|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مسائل فقهی>نماز > حکم استجابت در نماز
شماره مقاله : 8486 تعداد مشاهده : 313 تاریخ افزودن مقاله : 24/9/1389
|
در مورد استجابت رسول الله صلى الله عليه و سلم، اگر كسى را ندا ميداد، بايد استجابت ميكرد، زيرا خداوند متعال در قرآن ميفرمايد:
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ " (الانفال : 24) " اي مؤمنان! به نداي خداوند و پيامبر كه شما را به پيامي حياتبخش فراميخواند، لبيك اجابت بگوييد "
در حديث صحيح به روايت ابي سعيد بن معلي رضي الله عنه آمده است كه فرمود: «من در مسجد مشغول اداي نماز بودم كه در اين اثنا رسول خدا صلى الله عليه و سلم مرا فراخواندند ولي (به تصور اينكه بهپايان رساندن نماز اولي است) اجابتشان نگفتم لذا چون نماز را تمام كردم به محضر ايشان شتافتم و گفتم: يا رسولالله! شما مرا در حالي فراخوانديد كه مشغول اداي نماز بودم! فرمودند: مگر خداوند متعال نفرموده است كه: به نداي خدا و پيامبر ـ چون شما را فراخواند ـ لبيك اجابت بگوييد؟»
لذا ميبايست هنگام نداى پيامبر صلى الله عليه و سلم استجابت ميكرد اگر چه در نماز ميبودند.
اما در مورد استجابت مادر هنگام نماز، بين علماء اختلاف هست كه اگر كسى در حال نماز خواندن باشد و مادرش او را صدا كند بايد نماز را قطع كند يا نه؟
در اينمورد ميتوان گفت كه اگر نمازگزار در حال خوادن نماز فرض باشد و مادرش او را صدا بزند بر او جائز نيست كه نمازش را قطع كند، ولى اكر در نماز سنت باشد، بايد بنكرد كه ايا اگر نمازش را قطع نكند مادرش عصبانى ميشود يا نه، اگر چيز چندان مهمى نباشد و مادرش ناراحت نميشود پس نبايد نمازش را قطع كند، ولى اگر مادرش عصبانى و ناراحت ميشود بايد نمازش را قطع كند، زيرا نماز نافله سنت هست، ولى استجابت والدين واجب هست، لذا بايد نماز سنتش را قطع كند.
و يكى از دلايل واجب بودن استجابت مادر در حين نماز سنت از داستان جريج گرفته شده است كه در صحيحين وارد شده است جریج بعلت ادامه دادن نمازش و استجابت نكردن مادرش او را عصبانى كرد بطوريكه بر عليه جريج دعاء كرد و جريج نيز بخاطر دعاى مادرش دچار مشكلات شد، و ما داستان او را بطور كامل براى استفاده بيان ميكنيم:
عن أَبي هريرة رضي اللَّه عنه عن النبي صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم قال: « لَمْ يَتَكَلَّمْ فِي المَهْدِ إِلاَّ ثَلاثَةٌ : عِيسى ابْنُ مرْيَم، وصَاحِب جُرَيْج، وكَانَ جُرَيْجٌ رَجُلاً عَابِدا، فَاتَّخَذَ صَوْمَعةً فكانَ فِيهَا، فَأَتَتْهُ أُمُّهُ وَهَو يُصلي فَقَالَت: يا جُرَيْج، فقال: يَارَبِّ أُمِّي وَصَلاتِي فَأَقْبلَ عَلَى صلاتِهِ فَانْصرفَتْ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ أَتَتْهُ وهُو يُصَلِّي، فقَالَت: يَا جُرَيْج، فقال: أَيْ رَبِّ أُمِّي وَصَلاتِي. فَأَقْبَلَ عَلَى صَلاتِه، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَد أَتَتْهُ وَهُو يُصَلِّي فَقَالَت: يَا جُرَيْجُ فقال: أَيْ رَبِّ أُمِّي وَصَلاتِي، فَأَقْبَلَ عَلَى صَلاتِه، فَقَالَت: اللَّهُمَّ لا تُمِتْه حَتَّى ينْظُرَ إِلَى وُجُوه المومِسَات. فَتَذَاكَّرَ بَنُو إِسْرائِيلَ جُريْجاً وَعِبَادَته، وَكَانَتِ امْرَأَةٌ بغِيٌّ يُتَمَثَّلُ بِحُسْنِهَا، فَقَالَت: إِنْ شِئْتُمْ لأَفْتِنَنَّه، فتعرَّضَتْ لَه، فَلَمْ يلْتَفِتْ إِلَيْهَا، فَأَتتْ رَاعِياً كَانَ يَأَوي إِلَى صوْمعَتِه، فَأَمْكنَتْهُ مِنْ نفسها فَوقَع علَيْهَا. فَحملَت، فَلَمَّا وَلدتْ قَالَت: هُوَ جُرَيْج، فَأَتَوْهُ فاسْتنزلُوه وهدَمُوا صوْمعَتَه، وَجَعَلُوا يَضْرِبُونه، فقال: ما شَأْنُكُم؟ قالوا: زَنَيْتَ بِهذِهِ الْبغِيِّ فَولَدتْ مِنْك. قال: أَيْنَ الصَّبِي؟ فَجاءَوا بِهِ فقال: دَعُونِي حَتَّى أُصَلِّي فَصلىَّ ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَتَى الصَّبِيَّ فَطَعنَ فِي بطْنِهِ وقال: يا غُلامُ مَنْ أَبُوك؟ قال: فُلانٌ الرَّاعِي، فَأَقْبلُوا علَى جُرَيْجُ يُقَبِّلُونَهُ وَيَتَمَسَّحُونَ بِهِ وقَالُوا: نَبْنِي لَكَ صوْمَعَتَكَ مِنْ ذَهَبٍ قال: لا، أَعيدُوهَا مِنْ طِينٍ كَمَا كَانَت، فَفَعَلُوا» (متفق عليه)
از ابو هريره رضي الله عنه روايت است که: پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: در گهواره فقط سه تن سخن گفته اند، عيسي پسر مريم عليهما السلام و دوست جريج. جريج مرد عابدي بود که عبادتگاهي براي خود ساخته بود و در آن بسر مي برد. مادرش آمد در حاليکه او نماز مي گزارد، گفت: اي جريج! جريج گفت: خدايا مادرم و نمازم وبه نمازش ادامه داد، و مادرش رفت. فردا هم مادرش در حالي آمد که او نماز مي گزارد و گفت: اي جريج! او گفت: خدايا مادرم و نمازم وبه نمازش ادامه داد. باز فردا مادرش در حالي آمد که او نماز مي گزارد، گفت: اي جريج! گفت: پروردگارا مادرم و نمازم و به نماز خود ادامه داد. مادرش گفت: خدايا او را نکش تا روي زنهاي زنا کار را ببيند. بني اسرائيل از جريج و عبادتش صحبت کردند، زني فاحشه بود که به حسن خويش ضرب المثل گشته بود. گفت: اگر بخواهيد من او را فريب مي دهم، و خود را به او عرضه کرد، ولي او توجهي به وي ننمود. زن پيش چوپاني که در عبادتگاهش زندگي مي کرد رفت، خود را در اختيارش گذاشت و با وي زنا نمود و باردار شد، چون ولادت نمود گفت: اين طفل از جريج هست، مردم رفته او را پائين کشيده، عبادتگاهش را منهدم ساخته و شروع به زدنش کردند. گفت: چه شده؟ گفتند: با اين فاحشه زنا کردي، و از تو پسري زائيده است. گفت: بچه کجا است؟ پسر را آوردند و گفت: مرا بگذاريد که نماز گزارم، سپس نماز گزارد، چون نماز را تمام کرد، نزد کودک آمده به شکمش زده و گفت: اي پسر پدرت کيست؟ گفت: فلان چوپان، مردم به جريج روي آورده او را بوسيده وبه جانش دست مي کشيدند و گفتند: عبادتگاهت را از طلا مي سازيم. گفت: نه مثل حالت اوليش ازگل بسازيد و آنها هم آنرا درست کردند".
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت IslamPP.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|