|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>اوضاع اخلاقی اعراب پيش از اسلام
شماره مقاله : 88 تعداد مشاهده : 287 تاریخ افزودن مقاله : 12/5/1388
|
اوضاع اخلاقی اعراب نابسامان شده بود؛ آنها دلباختة شراب و قمار بودند؛ غارت و راهزنی و یورش بر قافلهها، تعصب، ستم، خونریزی، گرفتن انتقام، غصب اموال و خوردن مال یتیمان و داد و ستد براساس ربا و دزدی و زنا میان آنان رواج پیدا کرده بود. زنا در میان کنیزها و روسپیهایی که پرچم بر خانههایشان میافراشتند، وجود داشت و زنان آزاده کمتر مرتکب زنا میگشتند و ادعای ما بر صحت این موضوع این است که پیامبر بعد از فتح مکه وقتی خواست از زنان بیعت بگیرد خطاب به آنان فرمود: با خداوند شریک نگیرید و دزدی و زنا نکنید. هند دختر عتبه و همسر ابوسفیان گفت: مگر زن آزاده زنا میکند؟![1] پس این بدان معنی نیست که تمامی اعراب پایبند اصول اخلاقی نبودند؛ بلکه بسیاری از آنان از زنا، خوردن شراب، ریختن خون دیگران، ظلم نمودن، خوردن مال یتیم و از داد و ستد براساس ربا پرهیز مینمودند[2] و دارای خصلتهای نیک و ویژگیهای ارزشمندی بودند که آنها را شایسته ساخت که پرچم اسلام را به دوش بگیرند و از جمله عادتها و ویژگیهای ارزشمند و پسندیده میتوان به امور ذیل اشاره کرد: 1- ذکاوت و هوشیاری اعراب از قلبهایی بدون کینه برخوردار بودند و فلسفه، خرافات و سفسطه که زدودن آن از دلها مشکل است آن طور که در ملتهای هندی، رومی، یونانی و فارسی نفوذ کرده بود، در دلهای عربها نفوذ نکرده بود. گویا دلهای اعراب از قبل برای حمل بزرگترین رسالت الهی یعنی دعوت اسلامی، آماده شده بود. اعراب با حافظهترین ملت عصر خود شناخته شدند و از آنجا که قدرتهای فکری و استعدادهای فطری و طبیعی آنان قبلاً در فلسفههای خیالی و مجادلههای بینتیجة بیزانسی و مذاهب پیچیده کلامی صرف نشده و از بین نرفته بود[3]، لذا اسلام، استعداد، حافظه و هوشیاری آنها را در راه دین به کار بست و گستردگی ادبیات و نعمتهایشان دلیلی بر استعداد فوق العاده و قوت حافظه آنها میباشد. وقتی عسل هشتاد، روباه دویست، شیر پانصد، شتر نر هزار و همچنین شمشیر، دارای نامهای متعدد و فاجعه چهار هزار نام داشته باشد شکی نیست که یادگیری همه این اسمها به حافظهای قوی و ذهنی مستعد نیازمند بوده است.[4] هوشیاری و تیزهوشی آنها تا حدی بود که نه تنها با تلفظ؛ بلکه با اشاره نیز مطالب را میفهمیدند و مثالها و نمونههای زیادی بر این مطلب گواه است.[5] 2- سخاوت و بزرگواری سخاوت و بخشش، ریشه در اخلاق عربها داشت؛ حتی اگر فردی از آنها جز یک اسب یا شتر نداشت، با آمدن مهمان شتابان اسب یا شترش را ذبح مینمود، بعضی تنها به غذا دادن انسانها اکتفا نمیکردند؛ بلکه حیوانات وحشی و پرندگان را نیز خوراک میدادند. چنانکه سخاوت حاتم طائی ضربالمثل بود و کاروانیان خبر آن را به هر سو میبردند.[6] 3- شجاعت و مردانگی اعراب، اهل شجاعت و جوانمردی بودند. برای آنان مرگ در نبرد از مرگ بر روی بستر، خوشایندتر بود و اگر کسی در نبرد کشته میشد، با افتخار میگفتند: قبل از او پدر و برادر و عمویش نیز کشته شدهاند! و به خدا سوگند، ما با سر نیزهها و زیر سایه شمشمیرها خواهیم مرد. عربها فطرتاً انسانهایی با شهامت و دلیر بودند بنابراین، پایمال کردن حق ضعیف توسط قوی را امری ناشایست میدانستند و هر کس نزد آنان پناهنده میشد، پناهش میدادند و پناهندادن به چنین شخصی را خواری و ذلت میدانستند. 4- عشق آزادی و نپذیرفتن ذلت و خواری عرب فطرتاً به آزادی عشق میورزید و برای آن زندگی میکرد و در راه آن میمرد؛ چراکه عرب با آزادی رشد کرده بود و هیچ کسی بر او سلطهای نداشت و نمیپذیرفت که با ذلت زندگی کند یا شرافت و آبرویش مورد تعرض و دستخوش قرار بگیرد، گرچه به قیمت زندگیاش تمام میشد.[7] عمرو بن هند، پادشاه حیره، از مشاوران خود پرسید : آیا از عربها کسی را سراغ دارید که مادرش از خدمتگزاری مادرم اباء ورزد؟ گفتند : بله مادر عمرو بن کلثوم، شاعر فقیر، از خدمتگزاری مادرت اباء میورزد. پادشاه، عمرو بن کلثوم و مادرش را به حضور خواست و به مادرش گفت: پس از صرف غذا، به مادر عمرو بن کلثوم بگو ظرفی را که در کنارش است، به تو بدهد. مادر پادشاه چنین کرد، ولی مادر عمرو نپذیرفت و گفت: خودت بلند شو و آن را بردار و چون مادر پادشاه به طرز حاکمانهای خواستهاش راتکرار کرد، مادر عمرو فریاد زد و گفت : وای بر ذلتی که دامنگیر قبیلة تغلب شده است. پسرش صدای مادر را شنید و به شدت خشمگین شد و شمشیر پادشاه را که در خیمه آویزان بود، برداشت و سر پادشاه (عمروبن هند) را برید و با قبیلة بنو تغلب به غارت اموال آنها پرداختند. سپس شعری سرود که خطاب به پادشاه میگفت: ما را آهسته آهسته تهدید میکنی و میترسانی؟ چه زمانی ما کلفت مادرت بودهایم؟ اگر پادشاه حق مردم را زیر پا نماید و به آنها زور بگوید ما نمیپذیریم که ذلت را در میان خود قرار دهیم.[8] 5- وفای عهد و صراحت و صداقتگویی دروغگویی را عیب میدانستند و به عهد و پیمان خود وفادار بودند؛ از این رو برای پذیرش اسلام گواهی دادن زبانی آنان کافی بود. هر چند درگیری میان پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و قریش به شدت رواج داشت، امّا وقتی هرقل خصوصیات پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را از ابوسفیان پرسید، او با کمال صراحت به بیان ویژگیهای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پرداخت و دربارة این امر چنین گفت: میترسیدم که دروغی به من ثبت شود و اگر نه در مورد او دروغ میگفتم[9]. نعمان بن منذر به کسری در مورد وفاداری عربها گفت: «اگر فردی از آنان سخنی بگوید یا اشارهای بنماید، پس آن گرهی است که برای باز کردن آن مگر جانش را بگیرند و اگر کس چوبی را رهن بگذارد، رهن او پذیرفته میشود و ذمهاش نقض و تحقیر نمیشود. آنها چنیناند که اگر به فردی از آنان خبر برسد که فلانی به او پناهنده شده است، حاضر میشود که تمام قبیلهاش را در راه حفاظت آن شخص از دست بدهد. همان طور که اگر فردی با پناهندة او درگیر شود، تمام قبیله آن شخص را به قتل میرساند.»[10] وفاداری از خصوصیات اخلاقی ریشهدار در عربها بود و با ورود اسلام وفاداری اعراب به سمت و سویی سالم و درست سوق داده شد و پناه دادن به برده، خائن و بدعتگزار، هر چند از خویشاوندان و دارای مقام بزرگی بود، امری نادرست شمرده گردید و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در این مورد فرموده است: «خداوند لعنت کند کسی را که خائن و بدعتگزاری را پناه بدهد.»[11] از داستانهایی که دلالت بر وفاداری عربها مینماید، داستان حارث بن عباد است: (حارث بن عباد، قبیلة بکر را برای جنگ با قبیلة تغلب و رهبرشان مهلهل که پسر وی را کشته بود، بسیج کرد. حارث، مهلهل را به اسارت گرفت، اما او را نمیشناخت. به وی گفت : اگر مهلهل بن ربیعه را به من نشان بدهی تو را رها میکنم. مهلهل گفت: با من عهد ببند که اگر او را به تو نشان دادم مرا رها کنی، گفت عهد میبندم. مهلهل بعد از اینکه خود را معرفی کرد، حارث او را آزاد کرد و چنین وفاداریی شایستة تقدیر و بزرگداشت میباشد. علاوه بر موارد فوق میتوان به این داستان نیز اشاره کرد؛ از آنجایی که نعمان بن منذر از ازدواج دخترش با کسری امتناع ورزیده بود، اسلحه و خانوادهاش را به هانی بن مسعود شیبانی سپرد و خودش به سوی کسری رفت. کسری او را دستگیر کرد و سپس کسی را نزد هانی فرستاد و از او خواست که امانتهای نعمان را به او بدهد، اما هانی از دادن امانتها ابا ورزید. کسری لشکری برای جنگ با هانی آماده ساخت، هانی جنگجویان ابن بکر را جمع کرد و برایشان سخنرانی نمود و گفت: «ای گروه بکر! فرد معذوری که میمیرد بهتر از کسی است که نجات بیابد و فرار بکند. احتیاط و پرهیز، انسان را از دست سرنوشت نجات نمیدهد و شکیبایی از عوامل پیروزی است. مرگ را باید پذیرفت نه ذلت را، به استقبال مرگ رفتن بهتر از فرار از آن است، زخم نیزه خوردن در سینه بهتر از زخم خوردن در پشت و کمر است. ای آل بکر! بجنگید؛ چراکه از مرگ و مصیبت راه گریز و چارهای نیست[12].» خلاصه بنو بکر توسط این مرد که زندگی با ذلت و خواری را بیارزش میدانست و در راه وفاداری به پیمان خود، از مردن باکی نداشت، توانستند که مردم ایران را در محل ذی قار شکست دهند. 6- بردباری، حوصله و آرامش از پرخوری پرهیز میکردند؛ چراکه معتقد بودند، پرخوری ذهن و اندیشه را کند مینماید. شاعرشان گفته است: اذا مدت الایدی الی الزاد لم اکن
باعجلهم اذا اجشع القوم اعجل[13]
«هنگامی که دستها به سوی توشه و غذا دراز میشود من، قبل از همه با عجله دست دراز نمیکنم؛ زیرا خصوصیت افراد حریص چنین است.» توانایی اعراب در تحمل مشقتها و شکیبایی در سختیها زبانزد بود و شاید علّت این توانایی به دلیل زندگی در سرزمین و بیابانی خشک و بدون آب و کشتزار بود بنابراین، بالا رفتن بر کوههای دشوار و حرکت در گرمای ظهر را تجربه نموده بودند. گرمی و سردی راه و دوری مسافت و گرسنگی و تشنگی آنها را از پای در نمیآورد و بعد از اینکه به اسلام گرویدند، صبر و تحمل آنان بیمثال و مانند بود؛ چراکه آنان به آب و غذای اندک قانع بودند؛ مثلا، یکی از آنها چندین روز، راه میرفت و به چند دانه خرما و مقدار اندکی آب، اکتفا میکرد.[14] 7- قدرت بدن و عظمت روح اعراب از نظر نیروی بدنی و عظمت نفس و قدرت روحی مشهور بودند و توان و قدرت روحی توأم با هم شگفتی میآفریند و نتیجة این شگفتی بعد از ورود اسلام، نمایان گردید. 8- گذشت به هنگام قدرت و حمایت از همسایه اعراب با دشمنان و کسانی که از نظر نیرو و قدرت با دشمنان و آنها برابر بود، مبارزه میکردند و بعد از اینکه بر آنها پیروز میشدند، آنها را میبخشیدند و رهایشان میکردند و از حمله به زخمیان ابا میورزیدند و حق همسایگان را به ویژه زنان را رعایت میکردند و آبرو و حیثیت کسی را مورد تعرض قرار نمیدادند؛ چنانکه شاعرشان میگوید: و أغض طرفی ان بدت لی جارتی
حتی یواری جارتی مأواها
«اگر زن همسایه را ببینم، نگاهم را پایین میاندازم تا اینکه زن همسایهام از نگاهم پنهان شود.» و هر گاه فردی به آنان پناه میبرد، اورا پناه میدادند و چه بسا جان و مال و فرزند خود را در این راه قربانی میکردند، این فضیلتها و اخلاق پسندیده سرمایه اخلاقی را رشد داد و تقویت نمود و آن را به سوی خوبی و حق سوق داد بنابراین، نباید از این امر شگفتزده گردید که آنان وقتی چون فرشتگان پاک از صحراها حرکت میکردند، دنیا را فتح نموده و پس از آنکه آکنده از کفر و بیعدالتی بود، سرشار از ایمان و عدالت میکردند و بعد از آنکه زشتیها آن را فرا گرفته بود، مملو از خوبیها ساختند و بعد از اینکه جهان مملو از بدی و زشتی بود آن را از خیر و خوبی پر کردند.[15] اوضاع اجتماعی و اخلاقی اعراب قبل از اسلام چنین بود، پس آن را میتوان یکی از بهترین جوامع آن روز دانست. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نیز در جامعهای برگزیده شد که در مقایسه با فارس و روم و هند و یونان از محیطی بینظیر و مکانی مناسب برخوردار بود. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از فارسها با دانش و معارف گستردة آنان و از هندوها با وجود فلسفه عمیقشان و از رومیها با اطلاعات گسترده آنان از فنون و از یونانیها با وجود مهارت آنان در شعر گویی و رمان نویسی برگزیده نشد؛ بلکه پیامبر از منطقه بکر و دست نخوردهای انتخاب شد؛ زیرا ملتهای فوق گرچه دارای علوم و معارفی بودند، اما از سلامت فطری و آزادی ضمیر و روحیة والای اعراب برخوردار نبودند.[16] به نقل از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین. زيونويسها:
[1]- همان، ج 1، ص 94. [2]- همان. [3]- السیره - ندوی، ص 12. [4]- بلوغ الارب، ج 1، ص 38-40. [5]- مدخل فقه السیره، ص 79-80. [6]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 95. [7]- همان. [8]- شرح المعلقات، حسین الزوزنی، ص 196 - 204. [9]- صحیح البخاری، کتاب بدء الوحی، شماره 7. [10]- بلوغ الارب، ج 1، ص 150. [11]- مسلم، کتاب الاضاحی، شماره 1978. [12]- تاریخ طبری، ج 2، ص 207. [13]- بلوغ الارب، ج 1، ص 377. [14]- السیره النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 96 - 97. [15]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 97. [16]-نظرات فی السیره، حسن البنا، ص 14.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|