|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>ادیان دیگر>مسیحیت > رد بر شبهه اقنوم اب و پسر
شماره مقاله : 8654 تعداد مشاهده : 326 تاریخ افزودن مقاله : 21/11/1389
|
رد بر شبهه اقنوم "اب" و "پسر"
اول: اقنوم «اب»: اقنوم «أب» را مسيحيان چنين تفسير مي کنند: مراد از اقنوم «أب» ذات الهي مجرد از «ابن و روح القدس» مي باشد، او حيثيت اصل و مبدأ را براي وجود ابن دارد، و معنايش اين نيست که ذات «أب» بر ذات «ابن» مقدم باشد، بلکه «ابن» هم مانند «أب» ازلي است. مسيحيان براي اثبات اين عقيده ای خرافي به عبارات بعضي اناجيل استدلال مي کنند. به طور مثال در انجيل يوحنا فصل هشتم، فقره 19 چنين ذکر شده است: «به او گفتند: پدر تو کجا است؟ عيسي جواب داد: شما نه مرا مي شناسيد و نه پدر مرا، اگر مرا مي شناختيد، پدرم را نيز مي شناختيد». و اطلاق کلمه «أب» بر الله تعالي همچنان در انجيل لوقا، فصل دوم، فقره 49 ، و در انجيل متي، فصل دهم، فقره 32 نيز شده است.
نقد اين شبهه: در جواب استدلال فوق مسيحيان براي اثبات اقنوم «أب» چنين ميگوئيم: اول: در مبحث نقد اناجيل ما واضح ساختيم که تغييرات و تحريفاتيکه با گذشت زمان وارد انجيل ها شده است، انجيل ها را از مقام و موقعيتي که به آنها در اثبات مسئله اي استدلا ل کرده شود، بر مي اندازد. و مجهول بودن مؤلفين اين اناجيل قداست آنها را از ميان ميبردارد. دوم: به فرض ثبوت پدر بودن الله براي مسيح (العياذ بالله) نصراني ها خود به أبوت حقيقي به اعتبار اينکه پدر (الله) غير پسر (عيسي) باشد، و وجود او مقدم بر وجود پسر(عيسي) باشد، معتقد نيستند، بلکه آنان چنين عقيده دارند که «إله»، مسيح است، و مسيح، «إله» است. و وجود پدر بر وجود پسر سبقت زماني ندارد. به اين اساس کلمه «پدر» که در انجيل ها وارد شده است همچنان بي معنا باقي مي ماند. سوم: به فرض ثبوت اطلاق کلمه «پدر» از زبان عيسي بر خداوند جل جلاله، ما آنرا بر معناي مجازي اش حمل مي کنيم. چون در بسا مواضعي از اناجيل نسبت«پدر» بودن الله تعالي براي گروه و جماعه ديگري جز عیسی علیه السلام نيز شده است، مثلا در انجيل متي، فصل6، فقرهء 1 چنين ذکر شده است: «اگر چنين کاري کنيد، هيج اجري نزد پدر آسماني خود نداريد». و در انجيل مرقس، فصل 11، فقرهء 25 چنين آمده است: «وقتي براي دعا مي ايستيد اگر از کسي شکايتي داريد، او را ببخشيد، تا پدر آسماني شما هم خطاياي شما را ببخشد، اگر شما ديگران را نبخشيد پدر آسماني شما هم خطاياي شما را نخواهد بخشيد». در انجيل يوحنا، فصل 20 ، فقره 17 از عيسي علیه السلام چنين نقل شده است : «... اکنون پيش پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما، بالا مي روم». در همه اين مواضع مي بينيم که عيسي علیه السلام «پدر» بودن الله را تنها براي خود ثابت نکرده است، بلکه براي حواريون و اقوامي که مخاطب او بودند نيز ثابت نموده است. پس بايد «پدر» بودن الله تنهاي براي عيسي علیه السلام نباشد، در حاليکه مسيحيان چنين عقيده ندارند، و ايشان خدا را تنها پدر عيسي علیه السلام ميدانند، با آنکه دليلي بر اين تخصيص از اناجيل ندارند. و اگر کلمه «پدر» را در همه اي اين مواضع به معناي مجازي آن بگيريم، اشکالي باقي نمي ماند. يعني «پدر» در همه اي مواضعي که در تورات و انجيل آمده است به معناي رب و پروردگار باشد. دانشمند شهير اسلامي امام ابن تيميه ميفرمايد: اگر اين کلام (اطلاق پدر بر الله) فرضا از زبان مسيح علیه السلام ثابت شود، بايد معنائي را مراد گرفت که با اقوال و سخنان ديگر عيسي علیه السلام موافق باشد، و آن عبارت است ازين مطلب که ايشان «رب» را «پدر» و بندگان را «پسران» مي نامند. چنانچه که در تورات آمده است که خداوند براي يعقوب علیه السلام گفت: «تو تنها پسر من هستي»، و هکذا در زبور آمده است که خداوند به داود گفت: «تو پسر من و محبوب من هستي»، و همچنين در مواضع زيادي در اناجيل کلمه «پدر من و پدر شما» بر خداوند اطلاق شده است، و چنانچه مي بينيم که عيسي علیه السلام، الله تعالي را پدر مخاطبين خود، و آنان را پسران الله مي خواند. پس مراد عيسي علیه السلام از کلمه «پدر» مربي مهربان است، چون رحمت و شفقت خداوند به بندگانش بيشتر از شفقت مادر به فرزندش مي باشد، و مراد از کلمه «پسر» در کلام عيسي علیه السلام (و همچنين در تورات و زبور) کسي است که مورد تربيه و مهرباني قرار گرفته باشد، و مسلم است که تربيه و رحمت خداوند بر بندگانش بي پايان مي باشد، بناءً مواضعي که در انجيل ها از الله به کلمه «پدر» تعبير شده است، مقصودش «رب» مي باشد، و در مواضعي که «پسر» ذکر شده است، مرادش عيسي علیه السلام مي باشد که تحت عنايت و پرورش مخصوص الهي قرار گرفته بود.( الجواب الصحيح لمن بدل دين المسيح: 2 / 97.) اين چنين مي بينيم ادله که مسيحيان مي خواهند براساس آن عقيده بنيادين خود را اثبات کنند، ضعيف تر از تار عنکبوت است. و نقل به يقين قرين و همگام عقل است. انسان بي عقل کجا داند نقل را.
دوم: اقنوم پسر مراد از اقنوم «پسر»کلمه الله تعالي است که به زعم مسيحيان در جسد بشر به صورت مسيح علیه السلام ظاهر شد، و عقيده دارند که: 1- در وجود و قدرت، پسر(عيسي) با پدر (الله) مساوي است. 2- پدر(الله) عالم را به واسطه پسر خود آفريده است. 3- پسر (عيسي) در صورت بشر به زمين فرود آمد تا کفاره گناهي شوند که بشريت از آدم علیه السلام به ميراث برده اند. 4- وظيفه محاسبه نمودن مردمان در روز قيامت بدوش پسر (عيسي) خواهد بود. و براي اثبات اين سخنان ياوه به برخي عبارات انجيل استدلال ميکنند که دران، مسيح علیه السلام خود را ابن الله خوانده است.
نقد اين شبهه: 1- در جواب اين شبهه بايد خاطر نشان نمود که يگانه دليلي که مسيحيان دراين باره در دست دارند تنها اناجيل ميباشد، و ما قبلا حقيقت اناجيل را بيان داشتيم. 2- پسر بودن کسي همواره معنايش همين است که او از نطفه ای پدر آفريده شده باشد، و اينکه وجود پدر بر وجود پسر مقدم است. اما مسيحيان ميگويند که وجود پسر و پدر هردو يکي است – يعني باهم متحد اند – اگرچه در ظاهر جدا اند، و وجود پدر بر وجود پسر تقدم زماني ندارد. اين دو عقيده ای نصارا موضوعي را که درپي اثبات آن هستند باطل مي سازد. 3- از مطالعه انجيلها دانسته ميشود که لقب «ابن الله» تنها مخصوص عيسي علیه السلام نه بوده است، بلکه اطلاق اين لقب بر افراد ديگري نيز شده است. بطور مثال در انجيل متي، فصل 5، فقره 9 چنين ذکر شده است: «خوشا به حال اصلاح کنندگان، زيرا ايشان فرزندان خدا خوانده خواهند شد». و در انجيل لوقا، فصل 20، فقره 36 چنين ذکر شده است: «زيرا آنها مانند فرشتگان هستند، و ديگر مرگ براي آنها محال است، و چون در رستاخيز شرکت دارند، فرزندان خدا هستند». ابن تيميه رحمه الله ميگويد: مسيحيان کلام مسيح و پيامبران پيشين را بر چيزي حمل ميکنند که اصلا به آن دلالتي ندارد، بلکه بر نقيض آنچه دلالت ميکند که مسيحيان از آن فهميده اند. بطور مثال آنها کلام الله، نطق الله، و حکمت الله، و علم الله را «ابن الله» مي نامند، در حاليکه اين يک گونه نامگذاري است که در دين سابقه ندارد، و از احداث و اختراع خود آنها است. پس ايجاد چنين بدعتي، که مراد مسيح از کلمه «پسر»، خداوند است. اين افتراء ديگري بود که بر مسيح علیه السلام بستند، زيرا کلام او را بر مطلبي حمل نموده اند که هيچ نوع دلالتي بر آن ندارد. چون لفظ «پسر» در کتابهاي نصاري بر کسي اطلاق مي شود که تحت عنايت خاص الله تعالي پرورش يافته باشد. موضوع ديگر اينکه مسيحيان براين عقيده اند که لفظ «پسر» در کلام انبياي پيشين، تنها بر مخلوق حادث دلالت دارد، و اطلاق آن تنها بر ناسوت است نه بر لاهوت. در روشني اين تفسير مسيحيان نه يعقوب و نه داودعلیهم السلامرا (که در تورات و زبور ايشان به پسران خدا ياد شده اند) ابن الله (پسر حقيقي خدا) مي نامند، و نه هم حواريون که عيسي علیه السلام براي ايشان گفت: «اگر دعوت مرا بپذيريد، فرزندان خدا خواهيد بود». با وجود اين که عيسي علیه السلام آنها را به پسران خدا ياد ميکند، هيچ نصراني درباره ايشان به اين عقيده نيست که لاهوت الهي با ناسوت حواريون يکجا شده باشد، بلکه نصاري ، حواريون و همچنين يعقوب و داود ‡ را ناسوت محض مي دانند. ازين دانسته شد که در تمام مواردي که انجيل ها لفظ «پسر خدا» را بکار برده است، آنجا تنها ناسوت مراد است و بس».( الجواب الصحيح :2 / 246- 247.) پس معلوم شد که در همه اين مواضع فرزندي حقيقي مراد نيست، بلکه در همه اين مواضع – به فرض صحتش – «فرزندان خدا» بمعناي بندگان خدا ميباشد، نه آنچه که فهم هاي کج کشيش هاي نصراني از آن استنباط کرده است، و اگر مسيحيان، فرزند بودن مسيح علیه السلام را در روشني همين ادله ثابت مي کنند، بايد همه بشريت را فرزندان خدا ناميد (العياذ بالله). بشر بودن مسيح علیه السلام مسئله نيست که تنها مسلمانان به آن معتقد باشند، بلکه در اناجيل ادله وجود دارد که دلالت صريح بر بشر بودن مسيح علیه السلام دارد. بطور مثال در انجيل متي، فصل 8 ، فقره 20 از عيسي علیه السلام چنين نقل شده است: «عيسي در جواب گفت: روباهان براي خود لانه، و پرندگان براي خود آشيانه دارند، اما پسر انسان (يعني خود مسيح علیه السلام جاي ندارد که دران بيارامد». در انجيل مرقس، فصل 2، فقره 28 از عيسيعلیه السلام چنين نقل شده است: «پسر انسان (يعني خود مسيح) صاحب اختيار روز هفته است». در انجيل لوقا، فصل 7، فقره 28 در خطاب مسيح به يهوديان چنين ذکر شده است: «پسر انسان آمد، او هم مي خورد و مي نوشد». و در نسخه عربي انجيل يوحنا، فصل 8، فقره 40 چنين ذکر شده است: «وأنا إنسان قد أکلمکم بالحق الذي أسمعه من الله» يعني: «من انساني هستم که حقيقت را آنچنانکه از خدا شنيده ام به شما ميگويم». عيسي - طوريکه در اناجيل نقل شده است – در 65 مورد خود را پسر انسان معرفي نموده است.
سایت مهتدین Mohtadeen.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|