|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>اهل سنت و جماعت > اهل سنت کيست؟
شماره مقاله : 8780 تعداد مشاهده : 329 تاریخ افزودن مقاله : 16/12/1389
|
اهل سنت کيست؟
شيخ علي دهواري (رحمه الله تعالي)
اهل فلان چيز؛ يعني، خالص ترين افراد در آن چيز؛ اهل شخص؛ يعني، خالص ترين مردم نسبت به آن شخص؛ اهل منزل؛يعني، ساكنان آن منزل؛ اهل اسلام؛يعني، كساني كه آن را به عنوان دين خود برگزيده اند و اهل مذهب،كساني هستند كه معتقد به آن مي باشند. (معجم مقاييس اللغه ، ج1،ص150 ؛ لسان العرب ، ج11، ص29 ؛ النهايه في غريب الحديث و الأثر، ج10،ص81و82 ) لذا اهل سنت از نظر گفتار، كردار و اعتقاد؛يعني، خاص ترين، متمسك ترين و مطيع ترين افراد نسبت به سنت در ظاهر و باطن . واژه اهل سنت به دو معنا به كار رفته است : معناي عام: اين معنا شامل كليه مسلماناني است كه شيعه نباشند. گويند: فلاني سني است يا از اهل سنت است؛يعني، شيعه نيست و عامه اهل سنت،شيعه را در مقابل اهل سنت قرار داده اند؛مثلا: مي گويند: من سني هستم يعني شيعه نيستم.
معناي خاص: اين معنا دقيق تر و محدودتر از معناي عام اهل سنت است و مراد از آن، كساني هستند كه در تمام موارد شرعي، اعم از اعتقادي، گفتاري، پنداري، كرداري و غيره از قرآن و سنت صحيح بر طبق فهم سلف صالح و مسلمانان سه قرن اول، پيروي مي كنند. اين معناي خاص، مشمول فرقه هايي همچون خوارج، معتزله، جهميه، مرجئه و ساير گروههايي كه داراي خرافات و بدعت بودند، نميشود. بعضي گفته اند كه معناي عام اهل سنت، كليه مسلماناني را در بر مي گيرد كه سه خليفه: ابوبكر، عمر و عثمان (رضي الله عنهم) را به ترتيب در خلافت و فضيلت قبول دارند. طبق تعريف عام، به تمام فرق اسلامي به جز شيعه، اهل سنت گفته مي شود و طبق تعريف خاص، به گروهي اهل سنت گفته مي شود كه كليه صفات خدا را آن چنان كه در قرآن و سنت بيان شده است، بدون آنكه آنها را تاويل، تعطيل، تشبيه، تجسيم يا تكیيف كنند، ثابت بدانند. در اينجا، كمي از موضوع اصلي بحث خارج مي شويم و در مورد اين نامها توضيحاتي مي دهيم : مراد از «تأويل» اينست كه صفات را از معناي ظاهري به معناي غير ظاهري كه در كلمه نهفته است، برگردانند. اين گروه را «مؤوله» گويند. اشاعره و ماتريديه بعضي از صفات را تاويل كرده اند؛ مثلا گفته اند مراد از يدالله، قدرت الله است و نيز؛ صفاتي را چون وجه، عين، ضحك، ساق و غيره را از معناي ظاهري لفظ به معناي غير ظاهري آن حمل كرده اند. مراد از «تعطيل» اينست كه بعضي از صفات خدا را انكار كنند و بگويند كه خداوند داراي اسمهايي است بدون صفات برگرفته از آن اسمها، اين گروه را «معطله» ناميده اند؛ مثل معتزله كه گويند: خداوند بصير است بدون بصر؛ سميع است بدون سمع و غيره. مراد از «تشبيه» اينست كه بعضي از صفات خدا به صفات مخلوقات تشبيه شده است كه به اين گروه «مشبهه» گفته اند. اين گروه گفته اند: دست خدا مثل دست فلان مخلوق است و غيره. اين فرقه به اسم «ممثله» نيز، ذكر شده است و مراد از «تجسيم» اينست كه خدا را جسم پنداشته اند و هر چيز و صفتي كه براي يك جسم نياز است، براي خدا ثابت مي كنند. اين فرقه را «مجسمه» گويند. مراد از «تكييف» اينست كه بعضي براي صفات خدا كيفيت و چگونگي بيان كرده اند يا از چگونگي صفات سوال مي كنند يا نوعي چگونگي براي صفات تصور مي كنند. عقيده اهل سنت اينست كه همه صفاتي را كه خداوند براي ذات خود يا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ذكر فرموده اند، ثابت بدانند و آنها را از معناي ظاهري به معناي غير ظاهري برنگردانند و آنها را به صفات مخلوقات تشبيه نكنند و براي آنها جسمي بيان و تصور نكنند و خلاصه كيفيت خاصي براي آنها تصور نكنند. بنابراين، بي انصافي است كه بعضي از فرقه ها، اهل سنت را متهم به تشبيه، تجسيم يا تكييف كنند. عبارات و گفتار علماي بزرگ اهل سنت در رد تجسيم، تشبيه و تكييف معروف و مشهور است. براي نمونه، يكي از آن عبارات را ذكر مي كنيم: شخصي وارد مجلس امام مالك شد و پرسيد كه معناي آيه «الرحمنعليالعرشإستوي» چيست؟ امام جواب داد: «الإستواءمعلوم و الكيف مجهول و الايمان به واجب و سؤال عنه بدعة» : استواء معلوم است و چگونگي – استواء - مجهول و پوشيده است و ايمان داشتن به آن واجب و سوال كردن از كيفيت، بدعت است. (الأسماءوالصفات، صص515و516.) عبدالله بن المبارك كه يكي از ائمه اهل سنت و جماعت است، مي گويد: «نعرف ربنا بأنه فوق سبع سماوات علي العرش إستوي بائن عن خلقه و لانقول كما قالت الجهميه»؛ يعني، پروردگارمان را مي شناسيم كه او بالاي هفت آسمان بر عرش خود و جدا از مخلوقاتش قرار دارد و آنچه را كه جهميه مي گويند، نمي گوييم. (الرد علي الجهميه ، ص67.)
اين عقيده همه اهل سنت و در راس آنها ائمه چهارگانه فقه و جمهور محدثين و ديگر سلف صالح است و مخالفت كردن با آن در واقع مخالفت كردن با همه علماي مشهور و معروف اهل سنت و جماعت و ائمه دين و گذشتگان نيكوست. ضروري است كه در اين قسمت به نكته اي مهم اشاره كنم و آن، اينست كه بعضي از نويسندگان كلامي اين روش اهل سنت را يك نوع تفويض تلقي كرده و گفته اند كه اين گروه «مفوضه»هستند؛ يعني، به معناي ظاهري آن توجه ندارند. اين حرف از انصاف به دور است؛ زيرا اهل سنت هميشه تفويض را رد كرده و گفته اند «الإستواءمعلوم» يعني استواء معلوم است. مراد اينست كه معناي «استواء» در لغت معلوم است و آن به معناي استقرار يافتن و قرار گرفتن است و اين معنا بر كسي پوشيده نيست و آن چيزي را كه نبايد در باره آن سخن گفت، مسئله بيان كردن كيفيت و چگوني است. بنابراين، اهل سنت همه معناي صفات را كه بر ظاهر لغت است، بيان كرده اند و در باره آنها مي گويند:«كما يليق بجلاله»؛ يعني، همان طور كه لايق ذات اوست؛ مثلا : «لله يدان كما يليق بجلاله، لله عينان كما يليق بجلاله»: خداوند داراي دو دست و دو چشم است آن طور كه شايسته ذات اوست. اهل سنت اين روش را بهترين و سالم ترين روشها در باره ايمان داشتن به صفات خداوند دانسته اند. اهل سنت مي گويند: ما ذات خدا را نديده ايم تا بگوئيم كه اين در شأن خداست يا آن در شأن او نيست. بنابراين، براي شناخت كسي كه خود ما او را نديده ايم، بايد به آنچه خود او، براي خودش بيان كرده است، اکتفا کنيم؛ نه بيشتر و نه كمتر. پس بايد خدا را از كلام خود او و پيامبرش شناخت و مي ببينيم كه خود او براي خود دو دست بيان كرده است، و در قرآن مي فرمايد: «خلقت بيدي» : با دو دستم او را خلق نمودم. مي گوئيم خدا داراي دو دست است؛ همان طور كه شايسته ذات اوست و در باره همه صفات خداوند همين اعتقاد را داريم. صفت را بر ظاهر آن قبول داريم. چگونگي، تشبيه و تجسيم در باره آن را تصور نمي كنيم، بلكه مي گوئيم :«كما يلبق بجلاله». اين روش اعتقادي اهل سنت را با ذكر مثالي بيشتر توضيح مي دهيم. مي گويند : كامپيوتر چشم دارد، ماشين چشم دارد، دستگاه دزدگير داراي چشم است و همچنين مي گويند: انسان داراي چشم است، فيل داراي چشم است و فلان دستگاه چشم الكترونيك دارد. زماني كه مي گويند «چشم الكترونيك»، آيا درست است كه فورا تصور كنيم حتما چشم الكترونيك مثل چشم هاي انسان يا فيل يا فلان حيوان است، هرگز! اگر چنين تصور كنيم و سپس به ما چشم الكترونيك را نشان بدهند، در مي يابيم كه تصور ما نادرست بوده است. پس اين چشم هاي متفاوت فقط در يك چيز با هم مشتركند و بس و آن عبارتست از لفظ ظاهري آنها. پس زماني كه در قرآن مي خوانيم : يدالله، علم الله، عين الله و غيره، نبايد شكل خاصي را در مورد آن تصور يا رد كنيم، بلكه به همان چيزي كه خداوند بيان كرده است، اكتفا نماييم و ايمان داشته باشيم. نه كم و نه بيش از آن اندازه.
به موضوع اصلي كه در باره معناي عام و خاص اهل سنت و جماعت است، بر مي گرديم. در معناي خاص : اهل سنت يا اهل حديث، به كساني گفته مي شود كه علاوه بر اعتقاد به اثبات صفات خدا همان طوري كه در قرآن و سنت آمده است، بايد معتقد به اين باشند كه قرآن كريم كلام خدا و غير مخلوق است و مؤمنان خدا را در بهشت مي بينند و نيز به ديگر اصولي كه نزد اهل سنت و اهل حديث ذكر شده، معتقدباشند. از ديدگاه سلف، اين گروه اهل سنت هستند، و مخالفان آنها را اهل بدعت گفته اند. لالكائي در كتابي كه در بيان اعتقادات اهل سنت و جماعت نوشته است، با سند خود از طريق بكر بن فرج -ابوالعلاء- گفته است : «سمعت سفيان بن عينيه يقول: السنة في عشرة، فمن كن فيه فقد استكمل السنة و من ترك منها شيئا فقد ترك السنة : اثبات القدر، و تقديم ابي بكر و عمر، و الحوض و الشفاعة و الميزان و الصراط و الايمان قول و عمل و القرآن كلام الله و عذاب القبر و البعث يوم القيامة و لاتقطعوا بالشهادة علي مسلم»؛ يعني، از سفيان بن عينيه شنيدم كه مي گفت نشانه هاي اهل سنت ده مورد است و در هر كس كه اين ده مورد ديده شود، اهل سنت كامل است و كسي كه چيزي از آنها را ترك كند، اهل سنت نيست و آنها عبارتند:
1- ايمان به قضا و قدر 2- مقدم داشتن ابوبكر (رضي الله عنه و عمر رضي الله عنه) 3- قبول داشتن حوض، شفاعت، ترازو، پل و اينكه ايمان گفتار و كردار است و نيز، ايمان به اينكه قرآن كلام خداست و عذاب قبر و قيامت حق است، و اينكه نبايد در باره مسلماني قضاوت كنيم كه جهنمي است يا بهشتي . (شرح اصول اعتقاد اهل السنه و الجماعه ، ج1، صص155و156. ) امام شافعي مي گويد: «مراد از اهل سنتي كه من و امثال سفيان و مالك و غيره معتقد به آن هستيم، اينست كه به «لا اله الا الله محمد رسول الله» اقرار و اعتراف كنيم؛ يعني، به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اينكه خدا در آسمان بر عرش خودست و به بندگانش همان طور كه بخواهد نزديك مي شود، بر آسمان دنيا همان طور كه بخواهد و شايسته است، نزول مي كند و… (تهذيب سنن ابي داود، ج7، ص1147 ؛ العلو للذهبي، ص120.) سپس ساير عقايد اسلامي را بيان كرده است.
امام احمد در مقدمه كتاب «السنه» اين چنين تصريح داشته است : «و هذه مذاهب اهل العلم و اصحاب الأثر و اهل السنة المتمسكين بعروتها، المعروفين بها المقتدي بهم فيها من لدن اصحاب النبي صلي الله عليه و آله و سلم إلي يومنا هذا و أدركت عليها من علماء الحجاز و الشام و غيرهما، فمن خالف شيئا من هذه المذاهب أو طعن فيها أو عاب قائلها، فهو مخالف مبتدع و خارج عن الجماعة زائل عن منهج السنة و السبيل الحق» . آنچه در اين كتاب بيان مي كنم مذاهب و اعتقادات اهل علم و پيروان حديث و اهل سنت است. آناني كه از زمان صحابه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) تا به امروز به سنت تمسك جسته و به آن اقتدا كرده اند؛ چه در حجاز چه شام يا ديگر مناطق. پس هر كس كه با آنها مخالفت ورزد يا طعني به آنان وارد نمايد يا از گوينده آنها عيب گيرد، در حقيقت آن كس مبتدع و مخالف با اهل سنت و خارج شده از جماعت آنان و دور از منهج سنت و راه حق است. ( السنه للإمام احمد، ص67 ؛ شرح اصول اهل السنه لالكائي، ج1، ص151- 186. در اين دو كتاب عبارات زيادي را ذكر كرده اند كه با آنها سني از غيرسني تشخيص داده مي شود.) سپس امام احمد اصول اعتقادات اهل سنت را در آن كتاب بيان كرده است. بنابراين كساني كه اصول ياد شده را قبول ندارند يا قسمتي از آنها را رد كنند، به هيچوجه از اهل سنت نبوده و نيستند. با توجه به تفاصيل بالا، مي توان گفت : در حقيقت، ياران و اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه آگاهترين و مطيع ترين مردم نسبت به سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده اند، در راس اهل سنت قرار دارند و بعد از آنها، شاگردانشان و شاگردان شاگردانشان كه از آثار آنان به خوبي محافظت كرده و پايبند بوده اند.
ابن حزم مي گويد: «اهل سنتي كه ما آنان را به اسم اهل حق و مخالفين آنان را به اسم بدعت ياد مي كنيم، صحابه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و نيز، كساني كه از اصحاب پيروي كرده و راه آنان را ادامه داده اند،اعم از تابعين، اصحاب حديث، ائمه فقه و سپس كساني كه در مشرق و مغرب از آنان پيروي كرده اند، مي باشند. (الفصل في الملل والأهواء و النحل، ج2، ص271.)
ابن جوزي مي گويد: «بدون شك اهل سنت كساني هستند كه اهل نقل و اثر بوده و آثار پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه او را دنبال نموده و راهي را انتخاب كرده اند كه بدون غل و غش بوده است» (تلبيس ابليس، 21.)
بنابراين، هر كس به كتاب خدا و سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و نيز، به آنچه كه صحابه و تابعين و مسلمانان سه قرن اول بر آن اتفاق داشته اند، چنگ زند و با هيچ كدام از اصول دين مخالفت نورزد، اهل سنت مي باشد.
واژه جماعت يكي ديگر از اسم هاي اهل سنت، واژه «جماعت» مي باشد. جماعت از «اجتماع» كه ضد آن تفرق است، گرفته شده و در روايات صحيح اين اسم را رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ذكر كرده اند. روي الامام احمد و ابوداود و الدارمي و ابن ابي عاصم و الحاكم و غيرهم بأسانيدهم عن معاوية رضي الله عنه قال، قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : أن أهل الكتاب إفترقوا في دينهم علي اثنتين و سبعين ملة و أن هذه الأمة ستفترق علي ثلاث و سبعين ملة كلها في النار إلا واحدة و هي الجماعة. و في روايه عن انس ابن مالك رضي الله عنه قال، قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: إن أمتي ستفترق علي ثنتين و سبعين فرقة كلها في النار إلا واحدة و هي الجماعة . امام احمد و ابو داود و الدارمي و ابن ابي عاصم و حاكم و غير آنها با سندشان از معاويه (رضي الله عنه) روايت كرده اند كه معاويه گفت : پيامبرخدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: همانا اهل كتاب – يهود و نصارا - در دين خود به هفتاد دو فرقه تقسيم شدند، و اين امت بر هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد كه همه آن فرقه ها سزاوار جهنم اند، مگر يك فرقه كه آنهم جماعت است. (حديث صحيح است و شيخ آلباني آن را صحيح دانسته است و گفته كه اين حديث از شش طريق ديگر نيز از انس روايت شده است.)
ابن ابي العز حنفي مي گويد: «و مراد از جماعت، جماعت مسلمانان است كه صحابه و تابعين و پيروان به حق آنان تا به قيامت هستند». (شرح العقيده الطحاويه ، ص431.)
امام شاطبي در معناي جماعت، پنج قول از علما ذكر كرده است كه همه آنها حول اين محور دور مي زنند كه مراد از جماعت، اهل سنت است؛ زيرا مكتب اهل سنت بر اساس اجتماع و ائتلاف پايه گذاري شده است. آنچه گذشت مختصري بود درباره اهل سنت و جماعت. فرقه ناجيه، طائفه منصوره، اهل حديث، اهل اثر و نيز، اهل اتباع ازاسم هاي ديگر اين فرقه هستند. در اعصار گذشته، از اين فرقه به نام سلفي نيز ياد شده است و نام گذاري اين فرقه به سلفي از اين جهت است كه اين فرقه در ياد گيري دين و قرآن و سنت از فهم سلف صالح كه همانا مسلمانان سه قرن اول و دوم و سوم هستند، استفاده مي كنند و در مسائل اعتقادي و غيره فهم آنان را بر فهم متاخرين مقدم مي دارند؛ از جهت احترامي كه نسبت به سلف صالح دارند آنان را سلفي گويند و سلف به معناي گذشتگان است و صالح؛ يعني، نيك . بنابراين، سلف صالح؛ يعني، گذشتگان نيكو و شايسته و مراد از سلفي در اينجا، منسوب شدگان به سلف هستند نه خود سلف؛ همانطوري كه منسوب شدگان به سنت را در هر زمان سني مي گويند و بايد منهج اهل سنت و جماعت همانا قرآن و حديث باشد.
نواراسلام IslamTape.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|