش محمد بود و آن‌ها (فطحیان) بودند.
همين مسأله دوباره در زمان مرگ محمد پسر بزرگ علی ملقب به (هادی) آن هم در حیات پدرش، تکرار شد. سپس از طریق (بداء) امامت را به برادر دومش حسن ملقب به عسکری انتقال دادند. اما او مرد بدون اين‌كه‌ فرزندی از خود به جای بگذارد. سپس حق بود که امامت را به برادر سومش جعفر بن علی هادی انتقال دهند - آن چیزی که در اول حاصل شد-. همچنان که در بار اول صد سال قبل این کار را کردند زمانی که امامت را سه بار بین سه برادر (اسماعیل و محمد و موسی پسران صادق) نقل و انتقال کردند و درستی ادعای (فطحیه) مبنی بر وجود فرزندی برای پسر دوم یعنی عبدالله افطح را رد می‌کردند. اما آن‌ها این بار فکر فطحیه را برگزیدند و راه و سلوک موسوی را ترک کردند و ادعای فرزندی را برای پسر دوم علی هادی که (حسن عسکری) بود، کردند و اسمش را به اسم خودش (محمد) گذاشتند، و پسر سوم (جعفر) را ترک کردند و داستاني طولانی دارد.... و خداوند متعال تنها کسی است که‌ شایستگی حمد و ستایش را دارا می‌باشد.
مهم اين‌كه‌ اگر ليستي قبلی وجود مي‌داشت هرگز اینها به وجود نمی‌آمد و ناچار به این گفته‌ي زشت ـ (بداء) نبودند و از همان اول می‌گفتند که امامت بعد از جعفر برای پسرش موسی است و بعد از علی برای پسرش حسن مي‌باشد.
و آنچه بر دروغ نسبت به ليست قبلی دلالت می‌کند ـ به اضافه اين‌كه‌ نمی‌توانند ادعایشان ‌را اثبات کنند ـ وجود روایات متعددی است که عدم آگاهی ائمه نسبت به امامتشان را بيان مي‌دارد و یا اين‌كه‌ امامت بعد از خود را جز در لحظه‌ي قبل از مرگشان را نمي‌توانند تشخيص بدهند
و همچنين اين‌كه‌ زراره بدون آگاهي از‌ امامت بعد از جعفر صادق دار فاني را وداع گفت و زید با وجود علم، آگاهی، تقوا، علاقه و صمیمیتی که با برادرش داشت، اما در زمان برادرش محمد باقر خواستار خلافت بود.
 
4- کتاب مشهور به «کتاب سلیم بن قیاس هلالی»
اصل این گفته ـ همچنان که مسعودی، مؤرخ شیعی‌مذهب در (التنبیه و الأشراف) می‌‌گوید ـ آن (کتاب سلیم بن قیس هلالی) است. و در قرن چهارم هجری از مؤلف مجهولی ظاهر شد که گفته شده او از ياران علی ابن ابی طالب رضی الله عنه  است و در این کتاب نام‌های دوازده‌گانه مشخص شده است و کلینی و نعمانی و صدوق در گفته شان نسبت به نظریه‌ي (اثنی عشری) به این کتاب استدلال و اعتماد می‌کنند و اما عموم شیعه در این کتاب مشکوک بودند، زيرا روایتش از طریق (محمد بن علی صیرفی أبوسمینه) دروغ‌گوی مشهور و (احمد بن هلال عبرتائی) آن شخص ملعونی بود که ادعای نیابت از (مهدی) را می‌کرد.
 ابن غضائری می‌گوید: اصحاب ما معتقدند که سلیم شناخته شده نیست و نامی از وی برده نمي‌شود... و این کتاب ساختگی است و بر کسی پوشیده نیست.)[26] و شیخ مفید (کتاب سلیم) را ضعیف می‌دانست و می‌گفت: این کتاب غیر موثق است و عمل به بیشتر آن جایز نیست، و در آن اشتباه و آمیختگی به وجود می‌آید و شایسته است انسان مسلمان به کلی از عمل به همه آن‌ها دوری کند و به تقلید از روایاتش اعتماد نکند.[27] و مفید از صدوق به خاطر نقل این کتاب و اعتماد به آن، انتقاد می‌کند و آن‌را به روش اخباریش نسبت مي‌دهد.
 
5- اثنی عشری‌ها، فطحیه را به خاطر شرایطی که در آن قرار گرفته بودند، مسخره می‌کنند
فقهای شیعه و مشایخشان ـ به غیر از اسماعیلیه ـ بعد از وفات جعفر صادق بر امامت عبدالله پسر بزرگ ایشان متفق شدند که او بعد از اسماعیل که در زمان حیات پدرش فوت کرد، پسر بزرگ صادق محسوب مي‌شد. ولی عبدالله بعد از مدت کوتاهی بدون اين‌كه‌ فرزندی از او به جای بماند، وفات کرد. پس شیعیان به سه گروه تقسیم شدند: دسته‌ای از آن‌ها از امامتش برگشتند و دسته‌ای دیگر ادعا کردند که فرزندی در خفا و پنهان دارد و دسته سوم امامت را به برادر سوم یعنی موسی بن جعفر انتقال دادند و آنچه را که فرقه‌ي قبل ادعا می‌کردند، انکار می‌کردند و آن‌ها را مسخره می‌نمودند و آن‌را خیالی می‌دانستند که از روی ناچاری و برای فرار از حیرت و راه بن‌بستی به آن معتقد شده‌اند. همچنان که سید مرتضی علم الهدی بر زبانش جاری شد.[28] و اما اثنی عشری‌ها تنها بعد از یک قرن خودشان هم در آن شرایطی افتادند که قبلاً فطحیه در آن واقع شده بودند.
در حالی که آن‌ها را به سبب آن کارشان مسخره می‌کردند و ما بیش از این نمی‌خواهیم ادعایشان ‌را رد کنیم و تنها به سخن شریف مرتضی اکتفا می کنیم که گفت: آنچه که ما ادعا می‌کنیم همان ادعای فطحیه است و تنها اختلاف در نامشان است.
 
6- علی بن موسی (رضا) واقفیه را به دلايلي رد می‌کند که نظریه‌ي اثنی عشری را نقض می‌‌نمايد
بعد از وفات موسی بن جعفر معروف به (کاظم) بزرگترین اصحاب نزدیکش ـ و فرزندانش ـ قائل به غیبتش بودند. حتی علی بن أبی حمزه کتابی را پیرامون (غیبتش) نوشت و همچنین علی بن عمر أعرج کتابی را در مورد (غیبتش) نوشت!!
آنان به (واقفیه) مشهور شدند که قائل به پایان یافتن امامت در موسی بن جعفر بودند و روایات زیادی که می‌گوید او غائب و قائم است، انتشار دادند. ولی فرزندش علی (رضا) اینان ‌را رسوا کرد و تکفیرشان کرد و از آن‌ها دوری جست و دلایلی را برای آن‌ها آورد، از جمله:
ـ حجت خداوند بر مردم تمام نمی‌شود مگر با امامی که شناخته شده و زنده است و این با غیبت در تناقض است.
ـ اگر خداوند می‌خواست مرگ یکی از بنی آدم را به خاطر نیاز مردم به او، به تأخير اندازد، پس خداوند عزوجل  عمر رسول الله صلی الله علیه و سلم را طولانی می‌کرد. لذا آيا جايز است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم بميرد ولی موسی بن جعفر زنده بماند! بلکه به خداوند قسم او مُرد و اموالش تقسیم شد و کنیزانش هم به نکاح دیگران در آمد.[29]
ما نیز ادعای اثنی عشری را رد می‌کنیم به آنچه که (امام معصوم) خودشان ديگري را بدان رد می‌کند، پس جوابشان چیست؟!
 
7- دلایل عقلی به دور از این وصف هستند
استاد احمد کاتب می‌گوید:[30] نامگذاری پروسه استدلال نظری بر وجود پسري برای حسن عسکری به دلیل (عقلی) از باب تسامح و استعاره است و گرنه این امر بسیار دورتر از استدلال عقلی است؛ چون این نظریه بر مجموعه‌ای از مقولات نقلی استوار است که بعضی از آن‌ها اخبار آحاد هستند و نیازمند اثبات دلالت و سند مي‌باشند همانند مقوله‌ي وراثت عمودي و عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از حسن و حسین كه از استدلال عقلی به دور است. او در ادامه می‌گوید: بدین خاطر اثبات وجود (امام مهدی محمد بن حسن عسکری) از راه عقلی برای سایر مردم یا سایر مسلمانان یا سایر فرقه‌های شیعه و حتی سایر فرقه‌های امامیه که با (وراثت عمودی) موافق نیستند، کاری مشکل یا محال است. سید مرتضی می‌گوید: غیبت، فرعی از اصل است كه اگر اصل صحیح باشد، سخن از غیبت چیز آسان و واضحی است، چون بر آن متوقف است و اگر نادرست باشد، سخن راندن از غیبت کاری سخت و غیرممکن است.[31]
با وجود اين‌كه تسلیم شدن به امامت حسن عسکری به ضرورتِ تسلیم به وجود فرزندی برایش منجر نمی‌شود، بلکه این گفته منجر به ضرورت استمرار امامت خداوندی تا روز قیامت می‌شود و سبب واجب بودن وارثانی به شکل عمودی می‌گردد و این چیزی جز یک امر متروک، وهمی، ظنی و بدون علم نیست. لذا ناصر مکارم شیرازی در کتابش (المهدی الثورة الکبری) می‌گوید: « استدلال فلسفی می تواند قضایای کلی و عام را اثبات کند ولی نمی‌تواند در خارج، بر انسانی انگشت نهد و وجودش را اثبات کند.»[32]
 
8- هیچ دلیل نقلی مورد قبول وجود ندارد
استاد کاتب با دلایل نقلی زیادی مناقشه کرده است ـ چه روایتی باشد و چه تاریخی ـ و از چندین راه ساختگی بودن آن‌ها را اثبات می‌کند؛ از جمله‌:
 سند آن‌ها را ضعیف می‌داند و در تک تک روایات تحقیق نموده و برایش معلوم شده که اسناد آن‌ها بر وجود افرادی است که در خود کتاب‌های شیعه دوازده امامی مورد جرح و ضعف قرار گرفته‌اند. [33]
و از جمله در بین آن‌ها اختلافاتی فاحش و مشخص وجود دارد، که با یکدیگر در تناقض هستند و با مقررات مذهب و یا با اصول پایه‌ای دین، در تضاد هستند.[34]
 
9- ادعاي فراوان براي نیابت و اختلافاتشان با هم و وجود شبهاتي زیاد پیرامون آن‌ها[35]
ادعای (غیبت) و همچنین (نیابت) از (غائب) در تاریخ شیعه تنها یک بار نبوده است، بلکه چندین بار حاصل شد، تا اين‌كه‌ در نهايت ادعای فرزند مزعومی را برای حسن عسکری کردند! همچنان که ادعای غیبت موسی بن جعفر شده بود، سپس یکی از یارانش به نام (محمد بن بشیر) ادعای جانشینی او را کرد، سپس فرزندان و نوادگانش جانشینی را به ارث بردند.
و اما راجع به (محمد بن حسن عسکری) بیست و چند نفر ادعای جانشینیِ او را کردند که از جمله آن‌ها شریعی، منیری، عبرتائی و حلاج بودند. این بدین خاطر بود که ادعای نیابت به خاطر مصالح مادی و جایگاه اجتماعی و سیاسی بود که برای مدعی به وجود می‌آمد.
گفتني است كه بعضی از هم عصران شیعی آن‌ها نسبت به ادعاي تمامي اين مدعيان كه نائبان چهارگانه نيز در رديف اينها مي‌باشند، شك داشته‌اند! اما ادعاهایشان برای انسان‌های ساده لوح روپوش می‌گیرد (و گول می‌خورند) و دانایان و محققان خبره نيز آن‌را نمی‌پذیرند.
اما روایاتی که این جانشینان چهارگانه را جدا از دیگران، معتبر می‌داند، در هنگام تحقیق هیچ چیزی را ثابت نمی‌کند، زیرا متکی بر اسنادهای خیالی و ادعاهای باطلی هستند که با مصالح مادی مشترک و دشمنی و اختلافاتِ زیادی در هم آمیخته می‌شود. و تعداد زیادی از این متون‌ها تازه به وجود آمده‌اند، همانند نسبت دادن علم غیب به جانشین مشخصی که دلیلی بر راستگویی او است.
یکی از این نائب‌ها احمد بن هلال عبرتائی (شیخ شیعه‌ي بغداد در زمان خودش) است؛ ايشان در تقويت ادعای نيابت عثمان بن سعید عمری، نقش بزرگی را ايفا نمودند به این اميد که بعد از خودش به نیابت وي وصیت کند. اما او به نیابت پسر خودش محمد وصیت کرد، از اين‌رو عبرتائي او را رد کرد و ادعا نمود كه نیابت از آن خودش است.
و محمد بن علی شلمخائی که وکیل نائب سوم یعنی حسین بن روح نوبختی در بنی بسطام بود و سپس از او جدا شد و براي خود ادعای نیابت را کرد، می‌گوید: (با ابو قاسم حسین ابن روح وارد این کار نمی‌شدیم جز اين‌كه‌ دلیل آن‌را می‌دانستیم و ما سر این امر به جان هم می‌انداختيم همچنان که سگ‌ها بر سر لاشه به جان هم می‌افتند.)[36]
بسیاری از شیعیان نسبت به این نائب‌ها مشکوک بودند حتی در نزد آن‌ها روایتی از اهل بیت مشهور است که می‌گوید: (خدمتگذاران و امیران ما بدترین خلق هستند) آن چیزی که آن‌ها را به درستی ادعای نیابت خاص، مشكوك مي‌نمود. و طوسی بر صحت روایت تأکید می‌کند، اما عمداً آن‌را بر خائنان و کسانی که این کار را به جای دیگری کرده‌اند، تأویل و تفسیر می‌کند. بعضی از شیعه از اين‌كه‌ اموالشان ‌را به (عمری) داده بودند، پشیمان شدند، بلکه اصلاً نسبت به وجود (مهدی) و دست نوشته‌هایی که عمری آن‌را اخراج کرده و به او نسبت داده است، در شک افتادند.
از جمله‌ي این شکاکان مردانی از اهل بیت بودند ، و اين امر (عمری) را به نوشتن کتابی بر زبان مهدی وادار نمود و آن‌ها را بدان محكوم كرد. همچنان که دسته‌ای دیگر به نیابت نوبحتی شک دارند و از او در مورد مصرف اموالی که به اسم مهدی گرفته بود، سؤال می‌کنند.
 اثنی عشری‌ها در میان بیست و چند نائب بر چهار تا استقرار یافتند و دیگران‌ را به جرم دروغ از روی حرص و طمع به اموال و ارتباط با حکومت عباسی، متهم کردند. البته این تهمت‌ها متوجه نائبين چهارگانه هم – که‌ از حکومت عباسی دور نبوده‌اند- می‌شود.
آري ادعای دیدن (مهدی) بعد از همه‌ي اینها، غیرقابل اعتماد است و حتی موجب ظن راجع هم نمي‌شود، بلکه به عنوان دلیلی بر دروغ بودن این افسانه محسوب مي‌گردد. اضافه بر آن، اين‌كه هیچ‌كدام از آن نائبان نقشی در روند فرهنگی یا فکری یا سیاسی برای خدمت به شیعه و مسلمین نداشته‌اند و کاری جز چپاول اموال مردم و ادعاي پرداخت آن به (امام مهدی) چيز ديگري را انجام نمي‌دادند، در هالي كه آنان نيز همانند دیگران به سرانجام او آگاهی نداشتند.
هیچ یک از آن‌ها به حل مشکلات طایفه و گفتن توجیهات امام برای امت نپرداخته‌اند، بلکه مشکلات خود نائبان از غیر این راه حل شده بود: اينك راجع به مشکل نوبختی با بدهکارش شلمغاني، هیچ کدام از آن‌ها نتوانستند قولی را از (امام مهدی) اثبات کنند که مشکلشان ‌را حل نماید. بلکه نوبختی برای حل مشکلش به علماء قم پناه برد و کتابش (التأدیب) را برای آن‌ها فرستاد تا صحیح را از غیر صحیح جدا کنند.[37] ولی بهتر این بود که آن‌را بر (مهدی) عرضه می‌کرد، مادام در خفا و پنهانی با او ملاقات می‌کند، خصوصاً اين‌كه‌ (مهدی) از فراغت و بیکاری زیادی برخوردار است و به خاطر اموال بسیار زیادی که در اختیار داشت، از مشغول شدن به کاری بی نیاز بود و این خود دلیل واضحی بر عدم وجود اتصال و دیدار بین او و بین (مهدی) است.
و الا کتاب را بر او عرضه می‌کرد و از درستی و نادرستی آن، به او مراجعه مي‌نمود.
معروف است که کلینی کتابش (الکافی) را عصر نوبختی تألیف کرد و آن‌را از احادیث ضعیف و موضوعاتی که از تحریف قرآن بحث می‌کند و امور باطله‌ دیگري پُر کرد. ولی «نوبختی» یا «سمری» روي روايات موضوع تعليقي ننوشتند و هیچ موردي از کتاب را تصحیح ننمودند و چيزي از آن‌را از مهدی نقل نکردند، که اين، باعث شده شیعه در طول تاریخ با عدم توانایی ايجاد تفاوت بین احادیث صحیح و نادرست و اختلافات در بين آن‌ها مواجه شود.
آنچه که شک برانگیز است عدم قیام مدعیان جانشینی به گفتن مسایلي فقهی و توضیح بسیاری از مسایل پوشیده‌ای است که تبیین و توضيح آن‌ها در این مرحله واجب بود.
سید مرتضی عقیده (لطف) را ابداع می‌کند که در آن می‌گوید: واجب است که امام مهدی برای صحت اجتهاد فقهاء در عصر غیبت وساطت کند و اجماعشان ‌را بر باطل از بین ببرد، بنابراین شایسته‌‌تر و اولی‌تر و آسانتر این بود که (امام مهدی) ـ اگر وجود داشت ـ کتاب کلینی (را که پر از اشتباه است) اصلاح کند و یا در عصر غیبت کبری کتاب جامعی را که شیعه بدان رجوع کنند، از خود به جای بگذارد. و این تاکنون حاصل نشده است و مدعیان نیابت نیز قدمی بر نداشته‌اند؛ یعنی چیزی را در این باره ذکر نکردند و این همان چیزی است که ما را در راستگويی و همچنین در ادعای وجود (امام غایب) به شك مي‌اندازد.
از جمله چیزهای خنده‌آور اين‌كه‌ وقتی (عمری) نامه‌ها و دست‌نوشته‌ها را به اسم (مهدی) منتشر کرد، خطوط و دست‌نوشته‌ها برای هیچ کسی اثبات نشد، بلکه تنها همین آشکار شد که با خط خودش آن‌را استنساخ نموده است! و در این اشاره‌ای واضح و دلیلی اضافی برای عدم وجود شخصي حقیقی پشت این نامه‌ها و دست نوشته‌ها مي‌باشد، زيرا اگر چنين شخصي وجود مي‌داشت بايد برای اثبات شخصیتش به صورتي قاطعی پناه می‌برد، نه این‌كه از راه وسائلي خود را مطرح نمايد که امکان اطمینان به آن وجود ندارد بلکه بذر شك را در لاي خود حمل مي‌نمايد.
در عصر جدید وسائل ارتباط تغییر کرده‌اند، آن‌ها به مواردي مانند اینترنت، ایمیل، فاکس، ماهواره و... افزایش یافته‌اند و هر کسی که اوصاف (مهدی) و قدرت بر مخفی شدنش را داراست، می‌تواند از این وسائل استفاده کند و با یارانش ارتباط برقرار نمايد تا خود و وجودش را هر چند از پشت پرده باشد، اثبات کند، همان کاری که اسامه بن لادن -خداوند متعال حفظش کند!- انجام می‌دهد، با وجود اين‌كه‌ تمام دنیا دنبالش می‌گردد!
 آیا (مهدی) در غیبتش از تغییر حال و وضع و تغییر کردن وسائل ارتباطی خبر دارد؟ یا این‌كه با وجود قدرت بر مخفی شدنش، تا اين درجه می‌ترسد؟ پس او در چه‌ چیزی امام است؟ و یا این‌که‌ چگونه‌ امامی است؟
آنچه براي همگان واضح و روشن است، این‌که (مهدی) بعد از خود علمی را به جای نگذاشته که از آن نفع برده شود و معضلی را حل کند. اين در حالي است كه مسلمانان با مشکلات فراوانی مواجه‌ شده‌اند و از لابه‌لای خطرات کلانی عبور کرده‌اند، اما او آرام نشسته و راه‌حلی ارائه‌ نمی‌دهد، ساکتی مانده‌ و حرفي نمی‌‌زند. حال بگوييد كه او چه وظيفه‌اي دارد؟ غیر از جمع کردن اموالی که شیعه در ابتدا برای زمان ظهورش مدفون می‌کردند و یا يكي از آنان به دیگری وصیت می‌کردند كه آن‌ اموال را به او برسانند. پس هنگامي كه شیعه با مرور زمان به ضعف این نظریه‌ پی برد و عمل به آن‌را بی‌فایده دانست، به آراء و نظرات دیگري روی ‌آوردند که با این نظریه قابل جمع نیستند و هیچ رابطه‌ای بینشان نیست، حتی شیخ حسن زید (دوست خمینی) در کتابش (رسالة فی الخمس) تعجب می‌کند و با شگفت از اين راز سؤال مي‌كند كه چرا کلینی از (صاحب الزمان) از طریق وکیلش نوبختی راجع به حکم مسأله خمس در (عصر غیبت) سؤال نكرده است.[38]
 
10- ناتوانی نظریه و اضطرابش در ارائه‌ي تفسیری معقول برای غیبت مهدی
 
همچنان که نخستين متکلمین امامیه بيان داشته‌اند (يعني آنان که پایه‌های اماميه را بنیاد نهادند) نظریه‌ي (امامت الهی) قائل است که‌: جایز نیست که زمین از امام (يعني از حکومت و دولتش) خالی شود و امام (یعنی رئیس یا خلیفه یا رهبر بزرگ) باید معصوم باشد و از جانب خداوند تعیین شود و شوری باطل است و انتخاب امام از طرف مردم و ملت جایز نیست. نظریه‌ي موسوی (که اصل نظریه‌ي امامیه اثنی عشری است و موازی و همسان با نظریه‌ي فطحیه مي‌باشد) می‌گوید: امامت به شکل وراثت عمودی در بازماندگان و نسل علی و حسین تا روز قیامت به هم می‌پیوندد و از همين جا متکلمان وجود پسری را برای امام حسن عسکری فرض می‌کنند و زمانی که از وجود او سؤال می‌شود، می‌گویند: پدرش از ترس حکومت و قانون گذاران مخفی‌اش کرده است، اما زمانی که غیبتش طولانی شد با سؤال بزرگتری روبه‌رو شدند. سؤال این بود: اگر امامت در این شخص محصور است و برای دیگر مردم عادی و یا افراد غير تأييد شده از جانب خداوند جایز نیست، همچنان که برای هيچ كسي جایز نیست كه هبری کردن مردم و عملی کردن وظایف رهبری را بر عهده بگيرد، پس چرا (امام) غایب است و برای رهبری شیعه و مسلمانان آشکار نمی‌شود و حکومتی اسلامی که برای آن‌ها ضروری است، تأسیس نمی‌کند؟
مادام که زمین نباید از امام خالی باشد و امام غایب نمی‌تواند امامتش را عملی کند و مردم را رهبری نمايد، پس چه رازی در غیبت وجود دارد؟ و غیبت تا چه زمانی است؟ و اصلاً میان غایب و کسی که وجود ندارد، چه تفاوتی هست؟
توجیه کردن غیبت به خاطر ترس کافی نیست حصوصاً اين‌كه‌ مدت زمان زیادی از غیبتش سپری شده است و دولت‌های متعددی که دارای قدرت و امکانات زیادی بودند آشکار شدند که شب و روز به تعجیل ظهورش ندا سر می‌دادند همانند دولت البویهيه در قرن چهارم هجری، كه سؤالی به اين مضمون را از شیخ مفید پرسيد: چرا (مهدی) غیبتش اسمترار دارد در حالی که ما براي نجاتش آماده‌ايم؟ و خواستار جواب این سؤال بود، شیخ مفید جوابش را به خداوند ارجاع داد و گفت: «راز غیبت را فقط خداوند می‌داند»، ايشان با وجود شکي كه در راستی، شجاعت و تقوای شیعه‌ها در آن موقع داشت،[39] اما او از جواب گریزان است.
و دولت صفویان به وجود آمد و در دوران خود بر زبان مردم به خارج شدن (صاحب الزمان) ندا داد و حکومت آن‌ها تمام شد و دولت‌های مشابه دیگری به وجود آمدند و این دولت ایران ـ خمینی امروز- بر همان روش است؛ پس اگر (مهدی) وجود دارد چرا ظهور نمی‌یابد؟ اگر صرفاً با مردم متصل است پس برای مردم به طور قاطع اثبات کند که موجود است با وجود پیشرفت وسایل ارتباطی هر چند که در اختفا هم باشد؟
و زمانی که (واقفیه) نظریه‌شان ‌را دادند که قائل به مهدویت موسی کاظم و غیبتش بودند، رهبری آن‌ها را علی بن موسی الرضا برعهده گرفت و ادعای آن‌ها را مستنداً در مورد تناقض فکر (غیبت) با ضرورت وجود امامی که برای رهبری مسلمانان گمارده می‌شود، رد می‌کند. از این جهت که برای امام جایز نیست از میدان و عرصه غیبت کند و به ضرورت همکاری با امام زنده استفاده کرده‌اند. می‌گویند: «همانا حجت خداوند بر بندگانش جز به وسیله امام زنده و ظاهر تمام نمی‌شود.» این از یک طرف و از طرفی دیگر آنان به باطل بودن فکر طولانی شدن عمر انسان به گونه‌ای معجزه آسا به خاطر نیاز مردم به او استناد می‌کنند و می‌گویند: «اگر خداوند در اجل و مرگ یکی از فرزندان آدم به خاطر نیاز مردم به او، درنگ می‌کرد، قطعاً مرگ رسول الله صلی الله علیه و سلم را به تأخیر می انداخت.»[40] و اخیراً... علماء امامیه‌ي اثنی عشری به حواله کردن حکمت غیبت به خداوند قائل‌اند؛ چون او تنها کسی است که به راز آن باخبر است و از هیچ کس غیر از خدا در این زمینه سؤال نمی‌شود.
همانا این آشفتگي در جواب‌ها كه از یک جواب به جواب دیگر منتقل می‌شوند و با تناقض مواجه‌ می‌شوند آن‌گاه که‌ رأیی را رد می‌کنند و سپس آن‌را اختیار می‌نمايند (آن گونه که با واقفیه چنین کردند)؛ سپس اگر از جوابی قانع کننده و صحیح ناتوان ماندند، آن‌را به امری مجهول حواله مي‌كنند.
این چنین برایمان روشن گردید که «قضیه مهدی جز خرافه‌ای بیش نیست که لازم است دانایان از آن دوری جویند، و گرنه پرده‌ي میان معجزه که هیچ تناقضی با عقل ندارد و میان خرافات که هیچ عقل سالمی آن‌را نمی‌پذیرد، از بین می‌رود.


[1] مصباح الفقاهة، 1/323، ط3 - 1371، چاپ‌خانه‌ي: غدير.
[2] کتاب تهذیب الاحکام:122:4..
([3]) الشهاب الثاقب في بيان معنى الناصب، ص 257، الشيخ يوسف البحراني.
[4]- الشافی از مرتضی علم الهدی ص 184/، نگا: کتاب تطور الفکر السیاسی الشیعی از احمد کاتب ص 190.
[5]- معرفة الرجال از کشی ص 379، نگا: کتاب تطور الفکر السیاسی الشیعی ص 182.
[6]- الکافی ـ الروضة، 8/175.
[7]- کافی- الروضه8/220.
[8]- همان، 8/312.
[9]- همان 8/239.
[10]- همان 8/240.
[11]- همان، 5/44. عصر بنی امیه تمام شد و هنوز مهدی ظهور نکرد.
[12]- تفسیر قمی، 2/390.
[13]- تفسیر قمی 2/327-، نگا: تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایة الفقیه از استاد احمد کاتب ص 133-134 و پاورقی ص 139.
[14]- در تفصیل این کتاب به «پروتوکولات آیات قم» اثر دکتر عبدالله غفوری نگاه کنید.
[15]- کسی که بخواهد به صورت تفصیلی از ضعف این روایات اطلاع یابد به کتاب (تکامل فکر سیاسی شیعه از شوری تا ولایت فقیه)، اثر استاد احمد کاتب مراجعه کند. استاد کاتب زحمت این بحث را برعهده گرفته است و با دلایل تفصیلی ضعف این روایات و ساختگی بودنشان را اثبات می‌کند. خواه روایات از (ائمه) نقل شده باشد، یا روایات تاریخی‌ای که از مکان تولد و غیبت و معجزه‌های مربوط به (مهدی) بحث می‌کنند. و این روایات از مردان مخدوش نقل شده‌اند و در کتب رجالی که نزد این طایفه معتبر است مخدوش بودن آن‌ها ثبت شده است. حتی کاتب می‌گوید: «به عقيده من آن‌ها روايتها را از باب غريقي كه در آب به هر تكه چوب كوچكي چنگ مي زند تا نجات يابد، در كتابهايشان آورده‌اند، وإلا آن‌ها از همه بهتر مي دانند كه اين روايتها ضعيف و بي اعتبار هستند، اگـر فرقه‌اي براي اثبات حقانيتشان يا امامان‌شان به چنين روايتهايي استناد مي‌كردند، حتما مورد مسخره واستهزاء ديگـران قرار ميگـرفتند و آن‌ها را به سبكي عقل ومخالفت با عقل ومنطق معرفي مي‌كردند، كما اين‌كه فرقه اثنا عشريه با گروهي از شيعه فطحيه اين كار را انجام داد. آن گروه از فطحيه ادعاي وجود فرزندي در خفا براي امام عبد الله الافطح فرزند جعفر صادق كردند وگـفتند نامش محمد است و او مهدي منتظر مي باشد وادعا كردند كه او در خفا ولادت يافت و در يمن مخفي شد.. چون آن‌ها عقيده داشتند كه امامت بايد پيوسته ادامه يابد و همچنين معتقد بودند كه به جز امامت حسن و حسين ديگر جايز نيست كه دو برادر امامت را بر عهده بگيرند. شيعيان اثنا عشريه در باره آن گـروه گـفتند: «آن‌ها شخص وهمي كه اصلا وجود خارجي نداشت براي عبد الله الافطح اختراع كردند و نامش را (المهدي محمد بن عبد الله الافطح) گـذاشتند، چون آن‌ها به بن بست رسيده بودند». در حالی که آن‌ها خود نيز را چیزی دنبال می‌كنند که اساساً وجودش رد می‌شود و آن وجود پسری برای حسن عسکری مي‌باشد. در این اواخر کتابی از دکتر عداب محمود الحمش به نام «المهدی المنتظر فی روایات أهل السنة والشیعة الإمامیة دراسة حدیثیة نقدیة» به دستم رسید که این روایات را در آن آورده و تک تک آن‌ها را مورد بحث قرار داده است.
[16]- صحیفة الشوری، شماره هفتم، جمادی الثانی 1416 هـ.ق برابر با تشرین الثانی 1995 م.
[17]- دکتر موسی موسوی دارای درجه‌ی اجتهاد است، و زمانی که شروع به انتشار افکار اصلاحیش کرد، نتوانستند از این جهت به او طعنه بزنند، از اين‌رو به وسوسه‌های دیگری روی آوردند مثلاً گفتند: او جاسوس دستگاه‌های بیگانه است.
[18]- منبع قبلی.
[19]- همان منبع.
[20]- همان منبع.
[21]- و تحت عنوان «تكامل فكر سياسي شيعه از شورى تا ولايت فقيه» به فارسي هم ترجمه و منتشر شده و در سايتها موجود است. (مُصحح)
[22]- إکمال الدین اثر صدوق 44، دلائل الامامة اثر طبری 2440.
[23]- إکمال الدین اثر صدوق 5/41.
[24]- 113، 186.
[25]- همان.
[26]- الخلاصه‌ اثر حلی ص 83. مراجعه شود به کتاب استاد احمد کاتب، ص199.
[27]- اوائل المقالات و شرح اعتقادات الصدوق، ص 247- منبع قبلی.
[28]- شافی، 184.
[29]- معرفة رجال اثر کشی، ص 379
[30]- همان منبع قبلی، ص 190.
[31]- رسالة فی الغیبت- از مرتضی ص 2.
[32]- مهدی؛ انقلاب بزرگ ص 213.
[33]- همان منبع ص 193-233.
[34]- همان منبع ص 193-233.
[35]- همان منبع ص 221.
[36]- الغیبة، ص 241.
[37]- الغیبة، از طوسی ص 240.
[38]- همان مرجع بالایی ذکر شده، ص 87. نگاه کنید به (تطور الفکر...) ص 227.
[39]- الأمالی اثر مفید، ص 390.
[40]- معرفة الرجال اثر کشی، ص 379.


از کتاب:
استدلال های باطل شیعه  از قرآن و بیان بطلان آن،  مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن بن علی رضی الله عنه  بنا به روایتی، بیست و پنج مرتبه، با پای پیاده حج گزارد، در حالی که بهترین مرکب‌ها را در اختیار داشت.[تاريخ ابن‌عساكر (14/72)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2878
دیروز : 5831
بازدید کل: 8836192

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010