|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>وليد بن مغيره > پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن ولید بن مُغِیره
شماره مقاله : 9085 تعداد مشاهده : 395 تاریخ افزودن مقاله : 2/1/1390
|
دعوته عليه السلام للوليد بن المغيرة وأخرج إسحاق بن راهَوَيْه عن ابن عباس رضي الله عنهما أنَّ الوليد بن المغيرة جاء إلى رسول الله صلى الله عليه وسلّم فقرأ عليه القرآن، فكأنه رَقَّ له، فبلغ ذلك أبا جهل فأتاه فقال: يا عمّ، إنَّ قومك يريدون أن يجمعوا لك مالاً، قال: لِمَ؟ قال: ليعطوكَهُ، فإنَّك أتيت محمداً لتعرِضَ ما قِبَلَه، قال: قد عَلِمت قريش أني من أكثرها مالاً. قال: فقل فيه قولاً يبلغ قومك أنَّك مُنكر له، قال: وماذا أقول؟ فوالله ما منكم رجل أعرف بالأشعار مني، ولا أعلم برجزه لا بقصيده من لا بأشعار الجن، والله ما يشبه الذي يقول شيئاً من هذا، ووالله إنَّ لقوله الذي يقول حلاوة، وإنَّ عليه لطلاوة، وإنَّه لمثمرٌ أعلاه، مُغْدِقٌ أسفله، وإنه لَيَعلُو ولا يُعلى، وإنه ليحطِم ما تحته. قال: لا رضى عنك قومك حتى تقول فيه، قال: قف عني حتى أفكر فيه، فلما فكَّر قال: إنْ هذا إلا سحر يُؤثر، يأثره عن غيره، فنزلت: «ذَرْني ومَنْ خَلَقْتُ وحيداً. وجعلتُ له مالاً ممدوداً. وبنين شهوداً» ـ الآيات. هكذا رواه البيهقي عن الحاكم عن عبد الله بن محمد الصنعاني بمكة عن إسحاق. وقد رواه حمَّاد بن زيد عن أيوب عن عِكرمة ـ مرسلاً ـ فيه أنّه قرأ عليه: «إنَّ الله يأمرُ بالعدلِ والإِحسانِ وإيتاءِ ذي القُربَى، وينهى عن الفَحْشاءِ والمنكرِ والبَغْي، يَعِظُكُم لعلَّكُم تَذكَّرون». كذا في البداية . وأخرجه ابن جرير عن عكرمة كما في التفسير لابن كثير .
پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن ولید بن مُغِیره اسحاق بن راهَوَیه از ابن عبّاس (رضىاللَّه عنهما) روایت نموده كه: ولید بن مغیره نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمد. رسول خدا صلی الله علیه و سلم قرآن را برایش تلاوت نمود، (قرآن بر وى تأثیر گذاشت)، و گویى كه وى در مقابل آن نرم گردید. این خبر به گوش ابوجهل رسید، و او با شنیدن این خبر نزد ولید بن مغیره آمده گفت: اى عمو، قوم تو مىخواهند برایت مال جمع نمایند. ولید از ابوجهل پرسید: چرا؟ ابوجهل پاسخ داد: تا آن را به تو بدهند، چون نزد محمّد به خاطر به دست آوردن مال رفته و تطمیمع شدهاى. ولید گفت: قریش مىداند كه من از همه آنان مالدارتر هستم، ابوجهل به او گفت: پس درباره وى چیزى بگو تا به قومت برسد و آنها بدانند كه تو اكنون هم، منكر وى هستى. ولید پرسید: چه بگویم؟ به خدا سوگند، در میان شما هیچ كسى به اشعار، رجز و قصیده آن و اشعار جن از من زیادتر عالم نیست. به خدا قسم، چیزهایى كه وى مىگوید به هیچ یكى از اینها شباهت ندارد، و به خدا سوگند، در سخنى كه مىگوید شرینى و حلاوتى وجود دارد، و آن سخنان از رونق و حسن ویژهاى برخوردار است. ابتداى آن میوه دار، و پایانش گوارا و شیرین است، و سخنى است كه بلند مىشود، و چیزى دیگرى بالاتر و بلندتر از آن نمىتواند باشد و پایینتر ازخود را نابود مىسازد. ابوجهل گفت: قومت تا آن وقت از تو راضى نمىشوند كه درباره وى چیزى نگویى. ولید گفت: اندكى صبر كن، تا درباره وى فكر كنم، چون تأمّل و فكر نمود گفت: این به جز جادویى كه از ساحران نقل مىشود، دیگر چیزى نیست، و او (محمد) این را از دیگرى گرفته و بیان مىنماید، آن گاه این آیات قرآن نازل گردید: (ذَرْنِىْ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً. وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَمْدُوْداً. وَ بَنِینَ شُهُوْداً). (المدثر: 13-11) ترجمه: «اى رسول! كار انتقام آن كس را كه تنها آفریدم به من واگذار. و به او مال فراوان و فرزندانى بسیار كه برایش حاضرند نصیب كردم». این چنین، این را بیهقى[1] از حاكم از عبداللَّه بن محمّد صنعانى ساكن مكّه از اسحاق روایت نموده. این حدیث را حمادبن زید از ایوب از عكرمه - به شكل مرسل - روایت كرده، و در آن آمده: پیامبر صلی الله علیه و سلم این آیه قرآن را برایش تلاوت نموده: (اِنّاللَّهَ یأْمُرُ بِالعَدْلِ وَ الْاِحْسَانِ وَ ایتَاءِ ذِى الْقُرْبى، وَ ینْهى عَنِ الْفَحْشَاِء وَالْمُنْكِرَ وَالْبَغْىِ، یعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُوْن). (النحل: 90). ترجمه: «خداوند به انصاف و نیكوكارى و احسان كردن به خویشاوندان دستور مىدهد، و از بى شرمى و كار ناپسند و تعدّى باز مىدارد، او به شما پند مىدهد تا شما پندپذیر شوید». همچنین در البدایه (60/3) آمده این را ابن جریر از عكرمه، چنان كه در تفسیر ابن كثیر (443/4) آمده، روایت كرده است.
[1] صحیح. بیهقی در «الدلائل» (2/198-199) و حاکم (2/506) و حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز با وی موافق است.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|