|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره نمل > تفسیر سوره نمل از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرم دل
شماره مقاله : 820 تعداد مشاهده : 322 تاریخ افزودن مقاله : 10/7/1388
|
سوره نمل مکی و 93 آیه است
این سوره مکّی است و بعد از سورۀ شعراء نازل گردیده است. این سوره به شیوۀ سورۀ شعراء در ادای مطالب و مقاصد به پیش میرود. همچون سورۀ شعراء دارای یک دیباچه و یک پیرو است. در میان آن دو موضوع سوره مطرح میشود. داستانهائی هم در فاصلۀ دیباچه و پیرو قرار میگیرند که برای به تصویر کشیدن خود موضوع و تأکید آن کمک میکنند. در داستانها ایستـگاهها و چشم اندازهای معینّی هستند که موضعگیریهای مشـرکان مکـّه را با موضعگیریهای گذشتگان و پیشینیان ملّتهای گوناگون ییش از ایشان میسنجد و مقایسه میکند، تا از قوانین و سنّتهای خدا و از قوانین و سنتّهای دعوتها درس عبرت گرفته شود و دربارۀ آنها تدبّر و تفکّر گردد.
موضوع اصلی این سوره - همانند سـائر سورههای مکّی - عقیده است:
ایمان به خدا، و خدا را به یگانگی پرستیدن، و ایمان به آخرت، و ایمان به پاداش و پادافره و عقاب و عذای که در آخرت است، و ایمان به وحی و به این که غیب مربوط به خدا است و بس و کسی جز خدا غیب نمیداند، و ایمان به این که خـدا آفریدگار و روزی رسان و بخشنده نعمتها است، و دل را متوجّه شکر نعمتهائی که یزدان به مردمان عطاء فرموده است، و ایمان به این که جنبش و حرکت و قدرت و قوّت همه در دست خدا، و هیچگونه جنبش و حرکتی و هیچگونه قدرت و قوّتی دست نمیدهد و صورت نمیپذیرد مگر با اجازۀ خدا و استمداد از او.
داستانهائی برای اثبات این معانی و مفاهیم، و برای به تصویر کشیدن فرجام تکذیب کنندگان آنها، و فـرجام مؤمنان بدانها، ذکر میشود.
حلقهای از زنجیرۀ داستان موسی علیه السّلام به دنبال دیباچۀ سوره میآید، حلقۀ دیدن آتش و رفتن موسی به سوی آن، و فریاد زدن او از سوی جهان والای فرشتگان، و موظّف شدن موسی به رسالت و ارسال او به سوی فرعون و درباریانش. آنگاه روند قرآنی با شتاب خبر تکذیب آیات الهی از سوی فرعون و فرعونیان را اعلام میدارد. آیات الهی را فرعون و فرعونیان تکذیب کردند، هر چند به صدق آنها یـقین داشتند، و فرجام تکذیب را کاملاً میدانستند:
(وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ) (١٤)
ستمگرانه و مستکبرانـه معجزات را انکار کردند، هر چند که در دل بدانها یقین و اطمینان داشتند. بنگر سرانجام و سرنوشت تباهکاران چگونه شد؟ (مگر در دریا غرق نشدند و به دوزخ و اصل نگشتند؟). (نمل/١٢)
کار و بار مشرکان در مکّه با آیات روشن و روشنگر قرآن به همین منوال بود.
به دنبال آن اشارهای به نعمت خدا بر داوود و سلیمان - علیهما السلام - میشود، و بعد داسـتان سلیمان با مورچه، و با هدهد، و با ملکۀ سبا و قوم او میآغازد. در این داستان نعمت یزدان بر داوود و سلیمان و شکر نعت بجای آوردن آنان جلوهگر می آید. نعمت یزدان بر داوود و سلیمان نعمت علم و دانش و ملک و مملکت و نبوّت و رسالت بود، و به زیر فرمان سلیمان درآوردن جنّیان و پرندگان بود. در این داستان همچنین اصول عقیدهای خودنمائی میکند که هر پیغمبری دیگران را به سوی آن فرا خوانده است. مخصوصاً در این داستان اسقبال ملکۀ سبا و قوم او از نامۀ سلیمان که بندهای از بندگان یزدان است - و استقبال قریش از نامۀ خدا جلوه گر میآید. اینان نامۀ خدا را تکذیب و انکار میکنند، ولی آنان ایمان میآورند و تسلیم فرمان یزدان میشوند. خدا است که به سلیمان داده است آنچه داده است، و به زیر فرمان او در آورده است آنچه در آورده است. خدا است که مالک هر چیزی است و بر هر چیزی توانا است. خدا است که هر چیزی را میداند. ملک و مملکت و علم و معرفت سلیمان جز قطرهای از آن سرچشمۀ جوشانی نیست که هرگز خشک نمیگردد. به دنبال آن داستان صالح با قوم خود، یعنی قوم ثمود، قرار میگیرد. در این داستان توطئۀ مفسدان ایشان دربارۀ صاح و اهل و عیال و پیروان او آشکارا پیدا و هویدا است. از توطئۀ شبانۀ آنان برای کشتن صـالح، خدا چگونه صالح و مؤمنان همراه او را نجات میدهد، و قوم ثمود و توطئهگران همفکر و همرزم ایشان را نابود میسازد، سخن رفته است:
(فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا).
این، خانه های ایشان است که بر اثر ظلم و ستم فرو تپیده است و خالی از سکنه شده است. (نمل/٥٢)
قوم قریش علیه پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم توطئهچینی میکردند و شبانه برای دسیسهبازی و نابود سازی او گرد هم میآمدند، همان گونه که قوم ثمود علیه صالح و مؤمنان توطئه چینی میکردند و شبانه برای دسیسهبازی و نابودسازیشان دور هم جمع میشدند.
داستانها با ذکـر داستان لوط با قوم خود پـایان میپذیرند. قوم لوط میخواستند لوط و مؤمنان همرا او را از میان خود اخراج و تبعید کنند. به دلیل این که آنان مردمان پاکی هستند و پاک زندگی میکنند و از گناهان دوری میورزند! از فرجـام قوم لوط سخن میرود که پس از مهاجرت لوط از میان ایشان چه بر سرشان آمد و چگونه دمار از روزگارشان برآمد:
(وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ) (٥٨)
بر آنان باران (سنگ) را سخت باراندیم. باران بیم داده شدگان (به عذاب الهی) چه بد بارانی است!. (نمل/ ٥٨)
قوم قریش نیز تصمیم گرفتند که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را اخراج کنند. اندکی پیش از هجرت او توطئه کردند و تصمیم گرفتند وی را از میان خود برانند.
وقتی که داستانها پایان میپذیرند، پیرو با این سخن خداوند میآغازد:
(قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ) (٥٩)
(ای پیغمبر!) بگو: خدای را سپاس (میگویم کـه تباهکاران همچون قوم ثمود و گردنکشان همسان فرعونیان را به دیار عدم فرستاد، و از خدا درخواست مینمایم که نازل فرماید) رحمت و مغفرت خود را بر بندگان برگزیده خویش. آیا خدا (که این همه قدرت و نعمت و موهبت دارد) بهتر است (برای پرستش و کرنش) یا چیزهائی که انباز خدا میسازید (و فاقد نفع و ضرر هستند و چیزی از آنها ساخته نیست؟).(نمل /59)
آنگاه ایشان را به گشت و گذار در صحنههای جهان، و در اعماق نفس میبرد، و دست سازندۀ مدبّر و آفریدگار و روزی رسانی را بدیشان نشان میدهد که تنها او غیب را میداند و بس، و همگان به سوی او برمی گردند. سپس یکی از شرطها و نشانههای قیامت را و برخی از صحنههای قیامت را بدانان نشان میدهد، و ایشان را به تماشای چیزی میبرد که در آن روز بزرگ گریبانگیر تکذیب کنندگان قیامت میگردد.
آنگاه سوره را با آهنگ و نوای مناسب با موضوع سوره و فضای آن خاتمه میدهد:
(إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (٩١) وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ (٩٢) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (٩٣)
به من دستور داده شده است که تنها و تنها خداوند این شهر (مقدّس مکّه نام) را بپرستم. آن خداوندی که چنین شهری را حرمت بخشیده است (و آن را حرم امن و امان ساخته است و حرام فرموده است که با کشتن انسانی یا ظلم به کسی، و یا با ذبح حیوان و جانور پناهنده بدان، و یا این که بـا کندن درخت و گیاه بدان اهانت گردد. اما تصوّر نشود که فقط این سرزمین ملک خدا است، بلکه در عالم هستی) همه چیز از آن او است. و به من فرمـان داده شده است که از زمرۀ تسلیم شدگان باشم (و همچون سائر مخلصان در برابر او کرنش ببرم و بس). و (به من فرمان داده شده است) این که قرآن را بخوانـم (و آن را بررسی و وارسی کرده و خود بفهمم و به دیگران تفهیم نمایم، و در همۀ کارهای زندگی برنـامۀ خویشتن گردانم). پس هر کس (در پرتو آن) راهیـاب شود برای (خیر و صلاح و سعادت دنیوی و اخروی) خود راهیاب شده است، و هر کس (از قرآن دوری کند و در نتیجه) گمراه گردد (سزای خود را میبیند). و بگو: من فقط از زمرۀ بیم دهندگان میباشم (و یکی از پیغمبران خدا پوده و وظیفۀ ما رسـاندن فرمان یزدان است و حساب و کتاب بر خدای منّان). و بگو: حمد و سپاس خدای را سزا است. او آیات خود را به شما نشان خواهد داد و شما آنها را خواهید شناخت، و پروردگار تو از آنچه انجام میدهید غافل و بیخبر نیست).(نمل /91-93)
*
تکیه در این سوره بر علم و دانش است ، علم و دانش مطلق یزدان و آگاهی او از ظاهر و باطن همه چیز جهان، به ویژه آگاهی او از غیب و عدم آگاهی دیگران از غیب. اطلاع فراگیر او از نشانههای جهانیای که آنها را به مردمان نشان خواهد داد. علم و دانشی که به داوود و سلیمان بخشیده است. یاد دادن زبان برندگان به سلیمان، و والا گرداندن یزدان سلیمان را بدین تعلیم و آموزش ... بدین خاطر در دیباچۀ این سوره میآید:
(وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ) (٦)
و تو (ای محمد!) کسی هستی که قرآن از سوی خداوند حکیم (در گرداندن امور آفریدگان، و) آگاه (از کار و بار سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی ایشان) به تو القاء و عطاء میگردد.(نمل /6 )
در بخش پیرو میآید:
(قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الْغَيْبَ إِلا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (٦٥) بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الآخِرَةِ).
بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمیدانند جز خدا، و نمیدانند چه وقت برانگیخته میشوند (و قیامت فرا میرسد). اصلاً دانش و آگاهی ایشان دربارۀ قیامت به پایان آمده و ته کشیده است (و کمترین اطّلاعی از آن ندارند).
(وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ (٧٤) وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِلا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ) (٧٥)
پروردگارت محقّقاً آگاه است از چیزهائی که سینههایشان در خود نهان میدارند، و از چیزهائی که ایشان آشکار میسازند. هیح نهفتهای در آسمانها و زمین نیست، مگر این که (خدا از آن آگاه است و ثبت و ضبط) در کتاب آشکاری است). (نمل/74 و 75 )
در پایان سوره میآید:
(سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا).
او آیات خود را به شما نشان خواهد داد و شما آنها را خواهید شناخت. (نمل/93)
در داستان سلیمان میآید:
(وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ) (١٥)
ما به داوود و سلیمان دانش (قابل ملاحظهای) عطاء کردیم و آنان (سپاس خدا را به جای آوردند و) گفتند: حمد و سپاس خداونـدی را سزا است کـه ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری بخشید. (نمل/١٥(
در میان سخنان سلیمان آمده است:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ).
ای مردم! به ما (درک) سخن پرندگان (و نحوۀ سخن گفتن با آنها، به وسیلۀ خداوند بزرگوار) آموخته شده است. (نمل/16)
از زبان هدهد آمده است:
(أَلا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ) (٢٥)
(اهریمن آنان را از راه به در برده است) تا این که برای خداوندی سجده نبرند که نهانیهای آسمانها و زمین را بیرون میدهد و میداند آنچه را پنهان میدارید و آنچه را که آشکار میسازید. (نمل/25)
هنگامی که سلیمان میخواهد تخت ملکۀ سبا را در پیش او حاضر آورند، تنومندی از جنّیان نمیتواند آن را در یک لحظه آماده کند، ولی میتواند ایـن کار را بکند کسی که:
(الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ).
آن کسی که علم و دانشی از کتاب داشت. (نمل/40 )
بدینگونه صفت علم در فضای سوره برجسته و آشکار میشود، و با سایه روشنهای گوناگون روند سوره، از آغاز تا پایان، بر این سوره سایه میاندازد. روند سوره همه و همه در زیر همچون سایه روشنی به پیش میرود، البته برحسب پیاپی آمدنی که جلوتر بـیان داشتیم. پس اینک بگذار سوره را به طور مشروح بررسی کنیم.
*
«طس». (طا. سین ).
طا و سین جزو حروف مقطّعهاند و بیانگر این واقعیّت هستند که این حروف مادۀ اوّلیّهای هستند که این سوره و قرآن به طور کلّی از آنها ساخته و پرداخته گردیدهاند. این حروف هم در دسترس همۀ عرب زبانان است. با وجود این آنان نمیتوانند از این حروف کتابی مثل این قرآن را بسازند.[1] ایشان به مبارزه دعوت شدهاند و شکست خوردهاند.
به دنبال این یادآوری، از قرآن سخن میرود:
(تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ) (1)
این (کلام که آن را به تو وحی میکنیم) آیات قرآن و کتاب بیانگر (احکام الهی برای سعادت دو جهان) است. کتاب همان قرآن است. ذکر قرآن با صفت کتاب چنین به نظرمان میرسد که برای سنجش پنهان و مقایسۀ نهانی میان استقبال مشرکان از کتاب نازل شده از سوی خدا بر خود، و میان استبال ملکۀ سبا و قوم او از کتاب، یعنی نامهای باشد که سلیمان برایشان فرستاد، سلیمان که بندهای از بندگان یزدان بود.
آنگاه قرآن را توصیف میکند، یـا کتاب را توصیف میکند بدینگونه:
(هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ) (3)
راهنما و مژده رسان برای مؤمنان است.
این رساتر از آن است که گـفته شده است: در قـرآن هدایت و بشارت برای مؤمنان است. چه تعبیر قرآنی بدین گونه، ماده و ماهیّت قرآن را هـدایت و بشارت برای مؤمنان میسازد. قـرآن در هر درّهای و در هر راهی به مؤمنان هدایت عطاء میکند. همچنین قرآن به مؤمنان مژدۀ شادی و شادمانی دنیا و آخرت را میدهد. در اختصاص مؤمنان به هـدایت و بشارت، حقیقت سترگی و ژرفی نهفته است ... قرآن یک کتاب دانش نظری و تئوری، یا یک کتاب تطبیقی و تحقیقی نیست که هر کس آن را بخواند و مطالب آن را حفظ کند ازآن سود ببرد و بهرهمند شود. بلکه قرآن کتابی است که دل را یپش از هر چیز دیگری مخاطب قرار میدهد، و نور خود را بر دل باز میتاباند، و عطر خود را بر دل بـاز میپاشد، دلی که قرآن را با ایمان و با یقین دریافت میدارد. و هر اندازه که دل با ایمان، تر و شاداب گردد، مزة شیرینی قران برایش بیشتر میشود، و معانی و مفاهیم و راهنمائیها و رهنمودهائی از قرآن را درک و فهم میکند که دل سخت و خشکیده آنها را درک و فهم نمیکند، و با نور قرآن به چیزهائی راهیاب میگردد که دل منکر و کجرو بدانها راهیاب نمیگردد، و از همدمی با قرآن بهره و سودی میبرد که خواننده کوردل قرآن آن بهره و سود را نمیبرد.
انسان آیهای را یا سورهای را دفعات زیادی، غافل یا شتابان میخواند، و آن آیه و یا سوره سودی بدو نمیبخشد. ولی ناگهانی نوری بر دل او میتابد، و آن آیه یا سوره درهای جهانهائی را برایش باز میگرداند که بر دلی خطلور نمیکردهاست و نمیگذشته است، و در زندگانیش کاری میکند که انگار معجزه است و زندگانی را از برنامهای به برنامه دیگری، و از راهی به راه دیگری میبرد.
همۀ مقرّرات و قوانین و آداب و رسومی که این قرآن در بر دارد، بیش از هر چیزی بر ایمان استوار و پایدار میگردند. کسی که دلش به خدا ایمان ندارد، و این قرآن را به عنوان وحی خدا دریافت نمیدارد و نمیپذیرد که آنچه در قرآن آمده است برنامهای است که خدا آن را میخواهد، کسی که این چنین ایمان نداشته باشد با قرآن چنان که باید راهیاب نمیگردد، و از مژدهها و بشارتهائی که در قرآن است شاد و شادمان نمیشود.
در قرآن گنجهای بزرگی از هدایت و معرفت و جنبش و رهنمود است، و ایمان کلید این گنجها است، و گنجهای قرآن جز با کلید ایمان باز نمیگردند. کسانی که چنان که باید ایمان آوردهاند، بـا این قرآن خارقالعاده و معجزههائی را انجام دادهاند. ولی زمانی که این قرآن که زمزمه کنندگان آیات آن را تنها زمزمه کردهاند، و آیات قرآن تنها به گوشها رسیده است، و از گوشها تجاوز نکرده است و به دلها فرو نرفته است، این قرآن هیچ گونه کاری نکرده است، و کسی از آن سود نجسته است و بهرهای نگرفته است... و قرآن گنج بدون کلیدی گردیده است!
این سوره صفت مؤمنانی را عرضه میدارد که قران را هدایت و بشارت میبینند و مییابند ... آنان کسـانیند که :
(الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ) (٣)
آن کسانی که نماز را چنان که باید میخوانند، و زکات را میپردازند، و قاطعانه آنان به آخرت ایمان دارند. نماز را چنان که باید میخوانـند و اداء میکنند ... در وقت اقامۀ نماز دلهایشان بیدار است و میدانند که در پیشگاه یزدان ایستادهاند. ارواحشان آگاه است از این که در آستانۀ یزدان بزرگوار جهان قرار دارند. عقل و شعورشان بدان افق والای تابناک اوج میگیرد. دلها و درونهایشان به مناجات خدا و تمنّا و دعا و توجّه بدو در محضر بزرگوارش سرگرم و مستغرق است.
زکات را میپردازند ... درونهایشان را از زشتی و پلشتی بخل و تنگچشمی پاکیزه میدارند، و جانهایشان را از فتنه و نیرنگ اموال والاتر و بالاتر می گیرند، و با بخشش مقداری از دارائی و ثروتی که خدا بهره ایشان کرده است صله و ارتباط خود را با برادران و خواهران دینی خویش برقرار میدارند، و حقّ جماعت مسلمانی را میپردازند که خودشان اندامی از اندامهای آن هستند.
آنان قاطعانه به آخرف ایمان دارند... حساب و کتاب آخرت دلهایشان را به خود مشغول میدارد، و ایشان را از سرکشی شهوات باز میدارد، و جانهایشان را تقوا و ترس از خدا فرا میگیرد، و شرم میکنند و خجالت میکشند از اینکه در پیش خدا در جایگاه بزهکاران و سرکشان بایستند و مجرم و خطاکار بشمار آیند.
این گونه مؤمنانی که به ذکر و یاد خدا میپردازند، و وظائف و تکالیف الهی را بجای میآورند، و از حساب و کتاب و عذاب و عقاب خدا بیمناک و هراسناکند، و چشم طمع به رضا و خشنودی و پاداش یزدان جهان میدوزند، اینانند که دریچههای دلهایشان رو به قرآن باز میگردد، و قرآن هدایت و بشارت برایشان میشود، و قرآن نوری در جانهایشان، و تکان و موجی در خونهایشان، و حرکت و جنبشی در زندگانیشان میگردد. قرآن توشهای برای ایشان میشود و آنان بدان توشه به سر منزل مقصود میرسند. و قـرآن آب حیاتی برایشان میگردد و از آن مینوشند و شادان و شاداب میمانند.
هنگامی که روند قرآنی به یاد آخرت میافـتد، بر آن تکیه میکند، و بر تهدید و بیم کسانی تأکید مینماید که بدان ایمان ندارند، و سر در گمراهی خود می نهند، تا بدان گاه که با سرنوشت بد و ناگوارشان رویاروی میشوند:
(إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ (٤) أُولَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ) (٥)
بیگمان کسانی که به آخرت ایمان ندارند، ما اعمالشان را (توسّط وسوسۀ اهریمن و اتباع و اعوان شیطان، و انسانهای شیطان صفت) در نظرشان میآرائیم و ایشان سرگردان بسر میبرند (و چاه را از راه، و زشت را از زیبا جدا نمیکنند). آنان کسانی هستند که عذاب بدی (در دنیا) دارند، و ایشان در آخرت زیانکارترین ) مردمان جهان) میباشند.
ایمان به آخرت لگامی است که با آن شهوتها و هوسها و جهشها و پرشها مهار میشود، ایمان است که میانه روی و راستروی در زندگی را تضمین میکند. کسی که به آخرت اعتقاد ندارد، نمیتواند که نفس خود را از شهوت و هوسی باز بدارد یا نفس خود را از جهش و پرشی مهار کند. چه همچون کسی گمان میبرد یگانه فرصتی که بدو بخشیده شده است همین فرصتی است که برای زیسش بر این کرۀ خاکی بدو عطاء شده است. این فرصت هم کوتاه و اندک است هر اندازه هم دراز و زیاد باشد. این فرصت حتّی برای پرداختن به مقصدی و مطلبی از مقاصد و مطالب نفسها بسنده نیست، و برای رسیدن به آرزوهای نامحدود آنها کفایت نمیکند. پس باید دم را غنیمت شمرد. گذشته از این، چه چیز نفس را از چیزی باز میدارد، وقتی که همچون انسانی میتواند شهوتها و هوسها و جهشها و پرشهای خود را ارضاء و خشنود سازد، و به لذّتها و خواستهای خود برسد، در حالی که همچون انسانی چشم به راه ایستادن در پیشگاه خدا برای حساب و کتاب نیست، و انتظار سزا و جزا و عذاب و عقابی را نمیکشد در آن روز و روزگاری که گواهان به پا میخیزند؟
بدین خاطر برآورده کردن هر شهوتی و لذّتی برای نفسی که به آخرت ایمان ندارد، آراسته و پیراسته میگردد، و به سوی آن میجهد بدون تقوا و هراسی از خدا و بدون شرم و حیائی از خدا! نفس بر این سرشته شده است که دوست بدارد هر چه را برای او لذّت بخش باشد، و آن را زیبا و برازندۀ خود می داند، مگر نفسی که در پرتو آیات و رسالات خدا به جهان دیگری که باقی و سرمدی است و پس از این جـهان فانی فرا میرسد، راهیاب و رهنمود شده باشد. وقتی که نفس انسان ایمان و اعتقاد بدان جهان داشته باشد لذّت خود را و خوشی خود را در اعمال دیگری و در علائق دیگری مییابد، اعمال و علائقی که در برابر آنها لذائذ و خوشیهای شکمها و پیکرها بسی کوچک و نـاچیز است.
یزدان سبحان است که نفس انسان را بدین گونه سرشته است، و آن را استعداد راهیابی بخشیده است، اگر نفس انسان دریچههای خود را روبروی دلائل هـدایت باز گذارد، و آن را آمادۀ کـوری کرده است، وقتی که سوراخها و راههای درک و فهم خود را بـبندد و محو کند. اراده و مشیّت خدا - برابر قوانین و سنّتهانی کـه خدا نفس انسان را بر آنها سرشته است - در هر دو حالت راهیابی و کوری اجراء میگردد. بدین خاطر قرآن دربارۀ کسانی که به آخرت ایمان ندارند میگوید:
(زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ) (٤)
ما اعمالشان را در نظرشان مـیآرائیم و ایشان سرگردان بسر میبرند.
آنان به آخرت ایمان نیاورده اند، و لذا قانون و سنّت یزدان چنین ساری و جاری گردیده است که اعمالشان و شهواتشان در نظرشان آراسته و پیراسته جلوه گر شود، و برایشان زیبا و پسندیده پدیدار و نمودار گردد ... این معنی آراستن و ییراستن در این جایگاه است. آنان کور میگردند و شر و بدی و زشتی و پلشتی اعمال و شهوات خود را نمیبینند. یا اینکه آنان سرگشتگانند و در اعمال و شهوات خود به سوی خوبی و نیکی و راستی و درستی راهیاب نمیگردند.
فرجام کسی هم روشن است که شر و بدی و زشتی و پلشتی برای او زینت داده شده است و آراسته گردیده است:
(أُولَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ) (٥)
آنان کسانی هستند که عـذاب بدی (در دنیا) دارند، و ایشان در آخرت زیانکارترین (مردمان جهان) میباشند.
عذاب بد ایشان چه در دنیا باشد و چه در آخرت، یکسان است. چه زیان مطلق در آخرت است، و برابر فرورفتن به اعـمال بدشان کیفر افعال زشـتشان را میبینند.
دیباچۀ سوره پایان میپذیرد با ذکر سرچشمۀ الهـیای کـه این قـرآن از آنجا برمیجوشد و بر پیغمبر خدا صلّی اله علیه و آله و سلّم نازل میگردد:
(وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ) (٦)
و تو (ای محمّد!) کسی هستی که قرآن از سوی خداوند حکیم (در گرداندن امور آفریدگان، و ) آگاه (از کار و بار سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی ایشان) به تو القاء و عطاء میگردد.
واژه «تلقی: به تو القاء و عطاء میگردد. به تو رسانده و آموخته میشود» سایۀ هدایت مستقیم و والا و ارزشمندی را میاندازد که از جانب خداوند حکیم و علیم است. یعنی خداوندی که کارهایش از روی حکمت و حساب و هدفی در آفرینش جهان و نازل کردن قرآن دارد، و دارای آگاهی بیپایان، و فرزانۀ مطلق جهان است. خداوندی است که هر چیزی را از روی حکمت میآفریند، و هر کاری را با علم و دانش میگرداند و میچرخاند... حکمت خدا و علم خدا در این قرآن جلوهگر میآید. در برنامه، وظائف و تکالیف، راهنمائیها و رهنمودها، شیوه و روش، فرو فرستادن در وقت مناسب خود، پیاپی قرار گرفتن بخشها و بندها، و بالاخره در هماهنگی موضوعات قرآن، جلوهگر میآید و پیدا و هویدا میگردد.
آن گاه روند قرآنی به ذکر داستانها میپردازد. داستانها هم نمایشگاه حکمت و علم و اداره کر دن و چرخاندن نهان و دقیق خدا هستند.
[1] چه رسد به اینکه مردمان نمیتوانند کتابی بسان این قرآن را بسازند، از تهیۀ یک سورۀ همگون یکی از سورههای قران ناتوانند (نگا: بقره /23)(مترجم)
برگرفته از: تفسیر فی ظلال القرآن سیدقطب، ترجمه مصطفی خرم دل
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|