|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>توحید > توحيد جوهر ايمان به خدا
شماره مقاله : 8622 تعداد مشاهده : 403 تاریخ افزودن مقاله : 18/11/1389
|
توحيد جوهر ايمان به خدا
اي برادر! حالكه دانستي ايمان به خداوند جوهر همهي عقايد اسلامي است؛ بر تو لازم است كه بداني توحيد نيز جوهر ايمان به خدايمتعال است و اگر ايمان به وجود خداوند با يكتاپرستي همراه و همگام نباشد، همان كفر و شرك است و به پليدي و دروغ و ظلم بزرگي تبديل شده و گمراهي آشكاري به بار خواهد آورد. به اين خاطر بر تو اي فرد مسلمان، لازم است كه حقيقت توحيد رابداني. توحيديكه خداوند به آن امركرده، دينش را بر آن بنيان نهاده كتابش را براي بيان آن فرو فرستاده، و پيامبرش را در جهت ابلاغ آن برانگيخته و رسيدن به خير دنيا و آخرت را به انجام آن و خالصگردانيدنش وابسته نموده است. توحيدي كه خداوند بهشت را براي اهل و ياران آن برگزيده و آتش دوزخ را براي دشمنان و بدخواهان آن اختصاص دادهاست. اين در حالي است كه بسياري از مردم خود را اهل توحيد ميدانند و ادّعا ميكنند كه باور و انديشه و رفتار همان توحيد خالص و پاك است و ديگران بر مسير باطل هستند. امّا : وَ كُلاًّ يَدَّعِي وَصْلاً لِلَيْلَي وَ لَيلَي لا تُقِرُّ لِذا و لا ذا! همه را دعوي وصلِ ليلي است، ولي ليلي از اين و آن مبراست. از اين گروه ميتوان به همراهان فلسفه ارسطويي و پيروانش كه به «فيلسوفان مسلمان» مشهورند اشاره كرد، كه توحيد در نزد آنان عبارت است از : «اثبات وجود خداوند بدون ماهيّت و صفت» و اين كه خدا وجودي مطلق است كه هيچ ماهيّتي به او تعّلق نميگيرد، هيچ صفتي براي او ثابت نميشود و به هيچ وصفي مختص نيست، بلكه صفات او به طور كلّي سلبي و اضافي است. البته واضح استكه نتيجهي توحيد اينگروه به انكار پروردگاري انجاميد كه همهي اديان آسماني به سوي او فرا خوانده بودند و نيز در نتيجه اين نوعتوحيد، خلقت جهان توسط خداوند، تدبير او در امور و دانش و علم او به همهي جريانات نيز انكار شد. به عقيدهي آنان، جهان قديم است1 و خداوند مردگان را زنده نميكند، نبوّت را ميشود كه به دست آورد و همانند ساير شغلهاي بشري است. خداوند نسبت به وضعيت جانداران هيچ اطلاعي ندارد و قادر نيست كه هيچ يك از پديدههاي جهان را تغيير داده و در هستي دخل و تصرّفي كند … حلال و حرام، امر و نهي و بهشت و جهنّم هيچ مفهومي ندارد … آري اين است توحيد فيلسوفان ! ! . و آيا خبر دعوتگران «وحدت وجود» را شنيدهاي؟ كساني كه آنان نيز فقط خود را اهل توحيد ميدانند و ديگران را چندگانه پرست ميخوانند! آيا ميداني كه توحيد مورد ادّعاي آنان چيست؟ آنان معتقدندكه خداوندپاك، عينمخلوقات خود است و عبارتست از وجود هر موجود و حقيقت و ماهيّت موجودات همان خداوند است. نشانهي هر چيزي خداست و در هر شيئي دليلي استكه نشان ميدهدآن شيء عين ذات خداوند است. البته محقّقان آنان، اين تعبير را نميپسندند. بلكه ميگويند : «خداوند عبارت است از نشانهها، دلايل و مدلولات.» آنان قائل به وجود موجودات متعدّد در حقيقت و وجود نيستند، بلكه اين تعدّد را وهم و گمان ميدانند. در واقع خداوند نزد آنان هم خواستگاري كننده است و هم خواستگاري شونده. هم ذبح ميكند و هم ذبح ميشود، هم ميخورد و هم خورده ميشود. و اين قضيه نزد آنان همان سِرّي استكهكلماتآهسته قرون اوليه اسلام بر آن دلالتكرده و هدايت نبوي در صدد بهرهمند ساختن مردم از آن بود، و اين باور همان است كه محقّق و عارف اين تفكّر، ابن سبعين به آن معترف است! امّا نتيجه و محصول چنين توحيدي آن است كه فرعون و نمرود و امثال آن ظالمان را افرادي كاملاً مؤمن و عارف و خداشناسِحقيقي بدانيم. و بپذيريمكسانيكه بتها را ميپرستيدند در واقع خود خداوند را عبادت كردهاند. و راه درست و صحيح را انتخاب كردهاند … و ديگر نبايد فرقي بين حرمت مادر و خواهر و يك زن بيگانه و بين آب و شراب و ازدواج و زنا قائل شد. چرا كه همه از يك سرچشمه هستند و در واقع خود همان سرچشمه هستند و پيامبران، راه را بر مردم تنگ كرده و مقصد را از آنان دوركردهاند و حقيقت، چيزي غير از آن استكه بدان فرا خواندهاند. امّا اگر اين باورها را فراموش كنيم نميتوانيم توحيد معتزله كه خود را اهل توحيد و عدالت پنداشته و آن را اولين اصل از اصول پنچگانهي خود قرار دادهاند، ناديده بگيريم. حال بنگر كه مفهوم توحيد آنان چيست؟! توحيد معتزله مساوي است با انكار «قَدَر خداوند» و ارادهي عمومي او در مورد كائنات و توانايي او در ادارهي آن … پيروان جديد اين فرقه، توحيد «جهيمه» را نيز به باور توحيدي خود اضافهكرده و در نتيجه، حقيقت توحيد آنان عبارت اسـت از : انكـار قَـدَر و انكار حقيقت نامهاي نيكوي خدا و صفتهاي والاي او. در مقابل اين توحيدكج و لنگ، توحيد «جبريه» ظاهر ميشود كه مطابق آن : خداوند در خلقت و افعال يگانه است و بندگان در انجام كارها بطور حقيقي اثرگذار نيستند و خودشان اعمال خود را انجام نداده و بر آن توانا نيستند و حركات اختياري آنان فقط همانند تكانخوردن شاخههاي درختان به هنگام وزش باد است و لازم نيست كه افعال خداوند مطابق حكمت و هدفي كه مقتضي آن كار است، باشد. مخلوقات نيز داراي قدرت و خصوصيات ذاتي وغرائز و اسباب نيستند. بلكه همه چيز تحت فرمان يك ارادهي محض است كه چيزي را بر چيز ديگر ترجيح داده و براي اين ترجيح دليل و حكمت و سببي وجود ندارد.2 از طرفي ديگر آيا كسي نسبت به توحيد مردم عوام و گمراه و كساني كه به مشايخ مشهورند و خود عامل گمراهي مردم هستند و در لباس دين و مردان صالح خدا در آمدهاند، بيخبر است؟ آنان كساني هستند كه به غير خدا اُميد دارند و از غير او ميترسند و كساني مورد رغبت و ترس آنان هستند كه به اولياء و اقطاب و واسطه و ابدال و … لقب گرفتهاند. اين مردم نادان در اطراف مرقد آنان طواف كرده و آنان را بيشتر از خداوند به فريادميخوانند و از آنان بيشتر از او كمك ميخواهند و به هنگام مشكلات وسختيها شتابان به سوي آنان رفته و رفع مشكلات و دفع مصيبتها را از آنان ميطلبند. زيرا آنان را واسطهي بين خود و خدا دانسته و معتقدند اگر واسطه نباشد، مقصود ناحاصل است! البته پيش از همه اين عقايد گمراه كه به توحيد نسبت داده شدهاند، عقيدهي مسيحيها نيز در مورد توحيد از كسي پنهان نيست. آنان كه معتقدند دينشان يك دين توحيدي است و از دايرهي توحيد خارج نگشته است! ميگويند كه خداوند سومين سهگانههاست. يعني : پدر، پسر و روحالقدس كه خانواده يا گروه مقدّس هستند. خداي پدر، خداي پسر و روحالقدس. حال اگر به آنان بگويي شما چگونه خود را موحد ميدانيد، در حالي كه معتقد به سه خدا هستيد؟ ميگويند : اين سه خدا، يك خدا، و يك خدا سه خداست!! و عقل و منطق در اين مسئله مربوط به عقيده نميتواند دخالتكند. در واقع شعار آنان اين است كه : كوركورانه به اين قضيه معتقد باش!! با توجه به همهي مطالب گذشته روشن استكه بيان حقيقت توحيدي كه اسلام به آن فراخوانده است و تعاليم خود را بر آن بنيان نهاده جزو مهمترين واجبات است و جهت جدايي حق از باطل بسيار اساسي است.
1ـ قديم در مقابل حادث، يعني چيزي كه از ازل وجود داشته و زماني براي خلقت آن نميتوان تصوّر كرد. (مترجم) 2ـ نگا : مدارج السالكين، ابنقيم، ج3 ص 447 ـ 449، چاپ السنة المحمدية
به نقل از کتاب: حقيقت توحيد، تأليف شيخ يوسف القرضاوي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|