|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>امام حسین رضی الله عنه > حركت امام حسین رضی الله عنه به سوی كوفه
شماره مقاله : 8169 تعداد مشاهده : 306 تاریخ افزودن مقاله : 15/9/1389
|
حركت امام حسین رضی الله عنه به سوی كوفه محدث عباس قمی و نویسندهی شیعی عبدالهادی الصالح نقل كردهاند كه وقتی امام حسین رضی الله عنه خواست از مكه خارج شود طواف و سعی نمود و موهایش را كوتاه و از احرامش خارج شد، چون از بیم دستگیر و یا كشته شدن نمیتوانست در مكه حجش را تمام كند؛ لذا در هشتم ذی الحجه یارانش را جمع كرد و سخنرانی نمود و گفت: سپاس خدای را، آنچه خداوند بخواهد همان خواهد شد و هیچ نیرو و قدرتی نیست مگر قدرت و نیرویی كه خداوند بدهد و درود خداوند بر پیامبرش كه خط مرگ را برای فرزندان آدم ترسیم كرده است و گردنبند برای گردن دختران شایسته است. ای وای! كه چه قدر شوق پیوستن به گذشتگانم به شوق رسیدنِ یعقوب به یوسف شباهت دارد و برای من قتلگاهی است كه قطعاً با آن رو برو خواهم شد، آن برایم از زندگی بهتر است. و چنان است كه گویا میبینم اعضای بدنم در صحرای عسلان، بین نواویس و كربلاء تكه تكه میشوند، و از روزی كه خداوند به نوشتن آن راضی شده نجات و راه فراری نیست. و ما اهل بیت به آن راضی هستیم و بر مصیبت آن صبر میكنیم و به ما پاداش صابران داده خواهد شد([1]). احمد راسم نفیس گوید: فرزدق، شاعر معروف، به كاروان امام حسین رضی الله عنه بر خورد نمود پس از سلام به امام گفت: ای فرزند رسولالله صلی الله علیه و سلم پدر و مادرم فدایت، چه چیز موجب شده مراسم حج را بجا نیاوری؟ امام گفت: اگر عجله نمیكردم دستگیر میشدم. امام از فرزدق پرسید: مردم چگونهاند؟ گفت: قلبهایشان با توست و شمشیرهایشان علیه تو، امام گفت: راست گفتی و آینده از آن خداست و او را هر روز فرمانی است. اگر تقدیر بر آن باشد كه ما دوست داریم و میپسندیم كه خدا را بر نعمتهایش ستایش میگوییم و او بر ادای شكر و سپاسگزاری یاری دهنده است و اگر تقدیر بر خلاف امید و آرزوی ما رفته باشد كه هر كس نیتش بر حق و سرشتش بر تقوا باشد، از هدفش دور نخواهد شد([2]). علی بن موسی بن جعفر بن طاووس حسینی(شیعی) مینویسد: راوی گوید: امام حسین رفت تا اینكه در دو مرحلهای كوفه رسید در آنجا حر بن یزید با هزار جنگجو آمد، امام گفت: آیا برای دفاع و همراهی ما آمدهاید یا بر علیه ما و برای مقابله با ما؟ گفت ای ابو عبدالله برای مقابله آمدهایم. امام گفت: لاحول و لاقوة إلا بالله العلی العظیم و سپس سخنانی بینشان رد و بدل شد تا این كه امام به او گفت: اگر شما بر خلاف چیزی هستید كه در نامههایتان است- و بدستم رسیده و من به خاطر آن آمدهام- كه شما را بحال خودتان میگذارم و برمیگردم. اما حر بن یزید و یارانش امام را نگذاشتند بر گردد. و حر به امام گفت: ای پسر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم راهی در پیش گیر كه نه به كوفه بروی و نه بسوی مدینه، تا من نزد ابن زیاد عذری داشته باشم كه تو با من مخالفت كردی لذا امام به سمت چپ حركت كرد تا به «عذیب الهجانات» رسید([3]). آیت الله محمد تقی آل بحرالعلوم گوید: امام حسین؛ با ازار و رداء بدن را پوشاند و دمپایی در حالی كه به بند شمشیرش تكیه زده بود، بیرون آمد و رو به مردم كرد و پس از حمد و ثنای خداوندگفت: «این سراشیبی به سوی خداوند است و من نامه هایتان را كه در آن نوشته بودید؛ بیا كه ما امامینداریم شاید خداوند ما را بوسیلهی تو بر هدایت جمع كند، را آورده ام. اگر شما بر آنچه گفته اید، هستید، من آمده ام لذا به من عهد و پیمانی بدهید كه به آن اطمینان كنم و اگر ازآمدنم، نا خرسندید به جایی بر میگردم كه از آن آمدهام، همه سكوت كردند در این وقت حجاج بن مسروق جعفی اذان گفت. امام حسین رضی الله عنه به حربن یزید گفت: آیا تو با یارانت نماز میخوانی؟ حر بن یزید گفت: خیر! همهی ما پشت سر شما نماز میخوانیم، لذا همه پشت سر امام حسین، نماز خواندند امام پس از نماز رو به مردم كرد و حمد و ثنای خداوند را گفت و بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و گفت: ای مردم اگر از خداوند بترسید و با تقوا باشید حق را برای صاحبش بشناسید برای خداوند پستدیدهتر است و تردیدی نیست كه ما اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به ولایت این امر از این مدعیان، سزاوارتریم؛ اما اگر شما ما را ناپسند میشمارید و از حق ما خودتان را به نادانی میزنید و اكنون نظرتان عوض شده و غیر از آن است كه در نامههایتان نوشتید بر میگردم. حر گفت: نمیدانم منظور شما ازاین نامههایی كه میگویی چیست؟! در این هنگام امام به عقبه بن سمعان دستور داد خرجینی كه پر از نامه بود بیاورد. حر گفت: من از كسانی كه به تو نامه نوشتهاند نیستم و به من دستور داده شده كه اگر تو را ببینم تا نزد ابن زیاد در كوفه نبرم رها نكنم. امام گفت: مرگ از این برایت بهتر است، و به یارانش دستور داد سوار شوند زنان هم سوار شدند این جا بود كه نگذاشتند امام به مدینه بر گردد. امام به حر گفت مادرت به عزایت بنشیند از ما چه میخواهی؟ حر گفت: اگر كسی غیر از تو –هر كس میبود- در چنین حالتی مرا به نام مادرم نفرین میكرد من هم او را نفرین میكردم اما سوگند بخدا نمیتوانم نام مادرت را جز بخیر و نیكی ببرم لیكن راهی را در پیش گیر كه بین ما و تو انصاف رعایت شده باشد، و به سمت كوفه و مدینه نرو تا موضوع را به ابن زیاد بنویسم؛ شاید خداوند عافیت را نصیب ما كند و من به چیزی گرفتار نشوم كه ناخوشایندی به تو رسد([4]). این واقعیت را كه امام حسین رضی الله عنه پس از خیانت و رسوایی شیعیان، تلاش میكرد به محلی برگردد كه از آنجا آمده بود بسیاری از بزرگان شیعه نقل كردهاند كه از جمله میتوان از عباس قمیدر «منتهى الامال1/464 به نقل از نفس المهموم/170» و عبدالرزاق موسوی مقرم در «مقتل الحسین/183» و باقر شریف در «فی حیاة الامام الحسین 3/57» و احمد راسم نفیس در«علی خطی الحسین/102» و فاضل عباس حیاوی در «مقتل الحسین/11» و شریف الجواهری در «مثیر الاحزان/43» و اسد حیدر در «مع الحسین فی نهضته/165» و اروی قیصر قلیط در «خطب المسیرة الكربلائیة/49» و محسن الحسینی در «الامام الحسین بصیره و حضارة/82» و عبدالهادی صالح در «جریده الانباء الكویتیه یوم 17/5/1997» و عبدالحسین شرف الدین در «المجالس الفاخرة/87» و رضی قزوینی در «تظلم الزهرا از ص174» به بعد نام برد. «و عباس قمینقل میكند: حسینا رفت تا به قصر بنی مقاتل رسید، متوجه شد خیمهای زدهاند و نیزه نصب كردهاند. اسبی آماده ایستاده است، حسینا پرسید: این خیمه از كیست؟ گفتند: از عبید الله بن حر جعفی، امام حسین رضی الله عنه یكی از یارانش را كه حجاج بن مسروق جعفی نام داشت، به نزدش فرستاد؛ رفت و به آنجا رسید، سلام كرد و جوابش را داد. گفت: چه خبر؟ گفت: ای پسر حر! خداوند بزرگواری را به تو هدیه كرده، اگر قبول كنی؟ گفت آن چه بزرگواری است؟ گفت: این حسین بن علی است كه از تو میخواهد او را یاری كنی و اگر بدفاع از او بجنگی، پاداش داده میشوی. و اگر كشته شوی، شهیدی. عبیدالله بن حر گفت: سوگند به خدا، از كوفه بیرون نشدم مگر از بیم اینكه حسین وارد آن شود و من در آنجا باشم و او را یاری نكنم؛ چون در كوفه هیچ شیعه و دوستی ندارد مگر اینكه به دنیا گراییدهاند به جز كسی را كه خداوند حفظ كرده باشد نزد او برگرد و او را در جریان بگذار، پس از این بود كه امام حسین برخواست و كفش پوشید و با عدهای از براداران و اهلبیتش نزد او رفت، همینكه بر او وارد شد، عبیدالله بن حر ـ كه صدر مجلس بود ـ از جا پرید و دست و صورت امام را بوسید، امام حسین نشست و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: ای ابن حر، اهل شهر شما به من نامه نوشتند و خبر دادند كه همه بر حمایت من اتفاق نظر دارند و از من خواستند كه بیایم، اما در فعلا كه آمدم مسئله آنطور كه گمان میكردم، نیست و من از تو میخواهم كه ما اهل بیت را یاری كنی، اگر حق ما را ادا كنی، خداوند را سپاس میگوییم و اگر چنین نمیكنی از تو میخواهم كه از یاری دهندگان ما در طلب حق باشی. عبید الله گفت: ای فرزند رسول الله صلی الله علیه و سلم اگر در كوفه شیعه و انصاری میداشتی من از همه بیشتر تو را یاری میكردم، اما دیدم كه در كوفه شیعیان تو خانههایشان را از ترس شمشیرهای بنی امیه رها كردند، لذا دعوت امام را نپذیرفت و حسین رضی الله عنه رفت..»([5]).
([1])-منتهي الآمال1/453 و خير الاصحاب/33 ([2])-علي خطي الحسين/99-100 و الشيعه و عاشورا/178 بايد توجه داشت كه در اين جا نقل ميكنند كه امام ميگويد: «اگر تقدير بر آن شد كه ما دوست داريم...» و اين با آن چه عباس قمينقل كرده بود: «گويا ميبينم كه اعضاي بدنم تكه تكه ميشود...» تناقض دارد؟؟ ([3])-اللهوف بن طاووس/47 المجالس الفاخرة/87 ([4])-واقعه الطف بحر العلوم/191-192 ([5]) - عباسي قميدر منتهي الامال 1/466 و در پاورقي ص177 از نفس المهموم .
از کتاب: استشهاد حسین رضی الله عنه، (ترجمهی كتاب: من قتل الحسین؟)، تألیف: عبدالله بن عبدالعزیز، ترجمه: اسحاق دبیری (رحمه الله)، چاپ اول 1388/1430هـ، انتشارات حقیقت. مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|