|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > تمسک به اهل بیت و جایگاه آن نزد شیعه
شماره مقاله : 8036 تعداد مشاهده : 367 تاریخ افزودن مقاله : 25/8/1389
|
تمسک به اهل بیت و جایگاه آن نزد شیعه
شیعه معتقدند که آنها به (اهل بیت) رسول الله صلی الله علیه و سلم چنگ میزنند پس فقط دینشان را از طریق روایاتی که منحصر به آنها است، میگیرند و این انحصار از ضروریات دین است که ایمان بدون آن صحیح نیست. و مفهوم (اهل بیت) نزد آنها، آنگونه نیست که در لغت قرآن نازل شده و رسول الله صلی الله علیه و سلم بر طبق استفادهي عرب در گويششان، استعمال کرده، بلكه (اهل بیت) اصطلاحي است مخصوص آنها كه جز دوازده شخص معين و محدود شامل هیچ احد دیگری نمیباشد: اولشان علی رضی الله عنه و آخر آنها (مهدی) است با تفصیلی که در کتابهایشان ذكر شده و گاهی میگویند: آنها چهارده نفر هستند اگر رسول الله صلی الله علیه و سلم و فاطمه را به آنان اضافه کنیم. این مفهوم از اصول بسیار بزرگ نزد امامیه است و معنی تطبیقی برای عقیده (امامت) و (عصمت) است، و بدون آن این دو عقیده (امامت و عصمت) معنایشان و یا هدفی که به خاطر آن وضع شدهاند، از دست میدهند. اما عموم امامیه در تعداد (ائمه) اختلاف دارند و براساس این اختلاف به بیش از 50 فرقه منشعب شدند که بیشترشان نابود گشتند و بعضیها برقرار میباشند. از جملهي آنها فرقهاي است که به دوازده (امام) ایمان دارند يعني فرقهي امامیهي اثنی عشری است. این فرقه نيز ـ به پيروي از ساير فرقههاي امامیه ـ ایمان به ائمه مخصوص خودشان را به عنوان خط فاصل ميان ایمان و کفر قرار دادهاند: کلینی از ابوعبدالله روایت میکند که مردم چارهای جز شناخت ما را ندارند و برای عدم شناخت ما هیچ بهانهای در دست ندارند، بنابر این، کسی که ما را شناخت مؤمن و کسی که منکر ما شد کافر است.[1] این عقیده اصل و پایهی گره تکفیری است که این فرقه در برابر مسلمانان و خلفا و حکام آنها به كار گرفتهاند و نیز سبب مشروع بودن خروج عليه آنها و برانگیختن نگرانیها و فتنهها به نام جهاد در مقابل مسلمین است. و این اساس نپذیرفتن خلافت خلفای راشدین و بغض و دشمنی نسبت به آنان است، و اساس عدم احساس نسبت به تاریخ این امت و سرپرستی آنها بر سرزمینهایشان است، زیرا آن تاریخ و واقعهای است که بر این عقیده بنا نمیشود. حجت خدا بر مخلوقاتش جز با این ائمه تمام نمیشود و انبیاء نیز به غیر آنها حجت برایشان تمام نمیشود. محمد صلی الله علیه و سلم نیز حجت و رسالتش تکمیل نشده مگر به وسیله آنها؛ کلینی از عبدصالح علیه السلام و ابوعبدالله علیه السلام و ابوحسن الرضا علیه السلام روایت میکند که آنها گفتند: همانا حجت خداوند بر مخلوقاتش کامل نمیشود مگر با امامی که شناخته شده است (و در بعضی روایات آمده: مگر به وسیله امام زندهای که شناخته شده است) [2] و آنها (اهل بيت) مصدر قانونگذاری و مقارن با قرآن هستند، بلکه تنها به وسیله آنها میتوان قرآن را فهم نمود و اگر آنان نبودند، حق از باطل شناخته نمیشد: کلینی از جعفر صادق و يا محمدباقر علیه السلام روایت میکند که گوید: خداوند زمین را بدون عالم رها نکرده است و اگر این چنین نميبود حق از باطل تشخیص داده نمیشد.[3] و از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که او گفت: هرگز زمین از حجت الهي خالی نخوهد شد تا حلال و حرام را شناسایی نمایند و مردم را به راه خدا دعوت کنند.[4] محمدرضا مظفر میگوید: «از اینرو ما معتقدیم که احکام شرعی خداوندی تنها از چاه آب آنها سیراب میشود و گرفتن آن از غیر آنها جايز نیست و ذمهي مکلف با رجوع به غیر آنها تبري نمیشود و میان آنها و خداوند اطمینان حاصل نمیگردد، اگر تکالیف فرض را از غیر راه و روش آنها ادا کنند. آنها مانند کشتی نوح هستند که از سوار شدنش نجات و از تخلف از آن غرق شدن در این دریای مواج طغیانگر با موجهای شبهات، گمراهیها، ادعاها و منازعات حاصل میشود».[5] خلاصه این دین با همه اصول و فروعش بر این اصل یا رکن استوار است (پس کسی که آنرا انجام داد دین را برپا داشته است و هر کس آنرا نابود کند دین را نابود کرده است)! نقض عقیدهي [تمسک به اهل بیت] طبق اسلوب قرآنی و اگر این مفهوم، چنین جایگاه خطیری در دین دارد، پس هر مسلمانی میتواند مصرانه سؤال کند: چه دلایل قطعی و آشکاری از کتاب خداوند متعال بر آن وجود دارد؟ چه ادلهای برای اثبات این (اصل) وجود دارد؟ بدون شک اثبات چنین اصلي به دلايلی قطعی از قرآن کریم نیاز دارد که به دو امر تصریح نموده باشد به گونهای که هیچ ابهام واحتمالی در آن نباشد: اول - واجب بودن تمسک جستن به (اهل بیت) و فقط تبعیت از آنها. دوم - هدف از (اهل بیت) دوازده شخص معین است به گونهای که مانع از اشتباه و احتمالی شود که این تصور را القا نماید که مقصود از اهل بیت کسانی دیگر غیر از آنان است؛ یعنی تصریحی جامع و مانع باشد. و حتماً باید این شناخت حاصل شود که اثبات امر اول بی نیاز از اثبات دیگری نیست، زیرا شیعه ایمان به دوازده امام معین و مشخص را شرط میدانند، از اینرو آنها دیگر فِرَق امامیه مانند اسماعیلیه، نصیریه و زیدیه را قبول ندارند، به خاطر اختلاف آنها در تعیین (ائمه) با وجود اتفاق نظرشان بر ایمان به مبدأ (امامت). طفره رفتن در پشت دلایل عمومی جهت اثبات (امامت) ـ كه به عنوان دلیلی بر درستی هر یک از این فرقهها ارائه داده ميشوند ـ نیرنگی است که به آن ناچار شدهاند ـ و باید هم باشد ـ زیرا دلیل خاصی برای آن ندارند. هر كدام از آن فرقهها به دلایل دیگری نیاز دارند تا اثبات نمایند که دلایل عرضه شده مخصوص این (ائمه)ها میباشد و شامل دیگری نمیباشد. گفتنی است که این دلایل باید اولاً قرآنی باشند و ثانیاً دلالت آنها قطعی باشد. و آن برای جمیع امامیه غیر ممکن است، پس به خاطر محال بودن دلایل همهي ادعاهایشان باطل ميگردند. برای کسی که تفصیل بیشتری را میخواهد و به اجمال اکتفا نمیکند به مناقشه زیر روی میآوریم: دلیل قرآنیای که بر این ائمه دوازدهگانه تصریح کند، کدام است؟ بدون شک ـ حتی یک آیه ـ که نامی از این اشخاص یا یکی از آنها برده باشد، وارد نشده است. با وجود اينكه مسلمان ـ بنا به عقیدهي امامیهي اثنی عشری ـ برای صحت ایمان و قبولی اعمالش، بايد به تک تک آنها ایمان داشته باشد! قرآن عظیم زمانی که ایمان به نبوت و انبیاء را واجب میگرداند به لفظ عمومی و تعمیم اکتفا نمیکند، بلکه مجموعهای از آنها را ذکر میکند و آنها را با اسمشان نام میبرد و بر وجوب ایمان به آنها، بدون جدایی و تفریقی تصریح میکند و اگر ایمان به فرد خاصی از آنان را واجب گرداند – مانند پیامبر ما محمد صلی الله علیه و سلم ـ اسمش را با صراحت بیان میکند. این اسلوب و شیوهي ایمان در قرآن است، پس چگونه انسان را بر ایمان به اشخاصی که به قطعیت یادی از آنها در قرآن نشده، مجبور میکنند! بلکه قرآن کریم به ذکر کسانی ـ بر حسب اعتقاد شیعه ـ پایینتر از آنها تصریح میکند و بر (تبعیت از آنها) و تمسک به آنها تصریح مینمايد. منظور عموم مهاجرین و انصار است همچنان که در قول خداوند متعال آمده: { وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (١٠٠)} (توبه / 100) « پيشگامان نخستين مهاجران و انصار، و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبي پيمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ايشان هم از خدا خوشنودند، و خداوند براي آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير (درختان و كاخهاي) آن رودخانهها جاري است و جاودانه در آنجا ميمانند. اين است پيروزي بزرگ و رستگاري سترگ.» و این غیر از صدها آیهای است که آنها را مدح و ثنایشان میکند. و بدون شک این امر مستلزم متابعت از آنها و اقتداء به آنها است. پس چگونه در حق آنان کوتاهی کنیم در حالی که قرآن به تبعیت از آنها تصریح میکند و از آنها راضی است! و تنها اکتفا به اشخاصی کنیم که در قرآن نامی از آنها نیامده است؟!! امامیه میگویند: آنان مرتد شدهاند. به فرض اینكه سخن آنان صحیح و مقبول باشد، اما حتماً باید عدهای از آنان ـ هر چند کم ـ بر دینشان باقی مانده و از اسلامشان محافظت کرده باشند که این نص قرآنی به تبعیت از آنان تصریح میکند. البته در هر حال ـ و این مهم است ـ امامیه نمیتوانند نصی را بیاورند که بر تخصیص (اهل بیت) به اتباع تصریح نموده باشد!! عقیدهي (امامت) تنها به دوست داشتن اینها و اقتدا به آنها اکتفا نمیکند، بلکه تبری جستن از غیر ائمه به ویژه مهاجران و انصار، به آن اضافه ميشود؛ همراه با اضافه نمودن دیگر اعتقادات اغراقیای که قبلاً ذکر شد، مانند اعتقاد به اينكه ائمه حجت خداوند بر مخلوقاتش هستند و حجت خداوند تنها با آنها تمام میشود، كه این دلیلی جز روایات ندارد! اينكه قرآن کریم از یاد آنها خالی است دلیلی قطعی بر بطلان فرضیهي تمسک به آنها بدون ديگران است، اگر ملزم به این عقیده میبودیم بايد در قرآن صریحاً یادی از آن میآمد، اما جعل روایات و فریب دادن عوام و نادانان به آن چه قدر آسان است! آري اینگونه ـ و به این سادگی ـ این عقیده از اساس ویران میشود، زيرا به هیچگونه دلیل صریح قرآنیای استناد ننموده استء و همهي آنچه میگویند آراء، فلسفه و جدالهایی هستند که هیچ ربطی به قرآن ندارند و قرآن هم هیچ ربطی به آنها ندارد! و اگر ما به عدد و تعیین اشخاص توجه نکنیم و به طور عموم به مناقشهي مفهوم (تمسک به اهل بیت) بنا به دیدگاه شیعه بپردازيم، میتوانیم كه بگوییم: فقدان نص آشکار قرآنی این اصل با یک سؤال ویران میشود؛ و آن اینكه: آیا برای این عقیدهي مهم و خطیر یک نص با دلالتی قطعی وجود دارد؟ جواب برای این منفی است. آنها به سخن خداوند استناد میکنند كه ميفرمايد: {إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا } (احزاب / 33) «خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.» ما در جاهای دیگری راجع به دلالت این نص قرآنی بحث کردهایم و عدم حجیتش برای همهي اين احتمالات را بیان کردهایم. برای آگاهی و اطمینان بیشتر به آن مراجعه شود.[6] و اگر قرار باشد که چیزی را اضافه کنیم پس میگوییم: این نص به هیچكدام از معانیاي که زیر این باب درج نمودهاند، از جمله اينكه بر تعداد مخصوصی از اهل بیت و يا بقیهي مؤمنان دلالت کند، تصريح نمينمايد؛ هدف از این آیه مدح اهل بیتي است که به شرع خداوند پایبندند و به اطاعت او و رسولش صلی الله علیه و سلم پرداختهاند. پس اگر تناقض این اصل با قول صریح خداوند عزوجل را در نظر گيريم که میفرماید: { وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (١٠٠)} (توبه / 100) با توجه به اينكه بر وجوب تبعیت از عموم پیشگامان مهاجرين و انصار تصریح دارد، این اصل (امامت) را از بنیان باطل میکند! به خاطر اينكه کلام خداوند متناقض نیست. فقدان دلیل اثبات عقلی قرآنی قرآن اصول اعتقادی را به دو گونه در بر میگیرد: ـ یکبار با نصی که به صراحت بر آنها دلالت دارد. ـ و یکبار با آوردن دلایلي عقلی بر آنها تا اثباتشان کند، همراه با دادن وعده ثواب بر آنها و تهدید به عقاب و عذاب برای کسانی که به آن کفر ورزند. پس نص صریح بر اصل (تمسک به اهل بیت) کجاست؟ و ادلهي اثباتیاش کجاست؟ سپس در کجا ثواب را برای کسی ذکر کرده که به آن ایمان داشته باشد و سزای سخت را برای کسی بيان داشته که به آن کفر ورزد؟ هیچ فایدهای بر آن مترتب نیست سپس میگوئیم: چه فایدهي شرعیای بر آن مترتب ميشود؟ گفتنی است که همهي اصول شریعت، حاوي مصالح و فوائدی میباشند که ما از آنها بینیاز نیستيم، پس چه فایدهای برای این (اصل) وجود دارد؟! همهي دین اعم از اصول و فروع حفظ شده و نیازی به (ائمه) ندارد: چون اصول دین به صراحت در قرآن موجود است و با حفظ قرآن آن اصول نیز محفوظاند. و شناخت فروع هم نیازی به (امام) ندارد و دلیل همانا واقعیت است؛ چون هر مکلف ـ چه سنی باشد و چه شیعه ـ اگر در امری فرعی برایش اشکال به وجود آمد به فقیهی مراجعه میكند و از او سؤال مینمايد و از او درخواست فتوی را میکند و به سوی (امام) نمیرود و او معتقد است که فقیه براي شناخت حکم شرعی کافی است. بنابراین چه چیزی براي معنای گفتهي تمسک به (اهل بیت) باقی مانده است؟! دوستی؟ همهي ما دوستشان داریم. یا احکام شرعی فرعی؟ که همهي مردم از فقهاء تقلید میکنند، همراه با اختلاف شدید امامیه در آن؛ اختلافی که امامیه در آن منحصر به فرد هستند. و اگر اصول دینی باشد؟ قرآن براي شناسايي آن کافی است. پس چه چیزی باقی میماند؟!!! چیزی نمانده جز ايجاد تفرقه ميان امت اسلامي با طعن و عیب جوئی از بهترین و بزرگوارترین مردانش. ضرر محضی که بیفایده است بلکه بايد گفت كه این (اصل) جز ضرر محض و بركندن هرگونه فايدهاي، حاوي هیچ چیزی ديگري نميباشد!! از جملهي این ضررها: 1ـ کافر شمردن کسی كه به آن اعتقاد ندارد. و آنها نسلهای مسلمانان از دورهي خلفای راشدین تا روز قیامت هستند و آنها امروز بیشتر از میلیاردها مسلمان ميباشند! 2ـ ايجاد تفرقه ميان امت اسلامي با تقسیمشان به گروههایی مختلف بر اساس این اعتقاد. این عقیده برای صاحبش جز اعتقاد به دوری جستن از صحابه که نص خداوند به صراحت بر عدالتشان و وجوب تبعیت از آنها تصریح دارد و جز طعنه به (خیر أمة أخرجت للناس) بنا به نص قرآن، چيز ديگري را به ارمغان نمیآورد. زيرا در هنگام نزول این آیه، امت اسلامي فقط صحابه بودند. 3ـ طعن زدن به قرآن به خاطر مخالفت ناقلانش ـ که صحابه هستند ـ با این عقیده. از همین رو علمای اثنی عشری جز کسانی که از مبدأ (تقیه) استفاده میکنند، بر تحریف قرآن اجماع نمودهاند! 4ـ طعن وارد کردن به سنت نبوی. یعنی به احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم که امت اسلامي از طریق صحابه آنها را روایت کردهاند، بدون اينكه در مقابل جز ادعای صرف، چيزي مقبول را عرضه بدارند؛ چون چه بسا منابع حدیثی اثنی عشریها از احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم خالی است جز روایاتی که به بعضی از (ائمه) منسوب است. 5ـ الغای نقش پیامبر صلی الله علیه و سلم ؛ چون عدم ذکر احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم و تبديل آن به روایاتی از بعضی از ائمه، در واقع تبديل پیامبر صلی الله علیه و سلم و تعطیل حقیقی نقش رسالتی پیامبر صلی الله علیه و سلم است، زیرا عملاً امام جانشینی از پیامبر صلی الله علیه و سلم میشود و در واقع برای ایمان به پیامبر صلی الله علیه و سلم هيچ گونه نقش و یا اثری باقی نمیماند! (کتاب الله و سنتی)؟ یا (کتاب الله و عترتی)؟ از اینرو به حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم که پیامبر صلی الله علیه و سلم بر روی بلندی عرفه در حجهي الوداع ابلاغ کرد و امام مالک (در موطأ خود) آنرا روایت میکند، رخنه وارد کردهاند. پیامبر در آن حدیث میفرماید: «ترکت فیکم أمرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما: کتاب الله و سنة نبیه». «دو چیز را برای شما به جا میگذارم که هر کس به آن دو چنگ زند، گمراه نخواهد شد: کتاب خداو سنت پیامبرش» میگویند: صحیح آن (کتاب الله و عترتی) است و (کتاب الله و سنتی) صحيح نميباشد. پس (عترت) را به عنوان بديلی براي سنت قرار میدهند، كه اين وسیلهای آشکار برای الغای سنت است! چنگ زدن به سنت اصلی است که همهي امت بر آن متفق هستند و در قرآن نصوص صريح زیادی آمده كه بر اثبات آن و وعده دادن به ثواب در برابر آن و تهدید بر ترک و روی گردانی از آن تصريح نموده، بيان ميدارد كه شناخت اغلب احکام عملی بر آن استوار است. از آن جمله سخنان خداوند عزوجل است که میفرماید: { مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (٧)}(حشر / 7) « چيزهائي را كه خداوند از اهالي اين آباديها به پيغمبرش ارمغان داشته است، متعلق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان (پيغمبر) و يتيمان و مستمندان و مسافران در راه مانده ميباشد. اين بدان خاطر است كه اموال تنها در ميان اشخاص ثروتمند شما دست بدست نگردد (و نيازمندان از آن محروم نشوند). چيزهائي را كه پيغمبر براي شما (از احكام الهي) آورده است اجراء كنيد، و از چيزهائي كه شما را از آن بازداشته است، دست بكشيد. از خدا بترسيد كه خدا عقوبت سختي دارد.» {مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (٨٠)}(النساء / 80) « هر كه از پيغمبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده است (چرا كه پيغمبر جز به چيزي دستور نميدهد كه خدا بدان دستور داده باشد، و جز از چيزي نهي نميكند كه خدا از آن نهي كرده باشد) و هر كه (به اوامر و نواهي تو) پشت كند (خودش مسؤول است و باك نداشته باش) ما شما را به عنوان مراقب (احوال) و نگهبان (اعمال) آنان نفرستادهايم (بلكه بر رسولان پيام باشد و بس).» { قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ }(نور / 54) «بگو: از خدا و از پيغمبر اطاعت كنيد.» { فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (٦٥)}(النساء / 65) « امّا، نه! به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن بشمار نميآيند تا تو را در اختلافات و درگيريهاي خود به داوري نطلبند و سپس ملالي در دل خود از داوري تو نداشته و كاملاً تسليم (قضاوت تو) باشند.» { وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (١٠١)}(آل عمران / 101) « و چگونه بايد شما كافر شويد و حال آن كه آيات خدا بر شما فرو خوانده ميشود و پيغمبر او در ميان شما است (و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهاي فرستاده خدا حقيقت را عيان ميدارد!) و هركس به خدا تمسّك جويد، بيگمان به راه راست و درست (رستگاري) رهنمود شده است.» { وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا (٦١)}(النساء / 61) « و زماني كه بديشان گفته شود: به سوي چيزي بيائيد كه خداوند آن را (بر محمّد) نازل كرده است، و به سوي پيغمبر روي آوريد (تا قرآن را براي شما بخواند و رهنمودتان دارد)، منافقان را خواهي ديد كه سخت به تو پشت ميكنند (و از تو ميگريزند و ديگران را نيز از تو باز ميدارند).» و دهها آیه دیگر. پس چگونه بر حدیث که تفسیر و تطبیقي برای آیات صریح قرآن است، اعتراض میکنید؟! و در صحیحترین کتابها بعد از کتاب خداوند روایت شدهاند؟! 6ـ تناقض با رسالت جهانگیر؛ تقسیم پیروان پیامبر صلی الله علیه و سلم که ایمان آورده بودند و او را یاری میدادند به دو گروه: اهل بیت و اصحاب، بدعتی ساختگی است که در دورهي پیامبر صلی الله علیه و سلم هیچ اصلی برایش وجود ندارد جز شناسايي آنان همچنان که گفته میشود: زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم و دامادهایش یا همسایههایش. و گفته می شود: اینان خزرج و اینان أوس و یا از بنیهاشم... هستند. این تقسیمبندیها و نام گذاریها موجود بود، اما به شکل طبقاتی دینی که جامعه را بر اساس تبعیت از آنها یا دوستی با آنها تقسیم گرداند، نبود. اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و سلم هم همینگونه بودند چه مقصود از آنها همسرانش باشد و چه نزدیکانش باشد. دعوت پیامبر صلی الله علیه و سلم دعوتی خانوادگی نبود که (خانوادهاش) همه چیز اعم از جایگاه،مال، منصب و وراثت ملک را در اختیار گیرند و یا از نفوذ دینی استفاده کنند که با آن وراثت مرجعیت دینی و مقدس شمردن آنها را منحصر کردهاند. این از ويژگيهاي ادیان باطله است که برای هر یک از آنها خانهای بود که صاحبان آن، دین و تقدیس را به ارث میبردند و احترام خاصی را به دست میآوردند. و همچنين این، از ويژگيهاي پادشاهان دنیا است که در زندگی برای تأسیس پادشاهی یا مملکتی که فرزندانشان بعد از آنها به ارث ببرند، با همدیگر رقابت میکردند. منحصر کردن علم و دین در خانواده پیامبر، با رسالت جهانگیري که لازمهاش این است که بايد همهي پيروان پیامبر به تبليغ آن بپردازند، در تناقض است و بدین خاطر پیامبر میفرماید: «بلغوا عنی و لو آیة». «از من ابلاغ کنید حتی اگر آیهای هم باشد.» و میفرماید: «لیبلغ الشاهد منکم الغائب». «باید کسانی از شما که حضور دارند به کسانی که حضور ندارند پیام دین را برسانند.» بدون اينكه به فردی مختص باشد. و خداوند متعال میفرماید: {كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (١١٠)}(آل عمران / 110) « شما (اي پيروان محمّد) بهترين امّتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شدهايد (مادام كه) امر به معروف و نهي از منكر مينمائيد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب (مثل شما به چنين برنامه و آئين درخشاني) ايمان بياورند، براي ايشان بهتر است (از باور و آئيني كه برآنند. ولي تنها عدّه كمي) از آنان با ايمانند و بيشتر ايشان فاسق (و خارج از حدود ايمان و وظائف آن) هستند.» و میفرماید:{ قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي }(یوسف / 108) « بگو: اين راه من است كه من (مردمان را) با آگاهي و بينش به سوي خدا ميخوانم و پيروان من هم (چنين ميباشند).» این نصوص عام هستند و برای یک شخص خاص نیست و عمل پیامبر صلی الله علیه و سلم بر آنچه که میگوئیم، شهادت میدهد؛ چون پیامبر انسان صالحی از صحابی به سوی قبیلهها و ملتها میفرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند و رسالت پروردگارشان را به آنها برساند. خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم راضی شدهاند که مبلغ دین صحابه باشد؛ بلکه به آن دستور داده است و خداوند به شدت از کتمان و پوشیدن این رسالت نهی میکند، به عنوان نمونه میفرماید: { إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاعِنُونَ (١٥٩)}(بقره / 159) « بيگمان كساني كه پنهان ميدارند آنچه را كه از دلائل روشن و هدايت فرو فرستادهايم، بعد از آن كه آن را براي مردم در كتاب (تورات و انجيل) بيان و روشن نمودهايم، خدا و نفرينكنندگان (چه از ميان فرشتگان و چه از ميان مؤمنان انس و جان)، ايشان را نفرين ميكنند (و خواستار طرد آنان از رحمت خدا خواهند شد).» این آيه عام است و خداوند و رسولش آنرا خاص اهل بیت پيامبر قرار ندادهاند؛ پس چه معنی دارد که بگویند: ما روایات یا احکامي را میپذیریم كه تنها از طریق ائمه نقل شده باشد؟! 7ـ طعنه زدن به ائمه اهل بیت جز دوازده تا و تکفیر آنها: اين به خاطر عدم ایمانشان به (امامت) معاصرانشان از (ائمه) اثنی عشری است. امام زیدبن علی امام زیدیه با برادرش محمد بن علی ملقب به (باقر) به مخالفت پرداخت: آنگاه که زید، علیرغم هشدار و نهي برادرش، عليه او با شمشیر خارج شد، زيرا ميخواست كه او امام یا خلیفه باشد. و این خروج از رأی (امام) و عدم اعتراف به (امامتش) ميباشد و این بر حسب قواعد امامیه کفر است! و همچنين اينكه امام عبدالله محض بن حسن المثنی سید اهل بیت در زمان خودش است که با جعفر صادق به مخالفت ميپردازد، آنگاه كه جعفر صادق ميخواست براي پسرش محمد بن عبدالله ملقب به نفس زکیه بيعت بگيرد، گفتنی است که برای محمد بن عبدالله ادعای مهدویت شده است و این ـ بر حسب اعتقاد امامیه ـ کفر ميباشد. و غیر از اینها زیادند! و این چیزی است که در مصادر امامیه صراحتاً آمده است[7]. همانا تکفیر اینان و تکفیر خلفای راشدین یا دیگر سلاطین دولت اسلامی از یک منبع خارج میشود. پس کسی که میگوید: امامیه غیر خودشان را تکفیر نمیکنند یا جاهل است یا خودش را به جهالت میزند یا حیلهبازی است که از تقیه استفاده میکند. ایمان به (امام) مساوی ایمان به نبی یا از آن هم بیشتر است! پس انکار یکی از آنها با انکار دیگری برابر است. و در این خصوص روایاتی آمده؛ از جمله: «هر کس ما را بشناسد مؤمن است و کسی که ما را انکار کند کافر ميباشد.» ـ که قبلاً ذکر شد ـ و علمایی مانند حلی به آن تصریح میکنند ـ و عین گفتهاش ذکر شد ـ. و این ضررها و یا مفاسد و... از لوازم اعتقاد به اصل (تمسک به اهل بیت) است. و این از باطلترین باطلها ميباشد، زیرا جز ضرر هيچ چيز ديگري را در بر ندارد، و بطلانِ لازم دلیلی بر بطلان ملزوم است پس این اصل به خاطر بطلان لوازمش باطل است. این چنین مشخص میشود که این اصل ضرری محض است و هیچ فایدهای در بر ندارد. و شریعت الهی خلاف آنرا آورده است. نقض ادعای شیعه در [تمسک به اهل بیت] (تمسک به اهل بیت) در نزد شیعه بر دو اعتبار استوار است: اول - تمسک جستن تنها به فتواهای (ائمهي) دوازدهگانه. یعنی فقه امامی ـ یا مذهب امامی در فقه ـ كه عبارت است از گفتهها و فتواهای خود ائمه. و آنچه به (فقه جعفری) معروف است فقه خود امام جعفر صادق ميباشد. دوم- تمسک جستن به احادیثی که تنها از طریق این دوازده نفر روایت شدهاند. یعنی آنان تنها احادیثي را ميپذيرند که از طریق (ائمهي اهل بیت) روایت شده و روایتهای موجود در مصادرشان روایات (ائمهي) خودشان است و میگویند حق هستند و نسبت دروغ به آنها نمیدهند. آیا برای این ادعاها مستندی از حقیقت وجود دارد؟ یا اينكه تنها ادعاهایی هستند که در واقع هیچ حقیقتی برایش وجود ندارد؟ این چیزی است که در صفحات بعدی - به اذن خداوند متعال - جوابش را خواهم داد و هر کدام از این دو موضوع را به طور جداگانه بیان خواهيم نمود: حقیقت و منابع فقه امامی اما موضوع عمل به فتواهای (ائمه) اثنی عشری نه دیگر علمای امت اعم از اهل بیت مانند شافعی، زید و عبدالله بن صدوق یا غیر اهل بیت مانند ابوحنیفه، احمد و مالک، چه رسد به فقهای متأخر؛ چون اگر در واقعِ فقه امامیه تأمل کنی به طور کلی آنرا مخالف با آنچه که ادعایش را میکنند، مییابی؛ زیرا فقه آنها در حقیقت گفتهها و فتواهای هیچ کدام از (ائمهي) اهل بیت اثنی عشری نیست، بلکه گفتهها و فتواهای فقهاء و مجتهدین است!! و فقیه گفتهي (امام) را نقل نمیکند، بلکه هر فقیهی رسالهای عملی دارد که فتواها و رأیش را در آن میآورد و رأی (امام) و یا گفتهاش نیست و برای هر فقیهی مجموعهای از مقلدان وجود دارد که برای هیچ یک از آنها جایز نیست كه از ديگري تقلید نمايد. و اگر نظريات فقهاء نماینده نظريهي (امام) میبود یا نظريهي خود امام میبود، قطعاً يكي میبودند و اختلاف نمیداشتند، و تقلید از ساير فقها را براي مقلد حرام نمیدانستند. همانا اینها دلایلي واضح، واقعی و ملموس هستند بر اينكه شیعهي امامیه از فتواهای فقهاء پیروی میکنند نه از نظريات ائمه. و این اعتقادشان به تمسک به اهل بیت را چیزی پوچ و بیاساس میگرداند و التزامشان به این اصل و ادعایشان را از اساس نقض میکند. شگفتتر اينکه آنها برای فتواهای فقهاء آن تقدیسی را قرار میدهند که ـ بر حسب اعتقادشان ـ برای گفتههای ائمه قائل هستند، با توجه به اينكه حرمت رد بر فقیه را مساوی با حرمت رد بر (امام) می دانند. [8] هر مجتهدی مذهبي جداگانه را دارد هر فقیهی از فقهای امامیه ـ در واقع ـ مذهبی جداگانه دارد، هر کدام از آنها پیروان و مقلدانی دارند که تقلید از مجتهد دیگری، برایشان حلال نیست. این فقهاء میان خود اختلاف زیادی دارند و (رسالهي علمیشان) [9] به وضوح بر این اختلافها شهادت میدهند. گفتني است كه اختلاف بین مقلدین به حدی است که پشت کسی که از غیر مرجع آنها تقلید میکند، نماز نمیخوانند و مراجع نیز با هم اختلاف دارند به حدی که هر کدام از آنها ادعای علم بیشتری میکند و تقلید از غیر خودش را جایز نمیداند. و اگر اینان پیروان مذهب (مخصوصی) هستند که هیچ اختلافی ـ بر طبق اعتقاد خودشان ـ در گفتههایشان وجود ندارد، پس چرا در میانشان این همه اختلاف وجود دارد؟ امامیه از مذهب جعفر صادق پیروی نمیکنند؛ آنان بر مذهب فقها و مجتهدانشان هستند و هر فقیهي برای خود مذهبی دارد و اگر فقیهي بميرد ديگر براي كسي جايز نيست كه از او تقليد نمايدو مگر اينكه در حال حیاتش از او تقلید کرده باشد. یعنی بافرا رسيدن مرگ شخصي مذهبش نيز از بین میرود و اگر مذهب و فقهش، مذهب و فقه خود جعفر صادق است هرگز بعد از مرگش تبعیت از او حرام نميبود، زيرا مذهب جعفر ـ که نزد آنها معصوم است ـ پيوسته پابرجاست و آنها ادعا میکنند که بر مذهب جعفر هستند، پس اگر آن قسمت از فقه را که با مرگ صاحبش ترک کردهاند، مذهب جعفری را بازگو مينمود، هرگز آنرا رها نميكردند زيرا ترك آن بيانگر ترك مذهب جعفر ميباشد. حال این قسمت از فقه که ترک شده یا مطابق با مذهب جعفر است که در این صورت مذهب جعفر را ترک کرده و بعد از فوت فقیهی مشخص فتوای فقیه دیگری را گرفتهاند، یا اينكه این قسمت ترک شده مذهب جعفر نیست که هر دو امر ثابت میکند که فقه امامیه در جایی و فقه جعفر در جایی دیگر است. اختلافات موجود در میان فقهاء امامیه پس اختلاف فقهای امامیه در میان خود به صورت قطعی اثبات میکند که آنها بر مذهب جعفر صادق نیستند، خصوصاً اينكه آنها ادعای عصمتش را میکنند. و این امر لازمهاش این است که بر هر مسئلهای، يك قول واحد وجود داشته باشد. پس تعدد اقوال و تناقضش به طور قطع، عدم وحدت مصدر را بیان میکند. پس يا اينكه جعفر صادق معصوم است كه در اینصورت گفتههای متضاد ازآْن او نیست و يا اينكه او غیر معصوم است و در اینصورت مذهب از اساسش نابود میشود و با وجود این معقول نیست که همهي این اقوال متضاد از یک فقیه یا یک امام صادر شود، زیرا این اقوال زیاد و متضاد هستند. پس امامیه تنها بر یک مذهب نیستند چنان که ادعا میکند و به آن میبالند. نمونهای از اختلافات شدید فقهی در میان فقهای امامیه و اینك نمونهاي برای سخنان خود عرضه ميدارم و آن هم عبارت از فتوای شیخ طایفه به طور مطلق ابوجعفر طوسی در مقایسه با فتوای یکی از مراجع محدث بزرگ، ابوقاسم خوئی است که هر دو از تعریف بینیاز هستند. موضوع فتواهایشان یک امر است و آن هم خمس مکاسب ميباشد، ولی نگاه کن که چه قدر با هم اختلاف دارند؟! طوسی میگوید: اما در حالت غیبت برای شیعیان رخصت داده شده که در کارهایشان مانند آداب ازدواج و خانهها و مکان تجارت تصرف کنند، اما در غیر آنها بنا به هیچ شرایطی تصرف برایشان جایز نیست، و اما راجع به آنچه از خمس گنجها و غیره دريافت ميكنند، اصحاب ما با هم اختلاف نظر دارند و در مورد آن نص معینی وجود ندارد، مگر اينكه هر کدام از آنها حرفی را زدهاند که مقتضی احتیاط است: عدهای از آنها گفتند: در حال غیبت، خمس نيز بنا به منوال نكاح زنان و تجارت، مباح ميباشد. و گروهی معتقدند: نگهداری از آن تا زمانی که انسان زنده است واجب ميباشد، پس زمانی که مرگ بر او عارض شد، آنرا به فردی مورد اعتماد از برادران مسلمانش بسپارد تا به صاحب کار (امام زمان) اگر ظهور کرد، تحویل دهد، یا وصیت کند حسب آنچه که بدان وصیت شده تا زمانی که به صاحب امر ميرسد. و گروهی دیگر بر این باورند که دفنش واجب است، زیرا زمین ذخیرهشدههایش را هنگام قیام قائم خارج میکند. عده دیگری می گویند: واجب است که خمس به 6 قسمت تقسیم شود: سه قسمت آن برای امام وقف شود یا نزد کسی مطمئن به ودیعه گذاشته شود، و سه قسمت دیگر را برای مستحقین اعم از یتیمان آل محمد صلی الله علیه و سلم و مسکینان و در راه ماندگان جدا کنند. و این شايستگي آنرا دارد كه بدان عمل شود، زیرا مستحقين اين سه قسم ظاهر هستند، هرچند كه متولي جمعآوري و تقسيم آن ظاهر نیستند و کسی در مورد زکات نگفته كه جایز نیست به مستحقش داده شود. و اگر انسانی از روي احتیاط به یکی از این گفتههای قبلی که ذکر شد از دفن یا وصیت کردن، عمل کند گناهکار نیست. [10] اما خوئی میگوید: خمس در زمان ما ـ زمان غیبت ـ به دو نصف تقسیم میشود: نصفی از آن برای امام عصر، (حجت منتظر) است و نصفی برای بنیهاشم: یتیمان و مسکینان و در راه ماندگانشان. وی در ادامه افزود: مالک در توزیع نصف ذکر شده آزاد است. [11] و از روي احتیاط مستحب است آنرا به حاکم شرعی بدهد یا در دادن به مستحق از او اجازه بگیرد. و نصفی که مربوط به امام علیه السلام است، در زمان غیبت به نائبش مراجعه میشود که نائب، فقیه امینی است و به مصارف آن شناخت دارد، که یا مستقيم به او داده میشود و یا از او اجازه گرفته میشود. و خمس بايد در مواردي صرف شود كه امام علیه السلام بدان راضی باشد؛ مانند رفع احتیاجات مؤمنان از سادات و دیگران. و به خاطر حفظ احتیاط مستحب است نیت صدقه دادن از جانب او را داشته باشد. و آنچه لازم است مراعات شود، رعایت کردن اولویت هاست. و از مهمترین مصارف آن در این زمان که تعداد هدایت کنندگان و هدایت شدگان کم هستند، بر پا داشتن پايههای دین و بلند کردن پرچمها و ترویج شرع مقدس و نشر قواعد و احکام و تأمین مخارج علمایی که اوقاتشان را در تحصیل علوم دینی صرف میکنند... میباشد. و به خاطر احتیاط بیشتر لازم است که به مراجع بزرگ و آگاه به مصارف عمومی مراجعه شود). [12] عبارت (قول امامیه) در کتابهای فقه و اصول اهل سنت اخیراً در کتابهای فقه و اصول اهل سنت شایع شده که وقتی گفتههای مذاهب معتبر را عرضه می کنند، به دنبال آن (قول امامیه) را میآورند، که خواننده چنین در مییابد که امامیه در فقه یک مذهب واحد دارند و در هر مسئلهای دارای یک قول واحد هستند، اما در عين حال اهل سنت آرائشان مختلف است: قولی برای مالک و قولی یا دو قول و یا بیشتر برای احمد و دیگری برای شافعی و بدین شیوه! و این امری است مخالف با حقیقت و واقعیت؛ چون امامیه بر مذهب فقهی واحدی نیستند و بر قول واحدی در اغلب مسایل حتی مسایل اصولیشان جدای از مسایل فروعشان اتفاق نظر ندارند. مثلاً اختلاف بین اخباریها و اصولیها راجع به ولایت فقیه را بین موافقان و مخالفان در نظر بگیر. من نمیدانم چه چیزی سبب شده که فقهای ما این اکاذیب را تثبیت کنند؟ آیا به حقیقت امر آشنا نیستند؟ که این بعید است. یا آنها میدانند ولی تساهل می کنند؟ آیا این در شرع خداوند صحیح است؟ یکی از دوستان من یکی از این فقهای برجسته را دیده بود، پس آن دوستم به او گفت: تو میدانی که امامیه در آراء فقهیشان متفاوت هستند؟ گفت: بله. گفت: پس چرا مخالف این را در کتابهایتان ذکر میکنید و تنها یک مذهب واحد را برای امامیه ذکر میکنید؟ جواب داد: این چیزی است که در حق آن ظلم کردهایم!! هیچ رابطهای بین فقه امامیه و فقه جعفر صادق وجود ندارد[13] از غلطهای شایع، توصيف امامیه به (جعفری) و اعتبار آنها به عنوان پیروي براي مذهب جعفر صادق (رحمه الله) است، اما حقیقت این است که آن، تنها غلطی مشهور ميباشد. امامیه ـ همچنان که گفته شد ـ از فقه امام جعفر تبعیت نمیکنند، آن چیزی ـ که در واقع کار آنها است ـ تبعیت از مذاهب فقهایشان است و این فقها هر کدام مذهبی جداگانه را دارد و آنان اقوال و آرایی دارند که به طور جزم این واقعيت را میرساند که صدور آن اقوال از عالم محترمی مثل امام جعفر صادق بعید است. مثلاً این فتواها را در نظر بگیرید؛ گفتني است كه من فتواهای شاذ پیشینیان را دنبال نكردهام، و این فتواها چیزی نیست که بدان عمل نشود، بلکه فتواهایي معاصر از آن فقهای معاصر را مورد تحقيق قرار دادهام که عموم شیعیان امروزه از آنان تقلید می کنند: ـ جماع با همسري كه هنوز به سن 9 سالگی نرسیده جایز نمیباشد، خواه نکاح دائمی باشد و یا اینکه موقت باشد، ولی دیگر بهرهجوییها مانند لمسِ با شهوت و در آغوش گرفتن و روی ران قرار دادن حتی در دوران شیرخوارگی، اشکالی ندارد.[14] -آیا اگر کسی خوف اینرا داشته باشد که مرتکب کار حرامی بشود، برای او جایز است که بدون اجازهی ولی و سرپرست، از دختر بچه باکره مسلمانی بهرهجویی نماید؟ بله، اگر ولی و سرپرستش او را از ازدواج با همطراز خود منع کند با وجود اينكه بدان رغبت و میل داشت باشد و این منع برخلاف مصلحت دختر باشد، اجازهي ولي ساقط میشود و اگر عقد موقت باشد به شرط عدم دخول از جلو و يا از عقب، جایز است. [15] - آیا اجازهي سرپرست براي دختر باکره هر چند بدون دخول هم باشد، شرط است؟ در عقد موقت اجازهي ولی شرط نیست اما شرط لفظی عدم دخول در عقد شرط است. [16] ـ (289): آیا بهرهجویی از دختر بچهي اروپایی غربی بدون اجازهي سرپرستش، جایز است؟ اگر فرض کنیم که سرپرستش دختر را رها كرده است و در کارهایش او را به خودش سپارده باشد، پس احتیاجی به اجازه خواستن از او حتی در مورد مسلمان هم نیست. یا اگر در مذهبش نیازی به اجازه نباشد پس بدون مراجعه به سرپرستش جایز است حتی اگر در مورد مسلمان هم باشد، همچنان که اگر او را از ازدواج با همطرازش منع کند و همطراز دیگری وجود نداشته باشد، در اين صورت نيز اجازه ولی از اعتبار ساقط میشود. [17] ـ مسألهي (237): کشورهای زیادی وجود دارند که زنا در آنها مشهور است و منبع درآمد بسیاری از دختران این کشورها زنا است. اگر شخصی بخواهد با یکی از این دختران متعه کند، آیا سؤال از متزوجه بودن و یا زناکار بودن و یا در عده بودن او لازم است یا خیر؟ سؤال از وضعیتش واجب نیست، اما اشکال دارد مگر اينكه یقیناً شوهر داشته و یا مطلقه باشد. پس اگر در مورد طلاق زن اولی شک کند، باید سؤال نمايد که آیا طلاق داده شده یا نه، كه اگر جواب مثبت باشد، اشكالي ندارد. و اما اگر در مورد زن دومی شک کند که آیا عدهاش را سپری کرده یا نه، باید از از آن سؤال کند اگر گفت بله عدهام را سپری نمودهام، بدان اکتفا نماید. اما متعه با زناکاران مشهور به زنا به خاطر احتیاط بیشتر درست نیست مگر اينكه یقیناً از کارش توبه کرده باشد که در این صورت عقدش چه برای متعه و چه برای عقد دائمی صحیح است. [18] ـ مسئله (293): آیا خبر دادن به مردی واجب است که میخواهد با زنی عمل جماع انجام دهد بنا بر اينكه عدهی این زن از مردی که قبلاً با آن عمل جماع انجام داده، تمام نشده؟ نه، خبر دادن به او واجب نیست.[19] ـ کلینی از رضا روایت میکند که از او پرسیده شد: مردی با زنش از دُبُر جماع میکند؟ گفت: می تواند چنین کاری بکند.[20] ـ اما شیخ طایفه (ابوجعفر طوسی) چنين روایت میکند: از ابویعفور روایت است که گوید: از ابوعبدالله علیه السلام در مورد مردی که از دُبُر با زنش جماع کرده بود، سؤال کردم. گفت: اگر زن راضی باشد، اشکالی ندارد. ـ از ابوالحسن (رضا) علیه السلام در مورد جماع مردی با زنش از دُبُر سؤال کردم؟ گفت: آیهای از کتاب خداوند متعال آنرا حلال کرده است، قول لوط علیه السلام كه فرمود: { هَؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ } « اينها دختران منند و براي شما ( از آميزش با ذكور ) پاكيزهترند ( من حاضرم آنان را به عقد شما درآورم )». و معلوم است که آنها جز دُبُر را نمیخواهند. ـ و طوسی بر دو روایت در تحریم جماع از دُبُر حاشیهای مینویسد یکی از آن دو از سدیر روایت شده که گفت: شنیدم ابوعبدالله علیه السلام میگفت: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «عقب زنان بر امتم حرام است». طوسی میگوید: این دو خبر بيانگر نوعي کراهیت است، زیرا افضل این است که از آن دوری شود هر چند كه حرام نیست. و آنچه که احمد بن عیسی از برقی و او از ابویعفور روایت میکند آنرا تأیید میکند او میگوید: از او در مورد جماع با زن از عقب سؤال کردم، گفت: (اشکالی ندارد ولی من دوست ندارم که آنرا انجام دهی)... و احتمال دارد آن دو خبر از روی تقیه وارد شده باشند. [21] ـ نگاه به صورت زنان زیبارو مباح است.[22] ـ نگاه به عورت زنان غیر مسلمان مباح است.[23] و آسان است که به این نص منسوب و ساخته شده بر اهل بیت در خصوص حلال کردن نگاه به فیلمهای جنسی خارجی استناد نمود. ـ اما برای پوشيدن عورت مسلمان کافیست كه بر آلت خود دست بگذارد، اما دُبُر نيازي به پوشيدن ندارد، چون دو باسن آنرا میپوشانند! [24] ـ مسألهي (222) برای نماز ستر عورت معتبر است که عورت برای مردان عبارت است از جلو و دبر و دو بیضه. [25] و این در نماز است! نمازگزاری را تصور کن که در این حالت نماز میخواند! یا جماعتی از مسلمانان که بدین شیوه نماز میخوانند!! ـ جائز است که برهنه و در انظار مردم به حمام بروی و بدنت را با صابون بشویی. این امر شنیع را به خود امام باقر نسبت دادهاند. [26] ـ نگاه کردن به بدنهای بدون حجاب به شرط عدم لذت بردن شهوانی صحیح است و در این فرقی بین زنان کفار و غیر آنها نیست همانطور که فرقی بین صورت و دو کف و بین سایر اجزایی که عادتاً لخت هستند، نیست.[27] بدون شک قید (عدم لذت بردن شهوانی) مانند این است که بگویی: شراب خواری با شرط عدم مستی جایز است. ـ خلوت با زن بیگانه به شرط اطمینان از فساد، اشکالی ندارد!![28] زن میتواند براي تعلیم رانندگی پيش مردي بیگانه برود و میتوانند به مکانهایی که برای تعلیم میگنجد، بروند. هر چند که خالی از مردم باشد البته به شرط عدم وقوع در حرام!!؟[29] ـ جایز است که مرد میان دو زن و روی یک بستر بخوابد.[30] ـ جايز است که مرد اگر به زن بندهاش نگاه کرد و آرزوی او را کرد، با او مجامعت کند و بنده را به ترک زنش وا دارد تا مدتی که دلش بخواهد با او باشد و سپس او را به سوی او برگرداند.[31] - جایز است که کنیز را به عنوان عاریه به برادر داد تا با او مجامعت کند سپس به او برگرداند.[32] - عمر دختر علی را غصب کرد و علی به خاطر ترس بر هلاک شدنش به این امر راضی شد. و این سخن یاوه را به امام صادق نسبت دادهاند و با الفاظی که درونها از آن وحشت میکند آنرا ساختهاند: (این فرجی است که آنرا غضب کردهایم)[33] جماع با دُبُر خنثی لزوماً موجب غسل برای فاعل است و اگر خنثی با مرد یا زني جماع کند و انزال نکند غسل بر فاعل و مفعول واجب نمیآید و اگر مردی با خنثی جماع کند و آن خنثی هم با زنی جماع کند، غسل بر خنثی واجب میشود ولی بر مرد و زن واجب نمیشود.[34] ـ جماع با قُبُل و دُبُر زن موجب غسل برای زن و مرد است. و این احتیاط برای زمانی که مفعول غیر زن باشد (مرد باشد) نیز وجود دارد.[35] ـ مسألهي (989) زن به واسطهي زنا بر همسرش حرام نمیشود هر چند بر آن پایبند باشد و اگر توبه نکرد بهتر آن است مرد طلاقش دهد!! [36] ـ مسألهي (992) اگر زنی ازدواج کرد و سپس با پدر یا برادر یا فرزندش جماع کرد بر مرد حرام نمیشود.[37] ـ از مواردی که جنابت را محقق میکند جماع است که با دخول سر آلت در جلو یا عقب زن تحقق مییابد اما برای جماع در غیر، احتیاط آن است که فاعل و مفعول غسل و وضو را با هم انجام دهند. البته اگر حدث اصغر داشته باشند و در غیر این صورت فقط غسل کافیست!! [38] این اعمال سخیف و پست چه رابطهای با امام جعفر صادق دارد؟! آیا معقول است که جعفر این عالم بزرگ ربانی به چنین سخنانی دهان باز کند؟! نه هرگز، پس فقه یا مذهب جعفری کجاست؟!! عدم پیروی از فقه (امام زمان).... چرا؟! امامیه معتقدند که در هر عصری وجود یک معصوم ضروری است و هرگز معصومي به جای دیگری کفایت نمیکند و گر نه عصمت با فوت پیامبر قطع میشد و مردم به معصومی بعد از آن نیاز نداشتند. آیا این واجب نمیکند که امامیه از فقه امام عصرشان پیروی کنند و او- طبق عقیدهشان ـ مهدی است، پس فقه مهدی کجاست؟ یا اينكه فقه پدرش حسن کجاست؟! یا فقه علی الرضا یا پدرش موسی؟ فقه بقیهي ائمه کجاست؟ چرا فقط دنباله رو فقه جعفری هستند نه کس دیگری؟ آیا با مرگ جعفر انتقال به امام دیگر و پیروی از او واجب نیست؟ و چنانچه فقه جعفری بینیاز از فقهی است که بعد از او میآید پس چه نیاز به (امام) بعد از اوست؟ و اگر فقه جعفری کافی نیست پس چرا روي فقه او توقف کردهاید؟ و چیست که تنها بدان اهمیت میدهید و بس؟ تا حدی که بعد از او (و قبل از او نیز) اقوال هیچ امامی یافت نمیشود که تشکیل دهندهي مذهبی باشد! کلینی كه براي مدتي در جوار حسن عسکری و تقریباً در يك سرزمین (بغداد و سامرا) زیسته، اما در کتابش (کافی) ـ که 8 جلد ميباشد و حاوی روایاتی است که اکثرشان به جعفر صادق نسبت داده شده- چيزي را به نام حسن عسكري ثبت نکرده است. جز چند روایاتی که عددشان به انگشتان دست نمیرسد! و به جعفر رويي آورده که بین او جعفر مسافتي طولانی از نظر زمانی و مکانی وجود داشت!! از جهت زمان تقریباً 200 سال با هم فاصله داشتند و از لحاظ مکان نیز جعفر در مدینه میزیست و کلینی در بغداد!! چرا قرابت زمانی و مکانی (حسن عسکری) را رها کرد و به نقطهاي دور رفت؟! در حالی که بهتر و بلکه واجب بود آثار حسن عسکری را جمع کند، زیرا او بسیار به کلینی نزدیک بود؟ و بلکه واجب بود که به وسیلهي سفیران و هم عصر بودنشان با هم، اقوال مهدی را گردآوری کند. چرا کلینی پیوسته 6 امام را رها کرده تا از هفتمین آنها روایت کند؟! و چرا 5 امام را ترک نموده تا از امام ششم بعد از آنها روایت کند؟!... اگر فقه جعفری حفظ شده است، مفهوم نیازمندی به تداوم (امامت) چیست؟ اگر پیروی از اقوال یکی از ائمه شرعاً کفایت میکند، پس راز تعدد ائمه چیست؟ و معنی احتیاج به تداوم آنها چیست؟ فقه اولین امام، نیاز به فقه دیگری را برطرف میکند، لذا نیازی به امام بعد از او نیست. (چرا امامیه فقه علی که اول امام است را ثبت نکردهاند؟ آیا غیر از جعفر، فقه علی نيز همانند فقه ساير ائمه ضایع شده است و به همین خاطر جعفری شدهاند؟! آیا فقه جعفر حفظ شده است برای اينكه به حفظ فقه امام بعد از او اهتمام نشود؟ در نتیجه اگر فقه علی حفظ میشد نیازی به حفظ فقه جعفر نبود، یعنی امامت، امامت فقه است، لذا اگر فقه امام اول حفظ شود کسی ادعای امام بعد او را نمیکند. پس برای چه امامت بعد از جعفر ادامه یافت در حالی که فقه جعفر حفظ شده بود؟! عصر ائمه این امر از اينكه یک چیز طبیعی و موافق با عصر باشد، به شمار نمیآید، زیرا عصری که جعفر در آن به وجود آمد، عصر ائمه فقه و شکلگیری مذاهب فقهی بود که در زمان جعفر یا کمی قبل از او به وجود آمده و کمی بعد از جعفر خاتمه یافتند. لذا مذهب ابوحنیفه و مالک ـ هم عصر جعفر ـ و مذهب شافعی و احمد ـ در حدود یک نسل بعد از آنها ـ شکل گرفت، پس مذاهب فقهی، مستقل تشکیل شدند. در آن زمان ائمهي مذاهب، ابوحنیفه، مالک، جعفر، شافعی و احمد بن حنبل بودند، لذا تدوین اقوال امام جعفر امری كاملا طبیعی به نظر ميرسد، نه به خاطر اينكه معصوم بودند بلکه به خاطر اينكه امام فقه بود، لذا نیازی به امام فقهی بعد از او نیست که پیروان مستقل داشته باشد. و این مطلبی است که پاسخ «چرا روی جعفر و علی بن محمد (قبل از او) تمرکز کردهاید؟» را توضیح میدهد؟ زیرا پدر جعفر (محمد) عصر ابتدای شکلگیری مذاهب را درک کرده بود، کسی که در زمان پسرش جعفر، به سن و سالی رسیده بود و برای همین اقوال علی بن حسین ـ جد جعفر ـ ثبت نشده بود؛ چنانچه اقوال هیچ یک از فقهاء مبنی بر اينكه او امام مذهب است، ثبت نشده بود، زیرا آن موقع مذاهب فقهی ظهور پیدا نکردند. به همین خاطر نیازي نیست كه به تدوین فقه کسی که بعد از جعفری میآید، اهتمام داد. از بین رفتن فقه جعفری نزد اهل سنت و شیعه: ملاحظهي مهمی وجود دارد که دروغ بستن به جعفر از جانب زنادقه بسیار رخ داده است و علمای متعهد نیز از این روایات حاشا نمودهاند، لذا فقه جعفری عملاً بیفایده شده و از بین رفته است. آنچه امروزه در اختیار ما است مؤید این مطلب ميباشد که این روایاتِ صرف چیزهای اندکی هستند که تشکیل دهندهي مذهب نیستند یا دروغها و اکاذیبی است که بدو نسبت داده شده و کتابهای موثق از قبول آن ابا میکنند. و اگر چنانچه امامیه عملا از اقوال مجتهدین پیروی میکنند، پس برتری آنها بر سایر مذاهب فقهی اسلامی که آنها نیز دنباله رو اقوال مجتهدین هستند، چیست؟ اگر گفته شود: فقهای ما در پرتو گفتهي امام اجتهاد میکنند، میگوئیم و فقهای بقیهي مذاهب در پرتو اقوال نبی صلی الله علیه و سلم اجتهاد میکنند و بدون ترتیب قول پیامبر صلی الله علیه و سلم از عمومیت و درخشندگی بیشتری نسبت به قول امام برخوردار است و این یک مزیت و فضیلتی است برای مذاهب اهل سنت که مذاهب فقهی امامیه فاقد آن هستند! این مطالب، بر فرض صحت روایت از امام است، پس اگر غالب آنچه روایت شده برچیده شوند و نقل نگردند، چه حالی پیدا خواهند کرد؟!
حقیقت و منابع روایات امامیه این حقائق مهمی است که مربوط به روایات امامیه ميباشد، گفتني است که اين حقايق تنها ادعای پهناور آنها در (تمسک به اهل بیت) را نقض نمیکند و بس؛ بلکه اين مسأله را نقض میکند که آنها احکامشان را به سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم ارجاع دهند، در حالی که مرجع قرار دادن سنت امری است که دین بدون آن تمام نشده و مقبول واقع نمیشود: از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت نمیکنند نگاهی در منابع روایی امامیه حقیقت ناامید کنندهای را از این روایات ظاهر میسازد و آن اینکه امامیه جز مقدار بسیار کمی از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت نمیکنند، يعني روایات نقل شده از پيامبر صلی الله علیه و سلم مقارن با روایات نقل شده از –مثلاً- جعفر صادق نميباشند. پس معنای تمسک به اهل بیت بدون تمسک به صاحب بیت و سرور آن، چیست؟! منقولات امامیه از ائمه، در سندشان احدي از اهل بیت وجود ندارد! امامیه میگویند: شما از اهل بیت روایت نمیکنید لذا ما روایات شما را نمیپذیریم ولی ما از اهل بیت روایت میکنیم و اهل بیت به آنچه در محتوای روایات است، آگاهترند لذا روایات ما صحیح و معتبرند. این ادعا حاوي حقیقتی نيست تا بدان استناد شود. و توضیح آن: مراد از این ادعا یکی از دو مورد زیر میباشد: یا اينكه منظورشان از روایت اهل بیت این است که روایاتشان در نهایت سلسلهي سند به امام جعفر صادق یا دیگر ائمه اسناد داده میشود و این برای قبول و ثبوت صحت آن روایات کافی است. اما ما میگوییم: روایات مستند به امام امت و همهي ائمه (رسول الله صلی الله علیه و سلم ) طبق قاعدهي قبلی صحیحتر و معتبرتر است، زیرا هيچ منزلتي به مقام رسول صلی الله علیه و سلم نميماند، لذا بهتر آن است که به آن عمل شود، از این رو ترک آن از جانب آنان به خاطر مخالفت با قواعدی است که وضع نمودهاند! یا اينكه منظورشان از روایت اهل بیت حلقهي سلسلهي راویان سند باشد که به امام یا نبی صلی الله علیه و سلم برسد و فقط از امام یا حداقل از اهل بیت تشکیل شده باشد؛ که قطعاً چنین چیزی وجود ندارد و رجوع به هر کدام از منابع روایی مانند (کافی) کلینی یا (بحار) مجلسی بطلان این ادعا را به روشنی آشکار میسازد، زیرا راویاني که در سلسلهي سند میباشند –كه به صدها نفر ميرسند- هیچکسی از اهل بیت چه رسد به ائمه در میان آنها نیست! مگر بسیار اندک طوری که به نسبت هر هزار روایت، یکی یا کمتر را تشكيل ميدهند. بلکه بیشتر آنها غیر عربی هستند!! و کسی که میخواهد دربارهي سخنم به یقین برسد اینك منابع در دسترس هستند و اگر بخواهد ميتواند بدانها مراجعه کند. آیا برای این ادعا حجت یا اصلی باقی میماند که بدان اسناد داده شود؟ و آیا روایات امامیه دارای مشخصهي خاصی از روایات دیگران هستند؟! سلسلهي سند اهل سنت بیشتر از سلسلهي سند اهل تشیع حاوي راویان اهل بیت ميباشد در مقابل روایات اهل سنت و جماعت یافت میشود که در سلسلهي راویان آنها مردانی از اهل بیت وجود دارند. آنان چنانچه از غیر اهل بيت روایت کردهاند، از اهل بيت هم روایت کردهاند. بدون جدایی و بدون اينكه خود را به زحمت اندازند بلکه با انسجام همراه با طبیعت امر و آنچه منطق آنرا می طلبید؛ زیرا راویان امت اسلام عدهای از اهل بیتاند و عدهای از اهل بیت نیستند، كه این طیف اخیر بیشتر هستند، زیرا تعداد آنها در جامعه بیشتر است. و این امري كاملا طبیعی و منطقی است. و برخی از افراد سلسلهی سند عجم (غیر عرب) هستند که موقف مسلمانان در برابر آنها طبق دستورات دین و قواعد علمی در علم روایت بوده است. لذا اگر کسی از آنها مورد اطمینان است روایت را از او اخذ میکنند و اگر کسی مخدوش و مجروح باشد آنرا ترک گفته و از او پرهیز میکنند. این چنین معلوم میشود که روایات اهل سنت از این جانب، بر روایات امامیه که سلسلهي سندهای آنها از روایت اهل بیت خالی است، برتری دارد. و همچنین معلوم میشود که ادعای آنها برعکس است: زیرا کسانی که با موضوعیت و انصاف و منطق از اهل بیت روایت کردهاند، اهل سنت میباشند نه غیر آنها، کسانی که بدون دلیل ادعای چنین امری را دارند. زیرا آنها از امام روایت میکنند نه از پیامبر صلی الله علیه و سلم و اغلب راویانشان از امام نه از اهل بیت هستند و نه از عرب ميباشند. این به طور کلی بود اما از ناحیه جزئی و تفصیلی اظهار نظرهایی داریم که حقائق بسیار مهمی را به تصویر میکشاند: همهي کسانی که منابع روایی امامیه را نوشتهاند، غیرعرب هستند! روایات امامیه در اصل به چهار منبع زیر بر میگردد: 1ـ الکافی ـ محمد بن یعقوب کلینی (ت، 329). 2ـ فقیه من لا یحضره الفقیه ـ محمد بن علی قمی (ت 381). 3ـ تهذیب الاحکام. 4ـ الاستبصار. که دو تای اخیر از آن محمد بن حسن طوسی هستند (ت 460). هیچ کدام از آنها نه عرب بوده و نه از ائمه اهل بیت و نه از عوام آنها میباشند. این منابع در عهد آل بویه منتشر یا تألیف شدهاند. آل بویه نيز ایرانیهای غیر عربی بودند که در بغداد حکمرانی میکردند و در آنجا مرتکب فساد شدند. به دنبال آنان صفویان ـ ایرانیان غیرعرب ـ آمدند تا بار دیگری حرکت تألیفی امامیه را نیرو بخشند، لذا مجلسی کتاب «بحارالانوار» را نوشت که ايشان فارس و غیر عرب ميباشد و کتابش به عنوان «دایرة المعارفی» که تمام روایات امامیه را در برگرفته و بیش از 100 جلد است، محسوب میشود. اما مؤلفان منابع روایی اهل سنت، عدهای عرب و عده ای دیگر غیرعربها هستند، زیرا دین و علم فقط میان یک قوم منحصر نشده است. قدیمیترین کتب در روایت نزد اهل سنت، کتاب موطأ امام مالک (ت 179 هـ) است و امام مالک عرب و اصالتاً اصبحی بوده است. به دنبال آن مسند امام احمد (ت 241 هـ) میباشد که تقریباً 40 هزار حدیث را در خود جای داده است. و امام احمد از اعراب بنی شیبان عراق بوده است. مسند شافعی (ت 204 هـ) شافعی قریشي نسب و عرب بود که نسبش در جد سوم به عبدالمناف جد رسول الله صلی الله علیه و سلم میرسد. اما صحیح بخاری (ت 256) مؤلفش امام بخاری است که غیر عرب میباشد. و صحیح مسلم (ت 261) مؤلفش امام مسلم است که از اعراب قبیلهي قشیر میباشد. ابوداود (ت 275 هـ) نیز از قبیلهي ازد و عربی الأصل است. پس چرا همهي راویان امامیه عجم بوده و عربی در میان آنها نیست؟! و راویان مرکب از دو گروه نیستند همان طوری که منطق امور چنین اقتضاء میکند، زیرا در میان مسلمانان هم عرب هست و هم عجم، و عربها همان حاملان دین هستند و دین عبارت است از کتاب و سنت. پس به ناچار در میان راویان باید عرب نیز باشد. اما اينكه همگی غیر عرب باشند این شک بر میانگیزد و اشاره میکند که این امر، هدفمند است. خصوصاً اگر منابع را بخوانیم، مشاهده میکنیم که این منابع در آنها عقاید منحرف و افکار ویرانگری وجود دارد و این بیانگر این نکته است که هیچ یک از مؤلفان آنها عرب نبودهاند، زیرا عرب به خاطر ایمانش امکان ندارد اساس دین را به نابودی بکشاند و دوم اينكه در این کار مصلحتی برای آنها نیست خصوصاً در قرون اول و کسی از آنها اگر هم منحرف شده باشد ـ به هر دلیلی ـ در انحراف و گمراهیاش به این درجه نرسیده است که در نزد اعاجم، شایستگي مقام مرجعیت را داشته باشد. این شرطی را که امامیه برای خودشان وضع کردهاند، اينکه آنان تنها روایاتی که از طریق رجال اهل بیت مروی باشد، میپذیرند، از ناحیهي سومي هم نقض شدنی است: زیرا اصل سند فاقد این شرط است، چون احدی از راویانی که منابع حدیثی را نوشتهاند، عرب نیستند صرف نظر از اينكه علوی تبار باشند همانگونه که شرط اقتضا میکند ـ علاوه بر فقدان رجال سلسلهي سند برای این شرط ـ به عبارتی این شرط از پایه منقوض و مردود است. سلسله راویان در طول سند مجروح هستند برای صحت روایت تنها پایان آن که به امام صادق یا دیگر ائمه میرسد، کافی نیست بلکه تحقيق در مورد رجال سلسلهي سند بین راوی منبع یا نويسنده (مثل کلینی) و بین امام جعفر صادق ضروریست. اما در نزد عموم امامیه امری ديگر شایع است بدون اينكه تصور کنند كه چه میگویند: زیرا آنها -در حقیقت- هر روایتی را که به هر امامی نسبت داده شود، بدون تحقيق درباره صحت و ضعف آن، میپذیرند. شايسته است که بگوییم: هر روایتی که به امام نسبت داده میشود، روایتي صحيح نیست یا اينكه صرف نسبت به امام آنرا صحیح قرار نمیدهد، زیرا در این صورت به طریق اولی همهي روایات منسوب به پیامبر صلی الله علیه و سلم یقیناً صحیح میبود؛ در حالی که امامیه با این موافق نبوده و با کوشش تمام با آن مقابله میکنند! حتی عامهي آنها ـ هنگامی که روایت رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده میشود ـ می گویند که صحت سند این روایت ضروری است. همچنین احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم را نمیپذیرند و میگویند: راویان این احادیث از اهل بیت نیستند. بنابراین آنها ضرورت معتبر بودن رجال سند را درک کردهاند، اما این شرط را با روایتهای منسوب به ائمه تطبیق نمیکنند. این است واقعیت، البته با چشمپوشی از قواعدی که در کتب اصول وجود دارد. در باب سند حدیث آنچه خویی بدان سخن رانده این است که: صحت همهي روایتهای کتب اربعه به اثبات رسیده است، لذا نگاه کردن در سند هر کدام از آنها لازم است، پس اگر شروط صحت در آن یافت شد، پذیرفته میشود و در غیر این صورت پذیرفته نمیشود. [39] راویان امامیه از اهل بیت نیستند اولین خدشهای که متوجه رجال سند میشود این است که آنها از اهل بیت نیستند. همان گونه که امامیه احادیث اهل سنت را با این دلیل که اهل بیت روای آنها نیستند، رد میکنند. محمد بن مسلم، جابر بن یزید جعفی، زراره بن أعین، ابوبصیر مرادی، هشام بن حکم و هشام جوالیقی از اهل بیت نیستند، پس چگونه روایاتشان پذیرفته میشود در حالی که روایات غیر خودشان را با همان علت رد میکنند؟ کدام یک برترند: اصحاب نبی صلی الله علیه و سلم یا اصحاب جعفر؟ مطلب دوم اينكه کدام یک برترند، یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم یا یاران جعفر صادق؟ بدون تردید یاران نبی افضل هستند. دلیلش آنچه در باب فضایل آنها در کتاب و سنت وارد آمده و نیز آنچه را که تاریخ و سیرهشان گواهی میدهد، میباشد؛ پس معقول نیست که اصحاب جعفر از یاران محمد صلی الله علیه و سلم برتر باشند؟ چگونه روایات اصحاب جعفر که از اهل بیت نیستند، پذیرفته میشود و روایات اصحاب پیامبر رد میشود. خوئی در «معجم رجال الحدیث» میگوید: به هر صورتی این ادعا ـ معتبر بودن همهي اصحاب صادق ـ غیر قابل تصدیق است، زیرا اگر منظورش این باشد که اصحاب چهار هزار نفری صادق همه معتبر هستند به مانند این ادعا میماند که همه اصحاب محمد صلی الله علیه و سلم عادلند. با وجود اينكه شیخ طوسی دستهای از آنها از جمله: ابراهیم بن ابوحبه، حارث بن عمر بصری، عبدالرحمن بن هلقام، عمرو بن جمیع و جماعت دیگری را ضعیف دانسته است. [40] دوباره میگوید: برخی از آنها توصیف شخصی را که با یکی از معصومین مصاحبت داشته از نشانههای معتبر بودن او قرار دادهاند در حالی که تو آگاه هستی به اينكه مصاحبت اصلاً دال بر اعتبار و حسن نیست؛ چگونه چنین نباشد در حالی که افرادی با پیامبر صلی الله علیه و سلم و سایر معصومین مصاحبت داشتهاند که نیازی به بیان حال و فساد اخلاق و روش و بدکرداریشان نیست؟![41] راویان امامیه در منابع رجالی آنها، مخدوش هستند سوم اينكه این راویان ـ چه از اصحاب جعفر باشند یا از آنان روایت کرده باشند ـ در خود کتب امامیه مجروح و مخدوش هستند! اینک دلیل آن به طور خلاصه میآید و کسی که خواهان تقصیل بیشتر است به مراجع رجال مانند رجال الکشی مراجعه کند. این بیان حال راویان چهارگانه است که مدار روایات امامیه پیرامون آنها میباشد: زراره بن أعین، ابوبصیر لیث بن عدی مرادی، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی. 1ـ زراره بن أعین: حائری دربارهي او میگوید: گروهی بر تصدیق و فرمانبرداری او اجماع کردهاند. [جامع الرواهي / ج 1 / ص 324] اما کشی در کتابش صفحات 131 و 132 از علی بن ابو حمزه از ابوعبدالله علیه السلام روایت میکند که گفت: {الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ} « ساني كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با شرك ( پرستش چيزي با خدا ) نياميخته باشند». جعفر علیه السلام گفت: از شر این ظلم خود و شما را به خدا پناه میدهم. گفتم: مگر آن چيست؟ گفت: خدا گواه است که زراره و ابوحنیفه این اختلاف را به وجود آوردهاند. کشی/135 از کلیب صیداوی روایت میکند که آنها نشسته بودند و عذافر صیرفی و عدهای از اصحابش که ابوعبدالله هم با آنان بود، همه با هم بودند. ابوعبدالله علیه السلام گفت: خداوند، زراره را لعنت کند، خداوند، زراره را لعنت کند، خداوند، زراره را لعنت کند. و از ابوعبدالله علیه السلام روایت میکند که گفت: زراره شری است از جنس یهود و نصاری و کسی که میگوید خداوند سه تاست. اگر مریض شد به عیادت او نرو و اگر بميرد بر جنازهي او حاضر مشو. در/134 از عمران زعفرانی روایت میکند که گفت: از ابوعبدالله علیه السلام شنیدم که میگفت: در اسلام کسی چیز جدیدی نساخته است به اندازهي بدعتهایی که زراره ساخته است، لعنت خدا بر او باد! در/ 134 از لیث مرادی روایت میکند که گفت: از ابوعبدالله علیه السلام شنیدم که میگفت: زراره نمیمیرد جز با گمراهی و آوارگی. و این است حال زرارهای که حائری گفتهي پیشین را درباره او گفت. دربارهي زراره گفتهاند: فقیهترین پیشینیان 6 نفرند و فقیهترین آنها زراره است.[42] و او را از اصحاب باقر و صادق و کاظم به شمار میآورند. و امام صادق دربارهي او گفت: ای زراره! همانا اسم تو در اسامی اهل بهشت است.[43] در حالی که مذمت و نکوهش زراره از امام صادق از راههای بسیار زیادی روایت شده است. امام باقر او را جاسوس پادشاه بر خودش میداند.[44] و بلکه «کشی» روایت میکند که زراره در امامت و علم جعفر و فرزندش موسی شک میکرد. [45] و این روایت دیگر از نضربن شعیب از عمهي زراره است که گفت: هنگامی که بيماري مرگ بر زراره شدت یافت گفت: مصحف (قرآن) را میخواهم، پس برایش آوردم و آنرا باز کردم و بر سینهاش قرار دادم، او مصحف را از من گرفت و گفت ای عمه! تو گواه باش که امامی جزو این کتاب ندارم. خوئی در معجمش روایت وارده در ذم زراره را به سه قسم، تقسیم میکند: (قسم اول: گروهی که قائل به این هستند که زراره در امامت موسی کاظم شک کرده است، زیرا وقتی که صادق وفات کرد، فرزندش عبید را به مدینه فرستاد تا از امر امامت آگاه شود. قسم دوم: روایاتی دال بر افعال منافی ایمان از زراره صادر شدهاند. قسم سوم: آنچه در مورد طعن و بدگویی امام راجع به زراره وارد شده است. پس چگونه به چنین شخصی اطمینان میشود؟! 2ـ ابوبصیر لیث مرادی: شرححال او در جرح و تعدیل همانند حال زراره است! «کشی» دربارهي او از حماد نائب نقل میکند که گفت: ابوبصیر بر در ابوعبدالله علیه السلام نشسته بود تا از او علم طلب کند، اما ابوعبدالله به او اجازه نداد و بدو گفت: اگر موافق ما میبود، اجازه مییافت. گفت: در این هنگام سگی آمد و بر چهرهي ابوبصیر شاشید. گفت: وای وای این چیست؟ گفتم: این سگی است که روی چهرهي تو بول انداخت.[46] و روایت شده است که او در حال جنابت وارد خانههای ائمه میشد.[47] و امام جعفر صادق را به جمع مال و حب دنیا متهم میکرد!! از نمونهي اینها، چیزی است که کشی از ابویعفور روایت میکند که گفت: من برای پیدا کردن چند درهم برای حج به حومهي شهر رفتم. ما گروهی بودیم که در میانمان ابوبصیر مرادی نیز بود. گفت: به ابوبصیر گفتم: ای ابوبصیر! از خدا بترس و حج را با مال خودت انجام بده، زیرا تو دارای مال فراوان هستی. گفت: ساکت باش اگر دنیا بر سر رفیقت بریزد (منظورش از رفیق خودش است) آنرا با ردایش فرا میگیرد.[48] و از او روایت شده است که گفت: اگر رفیق شما (ابوبصیر) بر آن چیره شود، آنرا (مال دنیا) مخصوص خود میگرداند.[49] او به امامت موسی بن جعفر ایمان نداشت و او را به بی سوادی و عدم شناخت احکام متهم میکرد.[50] 3ـ محمد بن مسلم: سرگذشت او نیز چندان اختلافی با دو یار قبلیاش ندارد! کشی از مفضل روایت میکند که گفت: از ابوعبدالله علیه السلام شنیدم که میگفت: خداوند محمد بن مسلم را لعنت کند که میگوید: خداوند چیزی را نمیداند تا اينكه واقع نشود و به وجود نیاید.[51] در/ 156 همان منبع قبلی از ابوصباح روایت میکند که گفت از ابوعبدالله علیه السلام شنیدم که میگفت: ای ابوصالح! خداوند مدعیان وراثت در ادیانش را هلاک کند!! از جمله محمد بن مسلم؟! از جعفر بن محمد علیه السلام روایت شده که درباره او و زراره گفت: این دو در اين سرزمین به هيچ چیزی حساب نمیشوند.[52] 4ـ برید بن معاویه عجلی: او از یاران باقر و صادق است. گفتهاند که او از ستونهای دین و نشانههای دین است. اما کشی در/ 208 از ابوعبدالله علیه السلام روایت میکند که گفت: خداوند برید را لعنت کند! خداوند زراره را لعنت کند! از عبدالرحیم قصیر روایت شده است که گفت ابوعبدالله علیه السلام به من گفت: زراره و برید را بیاور. پس به آن دو گفت: چیست این بدعتی که ابداع کردهاید؟ آیا نمیدانید که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده: کل بدعة ضلالة؟... برید گفت: قسم به خدا هیچ وقت از آن دست بر نمیدارم.[53] این شرححال و سرگذشت معتبرترین راویان امامیه و مشهورترین آنهاست، پس حال غیر آنها باید چه باشد؟! این دلایل و شرح احوال مانع اطمینان به مرویات آنها میباشد و قول به صحت نسبت این روایات به ائمه را تهی قرار داده که امکان اعتماد بدانها وجود ندارد و این از دلایلی است که گفتهشان در مورد تمسک به اهل بیت را منهدم میکند. کثرت دروغ گویان بر اهل بیت و تأثیر کذب در روایت از آنها کذاباني که محبت اهل بیت را برای اهداف خودشان در آغوش گرفته بودند، زیاد شدند، کسانی همچون دستهي قبلی و امثال آنها مانند: هشام بن حکم مجسم[54]؛ جابر بن یزید جعفی که هفتاد هزار روایت را به امام باقر نسبت داد! عوف عقیلی که دائم الخمر بود[55]؛ ابوحمزه ثمالی دائم الخمري دیگر[56]؛ علی بن ابوحمزه بطائنی[57] که اموال مردم را به اسم ائمه میخورد، او از واقفیه (کسانی که امام رضا را تکفیر میکردند)، بود.[58] بطائنی اولین کسی بود که این توقف را آشکار کرد؛ عبدالله بن ابویعفور نیز همواره سكران بود؛ ابوهریره بزار؛ هشام بن سالم جوالیقی مجسم[59] و سید حمیری که همواره دائم الخمر بود.[60] و مغیره بن سعید که کشی (ص 196) با سند خود آنرا از عبدالله روایت کرده که گفت: مغیره بن سعید عمداً دروغ بر پدرم (باقر) میبندد و کتابهای یاران پدرم را میگیرد و کفر و خدانشناسی را دسیسه کرده و به پدرم نسبت میدهد. پس آنرا به اصحاب (باقر) بر میگرداند و به آنها دستور میدهد که در میان شیعه ترویج دهند. پس هر چه درباره غلو در کتب اصحاب پدرم وجود دارد، چیزی است که مغیره بن سعید در کتابها چپانده است. مامقانی در مقدمهي کتابش[61] نقل میکند که این مغیره گفت: در بسیاری از اخبار شما که تقریباً به هزار حدیث میرسد، دسیسه کردهام؛ و ابو خطاب اسدی که امام رضا دربارهي او گفت: ابوخطاب بر پدرم دروغ بسته است، خداوند ابوالخطاب را لعنت کند! به همین شیوه اصحاب ابوالخطاب تا امروزه این احادیث کتب اصحاب ابوعبدالله را مورد دسیسه قرار دادهاند که آنچه مخالف قرآن است، از ما نپذیرید.[62] و محمدبن عی بن نعمان أحول ملقب به مؤمن طاق که برخی او را به شیطان طاق مجسم نامیده بودند. او شایع کرده بود که امامیه در مردمانی مخصوص از اهل بیت منحصر شدهاند. وقتی که امام زید بن علی بر این شایعه آگاه شد آنرا با استناد به اينكه این امر را از پدرش (باقر) نشنیده است، رد کرد و گفت: چه ناپسند خبر دادهای پس کافر شدهای و تو از طرف او (باقر) دارای هیچ شفاعتی نیستی.[63] و صدها نفر امثال اینها. همانا که این نتیجهی آشکاری براي جامعهي اسلامی اول بود که عبارت بود از کثرت دروغ و دروغ گویان بر مشاهیر اهل بیت؛ و این چیزی است که سبب عدم فراوانی تدوین روایات توسط علمای حدیث مانند بخاری، مسلم و اصحاب سنن را بیان میکند، زیرا آنان در ایام تدوین منابع اولی حدیث به خاطر ترس از واقع شدن در گرداب دروغ و نیز سختی تشخیص بین صحیح و مکذوب نتوانستند كه روايات را تدوين نمايند و برای مردم نقل کنند. در واقع ثابت شده است که هر کسی که برای چنین کاری و تدوین روایات از ائمه کوشش کرده در محذوری گیر کرده است که محدثان مذکور (اهل سنت) از آن امتناع میورزیدند. همان گونه كه مصادر امامیه آکنده از روایات افراطی و باطلی است که به سبب نقل از هر کسی که از ائمه نقل کرده و بدون بحث و تحقیق در مورد آن میباشد. حتی اگر بدین منابع مراجعه کنی سختی را در تشخیص روایات ضعیف و مکذوب نمییابی، زیرا بدون نیاز به نگاه کردن در سندهای این احادیث، علت در متون آنها معلوم است. وقتی که سند محقق شد، علت نیز واقع ميشود که همانا این راویان دروغگو هستند. هاشم معروف، دانشمند شیعی اثنيعشري معاصر میگوید: [64] بعد از پیگیری و جستجو در احادیث منتشر شده در مجامع حدیث مانند کافی، وافی و غیره، غالیان و حسودانی را بر این ائمه هادی میبینیم که از هر دری برای فساد احادیث ائمه و بی ادبی به منزلت آنها داخل شدهاند، به دنبال آن به قرآن مراجعه کردهاند تا سموم و دسیسههایشان را بر آن بپاشند، زیرا قرآن تنها کلامی است که محتمل چیزهایی است که هيچ چيز ديگري محتمل آنها نميباشد، لذا صدها آیه را طوری که خواستهاند، تفسیر کردند و با دروغ، دسيسه و گمراهسازي آنها را به ائمه چسباندند. علی بن حسان و عمویش عبدالرحمن بن کثیر و علی بن ابوحمزه بطائنی کتابهایی را در تفسیر تألیف کردهاند که همگی آنها تحریف و خرافات و گمراهی است و با اسلوب، بلاغت و اهداف قرآن هماهنگی و همخوانی ندارد. علت، قدیمی است چیزی که ما میگوئیم رازی نیست که ما به افشای آن پرداخته باشیم، بلکه امر معروف و مشخصی است که علمایان سلف امامیه از آن شکيت به عمل آوردند، اما براي تصحیح و علاج این امر مهم هيچگونه اقدامي را از خود نشان ندادند! سید شریف مرتضی ملقب به علم الهدی (436 هـ) که استاد شیخ مفید ـ استاد شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی ـ بوده است میگوید: در سند اکثر احکام فقه، افراد مذهب واقفیه وجود دارد كه يا در خبر اصل هستند ص يا اينكه فرع ميباشند، از ديگري روایت کرده و از او روایت شده است؛ و همچنين در سلسلهي سند افرادي از غلات، خطابیه، مخمسه، اصحاب حلول مانند فلانی و فلانی و کسانی که بیشمارند، وجود دارند، و به قمی متصل ميشود كه مشبه و اهل جبر است. گغتني است كه همهي قمیها بدون استثناء جز ابوجعفر بن بابویه، همه شان مشبه و جبری هستند و کتابها و تصانیفشان بدین چیز گواهی میدهد. مرتضی در پايان، بحث را به این گفتهي مهم خلاصه میکند که: ای کاش میدانستم که چه روایتی سالم و عاری از این است که اصل یا فرعش، واقفی، غالی یا قمی مشبه و جبری نميباشد، آزمایش در میان ما و جستجو در میان آنهاست ـ تا جایی که به صراحت میگوید: پس روایت خبر واحدي كه نقل ميكنند، چگونه برای ما صحیح است. بلکه اصحاب حدیث را متهم میکند، طوری که مستقیم و به کلی اعتبار محدثین امامیه را از بین میبرد و میگوید: «ما را با اصحاب حديث خودمان رها نماید، زیرا در میان آنان فردی استدلالی یافت نمیشود و همچنین شخصی پیدا نمیشود که استدلال را بشناسد و کتابهایشان نيز برای استدلال وضع نشدهاند!»[65] این گواهی خطیر از این عالم بزرگ از علمای اهل بیت نیازمند وقت طولانی است که از هر برادر شیعی خواسته میشود تا بدان مراجعه کرده و در پرتو آن محاسبات جدیدش را آغاز کند و بداند نتایجی که ما بدان رسیدهایم بر صرف تعصب یا اتهام بدون دلیل علمی معتمد به قواعد بحث علمی، نميباشد. معتبرترین منابع روائی امامیه ـ الکافی، اثر کلینی است بنگر که امامیه دربارهي معتبرترین منبع روایت اهل بیت که کتاب کافی کلینی است چه میگویند! میگویند: در کتاب کافی 9 هزار روایت ضعیف و دروغ وجود دارد![66] با آگاهی به اينكه مجموع روایات کتاب با 8 جلدش 16 هزار حدیث است. پس ارزش کتابی که بیشتر از (یک سوم) آن دروغ یا ضعیف و بدون اعتماد است، چیست؟ عدم تمییز ضعیف از صحیح اگر تعیین روایات ضعیف و تفکیک آنها از صحیح به جریان افتد، اقدامی بیارزش و کممایه را انجام دادهاند؛ چون ممکن است گفته شود: به روایات صحیح متمسک شوید و ضعیف را رها کنید. اما در نتیجه آنان بر قسمت هنگفتی از روایات حکم ضعیف بودن را اطلاق مینمایند، بدون اینکه روایات متفق علیه را تعیین نموده باشند، لذا مثل این است که کاری انجام نداده باشند. زیرا ممکن نیست برای کسی که از این حکم استفادهي عملی میکند مادامی که اتفاق بر تمییز صحیح و ضعیف وجود نداشته باشد، در غیر این صورت احتمال ورود ضعف بر هر روایتی از روایات کتاب، پابرجا میباشد؛ اما تنها نتیجهای که عاقل میتواند از ورای اینها استنباط کند، وجوب ترک همهي این روایات است به خاطر حذر از واقع شدن در باطل خصوصاً در اصول و مسایل خلافی بزرگ، زیرا احتمال دارد که هر روایتي بدین شیوه باشد. آیا عقل قبول میکند که داروساز در داروخانهاش 16 هزار بطری دارو جمع کند که 9 هزار تای آنها محتوی سموم هستند بدون اينكه داراي علامت تشخیص از بقیهي داروها باشند. سپس اين داروساز بر بیماران فرض کند که از غیر داروخانهي او دارو تهیه نکنند؟! براستي كه هر كدام از این بطریها احتمال وجود سم در آن میرود. پس تنها راه حل برای نجات از هلاکت، دوری کردن از همهي این داروهاست در غیر این صورت مریض خودش را در معرض مرگ قرار داده است. آیا ممکن است از کتابی که 16 هزار مسأله دارد و 9 هزار مسأله آن کاملاً اشتباه هستند، استفاده کنی؟ جز اينكه این روایات اشتباه در کتاب شایع هستند بدون تمییز بین آنها و بین مسایل صحیح؟ آیا به هر جهت علمی اعتماد به این کتاب به عنوان منهجی براي تحقيق و بررسی که طلاب بر پایهي آن آزموده میشوند، وجود دارد؟ و کتاب بر آنها تحمیل میشود؟ چگونه ممکن است از این امتحان سربلند بیرون آیند در حالی که خطا را از اشتباه نمیشناسند؟! این عین همان چیزی است که امامیه آنرا انجام میدهند، هنگامی که پیروانشان را ملزم به آن روایات میکنند و این به دلیل کثرت روایات ضعیف و شایعی است که بدون مشخصه در مصادرشان آمده است. این به لحاظ مروی بود، اما به لحاظ راوی که این نوع و تعداد از روایات را روایت كرده و ادعای صحت آنها را میکند، به مانند پزشکی است که کتابهایی را در این زمینه تألیف کند، سپس دانشجویان را ملزم به خواندن آن نماید، بعد معلوم شود که (سه چهارم) آن مخالف با قواعد و اکتشافات معتبر علمی است و بسیاری از معلومات آن منجر به بیماری و هلاکت و نابودی میشود. آیا درست است امثال این احمق، پزشک نامیده شوند؟! آیا معقول است که این کتاب به عنوان مرجعی در علم طب، مورد استفاه قرار گیرد؟! اما حد فاصل بزرگ و مصيبت و بلاي بزرگتر اينكه دانشجویان ملزم به پاسخگویی بر اساس آموختههایشان هستند و تصحیح جوابها بر اساس معلومات معتبر جدید باشد! و بر اساس مضمون و محتوای آن کتاب عجیب نباشد، پس چگونه و چه وقت نمره قبولی را کسب می کنند؟!! امامیه همهي دینشان را بر این کتاب و امثال آن بنا نهادهاند و مردم را ملزم به پیروی از آن میکنند در حالی که میگویند سه چهارم آن اشتباه است. اما حساب (اصلاح جوابها) نزد خداوند متعال مطابق کتاب و سنت و دین معتبری که خداوند آنرا فرستاده، خواهد بود نه مطابق با آنچه که در کتاب کافی آمده که خود پیروانش اقرار میکنند به اينكه بیشتر آن اشتباه است. پیروان چنین کتابی چگونه نزد خداوند نجات مییابند؟! همانا اعترافشان به اينكه بیشتر آنچه در معتبرترین منابعشان آمده، ضعیف و دروغ است، ادعایشان را در رابطه با تمسک به اهل بیت از بیخ و بن نابود میکند؛ زیرا آنها صدق آنچه روایت شده را از کذب آن، تشخیص نمیدهند! روایات کفرآمیز مستلزم کفر راویانشان است اگر به دنیای واقعیت بیایی و به ورق زدن کتاب کافی بپردازی غیرمستقیم روایاتی را میبینی که صراحتاً به قرآن طعنه زده است و طعنه زدن به قرآن به اتفاق همهي مسلمانان کفر است، یا همچنین روایاتی که به ائمه صفات خدا مانند علم غیب را نسبت میدهد و نیز روایاتی که تماماً میتوان بر استهزاء به دین و مقام رسول رب العالمین حمل کرد و روایتهای دیگری که از خرافات و اساطیر بیشتر نیستند. ظاهراً کلینی به صحت همهي اینها اعتقاد دارد، زیرا در مقدمهي کتابش آورده که تنها روایاتی که به نظر او صحیح بودهاند را روایت کرده است. پس چگونه به روایتی که راویاش چنین عقیدهای دارد، اطمینان میشود! و بر همین شیوه قیاس کن. اگر کسی بر آنچه که میگویم، دلیل میخواهد باید به این منابع رجوع کند تا با چشم خودش ببیند آنچه را که بدانها اشاره نمودم. در این مورد کتابی نوشتم (هذا هو الکافی) که تنها صرف چند نمونه برگزیده از کتاب (کافی) و مثالی برای بقیهي کتب روائی امامیه میباشد. اینک نمونههایی را برای شاهد بر آنچه که گفتم، آورده میشود: تحریف نصوص قرآن 1) کلینی از ابوعبدالله علیه السلام روایت میکند که گفت: قرآنی که جبرئیل آنرا برای محمد صلی الله علیه و سلم آورده هفده هزار آیه است. [67] با وجود اينكه قران به هفت هزار آیه نمیرسد! 2) در ذیل عنوان (جز ائمه کسی تمام قرآن را جمع نکرده) کلینی از ابوجعفر روایت میکند که گفت: هر کس ادعا نماید که قرآن را طبق آنچه خداوند عزوجل نازل کرده، جمعآوری نموده، دروغ گفته است، و جز علی بن ابیطالب و ائمه بعد از ايشان کسی آنرا جمع و حفظ نکرده به شیوهای که خداوند آنرا نازل فرموده است. [68] قرآنی که در اختیار ماست، علی آنرا جمع نکرده بلکه ابوبکر آنرا گردآوری کرده است، ولی علی یکی از افراد هیأتی بود که ابوبکر جهت جمع آوری قرآن تشکیل داده بود. اما ائمه ارتباطی با جمع قرآن نداشتهاند و این طعنهای است واضح بر قرآن کریم که کفر است. کلینی روایت صریحی را در تحریف قرآن ذکر می کند، از جمله: 3) از ابوعبدالله علیه السلام که گفت: {وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ ائمة هی أزکی من أئمتکم } گفتم: فدایت شوم ائمه بخوانیم. گفت: آری، قسم به خدا ائمه بخوانید. گفتم: «ما أزکی» را «ما أربی» میخوانیم گفت: أربی چیست؟! با دستش اشاره کرد و آنرا دور انداخت. [69] در حالی که آیه در قرآن اینگونه است: {...أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ{(نحل / 92) کلینی بر زبان ابوعبدالله علیه السلام ـ که او راوی است ـ این آیه را تحریف کرده و «ائمه» را به جای «أمة» و «أزکی» را به جای «أربی» قرار داده است! 1) کلینی به ابوعبدالله علیه السلام نسبت میدهد که این قول خدا را: { وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (٨)بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (٩)}(تکویر /9- 8) « و هنگامي كه از دختر زندهبگور پرسيده ميشود. به سبب كدامين گناه كشته شده است؟». اينگونه تغییر داد: «و إذا المودّة سئلت » گفت: خداوند از شما دربارهي مودتی که فضیلت آنان بر شما به مانند مودت قربی میباشد، سؤال میکند که به کدامین گناه آنها را کشتید؟ [70] دوباره به او نسبت میدهد که آیهي 71 سورهي احزاب را بدین گونه تحریف نمود: {وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فی ولایة علی و ولایة الائمة من بعده فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا } گفت: این چنین نازل شده است. [71] 1- کلینی این اتهام را به ابوعبدالله علیه السلام نسبت داده که گفت: { سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ (١)لِلْكَافِرينَ بولایة علی لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ (٢) } و قسم به خدا این چنین بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده است. [72] و همچنین دهها روایات یافت میشود که کلینی راجع به تحریف قرآن روایت کرده است. بدون شک وقوع در این مسایل، کفر اکبر و خارج شدن از امت اسلامی میباشد. پس چه تمسکی به اهل بیتی که در نزد این راویان این چنین هستند، میماند؟! تحریف معنا آنچه گذشت تحریف الفاظ و مبانی بود، اما دربارهي تحریف مقاصد و معانی، همان منابع آکنده از آنها است. ـ كه گاهاً از برخی چشمپوشی میشود ـ و اینك نمونههایی از روایات این تحریف: 7) از ابوعبدالله صلی الله علیه و سلم روایت شده که دربارهي این آیه گفت:{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا } یعنی ولایت ابوبکر و عمر و عثمان؛{ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى } یعنی ولایت امیرالمؤمنین. [73] 8) دوباره از او روایت میکند که منظور از موازین در آیهي:{ وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ } انبیا و وصیت شدگانند. [74] 9) از او روایت میکند که دربارهي این آیه گفت:{ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ، قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ } یعنی؛ لم نک من اتباع الائمة: [75]«از پیروان ائمه نبودیم.» 10) از ابو جعفر علیه السلام روایت میکند که دربارهي آیه: { قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ }(سبأ / 46) « بگو: من شما را تنها يك نصيحت ميكنم.» گفت: منظور از واحده ولایت علی است. [76] 11) از او روایت میکند که دربارهي آیهي: { فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (٣٥)فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (٣٦)}(ذاریات / 35-36) گفت: منظور از «بيت»، آل بیت پیامبر صلی الله علیه و سلم است که غیر آنها باقی نمیمانند. [77] 12) از ابو عبدالله علیه السلام دربارهي این آیه روایت شده:{ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ} که گفت: منظور علی است و در ادامه{ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ} منظور ابوبکر و عمر و عثمان است.[78] و امثال این یاوهگوییها در این منابع بسیار است!! چه کسی از عقلاء نسبت اینها را به ائمهي اهل بیت، تصدیق میکند؟! این روایتی که کلینی امام صادق را در آن متهم کرده، را بخوان، سپس آنرا بر عقلت عرضه دار اگر آنرا تصدیق کردی، به راستی كه بیعقلی... 13) { حم (١)وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ (٢)إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (٣)فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (٤)}(دخان / 1-4) گفت: «حم» محمد است و اين در کتاب هود ميباشد که بر او نازل شده و منقوص الحروف است... اما (الکتاب المبین) امیرالمؤمنین علیه السلام میباشد و اما (اللیلة) فاطمه است.{ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ} یعنی از او خارج میشود خیر فراوانی، به مانند مرد حکیم و مرد حکیم و مرد حکیم (!!)[79] کلینی به زنان انبیاء فاحشه را نسبت میدهد! لذا این روایت را به ابو جعفر نسبت داده که: 14) گفت: در این گفته خداوند «فخانتاهما» چیزی جز فاحشه را براي خیانت نمیبینم. (!!)[80] کلینی به این جرأت میرسد که این عمل پست را به محمد صلی الله علیه و سلم نسبت میدهد. که این نظر جز از بی اخلاقترین مردمان صادر نمیشود. 15) از برخی اصحاب ما رسیده است که گفت: (پیامبر هرگاه میخواست زنی را نکاح کند کسی را برای نگاه کردن به آن انتخاب مینمود و به او میگفت: به قوزک پایش نگاه کن اگر کعبش زیبا بود، فرجش بزرگ است)!!!؟!... [81] این جایگاه نبی نزد بزرگترین راویان امامیه است؛ پیامبری که خداوند قسم میخورد به اينكه { وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ(4)}(قلم/4) (به راستی که تو دارای اخلاق ستوده هستی) بدون شک این کفر صریح و بی حرمتی به مقام نبوت است! جایگاه ائمه اما منزلت ائمه نزد کلینی از آنچه بدانها نسبت میدهد، مشخص میشود مانند: 16) از یحیی قشیری روايت شده که گفت: ابو محمد (حسن عسکری) وکیلی داشت که در خانه امام اتاقي را گرفته بود و خادمي سفید رنگ به همراه داشت؛ وکیل، خادم را براي (همجنس بازی) پيش خود فرا خواند، اما خادم امتناع ورزید تا اينكه شراب آورد و با شراب او را گول زد.[82] از زراره از ابو عبدالله علیه السلام در مورد تزویج ام کلثوم (با عمر بن خطاب) روايت كرده كه عمر گفت: این فرجی است که آنرا غصب کردیم.[83] چه نامی شايستهي کسی است که راضی میشود یا ساکت ميماند در حالی که نظارهگر غصب فرج دخترش است؟! این است منزلت علی علیه السلام نزد کلینی!! 18) از ابو عبدالله علیه السلام روايت شده که گفت: خوردن هویج کلیهها را گرم میکند و آلت را راست میگرداند. 19) از ابو جعفر علیه السلام روایت است که گفت:..... و آلت را بلند و سفت میکند. [84] 20) کلینی امام باقر را متهم میکند که او بدون لباس و برهنه به حمام میرفت و صابون را بر جسمش میمالید و مردم عورت او را میدیدند!! [85] نسبت علم غیب به ائمه کلینی باب دیگری را تحت عنوان «ائمه علم غیب میدانند و همچنین آنچه واقع میافتد را میدانند و چیزی بر آنها پوشیده نیست» باز میکند و در ذیل مطلب روایات افراطی بسیاری را روایت میکند از جمله: 21) از ابو عبدالله علیه السلام روایت است که گفت: (من آنچه را در آسمانها و زمین است میدانم و نیز آنچه را که در بهشت و جهنم و آنچه را که در گذشته بوده و در آینده اتفاق میافتد، میدانم.) [86] 22) دوباره از او روایت میکند که: به واسطهي روح القدس، ائمه مخفیات زیر زمین تا آسمانها را میدانند. [87] و بلکه کلینی روایاتی را نقل میکند که بيانگر آگاهي امام به رازهاي سینههاست! از جمله: 23) آنچه که از محمدبن قاسم روایت کرده است که گفت: بر ابو محمد علیه السلام داخل شدم، هنگامی که نزد او بودم تشنه شدم، پس با احترام از او اجازه گرفتم که برای آوردن آب فراخوانم. لذا گفت: ای غلام! او را آب بده. پس هرگاه میخواستم بلند شوم در این گفته فکر ميکردم که میگفت: ای غلام! حيوان او را فراموش نكن. [88] ائمه از نور ذات خداوند هستند کلینی بابی را تحت عنوان (ائمه نور خدا هستند) را ذکر میکند که در آن تعدادی روایات است از جمله: 24) از ابو جعفر علیه السلام دربارهي این آیه که: {يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ }(حدید / 12) گفته كه «منظور ائمهي مؤمنین است که در روز قیامت در میان مؤمنان و ایمانشان میگردند تا آنها را به منازل بهشتی وارد سازند.»[89] حتی در جایی دیگری روایت کفرانگیز و عجیبی را روایت میکند و در آن تصریح میکند به اينكه ائمه از نور ذات خداوندی خلق شدهاند!؟... 25) از ابو عبدالله علیه السلام روایت میکند که گفت: (خداوند ما را از نور عظمتش آفرید، سپس ما را از خاک پوشیدهي عرش تصویر کرد و این نور را در آن جای داد. پس ما را به عنوان مخلوق و انسانهایی نورانی خلق کرد که مانند این خلق ما نصیبی برای هیچ کس قرار نداده است و ارواح شیعیان ما را از سرشت ما آفرید و بدنهایشان را از گل پوشیده پایینتر از این گل قرار داد و خداوند کسی را به مانند خلقت آنها قرار نداده است مگر انبیاء. برای همین ما و آنها مردم شدیم و تودهي دیگر مردمان برای آتش و به سوی آتش تبديل شدند.[90] در روایت شیوههای مختلفی از کفر دیده میشود، زیرا ائمه را مخلوقي از نور خدا دانسته در حالی که نور خدا غیر مخلوق است! و سرشت ائمه را پاکتر و گرامیتر از سرشت انبیاء قرار داده است: ارواح ائمه... تا آخر روایتی که گذشت. عفیر، این خر دروغگو کلینی در صحبتش روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و سلم خری به نام عفیر داشت و رویات زیر را در مورد آن (خر) نقل میکند: 26) از امیرالمؤمنین علیه السلام روايت شده که گفت: این خر با پیامبر صلی الله علیه و سلم صحبت میکرد و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش روایت کرده است که او با نوح در کشتی بوده است. نوح به سوی او رفت و قسمت دم او را مسح کرد و گفت: از پشت این خر، خری خارج میشود که سید انبیاء و خاتم آنها بر آن سوار میشود. پس سپاس برای خدا که مرا این خر قرار داد. [91] تعلیق و حاشیه بر این روایت عفیریه را ـ در سند و متن ـ به خواننده وا میگذارم!! این منبع (الکافی) آکنده از خرافات است 27) از حسن علیه السلام روایت است که گفت: همانا خداوند دو مدینه است: یکی در مشرق و دیگری در مغرب که بر آن دو دیواری از آهن است و بر هر کدام از آنها هزار هزار لنگه و در آنها هفتاد هزار هزار لغت است که هر لغتی به خلاف لغت دیگری تکلم میکند و من همهي لغات را میدانم، آنچه در آن دو و در بین آنهاست حجت غیرِ من و غیرِ برادرم حسین بر آن است. [92] اگر فرض کنیم که هر لغتی که بدان تکلم میشود فقط هزار انسان بدان صحبت میکند. تعداد ساکنان هر شهری از این دو شهر به 70 میلیارد انسان میرسد! یعنی 60 برابر تعداد ساکنین چین و 10 برابر تعداد ساکنان جهان امروز. وقتم را صرف حاشیه بر آن نمیکنم!!! 28) از ابو الحسن علیه السلام روایت است که گفت: هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و سلم نشسته بود، فرشتهای بر او داخل شد که بیست و چهار چهره داشت. رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: محبوبم، جبرئیل! تو را در این چهره ندیده بودم. فرشته جواب داد: جبرئیل نیستم. ای محمد صلی الله علیه و سلم ! خداوند مرا مبعوث کرده است تا نوري را به ازدواج نوري در آورم. گفت: کیستند؟ پاسخ داد: فاطمه و علی. وقتی که فرشته پشت کرد در بین کتفش نوشته شده بود: محمد صلی الله علیه و سلم پیامبر خداست و علی وصی اوست، پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسید از چه هنگامی این در بین دو کتف تو نوشته شده است؟ گفت: بیست و دو هزار سال قبل از اينكه آدم خلق شود. [93] درباره تولد امام، کلینی برایمان از اسحاق بن جعفر روایت میکند که گفت: 29) از پدرم شنیدم که میگفت: (هنگامی که امام متولد میشود به صورت نشسته به دنیا میآید، جلوی مادرش برای او باز میشود تا اينكه چهارزانو متولد شود سپس بعد از افتادنش به زمین گرد میشود و با چهرهاش رو به قبله مينمايد و سه بار عطسه میکند و با انگشتش به حمد اشاره مینمايد و شاد و ختنه شده متولد میشود. دو دست و پایش از بالا و پایین او را میخندانند و دو پایش در میان دستانش مانند شمش طلا هستند و شب و روزش را میگذراند در حالی که از میان دستانش طلا خارج میشود.)[94] 30) از ابو جعفر علیه السلام روایت است که گفت: امام ده علامت دارد... و بوي مدفوعش مانند بوی مشک است و زمین عهدهدار پوشیدن و خوردن آن است.[95] 31) از ابو عبدالله علیه السلام روایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه و سلم هنگامی که متولد شد، چند روزي از پستان ابو طالب شیر خورد.[96] 32) دوباره از او روایت است که گفت: صاحب عطسه تا هفت روز از مرگ در امان است. [97] طعنه به نژاد کردها، سیاهپوستان و آنان که چند رنگی هستند 33) از ابو عبدالله علیه السلام روایت است که گفت: کسی را از کردها نکاح مکنید، زیرا آنها از جنس جن هستند که پرده از آنها برداشته شده است. [98] 34) از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت است که گفت: از نکاح با سیاهپوست بپرهیزید، زیرا آنها مسخ شدهاند.[99] آیا انسان این را قبول میکند یا مسلمانی که این فرموده را میخواند بدان اعتقاد دارد: { يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ }(نساء / 1) «اي مردمان! از (خشم) پروردگارتان بپرهيزيد. پروردگاري كه شما را از يك انسان بيافريد.» چرا خود أکراد؟ یا سیاه پوستان؟ آیا خداوند دین را مخصوص آنها فرستاده است؟ یا خاص رنگ آنها نه رنگ دیگر. اما این جداییهای نژادی عجیبتر از کسی نیست که روایت میکند که شیعه از سرشتی غیر سرشت بشری ساخته شده است. با وجود اينكه اعتقاد اهل تشیع رابطهای به اصل خلقت او ندارد زیرا گاهاً یهودی، شیعه میشود یا اعتقاد شیعی به سنی تغییر مییابد. با این توصیف اصل یکی است. تغییر دین اما تغییر دین و تفسیر توحید، شرک، ایمان، کفر، نبوت و دیگر مفاهیم بزرگ با وسایلی که نه در قرآن شناخته شدهاند و نه در سنت و نه در لغت عرب ياغت ميشوند، بلکه صرفاً نسخ کاملي براي دین حق است. از اينرو راجع به آنچه در کتاب ایشان آمده، هرآنچه میتوانی سخن بران که مشکلی متوجه شما نمیگردد. 35) از ابو عبدالله علیه السلام روایت است که گفت: خداوند تبارک و تعالی قبل از اينكه ابراهیم را پیامبر قرار دهد او را بندهي خود قرار داد و نیز قبل از اينكه او را رسول کند، او را نبی قرار داد و قبل از اينكه او را خلیل گرداند او را رسول قرار داد و قبل از اينكه او را امام قرار دهد، او را خلیل گردانید. پس وقتی که همهي آنها در او جمع شد، خداوند فرمود: {قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً} و آن را در چشم ابراهیم بزرگ نشان داد: {قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}[100] 36) از امام رضا روایت است که گفت: سخت است بر مشرکان (کسانی که به ولایت علی شرک ورزيدهاند.) آنچه را که خداوند عزوجل از آنان خواسته است. (از ولایت علی)[101] 37) از ابو جعفر روایت است که گفت: خداوند متعال علی را به عنوان پرچمی بین خود و مردم برافراشت. کسی که او را شناخت مؤمن است و کسی که او را انکار کند، کافر است و کسی که از او اطلاع نداشته باشد، گمراه است، کسی که همراه او چیز دیگری قرار دهد، مشرک است و کسی که به ولایت او اقرار کند، داخل بهشت میشود. [102] 38) از او درباره این آیه روایت میکند:{ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ {گفت: خداوند به وسیلهي ولایت، ایمان ما و کفر آنها را شناسايي كرده است. روزی که آنها از پشت آدم میثاق گرفتند در حالی که هنوز ذریه بودند. [103] 39) از ابو عبدالله علیه السلام روایت است که گفت: تحقیق در مورد حکمی از احکام صادر شده از علی علیه السلام همچون تحقیق در مورد حکم خدا و رسولش میباشد و نپذیرفتن و رد احکام صغیره و کبیره ایشان در حد شرک به خداست. [104] 40) دوباره از او روایت میکند درباهي این گفته خدا: { وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ }(زمر / 65) یعنی «اگر در ولایت کسی را شریک او گردانی.»[105] آیا مراد از تمسک به اهل بیت این است که بدین کفر صریح متمسک شویم و عقلهایمان را برای گردآوری این خرافات، خوار گردانیم؟! کتاب کافی با هشت جلدش به طور غیر مستقیم به هزاران روایات این چنینی اشاره میکند. بقیه منابع نیز همین طورند که امامیه براي شناخت اصول و فروع دینشان آنها را به عنوان پايهاي براي مراجعه قرار دادهاند. نقش قرآن حتی در معرفت اصول نيز ملغی شده است، زیرا قرآن مطابق این روایات فهمیده میشود، روایاتی که این 40 نمونهي عرضه شده نميتوانند به عنوان بدترين آنان شناسايي شوند. وای بر کتابی که سفارشات زیر در آنها است این روایات تنها نمونههایی بود كه عرضه نمودم و آنها را خاتمه میدهم به روایتی از کتاب (فقیه من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 358) تألیف محمدبن علی قمی ملقب به (صدوق) و رئیس محدثین در نزد امامیه: رسول الله صلی الله علیه و سلم علی بن ابیطالب رضی الله عنهم را وصیت کرد و گفت: ای علی! به خانهات عروس آوردی، وقتی که مینشیند، کفشهایش را در آور و پاهایش را شستوشو کن و از جلوی درت تا دورترین نقطهي آن آب بپاش که اگر چنین کردی خداوند 70 هزار نوع فقر را از خانهات میراند و 70 هزار نوع برکت را داخل آن میکند و 70 فرشته را بر تو نازل میکند که بر سر عروس بال و پر میزند تا اينكه برکتش به همهي زوایای خانهات برساند و عروس را از ابتلا به جنون و جذام و بیماری پوستی تا زمانی که در این خانه هستید، ایمن میدارد. عروس را در طول هفته از خوردن شیر، سرکه، گشنیز و سیب ترش منع کن. علی گفت: ای رسول خدا! صلی الله علیه و سلم چرا این چهار چیز را بر او منع کنم؟ گفت: زیرا رحم را نازا و مزاج را سرد میکنند و یک حصیر کهنه در گوشهي خانه بهتر از زن عقیم است. علی گفت: ای رسول الله صلی الله علیه و سلم ! خطر سرکه چیست که او از خوردن آن منع شود؟ گفت: اگر در هنگام خوردن سرکه حائض شود هیچگاه از خون حیض پاک نمیگردد. گشنیز، خون حیض را در شکمش پراکنده میگرداند و زایمان را بر او سخت میگرداند. سیب ترش نیز خون حیض را قطع میکند در نتیجه تبدیل به بیماری میشود. سپس گفت: ای علی! در آغاز و وسط و آخر ماه با همسرت مجامعت مکن، زیرا جنون و جذام و گیجی به سرعت به طرف او و فرزندش میآید. ای علی! بعد از ظهر با همسرت جماع مکن، زیرا اگر در آن هنگام نطفهي کودکی در میان شما منعقد شود، کودک چپ چشم میشود و شیطان به چپ چشمی در انسان خوشحال میشود. ای علی! هنگام جماع صحبت مکن چون اگر کودکی بین شما مقدر شود از بیماری گنگی و لالی در امان نیست و هیچ کدام به فرج زنش نگاه نکنند و هنگام جماع چشمها را پوشیده دارد، زیرا نگاه کردن به فرج سبب کوری در فرزند میشود. ای علی! با همسری که قبلاً با دیگری جماع کرده، جماع نکن، زیرا میترسم اگر فرزندی میانتان به وجود آید خنثی یا مؤنث گیج باشد. ای علی! اگر کسی در بستر با زنش، جنب است قرآن نخواند، زیرا میترسم که آتشی از آسمان بر آن دو فرود آید و آنها را بسوزاند. ای علی! تنها هنگامی با زنت جماع کن که لباسی داشته باشی و عیالت نیز لباسی داشته باشد و به لباس یکی از شما اکتفا نکنيد، زیرا عداوت را به دنبال دارد و در نهایت منجر به طلاق و جدایی بین شما میشود. ای علی! ایستاده با زنت جماع نکن، زیرا این از فعل خر است و اگر فرزندی میانتان به وجود آید روی بسترها ادرار میکند مانند خر که در هر مکانی میشاشد. ای علی! در شب عید قربان با زنت جماع نکن، زیرا اگر میانتان فرزندی منعقد شود، دارای 6 انگشت یا 14 انگشت خواهد بود. ای علی! زیر درخت میوهای مجامعت نکن، زیرا اگر نطفهای میان شما منعقد گردد، جلاد، قاتل و فسادکار میشود. ای علی! مقابل خورشید یا زیر پرتوهای آن با همسرت جماع نکن جز اينكه پردهی نازکی شما را بپوشاند؛ زیرا اگر فرزندی میان شما منعقد گردد، همواره تا هنگام مرگ در بیچارگی به سر میبرد. ای علی! بین اذان و اقامه با زنت جماع نکن، زیرا اگر میانتان کودکی به وجود آید، حریص بر ریختن خون میشود. ای علی! اگر زنت باردار شد فقط با حالت وضوء با او جماع کن، زیرا اگر فرزندی میان شما منعقد شود، کوردل و تنگ دست خواهد شد. ای علی! در نیمهي شعبان با زنت جماع نکن، زیرا اگر از شما فرزندی به وجود آید، که بدشوم بوده و نشانهي نحسی در چهرهاش است. ای علی! در اواخر شعبان اگر دو روز باقی مانده بود با عیالت هم بستری نکن، زیرا اگر کودکی میانتان پدید آید که باج ستان یا یاور ظالمان خواهد بود و تودهي مردم بر دستان وی هلاک خواهند شد. ای علی! تنها در سقف خانهها با زنت جماع کن، زیرا اگر فرزندی در میان شما به وجود آید، منافق، ریاکار و مبتدع میشود. ای علی! اگر برای سفر خارج شدی آن شب با عیالت جماع نکن، زیرا اگر فرزندی میانتان منعقد شود، مالش را در غیر حق انفاق میکند. پیامبر صلی الله علیه و سلم این آیه را خواند: {إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ}. « بيگمان باد دستان دوستان اهريمنانند (و گوش به وسوسههاي ايشان ميدارند و در انجام بديها همسان و همگامند)». ای علی! با عیالت مجامعت نکن وقتی برای سفری خارج شدی که مسیر سه شب و روز راه است، زیرا اگر فرزندی از شما متولد شود، یاور هر ظالمی خواهد بود. ای علی! بر تو واجب است جماع شب دوشنبهها. زیرا اگر از شما فرزندی منعقد شود حافظ قرآن خواهد بود و راضی به آنچه که خداوند برای او تقسیم نموده، است. ای علی! اگر شب سه شنبه با عیالت جماع کردی، بین شما نطفهای منعقد میشود که به کامیابی شهادت ـ لا اله الله و محمد رسول الله میرسد و خداوند او را با مشرکین عذاب نمیدهد و قیافه و دهانش خوشبو، قلبش بخشنده، دستش سخاوتمند، زبانش پاک از غیبت و دروغ و بهتان خواهد بود. ای علی! اگر شب پنج شنبه با عیالت جماع کردی فرزندی میان شما به وجود میآید که پادشاهی از پادشاهان یا عالمی از علماء میشود و اگر روز پنج شنبه هنگام زوال با او مجامعت نمودی، میان شما فرزندی پدیدار میگردد که شیطان تا پیری نزدیک او نمیشود، او ولی شده و خداوند سلامت را در دین و دنیا به او میبخشد. ای علی! اگر شب جمعه با او مجامعت کردی و بین شما نطفهای منعقد شد، سخنوری بلیغ و سخنپرداز خواهد شد و اگر روز جمعه بعد از عصر با او مجامعت کردی و فرزندی میانتان انعقاد بست، معروف و مشهور عالم خواهد شد و اگر در شب جمعه بعد از عشاء با او جماع کردی امید میرود که از ابدال (جانشینان خدا در زمین) باشد ـ ان شاء الله ـ ای علی! در ساعات اولیه شب با همسرت جماع مکن، زیرا اگر میانتان فرزندی به وجود آید، از ساحر بودن در امان نیست و اينكه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد. ای علی! وصیت من را حفظ کن، همان گونه که من آنرا از جبرئیل حفظ نمودم. این روایت نزد فقهاء معمول و مشهور است چنانچه رسایل عملیه آنرا بیان کردهاند[106]. این موارد باعث میشود که ما به قطعیت اقرار کنیم که مصادر روائی امامیه غیر معتبر هستند و به هیچ وجه اعتماد بر آنها امکان ندارد؛ زیرا اینها دینی را به وجود میآورند که پیوندی با اسلام ندارد. راویان این مصادر و کتابهایشان عقاید کفر و تصورات منحرفی از دین و عقل و اخلاق دارند که این امر قطعاً به بیاعتباری همهي مرویات آنها منجر میشود. اکنون، تو را به پروردگارت قسم، به من بگو چه معنی از (تمسک به اهل بیت) در نزد آنها باقی میماند؟!
[1]- الاصول 1/187. [2]- الاصول 1/177. [3]- الاصول 1/178. [4]- الاصول 1/178. [5]- عقاید امامیه تحت عنوان، (26- عقیده ما در اطاعت از ائمه) ص 69- چاپ پنجم ـ قم 1423/2002 [6]- مانند کتاب (عصمت) و (نظرة فی عصمة الأئمه) و رسالهی (آیة التطهیر و علاقتها بعصمة الائمه) [7]- نگاه کن به اصول الکافی 1/358-365. [8]- همچنان که نقل از ابراهیم زنجانی و محمدرضا مظفر ذکر شد. [9]- رساله علمی: کتابی فقهی است که از شخص فقیه صادر شده، زمانی که به نظر خودش به درجه اجتهاد رسیده است. یعنی مذهب جداگانهای دارد. [10]- النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی ص 200-201. [11]- یعنی نصف مربوط به بنی هاشم. [12]- منهاج الصالحین/ عبادات ص 347- 349 چاپخانه دیوانی ـ بغداد ـ چاپ بیست و نهم. [13]- سخن از این موضوع را در کتاب مستقلی به اسم (أسطورة المذهب الجعفری)(افسانه مذهب جعفری) به تفصیل بیان کرده ام. [14]- تحریرالوسیله اثر خمینی 2/241. [15]- مسائل و ردود- محمدصادق صدر ص 55. [16]- همچنین [17]- همچنین [18]- همان منبع [19]- همان منبع [20]- فروع کافی 5/540. [21]- الاستصار- طوسی 3/242. [22]- فروع کافی 5/542. [23]- همان 6/501. [24]- همان منبع [25]- المسائل المنتخبه ـ ص 100 ـ سیستانی و خوئی. [26]- فروع کافی/6/ص 503. [27]- المسائل المنتخبه ـ سیستانی ص 100 ـ مسالهی (1020) [28]- همان ـ مساله (1030). [29]- مسائل و ردود ـ محمد صادق الصدر ـ ص 77 ـ مسالهی (407). [30]- فروع الکافی / 5/ 560. [31]- همان / 5/ ص 481. [32]- أیضا / 5/ ص 470. [33]- همان منبع [34]- منهاج الصالحین ـ خویی ـ 1/48. [35]- المسائل المنتخبة ـ خویی ـ ص 14 و 15. [36]- المسائل المنتخبة ـ سیستانی ـ ص 340. [37]- المسائل المنتخبة ـ خویی ـ ص 300. [38]- منهاج الصالحین ـ خویی ـ 1/47 ـ مسألهی (172). [39]- معجم رجال الحدیث / ج 1 / ص 110. [40]- همان منبع / جلد 1 / ص 70. [41]- همان منبع / ج 1 / ص 90. [42]- نقد الرجال ـ تفرشی ـ ص 137. [43]- رجال الکشی- ص 112. [44]- رجال الکشی- ص 139. [45]- همان- ص 139-133-131. [46]- رجال الکشی- ص 155. [47]- همان منبع- ص 152. [48]- رجال الکشی- ص 152. [49]- همان، ص 154. [50]- ص 154. [51]- ص 155. [52]- رجال الکشی- ص 151. [53]- همان منبع- ص 208 [54]- الکافی / ج 1 / صص: 106-105. [55]- الکشی- 90. [56]- الکشی- 76. [57]- الکشی- 423. [58]- آنها در امامت علی موسی بن جعفر مترقف شدند و دربارة مهدویت و غیبت او سخن راندند و به امامت بعد از او اعتراف نکردند، با تکیه بر روایتی که گفته میشود، «هفتمین ما، قائم و مهدی ماست». [59]- کافی / کلینی / ج 1 / 105. [60]- الکشی / 242. [61]- تنقیح المقال / ج 1 / ص 174. [62]- الکشی- 195. [63]- الکشی / ص 186. [64]- الموضوعات فی الآثار و الاخبار- ص 153. [65]- رسائل الشریف المرتضی / ج 3 / ص 131-130 / از کتاب مدخل الی فهم الاسلام / ص 393- یحیی محمد که شیعهی دوازده امامی است. [66]- «مرآة العقول» اثر مجلسی، «لؤلؤة البحرین» اثر یوسف بحرانی صص: 195-194 به تحقیق محمد صادق بحرالعلوم، «الموضوعات فی الآثار و الاخبار» اثر هاشم معروف حسینی ص 44. بنگر به «مدخل الی فهم الاسلام» اثر یحیی محمد ص 394. [67]- اصول کافی / 2 / 634. [68]- اصول /1/ 228. [69]- اصول/ 1 / 292. [70]- اصول/ 1 / 295. [71]- اصول/ 1 / 414. [72]- اصول/ 1 / 422. [73]- اصول/ ج 1 / ص 418. [74]- همان- ص 419. [75]- همان- ص 419. [76]- همان- ص 420. [77]- همان منبع قبلی- ص 420. [78]- اصول / ج1/ ص 426. [79]- اصول کافی/ ج 1/ ص 479. [80]- همان/ ج 2/ ص 402. [81]- فروع کافی/ ج 5/ ص 335. [82]- اصول کافی 1/ 511. [83]- فروع 5/346. [84]- فروع 6/372. [85]- الفروع/ ج 6/ ص 503-597. [86]- اصول کافی/ ج 1/ ص 261. [87]- همان منبع/ ج 1/ ص 272. [88]- اصول/ ج 1/ ص 512. [89]- همان منبع/ ج 1/ ص 195. [90]- همان- ص 389. [91]- اصول/ ج 1/ ص 237. [92]- اصول/ ج 1/ ص 642. [93]- اصول کافی/ ج 1/ ص 460. [94]- اصول کافی/ ج 1/ ص 338. [95]- همان- ص 388. [96]- همان- ص 488. [97]- همان/ ج 2/ ص 657. [98]- فروع/ ج 5/ ص 352. [99]- فروع/ 5 / 352. [100]- اصول کافی/ ج 1/ 175. [101]- همان- 224. [102]- اصول الکافی/ ج 1/ ص 437. [103]- همان- 413. [104]- الصول الکافی/ ج 1/ ص 196. [105]- اصول کافی/ ج 1/ 175. [106]- به عنوان نمونه بنگر به تحریر الوسیلة خمینی، جلد 2، صص: 239-240، مسألهی (8).
از کتاب: استدلال های باطل شیعه از قرآن و بیان بطلان آن، مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|