|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > طعن در یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
شماره مقاله : 8103 تعداد مشاهده : 339 تاریخ افزودن مقاله : 2/9/1389
|
طعن در یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
نوبختی اظهار داشته که عبدالله بن سبأ اولین کسی بود که به حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمان ناسزا می گفت و از آن روز تاکنون شیعه به این عقیده تمسک جسته و بر آن متحد شده اند، تا جایی که هر کس خلفاء و وزراء و سه یار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ناسزا نگوید و از آنان عیب و ایراد نگیرد، شیعه نیست. ابوبکر صدّیق رضی الله عنه کشی، شخصیت بزرگ شیعه در جرح و تعدیل، عقیدهی شیعه را دربارهی حضرت ابوبکرصدیق رضی الله عنه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را صدّیق نامیدند، ذکر میکند. از حمزه پسر محمد طیار روایت میکند که گفت: نزد ابو عبدالله از محمد بن ابوبکر نام بردیم، ابوعبدالله رضی الله عنه گفت: رحمت و صلوات خدا بر او باد! گفت: روزی از روزها محمد پسر ابوبکر به امیرمؤمنان، علی رضی الله عنه ، گفت: دستت را باز کن تا با تو بیعت کنم. علی رضی الله عنه گفت: مگر بیعت نکردهای؟ جواب داد: بله، بیعت کردهام. حضرت علی دستش را جلو برد و محمد پسر ابوبکر رضی الله عنه گفت: برای تو گواهی میدهم که امامی واجب الاطاعه هستی و به راستی پدر من ؛یعنی، ابوبکر صدّیق رضی الله عنه در آتش جهنم است. ابوعبدالله علیه السلام گفت: نجابتِ محمد پسر ابوبکر از مادرش اسماء-رحمهاالله- بود، نه از پدرش ابوبکر.[1] این روایت از جعفر بود، اما پدرش باقر؛ کشی از زراره پسر اعین از ابوجعفر روایت میکند که: محمد بن ابي بکر با حضرت علی برای اعلام برائت و بیزاری از پدر خود، بیعت کرد.[2] از شعیب از ابوعبدالله علیه السلام روایت است که شنیدهام که در هر خانوادهای نجیبی از اهل آن خانواده هست و نجیبترین نجیب از یک خانواده ی بد، محمد بن ابي بکر است.[3] کینهی یهود را بنگر که چگونه سخنان دروغشان از زبان فرزندان حضرت علی و محمد بن ابي بکر میجوشد و فوران میکند. این سخنان از سینههای خبیث و آکنده از کفر پنهان، خبر می دهد. عمر فاروق رضی الله عنه عمر فاروق، رادمرد و قهرمانی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی ایشان می فرماید: «قهرمانی مانند عمر رضی الله عنه باهوش و زیرک ندیده ام که مانند او کارها را انجام دهد تا مردم سیراب گردند و کاروان حرکت کند»[4] شیعه دربارهی عمر فاروق رضی الله عنه میگوید: سلمان فارسی از دختر عمر خواستگاری کرد. عمر جواب رد داد اما بعد پشیمان شد. سلمان به طرف او بازگشت و گفت: تنها می خواستم بدانم آیا حالت جاهلیت از قلب تو بیرون رفته، یا همان طور است که قبلاً بود.[5] باز هم کشی از هشام پسر ابوعبدالله علیه السلام روایت کرده که گفت: صهیب، انسان بدی بود. او برای عمر گریه کرد.[6] از پسرش نقل است که: محمد بن ابي بکر برای برائت جستن از خلیفهی دوم، با حضرت علی بیعت کرد.[7] ابن بابویه قمی شیعی، دروغی بر عمرفاروق رضی الله عنه میبندد و میگوید: عمر در آستانهی مرگ گفت: از سه چیز به درگاه خداوند توبه میکنم: اول، این که من و ابوبکر خلافت را از مردم غصب کردیم، دوم، این که بر مردم خلافت کردیم و بعضی از مسلمانان را بر بعضی دیگر برتری دادیم.[8] علی پسر ابراهیم قمی که نزد شیعه در حدیث، ثقه و قوی و مورد اعتماد بود و عقیدهی درستی داشت[9]، در تفسیر آیه ی: { وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا (٢٧) } (الفرقان:27) عمر فاروق رضی الله عنه را ناسزا می گوید. از ابوحمزهی ثمالی، از ابوجعفر رضی الله عنه نقل است که میگوید: «روز قیامت خداوند قومی را مبعوث میگرداند که بین دستانشان نوری مانند جامهی کتان سفید وجود دارد. سپس به نور گفته میشود: ذراتت را پراکنده کن. سپس گفت: ای ابوحمزه، قسم به خدا، میدانستند و میشناختند، ولی هرگاه چیزی از حرام برایشان پیش میآمد آن را میگرفتند و میپذیرفتند و هرگاه چیزی از فضل و برتری امیرمؤمنان، حضرت علی پیش آنان مطرح می شد، آن را انکار میکردند. ابوجعفر گفت: «یوم یعضّ الظالم علی یدیه» منظور ستمگر اول یعنی ابوبکر است. وی گوید: «یا لیتنی اتخذت مع الرسول علیاً ولیاً» «ای کاش با پیامبر، حضرت علی را هم دوست صمیمی قرار میدادم». و «یا لایتنی لم أتخذ فلاناً خلیلا» منظور عمر است؛ یعنی: ای کاش عمر را دوست قرار نمیدادم.[10] در معنی این فرمودهی خدا: {وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا }(الأنعام: ١١٢) از ابوعبدالله رضی الله عنه نقل میکنند که گفت: هیچ پیغمبری فرستاده نشده مگر این که در امتش دو شیطان وجود دارند که او را اذیت میکنند و پس از وفات آن پیامبر مردم را گمراه میکنند. اما دو رفیق نوح ... اما دو رفیق محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، «جبتر» و«زریق» بودند.[11] ملامقبول ملعون شیعی هندی، «جبتر» و «زریق» را این گونه تفسیر کرده است: «روایت شده که «زریق» مصغر ازرق است و جبتر یعنی روباه. مراد از اولی ابوبکر است، زیرا ابوبکر چشم آبی بود و مراد از دومی هم عمر است که کنایه از مکار بودنش است. (پناه به خدا).[12] باز هم قمی از جعفر نقل میکند که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شرایط خاصی قرارگرفت و نزد یکی از انصار رفت و فرمود: آیا غذایی داری؟ گفت: بله ای پیامبر خدا. مرد انصار یک بز دوساله را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذبح و آن را بریان کرد. هنگامی که گوشت بریان شده را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گذاشت، آن حضرت آرزو کرد که حضرت علی و حضرت فاطمه و حضرت حسن و حضرت حسین -علیهم السلام- هم پیش او بودند. دو منافق آمدند و بعداً هم حضرت علی آمد. خداوند در این باره، این آیه را نازل کردند: (وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی ولا محدث – افزوده ی این ملعونهاست – إلا إذا تمنى ألقى الشيطان في أمنيته) (هرگاه آرزو میکرد، شیطان در آرزوی او القا و دخالت میکرد و به نحوی آرزوی پیامبر را آلوده میکرد.) یعنی آن دو منافق چنین میکردند. (فینسخ الله ما یلقی الشیطان) ؛یعنی، هنگامی که حضرت علی پس از حضرت ابوبکر و حضرت عمر آمد.[13] این آقای قمی دوباره در تفسیر{ نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ { (المائدة:13) میگوید: منظور نقض پیمان امیرمؤمنان، حضرت علی است. { وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ } (المائدة: ١٣) منظور کسی است که امیرمؤمنان را از جای خود بردارد و در جای دیگری بگذارد. این دلیلی است بر این که منظور از«کلمه» در آیه ی: (وجعلنا کلمة باقیة) امامت است.[14] در تفسیر آیه ی:{ لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ }( النحل: ٢٥) قمی میگوید: «یحملون آثامهم»، منظور کسانی هستند که خلافت را از حضرت علی غصب کردند که گناهان خود را حمل میکنند و همین طور گناه کسانی را که به دست آنها ناآگاهانه گمراه گشته و به آنها اقتدا کردهاند. امام جعفرصادق میگوید: «قسم به خدا، هر خونی که ریخته شده و هر عصایی که به عصای دیگری خورده و هر فرج حرامی که غصب شده و هر کاری که از روی ناآگاهی انجام شده، قطعاً گناه آن بر گردن هر دوی آنهاست، بدون این که از گناه مجرمان اصلی کاسته شود. حضرت علی هم گفت: سوگند میخورم و باز سوگند میخورم که بنیامیه پس از من آنها را حمل میکنند و پس از مدت کمی آنها را در خانهی دیگری میگذارند و بر ابوبکر است همان اندازه گناه که او تا روز قیامت راه خطا را برایشان باز کرد».[15] کشی از ورد بن زید روایت میکند که گفت: به ابوجعفر گفتم: «جانم فدایت، «کمیت» آمده است. گفت بیارش. او داخل شد و از ابوجعفر دربارهی شیخین (حضرت ابوبکر و حضرت عمر) پرسید. ابوجعفر گفت: هر خونی که ریخته شد و هر حکمی که مخالف حکم خدا صادر شد و هر حکمی که مخالف رسول خدا و حضرت علی اجرا شد، بر گردن ابوبکر و عمر است. «کمیت» گفت: الله اکبر، کافی است».[16] در روایت دیگری از داود بن نعمان آمده که باقر به کمیت گفت: ای کمیتبن زید! هیچ خونی در اسلام ریخته نشد و هیچ مال حرامی اندوخته نشد و هیچ نکاح حرامی نشد، مگر این که گناهش به عهدهی ابوبکر و عمر است تا روزی که قائم ما قیام میکند و ما گروه بنیهاشم به بزرگ و کوچک خود دستور میدهیم که به ابوبکر و عمر دشنام دهند و خود را از آن دو تبرئه کنند».[17]
عثمان ذی النورین رضی الله عنه اما آن سخاوتمند و باحیا، داماد پیامبر، شوهر دو دخترش، عثمان بن عفان، ذي النورین رضی الله عنه ، اعتقاد شیعه دربارهی او براساس آنچه یهودیان فرومایه برایشان دیکته کردهاند، چنین است: کشی از ابوعبدالله روایت میکند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با همکاری حضرت علی و حضرت عمار مسجدی میساخت. در این هنگام عثمان با یک حالت خاص درونی عبور کرد. امیرمؤمنان، حضرت علی به حضرت عمار گفت: یک رجز بخوان که برای عثمان زننده باشد. عمار گفت: لا یستوی من يعمر المساجدا يظل فيها راكعاً وساجداً و من تراه عانداً معانـداً عن الغبار لا يزال حائداً «کسی که مساجد را تعمیر میکند و در آن رکوع و سجده میکند، با کسی که میبینم که دشمن و معاند است و از گرد و غبار دوری میگیرد، مساوی نیست». حضرت عثمان پس از این نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ما مسلمان نشدیم که خود و شخصیتمان مورد دشنام قرار گیرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا دوست داری چنین گفته شود. و دو آیه نازل شدند:{ يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا }( الحجرات: ١٧) «به خاطر مسلمان شدنشان بر تو منت میگذارند» سپس پیامبر به حضرت علی گفت: این را درباره دوستت (عثمان) بنویس.[18] باز هم از ابوعبدالله روایت است که گفت: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور ساختن مسجد را داد جاها را برای آنان تقسیم کرد. پیش هر مردی یک مرد دیگر گذاشت. حضرت عمار را با حضرت علی قرار داد. وی افزود: وقتی ما مشغول کار ساختن بودیم، عثمان از خانهاش بیرون آمد. و غبار هم بلند شده بود. عثمان پیراهن خود را جمع و جور کرد و روی خود را برگرداند. در این حال علی گفت: عمار، من هر چه گفتم تو هم بگو. علی علیه السلام گفت: لا يستوي من يعمر المساجدا يظل فيها راكعا و ساجدا كمن يرى عن الطريق حائدا « کسی که مساجد را آباد میکند و در آنها پیوسته سجده و رکوع می کند با کسی که از راه کناره میگیرد، مساوی نیست». راوی میگوید: عمار هم جواب داد. عثمان ناراحت شد و نتوانست به علی چیزی بگوید، اما به عمار گفت: برده و فرومایه. علی به عمار گفت: به خاطر چیزی که عثمان به تو گفت، ناراحت نیستی؟ چرا خدمت پیامبر نمیروی تا به او خبر دهی؟ عمار پیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و ماجرا را برای او بازگو کرد. عمار گفت: ای رسول خدا، عثمان گفت: ای برده و فرومایه! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: چه کسی این را میداند؟ گفت: علی. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی را صدا کرد و علی هم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همان را گفت که عمار گفت. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: برو و به عثمان هر کجا بود، بگو: ای برده و فرومایه! علی رفت و عثمان را پیدا کرد و به او گفت: خودت برده و فرومایه هستی! سپس علی رفت».[19] قمی در تفسیر آیه ی:{ يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ }(آل عمران: ١٠٦( روایتی ذکر می کند که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ بسته شده است؛ پیامبری که یارانش را به خصوص سه یار باوفایش را بسیار دوست داشته است. در این روایت گویا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «امت من روز قیامت با پنج پرچم بر من وارد میشوند. یک پرچم با گوسالهی این امت است. از آنها میپرسم پس از من با کتاب خدا و اهل بیت من چگونه برخورد کردید؟ میگویند: کتاب خدا را تحریف کردیم و اهل بیت تو را مورد دشمنی و ظلم و کینه قرار دادیم. من هم میگویم: تشنه و با روی سیاه وارد آتش جهنم شوید. سپس پرچم فرعون این امت بر من وارد میشود و من میگویم با ثقلین (قرآن و اهل بیت) پس از من چه کردید؟ در جواب میگویند: قرآن را تحریف و پاره و با آن مخالفت کردیم و با اهل بیت هم دشمنی و جنگ کردیم. من هم میگویم: با تشنگی و روی سیاه داخل آتش جهنم شوید. سپس یک پرچم با سامری این امت بر من وارد میشود و من میگویم: پس از من با ثقلین چه کردید؟ آنها میگویند: قرآن را نافرمانی و آن را ترک کردیم واهل بیت را ضایع کردیم. من هم میگویم: با تشنگی و روی سیاه داخل آتش شوید. سپس پرچم سوراخ دار با اولین و آخرین نفر از خوارج بر من وارد میشود و از آنها هم دربارهی کتاب خدا و عترت میپرسم. میگویند: از کتاب خدا کم کردیم و خود را از آن جدا ساختیم و با اهل بیت هم جنگیدیم و آنان را کشتیم. من هم میگویم: با تشنگی و روی سیاه داخل جهنم شوید. سپس پرچم امام و پیشوای متقیان، سرور مسلمانان و سرکردهی «غرالمحجلین» (کسانی که بر اثر وضو دستان و پیشانی شان نورانی است)، وصی و جانشین فرستادهی پروردگار جهانیان بر من وارد میشود. به آنان میگویم: پس از من با قرآن و اهل بیت چگونه رفتار کردید؟ در جواب میگویند: از قرآن پیروی کردیم و اهل بیت را دوست داشتیم و از آنان پشتیبانی و یاری شان کردیم، تا خونمان در راهشان ریخته شد. من هم میگویم: سیراب و روسفید وارد بهشت شوید. پس از این رسول خدا این آیه را تلاوت کرد: { يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (١٠٦)وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (١٠٧) } (آل عمران: ١٠٦ - ١٠٧ )[20] «(آن عذاب عظیم) روزی خواهد بود که چهرههائی سفید، و چهرههائی سیاه میگردد، اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، (به آنها گفته میشود:) آیا بعد از ایمان، و (اخوت و برادری در سایه آن،) کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر میورزیدید! و اما آنها که چهرههایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود؛ و جاودانه در آن میمانند.» خباثت و قباحت شیعه را می بینی؟ که چگونه به یاران پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم دشنام میدهند و نام هایشان را عوض میکنند و به آنان ناسزا می گویند و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ میبندند؟ کشی می گوید که جعفر این شعر را سرود : فالناس یوم البعث رایاتهم خمس فمنها هالک أربع قائدها العجل و فرعونها و سامری الأمة المفظع و رایة قائدها حیدر کالشمس إذا تطلع و مخدع عن دینه مارق جد عبد لکع أوکع «مردم در روز رستاخیز پنج پرچم دارند. چهار تا از آنها تباه شونده است. سرکردهی آنها گوساله است و فرعون و سامری و دیگری پرچمی است که سرکردهی آن حیدر است که هنگام طلوع مانند خورشید است و دیگری پرچم فریب خورده در دین پدر بزرگ و بندهی فرومایه و ناکس است». جعفر گفت: این شعر کیست؟ راوی گفت: محمد حمیدی. گفت: خدا او را رحمت کند! گفتم: من او را دیدم که شراب مینوشید. گفت: منظور تو خمر است؟ گفتم: بله. گفت: خدا او را رحمت کند! شراب نوشیدن چیزی نیست. برای خدا مهم نیست که شرابخواری را به سبب محبت حضرت علی ببخشاید.[21] کلینی، محدث بزرگ شیعه که کتابش «کافی» نزد شیعه یکی از اصول چهارگانه است، از حضرت علی نقل کرده که گفت: والیان پیش از من کارهایی کردهاند که در آنها مخالفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. عمداً خلاف او را انجام دادند، پیمانش را شکستند و دینش را تغییر دادند.[22] باز هم کلینی از ابوعبدالله روایت کرده که دربارهی این فرمودهی خداوند عزّ وجلّ: { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلا (١٣٧) }(النساء: ١٣٧) گفت: این آیه دربارهی فلانی و فلانی نازل شد. نخست به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند و وقتی خلافت بر آنها عرضه شد، کافر گشتند. آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کس من مولای او هستم، باید علی هم مولای او باشد. سپس به بیعت با امیرمؤمنان، حضرت علی ایمان آوردند و پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، کافر شدند و بیعت را به سر نبردند. سپس کفرشان افزون گشت؛ زیرا هر کس که با حضرت علی بیعت کرد، از او هم به زور بیعت گرفتند. اینان چیزی از ایمان در دلشان باقی نماند.[23] شارح کافی، بیان کرده است که منظور از فلانی و فلانی ابوبکر و عمر و عثمان است.[24] دیگر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همسرانش (مادران مؤمنان) شیعه تنها به طعن و بدگویی نسبت به وزرا و یاران باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خویشاوندان آن حضرت اکتفا نکردند، بلکه فراتر رفتند و انگشت دشنام را بر ناموس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان بزرگ ایشان گذاشتند به خصوص کسانی که به نحو احسن در راه خدا جهاد کردند و دین خدا را گسترش دادند؛ دینی که خدا خود، آن را برایشان پسندیده است و این ملعونها از تلاشهای ارزندهی آن بزرگان، ناراحت هستند. عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرزندانش شیعه حتی به عموی گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز، که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را همتای پدرش قرار داده بود، دشنام میدهند. کشی میگوید: از محمد باقر نقل شده که گفت: مردی نزد پدرم، زینالعابدین آمد و گفت: فلان کس ؛یعنی، عبدالله بن عباس میپندارد که سبب نزول همهی آیات قرآن را میداند، و میداند که هر آیه ای کجا، کدام روز و دربارهی چه موضوعی نازل شده است. زینالعابدین گفت: از عبدالله بن عباس بپرس آیهی: { وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلا (٧٢) }(الإسراء: ٧٢ ( «اما کسی که در این جهان نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است!» و آیهی:{ وَلا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ }( هود: ٣٤) و آیهی:{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا }( آل عمران: ٢٠٠ ) «ای کسانی که ایمان آوردهاید! (در برابر مشکلات و هوسها،) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید» دربارهی چه کسی و چه موضوع هایی نازل شده است؟ آن مرد نزد عبدالله بن عباس رفت و ابن عباس گفت: دوست داشتم مرا با کسی که این سؤالها را پرسیده، روبهرو کنی و از او بپرسم، اما تو از او بپرس: عرش چیست؟ کی خلق شده؟ و چگونه است؟ آن مرد نزد پدرم برگشت و سؤالات او را پرسید. زینالعابدین گفت: آیا عبدالله بن عباس دربارهی آیات فوق، جواب تو را داد؟ گفت: نه. زینالعابدین گفت: اما من به تو دربارهی این آیات از روی علم و روشنایی جواب میدهم بدون اینکه ادعایی داشته باشم. دو آیهی اول دربارهی پدرش عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نازل شده وآیهی آخر هم، دربارهي پدرم و دربارهی ما نازل شده است.[25] کشی باز هم از زینالعابدین نقل میکند که به ابن عباس گفت: اما تو ای پسر عباس، آیهی:{لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ (١٣) } (الحج: )١٣ دربارهی پدر من نازل شده یا پدر تو؟ سپس گفت: توجه کن، به خدا قسم اگر تو خود نمیدانستی، من عاقبت کارت را به تو میگفتم و در آینده خواهی دانست و اگر به من اجازه داده میشد چیزی را میگفتم که اگر عامه ی مردم بشنوند، انکار خواهند کرد.[26] ملاباقر مجلسی از کلینی از محمد باقر نقل میکند که گفت: حضرت علی رضی الله عنه گفت: «کسانی که از بنیهاشم باقی مانده بودند تنها جعفر و حمزه بودند. جعفر و حمزه رفتند و دو مرد ضعیف و ذلیل و تازه مسلمان با او ماندند: عباس و عقیل»[27]. این گفتهی شیعیان است دربارهی عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . اما عبدالله بن عباس، عالم امت و مفسر قرآن و یار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، را متهم به خیانت کردند و گفتند: علی، عبدالله بن عباس را فرماندار بصره کرد و عبدالله بن عباس تمام دارایی بیتالمال را دزدید و به مکه رفت و علی را ترک گفت. مبلغ مالی که عبدالله بن عباس دزدید دو میلیون درهم بود. پس از این که علی از کار عبدالله بن عباس اطلاع پیدا کرد بر منبر رفت و گریه کرد و گفت: «این هم از پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که با این علم و قدرت چنین کاری میکند، پس چطور افراد پایینتر از او ایمان بیاورند. خداوندا، من حقیقتاً ناراحتم، مرا از دست آنان راحت کن و به خدمت خود ببر تا عاجز و ناتوان و درمانده نشدهام»[28] کشی باب مستقلی با عنوان نفرین علی علیه عبدالله و عبیدالله، پسران عباس، آورده است. سپس عقیدهی خود را با این روایت دروغین بیان میکند که ابوجعفر علیه السلام گفت که حضرت علی علیه السلام گفت:«خداوندا، دو پسر عباس، عبدالله و عبیدالله را لعنت کن و چشمانشان را کور گردان همچنان که دلهایشان را کور کردهای و کوری چشمانشان را دلیلی بر کوری دلهایشان بگردان.»4 امثال این روایات دروغین نزد شیعه در «کافی» و در تفاسیر «قمی» و «عیاشی» و «صافی» زیاد است. خالد بن ولید شیعیان به شمشیر خدا، خالد بن ولید رضی الله عنه ، شهسوار اسلام و سرکردهی لشکریان پیروز و سربلند و مبارک اسلام نیز، ناسزا گفته اند. قمی و دیگران میگویند: خالد بن ولید، مالک بن نویره را تنها به قصد ازدواج با همسرش مورد هجوم قرار داد. قصهی دروغ و باطلی ساختهاند که قمی آن را ذکر کرده است: اختلافی میان ابوبکر و علی رخ داد و با هم مشاجره کردند. ابوبکر به خانهاش برگشت و دنبال عمر فرستاد و او را به خانه آورد و سپس گفت: موضع علی را در برابر ما ندیدی؟ به خدا قسم! اگر بار دیگری چنین جلسه ای را برای ما ترتیب دهد، کار ما به جای باریکی می کشد. نظر تو چیست؟ عمر گفت: نظرم این است که دستور دهیم کشته شود. ابوبکر گفت: چه کسی او را بکشد؟ عمر گفت: خالد بن ولید او را میکشد. دنبال خالد فرستادند، خالد آمد. آنان گفتند: میخواهیم کاری بزرگ به تو واگذار کنيم. گفت: هر چه میخواهید به من واگذار کنید حتی اگر قتل علی بن ابي طالب باشد. گفتند: این، همان کار است. خالد گفت: کی او را بکشم؛ ابوبکر گفت: وقتی در مسجد حاضر شد موقع نماز خواندن کنارش بایست. وقتی سلام نماز دادی، به طرف او برخیز و گردنش را بزن. گفت: چشم. اسماء دختر عمیس از توطئه مطلع شد و حرفهایشان را شنید. او تحت نکاح ابوبکر بود. اسماء به کنیزش گفت: به خانهی علی و فاطمه برو و سلام مرا به آنها برسان و به علی بگو که دربارهی ترور تو نقشه میکشند. من نصیحتت میکنم که از شهر خارج شو. آن کنیز نزد علی و فاطمه رفت و به علی علیه السلام گفت: اسماء دختر عمیس سلام تو را میرساند و میگوید: برای کشتن تو نقشه کشیده اند. از شهر خارج شو. علی علیه السلام گفت: ای کنیز! به اسماء بگو: خداوند میان من و آنچه که آنها میخواهند، پردهای نامرئی میاندازد. سپس بلند شد و خود را برای نماز آماده کرد و در مسجد حاضر شد و پشت سر ابوبکر ایستاد و نمازش را به تنهایی ادا کرد. خالد بن ولید هم در کنار علی با شمشیر ایستاده بود. وقتی ابوبکر برای تشهد نشست از آنچه که گفته بود پشیمان شد و از فتنه و توان و قدرت علی ترسید. همچنان در تفکر بود و نمیتوانست سلام نمازش بدهد تا اینکه مردم گمان بردند که سهو کرده است. سپس رو به خالد کرد و گفت: خالد، آنچه را به تو دستور دادم، نکن. آن گاه سلام نمازش را داد. امیرمؤمنان، حضرت علی گفت: ای خالد، چه امری به تو کرد؟ خالد گفت: دستور داد که گردنت را بزنم. علی گفت: تو هم داشتی انجام میدادی؟ گفت: آری، به خدا اگر قبل از سلام نمیگفت، نکن؛ تو را پس از سلام نماز میکشتم. علی خالد را گرفت و بر زمین کوبید و مردم گرد آمدند و عمر گفت: به خدای کعبه خالد را میکشد. مردم گفتند: ای ابوالحسن، به خاطر خدا و به حق صاحب این قبر، دست نگه دار. سپس علی دست از سر خالد برداشت و به عمر رو کرد و یقهاش را گرفت و گفت: فلانی، اگر پیمانی از رسول خدا نبود و خدا این را مقرر نکرده بود، میدانستی که کدام یک از ما به لحاظ کمک و یاور و تعداد افراد، ضعیف تراست. پس از آن داخل منزل خود شد.[29] عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه عقیدهی شیعه دربارهی این دو صحابی -رضی الله عنهما- این است که هر دو در حالت ارتداد و پیمانشکنی و بیایمانی مردهاند.[30] طلحه و زبیر طلحه یار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یکی از عشرهی مبشره است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روز احد دربارهی او فرمود: «طلحه، بهشت را برای خود واجب کرد»[31] زبیر هم یکی از عشرهی مبشره است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راستگو درباره اش می فرماید: «هر پیامبری حواری داشته است و حواری من هم زبیر است»[32] قمی دربارهی این دو مرد بزرگوار، روایت کرده که: ابوجعفر باقر گفت: این دو آیه دربارهی طلحه و زبیر نازل شده و شتر هم، شتر آنهاست که میفرماید: { إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ } (الأعراف: ٤٠)[33] انس بن مالک و براء بن عازب اما انس بن مالک و براء بن عازب-رضی الله عنهما-، نظر شیعه دربارهی این دو صحابی این است که علی به آنها گفت: چرا بلند نشدید و چه چیزی مانع از شهادت دادن شما شد؟ قطعاً آنچه مردم شنیدند شما هم شنیدید. خداوندا، اگر کتمان این دو نفر از روی عناد و لجبازی بوده، آنها را به دردی مبتلا گردان. سپس براء بن عازب کور شد و انس بن مالک، هر دو پایش گری گرفت.[34] همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خباثت هنوز هم تمام نشده و پایان نیافته است. حتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز، نگذشتهاند. این روایت خبیث و باطل را ساختهاند و به حریم شخصیت صدیقه، دختر صدیق، مادر مؤمنان، عایشهی پاکدامن -رضی الله عنها- هم تعرض کردهاند. کشی گفته است: وقتی حضرت علی یاران جمل را شکست داد، امیرمؤمنان، حضرت علی، عبدالله بن عباس را نزد عایشه فرستاد به او دستور داد که زودتر حرکت کند تا کمتر، زخمی و دست و پا شکسته بدهند. ابن عباس گفت: پیش عایشه رفتم. او در قصر بنیخلف در نزدیک بصره بود. وی گوید: اجازه خواستم که نزد عایشه بروم. عایشه اجازه نداد. بدون اجازه وارد شدم. خانهای بزرگ و پر جمعیت دیدم و جای نشستن برای من نمانده بود. عایشه پشت دو پرده بود. ابن عباس گفت: نگاه کردم. در کنار خانه کجاوهای دیدم که گلیمی بر آن بود. آوردم و آن را انداختم و روی آن نشستم. عایشه از پشت پرده گفت: ای ابن عباس، برخلاف سنت ما عمل کردی. بدون اجازهی ما به خانهی ما وارد شدی و روی متاع ما نشستی. ابن عباس به عایشه گفت: ما از تو به سنت نزدیکتریم. ما به تو سنت را یاد دادیم و خانهی تو تنها همان است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تو را در آن به جای گذاشت و تو با ظلم به خود و با خیانت به دین و در حال نافرمانی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن خارج شدی. وقتی به خانهی خودت بازگشتی بدون اجازهی تو وارد آن نمیشوم و بدون دستور تو روی متاع تو نمینشینم. تو چیزی جز زایدهای کنار گذاشته شده و گوشه نشین از نه نفری مانند خودت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از خود به جای گذاشت، نیستی. تو از آنها سفیدتر و زیباتر و به لحاظ اصل و نسب والاتر نیستی . ابن عباس گفت: سپس بلند شدم و خدمت امیرالمؤمنین رفتم. گفتهی عایشه و جواب خودم را برای او بازگو کردم. علی گفت: من تو را میشناختم که فرستادم.[35] آیا خباثتی بزرگتر از این دیدهای؟ ولی شیعه در خباثت همچنان صدرنشین است. یکی از بزرگانشان، «طبرسی»، در کتابش از باقر روایت میکند: «در جنگ جمل کجاوهی عایشه با تیر نابود شده بود. امیر مؤمنان، حضرت علی گفت: به خدا قسم در خواب دیدم که عایشه را طلاق می دهم. مردی اظهار داشت که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنید که گفت: ای علی، کار همسران من پس از من به دست توست. -پناه بر خدا-. وقتی آن مرد برخاست و شهادت داد، سیزده نفر دیگر –که دو نفرشان از اصحاب بدر بودند- بلند شدند و همگی شهادت دادند که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدند که به علی ابن ابوطالب میگفت: ای علی، امور زنان من پس از من به دست توست. راوی گوید: در این هنگام عایشه به حدّی تند گریه کرد که اطرافیان گریهاش را شنیدند».[36] تکفیر همهی صحابه این عقیدهی شیعیان است که یهود برایشان ابداع کرده است. تا جایی که تشیع مذهب ناسزاگویی است. امّا شیعه به بدگوئی نسبت به تعداد بسیاری از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اکتفا نکردهاند، بلکه تمام یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جز عدهی معدودی را تکفیر کردهاند. کشی از بزرگان شیعه، از ابوجعفر روایت میکند که گفت: خداوند دربارهی مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی، میفرماید: { وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ } (آل عمران:١٤٤)[37] «محمد فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟». باز هم از ابوجعفر روایت میکند که گفته است: مهاجرین و انصار همه رفتند و از دین برگشتند- و با دستش سه نفر را نشان داد-[38] مگر این سه نفر. از موسی بن جعفر (امام چهارم شیعیان) روایت است که گفت: وقتی که قیامت شد، یک منادی صدا میزند که حواریّون رسول خدا و کسانی که پیمانش را نشکستند، کجا هستند؟ مقداد، ابوذر و سلمان بلند میشوند.[39] واقعاً جای تعجب و حیرت است! علی و حسن و حسین و بقیه ی اهل بیت، عمار، حذیفه و بقیه کجا رفتند؟ ببین یهود در پس این توطئه، چه اهدافی دارد و چه میخواهد؟ با این حال علی رضی الله عنه حتی محاربین اهل شام و غیره را هم تکفیر نکرد و در نامهاش به مردم آن زمان، که در آن ماجرای خود و اهل صفین را حکایت میکند و آن را امام شیعه، شریف رضی در نهجالبلاغه آورده با صراحت گفته است: «اول کار ما این چنین بود که ما به این دسته از اهل شام رسیدیم. در ظاهر پروردگار ما یکی است و دعوت ما در زمینهی اسلام نیز، یکی، و در ایمان به خدا و تصدیق رسول خدا از آنان چیز بیشتری نداریم، جز آن اختلافی که در خون عثمان داشتیم و ما از ریختن آن خون، پاک هستیم».[40] و هر کسی را که نسبت به معاویه رضی الله عنه و لشکریانش بدگویی کرده، نکوهش کرده است (این را هم شریف رضی نقل کرده است) و گفته است: «من برای شما زشت میبینم که دشنام دهید، ولی اگر شما اعمالشان را وصف و حالشان را ذکر میکردید، در سخن و عذر راستتر بودید و اگر به جای بدگوییهایتان نسبت به معاویه و لشکریان او، میگفتید: خداوندا، خونهای ما و آنان را حفظ کن و میان ما و آنان را اصلاح کن، بهتر بود».[41] علی کجا و آن زادهی یهودِ ناسزاگو نسبت به یاران بزرگ و باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کجا؟ آنان نفرینگران و تکفیرکنندگان پلیدی هستند. خداوند آنها را بکشد! چگونه از تدبر در آیات منحرف میشوند؟ یا چگونه شیطان آنها را از تدبر در آیات منحرف میسازد؟
[1] - کشی، رجال، ص 60-61. [2] - همان، ص 61. [3] - همان، ص 61 ضمن شرح حال محمد بن ابی بکر. [4] - متفق علیه. [5] - کشی، رجال (شرح حال سلمان فارسی)، ص20 . [6] - کشی، رجال (شرح حال صهیب و بلال)، ص 40. [7] - کشی، رجال، ص 61. [8] - ابن بابویه قمی، الخصال، تهران، ص 81 . [9] - دربارهی این تفسیر گفته اند: قدیمیترین تفسیری است که پرده از روی آیات نازله دربارهی اهل بیت، بر می داشت. این تفسیر اصل و پایهی تفاسیر زیادی است. و در حقیقت تفسیر دو تا انسان صادق (جعفر و باقر) است. مؤلفش در زمان حسن عسکری میزیسته است. نگا: مقدمهی تفسیر، ص 19. [10] - تفسیر قمی، ص 113، ج 2، چاپ نجف عراق 1386 ه [11] - همان، ج1، ص 214 . [12] - قرآن مقبول شیعه در زبان اردو، ص 128، چاپ هند. [13] - تفسیر قمی، ج2، ص 86 . [14] - همان، ج1، ص 164 . [15] - همان،ج1، ص 383-384. [16] - کشی، رجال، ص 179 و 180. [17] - کشی، رجال (شرح حال کمیت بن زید اسدی)، ص180 . ([18]) کشی، رجال، ص 33 و 34. [19] - کشی، رجال، ص 34. [20] - تفسیر قمی، ج1، ص 109 . [21] - کشی، رجال، ص 142 و 143. [22] - کلینی، روضه، ایران، ص 59 . [23] - الکافی فی الأصول ( کتاب الحجة)، ایران، ج1، ص 420 . [24] - الصافی شرح الکافی (به زبان فارسی)، ایران. [25] - کشی، رجال (شرح حال عبدالله بن عباس)، ص53 . [26] - ) همان، ص 54. [27] - ملا باقر مجلسی، حیات القلوب،هند، ج2، ص 756 . [28] - کشی، رجال، ص 57 و 58. [29] - تفسیر قمی، ج2، ص 158 و 159 . [30] - کشی، رجال، ص 41. [31] - ترمذی آن را روایت کرده است و همچنین احمد در مسند خود آن را آورده است. [32] - متفق علیه. [33] - ) تفسیر قمی، ج1، ص 230 . [34] - کشی، رجال، ص 46. [35] - کشی، رجال، ص 55 – 57 . [36] - طبرسی، احتجاج، ایران، 1302هـ، ص 82 . [37] - کشی، رجال، ص 12 و 13. [38] - همان، ص 13. [39] - همان، ص 15. [40] - نهج البلاغه، بیروت، ص 448 . [41] - همان، ص 323 .
به نقل از: شيعه و سنت، تأليف: إحسان إلهي ظهير
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|