|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ضماد رضی الله عنه > اسلام آوردن ضماد رضی الله عنه
شماره مقاله : 8848 تعداد مشاهده : 800 تاریخ افزودن مقاله : 22/12/1389
|
پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن ضِماد رضی الله عنه
مسلم و بیهقى از ابن عبّاس (رضىاللَّه عنهما) روایت نمودهاند كه گفت: ضِماد به مكّه آمد - وى مردى است از اَزدِشَنُوءَه - وى بعضى بادها را دم مىانداخت، و از بى عقلان و احمقان اهل مكّه شنید كه مىگفتند: محمّد صلی الله علیه و سلم دیوانه است، ضماد پرسید: این مرد در كجاست؟ شاید خداوند وى را به دست من شفا بدهد. وى مىافزاید با محمّد صلی الله علیه و سلم ملاقات نموده به او گفتم: من این بادها را دم مىاندازم، و خداوند كسى را كه بخواهد به دست من شفا مىدهد، پس عجله كن (كه تو را تداوى نمایم)، حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: (اِنَّ الحَمْدَلِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَ نَسْتَعِینُهُ، مَنْ یهْدِهِاللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ یضْلِلْ فَلَا هَادِىَ لَهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا اِلهَ اِلّااللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیك لَهُ). «حمد و ستایش همه براى خداوند (جل جلاله) است، او را مىستاییم و از وى كمك و استعانت مىجوییم، كسى را كه خداوند (جل جلاله) هدایت نماید، او را دیگر گمراه كنندهاى نیست، و كسى را كه گمراه كند او را هدایت كنندهاى نیست، گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى واحد و لا شریك وجود ندارد». این را پیامبر صلی الله علیه و سلم سه مرتبه تكرار نمود، ضماد گفت: به خدا سوگند، من قول كاهنان، ساحران و شعرا را شنیدهام، ولى مثل این كلمات را نشنیدم. بیا دستت را بیاور تا همراهت بر اسلام بیعت نمایم. پیامبر صلی الله علیه و سلم همراهش بیعت نمود، و فرمود: این بیعت براى قوم تو نیز هست، ضماد پاسخ داد: آرى، براى قومم هم باشد، (و من آن را قبول دارم. مدّتى بعد) پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم ارتشى را فرستاد و آنها بر قوم ضماد عبور نمودند. امیر سریه براى افراد خود گفت: آیا ازین قوم چیزى را گرفتهاید؟ مردى از میان آنها جواب داد: من از آنها یك مشك آب را با خود برداشتهام، امیر ارتش دستور داد: آن را دوباره مسترد كن، چون آنها قوم ضماد هستند. و در روایتى آمده: ضماد به او گفت: این كلماتت را برایم تكرار كن، چون آنها در نهایت درجه بلاغت قرار دارند.[1] این چنین در البدایه (36/3) آمده است. این راهمچنان نسائى، بغوى و مُسَدَّد درمسند خود، چنان كه در الاِصابه (210/2) آمده، روایت نمودهاند. و ابونُعَیم این حدیث را در دلائل النبوه (ص 77) از طریق واقدى روایت كرده كه: محمّد بن سَلِیط از پدرش از عبدالرحمن عَدَوِى برایم حدیث بیان نموده فرمود: ضماد چنین حكایت نمود: جهت اداى عمره وارد مكّه شدم، و در مجلسى نشستم كه در آن ابوجهل، عُتْبه بن ربیعه و اُمَیه بن خلف نیز اشتراك داشتند. ابوجهل گفت: این همان مردى است كه وحدت ما را از هم گسست: عقلهاى ما را سبك خوانده، و گذشتههاى ما را گمراه نامید، و بر خدایان ما عیب گرفت. امیه به دنبال صحبت وى افزود: این مرد بدون هیچ تردیدى دیوانه است. ضماد مىگوید: سخن وى در قلب من نشست و با خود گفتم: من مردى هستم كه باد زدگىها را معالجه مىكنم، از آن مجلس برخاسته، و در طلب پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم بیرون رفتم، اتّفاقاً وى را در آن روز نیافتم، تا این كه فردا شد، چون فرداى آن روز آمدم او را در پشت مقام (ابراهیم علیه السلام) دریافتم كه نماز مىخواند. آنجا نشستم تا این كه از نماز خود فارغ گردید. به او گفتم: اى فرزند عبدالمطلب! او روى خود را به طرف من گردانیده پرسید: «چه مىخواهى؟»، گفتم: من مبتلایان به باد[2] را معالجه مىكنم اگر خواسته باشى تو را نیز مداوا مىنمایم، و تو این بیمارى خود را آنقدر بزرگ مپندار، من آنهایى را كه مریضى شان از مریضى تو خیلى شدیدتر بود معالجه نمودم و آنها بر اثر تداوى من تندرست شدند، و از قومت شنیدم كه در ارتباط تو خصلتهاى بدى را متذكّر مىشوند، چون سبك دانستن عقلهاى آنها، پراكنده ساختن جماعت شان، گمراه دانستن مردگان آنها، و بالاخره خردهگیرى و عیبجویى خدایانشان. با شنیدن این خردهگیرىهایت نسبت به آنها گفتم: این كار را جز آن كسى كه جنزده یا دیوانه باشد، دیگرى انجام نمىدهد. بعد (از اتمام صحبتهاى وى) پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: (اَلْحَمْدُلِلهِ أحْمَدُهُ وَ أَسْتَعِینُهُ وَ أُؤْمِنُ بِهِ وَ أَتَوَكَّلُ عَلَیهِ، مَنْ یهْدِهِاللَّهُ فلا مُضِلَّ لَهُ و مَنْ یضْلِلْهُ فَلَاَ هَاِدىَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ اَنْ لَااِلهَاِلاَّاللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّّدً عَبْدُهُ وَ رَسُوْلُه). ترجمه: «ستایش خاص براى خداوند (جل جلاله) است، او را مىستایم و از وى كم و استعانت مىجویم، و بر وى ایمان آوردهام، و بر تو توكّل مىكنم، كسى را كه خداوند (جل جلاله) هدایت و راهنمایى كند او را گمراه كنندهاى نیست، و كسى را كه خداوند (جل جلاله) گمراه نماید، او را دیگر هدایتكنندهاى نمىباشد، و من گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى واحد و لا شریك وجود ندارد و گواهى مىدهم كه محمّد صلی الله علیه و سلم بنده و فرستاده اوست». ضماد مىگوید: كلامى را شنیدم كه بهتر از آن هرگز نشنیده بودم، از وى خواستم تا آن را برایم تكرار نماید، و پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را دوباره برایم خواند، بعد از آن پرسیدم: تو به چه چیز دعوت مىكنى؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم پاسخ داد: «به سوى این كه به خداوند واحد و لا شریك ایمان بیاورى، و بتها را از گردنت بیرون اندازى، و گواهى بدهى كه من پیامر خدا هستم». به او گفتم: اگر من این كار را انجام دهم در بدل آن برایم چه پاداشى است؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «براى تو جنّت است»، من آن گاه گفتم: گواهى مىدهم كه معبود بر حقى جز خداوند واحد و لا شریك وجود ندارد، و بتها را از گردن خود كشیده و بیزاریم را از آنها اعلام مىكنم، و گواهى مىدهم كه تو بنده و پیامبر خدا هستى. بعد از آن مدّتى را با پیامبر صلی الله علیه و سلم سپرى نمودم، تا این كه سورههاى زیادى از قرآن فرا گرفتم، سپس به سوى قوم خود باَگشتم. عبداللَّه بن عبدالرحمن عدوى مىگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم سریهاى را تحت امارت على ابن ابى طالب رضی الله عنه روان نمود، و آنها بیست شتر را از جایى با خود برداشتند، به على بن ابى طالب رضی الله عنه خبر رسید كه این مردم از قوم ضماد رضی الله عنه هستند، در حال حضرت على رضی الله عنه هدایت داده فرمود: شترها را به آنان مسترد كنید، و شترها دوباره برگردانده شدند.[3]
[1] مسلم در کتاب فضائل (2473) و احمد (5/174-175) ، و ابن ماجه (1893) ، و نسائی (6/89). [2] هدف ازين گفته وى نوعى از ديوانگى است كه بر اثر جن زدگى و يا بعضي تأثيرات چون بادهاى معمول و خللهاى دماغى به وجود مىآيد. [3] بسیار ضعیف. ابونعیم در «الدلائل» (77) ، در سند آن واقدی که متروک است وجود دارد.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|