Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

در حديث صحيح وارد شده است كه پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
«إن‌ الله‌ تعالي‌ ينزل‌ كل‌ ليلة إلي‌ السماء الدنيا، حتي‌ يبقي‌ ثلث‌ الليل‌ الأخير، فيقول: هل‌ من‌ تائب‌ فأتوب‌ عليه‌؟ هل‌ من‌ مستغفر فأغفر له‌؟ هل‌ من‌ سائل‌ فيعطي ‌سؤاله‌؟ حتي‌ يطلع‌ الفجر»
" خداوند متعال‌، در هر شب‌ به‌ سوي‌ آسمان‌ دنيا فرود مي‌آيد تا آن‌كه‌ چون‌ يك‌ سوم‌ اخير شب‌ باقي‌ مي‌ماند، مي‌گويد: آيا توبه‌ كاري ‌هست‌ تا بر وي‌ توبه‌ بپذيرم‌؟ آيا آمرزش‌خواهي‌ هست‌ تا بر وي‌ بيامرزم‌؟ آيا درخواست‌كننده‌اي‌ هست‌ كه‌ خواسته‌ وي‌ داده‌ شود؟ تا آن‌گاه‌ كه‌ بامداد طلوع ‌مي‌كند»


 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>عمیر بن وهب جمحی > توطئه قتل پیامبر

شماره مقاله : 8530              تعداد مشاهده : 370             تاریخ افزودن مقاله : 26/9/1389

عُمير بن وَهب جُمحي و توطئه قتل پيامبر
مشرکان مکه بر اثر شکست در جنگ بدر، آتش خشمشان شعله کشيد؛ و پس از ماجراي بدر، شهر مکّه همچون ديگ بخار بر عليه پيامبر گرامي اسلام مي‌جوشيد؛ تا جايي که ده تن از قهرمانان مکه دست به توطئه زدند تا ريشة اين پريشاني و نابساماني را قطع کنند، و سرچشمة اين خواري و زاري را بخشکانند، و آن عبارت بود از پيامبر!
اندکي پس از جنگ بدر، عُمير بن وَهب جُمحي با صفوان بن اُميه در محل حجر اسماعيل نشسته بودند. عمير يکي از شياطين قريش بود که در دوران اقامت پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- در مدينه آنحضرت و اصحاب ايشان را بسيار آزار مي‌داد. پسرش در جنگ بدر اسير شده بود. يادي از چاه بدر و کشتگان جنگ بدر و مصائب ديگر کرد. صفوان گفت: بخدا، پس از آنان ديگر زندگي فايده‌اي ندارد!
عُمير گفت: بخدا، راست مي‌گويي! هان، اگر- بخدا- بدهکار نبودم، يا راهي براي پرداخت بدهي‌ام داشتم، و اگر نگراني‌ام براي درماندگي و بيچارگي خانواده‌ام پس از مرگم نبود، به تاخت بر سر محمد مي‌تاختم و او را مي‌کشتم! زيرا بهانه‌اي هم از آنان دارم؛ پسرم در دستشان اسير است!
صفوان، بي‌درنگ و از خدا خواسته، به عمير گفت: اداي دين تو بر گردن من، من بدهي‌ات را مي‌دهم، خانواده‌ات هم با خانوادة من زندگي کنند. مادام‌العمر با آنان مواسات خواهم کرد، و هرچه در توان داشته باشم دربارة آنان کوتاهي نخواهم کرد!
عُمير گفت: بنابراين، بين خودم و خودت بماند! گفت: باشد!
آنگاه عمير، سفارش داد شمشيرش را تيز کردند و به زهر آغشته کردند، و بي‌درنگ راه مدينه را در پيش گرفت. هنگامي که داشت مرکبش را بر در مسجد مي‌خوابانيد، عمربن خطاب او را ديد. عمر در همان لحظات با عده‌اي از مسلمانان بر در مسجد گردآمده بودند و راجع به کرامت‌هاي الهي به مسلمين در جنگ بدر با يکديگر صحبت مي‌کردند. عمر گفت: اين سگ- بخدا- عُمير است؛ و جز براي شرارت نيامده است! فوراً، بر پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- وارد شد و گفت: اي پيامبر خدا، هم اينک دشمن خدا عُمير با شمشير آخته آمده است! فرمودند: «فأدخِلهُ علَي» بي‌درنگ او را نزد من بياور!
عمر به سراغ عمير آمد و حمايل شمشير عمير را چسبيد، و به چند تن از انصار گفت: بر رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- وارد شويد و نزد ايشان بنشينيد، و از بابت اين پليد مراقب و مواظب آنحضرت باشيد؛ که نمي‌شود از شر وي ايمن گرديد! آنگاه عمير را نزد رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- برد. وقتي رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- او را ديدند، که عمر حمايل شمشير وي را به گردن او فشرده و مي‌کشد، فرمودند:
(اَرسلهُ يا عُمَر؛ اُدنُ يا عُمير).
«رهايش کن، عمر! جلو بيا، عمير!»
نزديک‌تر رفت و گفت: اَنعِموا صباحاً! صبح شما به خير!
نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- فرمودند:
(قَد اکرمنا الله بتحية خير من تحيتک يا عمير؛ بالسلام، تحية أهل الجنة).
«خداوند ما را درودي بهتر از درود تو کرامت فرموده است، عمير؛ سلام، درود اهل بهشت!»
آنگاه پيامبر گرامي اسلام فرمودند: (ماجاءَ بک يا عُمَير؟) براي چه آمده‌اي، عمير؟! گفت: آمده‌ام راجع به اسيري که نزد شما دارم صحبت کنم؛ احساني در مورد وي بر ما روا داريد!
فرمودند:
(فَما بالُ السَّيف في عُنقُک؟)
«اگر چنين است، اين شمشير بر گردن تو چه مي‌کند؟!»
گفت: مرده شوي اين شمشيرها را ببرد! مگر به کارمان آمدند؟!
فرمودند:
(اُصدُقني؛ ما الّذي جِئتَ له؟)
«به من راست بگوي؛ آن کاري که به خاطرش آمده‌اي چيست؟)
گفت: جز براي آنچه گفتم نيامدم!
فرمودند: بلکه تو و صفوان بن اميه در محل حجر اسماعيل نشسته بوديد؛ کشتگان قريشيان افکنده شده در چاه بدر رابه ياد آورديد؛ آنگاه تو گفت: اگر بدهي‌ام نبود، و خانواده‌ام نبودند، راهي مي‌شدم و محمد را مي‌کشتم! صفوان نيز بدهي تو و سرپرستي خانواده‌ات را بر عهده گرفت در برابر اينکه مرا بکشي؛ اما، خداوند در ميان تو و قصدي که داري حائل خواهد گرديد!
عمير گفت: أشهدُ أنّکَ رسولُ الله! ما- اي رسول‌خدا- شما راجع به آنچه از اخبار آسماني مي‌آوريد تکذيب مي‌کرديم، و نزول وحي را به شما دروغ مي‌پنداشتيم؛ ليکن اين مطلب جز در ميان من و صفوان مطرح نشده است؛ بخدا، نيک مي‌دانم که جز خداوند کسي اين خبر را به تو نرسانيده است! اينک خداي را سپاس مي‌گزارم که مرا به اسلام رهنمون گرديد، و راهي اين راه گردانيد! آنگاه، شهادتين بر زبان جاري کرد. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- فرمودند:
(فَقهوا أخاکُم في دينه، و أقرؤه القرآن، وأطلقوا له أسيره).
«تعليمات ديني لازم را به اين برادرتان بدهيد، و به او قرآن بياموزيد، و اسيرش را نيز برايش آزاد سازيد!»
از سوي ديگر، صفوان به مکيان مي‌گفت: مژده بدهيد که همين چند روزه واقعه‌اي روي خواهد داد که ماجراي بدر را فراموشتان خواهد ساخت! و پيوسته از کاروانيان سراغ عمير را مي‌گرفت، تا اينکه سواري از راه رسيد و خبر اسلام آوردن عمير را به او داد. صفوان سوگند ياد کرد که ديگر با عمير سخن نگويد، و هرگز به وي سودي نرساند!
عمير به مکه بازگشت و در آنجا اقامت گزيد، و مردم مکه را به سوي اسلام دعوت مي‌کرد، و عدة زيادي به دست او مسلمان شدند [1].


[1]- سيرةابن هشام، ج 1، ص 661-663.

(از کتاب: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي)
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال الحسن: «ضحك المؤمن غفلة من قلبه». وقال: «كثرة الضحك تميت القلب». امام حسن بصری رحمه الله فرمودند: «خنده ی (زیاد) مؤمن غفلتی از قلبش است». و فرمود: «خنده ی زیاد قلب را می میراند». الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9596
دیروز : 5614
بازدید کل: 8799755

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010