|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره انبیاء > تفسیر سوره انبیاء از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن
شماره مقاله : 9212 تعداد مشاهده : 286 تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390
|
تفسیر سوره انبیاء
بسم الله الرحمن الرحيم آیه ی 4-1 اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ برای مردم [هنگام] حسابشان نزدیک شده است، در حالی که آنان در غفلت و بی خبری روی گردانند. مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ هیچ پند تازه ای به سوی پروردگارشان بدیشان نمی رسد مگر آنکه بازی کنان به آن گوش می دهند. لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ [در حالی که] دلهایشان غافل است و ستمکاران در نهان به نجوی و سخن در گوشی پرداختند که این [شخص] جز انسانی همچون شما نیست، آیا به سراغ جادو می روید؟ حال آنکه [حقیقت را] می بینید قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ بگو: «پروردگارم هر سخنی را که در آسمان و زمین باشد، می داند، و او شنوای داناست. این ابراز تعجب و شگفتی از حالت مردم است، و اینکه پند دادن آنها فایده ای ندارد، و به هشدار دهنده توجه نمی کنند در حالی که زمان محاسبه و مجازاتشان نزدیک شده است، اما آنان در غفلت روی گردانند، یعنی از هدفی که برای آن آفریده شده اند غافل اند و از آنچه که با آن بیم داده شده اند روی گردانند، آنگاه برای دنیا آفریده شده اند و برای است،اده و بهره مندی از ان به دنیا آمده اند، خداوند همواره آنها را تذکر و پند می دهد اما آنان همچنان در غفلت و رویگردانی به سر می برند. بنابراین فرمود: (مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ) هیچ پند و اندرز تازه ای به آنها را به منافعشان راهنمایی کند و از مضار و مکروهائی بر حذر دارد، به انان نمی رسید، (إِلَّا اسْتَمَعُوهُ ) مگر اینکه به آن گوش می دادند و با شنیدن آن حجت را بر خود اقامه می کردند، (وَهُمْ يَلْعَبُونَ لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ) و در حالی که به آن گوش می دادند که دلهایشان از آن غافل و روی گردان، و متوجه خواسته های دنیوی اشان بود و جسمهایشان مشغول بازی و سرگرمی. آنها به شهوت و باطل و گفته های زشت و ناپسند مشغول بودند، در حالی نمی بایست چنین می بودند، بلکه می بایست دلهایشان به امر و نهی الهی روی می آورد و طوری به قران و پندهای خدا گوش می داند که دلهایشان منظور آن را درک می کرد، و اعضایشان برای عبادت پروردگار که برای آن آفریده شده اند تلاش می نمودند، و قیامت و حساب و سزا و جزا را به خاطر می آوردند، آنگاه حال واحوالشان درست می شد و کارهایشان سامان می یافت . در مورد (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ) آیا آگاهانه به جادو رو می آورید؟ این گفته ها در حالی بر زبان می آوردند که به سبب معجزات و نشانه های اشکاری که مشاهده می کردند و دیگران مشاهده نکرده بودند، می دانستند او پیامبر به حق خداوند است، اما شقاوت و ستمگری و عناد، آنها را به گفتن این چیزها واداشت، و خداوند به آنچه به صورت پنهانی و درگوشی می گفتند کاملاً آگاه است، و به زودی آنها را بر آن مجازات خواهد کرد. بنابراین فرمود: (قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ) بگو: پروردگارم هر سخن پنهان و آشکاری را که در هر جای زمین و آسمان گفته شود، می داند، (وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ) و او همۀ صداها را به هر زبانی که با شد و با هر هدف و نیازی که گفته شود، می شنود و او به آنچه در دلها است آگاه می باشد. آیه ی 6-5: بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ بلکه گفتند: «خوابهای آشفته و پراکنده ای بیش نیست، بلکه آن را از پیش خود ساخته است بلکه او شاعری است، پس چنان که پیشینیان [با نشانه هایی] فرستاده شدند باید نشانه ای برای ما بیاورد». مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ پیش از آنان [نیز مردم] هیچ شهری که [اهل] آن را نابود کردیم ایمان نیاوردند، آیا اینان ایمان می آوردند؟ خداوند متعال تهمت زدن تکذیب کنندگان را به محمد علیه السلام و قرآنی که آورده است، بیان داشته و می فرماید: آنها در مورد او سخنان دروغینی گفتند، بلکه گفته های پوچ گوناگونی در مورد وی قران بافتند. پس گاهی می گفتند: (أَضْغَثُ أَحْلاَمٍ) قرآن خوابهای آشفته و پراکنده ای بیش نیست، و مانند سخن کسی است که در خواب است و نمی داند چه می گوید. و گ اهی می گویند: (افْتَرَاهُ) [محمد] قرآن را خود ساخته و پرداخته کرده است. و گاهی می گویند: او شاعری است و آنچه را آورده شعر می باشد. و هر کس کوچکترین شناختی از وضعیت پیامبر داشته باشد و به پیامش بیاندیشد به طور قطع خواهد دانست که قرآن بزرگترین و بالاترین کلام است و از جانب خداست و هیچ انسانی نمی تواند همانند بخشی از آن را بیاورد. چنان که خداوند دشمنانش را به مبارزه طلبید تا همانند آن را بیاورند. و با اینکه انگیزه های مخالف و دشمنی با قرآن در وجود آنها زیاد و فراوان بود، اما نتوانستند چیزی مانند آن را بیاروند و با آن مبارزه کنند، و آنها خود را می دانستند و همین امر آرام و قرار را از آنها گرفتند و خواب را از چشمانشان ربوده و زبانهایشان را به یاوه گویی گشود. اما هیچ چیز نمی تواند در برابر حق بایستند آنها این سخنان را در مورد قرآن می گفتند، چون به آن ایمان نداشتند و می خواستند کسی را که با آن آشنایی ندارد از آن دور و گریزان کنند. قرآن بزرگترین معجزه ای است که بر حت آنچه پیامبر علیه السلام آورده و بر صداقت او دلالت می نماید، و همین امر برای تصدیق حقانیت پیامبر کافی است. پس هر کس دلیلی غیر از قرآن بخواهد و معجزه ای دیگر را پیشینهاد نماید نادان وستمگر است، و مانند این مخالفان کینه توز است که آن را تکذیب کردند و معجزاتی را طلب نمودند که خود پیشنهاد می کردند، معجزاتی که برایشان مضر بود و هیچ مصلحتی برای آنها در بر نداشت، چون اگر هدف آنها این بود که حق را همراه با دلیلش بشناسند، دلیل حق بدون معجزاتی که آنها پیشنهاد می کردند روشن شده بود، و اگر هدفشان این بود که پیامبر را ناتوان کنند، و چنانچه پیامبر معجزات و نشانه هایی را که آنان پیشنهاد کرده اند ارائه ندهد خود را معذور بدانند، در این صورت نیز به فرض اینکه نشانه های مورد نظر آنان آورده شود به طور قطع ایمان نخواهند آورد. واگر نشانه های فراوانی نیز برایشان بیابد، تا وقتی که عذاب دردناک را نبینند ایمان نخواهند آورد. بنابراین خداوند متعال در مورد آنها فرموده است (فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ) پس چنان که پیشینیان با نشانه هایی فرستاده شدند باید نشانه ای برای ما بیاورد. یعنی چرا معجزه ای مانند شتر صالح و عصای موسی و امثال آن را نمی آورد؟ خداوند متعال فرمود: (مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا) پیشینیان به این نشانه ها و معجزاتی که پیشنهاد کردند ایمان نیاوردند، و سنت خداوند اینگونه است که هر کس مجزاتی را طلب کند سپس بدان ایمان نیاورد در این دنیا از گرفتار شدن به عذاب الهی ایمن نخواهد بود. پس امت های گذشته به این مجعزات ایمان نیاوردند، آیا اینها به آن ایمان می آوردند؟ اینها چه برتری بر آنان دارند! و چه خیری در اینهاست که آنان را به هنگام وجود معجزات به ایمان واردارد؟ این است،هام به معنی نفی است. یعنی هرگز ایمان نخواهند آورد. آیه ی 9-7: وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ و پیش از تو جز مردانی را نفرستادیم که به آنان وحی می کردیم، پس اگر شما نمی دانیدن از اهل کتاب بپرسید. وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ و ما پیامبران را به صورت پیکرهایی که غذا نخورند، و جاودانه نبودند. ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاء وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ سپس وعدۀ [خویش] را [دربارۀ] آنان راست گردانیدیم، و آنان و همۀ کسانی را که خواستیم نجات دادیم، و اسرافکاران را نابود کردیم. این پاسخ شبهۀ تکذیب کنندگان پیامبر است، آنهایی که می گفتند: چرا پیامبران فرشتگانی نبوده اند که به خوراک و نوشیدنی و خرید و فروش در بازارها نیازی نداشته باشند؟ و چرا پیامبر جادوانه نیست؟ پس وقتی که چنین نیست او پیامبر نمی باشد. و این شبهه همواره در دل تکذیب کنندگان پیامبران وجود داشته است و آنها در کر ورزیدن همانند یکدیگرند. بنابراین گفته هایشان مشابه و همگون است، پس خداوند این شبهۀ تکذیب کنندگان پیش از پیامبر اسلام علیه السلام اقرار داشتند، و اگر دیگر پیامبران را نپذیرند به نبوت ابراهیم علیه السلام اقرار می کنند که همۀ طوائف به نبوت وی اقرار دارند. و مشرکان نیز گمان می بردند که آنها بر دین و آیین ابراهیم هستند که همه پیامبران پیش از محمد علیه السلام انسان بوده و غذا می خورده و در بازارها راه می رفته اند، و آنها نیز دچار بیماری، مرگ و ... شده اند و خداوند آنها را به سوی اقوام و امتهایشان فرستاد؛ پس افرادی آنها را تصدیق کردند و گروهی آنها را تکذیب نمودند و خداوند به عهد و پیمان خود که به آنها داده بود مبنی بر اینکه آنان و پیروانشان را نجات داده و خوشبخت خواهد کرد وفا نمود، و اسرافکاران تکذیب کننده را نابود ساخت. پس چرا برای انکار رسالت محمد شبهات باطلی ایجاد می شود، در حالی که همین شبهات [باطلی که آنان اقامه می کنند] در رابطه با دیگر برادران پیامبرش که تکذیب کنندگان محمد به نبوت آنها اعتراف می نمایند وجود دارد؟ پس این امر به صورت بسیار واضح برای آنان الزام آور است، و اگر آنان به یکی از پیامبران که بشر بوده است ایمان بیاورند در حالی که به پیامبری که از غیر بشر باشد هرگز ایمان نمی آ ورند به درستی که شبهه ی آنان باطل است و خودشان با اقرار کردن به فساد آن، و با تناقض گویی شان در این رابطه، آن را باطل کرده اند. و اگر فرض کنیم که آنان از این موضوع به انکار قطعی نبوت بشر برسند و بگویند: رسول اگر فرشته ای نباشد که همیشه زنده بماند و نیاز به خوردن غذا نداشته ب اشد، نمی تواند پیامبر باشد ، خداوند در جواب این شبه می فرماید: (وقالوا لو لا انزل علیه ملک ولو انزل ملکا لقضی الامر ثم لا یتنظرون، و لو جعلئه ملکا لجعلنه رجلا و للبسنا علیهم ما یلبسون) و می گویند: «چرا فرشته ای بر او نازل نشده است؟ اگر ما فرشته ای را فرو می فرستادیم کار تمام می شد، و سپس به آن مهلت داده نمی شود. و اگر پیامبر را فرشته ای قرار می دادیم، او را مردی قرار می دادیم، و آنچه را که برایشان مشتبه است بر آنان مشتبه می کردیم». و جواب دیگر اینکه انسانها نمی توانند مفاهیم وحی را از فرشتگان فرا بگیرند. (قل لو کان ی الارض ملکئه یمشون مطمئن لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا) بگو: «اگر در زمین فرشتگانی بود که در آن راه می رفتند و سکونت می گزیدند، ما از آسمان فرشته ای را به عنوان پیامبر برایشان فرو می فرستادیم». و اگر شما حالت پیامبران گذشته را نمی دانید و در آن شک دارید، (فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ) از اهل کتاب بپرسید که به شما خبر می دهند و شما را خواهند گفت که همۀ پیامبران گذشته انسان بوده اند. گرچه سبب نزول این آیه مخصوص سوال کردن از اهل کتابهای اسمانی [اهل علم و دانش] در رابطه با حالت پیامبران گذشته است، اما هر مسئله ای از مسائل دین را فرا می گیرد، اما هر مسئله ای از مسایل دین را فرا می گیرد، و شامل اصول و فروع آن می شود، و اگر انسان آنر ا نداند، باید از کسی بپرسد که اهل علم و دانش است. پس در این آیه به فرا گرفتن و پرسیدن از اهل علم دستور داده شده، و بدان جهت امر شده است که از آنان سوال شود که یاد دادن، و جواب دادن آنها طبق علمی که دارند واجب است. و پرسیدن را به اهل علم و دانش اختصاص داد، و این بیانگر آن است که نباید از فردی سوال کرد که به جهالت و نادانی معروف است، و نباید چنین فردی درصدد پاسخ دادن بر آید. و این آیه دلیلی بر این است که هیچ زنی پیامبر نبوده است، نه مریم و نه غیر از اوف به دلیل اینکه فرمود(إِلاَّ رِجَالاً) مگر مردانی. آیه ی 10: لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ به راستی برایتان کتابی نازل کرده ایم که آوازۀ شما در آن است، آیا خرد نمی ورزید؟ ای کسانی که محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب به سوی آنها فرستاده شده است! ما برایتان کتاب بزرگ و قرآنی روشن فرو فرستاده ایم که، (فِيهِ ذِكْرُكُمْ) مایۀ شرافت و افتخار و وسیلۀ بزرگواری شماست، و اگر از اخبار راستینی که در آن هست پند پذیرند و به آن باور داشته باشید و به دستورات آن عمل کنید و از آنچه نهی کرده پرهیز نمایید، مقاماتتان بالا می رود و از جایگاهی مهم برخوردار خواهید شد. (أَفَلَا تَعْقِلُونَ) آیا آنچه را که به سود شماست و آنچه را که به زیانتان است نمی فهمید؟ و چگونه به آنچه که وسیلۀ بیداری و شرافت شما در دنیا و آخرت است عمل نمی کنید؟ پس اگر شما عقل دارید باید این راه را در پیش گیرید. و اگر آن را در پیش نگرفتید و راهی دیگر را انتخاب نمایید، در دنیا و آ[رت زیانمند و بدبخت خواهید شد، و این بیانگر آن است که عقل درست و نظری شایسته ندارید. و مصداق این آیه مشخص است، زیرا اصحاب و کسانی که بعد از آنها آمدند، زیرا اصحاب و کسانی که بعد از آنها پند پذیرفتند و به برتری و مقام و شهرت بزرگی دست یافتند و شرافت آنها از پادشاهان بیشتر شد، و این چیزی است که برای همه معلوم و مشخص است. همچنانکه زیان و بدبختی و فلاکت کسانی که به قرآن توجه نکردند و هدایت نشدند و خود را با قرآن پاک نگرداندند معلوم و مشخص است. پس چز پند گرفتن با این کتاب راهی برای سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت وجود ندارد. آیه ی 15-11: وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ و چه بسیار [اهالی] آبادی های ستمگر را نابود کردیم، و پس از آنان گروهی دیگر پدید آوردیم! فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ پس چون عذاب ما را احساس کردند نگهان پا به فرار گذاشتند لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ [به آنان گفته می شود]فرار نکیند! و به خانه ها و آسایشگاهتان بازگردید، باشد که از شما [چیزی] خواسته شود. قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ گفتند: «وای بر ما! همانا ما ستمگر بوده ایم». فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ و پیوسته این فریاد ایشان خواهد بود تا اینکه آنان را مانند گیاهانی درو شده می گردانیم. خداوند متعال این تکذیب کنندگان ستمگر را از آنچه که با دیگر امت های تکذیب کننده انجام شده است بر حذر می دارد: (وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ) و بسیار بوده اند آبادی هایی که به سبب کفر ساکنانش، آن را با عذابی ریشه کن کننده نابود کرده ایم. به گونه ای که به طور کامل تلف شده و از بین رفته اند. (وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ) و پس از آنان گروهی دیگر پدید آوردیم و این هلاک شدگان وقتی عذاب و مجازات الهی را حس کردند و آنها را به طور مستقیم فرا گرفت، بازگشت برایشان ممکن نشد و راهی برای فرار نداشتند و به خاطر پشیمانی و اضطراب و حسرت بر کارهایی که کرده بودند پا به فرار گذاشتند. به صورت تمسخر و استهزا بدیشان گفته می شود: (لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ) نگریزید! به جایی که در آن آسایش یافته اید و به خانه هایتان باز گردید باشد که بازخواست شوید. یعنی گریختن و ندامت فایده ای به شما نمی رساند. اما اگر توانایی دارید به سوی زندگانی پر ناز و نعمت خود و لذت ها و شهوتهایی که در آن به سر می بردید و به قصرهای پر زرق و برق خود و به سوی دنیا و معبودهایتان که شما را فریب داد، برگردید، و در آن قرار بگیرید و از لذتهای آن است،اده کنید و در خا نه هایتان با آرامش و شکوه بنشینید، شاید برای انجام کارهایتان به شما نیاز باشد، آن طور که قبلاً چنین بودید. و شاید از خواسته های دنیا چیزی از شما خواسته شود. اما بسیار بعید است که آنها به آن برسند! زیرا وقت تمام شده و عذاب و خشم خدا آنها را فرا گرفته و عزت و شرافت و دنیایشان را از دست داده اند، و ندامت و حسرت جانکاهی به آنها دست داده است. بنابراین: (قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ) می گویند: وای بر ما! ما ستمگر بوده ایم. و پیوسته این فریاد ایشان خواهد بود و همواره برای نابودی و از بین رفتن یکدیگر دعا خواهند کرد، و حسرت و پشیمانی آنان را فرا می گیرد و به ستم خود اقرار نموده و اعتراف می کنند عذابی را که خداوند آنها را به آن گرفتار نموده است عادلانه می باشد. سپس آنان را همانند گیاهانی درو شده می گردانیم؛ بی حرکت اند و صدایی از آنها شنیده نمی شود .پس ای مخاطبان! از ادامه دادن تکذیب پیامبران بپرهیزید زیرا به عذابی گرفتار می شوید که آنها بدان گرفتار شند. آیه ی 17-16: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ و آسمان و زمین و آنچه را که در میان آن دو است برای بازی و شوخی نیافریده ایم. لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ اگر می خواستیم بازیچه ای بگیریم قطعاً چیزی مناسب خود انتخاب می کردیم. خداوند متعال خبر می دهد که او آسمانها و زمین را بیهوده و بی فایده و برای بازی نیافریده بلکه آن را به حق و برای حق آفریده است تا بندگان از این طریق پی ببرند که او آفرینندۀ بزرگ و مدبر حکیم، بخشنده و مهربان است، کمال مطلق از آن اوست، و ستایش او را سزاست، و عزت همه از آن اوست، گفتارش راست است، و پیامبرانش در آنچه از او خبر می دهند راست می گویند. و خداوندی که آسمان و زمین را با آن همه عظمت و بزرگی آفریده است قطعاً می تاند انسانها را بعداز مرگشان زنده کند تا به نیکوکار پاداش نیک بدهد و بدکاری را به سزای بدی اش برساند. (لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا) و به فرض محال اگر می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، (لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ ) چیزی مناسب خود انتخاب می کردیم. و شما را از بازیچه بودن آن آگاه نمی نمودیم، چون این نقص و کاستی است و دوست نداریم آن را به شما نشان دهیم. پس امکان ندارد که هدف از آفرینش آسمانه وزمینی که همواره آن را می بینید بازی و سرگرمی باشد. در مباحثی که گذشت خداوند عقلهای ضعیف را اقناع کرد و در حد و اندزاهای آن سخن گفت. پس پاک است خداوند بردبار و مهربان و فرزانه که هر چیزی را در جایش قرار داده است. آیه ی 20-18: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ بلکه حق را بر باطل می افکنیم، پس آن را در هم می شکند، و به ناگاه باطل محو و نابود می شود. و وای بر شما به سبب توصیفی که می کنید. وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ و از اوست هر چه در آسمانها و زمین است، و آنان که در نزد وی هستند از پرستش او سرباز نمی زنند و خسته نمی شوند. يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ شب و روز تسبیح می گویند، و سستی نمی ورزند. خداوند متعال خبر می دهد که تثبیت نمودن حق و از بین بردن باطل را به عهده گرفته است، و اگر باطلی در میان باشد و در آن مجادلۀ شود، خداوند حق و علم و بیانی را می آورد که باطل را در هم شکند، پس باطل نابود شده و از بین می رود و بطلان آن برای هر کسی روشن می شود . (فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) و ناگهان باطل محو و نابود می شود. و از بین می رود، و این عام است و همۀ مسائل دینی را شامل می شود. بنابراین چنانچه باطل گرایان شبهه ای عقلی یا نقلی برای احقاق باطل یا رد کردن حق وارد کنند دلایل قطعی و عقلی و نقلی خداوند این سخن باطل را از بین برده و ریشه کن می نماید، و به زودی باطل بودن آن برای همه روشن و آشکار می شود. و با بررسی یکایک مسائل می بینی که چنین است. سپس فرموئد : (وَلَكُمُ ) ای کسانی که خداوند را آن گونه که شایستۀ او نیست توصیف می کنید، و می گویید او همسر و فرزند دارد، و شریکان و همتایانی برای او قرار می دهید! بهره ای که از این کار به شما می رسد، (الْوَيْلُ) هلاکت و زیان و ندامت است، و در آنچه که گفته اید برایتان فایده ای نیست، و سودی که به آن امید دارید و برای رسیدن به آن می کوشید، به شما نمی رسد، آنچه که عاید شما می شود ناکامی و زیانمندی است. سپس خبر داد که پادشاهی اسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن اوست، و همه بندگان و ملک اویند و هیچ کس از انان بهره ای از فرمانروایی ندارد و خداوند را کمک و یاری نمی دهد، و هیچ کس بدون اجازۀ او نمی تواند برای کسی شفاعت کند. پس چگونه اینها به خدایی گرفته شده و چگونه یکی از اینها فرزند خداوند قرار داده می شود؟ پس پاک و منزه و برتر است پادشاه و فرمانروای بزرگ که همه در برابرش گردن خم کرده و تمامی دشواری ها در برابر عظمت او همواره شده، و فرشتگان مقرب در برابر او فروتن بوده و همواره به پرستش وی مشغول اند. بنابراین فرمود: (وَمَنْ عِندَهُ) و آنان که در نزد او هستند، یعنی فرشتگان ، (لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ ) از پرستش او سرباز نزده و خسته نمی شوند، چون به شدت به عبادت خداوند علاقه دارند و به خاطر کمال محبتشان و به دلیل قدرت بدنشان هرگز خسته نمی گردند. (يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ (شب و روز تسبیح می گویند، و سستی نمی ورزند.یعنی همواره و در همۀ اوقاتشان به عبادت و تسبیح مشغول اند، و هیچ بخشی از وقتشان خالی از عبادت و تسبیح نیست، و تمامی آنان این گونه اند. و این بیان عظمت خداوند و بزرگی سلطنت او و کمال علم و حکمت اوست، که ایجاب می کند جز او کسی عبادت نشود و پرستش برای غیر او انجام نگیرد. آیه ی 25-21: أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ آیا خدایی از [موجودات] زمین را به خدایی گرفته اند که [ایشان را] برانگیزند؟ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ اگر در اسمانها و زمین غیر از خداوند معبودها و خدایانی وجود داشت، قطعاً آسمان و زمین تباه می شدند، پس پاک و منزه است خداوند پروردگار عرش و فراتر است از آنچه میان می کنند. لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ [خداوند] در برابر آنچه انجام می دهد باز خواست نمی شود و آنها بازخواست می گردند. أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ آیا غیر از او معبودانی را به خدایی گرفته اند؟ بگو: «دلیل خود را بیان دارید، این کتاب امت من و [اینها هم] کتاب های امت های قبل از من است». بلکه بیشتر آنان حق را نمی دانند، این است که روی گردانند. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ و هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که هیچ معبود بر حقی جز من نیست. پس مرا بپرستید. وقتی خداوند کمال توانایی و عظمت خویش، و فروتنی تمام پدیده ها را در مقابل عظمت خویش بیان کرد، بر مشرکانی که موجودات ناتوان زمین را عبادت کردند اعتراض نمود و فرمود: (هُمْ يُنشِرُونَ) آیا می توانند به آنان زندگی دوباره ببخشند؟ است،هام به معنی نفی است. یعنی آنها توانایی برانگیختن و زنده کردنشان را ندارند. و این فرمودۀ الهی این آیه را تفسیر می نماید که فرموده است: (و اتخذوا من دونه ، ءالهه لا یخلقون شیا و هم یخلقون و لا یملکون لا نفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیوه و لا نشورا) و به جز خداوند معبودانی را عباد کردند که هیچ چیزی نمی آفرینند، و خودشان آفریده می شوند. و مالک هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی و برانگیختنی نیستند. (واتخذوا من دون الله ءالهه لعلهم ینصرون، لا یستعطیون نصرهم و هم لهم جند محضرون) و به غیر از خداوند معبوداتی را عبادت کردند که شاید یاری کرده شوند، آنها نمی توانند آنان را یاری نمایند، و اینان برایشان لشکر آماده ای هستند. پس مشرک مخلوقی را عبادت می کند که نمی تواند فایده بدهد، و نمی تواند ضرری برساند، و اخلاص عبادت خداوندی که همۀ کمالات از آن اوست و فایده و زیان و همه چیز در دست اوست رها می نماید. و این ناشی از عدم توفیق و بی بهره گی و جهالت فراوان و شدت ستمگری آنان است، زیرا شایسته نیست که جز مبعودی یگانه در آنها باشد، همچنانکه جهان هستی توسط پروردگاری یگانه به وجود آمده است. بنابراین فرمود: (لَوْ كَانَ فِيهِمَا) اگر در آسمانها و زمین،( آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ) غیر از خداوند معبودها و خدایانی بودند، آسمانها و زمین تباه می شدند، و از بین می رفتند، و مخلوقاتی که در آنهاست تباه و نابود می گشتند. جهان بالا و پایین آن گونه که دیده می شود در کامل ترین انتظام و ساختار قرار دارد، و خل و عیب و تضاد و تعارضی در آن وجود ندارد، پس این دلالت می نماید که مدبر و آفریننده و پروردگار و معبودش یکی است، و اگر دو آفریننده و خداوند داشت نظام آن مختل می شد و ارکان آن از هم می پاشید، زیرا اگر دو خدا بودند با یکدیگر مخالفت می کردند، و یکی آفریدن چیزی را اراده می کرد و دیگری نبودن آن را می خواست. و این غیر مکن است که خواستۀ هر دو محقق شود. و اگر خواستۀ یکی تحقق یابد و خواستۀ دیگری محقق نشود، این بر ناتوانی دیگر خدای دلالت می کند، و اتفاق کردن هر دو در همۀ کارها امکان پذیر نیست. پس مشخص شد خداوند توانایی که تنها آنچه او می خواهد انجام می پذیرد و مخالفی ندارد و کسی نمی تواند از کارش جلوگیری نماید، پروردگار یگانه و تواناست. بنابراین خداوند متعال در این آیه دلیل تمانع را بیان کرده و می فرماید: (ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه، من اله اذ لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحان الله عما یصفون) خداوند فرزندی برنگرفته است، وهمراه بااو معبودی نیست، زیراگر معبود دیگری بود هر خدایی آنچه را که آفریده است با خود می برد، و برخی از خدایان بر برخی دیگر برتری می جستند. خداوند پاک و بسی برتر است از آنچه بیان می کنند. و طبق یکی از تفسیرها این آیه نیز دلیل تمانع است (قل لو کان معه ءالهه کما یقولون اذا لابتغوا الی ذی العرش سبیلا، سبحنه و تعلی عما یقولون علوا کبیرا)بگو: «اگر همراه او خدایانی بودند آن گونه که می گویند، آنگاه برای غلبه بر خداوند صاحب عرش عظیم راهی می جستند». پاک و منزه و بسی بالاتر است از آنچه می گویند. بنابراین در اینجا فرمود: « فَسُبْحَانَ اللَّهِ) او مال مطلق است و از هرعیب و نقصی پاک و منزه و بسی برتر و بالاتر است، (رَبِّ الْعَرْشِ) پروردگار عرش، عرشی که سقف همۀ مخلوقات بوده و بزرگترین و گسترده ترین مخلوق می باشد، پس وقتی این پروردگار عرش است به طریق اولی پروردگار دیگر مخلوقات می باشد. (عَمَّا يَصِفُونَ) پاک است پروردگار عرش از آنچه که منکران و کافران بیان کرده و می گویند فرزند و همسر دارد. و پاک است از اینکه شریکی داشته باشد. (لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ) خداوند به خاطر عظمت و عزت و کمال و قدرتش در مقابل آنچه انجام می دهد بازخواست نمی شود و هیچ کس توانایی آن را ندارد که با او مخالفت نماید. و به خاطر کمال حکمتش و محکم ساختن هر چیزی به بهرتین صورت، کار او سوال برانگیز نخواهد بود، چون در آفرینش وی خلل یا کمبودی وجود ندارد. (وَهُمْ يُسْأَلُونَ ) و همۀ آفریده ها به خاطر ناتوانی و نیازمند بودنشان در رابطه با کارها و گفته هایشان مورد بازخواست قرار می گیرند، چون همه بنده هستند و در رابطه با حرکت و کارهایشان بازخواست می شوند، آنها نه می توانند در وجود خودشان تصرف کنند و نه می توانند به اندازۀ ذره ای در دیگران تصرف نمایند. سپس مجدداً به تقبیح مشرکین پرداخت و فرمود: آنها به غیر از خداوند معبودانی را به خدایی گرفته اند، پس آنها را نکوهش و ملامت کن و به آنان بگو: (أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ) آیا غیر از خداوند معبودانی را به خدایی گرفته اند؟ بگو: دلیل خود را بیاورند. یعنی حجت و دلیل خود را بر صحت آنچه بدان باور دارند، بیاورند و مسلماً حجت و دلیلی ندارند، بلکه بر باطل بودن عملشان حجت و براهین وجود دارد. بنابراین فرمود: (هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي) این کتاب امت من و [اینها هم] کتاب های امت های قبل از من است. یعنی کتابها و شریعتها بر صحت آنچه به شما گفته ام مبنی بر این که شرکت باطل و بی اساس است اتفاق دارند. پس این کتاب خداست که در آن هر چیزی همراه با دلایل عقلی و نقلی اش بیان شده است، و همۀ کتابهای گذشته نیز دلایل و حجت هایی بر آنچه که گفتیم می باشند. پس معلوم شد که حجت بر آنها اقامه شده، و به طور یقین هیچ دلیلی توان مخالفت با آن دلایل را ندارد و هر دلیلی در مقابل آن شکست خواهد خورد. و اگر مخالفت هایی یافت شود شبهاتی است که نمی تواند جای حق و حقیقت را بگیرد. (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ) بلکه بیشتر آنان حق را نمی شناسند، و به علت تقلید از نیاکان خود بر باورهای پوچشان پافشاری می کنند، و بدون علم و دانش به مجادله می پردارند. آنها حق را نمی شناسند، اما این بدان خاطر نیست که حق پوشیده و پیچیده است، بلکه آنها خود از آن روی گردانند، وگرنه چنانچه اندکی به آن توجه کنند و بدان روی آورند به طور واضح و آشکار حق را از باطل تشخیص می دهند. بنابراین فرمود: (فَهُم مُّعْرِضُونَ) این است که آنها روی گردان هستند. پس از آنکه خداوند متعال جهت روشن شدن این موضوع دستور داد که در سرگذشت امت های پیشین اندیشه کنیم، خود به طور کامل قضیه را باز کرده و فرمود: ( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ) و هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که معبود به حقی جز من نیست. پس مرا بپرستید. بنابراین همۀ پیامبران پیش از تو چکیده پیامشان این بوده است که تنها خداوند پرستش شود، خدایی که شریکی ندارد و او معبود راستین است، و پرستش دیگر چیزها باطل می شود آیه ی 29-26: وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ و گفتند: «خداوند فرزندی برگرفته است! خداوند پاک و منزه است [فرشتگان فرزندان خدا نبوده] بلکه بندگانی گرامی هستند». لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ در سخن گفتن از او پیشی نمی گیرند، و آنان به فرمان وی کار می کنند. يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ خداوند اعمال گذشته و حال و آیندۀ ایشان را می داند، و شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که [خداوند] بپسندد، و آنان از بیم او ترسان و هراسانند. وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ هر کس از آنان بگوید غیر از خدا من نیز معبود هستم، جهنم را سزای او می گردانیم، بدینسان به ستمکاران سزا می دهیم. خداوند متعال از بی خردی مشرکان سخن به میان می آورد که پیامبر را تکذیب کرده و ادعا کردند خداوند خوارشان کند. پروردگار فرزندی برای خود بر گرفته است، پس گفتند: فرشتگان دختران خداوند هستند. بسی پاک و برتر است خداوند از گفتۀ آنان. و خداوند خبر داد که فرشتگان فرزندان خدا نبوده، بلکه بندگانی هستند که آفریده شده اند و اختیاری ندارند، و آنها نزد پروردگار محترو و گرامی هستند، چون آنها را با خوبی ها و پاکی ها آراسته و از زشتی ها پاکیزه داشته است و آنان نهایت ادب را در مقابل با خداوند رعایت کرده و از فرمان او پیروی می کنند. (لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ) از پیش خود سخنی در رابطه با ادارۀ امور نمی گویند مگر این که خداوند بگوید، چون در کمال ادب قرار دارند و به کمال حکمت و علم الهی آگاه هستند. (وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ) آنها را به هر چیزی دستور بدهد، از فرمانش اطاعت می کنند، و به هر کاری آنها را بگمارد آن را انجام می دهند. پس آنها به اندازۀ یک چشم به هم زدن از فرمان وی سرپیچی نمی کنند، بدون فرمان الهی به دلخواه خود کاری را انجام نمی دهند، با وجود این، علم الهی آنها را احاطه کرده است. (يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ) خداوند کارهای گذشته و آینده آنان را می داند، پس آنها نمی توانند از دایرۀ علم الهی بیرون روند، چنان که نمی توانند از فرمان و تدبیر او بیرون روند. یکی دیگر از صفاتشان این است که آنها در سخن گفتن از او پیشی نمی گیرند، و برای هیچ کسی بدون اجازۀ خداوند شفاعت نمی کنند، و چون به آنها اجازه دهد، و کسی را که در مورد او شفاعت می نمایند بپسندد برایش شفاعت می کنند، اما خداوند هیچ گفتار و کرداری را نمی پسندد مگر آنچه که خالصانه برای وی انجام شده، ودر آن کار از پیامبر اطاعت شده باشد. و این آیه بیش از هر چیزی بر اثبات شفاعت دلالت می نماید و بیانگر آن است که فرشتگان شفاعت می کنند. (وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ) و آنان از بیم خداوند ترسان و هراسانند و همه در برابر شکوه و عظمت وی فروتن بوده، و در برابر عزت و جمال الهی تسلیم می باشند. وقتی تصریح کرد که آنان حقی در الوهیت ندارند و سزاوار هیچ بندگی و پرستشی نیستند، چون صفاتی که دارند چنین اقتضا می نماید، بیان نمود که آنها حتی حق چنین ادعایی هم ندارند، و چنانچه فرض کنیم و کوتاه بیاییم یکی از آنها بگوید، (إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ) من به جای او معبود هستم، (فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ) چنین کسی جهنم را سزایش می گردانیم . بدینسان به ستمکاران سزا می دهیم و چه ستمی بزرگتر از این است که انسانی که از هر جهت محتاج خداوند است ادعا کند در الوهیت و ربوبیت با خداوند مشارکت دارد؟ آیه ی 30: أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ آیا کافران ننگریسته اند که آسمانها و زمین [ابتدا] صاف و فروبسته بودند، سپس آنها را از هم باز گشودیم، و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم، آیا ایمان نمی آورند؟ آیا این کافران که به پروردگارشان کفر ورزیده و بندگی و عبادت را تنها برای او انجام نمی دهند به وضوح نمی بینند که خداوند پروردگار ستوده و بزرگوار و معبود راستین است؟ پس اگر بنگرند آسمان و زمین را مشاهده می نمایند، آسمان و زمین را به هم پیوسته می بینند؛ این یکی ابر و بارانی در آن نیست، و آن یکی خشک و پژمرده است و هیچ گیاهی در آن وجود ندارد، پس ما آسمان را می گشاییم [و از آن باران فرو می ریزیم] و زمین را می شکافیم و از آن گیاهان زیادی بیرون می آوریم. آیا کسی که از آسمان صاف ابر پدید می ورد، و بارانی فراوان از آن سرازیر می کند سپس آن را به سرزمینی خشکیده و قحطی زده می رساند و در آنجا می باراند، سپس به دنبال باران انواع گیاهان گوناگون سبز شده و رشد می کنند، آیا اینها دلیلی نیست و اینکه او حق است است و غیر از او باطل، و او زنده کنندۀ مرده ها و بخشنده و مهربان است؟ بنابراین فرمود: (أَفَلَا يُؤْمِنُونَ) آیا ایمان نمی آورند، ایمانی درست که شرک و شکی در آن نباشد؟ سپس خداوند آیات و نشانه های موجود در جهان آفرینش و آفاق را بر شمرد و فرمود: آیه ی 33-31: وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ و در زمین کوههای استوار و ریشه داری پدید آوردیم تا [مبادا] آنان را بجنباند، و در میان کوهها راههای گشاده بوجود آوردیم تا که آنان راه یابند. وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم، [ولی] آنان از نشانه هایش رویگردانند. وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ و او خدایی است که شب و رویز و خورشید و ماه را آفریده است و هر یک در مداری [معین] شناورند. یکی از دلایلی که بر قدرت و کمال و یگانگی و رحمت خدا دلالت می نماید این است که خداوند زمین را به وسیلۀ کوهها محکم و استوار گرداند و کوهها را به عنوان میخ بر آن کوبید تا انسانها را مضطرب نسازد و نجنباند، که در صورت اضطراب و جنبش، بندگان نمی توانند در آن سکونت کنند، و نمی توانند در آن کشاورزی نمایند و در آن استقرار یابند. پس خداوند زمین را با کوهها استوار و پابرجا نمود و به وسیلۀ این عمل منافع زیادی برای انسانها فراهم آورد، و از آنجا که کوهها بسیار به هم پیوسته بودند، اگر به حالت قله ها و کوههای سر به فلک کشیده ای باقی می ماندند، برقراری ارتباط میان بسیاری از شهرها غیر ممکن می شد، پس خداوند بنابر حکمت و رحمت خویش در لابلای این کوهها راههای هموار و فراخی را به وجود آورد تا انسانها برای رسیدن به شهرها مشکلی نداشته باشند و بتوانند به اهدافی که در دیگر مناطق دارند، برسند. و تا از این طریق یگانگی خداوند را دریابند و هدایت گردند. (وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا) و آسمان را سقف زمینی قرار دادیم که شما بر آن هستید و آن را از سقوط محفوظ داشته ایم: (ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا) همانا خداوند آسمانها و زمین را نگاه می دارد تا نیافتند. و نیز آسمان از استراق سمع شیطانها محفوظ قرار داده است. (وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ) و آنان از نشانه هایش روی گرداند. یعنی غافل و بی خبر هستند. و این شامل همۀ نشانه های آسمان از قبیل بلند بودن و گسترده بودن و بزرگی و رنگ زیبای آن و ساختار محکم و شگفت انگیزش می باشد و از دیگر نشانه های آن از قبیل ستارگان و سیاره ها و خورشید و ماه تابان و شب و روز که از پی یکدیگر می آیند، و نیز شناور بودن ماه و خورشید و ستارگان در این فضای بیکران، غافل و رویگردانند. و بدین سبب منافعی از قبیل گرما و سرما و پیدایش فصل ها برای بندگان پدید می آید و حساب عبادت و معادلاتشان را می دانند. در شب استراحت می کنند و آرام می گیرند و در روز پراکنده می شوند، و برای کسب معاش خود تلاش می نمایند. گر فرد هوشیار و خردمند در این کارها بیاندیشد و خوب به آن بنگرد، به طور قطع باور می نماید که خداوند نظام هستی را تا وقت معینی قرار داده است، و بندگان فواید و خواسته هایشان از آن بدست می آورند و از آن بهره مند می شوند، سپس این انتظام از بین رفته و متلاشی می شود، و خداوندی که آنرا به وجود آورده است ، همو آن را از بین یم برد و نابود می کند، و کسی که آن را به حرکت در آورده است از حرکت باز می دارد. و انسانها را به سرایی غیر از جهان منتقل می کند که در آنجا پاداش و سزای اعمالشان را به طور کامل می یابند و [فرد هوشیار] متوجه می شود که مقصود از این جهان آن است که مزرعه ای برای آخرت باشد، نیز متوجه می شود که این دنیا سرای سفر است نه محل اقامت . آیه ی 35-34: وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ و پیش از تو برای هیچ انسانی جاودانگی مقرر نداشته ایم، آیا اگر تو بمیری ایشان جاودانه می مانند؟ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ و هر انسانی مزۀ مرگ را می چشد، و شما را به سختی و آسایش می آزماییم، و به سوی ما بازگردانده می شوید. از آنجا که دشمنان پیامبر می گفتند: (نتربص به ریب المنون) منتظر پیامبر هستیم تا گرفتار حوادث تلخ روزگار شود و بمیرد، خداوند متعال فرمود: راه مرگ راهی است که هر انسانی باید آن را در پیش گیرد، (وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ( و ای محمد! ما پیش از تو برای هیچ انسانی در دنیا جاودانگی مقرر نداشته ایم، پس اگر بمیری، مرگ راهی است که پیامبران و اولیاء و غیره آن را طی کرده اند. (أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ )آیا اگر بمیری ایشان بعد از تو جاودانه می مانند؟پس اگر چنین است، جاودانگی ، آنها را مبارک باد! اما چنین نیست، بلکه هر کس روزی فنا می شود و از بین می رود. بنابراین فرمود: (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ) هر نفسی مرگ را می چشد . و این قانون همۀ خلائق را شامل می شود، و مرگ جامی است که هر کس آن را بنوشد، گرچه بنده مهلت زیاد و عمر طولانی داشته باشد. اما خداوند بندگانش را به وجود آورده و آنها را امر و نهی نموده، و با خیر و شر، و ثروتمندی و فقر، و عزت و ذلت ، و زندگی و مرگ آزموده است. (لنبلوهم آیهم احسن عملا) تا آنها را بیازماییم، که کدام یک عمل بهتری انجام می دهد، و چه کسی در مواقع آزمایش دچار فتنه می شود و چه کسی نجات می یابد؟ (وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ) و به سوی ما بازگردانده می شوید.پس شما را به سبب اعمالتان مجازت می کنیم، اگر اعمالتان نیک و خوب باشد به شما پاداش نیک می دهیم. و اگر بد باشد سزای بد می دهیم. (و ما ربک بظلم للعبید) و پروردگارت بر بندگان ستم نمی کند. و این آیه بر باطل بودن سخن کسی دلالت می نماید که می گوید: خضر زنه است و در دنیا جاودان است. و این سخن که خضر برای همیشه زنده است سخن بی دلیلی است و با دلایل شرعی مخالف است. آیه ی 41-36: وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ و هرگاه کافران تو را ببیند حتماً شما را مسخره و ریشخند می گیرند [و می گویند]: آیا این همان کسی است که معبودانتان را [به بدی] یاد می کند؟ و آنان یاد [خداوند] رحمان را انکار می کنند و به آن ایمان ندارند. خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ انسان از شتاب آفریده شده است. نشانه های خود را به شما خواهیم نمود، پس به شتابم نیازندارید و عجله نکنید. وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ و می گویند: «فرا رسیدن این وعده کی خواهد بود اگر راست می گویید». لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ اگر کافران می دانستند هنگامی که نمی توانند آتش را از پس و پیش خود باز دارند و آنان یاری نمی گردند، [در رابطه با آمدن عذاب شتاب نمی ورزیدند]. بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ بلکه [آتش] ناگهان به سراغ ایشان می آید، و آنگاه حیرانشان می سازد، و نمی توانند آن را دفع کنند، و بدیشان مهلت داده نمی شود. وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون و به راستی پیامبرانی پیش از تو مورد تمسخر قرار گرفته اند، پس عذابی که مسخره کنندگان آن را به شوخی گرفته بودند ایشان را فرا گرفت. و این ناشی از شدت کفرشان است، زیرا مشرکان وقتی پیامبر علیه السلام را می دیدند او را به استهزاء و تمسخر گرفته و می گفتند: (أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ) آیا این همان کسی است که خدایان شما عیب جویی و بدگویی می کند؟ به گمان خود وی را ناچیز و حقیر می انگاشتند که خدایان آنان را مذمت می کند. پس توصیه می کردند که به او توجه نکنند. این گونه پیامبر را مسخره کرده و او را تحقیر می کردند، با اینکه پیامبر در اوج کمال و انسانیت قرار داشت، و او کاملترین و برترین انسان بود. یکی از خوبی ها و فضیلت هایش این بود که یکتاپرست بود و عبادت را فقط برای خداوند انجام می داد و هر آنچه را که با خدا پرستش می شد مذمت و نکوهش کرده و جایگاه و مقام پست آن را بیان نموده است. در حقیقت این کافران باید مورد تمسخر قرار بگیرند و تحقیر شوند که تمام رفتارها و عادتهای زشت و ناپسنتد را دارا هستند، و برای زشتی و فساد کاری آنان همین بس که به پروردگار جهانیان کفر ورزیدند و رسالت پیامبران را نپذیرفتند. آنان در بهترین حالتشان که عبارت از ذکر و یاد خداوند مهربان است، کفر می ورزند، زیرا خداوند را یاد نمی کنند، و به او ایمان نمی آورند مگر اینکه چیزهایی را انباز و شریک او سازند، پس اگر ذ کر و یادشان کفر و شرک باشد دیگر احوالشان چگونه خواهد بود؟ بنابراین فرمود: (وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ) آنان از پیامبر علیه السلام ایراد می گیرند و او را مورد استهزا قرار می دهند، در حالی که آنان خداوند رحمان را یاد نمی کنند و به او و وحدانیتش کفر می ورزند و اصلاً وی را باور ندارند. و بیان اسم (الرَّحْمَنِ) در اینجا مبین زشتی حالت کافران است ، زیرا به خداوند مهربان که همۀ نعمتها را سرازیر نموده و بلاها را دور کرده است، و تمامی نعمات بندگان از جانب اوست و بدی را جز او کسی دور نمی نماید کفر و شرک می ورزند. (خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ) انسان آن چنان شتابگر است که انگار از شتاب آفریده شده است. آدمی موجود عجول است و با شتاب به سوی هر کاری می رود و در انجام آن شتاب می ورزد، پس مومنان در رسیدن عذاب خداوند به کافران عجله دارند، و احساس می کنند که خیلی دیر کافران گرفتار عذاب می شوند، و کافران نیز از روی عناد و تکذیب، عذاب را به شتاب می طلبند و می گویند: (مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (اگر راست می گویید فرا رسیدن این وعده کی خواهد بود؟ اما خداوند مهلت می دهد و بردباری می نماید ولی فراموش نمی کند و برای آنها وقت مقرری تعیین کرده است(اذا جاء اجلهم لا یتسخرون ساعه و لا یستقدمون) و هر گاه مدت معین آنها فرا برسد یک لحظه پس و پیش نمی شوند. بنابراین فرمود: (سَأُرِيكُمْ آيَتِي) نشانه های خود را در انتقام گرفتن از کسانی که به من کفر ورزیده و نافرمانی ام را روا داشته اند به شما نشان خواهم داد، (فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ) پس در آمدن این کار شتاب نکنید. همچون کافران می گویند: (مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ) این وعده کی خواهدبود اگر راست می گویید؟ آنها روی غرور و از آنجا که فریب خورده بودند این سخن را گفتند، اما (لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا) اگر کافران حالت وحشتناک و ناگوار خود را می دانستند، (حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ ) هنگامی که آنان نمی توانند آتش را از چهره هایشان و از پشتهایشان باز دارند و آتشی از هر سو آنان را احاطه نموده و از هر جهت فرا گرفته است، (وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ ) و نه کسی آنها را یاری می کند، پس نه یاری می کنند و نه یاری می شوند. (بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ) بلکه آتش جهنم آنها را ناگهان فرا می گیرد و از شدت ترس و وحشت مات و مبهوت می شوند، (فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا) و نمی توانند آن را دفع کنند و برگردانند چون آنها کوچکتر و ناتوان تر از آن هستند که بتوانند آن را از خود دور کنند. (وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ ) و مهلت داده نمی شوند و عذاب از آنها دور نخواهد شد. پس اگر کافران از این حالت واقعاً آگاهی داشتند، در رابطه با آمدن عذاب شتاب نمی ورزیدند، و به شدت از عذاب می ترسیدند اما چون این شناخت را ندارند، چنان سخنهای یاوه ای می گویند . و وقتی بیان نمود که آنها پیامبر را به تمسخر می گیرند و می گویند: (أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ) آیا همین شخص است که از خدایان شما بدگویی می کند؟ پیامبر را دلجویی داد و فرمود: شیوۀ رفتار امتهای گذشته با پیامبرانشان همین گونه بوده است پس فرمود: (وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون) و همانا پیامبرانی پیش از تو مورد تمسخر قرار گرفتند و سرانجام عذابی که مسخره کنندگان آن را بازیچه و شوخی می دانستند ایشان را فرا گرفت. یعنی عذاب بر آنها فرود آمد و راه گریزی از آن نداشتند، پس اینها نیز باید از عذابی که به تکذیب کنندگان رسید بر حذر باشند. آیه ی 44-42: قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ بگو: «چه کسی شما را درشب و بوز [از عذاب خداوند رحمان] نگاه می دارد؟» بلکه آنان از یاد پروردگارشان رویگردانند. أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ یا اینکه آنان معبودانی دارند که آنها را در برابر [عذاب] ما حفظ می کنند؟ [این معبودان ساختگی] نه می توانند خود را یاری کنند، و نه آنان یاری داده می شوند. بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ بلکه ما ایشان و پدرانشان را از انواع نعمت ها بهره مند ساختیم تا عمر بر آنان طولانی شد. آیا نمی بینید که ما آهنگ زمین می کنیم و از دامنه هایش می کاهیم، آیا اینان پیروز خواهند شد خداوند با بیان ناتوانی کسانی که به جای او معبودانی را به خدایی گرفته اند، و اینکه آنان به پروردگار مهربانشان نیازمندند، خداوندی که رحمت او هر فاسق و مومنی را در شب و روز فرا گرفته است، می فرماید: (قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِاللَّيْلِ) بگو: «چه کسی درشب، آنگاه که بر رختخوابهایتان خوابیده و حواس و فکرتان در عالم رویا است، (وَالنَّهَارِ) و در روز، آنگاه که بیرون می روید و غافل هستید، شما را (مِنَ الرَّحْمَنِ) از [عذاب] خداوند مهربان محفوظ و مصون می دارد؟ آیا کسی دیگر غیر از او شما را محافظت می نماید؟ هرگز، زیرا هیچ محافظ و نگهبانی جز او نیست. (بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ)بلکه آنها از یاد پروردگارشان رویگردانند، بنابران به او شرک ورزیده اند، وگرنه آنها به پروردگارشان روی می آوردند و اندرزهای او را می پذیرفتند و به راه راست هدایت می شدند و سر عقل می آمدند، و کارشان سامان می یافت. (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا) اگر ما بخواهیم آنان را به عذابی گرفتار سازیم ، آیا از معبودانشان کسی هست که آنها را از عذاب نجات بدهد. (لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ ) این خدایان ساختگی نه می توانند خود را یای کنند و نه بر کارهایشان از سوی ما کمک کرده می شوند. ووقتی از جانب خدا کمک کرده نشوند پس آنها در کارهایشان خوار و شکست خورده خواهند شد و نمی توانند سودی را جلب کنند یا زیانی را دور نمایند. و خداوند سببی را که موجب استمرار آنها بر کفر و شرکشان شد ذکر می کند و می فرماید: (بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ) بلکه ما ایشان و پدرانشان را از انواع نعمت ها بهره مند ساختیم و عمر طولانی بر آنان ارزانی دادیم و با اموال دنیا بهره مند شدند و بدان مشغول و سرگرم گشته و به سبب آن از غایت خلقت خویش غافل گردیدند. روزگار زیادی زیستند، پس سنگدل شده و سرکشی آنها فزونی گرفت و کفران و نا سپاسی آنان فراوانتر گردید. پس اگر به آنان که در چپ و راستشان در روی زمین قرار دارند، بنگرند جز نابود شدگان را نمی یابند، و جز صدای ناله و درد چیزی را نمی شنوند، و جز نسلهایی که پی در پی هلاک شدند نمی یابند، و خواهند دید که مرگ در هر راهی دامهایش را برای شکار جانداران و اشخاص پهن کرده است. بنابراین فرمود (أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا) آیا نمی بینند که ما با نابود کردن اهالی زمین کم کم از آن می کاهیم تا آنکه خداوند وارث زمین و ساکنان آن شود و او بهترین وارثان است؟ پس اگر این حالت را ببیند فریب نمی خورند و به کفر خود ادامه نمی دهند. (أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ) آیا ایشان غالب و پیروزند؟ و می توانند از دایرۀ تقدیر الهی بیرون روند؟ و توانایی امتناع ورزیدن و نپذیرفتن مرگ را دارند؟ آیا چنین توانایی را دارند که فریب ماندگاری را بخورند؟ یا اینکه وقتی فرستادۀ پروردگارشان برای گرفتن جانشان به نزد آنها بیاید به یقین رسیده و خوار می شوند، و نمی توانند کوچکترین مخالفتی اظهار نمایند. آیه ی 46-45: قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا يُنذَرُونَ بگو: «شما را با وحی بیم می دهم، و اشخاص کر هنگامی که بیم د اده شوند ندا را نمی شنوند» وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ و اگر شمه ای از عذاب پروردگارت بدیشان برسد خواهند گفت: «وای بر ما! به راستی که ما ستمگر بوده ایم». (قُلْ) ای پیامبر علیه السلام! به همۀ مردم بگو: (إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ) تنها شما را با وحی بیم می دهم، یعنی من فرستاده هستم و از طرف خود چیزی را برای شما نمی آورم، و نمی گویم که من فرشته هستم، و نمی گویم که گنجینه ها و خزانه های زمین نزد من است، و غیب نمی دانم، بلکه فقط شما را با چیزی بیم می دهم که خداوند بر من وحی کرده است. پس اگر بپذیرید به راستی فرمان الهی را پذیرفته اید، و خداوند به شما پاداش خواهد داد و اگر روی بگردانید و مخالفت کنید من اختیاری ندارم و فرمان و اختیار و تقدیر همه از آن خداست. (وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء) و شخصی که کر و ناشنوا است صدایی را نمی شنود، چون حس شنوایی او مختل شده و از کار افتاده است. و گوشی می شنود که قابلیت شنیدن را داشته باشد. همچنین وحی سبب زندگی دلها و ارواح و بیدار شدن است، اما اگر دل قابلیت پذیرش هدایت را نداشته باشد، نسبت به هدایت و ایمان مانند شخص کری است که صداها را نمی شنود . پس این مشرکان از شنیدن هدیات کر هستند، به همین جهت هدایت نشدن اینها جای تعجب نیست ، به خصوص در این حالت که عذاب به سراغشان نیامده و درد عذاب آنها را فرا نگرفته است. (وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ) و اگر اندکی از عذاب پروردگارت بدیشان برسد، (لَيَقُولُنَّ يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ) می گویند: وای بر ما! به راستی که ما ستمگر بودیم. یعنی آنها جز اعتراف به ندامت و ستمکاری و کفر و سزاوار بودنشان به عذاب و دعا کردن برای هلاک شدن و نابود گشتن چیزی دیگر نخواهند گفت: آیه ی 47: وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ و ما ترازوی عدل و داد را در روز قیامت خواهیم نهاد و کسی هیچ ستمی نمی بیند و اگر به اندازۀ دانۀ خردلی [عمل نیک یا بد انجام گرفته] باشد آن را [به میان] می آوریم، و بس است که ما حسابرس و حسابگر باشیم. خداوند متعال از داوری عادلانه و قضاوت منصفانه اش در میان بندگان، وقتی که آنها را در روز قیامت گرد می آورد خبر داده و می فرماید: ترازوهای عادلانه می نهد که با آن هر ذره ای از عمل نیک و بد مشخص می شود، و با آن نیکی ها و بدیها وزن می گردد. (فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا) و بر هیچ کسی؛ خواه مسلمان باشد یا کافر، کوچکترین ستمی نمی شود؛ به این صورت که از نیکی هایش کاسته، یا به بدیهایش اضافه شود. (وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ) و اگر به اندازۀ دانۀ خردل که کوچکترین چیز است، نیکی یا بدی انجام شده باشد، (أَتَيْنَا بِهَا) آن را در میان می آوریم، و حاضر و آماده می سازیم تا انجام دهنده اش را به آن اساس سزا و جزا دهیم. همچنان که می فرماید: (فمن مثقال ذره خیراً یره، و من یعمل مثقال ذیره شرا یره) پس هر کس به اندازۀ ذره ای نیکی کرده باشد آن را خواهد دید و هر کس به اندازۀ ذره ای بدی کرده باشد آن را خواهد دید. (وقالوا یویلتنا مال هذا الکتب لا یعادر صغیره و لا کبیره الا احصها و وجدوا ما عملوا حاضرا) و می گویند: «ای وای بر ما! چه شده این کتاب را که نه گناه کوچکی را گذاشته و نه گناه بزرگی را مگر اینکه آن را برشمرده است و آنچه را کرده اند حاضر و آماده می بینند). (وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ) خداوند می فرماید : ما حسابرسی را کفایت می کنیم، و بسنده خواهد بود که ما حسابگر و حسابرس باشیم. یعنی او تمامی اعمال بندگان را می داند و آنها را در کتابی ثبت و ضبط نموده است، و اندازۀ آن و مقدار پاداش سزای آن را می داند و جزای آن را به انجام دهندگان می دهد. آیه ی 50-48: وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاء وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ و همانا به موسی و هارون فرقان و روشنایی و پندی برای پرهیزگاران دادیم. الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ کسانی که در نهان از خداوند می ترسند و آنان از قیامت هراس کنند. وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكرُونَ و این [قرآن] پند با برکتی است که آن را نازل کرده ایم، آیا شما منکر آن هستید؟ در بسیاری جاها خداوند این دو کتاب بزرگ «تورات و قرآن» را در کنار هم ذکر می کند که در دنیا کتابی بهتر و با برکت تر و هدایت کننده تر از آنها وجود ندارد. پس خداوند خبر داد که او فرقان را در اصل به موسی و به تبع وی به هارون داده است و فرقان، تورات بود که حق را از باطل و هدایت را از گمراهی جدا می نمود. و تورات (وَضِيَاء) روشنایی و نوری بود که راهیافتگان با آن راهیاب می شدند، و سالکان راه به آن اقتدا می نمودند، و به وسیلۀ آن احکام شناخته می شد، و حلال و حرام از یکدیگر مشخص می گشت. و (وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ) و پندی برای پرهیزگاران بود که آنچه را به سود و زیانشان بود از آن فرا می گرفتند، و در پرتو آن خیر و شر را از هم تشخیص می دادند. (لِّلْمُتَّقِينَ) پرهیزگاران را به طور ویژه بیان کرد، چون فقط آنها از این کتاب بهره مند می شوند، و آن را می آموزند، و به آن عمل می نمایند. سپس متقین را چنین تفسیر نمود: «کسانی که در نهان از پروردگارشان می ترسند»، پس در صورت مشاهدۀ مردم به طریق اولی از وی می ترسند و از آنچه حرام نموده است پرهیز می نمایند، و آنچه را که واجب و لازم قرار داده است انجام می دهند. (وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ) و آنها از قیامت در ترس و هراس به سر می برند، چون کاملاً پروردگارشان را می شناسند. پس هم نیکوکاری می کنند و هم از خداوند می ترسند. عطف در اینجا از باب عطف صفت های گوناگون می باشد که بر یک چیز و بر یک موصوف وارد می شوند. (وَهَذَا) و این قرآن، (ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَهُ) قرآن را به دو صفت بزرگ متصف نمود؛ یکی اینکه پندی است که یادآور همۀ خوبیها و چیزهایی است که برایتان مفید است از قبیل شناخت خداوند از طریق نامها و صفات و کارهایش، و شناخت پیامبران و اولیا و حالاتشان، همچنان که احکام شرع از قبیل عبادات و معاملات و غیره، و احکام پاداش و بهشت و جهنم به وسیلۀ این قرآن یادآور می شود. پس به وسیلۀ این قرآن مسایل و دلایل عقلی و نقلی یادآوری می شود. و پروردگار قرآن را ذکر نامید چون یادآور چیزهایی است که خداوند در عقلها و سرشت ها به ودیعه نهاده است، از قبیل تصدیق اخبار راست و امر به آنچه که از نظر عقل خوب و نیکوست، و نهی از آنچه که از نظر عقل زشت ناپسند است و با برکت بودن قرآن مقتضی افزون شدن خیر و رشد یافتن آن می باشد، و هیچ چیزی با برکت تر از این قرآن نیست، زیرا هر خیر و نعمت دینی و دنیوی و اخروی در سایۀ تمسک به آن به دست می آید. پس وقتی قرآن پندی با برکت است باید آن را پذیرفت و تسلیم آن شد و خداوند را به خاطر این بخشش بزرگ ستایش نمود، و دستورات آن را انجام داد، و با آموختن کلمات و معانی اش از برکت آن استفاده کرد. و روی گردانی از قرآن و انکار آن و ایمان نیاوردن به آن بزرگترین کفر و شدیدترین جهالت و ستم است. بنابراین خداوند بر کسانی که آن را انکار کرده اند، اعتراض نموده و می فرماید: (أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكرُونَ) آیا شما منکر آن هستید. آیه ی 73-51: وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ و بی گمان پیش از این به ابراهیم هدایت و راهیابی دادیم و به [حال او] دانا بودیم. إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ آنگاه که به پدر و قومش گفت: «این تندیسها چیست که همواره به عبادت آنها مشغول هستید؟» قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ گفتند: «ما پدران خویش را دیده ایم که اینها را پرستش می کردند». قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ گفت: «به راستی شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده اید» قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ گفتند: «آیا برایمان حق آورده ای یا از افراد شوخی کننده و بازیگر هستی؟» قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ گفت: «بلکه پروردگارتان ، پروردگار آسمانها و زمین است ، همان پررودگاری که آنها را آفرید، و من بر این [سخن] گواهم. وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ و سوگند به خداوند پس از آنکه پشت کردید و رفتید نسبت به بت هایتان تدبیری خواهم اندیشید. فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ آنگاه آنها را تکه تکه کرد، مگر بت بزرگشان را تا به پیش آن باز گردند. قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ گفتند:«چه کسی با خدایان ما چنین کره است؟ بی گمان او از ستمکاران است». قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ گفتند: «شنیدیم جوانی که به او ابراهیم گفته می شود از آنها [به بدی] یاد می کرد» قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُم يَشْهَدُونَ گفتند: «او را به حضور مردم بیاورید باشد که آنان گواهی دهند». قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ گفتند: «ای ابراهیم! آیا تو این کار را با خدایان ما کرده ای؟» قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ [ابراهیم] گفت: «بلکه این بت بزرگ چنین کاری را کرده است، پس اگر سخن می گویند از آنان بپرسید. فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ پس آنان به خود آمدند و گفتند: «بی گمان شما ستمگرید» ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء يَنطِقُونَ سپس سرافکنده شدند [و گفتند]: «بی شک تو می دانی که آنها سخن نمی گویند». قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ [ابراهیم] گفت: «آیا به غیر از خداوند چیزی را می پرستید که هیچ سود و زیانی را به شما نمی رساند؟» أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ وای بر شما، و وای بر چیزهایی که به جای خدا می پرستید! آیا خرد نمی ورزید؟ قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ گفتند: «اگر می خواهید کاری بکنید او را بسوزانید و خدایانتان را یاری دهید». قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش». وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ و خواستند [در حق او] نیرنگ ورزند، پس ما آنان را زیبارترین مردم نمودیم. وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ و او و لوط را رهایی بخشیدیم و به سرزمینی بردیم که در آن برای جهانیان برکت نهاده ایم. وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ و اسحاق را به او ببخشیدیم و [افزون بر خواسته هایش] یعقوب را نیز به او بخشیدیم، و همه را شایسته قرار دادیم. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما رهبری می کردند، و انجام دادن نیکی ها و بر پاداشتن نماز و پرداختن زکات را به آنان وحی کردیم و آنان تنها ما را می پرستیدند. وقتی که خداوند متعال از موسی و محمد علیه السلام و کتابهایشان سخن به میان آورد، و فرمود: (وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ) پیش از فرستادن موسی و محمد و نازل شدن کتابهایشان، وسیلۀ هدایت و راهیابی را به ابراهیم دادیم. خداوند ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داد و به مقامی از هدایت و رشد رساند که با آن به کمال رسید و مردم را به سوی آن فراخواند، هدایت و رشدی که خداوند جز محمد به هیچ کس نداده است. خداوند متعال رشد و راهیابی را به ابراهیم نسبت داد چون بر حسب جایگاه بلندی که از آن برخوردار بود از رشد و هدایت بهره مند بود، و هر مومنی بر حسب ایمانی که دارد از هدایت و رشد برخوردار است. (وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ) و ما به احوال او آگاه بودیم. یعنی وسیلۀ رشد و راهیابی را به او دادیم، و به ایشان رسالت بخشیدم و وی را دوست خویش قرار دادیمف و او را در دنیا و آخرت برگزیدیم، چون می دانستیم که او شایستۀ آن است، زیرا هشیاری و فهیمده و پاکیزه بود. بنابراین به مجادلۀ ابراهیم با قومش ، و نهی کردن آنها از شرک و شکستن بت ها و محکوم کردنشان با دلیل و برهان پرداخت و فرمود: (إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ (آنگاه که به پدر و قومش گفت: این مجسمها که خودتان آنها را ساخته و با دستهایتان تراشیده و به شکل برخی از مخلوقات درآورده اید چه هستند که همواره به عبادت آن مشغول هستید؟ و چه برتری دارند؟ عقلهایتان را از دست داده اید، چرا که اوقات خود را با رپستش این بت ها ضایع نموده اید، حال آنکه خودتان با دستان خود آنها را ساخته و تراشیده اید، این بسیار چیز عجیبی است که آنچه را خود می سازید و می تراشید عبادت می کنید. آنها مانند فرد درمانده ای که کوچکترین شبهه و دلیلی ندارد، پاسخی بی دلیل آوردند و گفتند: (وَجَدْنَا آبَاءنَا) ما پدران خویش را دیده ایم که چنین می کردند ، پس ما هم راه آنها را در پیش گرفته و در عبادت بت ها از آنها پیروی می کنیم. مشخص است که کار کسی دیگر غیر از پیامبران حجت نبوده و جایز نیست الگو و اسوه قرار داده شود، به خصوص در اصل دین و توحید و یگانه دانستن پروردگار جهانیان، بنابراین ابراهیم بیان داشت که همه گمراه بوده و هستید: (قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ( قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده و هستید، گمراهی آشکار و روشن! و چه گمراهی بالاتر از گمراه شدن آنها در شرک و ترک توحید است؟ یعنی آنچه شما گفتید مبنی بر این که پدران ما چنین می کردند نمی تواند مجوزی برای توجیه اعمالتان باشد، و شما و آنها در گمراهی روشن و آشکاری هستید. (قَالُوا) با تعجب از گفتۀ ابراهیم و بزرگ جلوه دادن آن، و اینک چگونه آنها و پدرانشان بی خرد و نادان قرار می دهد، گفتند: (أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّعِبِينَ )آیا سخنی که برای ما آورده ای حقیقت دارد؟ یا اینکه شوخی و مسخره می کنی و نمی دانی چه می گویی؟ هدفشان از این گفته این بود که تو نمی دانی چه می گویی. و آنان دو محمل برای عمل ابراهیم قرار دادند، هر چند که آنها بر اساس گمان خود مطمئن بودند سخن ابراهیم سخن فرد نادانی است که نمی داند چه می گوید اما ابراهیم جوابی به آنها داد که بی خردی و کم عقلی آنها را مشخص کرد. ابراهیم گفت: (بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ) من اهل شوخی و مزاح نیستم و آنچه می گویم حقیقت دارد، و این بتها خدایان نیستند، بلکه پروردگار شما پروردرگار آسمانها و زمین است، همان پروردگاری که آنها را آفریده است. پس ابراهیم برای آنها هم دلیل عقلی ارائه داد و هم دلیل نقلی بیان کرد. دلیل عقلی این بود که هر کس حتی شما که با من مجادله می کنید، می دانید که تنها خداوند آفرینندۀ همۀ مخلوقات از قبیل انسانها و فرشتگان و جن و حیوانات و آسمانها و زمین می باشد، و او به تدبیر امورشان می پردازد، پس هر مخلوقی تحت تدبیر و تصرف او قرار دارد، و او آن را آفریده است، و همۀ چیزهایی که به غیر از خداوند پرستش می شوند د راین دایره داخل اند، پس کسانی که کمترین بهره ای از عقل و تشیخص دارند جایز نمی بینند که پرستش آفریننده، روزی دهنده و مدبر حقیقی را رها کنند و به عبادت مخلوقی بپردازند که نمی تواند سود و زیانی به کسی برساند، و مرگ و زندگانی و زنده شدن پس از مرگ در اختیار اوست. اما دلیل نقلی مطالبی است که از پیامبران علیهم السلام نقل شده است، زیرا آنچه آورده اند از اشتباه به دور می باشد و آنها حرف ناحق نمی گویند، و از جملۀ آن شهادت و گواهی دادن یکی از پیامبران بر این قضیه است. بنابراین ابراهیم گفت: (وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم) و من بر اینکه خداوند تنها معبود حقیقی است و پرستش غیر او باطل است، (مِّنَ الشَّاهِدِينَ) از گواهانم. و بعد از گواهی خداوند چه شهادت و گواهی از شهادت و گواهی پیامبران بالاتر است؟ به خصوص گواهی پیامبران اوالعزم، و به خصوص گواهی خلیل الرحمان. پس از آن که ابراهیم بیان کرد بت های آنان هیچ کاری نمی توانند انجام دهند، خواست به صورت عملی ناتوانی بت ها را به آنان نشان بدهد، و چاره ای بیاندیشد تا به ناتوانی و عدم کمک رسانی بت ها اقرار نمایند. بنابراین گفت: (وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم) و سوگند به خدا برای نابودی بت هایتان چاره ای خواهم اندیشید، یعنی آنها را می شکنم. (بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ ) آنگاه که پشت کردید و برای مراسم عید از شهر بیرون رفتید و از آنها دور شدید. وقتی آنها رفتند، ابراهیم به صورت پنهانی به سوی بت ها رفت. (فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا) و آنها را تکه تکه کرد. مجموعۀ بت ها در یک خانه بودند، و ابراهیم همۀ آنها را شکست. (إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ) به جز بت بزرگشان، که آن را به منظوری که به زودی بیان می شود سالم گذاشت. در این احتراز و استثنای عجیب بیاندیشید! زیرا هر چیزی که مورد خشم خداوند باشد کلمات «کبیر» و بزرگ بر آن اطلاق نمی شود مگر به صورتی که به اصحاب و اهل آن نسبت داده شود، چنان که پیامبر علیه السلام وقتی به پادشاهان مشرک دنیا نامه نوشت فرمود: «به بزرگ فارس»، «به بزرگ روم»، و امثال این، و نفرمود: «به بزرگوار». و در اینجا خداوند متعال فرمود: (إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ) مگر بت بزرگشان، و نفرمود: «بزرگی از بت هایشان»، این چیزی است که باید به آن آگاه بود، و از تعظیم و بزرگداشت چیزی که خداوند آن را حقیر و ناچیز قرار داده است پرهیز کرد، مگر اینکه به کسانی نسبت داده شود که آن را تعظیم می کنند. (لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ) باشد که به سوی آن بازگردند. یعنی ابراهیم شکستن بت بزرگشان را به این خاطر ترک کرد تا به سوی آن باز گردند، و به دلیل او توجه نمایند و از آن اعراض نکنند . بنابراین در آخر فرمود: (فَرَجَعُوا إلَی أََنفُسِهِم) به خودشان باز آمدند. ولی توهین و ذلتی را که بر بت هایشان رفته بود مشاهده کردند، (قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ) گفتند:«چه کسی با خدایان ما چنین کره است؟ بی گمان او از ستمکاران است». ابراهیم را به ستمگری متهم کردند، حال آنکه خود به این اتهام سزاوارتر بودند. آنها ابراهیم را به خاطر اینکه بت های را شکسته بود به ستمگری متهم کردند و ندانستند که شکستن بتها از بهترین فضایل و دادگری و یگانه پرستی اوست، و ستمگر کسی است که بت ها را به خدایی گرفته، و می بیند که چه بلایی بر سر بتها آمده است، اما باز آنها را به خدایی می گیرد. (قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ) گفتند: شنیدیم جوانی که ابراهیم نامیده می شود از بت ها عیب جویی می کرد، و آنها را مذمت می نمودو کسی که چنین گفته است باید همو بت ها را شکسته باشد. یا اینکه بخری شنیده بودند که ابراهیم گفته بود: برای نابودی بت ها چاره ای خواهد اندیشید. وقتی ثابت کردند که ابراهیم بتها را شکسته است، (قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ) گفتند: ابراهیم را به حضور مردم بیاورید و در جایی که مردم ببینند و بشنند حاضر کنید. (لَعَلَّهُم يَشْهَدُونَ ) تا آنها حضور داشته باشند و خود بینند با فردی که خدایان انها را شکسته است چگونه برخورد می شود و این چیزی بود که ابراهیم می خواست ، زیرا هدفش این بود که در حضور مردم حق بیان شود، و مردم حق را مشاهده نمایند و حجت بر آنها اقامه گردد. چنان که موسی وقتی با فرعون وعده کرد، گفت: (موعدکم یوم الزینه و ان یحشر الناس ضحی) موعد شما روز جشن است، و اینکه مردم به هنگام چاشت گرد آورده شوند. پس هنگامی که مردم حضور یافتند و ابراهیم احظار گردید، به او گفتند: (أَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ) آیا تو ای ابراهیم! بت ها و خدایان ما را شکسته ای؟ و این استفهام برای تقریر و اثبات است، یعنی چه چیزی به تو جرأت داد تا چنین کاری را بکنی، و چه چیز باعث شد تا به این کار اقدام نمایی؟ در حالی که مردم نظاره گر بودند، ابراهیم گفت: (بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا) نه ، بلکه بت بزرگشان این کار را کرده است. یعنی بر بت های کوچک خشم گرفته که چرا همراه او عبادت می شوند؟ و آنها را شکسته است تا شما فقط بت بزرگتان را پرستش کنید. هدف از این سخن ابراهیم محکوم کردن مخاطبان و اقامۀ حجت بر آنان بود. بنابراین گفت: (فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ) پس اگر سخن می گویند از آنان بپرسید. منظورش این بود که از بت های شکسته شده بپرسید که پرا شکسته شده اند، از بتی که شکسته نشده است، بپرسید که چرا دیگر بت ها را شکسته است؟ پس اگر حرف بزنند جواب شما را خواهند داد. اما همۀ ما می دانیم که بت ها سخن نمی گویند، و فایده و ضرری نمی دهند، حتی اگر کسی بخواهد به آنها اسیبی برساند نمی توانند از خود دفاع نمایند و خود را یاری کنند. (فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ) و آنان به خود آمدند و به عقلهایشان باز آمدند و دریافتند که در عبادت کردن بت ها به بیراهه و اعتراف کردند که مشرک و ستمگرند. (فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ) پس به [همدیگر] گفتند: حقیقتاً شما ستمگرید. پس مقصود حاصل شد، و حجت بر آنها تمام گردید، زیرا خودشان اقرار و اعتراف کردند که آنچه بر آن هستند باطل بوده، و کارشان کفر و ستمگری است. آنان در حالت اعتراف به گواهی خود باقی نماندند، بلکه (ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ) چرخشی زدند به عقب برگشتند یعنی حالتشان دگرگون شد و عقل هایشان به جای اولیه اش برگشت و گمراه شدند و به ابراهیم گفتند: (لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء يَنطِقُونَ ) تو می دانی که اینها سخن نمی گویند، پس چگونه ما را مسخره کرده و دستور می دهی که تا از آنها بپرسیم! حال آنکه می دانی بت ها حرف نمی زنند؟ ابراهیم با نکوهش و سرزنش آنها، و با بیان اینکه دچار شرک شده اند، و اینکه خدایانشان سزاوار پرستش نیستند، گفت: (أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ) آیا به جای خداوند چیزهایی را می پرستید که کمترین سود و زیانی را به شما نمی رسانند؟ پس نمی توانند سودی برسانند و نمی توانند زیان و بلایی را از شما دور کنند. (أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ) یعنی چقدر در زیان هستید و چه معاملۀ زیانمندی کرده اید؟ و چیزهایی که به جای خدا می پرستید چقدر حقیر هستند! (أَفَلَا تَعْقِلُونَ ) آیا خرد نمی ورزید تا به این حالت واقف شوید! پس چون عقل را از دست داده و از روی آگاهی مرتکب جهالت و گمراهی شده اید حیوانات از شما بهترند. وقتی ابراهیم آنها را جواب کوبنده داد، و ساکت کرد، و هیچ دلیلی برایشان باقی نماند، در سزا دادن او از قدرت خود استفاده کردند و (قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ) گفتند: ابراهیم را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید. یعنی او را به بدترین شیوه به قتل بر سانید، و اینگونه خدایانتان را یاری کنید. هلاک باشند! باز هم هلاک باشند، زیرا چیزی را عبادت کردند و به خدایی گرفتند که خودشان اعتراف نمودند به کمک آنها نیاز دارند. پس خداوند از خلیل خود وقتی او را در آتش انداختند حمایت نمود و به آتش گفت: ( يَنَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ) ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت شو. پس آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شد، و هیچ آسیبی به او نرسید و کمترین رنجی را احساس نکرد. (وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا) و برای نابودی او نیرنگ ورزیدند و تصمیم گرفتند وی را بسوزانند، (فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ ) پس ما آنان را در آخرت زیبارترین مردم نمودیم، چنان که خلیل و پیروانش را رستگار و سودمند گردانید. (وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا) و ایشان و لوط را رهایی بخشیدیم، چون از قومش کسی جز لوط علیه السلام ایمان نیاورده بود. گفته شد که لوط برادرزاده اش بوده است. پس خداوند ابراهیم را نجات داد، (إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ) و او به سرزمینی هجرت نمود که در آن برای جهانیان خیر و برکت نهاده ایم. یعنی به شام رفت و قومش را در بابل عراق رها کرد. (و قال الی مهاجر الی ربی انه هو العزیز الحکیم) و گفت: همانا من دیار قومم را ترک خواهم کرد و به جایی می روم که پروردگارم را عبادت کنم. یکی از برکت های شام این است که بسیاری از پیامبران در شام سر بر آوردند، و خداوند آن را به عنوان محل هجرت خلیل خود انتخاب کرد، و یکی از سه خانۀ مقدس خداوند که بیت المقدس است در این سرزمین قرار دارد. (وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً) وقتی ابراهیم از قومش کناره گیری کرد اسحاق را به او ببخشیدیم و یعقوب فرزند اسحاق را افزون بر خواسته هایش در دوران پیری و نازایی هسمرش به او دادیم و فرشتگان او را به اسحاق مژده دادند: (و من وراء اسحق و یعقوب) و به دنبال اسحاق، یعقوب ، اسراییل است که امت بزرگی از نسل او پدید آمد و یکی از فرزند ابراهیم، اسماعیل بود که امت بزرگوار عرب از نسل اویند، و سردار گذشتگان وآیندگان محمد از فرزندان اوست. (وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ ) و هر یک از ابراهیم و اسحاق و یعقوب را شایسته قرار داده ایم؛ چرا که حققو خدا و حقوق بندگانش را به جای می آوردند.و از جملۀ صلاحیت و شایستگی آنها این بود که خداوند آنان را پیشوایانی قرار داد که با فرمان او مردم را هدایت می کردند، و این از بزرگترین نعمت های خدا بر بنده است که پیشوا باشد و راهیافتگان به وسیلۀ او راهیاب شوند و سالکان به دنبال او حرکت کنند. و این بدان سبب بود که آنها صبر کردند و به آیات الهی یقین داشتند. (يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا) مردم را برابر دستوراتمان به دین ما راهنمایی می کردند. آنها طبق امیال و هوای نفس خودشان دستور نمی دادند، بلکه به فرمان خدا و به سوی دین خدا و پیروی از خشنودی الهی راهنمایی می کردند. و بنده پیشوا نمی شود تا وقتی که به فرمان خدا دعوت نکند. (وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ) و انجام دادن خوبیها را به آنان وحی نمودیم؛ آن را انجام می دادند، و مردم را به سوی آن فرا می خواندند . و این شامل همۀ خوبیهاست از قبیل انجام دادن حقوق خدا و حقوق بندگان خدا. (وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ)و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنها وحی کردیم. این از باب عطف خاص بر عام است، چون این دو عبادت شرافت و فضیلت بیشتری دارند، و چون هر کس نماز و زکات را به طور کامل انجام دهد آنگونه که خداوند دستور داده دینش را برپا داشته است. و هر کس نماز و زکات را ضایع کند دیگر امور دینی را نیز ضایع خواهد کرد. نماز برترین اعمال است، چرا که حق خداوند در آن است، و زکات [نیز] برترین اعمال است که در آن با مردم نیکی کرده می شود. (وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ) و آنها فقط ما را می پرستیدند . یعنی همواره عبادت های قلبی و قولی و بدنی را در بیشتر اوقاتشان انجام می دادند، پس عبادت و بندگی تبدیل به صفت و شخصیت آنها شده بود، و به آنچه خداوند مردم را بدان دستور داده و به خاطر آن آفریده است متصف بودند. آیه ی 75-74: وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ و به لوط حکمت و دانش عطا کردیم، و او را از شهر و دیاری که [مردمانش] کارهای زشت می کردند، رهایی بخشیدیم، بی گمان آنان مردمان گناهکاری بودند. وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ و او را به رحمت خود در آوردیم، به راستی او از شایستگان بود. در اینجاخداوند پیامبرش لوط را ستایش می نماید که دارای علم شرعی و حکم و داوری درست در میان مردم بود. خداوند او را به سوی قومش فرستاد، و آنها را به عبادت پروردگار فرا خواند، و از کارهای زشتی که انجام می دادند نهی نمود. و د رمیان آنها ماند و آنان را دعوت کرد اما دعوتش را نپذیرفتند. بنابر این خداوند سرزمین آنها را زیر و رو کرد و همۀ آنان را عذاب داد، زیرا (كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ) قومی بد و گناهکار بودند؛ دعوتگر را تکذیب کردند و او را به اخراج از شهر تهدید نمودند. و خداوند لوط و خانواده اش را نجات داد و او را فرمان داد تا به همراه خانواده اش شب هنگام حرکت نماید تا از آبادی دور شوند. پس لوط و خانواده اش شب هنگام بیرون رفتند و نجات پید کردند و این از فضل خدا و منت الهی بر آنها بود. (وَأَدْخَلْنَهُ فِي رَحْمَتِنَا) و او را به رحمت خود در آوردیم، رحمتی که هر کس وارد آن شود از نجات یافتگان خواهد بود، و از همۀ خطرها ایمن گشته و از کسانی می شود که هر خوبی و نیکی و شادی و سعادتی را به دست می آورند، و اعمالشان صالح گشته و احوالشان سامان یافته، و خداوند احوالشان را اصلاح می نماید. و صلاح و شایستگی سبب داخل شدن بنده و درآمدن او به رحمت الهی می گردد، همانطور که فساد و گناه سبب محروم شدن بنده از رحمت و خیر می شود. و پیامبران علیه السلام از همه بیشتر دارای صلاحیت هستند، بنابراین خداوند آنها را به صلاح و شایستگی توصیف نموده است. وسلیمان گفت: (وادخلنی برحمتک فی عبادک الصلحین) و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن. آیه ی 77-76 وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ و نوح را [به یادآور] آنگاه که پیش تر دعا کرد و ما هم دعای وی را پذیرفتیم، پس او و خانواده اش را از اندوه بزرگ رهانیدیم. وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ و او برابر قومی که آیات ما را دروغ انگاشتند، یاری و مدد دادیم، بی گمان آنان گروهی بد بودند، بنابراین همۀ ایشان را غرق کردیم. بنده و پیامبر ما نوح علیه السلام را با ستایش و تمجید یاد کن. خداوند او را به سوی قومش فرستاد ، و نهصد و پنجاه سال در میانشان ماند و آنها را به عبادت خداوند دعوت کرد و از شرک ورزیدن به وی نهی نمود، و دعوت خود را بارها تکرار کرد، و آنان را پنهانی و آشکار، و شب و روز دعوت داد. پس وقتی متوجه شد که موعظه برای آنان مفید نیست و هشدار دادن فایده ای برای آنان دربر ندارد، پروردگارش را فراخواند و گفت: (رب لا تدرعلی الارض من الکفرین دیارا!، انک ان تذرهم یضلواعبادک و لا یلدوا الا فاجر کفارا) پروردگارا! کسی از کافران را روی زمین زنده مگذار، زیرا اگر آنها را زنده بگذاری بندگانت را گمراه می سازند، و جز فرزندان فاسق و کافر به دنیا نمی آورند. پس خداوند دعای او را پذیرفت و آنها را غرق نمود،و هیچ کس ا ز آنها را زنده نگذاشت. و خداوند نوح و خانواده اش، و مومنای را که همراه او بودند در کشتی نجات داد، و فرزندان او باقی گذاشت، و او را بر قومش که وی را مسخره می کردند، یاری کرد. آیه ی 82-78: وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ و [یاد کن] داود و سلیمان را هنگامی که دربارۀ کشتزاری که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند داوری کردند، و ما بر داوری آنان حاضر [و ناظر ] بودیم. فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ پس آن [شیوۀ قضاوت درست را] به سلیمان فهماندیم، و هر یک از آن دو را داوری و دانش اموختیم، و کوهها را برای داود رام ساختیم که با او تسبیح می گفتند و مرغان را [نیز رام کردیم] و بر آن [کار] توانا بودیم. وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ و ساختن زره را به او آموختیم تا شما را از [آسیب] کارزارتان حفظ کند. آیا سپاسگذار هستید؟ وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ و ما باد تند و سریع را فرمانبردار سلیمان نمودیم، و به فرمان او به سوی سرزمینی روان می شد که در آن برکت نهاده بودیم، و همه چیز را می دانستیم. وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ و از شیطان ها کسانی را [نیز برای او رام ساختیم] که برای او غواصی می کردند، و [همچنین] کاری جز این انجام می دادند، و ما حافظ آنها بودیم. سلیمان و داود این دو پیامبر بزرگوار را با ستایش و بزرگداشت یاد کن، چرا که خداوند به آنها دانش وسیع و داوری میان بندگان را عطا کرده بود. به دلیل اینکه فرمود: (إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَهِدِينَ) آنگاه که صاحب کشتزاری که گوسفندان گروهی شب هنگام در کشتزارش چریده و آن را تباه کرده بودند و به درختان و کشتزارش آسیب رسانده بودند، برای داوری به نزد وی آمدند. پس داود علیه السام چنین قضاوت کرد که گوسفندان باید در مقابل از بین رفتن درختان و مزرعه به صاحب کشتزار داده شوند، چون صاحب گوسفندان سهل انگاری کرده است و این سزای اوست، و سلیمان در این قضیه داوری درستی نمود، به این صورت که صاحبان گوسفندان ، گوسفندانشان را به صاحب کشتزار بدهند تا از شیر و پشم آن استفاده نماید و در باغ صاحب کشتزار مشغول کار شوند تا آن را به حالت اولیه برگردانند، و وقتی باغ به حالت اولیه اش برگشت صاحب کشتزار گوسفندان آنها را باز پس دهد، و آنها نیز باغ را تحویل داده و هر یک مال خودش را ببرد و این از کمال فهم و زیرکی سلیمان علیه السلام بود. بنابراین فرمود: (فَفَهَّمْنَهَا سُلَيْمَانَ) شیوۀ درست قضاوت را در این قضیه به سلیمان فهماندیم. و این بدان معنی نیست که در دیگر موارد به داود فهم و بینش نداده است، بلکه این را به طور ویژه بیان کرد، به دلیل اینکه فرمود: (وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا) و به هر یک از آن داود و سلیمان دانش و حکمت آموختیم، این بیانگر آن است که حاکم و قاضی گاهی درست قضاوت می نماید، و به حق می رسد، و گاهی اشتباه می کند، و اگر اشتباه کند مورد ملامت و سرزنش نیست، به شرطی که کوشش خود را کرده باشد. سپس آنچه را که به هر یک از آنها اختصاص داد، بیان نمود و فرمود: (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ) و کوهها را در ذکر و تسبیح با او همراه کردیم. و بیان نمود که داود بیش از همۀ مردم عبادت می کرد و ذکر و تسبیح و تمجید خدا را می گفت، و خداوند آنچنان صدای زیبا و دلکشی را به او داده بود که به هیچ یک از مردم نداده بود، پس وقتی تسبیح می گفت و ستایش خود را می کرد کوههای جامد و پرندگان زبان بسته را با او همصدا می شدند، و این فضل و احسان خدا بر او بود. بنابراین فرمود: (وَكُنَّا فَاعِلِينَ) وما این کار را می کردیم. (وَعَلَّمْنَهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ) و خداوند ساختن زره را به داود آموخت، و او اولین کسی بود که آن را ساخت، و دانش و شیوۀ ساخت آن به کسانی که بعد از او آمدند رسید، پس خداوند آهن را برای او نرم نمود و به او آموخت که چگونه آن را درست نماید. و فایدۀ آن فراوان است، (لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ ) تا این لباس جنگی شما را در جنگها حفظ کند و به هنگام شدت گرفتن کارزار محافظ شما باشد. (فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ ) آیا نعمتهای خداوند را که از داود برایتان فراهم نمود سپاسگذار هستید، آنگونه که خداوند متعال فرمود: (وجعل لکم سربیل تقیکم الحر و سربیل تقیکم باسکم کذلک یتم نعمته علیکم لعلکم تسلمون) و برایتان لباسهایی قرار داد که شما را از گرما محافظت می نماید، و لباسهایی قرار داد که شما را در جنگ محافظت می کند. بدینسان نعمت خویش را بر شما کامل می گرداند، باشد که بپذیرید. احتمال دارد که نحوۀ ساختن زره و نرم شدن آهن برای داود امری خارق العاده بوده باشد، و آن طور که مفسرین گفته اند خداوند آهن را برای او نرم نموده، طوری که مانند خمیر و خاک و بدون اینکه آن را در اتش ذوب نماید آن را ببار می آورد. و احتمال دارد که خداوند به صورت مرسوم به او آموخته، و آهن را از طریقی که خداوند به او نشان داده بود ذوب می کرد، و این چیزی است که از ظاهر آیه بر می آید. چون خداوند بر بندگان منت گذارده و آنها را به شکرگذاری دستور داده است، و اگر ساختن زره در توان بندگان نبود، خداوند بر آنها منت نمی گذاشت. و فایده زره را بیان می نماید، چون خداوند به خاطر عین زره هایی که داود ساخته است بر مردم منت نگذاشته بلکه به خاطر جنس زره بر بندگان منت گذارده است و جز این فرمودۀ خداوند هیچ توجیهی برای احتمالی که مفسرین بیان کرده اند وجود ندارد که می فرماید: (و اننا له الحدید) و آهن را برای او نرم نمودیم، و در این آیه چیزی نیست که بیانگر آن باشد او بدون سبب و وسیلۀ آهن را نرم کرده باشد. (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً) و باد تند و سریع را برای سلیمان رام کردیم، به گونه ای که (تَجْرِي بِأَمْرِهِ) و به فرمان او روان می شد، و به هر سو که برگردانده می شد از فرمان او اطاعت می کرد، و در یک صبحگاه مسافت یک ماه را طی می نمود و مسافتی که در یک شامگاه طی می کرد نیز به اندازۀ یک ماه بود. (إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) [و به فرمان او] و به سوی سرزمینی که در آن برکت نهاده ایم، یعنی سرزمین شام که مقر سلیمان بود ، حرکت می کرد. پس سلیمان سوار بر تند باد رو به شرق و غرب می رفت و محل بازگشت او به سوی سرزمین پر خیر و برکت بود. (وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ) و همه چیز را می دانستیم چرا که علم و آگاهی ما همه چیز را احاطه کرده است. و به داود و سیلمان چیزهایی آموختیم که آنها را به آنچه گفتیم: رساند. (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ) و از شیطان ها کسانی را فرمانبردار سلیمان کرده بودیم که برایش غواصی می کردند و کارهایی غیر از این نیز انجام می دادند. این هم از خصوصیتهای سلیمان علیه السلام بود که خداوند شیطانها و جنهای بزرگ را فرمانبردار او کرده و به او قدرت داده بود تا از شیطانها در بسیاری از کارهایی که غیر از آنان کسی نمی توانست آن را انجام دهد استفاده نماید. بنابراین برخی از شیاطین در امر بیرون آوردن مرواردی و گوهر و لولو و غیره از دریا برای سلیمان و غواصی می کردند، و کارهایی دیگر نیز انجام می دادند. (یعلمون له ما یشاء من مخریب و تمثیل و جفان کالجواب و قدور راسیت) آنان هر چه سلیمان که می خواست برایش درست می کردند از قبیل قلعه ها و مجسمه ها و کاسه های بزرگی چون حوضها و دیگهای ثابت. و گروهی را برای ساختن بیت المقدس گمارد، و سلیمان فوت کرد در حالی که آنها کار می کردند، و بعد از مرگ او تا یک سال کار کردند تا انیکه دانستند . او فوت کرده است. چنانکه خواهد آمد إن شا الله . (وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ ) و ما حافظ آنها بودمی. یعنی توانایی نافرمائی و سرباز زدن از دستور او را نداشتند، بلکه خداوند آنها را با قدرت و عزت و فرمانروایی اش برای او نگاه داشته بود. آیه ی 84-83: وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ و ایوب را [یاد کن] بدانگاه که پروردگار خود را به فریاد خواند [و گفت]: بی گمان بیماری به من رسیده است و تو مهربانترین مهربانان هستی. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ پس دعای او را پذیرفتیم و رنجی را که در خود داشت از او دور ساختیم، و خانواده اش و [نیز] مانند آنان را همراه با آنان به او دادیم تا رحمتی از جانب خویش و پندی برای عبادت کنندگان باشد. بنده و پیامبر ما ایوب را با ستایش و بزرگداشت و جایگاهی والا یاد کن، هنگامی که خداوند او را به بلا و بیماری سختی مبتلا نمود، و مورد آزمایش قرار داد. و خداوند او را بردبار و خشنود یافت. شیطان بر جسم او مسلط شده بود، و این آزمایشی از جانب خداوند بود، پس شیطان در جسم او دمید و بر اثر آن دمل های بزرگی بیرون می آمد، و تا مدت ها ماند. بلا و مصیبت او شدت گرفت و خانواده اش مردند، و مالش از دست رفت. پس پروردگارش را به فریاد خواند و گفت: پروردگارا! بی گمان بیماری به من رسیده است و تو مهربان ترین مهربانان هستی. (أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ایوب به رحمت گستردۀ خداوند متوسل شد و حالت خویش را برای وی بیان کرد، و اینکه بیماری و رنج همۀ وجود او را فرا گرفته است، و خداوند دعای او را پذیرفت و فرمود: (ارکفص برجلک هذا مغتسل بارد و شراب) با پایت [بر] زمین بزن، این محل شستن و نوشیدنی خنکی است. پس او با پایش زمین را کوبید، و از کوبیدن او چشمه ای سرد جوشید، پس او خود را در آن شست و از نوشید، در نتیجه خداوند بیماری اش را دور نمود. (وَآتَيْنَهُ أَهْلَهُ) و خانواده و مالش را به او باز گردانیدیم، (وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ) و به جای اموال و اولادی که از دست داده بود دو چندان به او دادیم، به این صورت که خداوند سلامتی و تندرستی به او بخشید و فرزند و مال فراوانی به او داد. (رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا) و این مرحمت و مهربانی محض ما در حق ایوب بود که صبر کرد و خشنود بود. پس خداوند قبل از پاداش جهان آخرت در همین دنیا به او پاداش داد. (وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ ) و او مایۀ عبرت و پند عبادتگذاران نمودیم، کسانی که از صبر توشه بر می گیرند، بنابر وقتی آنها ایوب علیه السلام را ببینند که به بلایی عظیم گرفتار امد و پس از مدتی آن بیماری و رنج از وی دور شد و خداوند به او پاداشی نیک داد، وقتی علت را نگاه کنند می بینند که به وضوح علت آن صبر و بردباری است. بنابراین وقتی خداوند ایوب را به خاطر صبر و بردباری اش ستایش نمود و فرمود: (انا وجدنه صابرا نعم العبد انه اواب) بدون شک ما او را بردبار یافتیم؛ بسیار بندۀ خوبی بود، او توبه کننده و رجوع کننده به سوی خدا بود. پس عبادتگذاران به هنگام دچار شدن به مصایب او را اسوه و الگوی خود قرار دادند. آیه ی 86-85: وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ و [نیز یاد کن] اسماعیل و ادریس و ذالکفل را که هر یک از بردباران بودند. وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِينَ و آنان را در رحمت خویش در آوردیم بی گمان آنان از شایستگان بودند. بندگان برگزیده و پیامبران ما اسماعیل بن ابراهیم و ادریس و ذالکفل را به بهترین صورت یاد کن، و آنها را به کاملترین وجه ستایش کن. ادریس و ذالکفل از انبیای بنی اسرائیل بودند. (كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ) هر یک از این افراد بردبار بودندو صبر یعنی کنترل نفس و بازداشتن آن از چیزی که به آن گرایش دارد، و این شامل انواع سه گانۀ صبر می شود: صبر بر طاعت خداوند، صبر بر بازداشتن نفس از ارتکاب نافرمانی خدا، و صبر در برابر تقدیرات دردناک الهی و مشکلات. پس بنده تا وقتی که از تمامی انواع صبر و بردباری به طور کامل برخوردار نباشد صابر به حساب نمی آید. خداوند این پیامبران را به صبر و بردباری توصیف نموده است، و این دلالت می نماید که آنها به گونه ای شایسته بردبار بوده اند و نیز آنها را به شایسته بودن توصیف نمود که شامل صلاح و شایستگی قلب ، زبان و سایر اعضا می شود، چرا که قلبی داشتند سرشار از شناخت خداوندو محبت او و بازگشتن به سوی او، و زبانی داشتند که همواره با آن ذکر و یاد خداوند را انجام می دادند، و سایر اعضا و جوارح را به اطاعت الهی و دوری از گناهان در آورده بودند. پس خداوند آنها را به سبب بردباری و شایستگی اشان به رحمت خویش در آورد و آنها را همراه با دیگر برادران پیامبرشان در دنیا و آخرت پاداش نیک داد. و اگر خداوند هیچ پاداشی نیز به آنها نمی داد، همین نام نیکی که از آنها بر جای مانده و در میان جهانیان زنده است برای آنان کافی بود، و این شرافت و افتخاری بس بزرگ است . آیه ی 88-87: وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ و [یاد کن] ذالنون را وقتی که خشمگین بیرون رفت و گمان برد که بر او سخت و تنگ نمی گیریم، و در تاریکی ها ندا در داد که معبود [راستینی] جز تو نیست، تو پاک و منزهی، به راستی من از ستمکاران بودم. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ پس دعایشان را پذیرفتیم و از غم رهایی اش دادیم، و ما این گونه مومنان را نجات می دهیم. و بنده و پیامبرمان ذالنون را به خوبی یاد کن و او یونس است. ذالنون یعنی صاحب ماهی . خداوند او را به سوی قومش فرستاد، اما آنان ایمان نیاوردند، پس آنها را تهدید کرد که در فلان زمان عذاب به سراغشان خواهد آمد. پس عذاب بر آنان فرود آمد و با چشمان خود آشکارا آن را مشاهده کردند، و با آه و ناله و زاری به سوی خدا برگشتند و توبه کردند، و خداوند عذاب را از آنها دور نمود. چنان که فرموده است: (فلولا کانت قریه امنت فنفعها ایمنها الا قوم یونس لما امنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا و متعنهم الی حین) اهل هیچ آبادی نبوده که [مردمش] ایمان بیاورند و ایمانشان برایشان سودمند باشد به جز قوم یونس که وقتی ایمان اوردند، عذاب رسوایی را در زندگانی دنیا از آنان دور نمودیم، و تا مدت مقرری بهره مندشان ساختیم و فمروده است: (وارسلنه الی مائه الف او یزیدون، فامنوا فمتعنهم الی حین) و او را به سوی صد هزار نفر یا بیشتر فرستادیم، پس ایمان آوردند و آنان را تا مدت معینی بهره مند ساختیم. ایمان آوردن این ملت بزرگ به یونس از بزرگترین فضیلت های اوست، اما وی خشمگین بیرون رفت و به خاطر گناهی که خداوند آن را در کتابش برای ما بیان نکرده است بدون دستور پروردگارش از آنجا فرار کرد و نیازی نیست که ما حتماً بدانیم چه گناهی را مرتکب شده بود،زیرا خداوند در رابطه با گناه ایشان فقط می فرماید: (اذا ایق الی الفلک و هو ملیم) آنگاه که به سوی کشتی گریخت ... و او از ملامت شدگان بود. یعنی کاری کرده بود که ب خاطر آن مورد سرزنش قرار می گرفت. و از ظاهر امر چنان بر می آید که شتاب ورزیدن وی، وخشم گرفتنش بر قومش و خارج گشتن وی ازمیان آنان قبل از آن صورت گرفته است که خداوند او را بدان امر نماید. (فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ) و گمان برد که خداوند بر او سخت و تنگ نمی گیرد، و او را در شکم ماهی و در جایی تنگ قرار نمی دهد و یاگمان برد از دست خداوند در می رود. البته چنان گمانی برای بندگان کاملی چون یونس اشکالی ندارد، به شرطی که این گمان به صورت ناپایدار برایش پیش آید و پایدار نباشد. پس از آنکه یونس خشمگین شد و تصمیم گرفت فرار نماید با گروهی از مردم سوار کشتی شد، آنها قرعه کشی کردند که چه کسی در دریا بیاندازند؟ چون می ترسیدند اگر همه در کشتی باشند کشتی غرق شود ، وتقی قرعه کشی کردند و قرعه به نام یونس افتاد او را به دریا انداختند و ماهی او را فرو بلعید، و وی را به اعماق تاریکی های دریا برد و او در تاریکی ها ندا داد که (لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ)هیچ معبودی به حق جز تو نیست، پاک و منزهی، به راستی من از ستمکاران بوده ام. پس او به کمال الوهیت خداوند و پاک بودن او از هر کمبود و عیبی اقرار نمود، و به ستمکاری و گناه خود اعتراف کرد. خداوند متعال می فرماید: (فلولا انه کان من المسبحین، للبث فی بطنه الی یوم یبعثون) اگر از تسبیح گویان نبود تا روزی که برانگیخته می شود [یعنی تا روز قیامت] در شکم ماهی باقی می ماند. بنابراین فرمود: (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ) پس دعایشان را پذیرفتیم و او را از سختی و رنجی که در آن افتاده بود نجات دادیم، (وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ ) و اینگونه مومنان را نجات می دهیم. و این نوید و مژده ای است برای هر مومنی که به خاطر ایمانش به سختی وا ندوه و گرفتار شده باشد، پس خداوند او را از آن نجات خواهد داد، و بلا را از وی دور می نماید، و یا آن را بر وی سبک می کند، چنانکه با یونس علیه السلام کرد. آیه ی 90-89: وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ و زکریا را [یاد کن] بدانگاه که پروردگارش را به فریاد خواند: «پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترین وارثانی». فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ پس دعایش را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم، و همسرش را برای او شایسته و اصلاح گردانیدیم، بی گمان آنان در [انجام] نیکوکاری می شتافتند و باامید و بیم ما را به فریاد می خواندند و برای ما فروتن بودند. بنده و پیامبر ما، زکریا را یاد کن، و یادش را گرامی بدار، و فضیلتهای او را بیان کن، از جمله اینکه خیر خواه مردم بود و بدین سبب خداوند او را مورد مرحمت قرار داد. پس او (نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا) پروردگارش را ندا داد و گفت: « پروردگارا! مرا تنها مگذار، یعنی گفت: (رب انی و هن العظم منی و اشتعل الراس شیبا و لم اکن بدعائک ربک شقیا، و انی خفت المولی من ورای وکانت امراتی عاقر فهب لی من لدنک ولیا، یرثنی و یرث من آل یعقوب و اجعله رب رضیا)«پروردگارا! استخوانهای من سست شده، و شعله های پیری [تمام موهای] سمر را فرا گرفته است . پروردگارا! من هرگز در دعاهایی که کرده ام ناامید و محروم بازنگشته ام. و من از بستگانم بیمناکم، و همسرم نیز از اول نازا بوده است، پس، از فضل خدا جانشینی به من ببخش که از من میراث بر و نیز از آل یعقوب میراث ببرد، و پروردگارش او را پسندیده قرار ده. از این آیه ها در می یابیم که گفتۀ او (رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا) مبین آن است که وقتی اجل و زمان مرگش نزدیک شد ترسید که کسی بعد از او در خیر خواهی و اندرزگویی و فراخوانی بندگان به سوی خدا جانشین او نباشد، و از این بیمناک بود که تنهاست و کسی را ندارد که او را در آنچه به آن بپا خواسته است یاری نماید. (وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ) و تو بهترین وارثانی. یعنی تو بهترین کسی هستی که بعد از من باقی می مانی، و از من به بندگانت مهربان تر هستی. اما می خواهم که دلم اطمینان یابد و آرام گیرد، و پاداش کار جانشین من در ترازوی اعمالم قرار بگیرد. (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى) پس دعایش را پذیرفتم و یحیی را که پیامبری بزرگوار بود و پیش تر نام او را بر کسی ننهاده بودیم به او بخشیدیم. (وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ) و همسرش را بعد از آنکه نازا و عقیم بود و بچه دار نمی شد شایستۀ زاد و ولد گرداندیم. و خداوند به خاطر زکریا یا صلاحیت باردار شدن را به همسرش داد، و این از فواید همنشین و همراه صالح است که همنشینی و همراهی او با برکت است، پس خداوند به زکریا و همسرش یحیی را بخشید. پس از اینکه همۀ این پیامبران را تک تک یاد کرد، به طور کلی همه را ستایش نمود و فرمود (إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ) آنها به نیکوکاری اقدام نموده و در انجام دادن کارهای نیک می شتافتند و آن را در وقتهای با فضیلت انجام می دادند. و به صورت شایسته و مناسب آن را کامل می گرداندند، و فضیلتی را که بر آن توانایی داشتند ترک نمی کردند، بلکه فرصت را غنیمت شمرده و آن را انجام می دادند، (وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا) و چیزهای مورد علاقه اشان را از قبیل منافع دنیوی و اخروی از ما می خواستند و از امور ناگوار و چیزهایی که در هر دو جهان به انسان زیان می رساند به ما پناه می بردند. و آنها علاقه مند و امیدوار بودند و خدا را فراموش نمی کردند. (وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ) و همواره برای ما فروتن بودند. و این به خاطر کمال شناختشان از پروردگار بود. آیه ی 94-91: وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ و [یاد کن] زنی را که پاکدامنی ورزید، آنگاه از روح خویش در آن دمیدیم، و او و فرزندش را نشانه ای برای جهانیان قرار دادیم. إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ همانا این است امت شما که امت یگانه ای است، و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید. وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ و [آنان] کار خویش را در میان خود پاره پاره نمودند، و همگی به سوی ما بر می گردند . فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ پس هر کس از کارهای شایسته انجام دهد در حالی که ایمان داشته باشد، برای کوشش او ناسپاسی نخواهد بود، و ما [نیکی هایش] را برای او می نویسیم. مریم را یاد کن و پاکی و شرافت او را بیان نما، (وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا) زنی که دامان خویش را از آلوده شدن و نزدیک شدن به حرام بلکه حتی از نزدیک شدن به حلال نیز پاک نگاه داشت. و به خاطر مشغول شدن به عبادت و خدمت به بندگان خدا ازدواج نکرد. و هنگامی که جبرئیل در شکل یک انسان کامل و خوش قیافه به نزد وی آمد، و گفت: (انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا) من از تو به خداوند مهربان پناه می برم، اگر پرهیزگار هستی. پس خداوند به پاداش پاکی و پاکدامنی اش فرزندی بدون پدر به او بخشید، چرا که جبرئیل علیه السلام در او دمید و به فرمان الهی حامله شد. (وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ) و او و فرزندش را نشانۀ بزرگی برای جهانیان قرار دادیم، زیرا بدون اینکه کسی به او دست زده باشد باردار شد، و بچه اش را به دنیا آورد. و در گهواره سخن گفت، و او را از تهمت اتهام زنندگان تبرئه نمود. و فرزندش در حالی که در گهواره بود از خودش خبر داد و مردم را آگاه کرد و خداوند معجزات و امور خارق العاده ای را که توسط او اجرا نمود. پس مریم و فرزندش نشانه ای برای جهانیان شدند و نسل به نسل از آن سخن می گویند، و عبرت آموزان از آن عبرت می گیرند. پس از اینکه از پیامبران سخن به میان آورد خطاب به مردم فرمود: (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً) پیامبرانی که ذکر شدند امت و پیشوایان شما هستند، پس به آنها اقتدا کنید و از رهنمودهای آنان پیروی نمایید، زیرا همگی بر یک دین و بر یک راه بوده اند و نیز پروردگار همۀ آنان یکی است. بنابراین فرمود: (وَأَنَا رَبُّكُمْ ) و من پروردگار شما هستم؛ شما را آفریده و با نعمتهای دینی و دنیوی خویش پرورش داده ام. پس چون پروردگار یکی است و پیامبر یکی است و دین یکی است و آن عبارت است از اینکه همۀ عبادتها تنها برای خدایی انجام شود که هیچ شریکی ندارد بنابراین وظیفۀ شما است که عبادت خدا را انجام دهید، بنابراین فرمود: (فَاعْبُدُونِ) پس تنها مرا بپرستید. و به وسیلۀ «فا» عبادت را بر آنچه که گذشت مترتب کرد، ه همچنانکه مسبب بر سبب متقدم است. و شایسته بود که آنها بر این امر [= دین خدا] جمع شوند، و در آن اختلاف نورزند. اما تجاوز و سرکشی ، آنها از هم گسیختن و جدایی کشاند. بنابراین فرمود: (وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم) احزاب و گروههایی که ادعای پیروی کردن از پیامبران را داشتند گروه گروه و پراکنده شدند، و هریک ادعا می کردند که حق با اوست و گروه دیگر باطل است (کل حزب بما لدیهم فرحون) و هر گروه به آنچه دارند شادمان هستند و از این گروهها، گروهی بر حق است که دین درست و راه راست را در پیش بگیرد و از پیامبران تبعیت کند. و این زمانی است که پرده ها کنار رود و پنهانی ها آشکار، و مردم برای داوری قاطع الهی در روز قیامت راستگو و دروغگو مشخص می شوند، بنابراین فرمود: (كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ) گروههای متفرق شده و غیره همگی همگی به سوی ما باز می گردند و به آنان سزا و جزای کامل می دهیم. سپس با تصریح به آنچه که به صورت ضمنی فهمیده می شود، رفتار و جزای الهی را در مورد آنان به صورت مفصل بیان کرد و فرمود: (فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ) وهر کس از کارهای شایسته انجام دهد، یعنی کارهایی را انجام دهد که پیامبران مشورع کرده و کتابهای آسمانی مردم را به انجام آن واداشته اند، (وَهُوَ مُؤْمِنٌ) در حالی که او به خدا و پیامبرانش، و آنچه که آنان آورده اند ایمان داشته باشد، (فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ) کوشش او مورد ناسپاسی نخواهد شد. یعنی تلاش او را ضایع نمی کنیم و آن را نادیده نمی گیریم، بلکه آن را برایش چند برابر می نماییم. (وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ ) و ما در لوح محفوظ، و در نامه هایی که فرشتگان اعمال را در آن ثبت و ضبط می نمایند نیکی هایشان را می نویسیم. یعنی هر کس کارهای شایسته انجام ندهد و یا آنها را انجام دهد ولی ایمان نداشته باشد او محروم است و در دین و دنیایش زیانبار می باشد. آیه ی 95: وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ و [مردم] شهری که آن را نابود ساخته ایم محال است [به دنیا] بازگردند. یعنی غیر ممکن است مردمان آبادیهای که نابود شده، و به عذاب [الهی] گرفتار شده اند، به دنیا بازگردند تا تقصیرات خود را جبران نمایند، پس کسی که هلاک گشته و عذاب داده شده است راهی برای بازگشت به دنیا ندارد. بنابراین مخاطبان باید از چیزی که باعث نابود شدن آنها می گردد بپرهیزند، تا به عذاب گرفتار نشوند، زیرا هرگاه عذاب بر آنها فرود بیاید دور کردنش از آنان محال است . پس اکنون که می توان گذشته را جبران کرد باید از گناهان دست بکشند. آیه ی 97-96: حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ تا اینکه [راه] یاجوج و ماجوج گشوده شود و ایشان شتابان از هر بلندی و ارتفاعی بتازند وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ [در این هنگام] وعدۀ راستین نزدیک گردد، آن گاه یکباره چشمان کافران به بالا دوخته شود؛ ای وای بر ما! ما ازاین [روز] غافل بودیم، بلکه ما ستمکار بودیم. خداوند مردم را بر حذر می دارد که به کفر و گناهان ادامه ندهند، و می فرماید زمان رها شدن یاجوج و ماجوج که دو قبیله از انسانها هستند و روزگاری از فساد کاری آنها شکایت شد و ذوالقرنین در برابر آنها سدی را بست نزدیک شده است، و در آخر زمان سد شکسته می شود، و آنها آنچنان که خداوند بیان کرده است شتابان از هر سبلندی و راتفاعی می گذرند و به سوی مردم می آیند. این آیه دلالت می نماید که آنها بسیار زیادند و در زمین با شتاب راه می روند. پس یا با سرعت راه می روند، یا اینکه به وسیلۀ اسباب و وسایلی که خداوند برای آنها آفریده است مسافتهای دور را در می نوردند و ناهمواری ها و دشواری ها را پشت سر می گذارند و با سرعت زبان راهها را طی می کنند، و آنها بر مردم چیره می شوند و هیچ کس توان جنگیدن با آنها را ندارد. (وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ) و در این هنگام وعدۀ راستین نزدیک می گردد، و در روز قیامت که خداوند آمدن آن را وعده داده بود فرا می رسد، و وعدۀ الهی حق و راست است، پس در این روز چشمهای کافران از شدت وحشت و پریشانی از حرکت باز ایستاده و خیره می شوند، و فریادشان بلند گشته و می گویند: وای بر ما!کاش به دنیا نیامده بودیم! و بر گذشته حسرت می خوردند و پشیمان می شوند و می گویند: (قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا) ما ازاین روز بزرگ غافل بوده، و همواره در غفلت و بی خبری به سر می بردیم، و در سرگرمی های دنیا غرق شده بودیم، تا اینکه مرگ به سراغ ما آمد و وارد قیامت شویم. و اگر کسی از پشیمانی و حسرت می مرد آنها می مردند. (بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ ) بلکه ما ستمکار بودیم.آنها به ستم خویش و عدل الهی در مورد خویش اعتراف می کنند، پس در این هنگام دستور داده می شود تا آنها و آنچه را که می پرستیدند به جهنم برده شوند. بنابراین فرمود: آیه ی 103-98: إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ همان شما [هیزم جهنم هستید] و چیزهایی که به غیر از خدا می پرستید افزوزینۀ آتش جهنم است، شما به آن وارد خواهید شد. لَوْ كَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ اگر اینها معبودها و خدایانی بودند هرگز وارد دوزخ نمی گشتند و همگی در آن جا جاودانه اند. لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ برای آنان در جهنم نالۀ غم انگیز است و در آن جا چیزی را نمی شنوند. إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ بدون شک آنانی که بیشتر از [سوی] ما نیکویی برایشان مقرر شده است آنان از [دوزخ] دور نگاه داشته می شوند. لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ آنان حتی صدای اتش دوزخ را [هم] نمی شنوند و در میان [نعمتهای] دلخواهشان جاودانه اند. لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ هراس بزرگ ایشان را غمگین نمی سازد، و فرشتگان به استقبالشان می آیند [و می گویند]: این همان روزی است که به شما وعده داده می شد. و شما که چیزهایی دیگر به جای خداوند پرستش می کردید! (حَصَبُ جَهَنَّمَ) هیزم دوزخ خواهید بود. (أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ ) شما و بت هایتان حتماً وارد آن می گردید. حکمت از وارد شدن بت های جامد و بی جان به جهنم که چیزی نمی دانند و گناهی ندارند این است تا دروغگویی کسانی که بت ها را به خدایی گرفته اند روشن شود، و عذابشان بیشتر گردد. به همین جهت فرموده: (لَوْ كَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا) اگر آنها معبودان راستین بودند هرگز وارد دوزخ نمی گشتند. این مانند فرمودۀ الهی است که می فرماید. (لیبین لهم الذی یختلفون فیه و لیعلم الذین کفروا انهم کانوا کذبین) تا برای آنان آنچه را که در آن اختلاف می ورزیدند بیان کند و کافران بدانند که آنها دروغگو بوده اند و هر یک از عبادت کنندگان و عبادت شوندگان در جهنم جاودانه اند و از آن بیرون آورده نشده و از آن به جایی دیگر برده نمی شوند. (لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ) از شدت و سختی عذاب، آنان در جهنم نالۀ غم انگیز دارند، (وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ ) و آنها در آن جا چیزی را نمی شوند، و کر و لال و کور هستند. و یا اینکه صدایی جز صدای جهنم را نمی شنوند، چون جهم به شدت به جوش می آید و صدای آن بلند است . و معبودهای مشرکین که به جهنم وارد می شوند بت ها هستند و یا کسانی می باشند که عبادت شده، و به معبود شدن خود راضی بوده اند . و اما مسیح و عزیز و فرشتگان و اولیای که پرستش شده اند آنان در جهنم عذاب داده نمی شوند، بلکه در این فرموده الهی داخل اند: (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى) همانان کسانی که بیشتر [در علم الهی و در لوح محفوظ] سعادت برایشان مقرر گشته است...، و خداوند مقرر داشته که آنها را برای انجام کارهای شایسته بگمارد و در این راه موفق نماید. (أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ) چنین کسانی از جهنم دور نگاه داشته می شوند و وارد آن نمی گردند، و به آن نزدیک نمی شوند، بلکه تا آخرین حد از آن دور نگاه داشته می شوند، تا جایی که حتی صدای جهنم را نمی شنوند و خود آن را نمی بینند. (وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ) و آنان در میان خوردنی ها و نوشیدنی ها و همسران و منظره های دلخواه که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی مانند آن ر ا نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است و جاودانه اند، و این ناز و نعمت همواره برایشان ادامه دارد و در طی روزگاران به زیبایی آن افزوده می شود. (لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ) در روز قیامت بدانگاه که جهنم نزدیک می گردد و بر کافران و گناهکاران خشم می گیرد و مردم را هراس بزرگ پریشان و اندوهگین می سازد، اینها اندوهگین نمی شوند، چون می دانند به کجا برده می شوند و خداوند آنها را از هر ترسی ایمن می دارد. (وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ( وقتی از قبرهایشان برانگیخته شده و به صورت سواره گروه گروه آورده می شوند، فرشتگان به استقبال آمده و با تبریک گفتن به آنها می گویند: (هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ) این همان روزی است که به شما وعده داده می شد، پس آنچه را که خداوند به شما وعده داده است مبارکتان باد، و به خوبیهایی که در پیش دارید شاد شوید، و به خاطر اینکه خداوند شما را از ناگواری ها در امان قرار داده است، شادی و سرورتان بیشتر باشد. آیه ی 105-104: يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاء كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ روزی که آسمان را همچون [صفحۀ] نماه ها در هم می پیچیم، همانگونه که نخستین [بار] آفرینش را آغاز کردیم [دیگر بار] آن را تکرار می کنیم. و عده ای لازم بر ماست، بی گمان ما انجام دهندۀ [آن] می باشیم. وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ و به راستی در کتاب های نازل شده نوشته ایم پس از آنکه در لوح المحفوظ نوشته شد که همانا زمین، بندگان صالح و شایستۀ من آن را به ارث می برند. خداوند متعال خبر می دهد که در روز قیامت آسمانها را با این همه بزرگی و گستردگی، مانند طومار و نامه ها در هم می پیچد، پس ستارگان پراکنده می شوند و خورشید و ماه درهم پیچیده می شود و از مدارشان خارج می شوند. (كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ) همانگونه که نخستین بار، سهل و ساده آفرینش را آغاز کردیم، آن را از نو باز می گردانیم. این وعده ایست بر ما، چرا که قدرت الهی بی نهایت است و هیچ کاری برایش ناممکن نیست. یعنی آفرینش دوبارۀ مردم از سوی ما همچون نخستین بار است که آنها را آفریدیم، پس همانطور که نخستین بار آنها را آفریدیم، در حالی که وجود نداشتند، پس از مرگشان نیز دوباره آنها را می آفرینیم. (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ) منظور از زبور کتابهای نازل شده چون تورات و امثال آن است. (مِن بَعْدِ الذِّكْرِ ) یعنی بعد از آنکه آن را در لوح محفوظ نوشتیم که همۀ تقدیرات الهی در آن نوشته شده است، در کتابهای نازل شده بر پیامبران نوشتیم که (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ) بندگان شایستۀ من وارث سرزمین بهشت می شوند؛ کسانی که به آنچه خداوند دستور داده است عمل کرده و از آنچه نهی کرده است پرهیز نموده اند. پس خداوند آنها را وارث بهشت می گردنند. مانند گفتۀ اهل بهشت که می گویند: (الحمدالله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشاء) سپاس خداوندی را که وعده ای که به ما داده بود راست گرداند و ما را وارث زمین نمود و در هر مکان از بهشت که بخواهیم جای می گیریم. و احتمال دارد که منظور جانشین شدن و به دست گرفتن قدرت در زمین باشد، و اینکه خداوند صالحان را در زمین قدرت می دهد و آنان را حاکم می گرداند. مانند فرموده خداوند: (وعدالله الذین ءآمنوا منکم و عملوا الصلحت لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم) خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را در زمین جانشین خواهد کرد، همچنانکه کسانی را که پیش از ایشان بوده اند در زمین جانشین کرد. آیه ی 112-106: إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ بی گمان در این ، ابلاغی [کافی] برای عبادتگذاران است. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ بگو: «جز این نیست که به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است، پس آیا شما مسلمان هستید؟» فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَى سَوَاء وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ پس اگر پشت کردند [وروی گردان شدند]، بگو: «همه شما را یکسان خبر دادم، و نمی دانم که آنچه به شما وعده داده می شود نزدیک است یا دور» إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ همانا خداوند می داند سخنانی را که آشکارا می گویید، و می داند آنچه را که پنهان می دارید. وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ و نمی دانم، شاید آن را برایتان آزمودنی [بوده]و تا مدتی مایۀ بهره مندی تان باشد قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ گفت: «پروردگارا! به حق و راستی [میان ما و اینان] داوری کن، و پروردگار مهربانمان در آنچه بیان می کنید یاریگر ماست». خداوند کتاب بزرگش قرآن را ستایش می نماید و بیان می دارد که [برای سعادت هر دو سرا] کافی است و [آدمی را] از هر چیزی بی نیاز می کند و هرگز نمی توان از آن بی نیاز بود. پس فرمود: (إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ) آنها را کفایت می کند و با آن به پروردگارشان و بهشت می رسند، پس قرآن عبادت پیشه گان را به بزرگترین خواسته ها و برترین آرزوها می رساند،به گونه ای که عبادتگذاران که شریف ترین مردم می باشند بالاتر از این هدفی ندارند، چون قرآن خداوند را به وسیلۀ ا سما و صفات و افعالش به آنها می شناساند. قرآن اخبار راستین غیب را برایشان بازگو می کند، و حقایق ایمان و شواهد رسیدن به یقین را بیان می دارد، و همۀ چیزهایی که به آن امر شده و همۀ آنچه که از آن نهی شده است بیان می نماید، و عیبهای نفس و نواقص عمل را معرفی می کند، و راههایی را که به آدمی نشان می دهد که در تمامی امورات دین باید آنها را در پیش گرفت . و انسان را از راههای شیطان بر حذر می دارد، و راه ورود شیطان را بیان می کند. پس هر کس به قرآن کفایت نکند خداوند او را به خودکفایی نرساند سپس خداوند پیامبرش را که مبلغ قرآن است ستایش نمود و فرمود: (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ) و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. پس پیامبر رحمت الهی است که بندگان به وسیلۀ او هدایت می شوند. بنابراین کسانی که به او ایمان آورده این رحمت را پذیرفته و سپاس آن را به جای آورده اند. اما دیگران نعمت خداوند را ناسپاسی کرده و رحمت او را نپذیرفته اند. (قُلْ) ای محمد! بگو: ( إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) جز این نیست که به من وحی می شود که معبودتان معبود یگانه است و هیچ چیزی جز او سزاوار پرستش نیست. بنابراین فرمود: (فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ) آیا شما تسلیم خداوند یگانه می گردید، و برای بندگی کردن او گردن می نهید؟ پس اگر چنین کردند پروردگارشان را به خاطر ارزانی کردن این نعمت که بزرگترین نعمت ها است ستایش بگویند. (فَإِن تَوَلَّوْا) و اگر از تسلیم شدن و گردن نهادن برای بندگی خداوند روی گردان شدند، آنها را به گرفتار شدن به عذاب الهی هشدار بده و ، (فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَى سَوَاء) بگو: همۀ شما را به طور یکسان از عذاب خدا باخبر کردم، و آگاهی عذاب بر شما نازل شد، نگویید: (ماجاءنا من بشیر و لا نذیر) هیچ مژده دهنده و بیم دهنده ای به نزد ما نیامده است. و اکنون آگاهی من و شما برابر است چون شما را بیم داده و بر حذر داشته ام، و شما را از سرانجام و عاقبت کفر ورزیدنتان آگاه کرده ام، و هیچ چیزی را از شما پنهان نساخته ام. (وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ ) و نمی دانم عذابی که به شما وعده داده می شود نزدیک است یا دور، چون علم آن نزد خداوند است و آمدن عذاب به دست اوست، و من هیچ اختیاری ندارم. (وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ) و شاید به تأخیر افتادن عذابی که شما برای آمدن آن شتاب دارید، برایتان بد باشد، و احتمالاً بدان علت باشد که تا مدت معینی در دنیا بهره مند شوید و باعث شود عذابتان شدیدتر گردد. (قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ) گفت: پروردگارا! میان ما و گروه کافران به حق داوری کن. خداوند این دعا را پذیرفت و در دنیا میانشان داوری کرد که در واقعۀ بدر و دیگر جاها کافران را مجازات نمود. (وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ) و اینکه می گویید ما بر شما پیروز می شویم و دینتان را نابود می کنیم از پروردگار بخشایندۀ خود یاری می جوییم، و مغرور نشده و به قدرت و توانایی خود تکیه نمی کنیم، بلکه از خداوند مهربان یاری می جوییم که هر مخلوقی در اختیار اوست . و امیدواریم آنچه را که از او خواسته ایم انجام دهد، و خداوند چنین کرد. و سپاس خدای را. پایان تفسیر سوره انبیاء
تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|