|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > روش امامیه در اتباع از متشابهات در اصول عملی
شماره مقاله : 8048 تعداد مشاهده : 328 تاریخ افزودن مقاله : 26/8/1389
|
روش امامیه در اتباع از متشابهات در اصول عملی[1]
هر جستجوگری در فقه امامیه میتواند با کاوش خود به حقیقت زیر دست یابد که: هرگاه مسألهای مربوط به عبادات با لفظی متشابه بیان شود، احتمال دو گزينه وجود دارد: یکی اينكه به انجام عمل دستور میدهد و به توسعه و گستردگي در آن دعوت مينمايد، دیگری اينكه میتوان – اگر از طریق شبهه نیز باشد- آنرا بر حذف و یا تنگنایی حمل نمود؛ پس لفظ تفسیر میگردد و بر معنی دوم حمل میشود. اما اگر مسئلهای متعلق به لذت یا بهرهجویی مالی و يا بدني باشد آنرا به شیوهي اول تفسیر میکنند. این یک حقیقت كلی است که راه و روش امامیه را در تفسیر نصوص متشابه در عموم مسایل فقهی و عملی را تشکیل میدهد. قبل از اينكه وارد موضوع شویم، این قاعدهي قبلی را در نظر بگیر؛ حال براي براي یک گردش سریع همراه با دو مثال با من باش که یکی مخصوص عبادت و دیگری مخصوص کالاهای مادی است تا اينكه ببینیم امامیه چگونه با آن دو برخورد میکنند؟! طوری که نصوص متعلق به نماز را در تنگناترین شرایط و نصوص مربوط به کالای مادی را در وسیعترین شرایط تفسیر کردهاند، طبق قاعدهي قبلی که بيان داشتيم: مثال اول : نماز و اوقات آن میگویند اوقات نماز سه تا است و در همهي شرایط جمع بین نمازها را جایز میدانند تا جایی که جمع، شعاری برای آنها شده است در حالی که هیچ دلیلی غیر از شبهات برای اثبات این موضوع ندارند. شبهاتی از قبیل اينكه پیامبر در سفر یا بیماری یا مسایلی از این قبیل، نمازها را جمع کرده است. قویترین دلیلی که به آن استناد کردهاند، این آیه است که میفرماید: { أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا (٧٨)} (اسراء / 78) «نماز را چنان که باید بخوان به هنگام زوال آفتاب (از نصف النهار،که آغاز نماز ظهر است و امتداد آن وقت نماز عصر نیز در بر می گیرد) تا تاریکی شب (که آغاز نماز مغرب است و امتداد آن وقت نماز عشاء را نیز در برگرفته و با طلوع فجر پایان می پذیرد)، و نماز صبح را (در فاصله طلوع تا طلوع آفتاب) بخوان. بی گمان نماز صبح (توسط فرشتگان شب و فرشتگان روز) بازدید می گردد». میگویند که در این آیه تنها 3 وقت ذکر شده، پس ذکر اوقات نمازها 3 است نه 5. اما عمل پیامبر که به تواتر رسیده و با قاطعیت ثابت شده است را نمیتوان نادیده گرفت، زیرا پیامبر در شبانه روز 5 نوبت در مسجدش اذان گفته میشد، همچنین جز در حالات استثنائی نماز را جمع نمیکرد و این چیزی است که به همهي نسلهای امت رسیده است و همواره اذان به همان شیوه از مسجد نبوی، مسجد الحرام و مسجد قباء بلند میشود و در هیچ مقطعی از تاریخ در هیچ کدام از این مساجد یا دیگر مساجد در چهار سوی دولت اسلام تغییر در وقت نمازها از 5 به 3 دیده نشده است. و همواره (اذان) مثل عهد پیامبر گفته شده است و تغییر در کلمات و اوقات آن روی نداده است و این دلیلی است عقلی و ملموس به اينكه تغییر وقت نمازها به 3 وقت چیزی تازه و حادث است؛ همهي اینها و غیر اینها به پشت دیوار انداخته ميشوند! علاوه بر این، آیات بسیار دیگری اوقات نماز را تصریح کردهاند، اگر اینها را کنار بگذاریم و در مجادلهيمان تنها آیات کریمه را مورد شاهد قرار دهيم، آنرا به عنوان بهترین نمونه براي دنبال كردن آيات متشابه میبینیم كه به خاطر نهایت تخفیف در عبادات نزد شیعه ميباشد که مفصلاً آنرا در کتاب خود (مواقیت الصلاة فی المصادر المعتمدة عند اهل السنة و الشیعة) بیان کردهایم. اینک بیان آن به اختصار: موقعيت شبهه در آیه 71 اسراء همانا قرآن، کلام است، و کلام هم باید به دقت با او رفتار کنیم، گاهی یک حرف معنایش از یک معنا به معنای دیگر تغییر میکند یکی میگوید (برو) و دیگری میگوید (نرو) و این دو امر معکوس هم هستند، و میگوید: (رغبت فیه= مشتاقش شدم) و عکس آن قولی است که میگوید: (رغبت عنه= از او روی گردان شدم) پس توجه به کلمات بدون در نظر گرفتن حروف رابط، دنبال کردن متشابه محسوب میگردد. و موقعيت شبهه در آیهي اسراء حرف جر (الی) است که آنرا به معنی حرف عطف (واو) قرار دادهاند؛ با وجود اينكه از نظر لفظ و معنی با هم اختلاف دارند! خداوند متعال نفرموده است: {أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ}تا تفسیرش به اوقات ثلاثه درست باشد و این بر فرض این است که آنها میگویند این آیه تنها آیهای برای اوقات نماز است، و گرنه تأمل در دیگر آیاتِ متعلق به این مسئله ضروری است، همانا خداوند عزوجل میفرماید: {أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا} تفاوت بزرگی بین این دو تعبیر وجود دارد؛ با وجود اينکه فرق لفظی حرف است و لا غیر! و این مانند فرق بین دو سخن زير است: (روز شنبه و روز پنجشنبه کار کردم) و (از روز شنبه تا پنجشبنه کار کردم) پس جملهي اول یعنی کار فقط در دو روز صورت گرفته است، اما جملهي دوم یعنی کار در شش روز هفته، تمام و کمال صورت گرفته، آیا قوت فرق بین این دو حرف را دیدی؟! آنچه از آیهي کریمه بر میآید چنین است: وقت نماز از (دلوک الشمس) یعنی ظهر شروع میشود و ادامه مییابد تا.... (غسق اللیل) و آن هم ظلمت و شدت تاریکی است و میان دلوک و غسق چهار وقت وجود دارند (ظهر، عصر، مغرب و عشاء) و وقت پنجم باقی میماند که آن هم نماز صبح است، كه در قرآن به «قرآن الفجر» تعبیر شده است و با حرف عطف (واو) نه حرف جر (الی) آمده است. يعني نفرموده: (إلی قرآن الفجر)، تا بیان کند که هیچ نماز فرض دیگری بین نماز عشاء و نماز صبح وجود ندارد، همچنانكه بین نماز صبح و ظهر وجود دارد. و به همین خاطر اوقات از نماز ظهر شروع میشود. همانا معنی این آیه چنین نیست که تعداد اوقات در آن سه تا است، و از نظر لغت نيز تفسیر آن به اینگونه صحیح نیست مگر زمانی که این تعبیر همراه حرف عطف (واو) باشد، چنانکه میگویی: (روزهای شنبه، سه شنبه و پنجشنبه کار کردم) كه این، سه روز است. اما اگر بگويی: (روز شنبه تا سه شنبه و پنج شنبه کار کردم)، روزها در اینجا بیشتر از سه است كه پنج روز ميباشد در حالی که روزهایی که در این عبارت ذکر شده است سه روز است، چون حرف (الی) عدد را تغییر ميدهد. و همچنين است فرمودهي خداوند متعال كه ميفرمايد:{أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ } اگر خداوند سبحان میگفت: «لدلوک الشمس وغسق اللیل» اقامهي نماز در دو وقت بود، اما خداوند متعال فرمود: {لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ}خداوند متعال در این آیه ابتدا و انتهای اوقات نماز را تعیین نموده است که از ظهر آغاز میشود و تا نماز عشاء ادامه مییابد. بدون آنکه عددی مشخص کند، که در آیات دیگر عدد آنرا میفهمیم. و از سنت پیامبر که از ایشان متواتر است و از آن ضرورتاً چنین فهم شده است. جمع بین نمازها به خاطر عذر اما جمع بین نماز -همان طور که پیامبر صلی الله علیه و سلم جمع کرده است- تنها به خاطر مریضی یا سفر یا جنگ و یا مشقتي عمومی جایز شمرده شده است. و همهي اینها مواردي استثنایی ميباشد که استناد به آنها براي عادتي هميشگي صحیح نیست. و اگر آن جایز ميبود لابد پیامبر صلی الله علیه و سلم بدان رويي ميآورد، زيرا پیامبر صلی الله علیه و سلم به آسانگیری روی مردم علاقه داشتند. همانا هرگاه بين دو کار مختار ميگرديد، حتما کار آسان را اختيار مينمود مادام كه گناه محسوب نمیشد. پیامبر صلی الله علیه و سلم همانگونه بودند که خداوند متعال وی را توصف کرده است: { عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ }(توبه / 128). «هرگونه درد و رنج و بلا و مصيبتي كه به شما برسد، بر او سخت و گران ميآيد. به شما عشق ميورزد و اصرار به هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان داراي محبّت و لطف فراوان و بسيار مهربان است». تقسيم نمازها به پنج وقت به دلیل روايات متواتر در خصوص عمل پیامبر صلی الله علیه و سلم ميباشد. و به قطعیت از ایشان، خلفای راشدین و تابعین ثابت شده است. پیوسته در زمان پیامبر اذان پنج نوبت در مسجد نبوی گفته شده است و در هیچ برههای از زمان مشاهده نشده که اوقات نمازها سه بوده باشد و در زمانی دیگر به پنج بار تغییر کرده باشد، بلكه عكس اين قضیه در سرزمینهايي بوده كه در آن سه بار اذان گفته میشود؛ مثل ایران بعد از حكومت صفوی. و این چیزی است که مصادر سنی و شیعی با دهها روایت بر آن متفقاند، مثل روایتی که احمد، ترمذی و نسائی با لفظ احمد روایت کردهاند: جبرئیل نزد پیامبر آمد و به او گفت: برخیز و نماز ظهر را به جای آور. در آن هنگام خورشید زوال کرده بود؛ سپس عصر هنگامی که سایهي هر چیزی به اندازهي خودش رسید، نزد او آمد و گفت: برخیز و نماز عصر را بگذار. و هنگامی که خورشید غروب کرد، نزد او آمد و گفت: برخیز و نماز را به جای بیاور – سپس وقتی که شفق پنهان شد به او فرمود: برخیز و نماز را به جای بیاور. سپس هنگامی که فجر روشن شد نزد او آمد و گفت: برخیز و نماز صبح را به جای بیاور. در فردای آن روز نیز نزد او آمد و دقیقاً همان الفاظ را تکرار کرد؛ اما هنگامی که نزد او آمد – گفت که نماز مغرب یک وقت دارد و برای عشاء نیز تا نصف شب یا ثلث شب وقت وجود دارد، سپس در موقعی برای نماز فجر آمد که کاملا دنیا رنگی زرد به خود گرفته بود، پس فرمود: نماز را به جای آور. بعد از برگزاری نماز گفت: میان این دو وقت به عنوان وقت نماز فجر محسوب میگردد. از ميان امامیه، طوسی در (التهذیب[2]) و (الاستبصار)[3]، مجلسی در (البحار)[4] و همچنین حر عاملی در (وسائل الشیعة)[5] و میرزا حسین نوری طبرسی در (مستدرک الوسائل)[6] از جعفر بن محمد (ره) این روایت را گزارش دادهاند. و در نهج البلاغه از امیر المؤمنین علی رضی الله عنه آمده است که در نامهاش به فرمانداران سرزمین نوشته: «بعد از جا به جا شدن سايه نماز ظهر را بخوانید و نماز عصر را در حالي بخوانید كه خورشید زنده و روشن است و نماز مغرب را آنگاه بخوانید که روزهدار افطار ميکند و نماز عشاء را در هنگامی بخوانید که شفق از بین میرود و تا 3/1 شب به عنوان وقت آن محسوب ميگردد و نماز صبح را در هنگامی بخوانید که انسان چهرهي رفیقش را ميشناسد». و ممکن نیست که این گفته علی بر (تقیه) حمل گردد، زیرا علی رضی الله عنه هنگامی این نوشته را فرستاد که خلیفه بود و تحت امر کسی نبود. آری اینگونه قاعده را بر این موضوع تطبیق دادند یعنی قاعدهی دنبال کردن متشابهات برای به تنگنا انداختن امور عبادی و بهکارگیری وسعت و پهنایی در امورات شهوانی. نماز جمعه حتی نص متشابهی که بر ترک و تعطیلی آن به طور منطقی دلالت کند، پیدا نمیشود، بلكه نص صریح قرآنی را تعطیل نمودهاند که بر وجوب اقامهی آن دلالت دارد، طوری که امکان تأویل و یا تغییر معنا بدان راه ندارد و هیچگونه ناسخی برای آن یافت نمیشود و در تمام قرآن نمیتوان آیهای مرادف آن پیدا نمود که چنین صراحت گویی و قوت معنایی را داشته باشد. اما آنان به خاطر تعطیل آن، متشابهات را دنبال كردهاند که در واقع اتباع و پیروی از آیات متشابه، میتواند هر حکم شرعی را تعطیل سازد. خداوند دربارهي نماز جمعه به صراحت و واضح میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩)} (جمعه / 9) « اي مؤمنان! هنگامي كه روز آدينه براي نماز جمعه اذان گفته شد، به سوي ذكر و عبادت خدا بشتابيد و داد و ستد را رها سازيد. اين (چيزي كه بدان دستور داده ميشويد) براي شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجه باشيد.» بر اثر عظمتی که خداوند عزوجل برای نماز جمعه قایل است، اسم (ذکر الله) را براي آن اطلاق نموده است. پس نماز جمعه (ذکر) مخصوص خداست. و کسی که از ذکر خداوند رویگردانی نماید از زیانکاران ميباشد. همان طور که خداوند متعال در سورهي منافقون که به دنبال سورهي جمعه است، میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (٩)وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ (١٠)} (منافقون / 9-10) « اي مؤمنان! اموالتان و اولادتان شما را از ياد خدا غافل نكند. كساني كه چنين كنند (و اموال و اولادشان، آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد) ايشان زيانكارند. از چيزهائي كه به شما دادهايم بذل و بخشش و صدقه و احسان كنيد، پيش از آن كه مرگ يكي از شما در رسد و بگويد: پروردگارا! چه ميشود اگر مدّت كمي مرا به تأخير اندازي و زندهام بگذاري تا احسان و صدقه بدهم و در نتيجه از زمره صالحان و خوبان شوم؟! .» و منافقون با دو صفت شناخته میشوند: { وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلا وَهُمْ كُسَالَى وَلا يُنْفِقُونَ إِلا وَهُمْ كَارِهُونَ (٥٤)} (توبه / 54) « هيچچيز مانع پذيرش نفقات و بذل و بخششهايشان نشده است جز اين كه آنان به خدا و پيغمبرش ايمان ندارند (و كفر هم اعمال را پوچ و بيسود ميكند،) و جز با ناراحتي و بيحالي و سستي و سنگيني به نماز نميايستند، و جز از روي ناچاري احسان و بخشش نميكنند.» و بزرگترین نماز، نماز جمعه است (ذکر الله). و به برتری آن اشاره میشود آنجا كه خداوند متعال ميفرمايد: { اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (٤٥)} (عنکبوت / 45) « (اي پيغمبر!) بخوان آنچه را كه از كتاب (آسماني قرآن) به تو وحي شده است، و نماز را چنان كه بايد برپاي دار. مسلّماً نماز (انسان را) از گناهان بزرگ و از كارهاي ناپسند (در نظر شرع) بازميدارد، و قطعاً ذكر خدا و ياد الله (از هر چيز ديگري) والاتر و بزرگتر است، و خداوند ميداند كه شما چه كارهائي را انجام ميدهيد (و سزا و جزايتان را خواهد داد).» پس تلقی نمودن آن به عنوان بار بسیار گران و ترک آن از روی سهو و فراموشکاری پیشهي منافقین است. و همچنین از پیامبر خدا روایت شده که فرمودهاند: « من ترك ثلاث جمع تهاوناً طبع الله على قلبه». «کسی که سه جمعه را بدون دلیل ترک نماید، خداوند بر قلبش مهر غفلت میزند.» و میفرماید: « لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله على قلوبهم ثم ليكونن من الغافلين». «یا اينكه افراد از ترک کردن جماعتشان دست بردارند و یا اينكه خداوند بر قلبشان مهر میزند و آنها را از زمزهي غافلان قرار میدهد.» پس کسی که نمازها را رها و ترك میکند و ادعا مینمايد که این نفاق در شرع آمده است، باید چگونه باشد!؟ بلکه قضیه به اینجا رسیده که برگزار کنندهی آن را به درجهي فسق و فجور رساندهاند. چنانچه در این اواخر چنین چیزی را مشاهده نمودیم، آنگاه که یکی از مجتهدین[7] مبنی بر واجب بودن اقامهي نماز به جماعت و فاسق بودن تارک آن فتوایی را صادر نموده بود، پس در مقابل با فتوایی مواجه شد که نقطه مقابل آن قرار گرفته بود.[8] امروزه در ایران واجب بودن نماز جمعه امری اختیاری است[9]. وجود امام عادل نزد آنها!! و اگر کسی از دلیل حرمت نماز جمعه و دلیل رها نمودن نص صریح قرآنی وارده بر واجب بودن برپایی آن، سؤال کرد؟ پس جواب این است: امام غایب است و حاکم نیز غیر عادل ميباشد، و عدالت حاکم يا ناشی از وجود امام معصوم و يا از نائبش ميباشد. برخی از آنان گفتهاند: احتمال دارد آیهي (اذا نودی) خطاب به امام باشد و منظور از این امام احتمال دارد امام معصوم باشد! بدون شک این شبههاي است كه تنها به ذهن عدهي کمی از بشر خطور میکند! آن هم بعد از تفکري طولانی و سخت. بايد دانست كه دین بر پایهي وسوسهها و شبهات پایهریزی نمیشود و اصول اساسی دین با شبهات منهدم نمیشود؛ گفتني است كه منادی نماز، مؤذن است و فعل نیز به صورت مجهول آمده تا بر عدم اعتبار فاعل (منادي) دلالت کند و بلکه آیهي (اذا نودی) شامل ندای هر کس میشود. شرط امام و به دنبال آن به وجود آوردن شرط نائب یا حاکم عادل در کتاب خدا غیر موجود بوده و از پیامبر و علی و دیگر ائمهي دین نرسیده است. بلکه تنها اجتهاد برخی از علمایان متأخر ميباشد كه بدون استناد به دلیل است. (از یکی از علمایان قرن سوم و چهارم سخنی دربارهي قطع نماز جمعه منوط به عدم وجود امام یا اجازهي خاص او وجود ندارد)[10]. شیعهي همواره جمعه را تا نیمهي قرن پنجم هجری به جای آورده است و تقریباً تا سال 451[11] ه. ق یعنی بعد از رفتن آخرین امام در حدود دو قرن و ائمه اسلام مثل امام جعفر صادق و غیر ایشان در مساجد جامع مسلمین نماز جمعه میخواندند. با وجود اينكه حاکم – طبق تفسیر امامیه – عادل نبود، پس چه فرقی است بین امام غائب و امام مقهوری که بیاختیار است؟ و چه فرقی است بین او و این امامی که در سرزمین دیگری است و نمیتواند هیچ تصرفی بکنند؟ زیرا او در ساير سرزمینها غائب میباشد، و بلکه وجودش در مکانی که به طور مقهور، از آن ممنوع شده است، معنی ندارد. آیا جمعه در ایام ائمه از مردم ساقط بود و چرا دو قرن از زمان آنرا به تأخیر انداختند تا اينكه آنرا تعطیل کردند؟!! این مدت طولانی جز دوران پرورشی چيز ديگري نیست که لازم است در اين مدت آن فکر تولد یابد و رشد و نمو پیدا کند! در غیر این صورت اگر این اندیشه در دين اصلی داشت در وقت خودش ظاهر میشد و در طول این مدت به تأخیر نمیافتاد. این نمونه به مانند پیدا شدن اندیشه دادنِ خمس مکاسب به فقیه است تا آنرا به نیابت امام دریافت نماید، در حالی که این اندیشه بعد از چند قرن پیدا شد. عجیب اينكه آنها فقیه را در گرفتن خمس، نائب از امام میدانند اما در ادای نماز جمعه نائب از او نمیدانند با وجود اينكه طبق عقیدهي آنها خمس خق خالص امام است – و تصرف در حق انسان بدون اجازهاش جایز نیست – و نماز جمعه حق خالص خداست که هیچ کدام از مخلوقات حق دخالت در آنرا ندارند! ولی در هر دو حالت، تصرف را در چیزهایی که تصرف در آنها حلال نیست را جایز دانستهاند! آنان از طرفی حق خداوند متعال را بدون اجازهي او ساقط کردهاند که این سرپیچی بزرگ و گناهی بزرگ در حد شرک به خداست. همچنان که خداوند متعال میفرماید: { أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٢١)} (شوری / 21) « شايد آنان انبازها و معبودهائي دارند كه براي ايشان ديني را پديد آوردهاند كه خدا بدان اجازه نداده است (و از آن بيخبر است؟) اگر اين سخنِ قاطعانه و داورانه (خدا، مبني بر مهلت كافران و تأخير قيامت تا وقت معيّن آن) نبود، ميانشان (با اهلاك كافران و ابقاء مؤمنان) داوري ميگرديد (و دستور عذاب دنيوي يا اخروي صادر ميگشت و مجالي به كافران نميداد. در عين حال آنان نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه) قطعاً ستمگران عذاب دردناكي دارند.» و از طرف دیگر در حق امام بدون اجازهاش تصرف کردهاند و بدون تردید این غیر جائز است. چنانچه برای هیچ انسانی جایز نیست که در هنگام غیبت کسی بنا به استدلال مصلحت، بدون اجازهي مستقیم از او در مالش تصرف کند، بدین خاطر نزد فقهای متقدم امامیه فتاوای عدم جواز تصرف در اموال خمس از جانب فقها بوده است! شیخ مفید میگوید: «خمس حق غائب است، ايشان قبل از غیبت طوری برای آن برنامهریزی ننمود که بدان رویی آوریم، لذا حفظ مال تا وقت برگشت او واجب است[12]. سبب در تمایز این دو حکم این است که طبق قاعده یا روشی که از امامیه در تفسیرشان برای نصوص متعلق به مسایل عملی ذکر کردیم که خمس، امری نفعی و نماز جمعه، امری عبادی است و هر آنچه را که متعلق به مال است توسعه دادند و آنچه را که متعلق به عبادت است عرصه را بر آن تنگ کردهاند و در هر دو امر راه شبهه و ظن و هوای نفسانی را طی کردهاند. وضوء امامیه شستن دو تا پا را حذف کردهاند بدون دلیلی که به شخص اطمینان و یقین ببخشد و با استناد به یک شبهه لغوی بعید الاحتمال که بر آیهي وضو وارد کردهاند. با وجود مخالفت آن شبهه با ظاهر لغت و تعارض آن با نقل متواتر از پیامبر و تناقض آن با عقل و ذوق و اصول سلامتی و بهداشت. وضوء شرطی است که نماز جز با آن صحیح نمیباشد و پاها یکی از ارکان چهارگانهای که وضو جز با آن صحیح نیست، میباشد و هر مسلمانی که بر سلامت دینش حریص باشد لازم است به خاطر حفظ دین و حاصل شدن یقین در این امر بزرگ احتیاط کند، اما کسی که بر دینش حریص نیست و به اعتقاد و یقینش گمان دارد، شهوات را دنبال ميكند به خاطر رها کردن طاعات که این کار منحرفان و بیماردلان است چنانچه با این آیه همین کار را کردهاند: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ }(مائده / 6) «اي مؤمنان! هنگامي كه براي نماز بپاخاستيد (و وضو نداشتيد)، صورتها و دستهاي خود را همراه با آرنجها بشوئيد، و سرهاي خود (همه يا قسمتي از آنها) را مسح كنيد، و پاهاي خود را همراه با قوزكهاي آنها بشوئيد.» گفتهاند که «ارجلکم» بر محل «رئوسکم» عطف است و حرف باء در (برئوسکم) زائد است، لذا این کلمه، لفظاً مجرور و محلاً منصوب است. بنابراین «ارجلکم» عطف بر «رئوسکم» است نه «ایدیکم» كه در حقیقت تمامی اینها احتمالی بیش نیستند. 1- گفتن اينكه (ارجلکم) عطف بر (رئوسکم) است، احتمالي بيش نيست. 2- و این احتمال به اثبات امری دیگر نیازمند است که (باء) زائده باشد نه اصلی که اين نيز احتمال است. 3- و این احتمال احتیاج به اثبات این دارد که (رئوسکم) لفظاً مجرور و محلاً منصوب باشد که این نیز احتمال است. 4- و این احتمالات سه گانه احتیاج به اثبات امر چهارمی دارند که این است (ارجلکم) عطف بر (رئوسکم) باشد نه (ایدیکم) که این نیز باز احتمال است. لذا موضوع از اساس مبني بر احتمالاتی است که بر پایهي هم بنا شدهاند! و تنها همین نیست و بس، بلکه اینها احتمالاتي ميباشند كه از نظر لغوی مرجوح هستند نه ارجح. مطلب بعدی اينكه امری که نماز بدون آن صحیح نیست لازم است بر پایهي یقین باشد نه ظن و شبهه. حق آن است که لفظ (ارجلکم) طبق اصل خودش منصوب و علامت نصبش فتحهي ظاهر در آخر است؛ زیرا معطوف به (ایدیکم) است كه منصوب ميباشد، چون منصوب بر منصوب عطف میشود و علامت و حرکت آنرا میگیرد هر چند که مجرور یا مرفوعی میان آنها فاصله انداخته باشد و از نشانههایی که دلالت بر این میکند (ارجلکم) مقید به (کعبین) است پس بر مقید عطف شده است که (ایدیکم) است نه بر مطلق رئوسکم و این در قواعد لغت زیاد آمده است. چنانچه در این آیه: {اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لا إِلَهَ إِلا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (٣١)}(توبه / 31) « يهوديان و ترسايان علاوه از خدا، علماء ديني و پارسايان خود را هم به خدائي پذيرفتهاند (چرا كه علماء و پارسايان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال ميكنند، و خودسرانه قانونگذاري مينمايند، و ديگران هم از ايشان فرمان ميبرند و سخنان آنان را دين ميدانند و كوركورانه به دنبالشان روان ميگردند. ترسايان افزون بر آن) مسيح پسر مريم را نيز خدا ميشمارند. (در صورتي كه در همه كتابهاي آسماني و از سوي همه پيغمبران الهي) بديشان جز اين دستور داده نشده است كه: تنها خداي يگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودي نيست و او پاك و منزّه از شركورزي و چيزهائي است كه ايشان آنها را انباز قرار ميدهند.» لفظ مسیح منصوب و معطوف بر (رهبانهم) است با وجود اينكه لفظ جلاله (الله) به صورت مجرور بین آن دو فاصله انداخته است و معنای دقیقش چنان بود که گذشت. نه اينكه آنها دانشمندان و ترسایان را به جای خدا و پسر مریم به پروردگاری گرفتند که در این صورت مسیح شریک خداست. آیهي وضو نیز دقیقاً مثل آن است، لفظ (ارجلکم) منصوب و معطوف به (ایدیکم) است هر چند که لفظ مجرور (رئوسکم) میان آنها فاصله انداخته است و معنیاش این است که صورتها و دستهایتان را تا آرنج و پاهایتان را تا قوزک بشویید و سرهایتان را مسح کنید. اما تأخیر ذکر (أرجل) به خاطر فائدهي تأخیر آن در ترتیب وضو است، گاهی مجرور بر مجرور عطف میشود با وجود یک منصوبِ فاصل، مثلاً در این آیه: { لَيْسَ عَلَى الأعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ }(نور / 61) « بر (اشخاص صاحب عذر چون) كور و لنگ و بيمار، و بر خود شما (تندرستان) گناهي نيست كه در خانههاي (فرزندان) خودتان، يا خانههاي پدران، مادران، برادران، خواهران، عموها، عمّهها، دائيها، و خالههاي خود، يا خانههائي كه كليدهاي آنها در اختيار شما است (و نگاهباني و مواظبت آنها به شما واگذار شده است) و يا خانههاي دوستانتان غذا بخوريد». (صدیقکم) اسم مجرور و معطوف بر اسم (خالاتکم) است با وجود قاصله انداختن اسم منصوب (مفاتحه) كه اگر آنرا عطف بر (مفاتحه) میکردیم (صدیق) هم مثل (مفاتیح) مملوک میشد و این گفته که باء زائده باشد، ظنی و باطل است، زيرا در لغت به باء الصاق ناميده ميشود، بدین معنی (امسحوا الماء برؤوسکم). علاوه بر آنچه بيان داشتم از نظر عقل نيز روا نیست که خداوند به شستن چهره دستور دهد – در حالی که از چرک و خاک و رطوباتی که لای پا هست دور است و نیز در معرض هوا و خورشید و شست و شو است- اما به شستن پاها دستور نداده باشد، سپس با ذوق، قواعد بهداشت و پزشکی چکار کنیم که این موضوع آنرا اقتضا میکند و پاسخگوئی آنها به آسانی ممکن نیست. بدین خاطر برخی را میبینیم که از شستن پا شروع میکنند و سپس وضو را شروع مینمايند. وقتی پاها را مسح میکند آنها را پاکیزه مییابد، لذا مسح بر آنها را جایز میداند و این چیزی نیست جز تلاش برای رهایی از تناقضی است که بین آنچه که شرعاً به وجوب مسح معتقداند و آنچه که عقل و ذوق، غسل را ترجیح میدهد. بنابراین قول به مسح پا مخالف ظاهر آیه، عقل، ذوق، قوانین پزشکی، لغت و احادیث متواتر پیامبر دربارهي غسل است که برخی از آنها را خود منابع معتبر امامیه روایت کرده است با وجود این، دلایل آشکار و روشن اصرار بر مسح همچنان ادامه دارد، زیرا از شستن آسانتر است به پیروی از این قاعدهای که مقتضی تنگی در عبادات و وسعت در لذایذ است. بقیهي عبادات را نیز بدین گونه قیاس کن. مثال دوم : مباح بودن ارتباط جنسی از طریق محل دیگر ارتباط جنسی ضرورتی از ضرورتهای ادامهي حیات بشری است و پاسخ گویی به نیاز جسم است. خداوند عزوجل برای محقق شدن این ارتباط، وسایل و اعضاء مناسبی را خلق کرده است كه از جمله عضو تناسلي زن (فرج و يا جلو) ميباشد. زيرا خداوند آنرا کاملاً برای این ارتباط و حصول هدف از آن، بدون ضرر آماده کرده است؛ اما محل دیگر برای ارتباط جنسی غیر مناسب است، زیرا ارتباط جنسی از محل ديگر خصوصاً از زنان باعث ضرر میشود؛ مثل سایدگیها، زخمها و دردهای همراه آن که به دنبال آن التهاب غدهها و گرفتگی در رگ پا و ایجاد بیماریهایی مسری مانند ایدز میشود. اضافه بر آن اينكه با سلامتي و قواعد آن يعني نظافت در تناقض ميباشد که در نهايت منجر به امراضی در زن و مرد میشود. و این به مثابهي آن است كه خداوند متعال این عضو را برای آن وظیفه نیافریده باشد، در غیر این صورت آنرا به بهترین صورت برای این عمل فراهم میکرد، زیرا خداوند: { الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِينٍ (٧)}(سجده / 7) « آن كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد، و آفرينش انسان (اوّل) را از گل آغازيد» او حکیمی است که هر چیزی را محکم آفریده و در جایگاه خودش نهاده است، چنانچه خودش میفرماید: {سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلَى (١)الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى (٢)وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى (٣)}(اعلی / 1-3) « تسبيح و تقديس كن پروردگار والا مقام خود را. همان خداوندي كه (چيزها را) ميآفريند و سپس (آنها را هماهنگ ميكند و) ميآرايد. خداوندي كه اندازهگيري ميكند و (هرچيزي را آن گونه كه شايسته و بايسته است ميآفريند، و آن گاه آن را به كاري) رهنمود مينمايد (كه بايد بكند).» حتی حیوانات را طبق غریزه و فطرتی که خداوند آنها را بر آن خلق کرده، میبینیم که این نوع از اتصال را نمیشناسند، بدین خاطر سرشت سلیم آدمی که بر فطرش باقی مانده از آن بیزاری میجوید و وقتی به قرآن کریم مراجعه کنیم دلیل واحدی را بر اباحهي آن امر نمییابیم؛ بلکه ظاهر ادله بر حرمت آن دلالت میکند، مگر اينكه دنبالهرو متشابهات باشيم. این امر نزد شیعه این چنین است که به این فرموده استناد میکنند: { نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ } (بقره / 223) «زنان شما محلّ بذرافشاني شما هستند، پس از هر راهي كه ميخواهيد به آن محلّ درآئيد (و زناشوئي نمائيد به شرط آن كه از موضع نسل تجاوز نكنيد).» احتجاج به این فرموده چنین است که لفظ به جنس و لذت متعلق است، لذا آنرا بر وسیعترین معانی محتمل حمل کردهاند و آيه را این طور تفسیر کردهاند که از هر جا میخواهید بدون توجه به قرائن لفظی موجود در نصو مقاربت به عمل آوريد که این بدون تردید دنباله روی متشابه به خاطر آرزوهای نفس و شهوات میباشد[13]، همانگونه كه خداوند عزوجل میفرماید: { إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأنْفُسُ }(نجم / 23) « آنان جز از گمانهاي بياساس و از هواهاي نفس پيروي نميكنند.» قرائن لفظی مرجح خداوند میفرماید: { وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (٢٢٢)نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ }(بقره / 222-223) « و از تو درباره (آميزش با زنان به هنگام) حيض ميپرسند. بگو: زيان و ضرر است (و علاوه از نافرماني، بيماريهائي به دنبال دارد). پس در حالت قاعدگي از (همبستري با) زنان كنارهگيري نمائيد، و با ايشان نزديكي نكنيد تا آن گاه كه پاك ميشوند. هنگامي كه پاك شوند، از مكاني كه خدا به شما فرمان داده است (و راه طبيعي زناشوئي و وسيله حفظ نسل است) با آنان نزديكي كنيد. بيگمان خداوند توبهكاران و پاكان را دوست ميدارد. زنان شما محلّ بذرافشاني شما هستند، پس از هر راهي كه ميخواهيد به آن محلّ درآئيد (و زناشوئي نمائيد به شرط آن كه از موضع نسل تجاوز نكنيد).» در این نص قرآنی قرینهاي یافت نمیشود که دال بر تخییر بین قبل و دبر در (انی شئتم) باشد. جز به زور حمل کردن لفظ (انی) بر این معنای محتمل، و جز هوا و هوس کسی خواهان آن نیست؛ لذا تفسیري ناپاک از آرزوهای ذاتی و امیال نفسانی است که اساساً آنها را بر کرسی اتهام مینهد، خصوصاً اینجا که مخالف اهداف خلقت و وظیفهي آن است. امثال این تفسیر امکان قبول ندارند مگر زمانی که با قرائن لفظی خود نصوص تأیید نشده باشند که قطعاً این امر، وجود ندارد و آنچه که موجود است قرائن لفظی مخالف با آن است! از جمله این قرائن: 1) توصيف زنان به حرث: « نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ » كه «حرث» مکان زرع و رویدن است. و امر به وارد شدن متوجه مکان روئیدن و رشد کردن است که نمیتواند چیزی جز فرج باشد که کودک از آنجا رشد میگیرد و پدیدار میشود. 2) این فرمودهي «أَنَّى شِئْتُمْ » متعلق به حرث است نه غیر. زیرا آیه میفرماید: «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ » یعنی در جای زرع و روئیدن با زنانتان جماع کنید (فرج) با هر وضعیتی که میخواهید خواه به رو یا به پشت و... اما در محدودهي حرث یعنی فرج. 3) فرمودهي «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ » یعنی از جایی که خداوند به شما دستور میدهد، با آنها جماع کنید که حرث است. و هنگامی که برای این امر تنها دو موضع (قبل و دبر) وجود داشت، به ناچار باید مقصود از آیه یکی از آنها باشد در غیر این صورت معنای آیه زاید میبود و فائدهای را نمیرساند. بنگر که خداوند چگونه با «أَنَّى شِئْتُمْ » تعبیر کرده آنگاه که میخواهد به احوال و اوضاعی که به حرث مقید نموده، اشاره کند. یعنی مادامی که در محدودهي فرج هستید هر طور خواستید بهرهگیری کنید، به رو، به پشت به پهلو و... و وقتی که میخواهد مکان و موضع ارتباط را بیان کند، میفرماید: «مِنْ حَيْثُ » زیرا «حیث» برای مکان و جایگاه به کار میرود و «انی» برای کیفیت و حال و گاهاً برای مکان میآید. راغب اصفهانی در مفرداتش میگوید: «انی» برای جستجو از حال و مکان میآید. و بدین خاطر گفته شده «اَنی» به معنای «اینَ» و «کَیفَ» ميباشد، زیرا متضمن معنای آن دو است. رازی در «مختار الصحاح» میگوید: «انی» به معنای «اینَ» است؛ میگویی: اَنی هذا؟ یعنی مِن این لک هذا... و گاهی به معنای کیف میآید، میگویي: «انی لک ان تفتح الحصن» یعنی «کیف لک هذا»؟ اما به نظر من لفظ «انی» مرکب از «کیف» و «اینَ» است – و این یکی از اقوالی است که راغب آنرا ذکر کرده است – به معنای حال و مکان. خداوند از قول زکریا حکایت میکند آنگاه که طعام را دید و از مریم سؤال کرد: {أَنَّى لَكِ هَذَا }(آل عمران / 37) احتمال دو معنی در آن میرود یعنی «مِن این لک؟» (از کجا برایت آمده) و «کیف وصلک هذا؟» (چگونه به تو رسیده است)؟ وضعیتهای جماع، حالی و مکانی هستند؛ لذا مجامعت با زن از جلو، پشت، پهلو، بالا و پایین همه تصور کیفیت و جهت را به انسان میدهند و برخی از وضعیتها مانند قیام و قعود فقط دارای معنای حال و کیفیت هستند نه جهت و مکان. این در صورتی است که آنرا مجرد در نظر بگیریم، اما در واقع باید جهتی در آن باشد و همهي اینها جائز است به شرطی که از یک دریچه باشد که حرث یا فرج است. و این را به عنوان سببی برای اختیار خود این کلمه (انی) ترجیح میدهم، البته نه در ترکیب با دیگر کلمات، زیرا مطابق با فعل، معنی مورد نظر آن تغییر میکند. اما قصر لفظ بر یک معنا یعنی مکان به غیر کیفیت و تفسیر مکان به موضع جماع بدون جهت، زورگویی محض است که جز صرف احتمال مجردی است که قرائن آنرا تأیید نمیکنند. چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که قرائن ضد این معنا هست؟! 4- و فرموده خدا «فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ » طهارت محل را برای جماع شرط گذاشته است. و این محل همان فرجی است که نجاست خون حیض در چند روز از ماه بر آن عارض میشود و سپس قطع شده و محل تمییز گشته و برای جماع میگنجد. اما محل دیگر (دبر) همواره در معرض نجاست و کثافات است، لذا امکان ندارد پاک شدن آن شرط جماع باشد. 5- خداوند متعال به کنارهگیری از زن هنگام حیض دستور داده است. و دلیل آن وجود امراض و بیماریهاست. « وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ » بدون شک آزار و اذیت و ابتلا به بیماری از طریق مدفوعات، شدیدتر از امراض و آزار خون حیض است. و آزار رساندن آن به جماع سختتر از آزار رساندن فرج به جماع است. و اگر از هر پزشکی دربارهي جماع با دبر سؤال کنی که آیا بیماری نیست؟ قطعاً میگوید: بلی و بدین خاطر به کنارهگیری از زن به نص آیه، امر شده است و نیز بدین سبب که بیماری همواره با آن است، بنابراین کنارهگیری از دبر مطلوب است. 6- خداوند متعال از مقاربت زنان هنگام حیض نهی کرده است و میفرماید: «وَلا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ » و شخص جماع کننده از «دبر»، همواره به همسرش نزدیک است چون از آن آلودگیها پاک نمیشود، و این چيزي است كه از آن نهی شده است. لذا نهی از این گونه جماع تعیین میشود. 7- خداوند آیه را با «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ » پایان داده است و امکان ندارد که مجامع دبر، توصیف شود به اينكه از پاکیزهگان است. چنانچه مجامع با زن در حال حیض از جلو نیز همینگونه است. پس اگر امر دومي به خاطر محقق شدن وصف پاکیزگی از آن نهی شده باشد، به طریق اولی امر اولي نیز حرام است. بدین خاطر قوم لوط، آل لوط را بدین توصیف میکنند که:{ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ } یعنی به واسطهي دوری از مجامعت با دبر از پاکیزگان هستند. و نیز گفتهي لوط که فرمود:{ هَؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ } « اينها دختران منند و براي شما (از آميزش با ذكور) پاكيزهترند». اینها و امثال اینها را باید به دیوار زد! و حمل لفظ بر غیر معنای راجحش طبق قاعده (وسعت در شهوات و تضبیق در عبادات) اتباع از متشابهات است.
[1]- برای تفصیل این قاعده، به کتاب «سیاحة فی عالم التشیع» اثر نگارنده مراجعه شود. [2]- 2/253،دارالکتب الإسلامیة/تهران، چاپ چهارم 1365ه.ش. [3]- (1/257، دار الکتب الاسلامیة / تهران – چاپ سوم 1390 ه. ق.). [4]- (9/347)، مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان 1404 ه. ق.). [5]- (4/157، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث / قم – چاپ اول 1409 ه.ق.). [6]- (3/122، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث / قم –چاپ اول08 ه.ق.). [7]- (محمد صادق صدر) [8]- به همین خاطر اصل در فتاوای متقدمین متعصب بر آن است همچنان که نعمت الله جزایری لعنت می کند هر کسی را که نماز جمعه میخواند. [بنگر به کتاب فکر سیاسی شیعی از استاد احمد کاتب صفحه 319]. [9]- [اجوبة الاستفتاءات / عبادات / ج 1 / ص 180 / س 617 / علی خامنهای]. [10]- همان منبع، تطور الفکر السیاسی الشیعی - / ص 314. [11]- همان منبع، ص 316. ([12]) المقنعة/46 به نقل از : تطور الفكر السياسي، أحمد كاتب ص306. [13]- همه فقهای قدیم و جدید امامیه بر جواز جماع با زن از پشت فتوا دادهاند، اما در حکم آن اختلاف دارند که آیا مکروه است یا مطلقاً جایز است و در جواز آن روایاتی را نقل کرده و به ائمه نسبت دادهاند از جمله آنچه که کلینی در ذیل (باب محاش النساء) با سندش از صفوان بن یحیی روایت میکند که گفت: به رضا علیه السلام گفتم مردی از پیروان تو به من دستور داده تا درباره یک مسئله عجیب از تو سؤال بپرسم و خودش شرم دارد که بپرسد، گفت: و آن چیست: گفتم مردی که از پشت بر زنش وارد شده باشد، گفت این حق اوست گفتم آیا تو این کار را انجام دادهای گفت: ما این کار را انجام نمیدهیم. در ذیل همین باب با سندش از برخی اصحاب ابوعبدالله علیه السلام روایت میکند که گفت: از واردن بر پشت زنان سؤال کردم؟ گفت: او بازیچه توست او را اذیت نکن. (فروع الکافی /5/540). در رسائل شریف مرتضی، مجموعه اول، ص 300، انتشارات النور، بیروت، مسأله 56 باب (حلیة الوطء دبرا و قبلا) آمده است که برای مرد مباح است که در هر کدام از مخرج زن جماع کند و ممنوعیت و کراهیتی در این نیست. حجت این امر، اجماع امامیه بر آن است. و نیز فرموده (فاتوا حرثکم انی شئتم) شروع نیز اقتضا میکند تا بدون استثناء در موضع، مطلقاً از زن تمتع شود. از محمد صدر سؤال شد: که آیا جماع با زن از عقب جائز است؟ جواب داد، کراهت شدیدی دارد اما حرام نیست. [مسائل و ردود / ج 3 ص 56 / مساله: 362]. از علی غروی سؤال شد که آیا جماع با زن از عقب به طور اختیاری جائز است و نیز اگر به خاطر مریضی که مانع جماع از جلو است مجبور بود؟ گفت: مطلقاً جائز است به شرطی که زن راضی باشد. [طریق النجاة / ص 46 / مسألهی 157].
از کتاب: استدلال های باطل شیعه از قرآن و بیان بطلان آن، مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|