|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>اشخاص>علی محمد باب > سرانجام علی محمد باب
شماره مقاله : 8200 تعداد مشاهده : 308 تاریخ افزودن مقاله : 15/9/1389
|
سرانجام علیمحمد باب علیمحمد توبه میکند! چنانکه دانستیم علیمحمد هرچند زمانی ادعای خود را تغییر میداد و از مقامی بالاتر و مرتبهای مهمتر برای خویش سخن میگفت، و با همان روش «تأویلگرایی» سخنان پیشین را برای یارانش توجیه مینمود و آنان را در پی خود میکشید، ولی از آنجا که برخلاف پیامبران حق، مظهر شجاعت و اهل استقامت نبود، گاهی از مدعای خود به کلی تنزل مینمود و در برابر قدرت و سطوت مخالفان راه توبه و انابه پیش میگرفت، چنانکه در رمضان سال 1261 چون به دستور والی فارس او را دستگیر کردند و در شیراز نزد امام جمعة آن شهر بردند تا اظهار ندامت کند، علیمحمد نه تنها از این کار خودداری نورزید، بلکه حاضر شد بر فراز منبر رود و در حضور عموم مردم از دعاوی خویش تبری جوید! و این ماجرا در زمانی رخ داد که ادعای علیمحمد مبنی بر «بابیگری» آشکار شده بود و او صریحاً خود را وکیل امام غائب شیعیان میشمرد، جا دارد در اینجا قلم را به دست یکی از مبلغان بهایی به نام اشراق خاوری بسپاریم، و از خلال کتاب «مطالع الأنوار» بقیة ماجرا را بخوانیم، در این کتاب مینویسد: «روز جمعه رسید، وقتی که شیخ ابوتراب بالای منبر رفت، حضرت باب با جناب خال([1]) وارد شدند. چون امام جمعه آن حضرت را دید با کمال خوشرویی و احترام از حضرت درخواست نمود که بالای منبر تشریف آورده و بیاناتی بفرمایند. حضرت باب به درخواست امام جمعه به پلة اول منبر قدم گذاشتند و شروع به بیانی فرمودند. امام جمعه درخواست کرد که بالاتر بروید تا مردم همه آن حضرت را ببینند، دو پلة دیگر هم بالا رفتند و ایستادند، به طوری که در نظر مردمان پای منبر، سر حضرت باب مطابق سینة شیخ ابوتراب قرار گرفته بود، حضرت باب شروع به خطبهای کرده و فرمودند: الحمد لله الذی خلق السموات والأرض بالحق!. ناگهان سید ششپری که عصادار امام جمعه بود فریاد برآورد: این کلمات بیمعنی را کنار بگذار و آنچه را باید بگویی، بگو: امام جمعه از جسارت سید ششپری خشمناک گردید، و از بیشرمی او غضبناک شد و به او فرمود: سید ساکت باش، حیا کن، بیشرمی بس است. آنگاه از حضرت باب درخواست کرد که برای تسکین هیجان عمومی مردم بیان خود را مختصر بفرمایید، حضرت باب رو به جمعیت کرده فرمودند: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند...»([2]). البته این تبری و توبه، ظاهری و صوری بود زیرا چیزی نگذشت که علیمحمد دعاوی بالاتری را به میان آورد و خود را قائم موعود و پیامبر اُمم و مظهر ذات احدیت بلکه عین ذات خدای سبحان شمرد! چنانکه در «لوح هیکل الدین» آمده (و پیش از این گذشت) که در بارة مقام خویش نوشت: «إن علي قبل نبيل ذات الله وكينونته»([3]). یعنی: «همانا علیمحمد ذات خدا و هستی اوست»!. این ادعاهای واهی موجب شد، گروهی از شیخیان که به تأویل و توجیه روایات خو گرفته بودند و در انتظار قائم موعود روزشماری مینمودند، به علیمحمد گرویدند و هیاهو به راه انداختند که مهدی آخر زمان ظهور کرد! و در پی این حادثه آشوبهایی در نواحی گوناگون کشور پدید آمد و دولت محمد شاه قاجار ناگزیر علیمحمد را به زندان افکند، و چون سر و صدای طرفداران باب بلندتر شد، قرار گذاشتند تا مجلس مناظرهای فراهم سازند و باب را از محبس بیرون آورده در آن مجلس حاضر کنند، و پس از مناظره تکلیف وی را معلوم نمایند. علیمحمد در مجلس مناظره در شعبان سال 1264 هـ.ق. به دستور میرزا آغاسی وزیر وقت، علیمحمد را از زندان چهریق به تبریز منتقل کردند و مجلسی با حضور ناصرالدین میرزا (که در آن هنگام ولیعهد بود) و چند تن از علماء ترتیب داده شد، و سید علیمحمد را در آن مجلس حاضر کردند، علیمحمد در آنجا توبة پیشین خود را فراموش کرد و دوباره از مقام بابیت بلکه مهدویت خویش سخن گفت، و چون از او در بارة برخی مسائل دینی پرسش کردند، از پاسخ فرو ماند، و چنانکه در کتاب «ظهور الحق» اثر مازندرانی (مبلغ بهایی) آمده است، همین که از وی پرسیدند: «از معجزات و کرامات چه داری؟ گفت: اعجاز من این است که از برای عصای خود آیه نازل میکنم، و شروع کرد به خواندن این فقره «بسم الله الرحمن الرحيم سبحان الله القدوس السبوح الذي خلق السموات والأرض كما خلق هذه العصا آية من آياته». اعراب کلمات را به قاعدة نحو غلط خواند، تاء سموات را به فتح خواند، گفتند: مکسور بخوان، آنگاه الأرض را مکسور خواند! امیر اصلان خان عرض کرد: اگر این قبیل فقرات از جملة آیات باشد من هم توانم تلفیق کرد، و عرض کرد: «الحمد لله الذي خلق العصا كما خلق الصباح والمسا!»!([4]). پس از آشکارشدن عجز سید علیمحمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زده تنبیه نمودند، و او دوباره از دعاوی خویش تبرّی جست و اظهار پشیمانی کرد و خطاب به ولیعهد توبهنامة رسمی نوشت. صورت توبهنامه علیمحمد توبهنامة علیمحمد را که پس از مجلس مناظرة تبریز آن را نگاشته است مورخان دورة قاجار گزارش کرده اند، ولی ما در اینجا آن را از کتاب «کشف الغطاء» اثر ابوالفضل گلپایگانی و مهدی گلپایگانی (دو تن از مبلغان مشهور بهایی) نقل میکنیم تا هیچگونه مایة شبهه در میان نماند، در این توبهنامة رسمی که علیمحمد خطاب به ولیعهد نوشته چنین آورده است: «فداک روحی. الحمد لله کما هو أهله ومستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هرحال بر کافة عباد خود شامل گردانیده، فحمداً له ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعیان فرموده، أشهدالله ومن عنده که این بندة ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگرچه بنفسه وجودم ذنب صرف است، ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست، ولسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است. امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته ام، و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هرحال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعائی باشد، و أستغفرالله ربی وأتوب إليه من أن ينسب إلی أمر. و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل برهیچ امری نیست، و مدعی نیابت خاصة حضرت حجة الله علیه السلام را محض ادعا مبطل است، و این بنده را چنین ادعائی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام»([5]). در اینجا ممکن است خوانندگان به شگفتی افتند که چگونه بهائیان در کتب خود، به نگارش این توبهنامه از سوی علیمحمد باب اعتراف کرده اند؟ این موضوع ماجرایی دارد که ذکر آن در این مقام بیمناسبت نیست. در روزگاری که میرزا حسینعلی بهاء (بهاءالله) هنوز زنده بود و در عکا به سر میبرد، و برادرش میرزا یحیی (صبح ازل) نیز در قبرس روزگار میگذرانید، خاورشناس نامدار انگلیسی ادوارد براون سفری به قبرس و عکا رفته و با هردو برادر ملاقات میکند، و آنگاه در صدد برمیآید تا یکی از آثار بابیان را به چاپ رساند، و از میان آثار ایشان کتاب «نقطة الکاف» اثر میرزاجانی کاشانی را میپسندد و دیباچهای بر آن مینگارد، و در آنجا به اثبات میرساند که میرزا یحیی جانشین منصوص باب بوده و برادرش میرزا حسین علی نمیتواند موعود بابیان باشد، اقدام خاورشناس مذکور بهائیان را سخت نگران میسازد، و از میان ایشان ابوالفضل گلپایگانی مأمور میشود تا بر نوشتار ادوارد براون نقدی بنگارد، و اذهان پریشان بهائیان را از نگرانی بیرون آورد و در پی این تصمیم کتاب «کشف الغطاء» را تا صفحة 132 مینویسد، و اجل مهلتش نمیدهد، آنگاه مبلغی دیگر به نام مهدی گلپایگانی دست به کار میشود و کتاب را به اتمام میرساند، در کتاب مذکور برای آن که نشان داده شود فضائل بهاءالله بیش از علیمحمد باب بوده (تا چه رسد به میرزا یحیی) ناگزیر «توبهنامة» او مطرح شده است، و پیش از اعتراف بدین رسوایی مینویسد: «چون در این عریضه انابه و استغفارکردن باب و التزام پابمهر سپردن آن حضرت مذکور است، مناسب چنان به نظر میآید که صورت همان دستخط مبارک را نیز محض تکمیل فائده در این مقام مندرج سازیم و موازنة آن را با الواحی که از قلم جمال قدم (بهاءالله) در سجن اعظم (یعنی شهر عکا) به جهت ملوک و سلاطین عالم نازل گردیده به دقت نظر اولی البصائر واگذاریم»([6]). در اینجا ما، بهائیان منصف و حقیقتجو را مخاطب میسازیم و میگوییم: اولاً: شما که پایداری در راه عقیده را مهمترین دلیل بر صدق مدعی میشمارید، در برابر این توبهنامة رسمی و «پابمهر» و سایر توبههای علیمحمد باب چه میفرمایید؟ آیا چنین مرد متزلزل و مذبذبی، میتواند فرستادة راستین خدا و مظهر خالق ارض و سما باشد!؟. ثانیاً: کسی که هرچند گاه از بیم و زیر و شاه دست از ادّعای خود برمیداشت و یا به قول شما به (مصلحتگرایی) و «تقیه» روی میآورد و توبة دروغین میکرد، از کجا میتوان اطمینان یافت که در اصل ادعای خویش نیز مصلحتگرایی نمیکرده و دروغ نمیگفته است!؟ با این که تقیة او هم کارساز نبود و به قتل رسید!. ثالثاً: پاسخ این آیة قاطع و کلام ساطع خدا را چه میدهید که در وصف انبیای الهی میفرماید: { الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (٣٩)}(الأحزاب: 39). آنان که پیامهای خدا را میرسانند و از او میهراسند و از هیچکس جز خدا باک ندارند، و کافی است که خدا حسابرس خلق باشد!. ممکن است کسانی در زندگانی دینی خود در برابر مخالفان راه تقیه را پیش گرفته باشند، ولی بیتردید، ایشان از دستة انبیا رضی الله عنهم نبوده و نیستند، و رسولان حق در رساندن فرمانهای الهی هرگز تقیه نمیکردند. قتل باب و شبهة جنون وی پس از وفات محمدشاه قاجار و سلطنت ناصرالدین شاه، فتنة بابیان بالا میگیرد تا آنجا که گروهی از ایشان بر آن میشوند، تا در یک روز جمعه ناصرالدین شاه و میرزا تقی خان امیر کبیر و امام جمعة تهران را بکشند، اما این نقشه کشف شده و سی و هشت تن از سران بابیان دستگیر میشوند، علی ترشیزی که از این ماجرا جان سالم به در برده بود، بار دیگر در سال 1268 هـ.ق. طرح قتل شاه را میریزد، ولی طرح او نافرجام میماند و به همراه عدهای دستگیر شده و به قتل میرسد، در این هنگام امیر کبیر در صدد برمیآید که علیمحمد باب را از میان بردارد و در ملأعام مجازات کند و از این راه شورشهای بابیان را سرکوب نماید، امیر کبیر پیش از اقدام بدین کار از علمای امامیه فتوی میخواهد، ولی برخی از ایشان به علت شبهة جنون و خبط دماغ باب بر کشتن علیمحمد رأی نمیدهند. در صفحة 205 کتاب «کشف الغطاء» نامهای از سوی علمای شیعه، خطاب به علیمحمد باب آمده که در خلال آن به موضوع مذکور تصریح شده است. در آنجا از قول دو تن از مجتهدین تبریز میخوانیم که به علیمحمد نوشته اند: «سید علیمحمد شیرازی شما در بزم همایون و محفل میمون، در حضور نوّاب اشرف والا ولیعهد دولت بیزوال، أیده الله و سدده و نصره و حضور جمعی از علمای اعلام اقرار به مطالب چندی کردی که هریک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل. توبة مرتد فطری مقبول نیست، و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است شبهة خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع بشود بلاتأمل احکام مرتد فطری به شما جاری میشود. «حرره خادم الشريعة المطهرة» محل مهر ميرزا علی اصغر شيخ الإسلام محل مهر ميرزا ابوالقاسم پسر شيخ الاسلام باید دانست که شبهة جنون باب بیمورد نبود و از دشمنی با او سر نزده است، بلکه مورخان نوشته اند که علیمحمد چندی در فصل تابستان در هوای داغ بوشهر بالای بام خانه اش میرفت، و در برابر آفتاب سوزان از صبح تا شام به قصد تسخیر خورشید! اورادی را میخواند، و این کار، مایة پریشانی فکر و معیوبشدن مغز وی را فراهم آورد، شگفت آن که مبلغان بهایی نیز از اعتراف بدین امر خودداری نورزیده اند، جز آن که گفته اند مقصود علیمحمد از این کار عجیب آن بود که خورشید را واسطه قرار دهد تا پیام وی را به محبوبش (بهاءالله) برساند! چنانکه اشراق خاوری در کتاب «مطالع الأنوار» که تلخیصی از تاریخ نبیل زرندی است مینویسد: «حضرت باب غالب اوقات در بوشهر به تجارت مشغول بودند و با آنکه هوا در نهایت درجة حرارت بود، هنگام روز چند ساعت بالای پشت بام منزل تشریف میبردند و به نماز مشغول بودند، آفتاب در نهایت حرارت میتابید و لکن هیکل مبارک قلباً به محبوب واقعی متوجه و بدون اهمیتی به شدت گرما بدهند، به مناجات و نماز مشغول بودند. دنیا و هرچه در آن موجود بود همه را فراموش فرموده از هنگام فجر تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر به عبادت میپرداختند، پیوسته به طرف طهران توجه داشتند، به قرص آفتاب تابان با کمال فرح و سرور تحیت میگفتند، و این معنی رمزی از طلوع شمس حقیقت بود که بر عالمیان پرتو افکن گردید. حضرت باب در هنگام طلوع آفتاب به قرص شمس نظر میفرمودند و مانند عاشقی به معشوق خود، به او توجه کرده با لسان قلب با نیّر اعظم به راز و نیاز میپرداختند، گویی نیّر اعظم را واسطه میساختند که مراتب شوق و اشتیاق حضرتش را به حضرت محبوب مستور برساند، نظر به این معنی بود که هیکل مبارک به شمس متوجه بودند، ولی مردم نادان و غافل چنان میپنداشتند که آن حضرت آفتابپرست هستند، و نیّر اعظم را ستایش میکنند»!([7]). ما را کاری با این امر نیست که علیمحمد باب با خورشید چه سخنی میگفته و چه پیامی بدان میداده است؟ بحث ما بر سر این است که اگر کسی در نهایت حرارت آفتاب آن هم در تابستان بوشهر و در روزهای پیاپی، از ظهر تا شام مغز خود را در معرض اشعة سوزان خورشید قرار دهد، لااقل احتمال میتوان داد که شخص مزبور دچار پریشانی فکر شود، و چنانچه ملاحظه کنیم که آن شخص، پس از این احوال به ادعاهای بزرگ برخاسته و از بابیت تا الوهیت پیش میتازد، و به ویژه در میان سخنان خود مشتی کلمات نامفهوم و لغات نامستعمل به کار میبرد، احتمال پریشان فکری او در نظر ما قوت میگیرد. بنابراین، نظر مجتهدان شیعی که احتمال خبط دماغ در علیمحمد باب میدادند، نظری غیر معقول نبود، چنانکه مورخان دورة قاجار نیز بر همین رأی رفته اند، و از جمله زعیم الدوله مینویسد: «میرزا علیمحمد را دائیش با خود از شیراز به بوشهر برد، و او تا سن بیست سالگی نزد دائیش بود، در این اثنا به امور روحانی اشتغال پیدا کرد و اوقات خود را به عبادت و ریاضت مصروف داشت، و میخواست روحانیت ستارگان را تسخیر کند! در همان اوقاتی که در بوشهر در سرای حاج عبدالله با دائیش بود، گاهی بالای پشت بام میرفت سرش را برهنه میساخت، از هنگام ظهر تا عصر زیر برق آفتاب میایستاد و اوراد و اذکار مخصوصی زمزمه و تلاوت میکرد، خوانندگان باید بدانند که هوای بوشهر زیاده از اندازه گرم است و حد متوسط حرارت آن به چهل و دو درجه میرسد، در جریان این ریاضت دشوار در هوای گرم بوشهر قوای جسمی او تحلیل رفته و نوعی نوبة عصبی بر او عارض شد، دائیش در کار او سرگردان ماند و هرچه او را پند و اندرز میداد سودی نمیداد، ابتدا او را از این اعمال طاقتفرسا منع میکرد، ولی او از امر دائی خود سر میپیچید و با نواهی او مخالفت میکرد، سرانجام دائیش خشمگین شد و با مشورت برادران و فامیل خود او را به کربلا و نجف فرستاد...»([8]). در فصل بعد، گزیدهای از سخنان علیمحمد را به نظر خوانندگان ارجمند میرسانیم تا بهتر بتوانند داوری کنند که نویسندة آن کلمات از رسالت الهی بهرهور بوده یا او را مردی آشفتهفکر و بیمارگونه و پرمدعا باید به شمار آورد؟. با این همه، برخی از علمای شیعه که احتمال دیوانگی در بارة علیمحمد را نپذیرفته و او را مردی دروغگو و ریاستطلب میشمردند، به قتل وی فتوی دادند، و سید علیمحمد به همراه یکی از پیروانش در 27 شعبان 1266 هـ.ق. در تبریز تیرباران شد.
زیرنویسها: ([1])- یعنی سید علی که دایی علیمحمد باب بود. ([2])- مطالع الأنوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، اثر عبدالحمید اشراق خاوری، ص140 و 141 (مؤسسة ملی مطبوعات امری، 129 بدیع). ([3])- لوح هیکل الدین، ص5. ([4])- ظهورالحق، اثر اسدالله مازندرانی، ج3، ص14 (تصویرنامة ناصرالدین میرزا به محمد شاه قاجار) و کشف الغطاء، اثر ابوالفضل گلپایگانی (و مهدی گلپایگانی) ص202 و 203. ([5])- کشف الغطاء، اثر ابوالفضل گلپایگانی (و مهدی گلپایگانی) ص204 و 205، تحت عنوان: «صورت دستخط حضرت نقطة اولی به ناصرالدین شاه در اوقات ولیعهدی او در تبریز که بر علما جوابی نوشته اند». ([6])- کشف الغطاء، ص204 (چاپ تاشکند، مطبعة کویر). ([7])- مطالع الأنوار، ص66 و 67. ([8])- مفتاح باب الأبواب، ترجمة فرید گلپایگانی، ص89 - 90 (چاپ سوم) انتشارات فراهانی.
به نقل از کتاب: ماجرای باب و بهاء [پژوهشی نو و مستند در باره بهاییگری]، نوشته: مصطفی حسینی طباطبایی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|