|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>اهل سنت و جماعت > نهی از قسم دادن خداوند به مخلوق
شماره مقاله : 8133 تعداد مشاهده : 356 تاریخ افزودن مقاله : 4/9/1389
|
نهی از قسم دادن خداوند به مخلوق اما قسم دادن خداوند به وسیله مخلوق، به اتفاق علما از آن نهی شده است. اما در اینکه نهی از آن تنزیهی است یا تحریمی میان علما اختلاف است. که درستتر آن است که نهی از آن تحریمی است، عز بن عبدالسلام در فتاوی خود، این رأی را برگزیده است. بشر بن ولید میگوید: از ابو یوسف شنیدم که میگفت: ابوحنیفه – رحمهما الله –گفت: جایز نیست کسی خدا را جز به وسیله خودش بخواند و اینکه بگوید: به وسیله گرههای عزت عرشت [یا به حق آفرینشت تو را میخوانم. این سخن ابویوسف است. ابویوسف گفت: به گرههای عزت عرش][1] همان خداست پس این امر را زشت نمیدانم. اما خواندن خداوند [به حق][2] پیامبران و فرستادگانت و به حق خانه و مشعر الحرام را ناپسند میدانم. القدوری[3] - رحمه الله - میگوید: جایز نیست از خدا به وسیله حق مخلوق طلب شود. به همین دلیل نباید گفته شود: تو را به حق فلان، ملائکه، پیامبران و امثال آنها میخوانم، زیرا مخلوق هیچ حقی بر خالق ندارد. پایان کلام[4] اما روایتی که در آن عبارت (و بحق السائلین علیک)[5] آمده است. یکی از راویان آن، عطیه عوفی است که دارای ضعف میباشد[6]. اگر هم صحیح باشد معنای آن [توسل] به وسیله اعمال صالح آنهاست. زیرا حق خداوند – تعالی – بر آنها اطاعت از او و حق آنها بر خداوند ثواب و اجابت [دعای آنان] است. خداوند – تعالی – [وعده داده است][7] که دعای مؤمنانی که عمل صالح انجام میدهند را اجابت نماید و از فضل خود به آنها فزونی ببخشد. زمانی که بنده، فقط خدایش را به عنوان ولی [سرپرست] بگیرد، خداوند یکی از اولیایش را از میان شفیعان برای او شفیع قرار میدهد. این دوستی میان پروردگار و بندگانش است. پس آنان به خاطر خدا با او دوست میشوند. برخلاف کسی که مخلوقی را در مقابل خدا یا به همراه او میپرستد این یک گونه است و آن یکی نوع دیگر. همچنانکه شفاعت شرک آمیز باطل است و شفاعت حقیقی [و شرعی] که [فقط][8] با توحید به دست میآید، ثابت است. مفهوم حدیث عثمان بن ضیف یکی از مواردی که مخالفان به آن استناد میکنند و گمان میکنند، خواندن غیر خدا همان وسیله است، این روایت میباشد: (اللهم إنی أسألک و أتوجه إلیک بنبیک محمد – صلی الله علیه و سلم - نبیالرحمه، یا محمد إنی أتوجه بک علی ربی فی حاجتی هذه لتقضی، اللهم شفعه فیَّ): (خدایا من به وسیلة فرستادهات محمد – صلی الله علیه و سلم – پیامبر رحمت به سوی تو روی میآورم و از تو میخواهم. ای محمد من به وسیلة تو برای رفع این نیازم به خدا رو میکنم تا برآورده شود. خدایا او را شفیع من قرار بده.)[9] ترمذی، حاکم و ابن ماجه آن را از عثمان بن حنیف[10] روایت کردهاند. جواب آن، یکی از موارد زیر است: اولاً: در این امر هیچ اختلافی نیست که در این حدیث از خود پیامبر – صلی الله علیه و سلم – درخواست چیزی نشده است. بلکه [آن طلب، از خداوند به تنهایی است تا پیامبرش را دربارة او شفیع قرار دهد.][11] [و عمل بدعت آمیز مخالفان، منکر و زشت است و دربارة حرام بودن آن حدیث وارد شده است.][12] [پس این کجا و][13] ساختن بنا و پرده کشیدن و چراغانی کردن قبور کجا[14], همان طور که عملاً گفتهاند، این امور، همگی جزو گناهان کبیره هستند. تاجایی که ابن حجر هیتمی و دیگران[15] معتقدند که حد این کار[16] مجازات به وسیلة لعنت، غضب یا آتش است. دربارة تحریم ساختن بنا بر روی قبور در صحیحین و کتابهای حدیثی دیگر، احادیث صحیح فراوانی وجود دارد. [همچنین علاوه بر ساختن بنا، خواندن نام صاحبان آنها][17] و امید داشتن و پناه بردن به آنها و نذر کردن برای آنان و نوشتن رقعه برای آنان[18] و خواندن آنها با عبارتهایی مانند (یا سیدی یا مولای افعل کذا و کذا): (ای سرورم! ای مولایم چنین کن و چنان کن![19]) [این کار][20] همان پرستش لات و عزی است. از دیدگاه آنان [مشرکان.] بدبختی و شقاوت از آن کسی است که [بر آنان] خرده گیرد و عملشان را زشت بداند. کسی که سنت رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – دربارة قبور[21] [و آنچه را بدان امر یا از آن نهی کرده است][22] و اصحاب پیامبران به آن عمل کردهاند [باآنچه بیشتر مردم بدان معتقدند][23] مقایسه کند،[24] در مییابد که [این دو] با یکدیگر تناقض و تضاد دارند[25] شأن نزول این آیه از کلام پروردگار:{فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ }آمدن یکی از کاهنان یهودی به پیش رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – و مسلمانان بود. او گفت: «اگر شما برای خدا شریک قرار نمیدادید مردمان بسیار خوبی بودید. شما میگویید: اگر خدا و فلان شخص بخواهند.» پیامبر – صلی الله علیه و سلم – فرمود: (بدانید که او سخن حقی گفته است.) [پس از آن] خداوند آیه{فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ }را نازل کرد. یکی از کسانی که این حدیث را تخریج کرده است[26]، جلالالدین سیوطی است که در تفسیرش (الدرالمنثور) آن را آورده است.[27] این افراد، کسانی را که به [ولایت] آنها اعتقاد دارند، بیش از خداوند دوست دارند. حتی اگر گمان یا ادعا کنند که چنین نیست. زیرا شواهد خلاف این امر را ثابت میکند. پس او در حقیقت قبر را بیش از [کعبه] بیتالله بزرگ میدارد و تعظیم میکند و به دروغ به خداوند – و نه آن کسی که بدان معتقد است – سوگند میخورد. میان آنچه علیه ما، بدان استدلال میکنند و آنچه آنها را از آن نهی کردیم، هیچ اشتراکی وجود ندارد. ثانیاً: این حدیث برای ما دلیلی است مبنی بر اینکه غیر خداوند – عزوجلّ – نباید مورد درخواست و دعا قرارگیرد. در ابتدای آن آمده است[28]: (اللهم أنی أسألک[29] و أتوجه إلیک[30]) (خدایا از تو میخواهم و به سوی تو رو میکنم.) این درخواست[31] از خداست [تا پیامبر را به عنوان شفیع و واسطه او قرار دهد: (ای محبوب ما ای محمد! ما به وسیلة تو به خدایت متوسل میشویم، پس برای ما شفاعت کن.) این گونه خطاب در [بیشتر اقوال][32] او وجود دارد. مثلاً ما در نماز میگوییم: (السلام علیک أیها النبی و رحمه الله و برکاته)[33] یعنی ای پیامبر! درود، رحمت و برکات خداوند بر تو باد! یا اینکه دوست داران یا دشمنان ایشان را به یاد آورده و زبان آنها را آنگونه که او دوست دارد او را مورد خطاب قرار میدهد و معنای آن][34] این عبارت است: ([خدایا] من با دعای پیامبرت به سوی تو رو میکنم.) شفاعت در این دنیا به معنای دعاست. به همین دلیل در پایان حدیث میگوید: (اللهم شفِّعه فی): (خدایا او را دربارة من شفیع بگردان.) یعنی دعای او را مستجاب کن. جایز بودن این امر، مورد اتفاق [همگان] است. از انسان زنده همة آن چیزی که بر انجام آن تواناست، درخواست میشود. اما از فرد غایب یا مرده[35] کمک یا چیزی که بیش از توان اوست، طلب نمیشود. خداوند میفرماید:{قُلْ إِنَّ الأمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ }(بگو: همه کارها [اعم از پیروزی و شکست در دست خداست.) سورة آلعمران آیه 154 حداکثر این امر طلب دعا از فرد زنده و قبول شدن شفاعت او نزد پروردگار – عزوجل – است. در حالی که به اقرار نص کتاب و سنت پیامبر – صلی الله علیه و سلم – به سرای باقی شتافته است. به همین دلیل اصحاب ایشان در خشکسالی به عموی پیامبر،عباس بن عبدالمطلب – که زنده بود – متوسل شدند و از او خواستند جهت بارش باران، برای آنها دعا کند.[36] بخاری به روایت از انس به مالک – رضی الله عنه – آن را آورده است که یاران پیامبر به پیش قبر ایشان نیامدند و در کنار آن نایستادند با وجود اینکه ایشان – صلی الله علیه و سلم – در حیات برزخی به سر میبرند. دعا عبادتی است که اساس آن بر پیروی و اتباع است. اگر این کار جزو عبادات بود. بیتردید پیامبر – صلی الله علیه و سلم – آن را سنت قرار میداد. یارانش [از دیگران] به این امر داناتر بودند و بیش از دیگران از سنت او پیروی میکردند. به همین دلیل هیچکدام از اصحاب و تابعین علیرغم نیاز شدید و مشکلات فراوانشان اقدام به این کار [توسل به پیامبر و قبر او] نکردند. در حالی که آنان [از دیگران] به معنای کتاب خدا و سنت رسولش داناتر و از ملتهای دیگر در پیروی از آن حریصتر بودند[37]. آنها نه تنها این کار را نمیکردند، بلکه از انجام آن و همچنین ایستادن کنار قبر ایشان برای دعا نهی میکردند. در حالی که آنان [جزو][38] بهترین قرن بودند که پیامبر دربارة آنها میفرماید: (خیرکم قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم.): (بهترین شما [امت من] قرن [و مردمان دورة] من هستند، سپس کسانی که بعد از آنها میآیند, سپس کسانی که بعد از آنها میآیند.) عمران بن حصین میگوید: نمیدانم آیا بعد از روزگار خودش، دو قرن (دوره) یا سه قرن (دوره) را نام برد. بخاری این حدیث را در صحیح خود آورده است.[39] ثالثاً: آنها گمان کردند که [این حدیث] دلیلی بر توسل به خدا به وسیلة فردی غیر پیامبر – صلی الله علیه و سلم – است و از مسأله مورد نزاع به مسألة دیگری منتقل شدند که توسل به غیر پیامبر خدا – صلی الله علیه و سلم – بود که برای – صحت – آن هیچ دلیلی وجود ندارد، زیرا آنها تصریح کردند که نمیتوان قیاس مع الفارق کرد.[40] پس برای ما جایز نیست که بگوییم: خدایا ما به وسیلة پیامبرت نوح از تو مسألت میکنیم و به تو رو میکنیم ای پیامبر خدا! ای نوح! یا این که بگوییم: [خدایا] ما از تو طلب میکنیم و به وسیلة پیامبرت، ابراهیم خلیلالله یا موسی کلیم الله یا عیسی روح الله به سوی تو روی میآوریم. علیرغم اینکه وجه مشترک میان همة آنها پیامبری است. علاوه بر آن در حضرت ابراهیم – علیه السلام – صفت دوستی، در حضرت موسی – علیه السلام – صحبت کردن [با خدا] و در حضرت عیسی – علیه السلام – روح خدا و کلمة او بودن است. پس ما حق نداریم که چنین بگوییم زیرا این امر [در قرآن و سنت] نیامده است و ما به چیزی که در آنها نیامده باشد، نیازی نداریم. قیاس فقط برای کسی جایز است که در مورد امری که دربارة آن نصی وجود ندارد به حکم نیاز دارد[41]. پس کسی که قیاس میکند، هرگاه [نص مورد نظر] را یافت، دیگر قیاس کردن در آن امر برای او حلال نیست و ما به قول ساختگی که به شرک میانجامد، نیازی نداریم. به ویژه اینکه دربارة آن احادیثی به ما رسیده است و اینکه [شرک] در میان این امت پوشیدهتر از راه رفتن مورچه است[42] و این امت به هفتاد و سه فرقه تقسیم شده است که جز یکی [از آنها] همگی در آتشند[43]. آن فرقه ناحیه کسانی هستند که به آنچه پیامبر – صلی الله علیه و سلم – و یارانش بدان معتقد بودند، ایمان دارند [و بدان عمل میکنند.] رابعاً: وسیله این نیست که بنده، غیر خدا را بخواند و نیاز خود را – که جز خداوند تبارک و تعالی کسی قادر به برآورده کردن آن نیست – از کسی که قادر به وجود آوردن نفع، ضرر، مرگ، حیات و ... نیست[44]، طلب کند:{ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ }(حتی اگر هم مگس چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او باز پس گیرند و برهانند.) سورة حج آیه 73 [همچنین آنان [مردگان] قادر به دفع دزدی که تابوت یا آنچه بر روی قبر میگذارند از قبیل: تخم شتر مرغ و ... را میدزدد، نیستند.][45]
احادیث ضعیف یکی از مطالبی که دربارة جایز بودن خواندن غیر خدا در هنگام سختیها علیه ما به آن استناد میکنند، این حدیث پیامبر – صلی الله علیه و سلم – است که [عبدالله] بن مسعود آن را روایت کرده است: «إذا انفلتت دابه أحدکم فی الأرض فلاه فلیناد یا عبادالله احبسوا»: (هرگاه چهار پای یکی از شما در زمین پا به فرار گذاشت، پس باید فریاد بزند ای بندگان خدا [آن را] بگیرید[46].) در روایت دیگری آمده است: «إذا أعیت فلیناد یا عباد الله أعینوا» : (هر گاه [چهارپای یکی از شما] خسته و ناتوان شده پس فریاد بزند: ای بندگان خدا، کمک کنید.) این امر، [استناد به این دو حدیث برای اثبات عقایدشان] نشانه جهل و گمراهی آنهاست. زیرا آنچه در این دو حدیث آمده هیچ ربطی به توسل و وسیله ندارد. زیرا وسیله به معنای آن اعمالی است که انسان را به خداوند -عزّوجل – نزدیک کند، در حالی که این [امر توصیه شده در حدیث] نزدیکی [به پروردگار] نیست. ثانیاً: این دو حدیث هیچکدام صحیح نیستند. طبرانی، حدیث اول را در (الکبیر) با سند منقطع از عتبه[47] - رضی الله عنه – روایت کرده است[48]. نووی – رحمه الله - حدیث رم کردن چهار پا را به ابن سنی نسبت داده است که در سند آن معروف بن حسان وجود دارد. ابن عدی دربارة او میگوید: «او منکر الحدیث است.»[49] این دو حدیت علیرغم ضعفشان و حدیثی که قبل از آنها ذکر گردید، هیچ دلیلی بر [صحت] خواندن مردگانی، مانند عبدالقادر گیلانی از فاصله دور و حتی [از کنار قبر او] نیست و جز خدا نباید کسی - حتی از انبیا و اولیا - را خواند. نهایت این امر آن است که خداوند – عزوجل – در میان بندگانش کسانی را قرار داده است که جز او – سبحانه - کسی آنها را نمیشناسد:{وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلا هُوَ }(لشکرهای پروردگارت را جز او نمیداند) سورة مدثر آیه 31 هر گاه کسی برای کمک خواستن، فرد مشخصی را با نام صدا بخواند، پس در حقیقت بر رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – دروغ بسته است و کسی را خوانده است که به خواندن او امر نمیشود. معنای حدیث، [خواندن غیر خدا] در همة حرکات، سکون، نشست و برخاست نیست. بلکه با فرض صحت این حدیث، این امر زمانی برای فرد، مباح است که در حمل کالایش یا رم کردن چهارپایش[50] به کمک نیاز داشته باشد. ثالثاً: خداوند – تعالی – میفرماید{الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا } (امروز [احکام] دین شما را برایتان کامل کردم [با عزت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان] نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را [به عنوان آئین خدا پسند] برای شما برگزیدم.) سورة مائده آیه 3 پس بعد از آنکه [خداوند] با فضل و رحمتش آن را کامل نمود، جایز نیست امری را که جزو آن نیست، در آن وارد کنیم و اموری را با آن مقایسه کنیم که امکان قیاس آنها وجود ندارد.[51] رابعاً: اگر حدیث صحیح با اصول شریعت تناقض داشته باشد، به آن عمل نمیشود. [علما] میگویند:حدیث صحیحی که به آن عمل میشود عبارت است از حدیثی که فرد عادل و دارای قوت حافظه و ثبت [حافظه] از فردی مانند خودش آن را روایت کرده باشد و دارای شذوذ و ضعف نباشد. پس چگونه میتوان به حدیثی که در آن امری آمده است که هیچ دلیل مطابق، تضمینی و التزامی در آن نیامده است، عمل کرد[52]. پس این همان بهتان است. خامساً: آنها دیدگاههای[53] خود را با ذکر [آرای] کسانی که به آنها معتقدند مستدل میکنند و این اعمال را به آنها نسبت میدهند و هر کدام از آنها تعریف میکنند که از فلان شخص [مرده] طلب یاری کردهاند و آن [مرده] به آنها کمک کرده و مشکلشان را حل کرده است. پس اگر شخصی بگوید: «خدایی که ملکوت همه جهان در دست اوست، [از این شرک] منزه است، خدایا تو پاک و منزهی! این بهتان و افترای بزرگی است.» بر او شورش نموده و او را اخراج و به بدعت گذاری متهم میکنند و میگویند اینکه اولیای خدا، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین میشوند، معلوم است. اگر چنین بگویند، [ما جواب میدهیم] بله اما هیچ کدام از آنها به اندازة یک دانه خردل، قدرت و حکومت ندارد. خداوند میفرماید:{ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (١٣)إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ } (آن کسی که [درازی و کوتاهی شبها و روزها، نظام نور و ظلمت و حرکات دقیق ماه و خورشید را سروسامان داده است.] الله است که خداوندگار شماست و مالکیت [جهان هستی] از آن اوست و به جز او کسانی که به فریاد میخوانید [و پرستش مینمایید] حتی مالکیت و حاکمیت پوستة نازک خرمائی را ندارند. اگر آنها را [برای حل مشکلات و رفع گرفتاریهای خود] به فریاد بخوانید، صدای شما را نمیشنوند. و [به فرض] اگر هم بشنوند، توانایی پاسخگویی به شما را ندارند و [علاوه بر این] در روز قیامت شرک ورزی شما را ردّ میکنند.) سورة فاطر آیه 13 و 14 [از میان آنها][54] کسانی که ادعای علم و انصاف[55] و [سعه صدر][56] دارند، میگویند این آیات دربارة بت پرستان[57] نازل شده است. [اگر به او گفته شود، ود، سواع، یغوث و یعوق نام مردان پرهیزگار بوده است و این آویزان کردن پارچههای روی قبرها و خواندن مردگان همان عمل بتپرستان است، و دانشمندان معتقدند که عام فقط سبب نیست. برای مثال اینکه [چارهای بیندیشیم تا امانت را بر نگردانیم[58].] و اگر کسی به ما گفت: [که][59] امانت را بر گردانید که خداوند میفرماید:{ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا } (بیگمان خداوند به شما [مؤمنان] دستور میدهد که امانتها را [اعم از آنچه خدا شما را در آن امین شمرده، و چه چیزهایی که مردم آنها را به دست شما سپرده و شما را در آنها امین دانستهاند] به صاحبان امانت برسانید.) سورة نساء آیه 58 نمیتوان گفت این آیه [فقط] دربارة کلید کعبه نازل شده است و نمیتوان به طور عموم به آن استدلال کرد. همچنین نمیتوان گفت این آیه دربارة بتپرستان نازل شده است. در حالی که خود شما عمل آنها را مرتکب میشوید و میگویید که ما مشرک نیستیم. در احادیث قدسی از پیامبر – صلی الله علیه و سلم – روایت شده است که ایشان فرمودند: خداوند میفرماید: (أنا و الجن و الإنس فی نبأ عظیم أخلق و یعبد غیری و أرزق و یشکر غیری): (من و جن و انسانها در نباء عظیم [خبر بزرگ] هستیم. من خلق میکنم و دیگران [غیرمرا] میپرستند. من روزی میبخشم و دیگران [غیرمرا] شکر میکنند[60].) حاکم، ترمذی و بیهقی در (شعب الإیمان) آن را از أبی الدرداء – رضی الله عنه – روایت کردهاند. وی در جواب این استدلالها میگوید که امت اسلامی این کار [توسل] را میکنند و همة امت بر گمراهی اتفاق پیدا نمیکنند و نتیجه [قبول] آن [استدلالها] گمراه و نادان دانستن پیشینیان است.][61] ما در جواب [این شبهه] میگوییم: اما اینکه امت اسلامی این کار را میکرده است ، دروغی است که به آن نسبت داده میشود[62]. کتب حدیث و تفسیر در دسترس [همگان] هستند. در [هیچکدام از] آنها نیامده است که خواندن غیر خدا – عزوجل – در اموری که جز او کسی بر انجام آنها توانا نیست، جایز و مباح است[63]. بلکه آیات روشن قرآن، احادیث پیامبر و اقوال علما بر این امر دلالت دارند که بیتردید این امر شرک است. خداوند – تعالی – به پیامبرش میفرماید:{ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا } (بگو بیایید چیزهایی را برایتان بیان میکنم که پروردگارتان بر شما حرام کرده است، اینکه هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهید.) سورة انعام آیه 151 همچنین میفرماید:{ وَقَضَى رَبُّكَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِيَّاهُ }([ای انسان] پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید.) سورة اسراء آیه 23 . و احادیث و نوشتههای علما با کتاب خدا تضاد و تناقضی ندارند. سادساً: در اینکه[64] آیا توسل به یکی از مخلوقات خداوند – تعالی و تقدس – مکروه یا حرام است، اختلاف وجود دارد. قول مشهورتر آن است که [این کار] حرام است. همچنان که ابومحمد[65] عز بن عبدالسلام در (فتاوی) میگوید: «در حقیقت، توسل به مخلوقات خداوند، پیامبران و دیگران جایز نیست.» در اینکه آیا توسل به پیامبر – صلی الله علیه و سلم – حرام یا مکروه است، علما با هم اختلاف دارند[66] اما قول ابو حنیفه و یارانش – رحمهم الله – [مبنی بر حرمت این امر] مقدم و ارجح است.[67] سابعاً: از کسانی که [به آنها معتقدند، میخواهند به آنها فرزندی بدهد و برای آنها زاویههایی تعیین و بنا کردهاند که در آن طبل، بیرق، دف و چکشهای آهنی برای خودزنی میگذارند[68]. همچنین در آن افرادی هستند که خود را به آن شخص منسوب میکنند. مانند علوانیه، قادریه، و رفاعیه و نامهایی که هیچ حجتی از جانب خدا دربارة آنها وجود ندارد.][69] [و خودشان را به بندگی آنها نسبت میدهند مانند: بندة فلان و فلان][70] در حالیکه خداوند ما را مسلمان نامیده است. خداوند – تعالی میفرماید:{هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا } (او [خدا] شما را قبلاً [در کتابهای پیشین] و در این [واپسین کتاب] مسلمین نامیده است.) سورة حج آیه 78[71]. [خداوند در کتابهای نازل شده مانند تورات، انجیل و در این قرآن آنها را مسلمان نامیده است.] پس آنچه را که بهتر بود به آنچه که پستتر بود، تبدیل کردند. اگر فرد معتقد به این شخص بیمار شد، خانوادة او برایش نذر میکنند و پیوسته از آن شخص شفای[72] او از بیماری و دفع مصیبت را میخواهند. این اعتقادات در میان علما و مردم [مکه بیشتر][73] رواج پیدا کرده است. در حقیقت عادتها بر آنان غلبه پیدا کرده و عقلهای آنان را از درک مقصود و هدف کتاب خدا [قرآن]، سنت و کلام علمای[74] دین باز داشته است. [این امر را در هیچکدام از کتابهای اصول و فروع نیافتهاند. خداوند آنها را از این لکه ننگ حفظ کند، آنچه در صفحات پیشین بدان استدلال کردند، دلیلی بر توسل به مردگان معلوم الحال نیست. زیرا آنان در بالاترین قسمتهای بهشت هستند. پس چگونه [سخن] افرادی غیر از آنان [علما] که وضعیت خود در آخرت و عاقبت را نمیدانند که کجا یا چگونه[75] خواهد بود، میتوانند دلیلی بر خواندن غیر خدا در سختیها و نامیدن آنها به وسیله و استدلال به آنان باشد. خداوند پاک و منزه است. این بهتان، افترایی بزرگ و تحریف کلام از جایگاه آن است.][76]
[1]- عبارت داخل کروشه از روی نسخه (ج) به متن محقق افزوده شد. اين عبارت در نسخههای اصل، (الف) و (ب) يافت نشد. [2]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ب) از قلم افتاده است. [3]- او احمد بن محمد بن حمدان ابوحسين بغدادی قدوری میباشد که رهبری حنفیهای عراق را عهدهدار شد، در سال 428 ه.ق. در گذشت. نگا: تذکره الحفاظ. (3/1086) [4]- نگا: مجموع الفتاوی لابن تيميه. (1/202 – 203) [5]- ابن ماجه (شماره 778)، امام احمد در مسند (3/22)، نسائی در الیوم و اللیله (84 و 85) آن را آوردهاند. بوصيری در زوائد ابن ماجه (1/98) میگويد: (اين اسناد دارای سلسلهای از ضعيفان است. عطيه همان عوفی است. و فضيل بن مرزوق و فضل بن موفقه همه ضعیف هستند. ابن تیمیه نیز آن را ضعیف دانسته است. نگا: قاعده فی التوسل و الوسیله (ص 215) تحقیق / ربیع المدخلی، البانی در سلسله الاحادیث الضعیفه (شماره 24) آن را ضعیف دانسته است. [6]- عطیه بن سعد العوفی؛ ابن حجر درباره او میگوید: (بسیار راستگوست که بسیار خطا میکند. و شیعه مدلسی است.) نگا: التقریب، (شماره 4616) تحقیق محمد عولمه. [7]- لفظ (وعد) از روی نسخه (الف) به متن اضافه شده است. این کلمه در نسخه اصل از قلم افتاده است. [8]- کلمه [انما] در نسخه (ج) یافت نشد. [9]- امام احمد در المسند (4/138) نسائی در (الیوم و اللیله) شمارههای (69، 660 و 664) و ابن ماجه (شماره 1385) آن را تخریج کردهاند. ترمذی درباره آن میگوید: [اين حديث] حسن، صحیح و غریب است.» کلام شیخ الإسلام ابن تیمیه درباره این حدیث را در (التوسل و الوسیله) ص (185-198) بخوانید. البانی در صحیح جامع الصغیر (شماره 1290) آن را تصحیح کرده است. [10]- عبارت (عثمان بن حنیف) از روی نسخة (ج) به متن محقق افزوده شد. در نسخههای اصل و (الف) به جای (عثمان بن حنیف) نام (عمران بن حصین) آورده شده است. [11]- عبارت داخل کروشه که از روی نسخههای (الف) و (ج) تصحیح شده است چنین میباشد: (هو سؤال الله وحده أن یشفع فیه نبیه) اما در نسخه اصل به جای این عبارت چنین آمده است: (هو رسول الله – صلی الله علیه و سلم – و إن شفعه فیه نبیه) اما در نسخه (ب) این عبارت به این صورت آورده شده است: (سأل الله أن یشفع فیه نبیه .) [12]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ج) از قلم افتاده است. [13]- عبارت داخل کروشه در نسخه محقق که از روی نسخه (ب) و (ج) تصحیح شده است، چنین است: (فأین هذا من ...) اما در نسخة اصل و (الف) این عبارت به صورت (وهی) آمده است. [14]- در نسخه (ج) پس از این جمله عباراتی آمده است که در هیچکدام از نسخههای اصل، (الف) و (ب) یافت نشد. این عبارت چنین است: (والذی وردت النصوص الصریحه الصحیحه فی تحریه کما فی السنن أنه – صلی الله علیه و سلم - «لعن زائرات القبور و المتخذین علیها المساجد و السرج».) [15]- در حاشیه نسخه (الف) آمده است: (هنا سقط بین .) [16]- در نسخه محقق آمده است: (أن حدها کلّها ...) اما این عبارت در نسخه (ج) چنین آورده شده است: (حدودها بأنها ما ... .) [17]- عبارت بین دو کروشه که در نسخه (ج) از قلم افتاده است، چنین است: (ویضاف إلی عمارتها دعاء أصحابها)، در نسخه (ج) به جای این جلمه عبارتی آورده شده است که در هیچکدام از نسخههای اصل، (الف) و (ب) یافت نشد: (و ارتکاب الکبائر و البناء علی القبور و نحوه جنی علی الأمه أعظم البلاء من دعاء أصحابها .) [18]- در نسخه محقق آمده است: (و کتب الرقاع فیها) اما در نسخه (ج) آمده است: (و کتب الرقاع لهم .) [19]- در نسخه محقق چنین آمده است: (افعل کذا و کذا [و بهذا] ... .) [20]- در نسخه (ج) پس از این کلمه عبارت: (یقتضیها السیاق) به متن افزوده شده است. [21]- در نسخه (ج) پس از این عبارت، کلمه (و زیارتها) افزوده شده است. [22]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ج) یافت نشدکه در کلام ابن القیم رحمه الله آمده است: (و ما أمر به و نهی عنه .) [23]- عبارت داخل کروشه از نسخه (ج) به متن افزوده شده است که با متن سازگاری دارد. این عبارت در کلام ابن القیم – رحمه الله – نیز وجود دارد. [24]- در نسخه محقق که از روی نسخة اصل و کلام ابن القیم – رحمه الله – تصصیح شده است، لفظ (جمع) و در نسخه (ج) کلمه (قارن) ذکر شده است. [25]- نگا: إغاثه اللهفان لابن القیم (1/195)نشر دارالمعرفه. [26]- احمد در مسند (6/371 – 372) و حاکم، شماره (7885) و بیهقی (3/216) آن را تخریج کردهاند. حاکم گفته است: اسناد آن صحیح است. البانی در السلسله الصحیحه (شماره 136) آن را صحیح دانسته است. [27]- نگا: الدر المنثور: (1/76) [28]- در نسخه محقق آمده است: (فإن مستهله ...) اما در نسخه (ج) آمده است: (... قوله ...) [29]- این کلمه در نسخههای (الف) و (ب) از قلم افتاده است. [30]- در نسخه (ج) پس از این جمله، عبارت زیر نیز افزوده شده است: (بنبیک محمد – صلی الله علیه و سلم – نبی الرحمه.) [31]- در نسخه محقق آمده است: (فسؤال ...) اما در نسخههای (الف) و (ب)، به جای آن کلمة (فسأل) آمده است. [32]- در نسخه محقق آمده است: (... خطاب [معاشر قوله] ...) اما در نسخههای (الف) و (ب) به جای عبارت داخل کروشه کلمة (الحاضر) که تفسیر کلمه معاشر میباشد، آمده است. [33]- نگا: سنن ترمذی (شماره 968 و 969.) [34]- عبارت داخل کروشه در نسخه ج از قلم افتاده است و به جای آن چنين آمده است: (لا للمخلوق و توجه إلیه بدعاء نبیه بدلیل مایأتي بعد، و قوله: یا محمد إنی أتوجه بک إلی ربی فی حاجتی هذه لتقضی اللهم شفعه فی.) [35]- در نسخه محقق آمده است: (و أما الغائب أوالمیت) اما در نسخه ج آمده است: (أما الغائب و المیت.) [36]- در نسخه محقق آمده است: (و أن یدعو لهم فی الاستسقاء ...) اما در نسخه (ج) آمده است: (... و طلبوا منه أن یدعو لهم.) [37]- در نسخه محقق آمده است: (و أحرص اتباعاً لملته) اما در نسخه (ج) چنین آمده است: (... علی اتباع ملته ... .) [38]- کلمة (من) در نسخه (ج) از قلم افتاده است. محقق معتقد است که بهتر و واضحتر آن است بگوییم: (وهم خیر القرون) [39]- صحیح بخاری حدیث شماره (3650)، صحیح مسلم حدیث شماره (2535) [40]- در نسخه محقق لفظ (فارق) بدون (الف) و لام آورده شده است. اما این کلمه در نسخه (ج) دارای (الف) و لام است. [41]- در نسخه محقق که از روی نسخههای (الف)، و (ب) و (ج) تصحیح شده است، چنین آمده است: (... فی حکم لایوجد فیه نص ... .) [42]- ابویعلی در مسندش (شماره 58)، نسائی در عمل الیوم و اللیله (شماره 286)، ابن المنذر و ابن أبی حاتم آن را تخریج کردهاند. چنانکه در الدر المنثور (4/54) آمده است. [43]- ابو داود (شماره 4597) و احمد (4/102) آن را تخریج کردهاند. البانی در السلسله الصحیحه شماره (240) آن را (حسن) دانسته است. [44]- این عبارت در نسخه محقق که از روی نسخه اصل و نسخه (ج) تصحیح شده است، چنین آمده است: (لایقدر علی وجودها) اما در نسخه (ب) آمده است: (ایجادها) [45]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ج) از قلم افتاده است . [46]- طبرانی در الکبیر (10/267) و أبویعلی در مسند (9/177) آن را تخریج کردهاند. هیثمی در مجمع الزوائد (10/132) میگوید: « در سلسله راویان آن، معروف بن حسان وجود دارد که ضعیف است. [47]- در نسخه (ج) این اسم، «عقبه» ذکر شده است که از روی نسخه اصل و معجم کبیر طبرانی تصحیح گردید. [48]- امام – رحمه الله – لفظ حدیث را ذکر نکرده است و آن چنین است: «إذا أضل أحدکم شیئاً أو أراد أحدکم عوناً و هو بأرض لیس بها أنیس، فلیقل: یا عبادالله أعینونی! فأن لله عباداً لا نراهم.» «هرگاه یکی از شما چیزی را گم کرد, یا در سرزمینی که هیچ آشنایی در آن نیست به کمک نیاز داشت, پس بگوید: ای بندگان خدا به من کمک کنید! بیتردید خداوند بندگانی دارد. که ما آنها را نمیبینیم.» طبرانی در الکبیر (17-117/118) آن را تخریج کرده است. این حدیث به علت انقطاع بین عتبه و راوی قبل از آن یعنی زید بن علی بن الحسین ضعیف است. [49]- نگا: الکامل لابن عدی (5/325) [50]- کمله داخل کروشه در نسخه (ج) از قلم افتاده است. [51]- در نسخه محقق آمده است: (و نفیص ما لا یقاس علیه) اما همین عبارت در نسخه ج چنین آمده است: (و نقیس ما لا قیاس علیه.) [52]- متن عربی آن چنین است: «فکیف العمل بالحدیث المتکلم فیه بما لایدل علیه دلاله مطابقه، ولاتضمن، ولاالتزام، فهذا هو البهتان.» [53]- این عبارت درنسخه محقق از روی نسخههای اصل و (الف) تصحیح شده است، چنین آمده است: (أنهم عمروا مواقفهم ...) همین عبارت در نسخه (ب) به صورت (.... عمروا مواقعهم ... ) و در نسخه (ج): (دعموا إجابتهم) و ر الهدیه السنیه به صورت (زعموا موافقتهم) آمده است. [54]- این عبارت از روی نسخههای (الف) و (ب) به نسخه محقق اضافه شده است. [55]- در نسخه محقق آمده است: (فإن [منهم] من یدعی العلم و الانصاف ...) اما در نسخه (ج) این عبارت چنین آمده است: (ویکون جواب من یدعی العلم ... .) [56]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ج) از قلم افتاده است. [57]- در نسخه محقق که از روی نسخه (ب) تصحیح شده است، این کلمه (عباد الأصنام) آورده شده است که صحیحتر به نظر میرسد اما در نسخه اصل «عباده الأصنام» آمده است. [58]- عبارت داخل کروشه در نسخه محقق که از روی نسخه (الف) و (ب) تصحیح شده است چنین آورده شده است؛ (نتحیل ألاّنؤدی الأمانه) اما در نسخه اصل این عبارت چنین آورده شده است: (لایحل إلا نؤدی .) [59]- عبارت داخل کروشه، (أن) از روی نسخه (الف) به متن افزوده شده است. [60]- بیهقی در شعب الایمان (شماره 4563)، طبرانی در مسند الشامیین (2/93) شماره 975 و حاکم وترمذی در نوادر الأصول (2/301) آن را تخریج کردهاند. سیوطی در الدر المنثور (7/625) دربارة آن میگوید: «طبرانی در مسند الشامیین، حاکم در التاریخ و بیهقی در شعب الإیمان آن را تخریج کردهاند.» [61]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ج) یافت نشد به جای آن، این متن آمده است: (فیقال له: «العبره بعموم اللفظ لابخصوص السبب» و من المکابره أن یعمل شخص کعمل المشرکین أو أشد ثم یقول أنا لست بمشرک، فلم یبق لهذا الزاعم ما یتشبث به إلاّ قوله بأن الأمه مطبقه علی هذا، و الأمه لا تجمع علی ضلاله فیلزم تضلیل الأمه و تسفیه الآباء.) [62]- در نسخه محقق آمده است: (و جوابه: أما أن الأمه مطبقة علی هذا فکذب علیها) اما این عبارت در نسخه (ج) به این صورت آمده است: (و جوابه: أن هذا کذب علی الأمه.) [63]- در نسخه محقق این عبارت چنین آمده است: (هذا کتب الحدیث و التفسیر لیس فیها یجوز أن یُدعَی غیرُ الله – عزوجلَّ – بما لایقدر علیه إلاّ هو – تعالی - ...) اما در نسخه (ج) این عبارت این گونه آورده شده است: (و هذه کتب الحدیث و التفسیر کلها تنص علی أن لایجوز أن یدعی غیر الله – عزوجل – بما لایقدر علیه إلاّ هو – تعالی ...) [64]- در نسخة محقق آمده است: (... أنه قد اختلفوا فی ...) اما در نسخه (ج) همین عبارت به صورت (و أنهم ...) آمده است. [65]- در نسخه محقق آمده است: (العزبن عبدالسلام) اما در نسخه اصل و نسخه (الف) (عبدالعزیزبن ...) آمده است. [66]- نگا: قاعده جلیله فی التوسل و الوسیله لابن تیمیه (ص 285) تحقیق / ربیع المدخلی. [67]- نگا: فصل (نهی از سوگند دادن خداوند به مخلوق) از همین کتاب. [68]- در نسخه محقق آمده است: (ویفعلون) اما در نسخه (الف) چنين آمده است: (ویجعلون) . [69]- در نسخه (ج) آمده است (یعتقدون فیه السر و البرکه و یعبدونهم و یبنون لهم الزوایا و یعمرونها بآلات الطرب و اللهو و مطارق الحدید یضربون بها أنفسهم و من أولئک جماعه یعرفون بالعلوانیه و القادریه و الرفاعیه و أشباههم و هذه أسماء ما أنزل الله بها من سلطان.) [70]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ج) از قلم افتاده است. [71]- در نسخه (ج) آمده است: قال الله تعالی:{مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا } سورة حج آیه 78 [72]- عبارت داخل کروشه: (فی الکتب المنزله کالتوراه و الإنجیل و فی هذا القرآن) در نسخه (ج) از قلم افتاده است. [73]- در نسخه محقق عبارت: (أن یشفی) و در نسخه (الف) (أن یشفی) آمده است. [74]- عبارت داخل کروشه در نسخه (ج) از قلم افتاده است. [75]- در نسخه محقق عبارت (... أم کیف ...) و در نسخه (ب) (... و کیف ...) آمده است. [76]- از اول کروشه تا اینجا در نسخه ج وجود ندارد.
از کتاب: الوهیت در پرتو قرآن و سنت، تألیف: امام عبد العزیز بن محمد بن سعود رحمه الله (متوفی 1218 هـ)، تحقیق: عبدالله بن زید بن مسلم ال مسلم مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|