|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>قرآن > متن قرآن در روزگار ابوبکر و عمر رضی الله عنهما
شماره مقاله : 8640 تعداد مشاهده : 357 تاریخ افزودن مقاله : 20/11/1389
|
متن قرآن در روزگار ابوبکر و عمر رضی الله عنهما
مؤلف: دکتر عبدالصبور شاهین،
ترجمه: دکتر سید حسین سیدی
رحلت پیامبر صلی الله علیه و سلم ـ که پدر و مادرم فدای او باد ـ زلزلهای در جامعة مسلمانان مدینه ایجاد کرد. چنان که انعکاسی عمیق در جای جای شبه جزیره داشت. اما وضع مسلمانان مدینه به خاطر احساس خلأ شدید در پی آن مصیبت و مشغول شدنشان به پر کردن این شکاف و جانشین پیامبر صلی الله علیه و سلم که به امور مردم بپردازد، سخت دچار پریشانی گشته بود. چیزی از انتخاب ابوبکر رضی الله عنه نگذشته بود که قدرت جدید علاوه بر مسئولیت سازماندهی جامعه با خبرهای ناگهانی شکاف در جای جای شبه جزیره مواجه شد. جنگهای رده [که در اوایل دوران ابوبکر رضی الله عنه بود و بعضی از اسلام برگشته زکات نداده و بعضی نماز نمیگذاردند] در بیشتر جاهای این سرزمین از مهمترین مشکلاتی بود که ابوبکر رضی الله عنه با درایت و صلابت با آنها رو به رو شد. همة این امور، مسلمانان را از تفکر در باب قرآن بازداشت یا لااقل در به جانبی افکندن مشکل امر قرآن کمک کرد. مردم از طرفی به جنگ خانمانسوز مشغول بودند و از طرفی فکر نمیکردند که مسألهای قابل توجه در برابر قرآن ایجاد شود چون آنها از این جهت کاملاً مطمئن بودند چرا که قاریان در میان مردم فراوان و قرآن هم در خانة همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم مکتوب و محفوظ بود. اما حادثهای رخ داد که هرگز کسی آن را گمان نمیکرد، در جنگ یمامه [در محل عقرباء] حدود دو هزار نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که در بین آنها چهار صد و پنجاه صحابی بودند[1]. خبر به عمر بن خطاب رضی الله عنه رسید و موجب اندوه او گشت. بخاری با اسناد خود، از زیدبن ثابت رضی الله عنه روایت میکند که میگفت: ابوبکر پس از کشتار یمامه به دنبال من فرستاد. در آن وقت عمربن خطاب هم آن جا بود. ابوبکر گفت: عمر نزد من آمده و میگوید: کشتار در روز یمامه بر قاریان قرآن سخت بود و میترسم، کشتار بر قاریان دیگر در جاهای دیگر، سخت گیرد و بسیاری از قرآن از بین برود. من معتقدم که به گردآوری قرآن دستور دهی. به عمر گفتم: چگونه میخواهی کاری را که پیامبر صلی الله علیه و سلم انجام نداده است انجام دهم؟ عمر گفت: به خدا قسم این، کار خوبی است؛ عمر پیوسته نزد من میآمد تا این که خداوند دلم را نسبت به آن، راضی نمود و با عمر هم عقیده شدم. زید میگوید: ابوبکر به من گفت: تو مردی جوان و عاقل هستی و ما تو را [به کارهای ناشایست] متهم نمیکنیم، تو برای پیامبر صلی الله علیه و سلم وحی را مینوشتی، پس به گردآوری قرآن بپرداز! زید گفت: به خدا قسم اگر مرا به حرکت دادن کوهی از کوهها، تکلیف میکردند، سختتر از گردآوری قرآن نبود. گفتم: چگونه چیزی را انجام میدهید که پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را انجام نداده است؟ ابوبکر گفت: به خدا قسم کار خوبی است. ابوبکر هم پیوسته نزد من میآمد تا این که خداوند دلم را برای کاری که دل ابوبکر و عمر را بدان راضی کرد، راضی ساخت، لذا همة قرآن را از شاخة درخت خرما و سنگهای پهن نازک و سینة مردان گرد آوردم، تا این که آیة: { لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٢٨)فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (١٢٩) }(توبه، 9 / 128-129) «قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسور مهربان است * پس اگر روی برتافتند، بگو: «خدا مرا بس است، هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است». را فقط نزد ابوخزیمه انصاری یافتم. مصاحف نزد ابوبکر تا زمان مرگش و سپس تا پایان زندگی عمر و آنگاه نزد حفصه، دختر عمر، باقی ماند[2]. از این حدیث ـ هنگام بیان عمر رضی الله عنه برای ابوبکر رضی الله عنه و موضع ابوبکر رضی الله عنه در برابر سخن او ـ میفهمیم که عمر رضی الله عنه لبریز از احساس خطری گریبانگیر بود که هشداردهندگان آن در جنگ یمامه نمایان شده بودند و نزدیک بود که تمام حافظان قرآن، آن شاهدان عادل بر درستی متن مکتوب قرآن را فراگیرد. چنان که دانستیم، قرآن در سنگهای پهن و نازک، شاخه و پوست درخت خرما و استخوان شتران یا کتف گوسفندان یا شتر و سینة مردم پراکنده بود و شکل کتاب واحدی به خود نگرفت مگر در سینة اصحابی که آن را در روزگار پیامبر صلی الله علیه و سلم حفظ کرده بودند [جمع به معنای حفظ]. اصحابی که جنگ یکایک آنان را به تدریج به کام خود میکشید. پیداست که صحابه در آن روزگار، ارزش متن مکتوب را دریافته نبودند و بلکه اعتمادشان به حفظ کردن آن بوده است. بیشتر گمان بر آن است که جز عمر رضی الله عنه کسی متوجه این ماجرا نشده بود و شاید علت آن باشد که وی در بین کاتبان وحی بود و بیش از همه نسبت به حفاظت از آن احساس مسئولیت میکرد. عمر رضی الله عنه نزد ابوبکر رضی الله عنه آمد و احتمال از دست رفتن بسیاری از قرآن، هنگام فراگیر شدن کشتار قاریان در تمام شبه جزیره را به او خبر داد. اما ابوبکر رضی الله عنه در تصمیمگیری نسبت به موافقت با رای عمر رضی الله عنه تردید نمود، دلیل وی آن بود که پیامبر صلی الله علیه و سلم چنین کاری را انجام نداده بود پس چگونه ممکن است او چنین کند و یا بر آن کار موافقت نماید؟ این از یک سو، و از سوی دیگر تجربة مسلمانان پیوسته با مشکلاتی تازه که در برابرشان رخ مینمود، مواجه میشد و راه حلها و تصمیمهای خاص خود را میطلبید که سند آنها را در قرآن و سنت نمییافتند. نخستین موضع مهمی که برای ابوبکر رضی الله عنه پیش آمد، مسألة رده بود، یعنی زمانی که به وی خبر دادند گروهی از دادن زکات سرباز میزنند و دیگران هم از مدعیان پیامبری [مانند اسود عنسی، طلیحه اسدی، مسیلمه کذاب ...] پیروی میکنند و تمام دین را رها کردهاند[3]. عمر رضی الله عنه در تصمیم به جنگ دچار تردید شد ولی ابوبکر رضی الله عنه با تمسک به آیة: { ... فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ... }(توبه، 9 / 5) «پس اگر (مشرکان) توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه بر ایشان گشاده گردانید ...». و حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم : «من مأمور شدم تا با مردمان بجنگم تا به یگانگی خداوند و رسالت محمد صلی الله علیه و سلم شهادت دهند و نماز را اقامه نمایند و زکات بپردازند. اگر چنین کنند مال و جانشان درامان است مگر به حق اسلام و حسابشان با خداوند است»[4]. به جنگ با آنها فرمان داد (1). ابوبکر رضی الله عنه در این موقعیت مهم و خطرناک، فرمان صریحی در باب جنگ با کسانی که زکات نمیپردازند و مرتدان، صادر میکند، فرمانی که به او آرامش میداد، از او دفاع مینمود و موقعیت وی را استحکام میبخشید. اما موقعیت جدیدی که عمر رضی الله عنه در ضرورت گردآوری قرآن به وی اظهار میکند، تجربهای از نوع تازه بود چه نه متنی وجود داشت تا آن را حل کند و نه در گذشته، سابقهای داشت که در حل آن یاری رساند. آیا ابوبکر رضی الله عنه به عنوان خلیفة مسلمانان، میتواند دست به کاری زند که پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را انجام نداده است؟ یعنی قرآن را در مصحفی گردآوری نماید. در حقیقت، این نخستین موقعیت از نوع خود بوده است و احتمال آن به جد میرفت که اگر عمر رضی الله عنه نتوانسته بود، ابوبکر را قانع نماید، آن دو به تودة مردم پناه میبردند تا از صحابه داوری خواهند زیرا خطر تصمیمگیری منحصر به دو نفر نبود، بلکه مسألة قانون اساسی تمام امت اسلامی و کتاب ـ نازل شدة آن بود. بدون شک تصمیمی که این داوری آن را تفسیر خواهد کرد ـ اگر انجام میگرفت ـ در بردارندة ویژگی اجماع مسلمانان بر امری بود و اجماع آنها در آن دورة دشوار حکمی قطعی مینمود که بر هر کسی که در این داوری شرکت خواهند داشت، از صحابه و تابعین و ...، لازمالاجرا باشد. بدین ترتیب اگر تردید ابوبکر رضی الله عنه در گردآوری قرآن، رای اجماعی بود، چه بسا قرآن تا روزگار اخیر جمع نمیشد چون نسلهای بعدی هرگز با اجماعی که در نسل اول صحابه صورت گرفته بود، مخالفت نمیکردند. بدین ترتیب، تصمیم ابوبکر رضی الله عنه ، مهمترین تصمیمی بود که در زندگیاش گرفت و بزرگترین گامی بود که در تاریخ این امت برداشته شد، چون راه حل بنیادین مشکلی اصلی بود که نتیجة آن سلامت و حفاظت قرآن از تحریف بوده است. تصمیمی که آغازگر حرکت تمدن اسلامی در تاریخ با تکیه بر قانون اساسی و حفظ شدهاش بود. همچنین این تصمیم قانون و معیار هر گونه اصلاح رسم الخط مصحف یا کتابت آن در روزگاران بعد قرار گرفت. در حدیثی که سفیان از سدی و او از عبد خیر آورده که او گفت: شنیدم علی میگوید: «بیشترین پاداش در باب مصاحف از آنِ ابوبکر است، رحمت خدای بر ابوبکر باد! او نخستین کسی است که قرآن را میان دو لوح گرد آورد»[5]. روایتهای فراوانی بر این امر دلالت دارند که این حرکت، از جانب ابوبکر رضی الله عنه و با مشورت عمر رضی الله عنه بوده است، و این کار در تاریخ این امت برای نخستین بار، با توجه به بحران عامی که در روز یمامه رخ داد، صورت گرفت. اما این که گفته شده است علی رضی الله عنه آن را انجام داده است، قابل پذیرش نیست. چنان که روایتی است که اشعث از محمدبن سیرین روایت کرده است که «وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم از دنیا رفت علی قسم یاد کرد که جز برای نماز روز جمعه ردایی بر تن نخواهد کرد مگر این که قرآن را در مصحفی گرد آورد و این چنین کرد. ابوبکر بعد از مدتی در پی علی فرستاد و گفت: ای ابوالحسن! آیا از خلافت من ناراضی هستی؟ گفت: نه به خدا قسم! اما من قسم یاد کردهام که تنها برای نماز روز جمعه را بر تن کنم. آنگاه با او بیعت کرد و ابوبکر بازگشت»[6]. ابوبکر سجستانی میگوید: هیچ کس جز «اشعث» کلمه «مصحف» را ذکر نکرده است. او «لیّن الحدیث» است (2). [در توضیح باید گفت]: آنچه روایت کردهاند [از قول علی رضی الله عنه ] که: «تا قرآن را جمعآوری نمایم [حتی أجمع القرآن] بدین معناست که حفظ آن را کامل کنم چه به کسی که قرآن را حفظ میکند، گفته میشود که قرآن را جمع آورده است[7]. همچنین از عمربن خطاب رضی الله عنه روایت شده است که به گردآوری قرآن فرمان داده بود. زمانی که وی دربارة آیهای از کتاب خدا پرسش کرد، به او گفته شد: آیه با فلانی بوده است و وی در روز یمامه به شهادت رسیده است. عمر رضی الله عنه گفت: همه از خداییم. آنگاه به گردآوری قرآن فرمان داد. او نخستین کسی است که قرآن را در مصحف گرد آورد[8]. این سخن هم به خاطر حوادث ذکر شدة پیشین در صحیح بخاری و منقطع بودن سند حدیث قابل قبول نیست. البته ممکن است مراد از «او نخستین کسی است که قرآن را در مصحف گرد آورد» اشارة عمر به جمعآوری قرآن باشد[9]. سیوطی آورده است که «از مطالب شگفتی که در باب نخستین گرد آورندة قرآن آمده، حدیث ابن اشته در کتاب «المصاحف» از طریق کهمس و ابن بریده، است که گفت: نخستین کسی که قرآن را در مصحفی گرد آورد، سالم بندة آزاد شدة ابوحذیفه، است. وی [سالم] قسم یاد کرد که ردایی بر تن نکند مگر قرآن را جمعآوری نماید و چنین کرد. آنگاه تصمیم گرفتند تا بر آن، نامی نهند. برخی گفتند: آن را «سفر» بنامید. سالم گفت: این از نامهای یهودیان است و لذا نپسندیدند. پس سالم گفت: مثل آن را در حبشه دیدم که «مصحف» نامیده میشد و لذا تصمیم گرفتند که آن را «مصحف» بنامند[10]. سیوطی میگوید: سند این حدیث هم منقطع است و بر این حمل میشود که وی [سالم] یکی ازگردآوران قرآن به فرمان ابوبکر بوده است[11]. اما دربارة واژة «مصحف» که گفته میشود، حبشی است باید گفت: معیاری که ما در بررسی [واژگان] قرضی و معرب داریم[12] آن را تأیید نمیکند. حداکثر؛ این واژه از واژگان مشترک سامی است، تا زمانی که دارای اصلی با صرف کامل [= کامل التصرف] باشد. در لسان العرب آمده است: «المصحف، المصحف یعنی در بردارندة صحیفههای نوشته شده در میان دو جلد؛ گو این که صحافی شده است. کسر [مصحف] و فتح آن [مصحف] لغتی [لهجهای] است. ابوعبید میگوید: قبیلة تمیم آن را به کسر و قبیلة قیس آن را به ضم [مصحف] تلفظ میکنند و کسی به فتح تلفظ نکرده است. همچنین یاد نشده که این کلمه فتح داده شده باشد. آنچه ذکر شد، از لحیانی و او از کسانی آورده است»[13]. این انحراف از موضوع بیارزش نیست چه ما، این را از آن جهت آوردهایم که ضعف بودن خبر [سالم] را بیان کنیم، چون عرب قبل از استعمال خاص این واژه با کلمه «مصحف» آشنا بود ولی نه این معنا که به این مناسبت [تسمیة مجموعة قرآن] از زبان حبشی نقل شده باشد (3) بدیهی است که گردآوری قرآن را زیدبن ثابت رضی الله عنه به تنهایی انجام نداده است بلکه عمربن خطاب رضی الله عنه هم با او همکاری کرده است. چنان که در روایت ابن ابی داود از طریق هشام بن عروه و او به نقل از پدرش آمده است: ابوبکر به عمر و زید گفت: بر در مسجد بنشینید و هر کس چیزی از کتاب خدا را با دو شاهد نزد شما آورده آن را بنویسید. سیوطی میگوید: رجال این حدیث با وجود انقطاع سند آن، مورد اعتماد [ثقه] هستند[14]. شاید سالم بن معقل (4) ـ با توجه به آنچه که سیوطی در روایت پیشین از وی گفت ـ در این کار سهیم بوده است. همچنین، ابیبن کعب رضی الله عنه ـ با توجه به آنچه که از ابوالعالیه بصری آمده ـ در این کار شرکت داشته است. ابوالعالیه گفته: «آنها قرآن را در زمان خلافت ابوبکر در مصحفی گرد آورده بودند مردانی مینوشتند و ابیبن کعب بر آنان دیکته میکرد»[15]. در این جا توقفی کوتاه در شرح روش زید رضی الله عنه و همکارانش در گردآوری قرآن مینماییم. دکتر حسین هیکل میگوید: «بدون تردید میتوان گفت: وی روش تحقیق علمی رایج در روزگار ما را به کار بست و این روش را با دقتی هر چه تمامتر دنبال کرد»[16]. شاید اگر بدانچه که در گذشته از تفسیر البحر المحیط در خصوص قرائت عمر رضی الله عنه از آیة: { وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ } (توبه، 9 / 100) «و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که (با نیکوکاری) از آنان پیروی کردند». نقل کرده بودیم، برگشتی داشته باشیم، میزان رنج و تلاش زید رضی الله عنه در سلامت روشش در جمع قرآن را درک کنیم، چه در آن جا زید رضی الله عنه قرائت درست آیه را: { وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ...} میدانست، و تلاش داشت تا عمر را راضی کند، که سرانجام با حضور ابیبن کعب، قرائت زید با استشهاد ابی به سه موضع از قرآن، تأیید شد. این روش و عادت زید بود. او قرآن را از کاغذها، تکه استخوانها و از هر چیزی از قرآن که صحابه برای او میآوردند، جمعآوری میکرد. اختلاف بین او و عمر رضی الله عنه پیرامون (واو) به میزان دقت و گزینش وی در تمام عملش، دلالت دارد. در این جا پرسشی که مطرح میشود و همچنان موضع شرح و تفسیر بسیاری از خاورشناسان میباشد[17] آن است که چرا زید بن ثابت رضی الله عنه برای اقدام به چنین امر مهمی نسبت به دیگر صحابه انتخاب شده است؟ به گمان ما، پاسخ جاحظ در این زمینه بهترین پاسخ به چنین وسوسههایی است. وی میگوید: «دیدند که قرائت زید، شایستهتر و احق است، چه قرائت عرضة آخر قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و سلم بود و چون کسانی که آخرین عرضة قرآن را شنیده بودند، بیش از کسانی بودند که عرضة ابتدایی قرآن را شنیده بودند، لذا مردم را به قرائت زید واداشتند نه قرائت ابی و عبدالله [بن مسعود] هر چند که قرائت همگی، حق بود؛ ولی چه بسا حقی در روزگاری ـ در کنار حقی دیگر ـ پایان بخش قیل و قالها و از بین برندة اختلاف و طمعورزی باشد، لذا حقی را به نفع حقی دیگر که عمل به آن، بهتر و شایستهتر است، ترک کردند. [مثلاً] اگر فقیهی ببیند که همة دانشمندان به روزة روز عرفه، بیهیچ اختلاف توافق کردهاند و افطار آن روزه را در آن روز نمیپسندند، و او باید آن روزه را، افطار کند تا جایگاه روزة واجب از مستحب را به آنان بفهماند ـ و یا اگر بترسد که در گذر زمان به امر واجب چیزی غیر از واجب اضافه شود ـ [اگر چنین کند] درست عمل کرده و حقی را به خاطر حق برتری ترک کرده است، چه برای حق، اختلاف، حرام و ... درجاتی است ...»[18]. جوانب این مسأله یعنی [انتخاب زید رضی الله عنه و اصلح دانستن او بر دیگر صحابه] چه بسا در خلال سخنان بعد روشن گردد. دکتر هیکل میگوید: «زید بدان جهت نسبت به دیگر صحابه انتخاب شده است که جوان و از بقیة آنها نسبت به این امر تواناتر بوده است. وی به خاطر جوان بودنش، کم تعصبتر و کمتر اهل تفاخر به علمش بوده است. این امر، وی را به شنیدن سخنان صحابة بزرگ، از قاریان و حافظان، و دقت در گردآوری، بدون ترجیح دادن چیزهایی که حفظ کرده بود، وامیداشت. هر چند متواتر است که وی در عرضة اخیر قرآن، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و سلم قرآن را برای بار دوم در سال وفات خود به جبرئیل علیه السلام عرضه کرد، حضور داشته است[19]. موضع پیشین او با عمر رضی الله عنه بر این دلالت دارد که وی حافظی ثابت رای و آگاه به آنچه بود که حفظ کرده و امر نیک و درست را به هیچ اعتباری واننهاده است. کافی است به سخن ابوبکر رضی الله عنه دربارة او مراجعه شود تا علل و انگیزههای انتخاب وی نسبت به این امر، در عین سادگی پر هراس، مشخص شود (5). بدین روش زید رضی الله عنه متن قرآن را گرد آورد و آنگاه صحف را نزد ابوبکر رضی الله عنه نهاد تا زمانی که زنده بود و سپس نزد عمر رضی الله عنه تا زمانی که زنده بود و بالاخره نزد حفصه رضی الله عنها ، دختر عمر رضی الله عنه ، ماند[20]. انتقال صحف از ابوبکر رضی الله عنه به حفصه رضی الله عنها بر این مطلب دلالت دارد که این صحیفهها از زمانی که نوشته شدند. در مالکیت عمومی به شمار میآمدند، چون اگر ملک خصوصی ابوبکر رضی الله عنه میبود، غیر از فرزندان وی نباید به ارث میبردند. ظن غالب آن است که این صحف نزد حفصه ل به این دلیل ماند تا گرویی باشد که خلیفة سوم، هرگاه که طالب آن باشد، در آن تصرف کند، به خصوص که حفصه یکی از امالمؤمنین بود. این تصرف چیزی است که در عمل اتفاق افتاد. این مطلب را برای رد سخن بلاشر گفتیم که میکوشد بذر شک و تردید و پیرامون گردآوری قرآن را در روزگار ابوبکر به پایان نرسید بلکه در روزگار عمر به پایان رسید، چون پانزده ماه قبل از مرگ ابوبکر این تدوین آغاز شده بود. بلاشر آنگاه میپرسد: آیا تدوین این مصحف راه حل موقعیتی بود که عمر از آن میترسید؟ ... بلاشر خود چنین پاسخ میدهد: «جامعه به طور منطقی به مجموعة وحی مکتوبی نیاز داشت تا از جانب همه قبول گشته و آن را پذیرفته باشند. اما آیا این مجموعه، همان صحیفههای ابوبکر بوده است؟ هرگز! چون این صحیفهها، ملک شخصی ابوبکر و عمر بودهاند نه ملک خلیفه و رهبر جامعه. همه چیز به طور کلی، بر این دلالت دارند که خلیفه اول و همراهش [عمر]، وقتی این پیامد را احساس کردند که متن کامل وحی نزد آنها وجود ندارد، یکی از کاتبان پیشین وحی را که محمد [ صلی الله علیه و سلم ] از آنها برای این کار استفاده میکرد، واداشتند تا متنی قرآنی را برای آن دو فراهم نماید؛ و باز حق داریم، بپرسیم که آیا امکان داشته تلاش عمر ـ چه به تأیید یا مخالفت ابوبکر ـ به علت دیگری بوده باشد؟ مثلاً علاقه و تمایل به مالکیت شخصی نسخهای از وحی، چنان که دیگر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم مالک چنین مصحفی بودند. به دیگر بیان، این امر در ذهن ابوبکر و و عمر نبود که مصحف نمونهای [امامی] را بر گروه مؤمنان تحمیل نمایند، بلکه فقط مسأله این بود که رهبر این گروه، از دیگر صحابه که موقعیت بهترین داشتند، پایینتر نباشد»[21]. این سخن بلاشر مبتنی بر چند ادعاست: 1- گردآوری قرآن یک عمل شخصی بوده است که تحقق بخشیدن به انگیزه ابوبکر و عمر رضی الله عنهما [در داشتن مصحفی شخصی] موجب آن شده است. 2- این انگیزه ناشی از یک غیرت شخصی و احساس نقص در آن دو نسبت به دیگر صحابه بوده است. بلاشر در این جا کلمة “Infériorité” را [به عنوان برابر نهاد واژة نقص] به کار برده است [این کلمه به معنای پستی و زیردستی است]. 3- عمل [تدوین قرآن] هر دوی آنها، مسبوق به اعمال مشابهی نزد بسیاری از صحابه بوده است[22]. شاگرد وی، دکتر مصطفی مندور، در رسالهای که ذکر آن گذشت، در این ادعاها با وی همراه است و حتی گاهی در خلال تعبیرهایی که از وی گرفته است، کلماتی به آن میافزاید. وقتی بلاشر میگوید: “Infériorité” مندور میگوید: “Complexe d’ Infériorité”[23] یعنی نقص پیچیده و مبهم. وقتی بلاشر میگوید: «آن صحیفهها ملک شخصی بوده است (Propnrieté Personnelle)، مندور میگوید: حفصه آن را به عنوان ذمة مالی شخصی به ارث برده است (Patrimoine Personnel). ما میگوییم: [در صورت شخصی بودن صحف] چرا بعد از ابوبکر به عمر منتقل شد؟ ... دیگر آن که اگر آن نسخه به خاطر تمامی امت نبوده است، «ارزش حقیقی نسخهای از قرآن نزد مردمی که آن را از راه حافظه روزگار پیامبر صلی الله علیه و سلم گرد آورده، چیست؟»[24] در روزگاری که محفوظات وی مورد اعتمادتر و در ضمیر و زبانش حاضرتر بوده است. شاید بعد از توضیحاتی که دادیم، موضع ما در برابر این ادعاها روشن شده باشد. اما به مغالطهای که بلاشر در آن افتاده، اشارهای میکنیم. وی میگوید: ابوبکر زمانی به گردآوری قرآن پرداخت که مسبوق یا همزمان با تلاشهای فردی دیگری بوده است. بلاشر از جمله به نام تعدادی از صحابه مثل معاذبن جبل، ابیبن کعب، زیدبن ثابت، ابودرداء، ابوزیدبن سکنy (6) و دیگران، اشاره میکند. چنان که خبر ابی در گردآوری قرآن [در نقل ابوالعالیه] ـ که ذکرش گذشت ـ استدلال مینماید[25]. ما منکر آن نیستیم که تلاشهای فردی، مسبوق یا همزمان با جمع قرآن توسط ابوبکر رضی الله عنه بوده است، اما این تلاشها برای گردآوری قرآن نبوده بلکه برای حفظ محفوظاتشان بوده است که در روزگار پیامبر صلی الله علیه و سلم و بعد از آن، از ترس فراموشی یا اشتباه، صورت میگرفته است. در این باره سخن خواهیم گفت. وقتی ابوبکر رضی الله عنه به زید رضی الله عنه [به جمع قرآن] فرمان داد، صحابه هر چه از قرآن را که داشتند با شتاب ارائه و در برابر زید رضی الله عنه قرار دادند و آن را با گواهی عادلانی، موثق ساختند، تمام ماجرا این بوده است، اما اهداف خاورشناسی بر آن است که ویژگی جدیت از کار ابوبکر رضی الله عنه را بزداید و آن را کاری بدون پشتوانة تلاش و جدیت و بدون تواتر و ثبوت قطعی بروز دهد تا در نظر مردم یک کار فردی جلوه کند که مصلحتی همهگیر آن را موجب نگشته و ابوبکر رضی الله عنه هم از دیگران به پایبندی و پیگیری، در این کار، شایستهتر نبوده است. با بازگشت به وضع این مصحف در روزگار عمر رضی الله عنه به عنوان خلیفه، تأکید میکنیم که وضع این مصحف، استمرار وضع مصحف در دوران ابوبکر رضی الله عنه بود، با این فرق، که فعالیت بیشتری در آموزش قرآن و دور داشتن مردم از اشتباه در قرائت به وجهی که در حدود حروف هفتگانه، شایستة قرائت میباشد، صورت گرفت. به خبری دست یافتیم که دلالت روشنی بر گفتة ما دارد. ابن سعد در «طبقات» از محمدبن کعب قرظی با اسناد خود، روایت میکند که میگفت: قرآن در روزگار پیامبر صلی الله علیه و سلم به وسیلة پنج تن از انصار، معاذبن جبل، عباده بن صامت، ابیبن کعب، ابوایوب و ابودرداء جمعآوری شد. در دوران عمربن خطاب، یزیدبن ابوسفیان به او نامه نوشت که جمعیت شام رو به فزونی نهاده و شهرها را پر کردهاند و به کسانی نیازمندند که به آنان قرآن را بیاموزند و در دین تعلیمشان دهند. ای امیرمؤمنان! مرا به مردانی که به آنان آموزش دهند، یاری نما! پس عمر رضی الله عنه آن پنج تن را طلبید و به آنان گفت: برادران شما در شام از من کمک خواستند تا کسانی به آنان قرآن را بیاموزند و آنان را نسبت به دین آگاه سازند پس مرا به سه تن از خودتان یاری کنید ـ رحمت خدای بر شما باد ـ اگر تمامتان پاسخ مثبت میدهید پس در آن شرکت ورزید و اگر سه تن از شما به نمایندگی مشخص میشوند پس از بین تان خارج شوند. پس گفتند: نتوانیم که همگی شرکت کنیم زیرا ابوایوب پیرمردی است و ابیبن کعب هم بیمار. آنگاه معاذ، عباده و ابودرداء حاضر به رفتن شدند. عمر گفت: از شهر حمص شروع کنید، شما مردمان را در آن جا در یک سطح از فهم و درک نخواهید یافت. کسانی از آنها، نیک میفهمند، اگر چنین یافتید، گروهی از مردم را به سوی این کسانی روانه دارید اگر از مردم [در قرائت و فهم دین] راضی شدید، یک نفر در آن جا بماند و دیگری به دمشق و نفر سوم به فلسطین رود. آنها به حمص آمدند و آن جا ماندند تا این که از مردم راضی گشتند. عباده در آن جا ماند و ابودرداء به دمشق رفت و معاذ به فلسطین. اما معاذ در سال طاعون عمواس از دنیا رفت، و عباده بعد از او به فلسطین رفت و در آن جا از دنیا رفت، و ابودرداء همچنان در دمشق ماند تا این که از دنیا رفت[26]: وضع به همین منوال ادامه یافت و به تدریج با گسترش فتوحات و پراکندگی مسلمانان در بیشتر نقاط زمین مثل سرزمینهای ایران و رم در آن روزگار، این وضع هم گسترش مییافت. هر چه این مناطق بیشتر میشد، قرآن هم رواج مییافت و نظارت بر کیفیت تلفظ تازه مسلمانان ضعیف میگشت. آنها میتوانستند در محدودة حروف هفتگانهای که قرآن به آن، نازل شده بود، هر قرائتی را که میتوانستند تا زمان خلیفة سوم، عثمانبن عفان رضی الله عنه ، قرائت کنند (7).
[1]- ابن جریر طبری، تاریخ الطبری، حوادث سالهای 11 و 12 هجری قمری. در تاریخ الکامل ابن اثیر آماری مربوط به کشتهشدگان روز جنگ عقربا وجود دارد که کمتر از این، ذکر شده است. ر. ک : حوادث سال یازدهم [محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص 301-303]. [2]- ابوعبدالله محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج 3، ص 196، چاپ المطبعة البهیة، 1299 ه. ق. [3]- اخبار مربوط به رده [ارتداد از آیین اسلام] به طور مفصل در «الکامل» ابن اثیر، ج 2، صص 232-260 موجود است و نیز : محمد الخضری، محاضرات فی تاریخ الأمم الإسلامیة، ج 1، ص 260، اول. [4]- البخاری، صحیح البخاری، ج 1، ص 9 [باب « فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ »]. [5]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 5. [6]- همان، ص 10. [7]- همان، ص 10 و نیز : السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 58 با زیادت. [8]- المصاحف، ج 1، ص 10. [9]- جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 58. [10]- همان. [11]- همان. [12]- ر. ک : عبدالصبور شاهین، القراءات القرآنیة فی ضوء علم اللغة الحدیث. [13]- ابن منظور الافریقی، لسان العرب، ج 9، ص 186. [14]- جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 58 و نیز : المصاحف، ج 1، ص 9. [15]- همان. [16]- محمد حسین هیکل، الصدیق ابوبکر، ص 343، چهارم. [17]- ر. ک : رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص 32 به بعد [رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان : محمود رامیار، ص 52 به بعد]. [18]- مختارات فصول الجاحظ، نسخه خطی، دارالکتب، شماره 24069، ثبت کتابخانه امیر موسیو کریمر اتریشی، 1877، برگه شماره 92 ب و 93 الف. [19]- محمد حسین هیکل، الصدیق ابوبکر، ص 341 و نیز المقنع، ص 121. [20]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 9. [21]- رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص 33-34 [رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان : محمود رامیار، صص 53-54]. [22]- همان، صص 35-36. [23]- مصطفی مندور، رسالة الشواذ، مقدمه، ص 6. [24]- جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 71 و نیز : ابوعبدالله الزنجانی، تاریخ القرآن، ص 18. [25]- رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص 12 و 35 و 45 [رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان : محمود رامیار، ص 27 و 54 و ...]. [26]- محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 356.
تاریخ قرآن، مؤلف: دکتر عبدالصبور شاهین، ترجمه: دکتر سید حسین سیدی (عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد)، تحقیق و پژوهش : هادی بِزْدی ثانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|