|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>اشخاص>جلال الدین سیوطی
شماره مقاله : 8986 تعداد مشاهده : 629 تاریخ افزودن مقاله : 28/12/1389
|
جلالالدین سیوطی
محمد ابوالفضل ابراهیم
هنوز قرن هفتم هجری به نصف نرسیده بود که ملت مسلمان در موجی از ناتوانی و خواری و انحلال افتاد، و حوادث پی در پی بر این ملت وارد شد، به طوری که کیان و شخصیت آن را لرزانده و نزدیک بود که تمدن اصیل و ریشهدار آن را از جای برآورد، خلافت عباسیان در بغداد سقوط کرد و هولاکو در آن خطّه آنقدر کارهای نکوهیده و خرابیهای فظیع انجام داد که تاریخ آنها را فراموش نخواهد کرد[1]، پس از آن عراق و فارس زیر نفوذ مغول درآمدند و کار به جایی رسید که یمن به ایالتهای کوچکی تبدیل شد، در عدن و زبید و صنعاء کشورهای کوچکی تشکیل گشت و حکومتهای مغرب به دولتهای کوچکی مبدّل گردید که با یکدیگر به جنگ و ستیز پرداختند، و در اندلس [اسپانیای فعلی] سایة اسلام رو به کوتاهی نهاد و اینکه عاقبت به گونة اسفباری از آن دور شد. ولی از آنجا که خواست خداوند بود، چنین شد که مصر و شام برای حفظ و حمایت کتاب و دینش به پا خاستند، پرچم زعامت و رهبری دینی را برافراشتند، و زمام جنبش علمی و ادبی را بدست گرفتند و یگانه پناهگاه فرزندان زبان عربی گردیدند، در کشوری که قاهره مرکز آن و عربی لغتش بود و ایدهاش حمایت دین و ملت. در آن کشور، حریم امن و سایة گسترده و آبشخور گوارا و نوش را دیدند. پادشاهان ایّوبی و امرای ممالیک دین و اهل دین را تعظیم و تکریم کردند و دست اهل علم را گرفته، منزلت علماء را بالا بردند، لذا مدارس و مراکز آموزشی تأسیس کردند و عبادتکدهها و خانقاهها بر پا داشتند، و اموال و زمینهای بسیاری در اختیار دانشجویان و معرفتطلبان نهادند و کتابخانهها تأسیس نموده، نفیسترین کتابها و نوشتهها را در آنها گرد آوردند و قاهره، اسکندریه، اسیوط، قوص، دمشق، حلب، و حمص از اعیان علمای بزرگ اعم از فقها، و ادبا، و مورخین و شعرا و صاحبان معجمها و مؤلفان کتابهای بزرگ موج میزد، از جملة آنها: ابن خلکان، ابن منظور، الصفدی، ابن نباته، نویری، عمری، شیخ الإسلام ابن تیمیه، سخاوی، مقریزی و غیر اینها را میتوان نام برد که از استوانههای علم و اعیان محققین بودند. در این عصر درخشان که به انواع و اقسام فنون و معارف و آداب پر بود، عالم جلیل ما جلالالدین عبدالرحمن ابن الکمال ابیبکر السیوطی پرورش یافت، وی در علم و تصنیف از نوابغ روزگار و در شهرت و صَیت پیشوای مردم زمانش بوده است، بهتر است زندگانی و پرورش او را از زبان خودش بشنویم: در کتاب حسن المحاضره چنین میگوید: «تولد من بعد از مغرب شب یکشنبه اول ماه رجب سال هشتصد و چهل و نه اتفاق افتاد. من یتیم بزرگ شدم، قرآن را پیش از رسیدن به هشت سالگی حفظ کردم، سپس العمده و منهاج الفقه و نحو را از جمعی از اساتید فرا گرفتم، و فن فرائض[2] را از فرَضی زمانش علامه شیخ شهاب شارمساحی آموختم و در اول سال 866 اجازهی تدریس عربی را گرفتم و در همین سن نخستین کتابم را تألیف کردم و آن شرح الاستعاذه و البسمله بود، و آن را بر استادم علمالدین بلقینی عرضه کردم و او تقریظی بر آن نگاشت، در فقه تا هنگام درگذشتش ملازم او گردیدم، پس از او ملازم پسرش شدم، نوشتههای پدرش را از التدریب تا الوکاله نزد او خواندم، و نیز از اول الحاوی الصغیر تا العدد و از اول المنهاج تا زکاة و اول التنبیه تا زکاة و قسمتی از الروضه از باب قضاء و قسمتی از شرح المنهاج زرکشی و از احیاءالموات تا حدود وصایا نزد او خواندم، وی از سال هشتصد و هفتاد و شش به من اجازة تدریس و افتاء را داد، و هنگامی که در سال هشتصد و هفتاد و هشت وفات یافت، ملازم شیخالإسلام شرفالدین المناوی شدم، و قسمتی از المنهاج یعنی بخش التقسیم را ـ به استثنای چند مجلس که از من فوت شد ـ نزد او خواندم، و از شرح البهجه و حاشیة او بر همان کتاب درسهایی گرفتم و تفسیر البیضاوی را نیز از او فرا گرفتم، و در حدیث و عربی ملازم استادمان امام علامه تقیالدین شبلی حنفی گشتم، و مدت چهار سال ـ تا هنگام مرگش ـ بر خدمتش مواظبت نمودم، و چهارده سال ملازم شیخمان استادالوجود علامه محییالدین کافیجی شدم و از او فنون تفسیر و اصول و عربیت و معانی و غیر اینها را فرا گرفتم و اجازهی مهمی برایم نوشت، و درسهای متعددی نزد شیخ سیفالدین حنفی حاضر شدم، و کتابهای الکشاف، التوضیح و حاشیهی آن، تلخیص المفتاح و العضد را نزد او خواندم، و بحمدالله تعالی به کشورهای شام، حجاز، یمن، هند، مغرب و التکرور مسافرت کردم، و چون به حج رفتم از آب زمزم به نیّت چند امر نوشیدم که یکی از آنها این بود که در فقه به مرتبة حافظ ابن حجر برسم. و برای املاء حدیث از سال هشتصد و هفتاد و دو مجلسی ترتیب دادم. گفتنی است که من در هفت علم تبحر یافتم: تفسیر، حدیث، فقه، نحو، معانی، بدیع، و بیان ـ به روش عربها و بلیغان نه به سبک عجم و اهل فلسفه ـ و چنین عقیده دارم که در این علوم هفتگانه ـ به استثنای فقه و منقولاتی که آموختهام ـ به مرتبهای رسیدهام که هیچ یک از اساتیدم هم نرسیدهاند تا چه رسد به دیگران، اما در فقه چنین ادعایی را ندارم بلکه استاد فقهم بینش وسیعتر و آگاهی زیادتر و تسلط بیشتری دارد…». سپس به شمارش کتابهای خود پرداخته و تألیفاتش را تا هنگام نوشتن آن کتاب ـ حسن المحاضره ـ نام برده و سیصد کتاب از مؤلفات خود را برشمرده است (به استثنای آنچه شسته و از نوشتنش توبه کرده است) این کتابها دربارة تفسیر، حدیث، قراءات، فقه، و مسائل گوناگونی که پیرامون آنها نوشتههای جداگانهای داشته، میباشد. بروکلمان تألیفات او را ـ اعم از مخطوط و مطبوع ـ 415 تا دانسته است، و فلوگل و استاد جمیل العظم قریب همین تعداد را برشمردهاند، و ابن ایاس گفته: «تألیفات او به ششصد رسید». اختلاف در شمارهی این کتابها هرچه باشد در مجموع نوشتههای علامه سیوطی تمام فروع فرهنگ اسلامی و عربی را شامل است و در آنها به نقل از کتابها و گفتههای علما و شارحین به حدی است که توسط نویسنده و مؤلف دیگری نقل نشده است. منزلت والای سیوطی و شخصیتی که در زمان حیات خودش یافت، و کثرت فتواها و املاها و مصنّفاتش مایهی رشک و حسادت همقطارانش شد، و او را در معرض تهمتها قرار داد، از جمله به او نسبت دادند که کتابهای کتابخانة محمودیه را به دست آورده و پس از کم و زیاد و پس و پیش کردن مطالب، تألیف آن کتابها را به خود نسبت داده است، و در رأس این افراد شمسالدین سخاوی مورخ است که در کتاب الضوءاللامع خود مطالبی راجع به او آورده است، در درجة بعد کسانی که روش سخاوی را در مخالفت و حسادت با سیوطی داشتند افرادی از قبیل برهانالدین بن زینالدین معروف به ابن الکرکی و احمدبن الحسن المکی معروف به ابن العلیف و احمدبن محمد القسطلانی را میتوان نام برد. البته سیوطی در چند کتاب از خود دفاع کرده است از جمله: الکاوی علی تاریخ السخاوی و الجواب الزکی علی قماه ابن الکرکی و القول الجمل فیالرد علی المهمل و الصارم الهندی فی عنق ابن الکرکی. همچنان که چند نفر به کمک سیوطی شتافتهاند، مانند: امینالدین الاقصرائی و زینالدین قاسم الحنفی و سراجالدین عبادی و فخرالدیّمی، و بسیاری دیگر از شاگردان و مریدان او. البته خصومت بین آنها برخلاف موازین صحیح صورت گرفت ولی سیوطی سالم و بخشوده شده از معرکه خارج شد. برای پی بردن به فضل سیوطی، نوشتهها و مصنفات بالابلند و برجستهاش بسنده است؛ تألیفاتی که در نسبت آنها به او تردیدی نیست از قبیل: المزهر در لغت و الاقتراح و جمع الجوامع و الأشباه و النظائر در نحو و اصول آن، و حسن المحاضره و تاریخ الخلفاء و بغیة الوعاة در تاریخ و شرح حال، و الدرالمنثور در تفسیر و الجامع الصغیر در حدیث، اینها کتابهایی است که او را در اوج ستارگان درخشان آسمان علم و تألیف و در عداد بزرگمردان زمان قرار میدهد. سیوطی در کنار اشتغالات علمی و تألیف و تصنیف، در منصبهای مختلفی نیز انجام وظیفه کرد، مدتی منصب افتاء را عهدهدار شد و دورانی در مدرسة شیخونیه و سپس در مدرسهی بیبرسیه[3] به تدریس پرداخت، و چون سن او بالا رفت به استراحت پرداخت، از مسافرتها دست کشید و ملول شد، و در منزلش در الروضه عزلت گزید، و تمام اوقات خویش را به عبادت و تصنیف اختصاص داد و کتاب التنفیس عن الفتیا و التدریس را تألیف کرد. سیوطی رحمهالله گذشته از علم و اطلاعات وسیع و کثرت دستاوردهایش، صفات برجستهای داشت، او عفیف، کریم، صالح، متقی و جوانمرد بود، دستش را نزد هیچ امیر و پادشاهی دراز نمیکرد، و برای هیچ خواستهای درب خانة امیر و وزیری نمیزد. نقل شده است که یکبار سلطان الغوری یک غلام و هزار دینار برایش فرستاد، هزار دینار را پس داد و غلام را در راه خدا آزاد کرد و او را خدمتگزار حرم پیغمبرص قرار داد. امرا و وزراء برای دیدارش میآمدند، و عطاها و هدایای خودشان را بر او عرضه میکردند ولی آنها را رد میکرد. نویسندة کتاب السنا الباهر بتکمیل النور السافر میگوید: هنگامی که از دنیا رفت کسی از طرف مقامات دولتی متعرض ماترَک او نشد. سلطان الغوری گفته بود: استاد در زمان حیاتش چیزی از ما نگرفت ما هم پس از مرگش متعرّض اموالش نمیشویم. سحرگاه روز جمعه نوزدهم جمادیالاولی سال نهصد و یازده این پیشوای بزرگ وفات یافت و در شهر قاهره بیرون بابالقرافه در حوش قوصون به خاک سپرده شد در حالی که کتابهایش به همه جا راه یافته و آوازة دانش و فضلش همه جا را پر کرده بود.
[1]- البته هلاکو خان و مغولها اعمال فظیع، جنایات و کتابسوزیهای خود را به کمک ابن علقمی رافضی و تائید خواجه نصیر طوسی انجام داده اند. برای تفصیل بیشتر به تاریخ مغول مراجعه فرمائید. [مصحح] [2]- فن الفرائض عبارت است از دانستن نحوهی تقسیم ارث و تسلط در احکام آن، و (فرَضی) کسی را گویند که در این فن استاد باشد . ـ م. [3] - این مدرسه به الملک الظاهر بیبرس البندقداری منسوب میباشد. این پادشاه مجاهد قهرمانِ پیکار منصوره بر عليه صليبيها و معركهي عین جالوت بر علیه مغول است. [مصحح]
(ترجمهی فارسی الإتقان فی علوم القرآن [جلد اول]، مؤلف: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، ترجمه: سیدمهدی حائری قزوینی)
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
www.islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|