|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره احزاب > تفسیر سوره احزاب از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن
شماره مقاله : 9245 تعداد مشاهده : 369 تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390
|
تفسیر سوره ی احزاب
مدنی و 73 آیه است. بسم الله الرحمن الرحیم آیه ی 3-1: یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیمًا حَكِیمًا؛ ای پیامبر ، از خدا بترس و از کافران و، منافقان اطاعت مکن زیرا خداداناو حکیم است. وَاتَّبِعْ مَا یوحَى إِلَیكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا؛ از هر چه از پروردگارت به تو وحی می شود اطاعت کن زیرا خدا بدآنچه می کنید آگاه است. وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِیلًا؛ و بر خدا توکل کن ، زیرا خدا کارسازی را بسنده است. ای کسی که خداوند با دادن نعمت پیامبری بر تو منّت نهاده و تو را به وحی خویش اختصاص داده و بر همه مردم برتری داده است! تقوا و پرهیزگاری را پیشه کن که تو از دیگران بیشتر باید پرهیزگار باشی، و وظیفه تو در این باره از دیگران بیشتر و بزرگ تر است، پس شکر نعمت های خداوند را بگزار و از اوامر او اطاعت کن و از آنچه نهی کرده است بپرهیز، و پیام های خدا را برسان و وحی خدا را به بندگان ابلاغ کن و خیرخواه مردم باش، و آنها را پند ده، و هیچ چیزی تو را از این هدف باز ندارد. پس، از هیچ کافری که با خدا و پیامبرش اظهار دشمنی می کند و از هیچ منافقی که کفر و تکذیب را در درون خود پنهان می نماید و به ظاهر چیزی دیگر می گوید اطاعت مکن، اینها در حقیقت دشمن تو هستند پس در هیچ کاری از آنها پیروی مکن که پیروی از آنها آفت تقواست و با تقوا متضاد است. و از خواست ها و امیال آنان اطاعت مکن که تو را از راه درست منحرف و گمراه می سازند. « وَاتَّبِعْ مَا یوحَى إِلَیكَ مِن رَّبِّكَ » بلکه از چیزی پیروی کن که از سوی پروردگارت به تو وحی می شود، زیرا آنچه از جانب خدا به تو و حی می گردد هدایت و رحمت است، و با این کار به پاداش پروردگارت امیدوار باش. « إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» بی گمان خداوند از کارهایتان آگاه است و شما را طبق اعمال خوب و بدتان سزا و جزا خواهد داد. چنانچه به دلت خطور کرد که اگر از خواست های گمراه کننده آنها پیروی نکنی از جانب آنان زیانی به تو می رسد، و یا کمبودی در هدایت مردم به وجود خواهد آمد این را از خود دور کن و از توکل مدد بگیر که با چنین افکاری مقاومت خواهد کرد، و بر خداوند توکل نما، و بدان که سود و زیان و مرگ و زندگی را در اختیار نداری و همه به دست خداست، تا بدین گونه از شر آنها در امان بمانی و دینی که بدان دستور داده شده ای برپا گردد. و برای نیل به این هدف به خدا اعتماد کن. « وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِیلًا» و کافی است که خداوند کارساز باشد. پس کارها به او سپرده می شود و او آن ها را سامان می دهد، آن گونه که به مصلحت بنده است، چون خداوند مصالح بنده اش را بهتر می داند و خداوند می تواند این منافع را به بنده برساند طوری که بنده نمی تواند آن را برای خود فراهم نماید. و او برای بنده از خود او و از پدر و مادرش و از هر کسی دیگر مهربان تر است. به ویژه خداوند با بندگان خاص خودش بسیار مهربان است؛ بندگانی که خداوند همواره آنها را با احسان خویش پرورش می دهد و برکات ظاهری و باطنی را به سوی آنها گسیل می دارد. به خصوص اینکه دستور داده است تا بنده کارهایش را به خدا بسپارد و وعده داده است که آن را دوست خواهد کرد. و اینجاست که هرکاری آسان و هر دشواری سهل می گردد و مشکلات از بین می روند و نیازها برطرف می شوند و برکت ها فرود می آیند و عذاب ها دور و شرها دفع می شوند. و بنده ضعیفی را بنگر که کارش را به پروردگارش و مولایش می سپارد! کارهایی انجام می دهد که گروه بزرگی از مردم نمی توانند آن را انجام دهند ، و خداوند این کار را برای او آسان می کند که انجام آن بر مردان قوی هم دشوار می آید. آیه ی 5-4: مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ یقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یهْدِی السَّبِیلَ ؛ خدا در درون هیچ مردی دو قلب ننهاده است و زنانتان را که مادر خود می ، خوانید مادرتان قرار نداد و فرزند خواندگانتان را فرزندانتان نساخت اینها چیزهایی است که به زبان می گویید و سخن حق از آن خداست و اوست که راه را می نماید. ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیكُمْ وَلَیسَ عَلَیكُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ؛ پسر خواندگان را به نام پدرشان بخوانید که در نزد خدا منصفانه تر است ، اگر پدرشان را نمی شناسید ، برادران دینی و موالی شما باشند اگر پیش از این خطایی کرده اید باکی نیست ، مگر آنکه به قصد دل کنید و خدا آمرزنده و مهربان است. خداوند بندگانش را به خاطر گفتن سخنانی سرزنش می کند که حقیقت ندارد، و خداوند آن گونه که آنها می گویند آن را قرار نداده است. و سخن آنها دروغ است و منکراتی شرعی بر آن مترتب می شود. و این قاعده ای کلی است در مورد سخن گفتن درباره ی هر چیزی، و خبر دادن از چیزی که خداوند آن را مقرر نکرده است. پس این گفتارها را به طور ویژه بیان کرد، چون این گفتارها در محاورات مردم به کار رفته و به شدت به بیان و توضیح آن نیاز است. پس فرمود:« مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ» خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است، و چنین چیزی وجود ندارد. پس بپرهیزید از این که در مورد کسی بگویید که در وجودش دو دل دارد، چون اگر چنین سخنی بگویید دروغی به آفرینش الهی نسبت داده اید. « وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ» و این که به همسرانتان بگویید« پشت شما همچون پشت مادرم است». یا بگویید:« شما برای من همچون مادرم هستی.» با چنین سخنانی زنانتان به منزله مادرانتان قرار نمی گیرند ، چرا که مادر انسان کسی است که او را به دنیا آورده، و حرمت او از همه زنان بیشتر است، و حسرت از همه زنان دنیا برایت حلال تر می باشد. پس چگونه دو چیز متضاد را با همدیگر تشبیه می کنید؟! این جایز نیست، همان گونه که خداوند متعال می فرماید:« الَّذِینَ یُظَهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَائِهُم مَّا هُنَّ أُمَّهَتِهِم إِن أُمَّهَتُهُم إِلَّا اَّلِیِ وَلَدنَهُم وَإِنَّهُم لَیَقُولونَ مُنکَرَا مِّنَ القَولِ وَزُورَاَ» کسانی از شما که « ظهار» می کنند و به زنان خود می گویند: « پشت شما همچون پشت مادرانمان است» بدانید که زنانشان مادرانشان نیستند ، مادران آنها فقط زنانی هستند که آنها را به دنیا آورده اند، و آنان سخنی زشت و دروغ بر زبان می آورند. « وَمَا جَعَلَ أَدْعِیاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ» و پسر خواندگانتان را پسران شما نگردانده است. پسر خوانده کسی است که فرد ادعا می کند فرزند اوست یا به او نسبت داده می شود، چرا که آن را به فرزندی گرفته است. در دوران جاهلیت و صدر اسلام چنین بود. خداوند خواست این باور را باطل نماید، بنابراین پیش از اینکه این امر را باطل کند زشتی آن را بیان کرد و فرمود: این چیزی باطل و دروغ است و چیزی که در شریعت و آیین الهی وجودی نداشته باشد بندگان خدا نباید بدان متصف گردند. بنابر فرموده الهی ، پسر خواندگانتان که آنها را فرزند خود می خوانید، و یا به شما نسبت داده می شوند فرزندان حقیقی شما نیستند، فرزندان شما در حقیقت کسانی هستند که از شما به دنیا آمده اند، اما این پسرخواندگان از آن ِ دیگران هستند و خداوند پسرخوانده را مانند پسر حقیقی قرار نداده است. « ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ» آنچه می گویید که این فرزند فلانی است یا پدرش فلانی است ، سخنی است که با زبانتان می گویید و حقیقت ندارد. « وَاللَّهُ یقُولُ الْحَقَّ» و خداوند سخن حق و راست می گوید، بنابراین شما را فرمان داده است تا از گفته و آیین او پیروی کنید. و سخن خدا حق و شریعت و آیین الهی راست است، و گفته ها و کارهای باطل به هیچ صورت به خداوند نسبت داده نمی شود و از رهنمودهای الهی نیست، چون خداوند جز به راه راست هدایت نمی کند، گرچه این کارها طبق مشیت و خواست او انجام می شود زیرا همه کارهای خوب وبد مشیت و خواست او انجام می گیرد. سپس تصریح نمود که بهتر آن است گفته باطل را ترک کنید. بنابراین فرمود:« ادعُوهُم لِأَبَآئِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَاللَّهِ» پسرخواندگان را به پدران حقیقی شان نسبت دهید، این دادگرانه تر و بهتر است. « فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ» پس اگر پدران حقیقی آنها را نشناختید، « فَإِخْوَانُكُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیكُمْ» برادرا دینی شما هستند، و دوستان شما می باشند، پس آنان را به برادری ایمانی و محبت راستین بخوانید. و نباید آنها را به کسانی نسبت دهید که آنان را فرزند خوانده خود قرار داده اند. پس اگر پدرانشان را بشناسند، آنان را به آنها نسبت می دهند، و اگر آنها را نشناسند به چیزی که درباره ی آنان می دانند اکتفا می کنند، و آن عبارت است از برادریِ دینی و دوستی با آنان. پس گمان مبرید که اگر پدران آنها را نشناسید این برایتان عذری شمرده می شود و می توانید آنها را به کسانی نسبت دهید که آنها را پسرخوانده خود قرار داده اند. « وَلَیسَ عَلَیكُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ» و اگر اشتباه کردید و بر اثر لغزش ِ زبان آنها را به کسانی نسبت دادید که پدرخوانده شان می باشند گناهی بر شما نیست، و نیز اگر آنها را به کسانی نسبت دادید که ظاهرا پدرشان می باشند اما در حقیقت پدرشان نیستند گناهی بر شما نیست. « وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ» و لیکن خداوند شما را بر چیزی مواخذه می کند که دل های شما قصد آن را می کند و از روی عمد سخنی بر زبان آورید که جایز نیست. « وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» و خداوند آمرزنده مهربان است و شما را می بخشید و بر شما رحم می نمود، زیرا براساس گذشته، شما را مورد عقاب قرار نداد، و از خطایی که مرتکب آن شدید چشم پوشی نمود، و به شما رحم نمود، زیرا احکام و دستورات خود راکه سبب بهبودی دین و دنیای شما می باشد برایتان بیان نمود، پس سپاس برای خداوند متعال. آیه ی 6: النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِی الْكِتَابِ مَسْطُورًا ؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند و در کتاب خدا خویشاوندانی نسبی از مؤمنان و مهاجران به یکدیگر سزاوارترند، مگر آنکه بخواهید به یکی از دوستان خود نیکی کنید و این حکم در کتاب خدا مکتوب است. خداوند متعال مومنان را از مقام و جایگاه پیامبر آگاه می سازد تا رفتارشان با پیامبر متناسب با جایگاه او باشد. پس فرمود:« النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» پیامبر از خود مومنان نسبت به آنها اولویت بیشتری دارد. نزدیکترین چیز به انسان خودش می باشد که از همه کس نسبت به خودش سزاوارتر است. اما پیامبر از خود مومن نسبت به او سزاوارتر می باشد، چون ایشان (ع) چنان خیرخواه و دلسوز مومنان و با آنها مهربان بود که از همه مردم نسبت به آنها مهربانتر بود. پس پیامبر از همه مردم بر آنها منت بیشتر و بزرگ تری دارد، و کوچک ترین خیری به مومنان نرسیده و کوچک ترین شری از آنها دور نشده مگر به سبب وجود مبارک پیامبر (ص) بنابراین بر مومنان واجب است هرگاه خواسته خودشان یا خواسته یکی از مردم با خواسته پیامبر تقابل پیدا کرد که خواسته پیامبر را مقدم بدارند و نباید به خاطر سخن کسی ، با سخن و گفته پیامبر مخالفت شود، آن کس هرکس که باشد! و مومنان باید جان و مال و فرزندانشان را فدای پیامبر (ص) کنند و محبت او را بر محبت تمام خلق مقدم بدارند و تا او سخن نگفته است سخنی نگویند و از او جلو نیفتند. او (ص) پدر مومنان است همان طور که در گفتار بعضی از اصحاب آمده است که پیامبر آنها را تربیت می نمایند آنچنانکه پدر فرزندانش را تربیت می کند. پس وقتی او پدر مومنان است همسرانش نیز مادران آنها هستند. یعنی ازدواج با زنان پیامبر حرام است ، و همانند مادر مورد احترام و بزرگداشت قرار می گیرند. اما مانند محرم نیستند که کسی بتواند به تنهایی با آنها بنشیند. و این مقدمه ای بود برای مطلبی که در داستان زید بن حارثه بیان خواهد شد. زید قبلا به پیامبر نسبت داده شده و گفته می شود: زید بن محمد» زید پسر محمد، تا اینکه خداوند آیه نازل کرد و فرمود: « مَا کَانَ مُحَمَّدُ أَبَاَ أَحَدِ مِّن رِّجَالِکُم» محمد پدر هیچ یک از مردانتان نیست. پس خداوند نسبت و انتساب زید را به پیامبر مردود اعلام کرد. خداوند در این آیه خبر داده است که مومنان همه فرزندان پیامبر هستند و هیچ کدام از آنان مزیتی بر دیگری ندارد، گرچه انتساب دعوت و فراخوانی پیامبر از یکی از آنان قطع شده باشد، چرا که نسبت ایمانی او قطع نشده است. بنابراین نباید غمگین و اندوهگین شود. و براساس اینکه همسران پیامبر مادران مومنان هستند، بعد از وفات پیامبر(ص) برای هیچ احدی حلال نیست که با آنان ازدواج کند. همان طور که در این آیه تصریح نموده است:« وَلَآ أَن تَنکِحُوا أَزوَجَهُ مِن بَعدِهِ أَبَدَاَ» و نباید بعد از رحلت پیامبر هرگز با همسران او ازدواج کنید. « وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی كِتَابِ اللَّهِ» و در حکم خداوند خویشاوندان نسبت به همدیگر از اولویت بیشتری برخوردارند، و از همدیگر ارث می برند و با یکدیگر باید نیکویی بکنند، زیرا آنها به کمک و نیکی کردن با یکدیگر سزاوارترند. قبل از این دستور پسرخواندگان ارث می بردند و خویشاوندان سهمی از ارث نداشتند، پس خداوند ارث بردن به خاطر پسرخواندگی را منحل کرد و ارث را حق خویشاوندان قرار داد. و این ناشی از مهربانی و حکمت خداوند بود، زیرا اگر کار به همان صورت ادامه می یافت فساد و شر پدید می آمد و مردم برای محروم کردن خویشاوندان ار ارث حیله ها می کردند. « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ» خواه خویشاوندان، مومنان مهاجر باشند یا مهاجر نباشند، چرا که خویشاوندان مقدم هستند. و این آیه دلیلی است بر ثبوت ولایت خویشاوندان در همه کارها مانند نکاح و مال و غیره. « إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیائِكُم مَّعْرُوفًا» مگر اینکه در حق دوستانتان نیکی کنید. یعنی نیکی کردن با دوستان حقی نیست که بر شما فرض شده باشد بلکه چیزی است که بستگی به اراده و خواست خود شما دارد؛ اگر خواستید با آنها تبرع و احسان کنید و با آنها خوبی و نیکی نمایید، « كَانَ ذَلِكَ فِی الْكِتَابِ مَسْطُورًا» این حکم در کتاب نوشته شده است و خداوند آن را مقرر نموده و باید اجرا شود. آیه ی 8-7: وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا؛ و آن هنگام که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و، موسی و عیسی بن مریم و از همه آنها پیمانی سخت گرفتیم . لِیسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِینَ عَذَابًا أَلِیمًا؛ تا راستگویان را از صدقشان بپرسد ، و برای کافران عذابی دردآور مهیا کرده است. خداوند متعال خبر می دهد که از همه پیامبران به طور عموم و از پیامبران اولوالعزم که این پنج پیامبر هستند به طور ویژه پیمان محکم گرفت تا دین خدا را برپای دارند و در راه او جهاد نمایند، و این راهی است که پیامبران گذشته بر آن رفته اند تا اینکه با بعثت سرور و بهترینشان محمد (ص) سلسله آنها پایان یافت و مردم فرمان یافتند تا به آنها اقتدا نمایند. و خداوند پیامبران و پیروانشان را از این پیمان محکم خواهد پرسید که آیا به این عهد و پیمان وفا کرده و راست گفته اند؟ تا در صورت وفاداری بهشت را به عنوان پاداش به آنها بدهد، و یا کفر ورزیده اند که آن گاه به آنان عذاب دردناک خواهد داد. خداوند متعال می فرماید:« مِّنَ المُومِنِینَ رِجَالُ صَدَقُوا مَا عَهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ» از مومنان مردانی هستند که بر پیمانی که با خدا بسته اند راست گفته اند. آیه ی 11-9: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، از نعمتی که خدا به شما داده است یاد، کنید ، بدان هنگام که لشکرها بر سر شما تاخت آوردند و ما باد را و لشکرهایی را که نمی دیدید بر سرشان فرستادیم و خدا بدانچه می کردید بینا بود. إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا؛ آنگاه که از سمت بالا و از سمت پایین بر شما تاختند ، چشمها خیره شد ودلها به گلوگاه رسیده بود و به خدا گمانهای گوناگون می بردید. هُنَالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا؛ در آنجا مؤمنان در معرض امتحان در آمدند و سخت متزلزل شدند. خداوند نعمت خود را بر بندگان مومنش یادآوری می نماید و آنها را به شکرگذاری آن تشویق می کند آن گاه که لشکریان اهل مکه و حجاز از طرف بالای آنها و لشکر اهل نجد از طرف پایین به سوی آنها تافتند و با خود عهد بستند که پیامبر (ص) و اصحاب را نابود و ریشه کن نمایند. و این در جنگ خندق بود و طوایف بود که در اطراف مدینه بودند با دشمنان هماهنگ شده بودند، بنابراین با لشکریان بزرگ و گروه های زیادی آمدند. و پیامبر (ص) چاله و خندقی در کنار مدینه زد و راه را بر آنها بست. آنها مدینه را محاصره کردند و کار سخت شد و دل ها به حنجره ها رسید تا اینکه بسیاری از مردم گمان ها بردند آن گاه که لشکریان قوی و سختی های طاقت فرسا و شدید را مشاهده کردند. مدینه تا مدتی طولانی همچنان در محاصره بود و در همان حالت قرار داشت که خداوند توصیف کرده است: « وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» آن گاه که چشم ها خیره شدند و دل ها به حنجره ها رسیدند درباره خدا گمان های گوناگونی بردید. یعنی گمان های بدی بردید مبنی بر این که خداوند دینش را یاری نمی کند و کلمه و سخنش را به اتمام نمی رساند. « هُنَالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا » در این وقت مومنان با این آزمایش بزرگ آزموده شدند و با ترس و اضطراب و گرسنگی به سختی تکان خوردند تا ایمانشان روشن گردد ، و یقینشان بیشتر شود. پس به حمد خدا آن چنان ایمان و یقین استوارشان آشکار گردید که از گذشتگان و آیندگان فراتر رفتند. و هنگامی که مشکل و اندوه شدت گرفت و سختی ها روی هم انباشته شد ایمان آنها و باورشان به یقین قطعی رسید: « وَلَمَّا رَءَا المُومِنُونَ الأَحزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهَمُ إِلَّا إِیمَنَا وَتَسلِیمَاَ» و هنگامی که مومنان گروه را دیدند گفتند: « این چیزی است که خداو پیامبرش به ما وعده دادند و خدا و پیامبرش راست گفته اند»، و هجوم لشکریان چیزی جز ایمان و تسلیم در برابر خدا به آنها نیافزود. آیه ی 12: وَإِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا؛ زیرا منافقان و آنهایی که در دلهایشان بیماری است ، می گفتند : خدا و پیامبرش جز فریب به ما وعده ای نداده اند. در اینجا نفاق منافقان روشن گردید و آنچه را که پنهان می کردند آشکار شد. و این عادت منافق است که به هنگام سختی و بلا ایمانش استوار و پابرجا نمی ماند و با عقل کوتاه بین خود فقط زمانی را می نگرند که در آن بسر می برد، و گمان خود را راست می پندارد. آیه ی 13: وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَیسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِی بِعَوْرَةٍ إِن یرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا ؛ و گروهی از آنها گفتند : ای مردم یثرب ، اینجا جای ماندنتان نیست ، بازگردید و گروهی از آنها از پیامبر رخصت طلبیدند می گفتند : خانه های ما را حفاظی نیست خانه هایشان بی حفاخ نبود ، می خواستند بگریزند. « وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ» و گروهی از منافقان بعد از آن که داد و بی داد کردند و صبرشان بسر آمد سبب شدند که مردم دلسرد شوند و دست از حمایت پیامبر و مومنان بردارند، یعنی نه خودشان شکیبایی ورزیدند و نه مردم را از شر خود ایمن داشتند، گفتند:« یا أَهْلَ یثْرِبَ» ای اهل مدینه! آنان را به اسم وطنشان صدا زدند و این بیانگر آن است که دین و برادری ایمانی در دل های آنها جایگاه و ارزشی نداشت، و آن چه آنها را به این صدازدن واداشت یک احساس طبیعی بود و بس. بنابراین گفتند:« یا أَهْلَ یثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ» ای اهل مدینه! اینجا که از مدینه بیرون آمده اید جای ماندن شما نیست. مسلمان ها در کنار خندق و بیرون از شهر مدینه اردو زده بودند، « فَارْجِعُوا» پس به مدینه باز گردید. این گروه مسلمانان را از جهاد باز می داشتند و می گفتند: شما توانایی جنگیدن با دشمن را ندارید و مسلمان های مدینه را دستور می دادند که جنگ را رها کنند. این گروه بدترین و مضرترین گروه بودند. و گروهی دیگر بود که ترس و هراس آنها را فراگرفته بود و دوست داشتند از صف های جنگ فاصله بگیرند ، بنابراین عذرهای بیهوده و پوچ می آوردند. آنها کسانی بودند که خداوند در موردشان فرموده است:« وَیسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ» و گروهی از پیامبر اجازه بازگشت به خانه های خود می خواستند و می گفتند خانه های ما بی حفاظ است. یعنی در معرض خطر قرار دارد و می ترسیم که دشمنان بر آنها حمله کنند و ما آن جا حضور نداریم، پس به ما اجازه بده تا به خانه های خود برگردیم و از آنها پاسداری کنیم، حال آن که آنان دروغ می گفتند.« وَمَا هِی بِعَوْرَةٍ إِن یرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا» و خانه هایشان بدون حفاظ نبود و آنها قصدی جز گریختن و فرار از جنگ نداشتند، اما این سخن را عذر و بهانه ای برای خود کردند. اینها ایمانشان اندک است و به هنگام شدت گرفتن سختی ها و ثبات و پایداری ندارند. آیه ی 14: وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا یسِیرًا؛ و اگر از اطراف ، خانه هایشان را محاصره کنند و از آنها بخواهند که مرتد شوند ، مرتد خواهند شد و جز اندکی درنگ روا نخواهند داشت. اگر کافران از اطراف مدینه وارد آن می شدند و بر آن چیره و مسلط می گشتند، « ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ» سپس از اینها خواسته می شد که از دین خود برگردند و به دین کسانی که بر شهر مسلط شده اند درآیند، « لَآتَوْهَا» شتابان به آن دین در می آمدند، « وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا یسِیرًا» و آنها پایداری و استقامتی بر دین نداشتند بلکه به محض اینکه قدرت و حکمت به دست دشمنان می افتاد آنچه را که می خواستند انجام می دادند و کفرشان را تایید می نمودند و با آنها هم آهنگ می شدند. آیه ی 15: وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولًا؛ اینان پیش از این با خدا پیمان بسته بودند که در جنگ به دشمن پشت نکنند خدا از پیمان خود بازخواست خواهد کرد. در حالی که آنها قبلا با خدا عهد و پیمان بسته بودند که به دشمن پشت نکنند و نگریزند. و همانا عهد و پیمان خدا همواره بازخواستدارد. و خداوند آنان را از این عهد و پیمان خواهد پرسید حال آن که آنها پیمان را شکسته اند پس به گمان آنها پروردگارشان با آنان چه خواهد کرد؟! آیه ی 16: قُل لَّن ینفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا؛ بگو : اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید ، هرگز گریختن سودتان ندهد و، آنگاه از زندگی جز اندکی بهره مند نخواهید شد. «قُل» با سرزنش کردن آنها به خاطر فرارشان و یا بیان اینکه فرار برایشان سودی ندارد به آنها بگو:« لَّن ینفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ» فرار از مرگ یا کشته شدن سودی به حال شما نخواهد داشت و اگر در خانه هایتان باشید کسانی که کشته شدن آنان مقّرر گشته است به محل کشته شدن خویش خواهند رفت. اسباب فایده می بخشد اما به شرطی که در خلاف جهت قضا و تقدیر الهی نباشد، و هرگاه تقدیر و قضای الهی بیاید هر سببی از بین می رود و هر وسیله ای که انسان گمان برد او را نجات می دهد باطل می شود. « وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا» و آن گاه که فرار کردید تا از مرگ و کشته شدن در امان بمانید و در دنیا بهره مند شوید و لذت ببرید، بدانید که شما جز از کالایی اندک بهره مند نخواهید شد ، و چنان اندک و ناچیز است که به فرار و ترک نمودن دستور خدا و از دست دادن لذت و بهره مندی همیشگی در بهشت نمی ارزد و با آن برابری نمی کند. آیه ی 17: قُلْ مَن ذَا الَّذِی یعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا یجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا؛ بگو : اگر خدا برایتان قصد بدی داشته باشد یا بخواهد به شما رحمتی ارزانی دارد ، کیست که شما را از اراده او نگه دارد ایشان جز خدا برای خوددوست و مددکاری نخواهند یافت. سپس بیان کرد که هرگاه خداوند بخواهد مصیبتی به بنده برساند اسباب و وسایل، هیچ چیزی را از بنده دور نمی کنند. پس فرمود:« قُلْ مَن ذَا الَّذِی یعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً» بگو: چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟ زیرا اوست که می دهد وباز می دارد. سود دهنده و زیان رساننده اوست، خیر را جز او کسی نمی آورد و بدی را جز او کسی دور نمی کند. « وَلَا یجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا» و آنها جز او سرپرست و یاوری نخواهند داشت که آنان را سرپرستی نماید و منافعشان را فراهم آورد. و یاوری ندارند که آنها را یاری کند و زیان ها را از آنان دور بدارد. پس باید از کسی اطاعت کنند که او به تنهایی همه کارها را انجام می دهد؛ کسی که خواست او نافذ است و هرچه تقدیر نماید اجرا می شود . و اگر او کسی را سرپرستی و کمک نکند یاری و حمایت هیچ سرپرست و یاوری برایش سودبخش نیست. آیه ی 18: قَدْ یعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِینَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَینَا وَلَا یأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا ؛ خدا می داند چه کسانی از شما مردم را از جنگ باز می دارند و نیز می شناسد کسانی را که به برادران خود می گویند : به نزد ما بیایید و جز اندکی به جنگ نمی آیند. سپس خداوند به کسانی که مردم را از جنگ بازمی داشتند وعید داد و آنها را تهدید نمود و فرمود:« قَدْ یعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنكُمْ» خداوند کسانی را که مردم را از بیرون رفتن برای جنگ باز می داشتند، « وَالْقَائِلِینَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَینَا» و به برادرانشان که برای جنگ بیرون رفته بودند، می گفتند: به سوی ما بیایید یعنی برگردید. همانطور که گفتند:« یَأَهلَ یَثرِبَ لَا مُقَامَ لَکُم فَارجِعُوا» ای اهل مدینه! اینجا جای ماندن شما نیست، پس برگردید. خداوند این گونه افراد را به خوبی می شناسد. و آنها با اینکه دیگران را از شرکت در جنگ باز می داشتند خودشان « وَلَا یأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا» بسیار کم در جهاد و کارزار شرکت می کردند و بیشتر از همه مردم دوست داشتند از جنگ باز بمانند چون در وجود آنها انگیزه ای برای جهاد وجود نداشت و انگیزه جهاد، ایمان و صبر است که آنها فاقد آن بودند. و وجود آنها سرشار از نفاق و بی ایمانی بود که این مقتضی بزدلی و ترس می باشد. آیه ی 19: أَشِحَّةً عَلَیكُمْ فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیتَهُمْ ینظُرُونَ إِلَیكَ تَدُورُ أَعْینُهُمْ كَالَّذِی یغْشَى عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَیرِ أُوْلَئِكَ لَمْ یؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرًا ؛ هر خیری را از شما دریغ می دارند ، و چون وحشت فراز آید بینی که به تو، می نگرند و چشمانشان در حدقه می گردد مثل کسی که از مرگ بیهوش شده باشد و چون وحشت از میان برود ، از حرص غنایم با زبان تیز خود برنجانندتان اینان ایمان نیاورده اند و خدا اعمالشان را تباه کرده است و این کار بر خدا آسان بوده است. « أَشِحَّةً عَلَیكُمْ» حاضر نیستند جن و مال خود را فدا کنند و در راه کارزار از آن استفاده شود. آنها با مال و جان خود جهاد نمی کنند، « فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیتَهُمْ ینظُرُونَ إِلَیكَ تَدُورُ أَعْینُهُمْ كَالَّذِی یغْشَى عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ» و هنگامی که لحظات بیم و هراس فرا می رسد به خاطر بزدلی و ترسی که دلهایشان را لرزان نموده و اضطرابی که خاطرشان را پریشان کرده است و از ترس اینکه مبادا به جنگیدن مجبور شوند، می بینی به تو نگاه می کنند در حالی که چشمانشان بی اختیار در حدقه به گردش در می آید مانند کسی که دچار سکرات موت شده و می خواهد بمیرد. « فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ» اما وقتی خوف و هراس از میان برود و در امنّیت و آرامش قرار گیرند، « سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ» با سخنانی درشت و زبانی تیز و ادعاهای نادرست با شما سخن می گویند و شما را می آزاراند، و وقتی سخنان آنها را بشنوی گمان می بری که اهل شجاعت و اقدام هستند. « أَشِحَّةً عَلَى الْخَیرِ» بر آنچه از کمک مالی که از آنها خواسته می شود بخیل اند و بدترین چیز آن است که انسان در انجام آنچه که بدان امر شده است بخیل باشد، و در خرج کردن مال خود بخل ورزد و حاضر نباشد با جسم وجان خود در راه خدا جهاد نماید، و از دعوت دادن به راه خدا بخل بورزد و به مقام و جایگاه و علم و خیرخواهی و نظر درستش بخل ورزد. « أُوْلَئِكَ لَمْ یؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ» اینان که چنین وضعیتی دارند هرگز ایمان نیاورده اند و خداوند به خاطر ایمان نیاوردنشان اعمال آنها را باطل و بی پاداش کرده است. « وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرً» و این کار برای خدا آسان است. اما خداوند مومنان را از بخیل بودن بر جان و مالشان نجات داده و به آنها توفیق ارزانی نموده تا جان و مال خود را در راه خدا و در راهی که بدان امر شده اند عطا کنند، و آنها اموال خود را در راه های خیر خرج می نمایند و از مقام و دانش خود برای جلب رضای خدا هزینه می کنند. آیه ی 20: یحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یذْهَبُوا وَإِن یأْتِ الْأَحْزَابُ یوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِیكُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا ؛ می پندارند که سپاه احزاب نرفته است و اگر آن لشکرها باز می آمدند، ،آرزو می کردند که کاش در میان اعراب بادیه نشین می بودند و همواره ازاخبار شما می پرسیدند اگر هم در میان شما می بودند ، جز اندکی قتال نمی کردند. « یحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یذْهَبُوا» گمان می برند لشکرهایی که برای جنگ با پیامبر و یارانش به هم پیوسته بودند نرفته اند، و هنوز در جایشان هستند تا مسلمانان را ریشه کن نمایند اما گمان و پندار آنها باطل و پوچ است. « وَإِن یأْتِ الْأَحْزَابُ یوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ» و اگر بار دیگر لشکرهای کافران برگردند این منافقان دوست دارند که آنها در مدینه و نزدیک مدینه نباشند و با اعراب بادیه نشین باشند و از آنجا اخبار شما را جویا شوند که چه بر سرتان آمده است؟ هلاک شوند و نفرینشان باد! اینها کسانی نیستند که حضورشان موثر و ارزشمند باشد، بلکه « وَلَوْ كَانُوا فِیكُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا» اگر در میان شما می ماندند جز مقدار اندکی نمی جنگیدند. پس به آنها توجه نکنید و بر آنان تاسف نخورید. آیه ی 21: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا؛ برای شما اگر به خدا و روز قیامت امید می دارید و خدا را فراوان یاد می کنید ، شخص رسول الله مقتدای پسندیده ای است. « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» سرمشق زیبایی در زندگی پیامبر خدا برای شماست که خودش در جنگ حضور یافت و او شرافتمند و بزرگوار و قهرمان و شجاع است. پس وقتی او جان بزرگوارش را از جنگ پنهان نمی دارد چگونه شما بر جان خود بخل می ورزید؟! پس در این کار او را سرمشق و الگوی خود قرار دهید. اهل اصول از این آیه چنین برداشت کرده اند که کارهای پیامبر حجت است، و اصل بر این است که او در احکام الگو و سرمشق امت خویش می باشد، مگر احکامی که دلیل شرعی بر این دلالت نماید که آن احکام مختص و ویژه پیامبر می باشند. و الگو بر دو نوع است: یکی الگوی نیک و دیگری الگوی بد. پس سرمشق و الگوی نیک در پیامبر است، کسی که او را الگوی خویش قرار دهد راهی را در پیش گرفته است که او را به کرامت الهی می رساند ، و راه راست همان است. و اما اگر کسی غیر از او را به الگو بگیرد و با پیامبر مخالف باشد چنین الگویی ، الگوی بد است. همانند گفته مشرکین که هنگامی که پیامبران آنها را دعوت دادند تا از پیامبران الگوبرداری نمایند، گفتند:« إِنَّا وَجَدنَآ ءَابَآءَنَا عَلَی أُمَّةِ وَإِنَّا عَلَی ءَاثَرِهِم مُّهتَدُونَ» بدون شک ما پدران خود را بر آیینی یافته ایم و با حرکت در مسیر آنها راه یافته خواهیم بود. و کسی می تواند از این الگوی نیکو الگو برداری نماید و به آن تاسی جوید که به خدا و پاداش روز قیامت امید داشته باشد. پس ایمان و ترسی که از خداوند دارد، و امیدواری اش به پاداش خدا و ترسش از عذاب الهی او را وادار می نماید تا به پیامبر تاسی بجوید و از او الگو برداری کند. آیه ی 22: وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا؛ و چون مؤمنان آن گروهها را دیدند ، گفتند : این همان چیزی است که خدا وپیامبرش به ما وعهد داده اند و خدا و پیامبرش راست گفته اند و جز به ایمان و تسلیمشان نیفزود. وقتی حالت منافقان را به هنگام ترس و خطر بیان نمود، حالت مومنان را نیز بیان کرد و فرمود: « وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ» و هنگامی که مومنان لشکرها را دیدند، و هرکدام در جایگاه خود قرار گرفت و ترس و هراس به پایان رسید، گفتند:« هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ» این چیزی است که خدا و پیامبرش به ما وعده داده اند، آن جا که خدا می فرماید:« أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَّنَةَ وَلَمَّا یَأتِکُم مّثَلُ الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَّسَّتهُمُ البَأسَآءُ وَالضَّرَّآءُ وَزُلزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذینَ ءَامَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصرُاللَّهِ أَلَآ إِنَّ نَصرَاللَّهِ قَریِبُ» آیا پنداشته اید که وارد بهشت شوید و هنوز مانند آنچه که بر کسانی که پیش از شما بوده ا ند آمد بر شما نیامده است؟! و سختی ها آنها را فرا گرفت و متزلزل شدند تا اینکه پیامبر و کسانی که همراه او بودند، گفتند:« یاری خدا کی می آید؟!» هان آگاه باشید! بی گمان یاری و مدد خدا نزدیک است. « وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ» و خدا و پیامبرش راست گفته اند، ما آنچه را که به آن خبر داده شده بودیم مشاهده کردیم، « وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا» و این سختی ها جز ایمان در قلب هایشان و تسلیم شدن با اعضا و جوارح و فرمانبرداری از دستور خدا به آنها نیافزود. آیه ی 23: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا؛ از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خوددگرگون نکرده اند. وقتی بیان نمود که منافقان با خدا عهد بستند که در جنگ پشت نخواهند کرد سپس این عهد را شکستند وفاداری مومنان را بیان کرد و فرمود:« مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ» از مومنان کسانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته اند وفا می نمایند و آن را به طور کامل انجام می دهند پس آنها جان خویش را در راه جلب خشنودی خدا فدا می کنند و آن را در راه فرمانبرداری ِ او سپر می نمایند. « فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ» برخی از ایشان به خواسته خود رسیده اند و حقی را که بر آنان بوده ادا کرده اند و در راه خدا شهید شده اند، یا در حالی با مرگ طبیعی مرده اندکه حق خدا را کاملا ادا نموده اند. « وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ» و برخی منتظرند تا پیمان و حقی را که بر آنهاست کامل گردانند، و چنین کسانی برای انجام دادن وظیفه وحقی که بر آنهاست و برای وفا کردن به پیمانی که بسته اند در حرکت و تکاپو و تلاشند و به امید وفا کردن به پیمان خویش تلاش می نمایند.« وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» و پیمان و عهدی را که با خدا بسته اند تغییر نداده اند، بلکه آنها همواره و همیشه برعهد و پیمان خدا پایبند هستند و از آن منحرف نمی شوند و تغییرش نمی دهند. پس اینها مردان حقیقی هستند و دیگران فقط ظاهر و سیمایشان مردانه است ولی صفات و ویژگی هایشان ناقص می باشد. آیه ی 24: لِیجْزِی اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا؛ تا خدا راستگویان را به سبب راستی گفتارشان پاداش دهد و منافقان را اگر خواهد عذاب کند یا توبه آنها را بپذیرد ، که خدا آمرزنده و مهربان است. « لِیجْزِی اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ» تا خداوند کسانی را که در گفتار و حالات و رفتارشان با خدا راستگو هستند و ظاهرشان با باطن و درونشان یکسان است به خاطر راستی شان پاداش بدهد. خداوند متعال می فرماید:« هَذَا یَومُ یَنفَعُ الصَّدِقینَ صِدقُهُم لَهُم جَنَّتُ تَجرِی مِن تَحتِها الأَنهَرُ خَلِدینَ فِیهَآ أَبَدَا» این روزی است که به راستگویان راستی شان فایده می دهد، برای آنان باغ هایی است که از زیر درختان آن رودها روان است و آنان در آن جاویدانه اند. آزمایشات و سختی هایی که ما مقدر کرده و پیش آورده ایم برای آن است تا راستگو از دروغگو مشخص گردد، و خداوند راستگویان را به خاطر راستی شان پاداش دهد، « وَیعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء» و تا منافقان را که دل ها و اعمالشان به هنگام پیش آمدن سختی ها تغییر کرد و به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا نکردند اگر بخواهد عذاب بدهد. به این صورت که هدایت و رهیابی آنها را نمی خواهد ، زیرا می داند در اینها خیری وجود ندارد، بنابراین به آنها توفیق هدایت نمی دهد. « أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ» یا آنها را توفیق دهد تا توبه نمایند و بازگردند. و صیغه ی غالب بر بخشندگی خدای بخشنده همین است. بنابراین آیه را با دو نام از نام هایش که بر آمرزش و فضل و نیکوکاری دلالت می نمایند به پایان رساند. پس فرمود:« إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا» بی گمان خداوند گناهان کسانی را که بر خود زیاده روی کرده اند اگر توبه نمایند می آمرزد، گرچه گناهان زیادی انجام داده باشند. « رَّحِیمًا» و خداوند نسبت به آنان مهربان است و آنها را توفیق توبه عطا می کند. سپس توبه شان را می پذیرد و گناهانی را که کرده اند می پوشاند. آیه ی 25: وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ كَفَرُوا بِغَیظِهِمْ لَمْ ینَالُوا خَیرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزًا؛ خدا کافران کینه توز را باز پس زد اینان به هیچ غنیمتی دست نیافتند و، در کارزار مؤمنان را خدا بسنده است زیرا خدا پرتوان و پیروزمند است. خداوند کافران را ناکام بازگرداند و نتوانستند به چیزی دست یابند که بر آن آزمند بودند، و خشمگین بودند و باور قطعی داشتند که پیروز خواهند شد. لشکریان زیاد و تجزبشان آنان را مغرور کرده بود و آنها به لشکر و ساز و برگ جنگی خود شادمان بودند، اما خداوند باد تندی را بر آنها فرستاد که خیمه هایشان را از جا برکنکد و در مراکز آنها اضطراب و تزلزل پدید آورد و دیگ هایشان را واژگون کرد و خداوند ترس را در دل هایشان انداخت و آنها با دلی لبریز از خشم بازگشتند. و این از یاری و مدد خداوند است که بندگانش را بدان یاری می نماید. « وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ» و خداوند با فراهم کردن اسباب عادی و قَدَری مومنان را در کار جنگ کفایت کرد، و آنها را از جنگ بی نیاز ساخت، « وَكَانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزًا» و خداوند توانا و چیره است و هیچ کس با او در نمی افتد مگر اینکه مغلوب می گردد و شکست می خورد، و هیچ کس از او یاری نمی خواهد مگر اینکه پیروز می شود. و هر کاری را که بخواهد انجام می دهد. و توانایی اهل قدرت سودی به آنان نمی بخشد مادامی که خداوند آنها را با قدرت خویش یاری نکند. آیه ی 26: وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَیاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا؛ از اهل کتاب آن گروه را که به یاریشان برخاسته بودند از قلعه هایشان فرود آورد و در دلهایشان بیم افکند گروهی را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید. « وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَیاصِیهِمْ» و خداوند کسانی از اهل کتاب یعنی یهودیان را که لشکرهای کافران را یاری کردند از قلعه هایشان پایین آورد در حالی که شما بر آنها غالب شدید، و تحت فرمان و قدرت اسلام درآورده شدند. « وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» و در دل هایشان ترس و هراس انداخت پس نتوانستند با مسلمان ها بجنگند بلکه تسلیم شدند و فروتنی و کرنش کردند. « فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا» پس مردان جنگی آنها را کشتید و زنان و کودکانشان را به اسارت گرفتید. آیه ی 27: وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرًا؛ خدا زمین و خانه ها و اموالشان و زمینهایی را که بر آنها پای ننهاده ایدبه شما واگذاشت و خدا بر هر کاری تواناست. « وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا » و سرزمین و خانه ها و اموال آنان و زمینی را که بدان گام ننهاده بودیدی به عنوان غنیمت به شما داد. و سرزمینی را به شما داد که قبلا به خاطر شرافت و جایگاهش، و چون به نزد اهالی آن عزیز بود قدرت گام نهادن در آن را نداشتید و خداوند شما را بر آن مسلط کرد واهالی آن را خوار گردانید و مال هایشان را به غنیمت گرفتید و آنان را کشتید و به اسارت درآوردید. « وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرًا» و خداوند بر هر چیزی تواناست؛ هیچ چیزی او را درمانده نمی کند و از قدرت و توانایی خویش آنچه را خواست به شما داد. این گروه از اهل کتاب یهودیان بنی قریظه بودند که در روستایی خارج از مدینه که زیاد از مدینه دور نبود زندگی می کردند و پیامبر (ص) وقتی به مدینه آمد با آنها پیمان بست و با آنها صلح کرد پس پیامبر (ص) با آنها نجنگید و آنان نیز با او نجنگیدند و آنها بر دین خود باقی ماندند و هیچ چیزی از امور آنها تغییر نکرد. پس در جنگ خندق لشکریان زیادی را که برای جنگ با پیامبر به هم پیوسته بودند دیدند و تعداد اندک مسلمان ها را مشاهده نمودند و گمان بردند که به زودی این لشکریان زیاد پیامبر و مومنان را نابود و ریشه کن خواهند کرد، نیز سخنان فریبنده برخی از سرانشان آنها را بر آن داشت تا پیمانی را که با پیامبر بسته بودند بشکنند پس آنها عهد خود را شکستند و مشرکان را در جنگ با پیامبر یاری دادند. وقتی خداوند مشرکین را خوار گرداند پیامبر (ص) به پیکار با آنها پرداخت پس آنان را در قلعه هایشان محاصره کرد. و آنها به داوری سعد بن معاذ(رضی الله عنه) راضی شدند و سعد در مورد آنها چنین حکم کرد که مردان جنگجویشان کشته شوند و فرزندانشان به اسارت در آیند و مال هایشان به غنیمت گرفته شود. پس خداوند نعمت خویش را بر پیامبر و مومنان تکمیل و فراوان گردانید و با خوار نمودن دشمنانشان و کشتن برخی و به اسارت گرفتن عده ای دیگر آنها را شاد گرداند و خداوند همیشه در حق بندگان مومن خویش لطف دارد. آیه ی 29-28: یا أَیهَا النَّبِی قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَینَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا ؛ ای پیامبر ، به زنانت بگو : اگر خواهان زندگی دنیا و زینتهای آن ، هستیدبیایید تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نیکو رهایتان کنم . وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا؛ و اگر خواهان خدا و پیامبر او و سرای آخرت هستید ، خدا به نیکوکارانتان پاداشی بزرگ خواهد داد. هنگامی که زنان پیامبر به او رشک بردند ، و همگی با هم متحد شدند و از ایشان نفقه و لباس درخواست کردند، درخواستِ آنان طوری بود که برای پیامبر (ص) ممکن نبود که در هر وقت و شرایطی بتواند خواسته ی آنان را برآورده سازد، و آنان نیز یکپارچه و به صورت دسته جمعی بر خواسته خود مصّر بودند. این بر پیامبر دشوار آمد تا جایی که سوگند خورد یک ماه نزد آنها نرود. پس خداوند خواست تا کار را بر پیامبرش آسان بگرداند و مقام همسرانش را بالا ببرد و هرچیزی را که پاداش آنها را کم نماید از آنها دور سازد. پس به پیامبرش فرمان داد تا به زنان خود اختیار دهد، بنابراین فرمود:« یا أَیهَا النَّبِی قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِینَتَهَا» اگر شما فقط دنیا و زرق و برق آن را می خواهید و به آن خوشنود می شوید و به خاطر فقدانش خشمگین می گردید پس اگر شما چنین حالتی دارید من به شما نیازی ندارم. « فَتَعَالَینَ أُمَتِّعْكُنَّ و بیایید شما را از آنچه نزد خود دارم از متاع دنیا بهره مند سازم، « وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» و بدون ناراحتی و خشم بر یکدیگر و ناسزاگویی بلکه با سعه صدر قبل از آن که وضعیت به جای نامناسبی برسد از شما جدا شوم. « وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ» و اگر خدا و پیامبر و سرای آخرت را می خواهید، اگر این چیزها مراد و مقصود شماست، و هرگاه خدا و پیامبر و بهشت را به دست آورید به راحتی و سختی زندگانی دنیا توجه نخواهید کرد و به آنچه پیامبر دارد قانع می شوید، و آنچه را که تهیه اش دشوار است از او طلب نمی کنید. « فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا» بی گمان خداوند برای نیکوکارانتان پاداش بزرگی آماده ساخته است. و پاداش و مزد در صورتی است که نیکوکار باشید، چون نیکوکاری پاداش آخرت را به دنبال دارد. و آنها فقط به خاطر اینکه همسران پیامبر هستند مستحق پاداش نخواهند بود، زیرا این بدون نیکوکاری کافی نیست. پس پیامبر به آنها اختیار داد و همه آنان خدا و پیامبر و سرای آخرت را انتخاب کردند و هیچ یک از آنها گزینه ای دیگر را انتخاب نکرد. خداوند از همه آنها خشنود و راضی باد. و این مخیر کردن چند فایده دارد: 1- عنایت و توجه خداوند به پیامبرش، و اینکه راضی نبود در وضعیتی قرار بگیرد که مطالبات و خواسته های همسرانش موجبات فشار بر وی و اذیت و آزار او را فراهم کند. 2- پیامبر (ص) وقتی به آنها حق انتخاب داد از تبعات حقوق همسران معاف شد، به گونه ای که اختیار داشت و هرگاه می خواست به آنها می داد و اگر می خواست نمی داد.« مَّا کَانَ عَلَی النَّبِیِ مِن حَرَجِ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» برپیامبر هیچ گناهی نیست در آنچه خداوند برای او مقّرر داشته است. 3- منّزه داشتن پیامبر از زنانی که دنیا را بر خدا و پیامبر و جهان آخرت ترجیح می دهند. 4- سالم ماندن همسرانش از گناه و از دست زدن به آنچه خدا و پیامبرش را خشنود می نماید. زیرا با دادن اختیار به آنان، خداوند متعال عدم رضایت آنان را از پیامبر منتفی ساخت؛ عدم رضایتی که موجب عدم رضایت پیامبر از آنان می شد، و خشم و عدم رضایت پیامبر موجب می شد خداوند پروردگار ناراضی گردد، و عدم رضایت پروردگار از کسی یا کسانی موجب سزای آنان می شود. 5- تصریح به والا بودن مقامشان و بیان همت بلند آنها که خدا و پیامبر و جهان آخرت را مراد و مقصود دانسته و آن را بر دنیا و کالای آن برگزیدند. 6- این انتخاب موجب شد تا آنان به بهترین مقام های بهشت برسند و در دنیا و آخرت همسران پیامبر باشند. 7- زنان او متناسب با شان او (ص) هستند، زیرا او کاملترین انسان است و خداوند خواست که زنانش نیز کامل و پاکیزه باشند:« الطَّیِبَتُ لِلیبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلَّطّیِبَتِ» زنان پاکیزه برای مردان پاکیزه هستند، و مردان پاکیزه برای زنان پاکیزه. 8- این انتخاب نشانه قناعت می باشد و قناعت موجب آرامش خاطر. و آزمندی از زنان پیامبر دور شد و ناخشنودی را که باعث پریشانی و ناراحتی می شود از آنها دور ساخت. 9- همسریِ پیامبر سبب چندین برابر شدن پاداش آنها گشت و آنان در مقامی قرار گرفتند که هیچ زنی به آن مقام نمی رسد. بنابراین فرمود: « یا نِسَاء النَّبِی». آیه ی 31-30: یا نِسَاء النَّبِی مَن یأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَینَةٍ یضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرًا ؛ ای زنان پیامبر ، هر کس از شما مرتکب کار زشت در خور عقوبت شود ، خدا عذاب او را دو برابر می کند و این بر خدا آسان است. وَمَن یقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَینِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِیمًا؛ و هر کس از شما که به فرمانبرداری خدا و پیامبرش مداومت ورزد و، کاری شایسته کند ، دوبار به او پاداش دهیم و برای او رزقی کرامند آماده کرده ایم. وقتی زنان پیامبر، خدا و پیامبرش و سرای آخرت را انتخاب کردند بیان فرمود که پاداش آنها دو برابر خوا هد بود. نیز فرمود: اگر مرتکب گناهی شوند کیفر و گناه آنها دو برابر است تا بیشت تر از گناه بپرهیزند و بیش تر سپاس خدا را به جای آورند، بنابراین کیفر هرکس از آنها را اگر مرتکب گناهی شود دو برابر قرار داد. « وَمَن یقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صًَالِحا» و هرکس از شما که از خدا و پیامبرش اطاعت کند و کار شایسته انجام دهد، چه کم باشد چه زیاد، « نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَینِ» پاداش او را دو برابر پاداش دیگران می دهیم، « وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِیمًا» و برای او روزی و نعمت ارزشمندی که همانا بهشت است فراهم می سازیم. و زنان پیامبر از خدا و پیامبرش اطاعت کردند و کار شایسته انجام دادند از این رو معلوم است که مستحق پاداش بیکران خدا می باشند. آیه ی 34-32: یا نِسَاء النَّبِی لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ؛ ای زنان پیامبر ، شما همانند دیگر زنان نیستید ، اگر از خدا بترسید پس به نرمی سخن مگویید تا آن مردی که در قلب او مرضی هست به طمع افتد و سخن پسندیده بگویید. وَقَرْنَ فِی بُیوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا ؛ و در خانه های خود بمانید و چنان که در زمان پیشین جاهلیت می کردند، ،زینتهای خود را آشکار مکنید و نماز بگزارید و زکات بدهید و از خدا وپیامبرش اطاعت کنید ای اهل بیت ، خدا می خواهد پلیدی را از شما دورکند و شما را چنان که باید پاک دارد. وَاذْكُرْنَ مَا یتْلَى فِی بُیوتِكُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا؛ آنچه را در خانه هایتان از آیات خدا و حکمت تلاوت می شود ، یاد کنید ،که خدا باریک بین و آگاه است. « یا نِسَاء النَّبِی لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیتُنَّ» ای زنان پیامبر! شما مثل هیچ یک از زنان عادی نیستید اگر از خدا بترسید، زیرا با تقوای الهی مقامتان از زنا دیگر بالاتر می رود و هیچ زنی به مقام شما نمی رسد. پس تقوا را با رعایت ارکان آن کامل گردانید. بنابراین آنها را راهنمایی کرد تا وسیله هایی را که سبب کار حرام می شوند از میان بردارند و فرمود:« فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» و به هنگام سخن گفتن با مردان صدای خود را نرم و نازک نکنید، « فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» که آن گاه کسی که در دل او بیماری شهوت زنا است به طمع می افتد، چون او آماده و منتظر کوچک ترین چیزی است که وی را تحریک کند، چرا که دل او سالم نیست، زیرا دلی که سالم باشد به آنچه خدا حرام نموده است علاقمند نیست و کمتر اسباب و وسایلی او را تحریک می کند، چرا که دل او پاک و سالم است. به خلاف کسی که دلش بیمار است، چنین کسی مانند فردی که دلش سالم است تحمل ندارد و کوچک ترین سببی او را به کار حرام وامی دارد و دعوتش را اجابت می کند و از خواسته اش سرپیچی نمی نماید. این دلیلیاست بر اینکه وسیله ها حکم اهداف و مقاصد را دارند. نرمی گفتار و صدا در اصل کار جایزی است اما وقتی که وسیله ای برای کار حرام باشد ازآن منع شده است، بنابراین برای زن شایسته است به هنگام سخن گفتن با مردان صدایش را نرم و نازک نکند. وقتی آنها را از نرمی گفتار نهی کرد شاید کسی گمان بَرَد که باید به درشتی و تندی سخن بگویند، پس این توّهم را دفع نمود و فرمود: « وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا » و سخنی شایسته بگویند. یعنی سخنی که درشت و تند نباشد و فرمود:« فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» و نگفت: « فَلَا تَلِنَّ بِالقَول» چون آنچه از آن نهی شده سخنی نرمی است که همراه با فروتنی و انقیاد زن برای مرد باشد، و چنین حالت و سخنی مرد را وادار می کند تا به او چشم طمع بدوزد. به خلاف کسی که سخنی نرم بگوید که در آن فروتنی نباشد بلکه این سخن با اینکه نرم است نشانگر عزت گوینده است و طرف را مغلوب می نماید و در او طمع نمی ورزد. بنابراین خداوند پیامبرش را به خاطر مهربانی و ملایمتی که داشت ستوده است، پس فرمود:« فَبِمَا رَحمَةِ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم» به سبب رحمتی از جانب خدا برای آنها نرم و مهربان شدی. و به موسی و هارون فرمود:« اذهَبَآ إلَی فِرعَونَ إِنَّهُ طَغَی، فَقُولا لَهُ قَولَاَ لَّیِّنَاَ لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَو یَخشَی» بروید نزد فرعون چرا که او سرکشی کرده است. پس با او به نرمی سخن بگویید شاید پند پذیرد یا بترسد. و این بخش از آیه:« فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» ضمن اینکه دستوری است مبنی بر اینکه انسا باید پاکدامن باشد ، و زنان و مردان پاکدامن مورد ستایش قرار گرفته و از نزدیک شدن به زنا نهی شده اند، نیز بر این دلالت می نماید که برای بنده شایسته است هرگاه این حالت را در خودش یافت که با دیدن یا شنیدن سخن کسی که مورد پسندش می باشد بر انجام کار حرام تحریک می شود و احساس کرد که انگیزه های طمع ورزی او را به سوی حرام سوق می دهد باید بداند که این احساس یک بیماری است، از این رو باید برای تضعیف و از بین بردن و قطع کردن خاطره های زشت بکوشد و با نفس خود مبارزه نماید تا آن را از این بیماری خطرناک نجات بخشد و از خداوند بخواهد که او را محافظت نماید و به او توفیق دهد. و این از زمره پاکدامنی است که به آن امر شده است. « وَقَرْنَ فِی بُیوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الْأُولَى» و در خانه هایتان بمانید، این برایتان بهتر است و مانند اهل جاهلیت پیشین که دانش و دینی نداشتند آرایش نکنید و زیاد از خانه بیرون نروید و همه اینها برای دور کردن شر و اسباب آن است. وقتی آنها را به طور کلی به پرهیزگاری فرمان داد به جزئیاتی از آن نیز پرداخت، چون زنان به آن نیاز دارند و نیز آنها را به فرمانبرداری دستور داد به ویژه به برپای داشتن نماز و پرداختن زکات؛ دو عبادتی که هرکس به ناچار به آن ها نیاز دارد و بزرگترین عادت محسوب می شوند، که در نماز اخلاص برای خداوند انجام می گیرد و با پرداختن زکات به بندگان نیکی می شود. سپس آنها را به طور کلی به اطاعت فرمان داد و فرمود:« وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. هر امر و فرمانی که خدا و پیامبر داده اند خواه فرمان واجب باشد یا فرمان مستحب در اطاعت از خدا و پیامبرش داخل است. « إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا» جز این نیست که خداوند وقتی شما را به این چیزها فرمان می دهد و از چیزهایی نهی می کند برای آن است تا پلیدی و بدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملا پاک گرداند. یعنی حمد و سپاس خداوند را به خاطر این اوامر و نواهی به جای آورید که شما را از مصلحت و فایده آن آگاه کرده است. و این اوامر و نواهی برای شما فایده و مصلحت محض هستند و خداوند با این دستورات نخواسته است بر شما تنگی و مشقّتی بیاورد، بلکه برای آن است تا پاکیزه گردید و اخلاق و رفتارتان پاک شود، و اعمالتان درست و خوب گردد و به سبب آن پاداشتان بیشتر و بزرگ شود. و هنگامی که آنان را به انجام کارها و ترک کارهایی امر نمود، به آنان دستور داد که به علم اندوزی بپردازند، و راه آن را برایشان بیان نمود، پس فرمود:« وَاذْكُرْنَ مَا یتْلَى فِی بُیوتِكُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ» منظور از آیات خدا قرآن است، و حکمت، اسرار قرآن و یا سنّت پیامبر می باشد. و زنان را فرمان داد تا آن را یاد کنند و این شامل ذکر و یاد کردن کلمات قرآن می شود که با تلاوت آن انجام می گیرد نیز معانی آن را شامل می شود که با تدبر و تفکر در آن و استنباط احکام و حکمت های آن انجام می گردد. نیز شامل ذکر ِ عمل کردن به آن هم می گردد. « إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا» همانا خداوند باریک بین آگاه است و سرایر و پنهانی های امور را می بیند و آنچه را در آسمان ها و زمین پنهان است و کارهایی را که آشکار یا پنهان هستند می داند. باریک بین و مطلع بودند خداوند این را می طلبد که آنها کارها را خالصانه برای خدا به انجام رسانند و اعمال را به صورت پنهانی انجام دهند. نیز از آنجا که خداوند باریک بین آگاه است جزا و سزای اعمال را می دهد. و یکی از معانی« لطیف» این است که خداوند بنده اش را به طرق مخفی و غیرمحسوس به سوی خیر و خوبی پیش می برد و از شر و بدی محافظت می نماید، و رزق و روزی را از جایی به او می رساند که خودش نمی داند، و اسبابی را به او نشان می دهد که نفس آدمی از آنها نفرت دارد، اما راه رسیدن به بالاترین مقام ها را برای او هموار می سازد. آیه ی 35: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ ؛ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِینَ اللَّهَ كَثِیرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ؛ خدا برای مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و، مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوی و زنان راستگوی و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خدای ترس و زنان خدای ترس و مردان صدقه دهنده وزنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانی که شرمگاه خود را حفظ می کنند و زنانی که شرمگاه خود حفظ می کنند و مردانی که خدا رافراوان یاد می کنند و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند ، آمرزش و مزدی بزرگ آماده کرده است. وقتی خداوند پاداش زنان پیامبر (ص) را بیان کرد و کیفر آنها را چنانچه از فرمان خدا سرپیچی کنند نیز ذکر نمود و فرمود آنها مانند هیچ یک از زنان دیگر نیستند، از دیگر زنان نیز سخن به میان آورد. و از آنجا که حکم آنها و حکم مردان یکی است، فرمود:« إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ» زنان و مردان مسلمان که شرایع ظاهری را به جای آورند، « وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ» و زنان با ایمان و مردان با ایمان. در این جا منظور امور باطنی از قبیل عقاید قلبی و اعمال آن است. « وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ» و زنان و مردان فرمانبرداری که فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت می کنند. « وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ» و مردان و زنانی که در گفتار و کردارشان راستگو هستند. « وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ» و مردان و زنانی که در برابر سختی ها و مصیبت ها بردباری می ورزند، « وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ» و مردان و زنانی که در همه حالات فروتن هستند به ویژه در عبادت هایشان و به خصوص در نمازهایشان، « وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ» و مردان و زنانی که صدقه های فرض و نفل را می دهند، « وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ» و مردان و زنانی که روزه های فرض و نفل را می گیرند، « وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ» و مردان و زنانی که شرمگاه های خود را از زنا و مقدّمات آن حفظ می کنند، « وَالذَّاكِرِینَ اللَّهَ كَثِیرًا وَالذَّاكِرَاتِ» و مردان و زنانی که خدا را زیاد یاد می نمایند و در بیشتر اوقات خدا را یاد می کنند به خصوص اوقات اذکار مانند اذکار صبح و شام و اذکارِ پس از نمازهای فرض. « أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم» خداوند برای کسانی که دارای چنین صفات زیبایی هستند؛ صفاتی که برخی اعتقادات و اعمال قلب هستند و برخی اعمال اعضا و جوارح؛ و گفته هایی هستند که از زبان بیرون آمده و فایده شان به خود و دیگران می رسد، کسانی که این اعمال را انجام می دهند و به انجام کارهای خیر می پردازند و از کارهای بد دوری می کنند، تمام دین را انجام داده اند، چرا که داشتن این صفات چکیده اسلام و ایمان و احسان است. « مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا» خداوند به پاداش کارشان گناهانشان را می آمرزد، چون نیکی ها، بدی ها را از بین می برند و به آنها پاداش بزرگی می دهد که اندازه آن را هیچ کس جز ذات خدا نمی داند؛ پاداشی که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی اخبار حقیقی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است . از خداوند می خواهیم که ما را از چنین کسانی بگرداند. آیه ی 36: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا ؛ هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کاری حکمی ، کردند آنها را در آن کارشان اختیاری باشد هر که از خدا و پیامبرش نافرمانی کند سخت در گمراهی افتاده است. « وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ» شایسته و سزاوار فرد مومن نیست جز اینکه به سوی خشنودی خدا و پیامبرش بشتابد و از ناخشنودی خدا و پیامبرش بپرهیزد و باید دستورات خدا و رسول را اطاعت نماید و از آنچه خدا و پیامبرش نهی کرده اند بپرهیزد. بنابراین شایسته و سزاوار هیچ مرد و زن مومنی نیست، « إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا» که هرگاه خدا و پیامبرش در کاری حکم نمودند و دستور صادر کردند، « أَن یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» برای خودشان در آن کار اختیاری قایل شوند که آن را انجام دهند یا نه؟ بلکه مردان و زنان مومن می دانند که پیامبر برای آنان از خودشان مهر و عطوفت بیشتری دارد، پس مومن امیال خود را مانعی بین خود و دستور خدا و پیامبرش قرار نمی دهد. « وَمَن یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا » و کسی که از دستورات خدا و پیامبرش سرپیچی کند به گمراهی کاملا آشکاری گرفتار می گردد چون او راه راست را که انسان را به سرای بهشت می رساند رها کرده و به راهی روی آورده است که انسان را به عذاب دردناک می رساند. پس نخست این را بیان نمود که آنچه باعث می شود تا انسا با فرمان خدا و پیامبرش مخالفت نورزد ایمان است. سپس به بیان چیزی پرداخت که انسان را از نافرمانی باز می دارد و آن برحذر بودن از گرفتار شدن به گمراهی است که گمراه شدن نشانه گرفتار آمدن به عذاب و کیفر است. آیه ی 37: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیهِ أَمْسِكْ عَلَیكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَی لَا یكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ؛ و تو ، به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نیز نعمتش داده بودی ،، گفتی : زنت را برای خود نگه دار و از خدای بترس در حالی که در دل خودآنچه را خدا آشکار ساخت مخفی داشته بودی و از مردم می ترسیدی ، حال آنکه خدا از هر کس دیگر سزاوارتر بود که از او بترسی پس چون زید از او حاجت خویش بگزارد ، به همسری تواش در آوردیم تا مؤمنان را در زناشویی بازنان فرزند خواندگان خود ، اگر حاجت خویش از او بگزارده باشند ، منعی نباشد و حکم خداوند شدنی است. سبب نزول این آیه آن بود که خداوند خواست یک قانون کلی را برای مومنان تشریع نماید و آن اینکه پسر خواندگان در حکم فرزندان حقیقی نیستند و هرکس فردی را پسر خوانده خود قرار دهد اگر پسر خوانده همسرش را طلاق داد پدر خوانده اش می تواند با همسرش ازدواج کند. ازدواج نکردن با همسران پسر خوانده ها از اموری بود که مردم بدان عادت کرده بودند و این سنت جز با یک رخداد بزرگ از میان نمی رفت، بنابراین خداوند خواست تا پیامبر این دستور را با زبان تبلیغ کند و عملا نیز چنین کاری را انجام دهد. و هرگاه خداوند بخواهد کاری را انجام دهد برای آن سببی قرار می دهد. « زید بن حارثه» زید بن محمّد خوانده می شد، و پیامبر (ص) او را پسرخوانده اش قرار داده بود، بنابراین او را به پیامبر نسبت می دادند تا اینکه این آیه نازل شد: « ادعُوهُم لِأَبَآئِهِم» آنها را به پدرانشان نسبت دهید. از آن وقت به او گفته می شد « زید بن حارثه». زید با زینب بنت جحش دختر عمّه پیامبر (ص) ازدواج کرد و پیامبر (ص) دلش می خواست اگر زید زینب را طلاق بدهد با او ازدواج نماید و خداوند چنین مقدر نمود که زید و زینب از همدیگر جدا شوند، پس زید به نزد پیامبر (ص) آمد و از او اجازه خواست که از زینب جدا شود. خداوند می فرماید:« وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیهِ» و آن گاه کسی که خدا با دادن نعمت اسلام به او انعام کرده بود و تو نیز با آزاد کردن و تعلیم دادنش به او لطف کرده بودی به نزد تو آمد و با تودرباره جدا شدن از همسرش مشورت کرد، پس تو با خیرخواهی به او گفتی چنین کاری نکند و فرمودی که صلاح تو در این نیست و مصلحت او را بر علاقه و میل خود ترجیح دادی با اینکه دلت می خواست با زینب ازدواج نمایی. پس به او گفتی:« أَمْسِكْ عَلَیكَ زَوْجَكَ» همسرت را برای خود نگاه دار. یعنی از او جدا نشود و در برابر رفتارش شکیبا باش، « وَاتَّقِ اللَّهَ» و در همه کارهایت و به خصوص در قضیه همسرت از خدا بترس چون تقوای الهی انسان را به صبر و بردباری وا می دارد، و بدان فرمان می دهد. « وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ» و در دل خود چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می سازد. و آنچه که پیامبر (ص) در دل خود پنهان کرده بود این بود که اگر زید او را طلاق دهد با وی ازدواج خواهد کرد. « وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» و به خاطر ترس از زبان مردم آنچه را که در دل داشتی آشکار نمی کردی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی، زیرا ترس از خداوند هر خیری را فراهم می آورد و آدمی را از هر شری باز می دارد . « فَلَمَّا قَضَى زَیدٌ مِّنْهَا وَطَرًا» پس وقتی زید به او بی علاقه شد و از وی جدا گردید و طلاقش داد، « زَوَّجْنَاكَهَا» زینب را به ازدواج تو در آوریم و این کار را برای امر مهّمی انجام دادیم« لِكَی لَا یكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیائِهِمْ» تا مشکلی برای مومنان در ازدواج با همسران پسرخواندگانش نباشد. چون آنها تو را می بینند که با همسر زید بن حارثه که قبلا به تو نسبت داده می شد ازدواج نمودی. از آنجا که این فرموده:« لِكَی لَا یكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیائِهِمْ» شامل همه حالات می گردد و بعضی از حالت ها وجود دارد که ازدواج کردن با همسر پسر خوانده جایز نیست و آن عبارت است از قبل از طلاق دادن و انقضای زمان عده ی زن لذا آن را مقید به این کرد که « إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا» زمانی مومنان می توانند با همسران پسرخواندگان خود ازدواج نمایند که پسرخواندگان همسران خود را طلاق دهند و عده ی آنان تمام گردد، و قبل از طلاق و انقضای عدّه چنین کاری جایز نیست. « وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»و فرمان خدا باید انجام گیرد و هیچ مانعی نمی تواند مانع انجام آن شود. در این داستان فواید و آموختنی هایی است که به برخی از آنها اشاره می کنیم: 1- ستایش زید بن حارثه از دو جهت؛ یکی اینکه خداوند در قرآن نام او را ذکر کرده است و جز او اسم هیچ صحابه ای در قرآن نیامده است. و اینکه خداوند خبر داده که به او نعمت داده است یعنی با بخشیدن نعمت اسلام و ایمان بر او انعام نموده است. و این شهادتی از جانب خداست مبنی بر این که زید در ظاهر و باطن مسلمان و مومن است، به این دلیل که خداوند این نعمت را به طور خاص برای وی ذکر می گرداند، و منظور از آن نعمت ویژه، نعمت اسلام و ایمان است، وگرنه ذکر این نعمت به طور خاص، هیچ لزومی نداشت. 2- برده ی آزاد شده که از نعمت آزادی برخوردار است، این نعمت از سوی کسی به او داده شده است که وی را آزاد نموده است. 3- جایز بودن ازدواج با همسر پسرخوانده همان طور که در این آیه به صراحت بیان گردید. 4- تعلیم و یاد دادن عملی از تعلیم قولی موثرتر است، به خصوص اگر تعلیم عملی همراه با تعلیم زبانی باشد که در این صورت «نورعلی نور» است. 5- اگر آدمی زنی دیگر غیر از همسر و کنیز و محارمش را در دل خود دوست بدارد چنانچه مرتکب کار نامشروعی نشود گناهی در آن نیست، حتی اگر این آرزو را داشته باشید که اگر همسرش او را طلاق بدهد با وی ازدواج می کند، به شرط اینکه برای جدایی آنها تلاش نکند چون خداوند خبر داده که پیامبر این را در دل خود پنهان داشت. 6- پیامبر(ص) به صورت آشکار و روشن پیام خدا را به مردم رسانده و همه آنچه را که به او وحی شده به مردم ابلاغ کرده است حتی این قضیه که در آن سرزنش شده است، و این دلالت می نماید که او پیامبر خداست و جز آنچه به سوی او وحی شده است نمی گوید و نمی خواهد خودش را بزرگ نماید. 7- فردی که با او مشورت می شود امین به حساب آمده و بر او لازم است که هرگاه در کاری با وی مشورت کردند باید آن گونه که برای طرف بهتر و مفیدتر است نظر بدهد. و چنانچه خود نیز در دلش خواسته ای داشته باشد باید مصلحت کسی را که از او مشورت خواست است مقدم بدارد. 8- هرگاه کسی از دیگری در مورد جدایی از همسرش مشورت خواست بهتر آن است که بگوید:« تا جایی که امکان بدارد همسرت را نگاه دار، چون ادامه زندگی از جدایی بهتر است». 9- باید ترس از خدا را بر ترس از مردم مقدّم داشت و ترس از خداوند اولی و سزاوارتر است. 10- فضیلت ام المومنین زینب رضی الله عنها که خداوند او را به نکاح پیامبر (ص) در آورد بدون اینکه خطبه ای خوانده شود و شاهدی در کار باشد. بنابراین زینب بر دیگر همسران پیامبر(ص) افتخار می کرد و می گفت: « شما را خانواده هایتان به ازدواج پیامبر در آوردند و مرا خداوند از بالای هفت آسمان به ازدواج پیامبر در آورد.» 11- زنی که شوهر دارد ازدواج با او جایز نیست و نباید برای ازدواج با وی تلاش کرد مگر اینکه شوهرش او را طلاق بدهد و عدّه اش تمام شود، چون قبل از تمام شدن عدّه ، زن وابسته به شوهر است. آیه ی 39-38: مَّا كَانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا؛ بر پیامبر در انجام دادن آنچه خدا بر او حلال کرده است حرجی نیست ، همچنان که خدا برای پیامبران پیشین نیز چنین سنتی نهاده بود و فرمان خدا فرمانی است بی هیچ زیاده و نقصان. الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا؛ کسانی که پیامهای خدا را می رسانند و از او می ترسند و از هیچ کس جز، اونمی ترسند ، خدا برای حساب کردن اعمالشان کافی است. این پاسخ طعنه کسانی است که به پیامبر (ص) طعنه می زنند و می گویند زنان زیادی گرفته است. و این طعنه ای است بی جا. پس خداوند فرمود:« مَّا كَانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» بر پیامبر در انجام آنچه خداوند برای او مقدر نموده است هیچ گناه و تقصیری نیست. یعنی ازدواج با این زنان را خداوند برای او جایز نموده است، همان گونه که برای پیامبران گذشته این کار را مباح کرده بود. بنابراین فرمود:« سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا» این سنت الهی در مورد پیامبران گذشته نیز جاری بوده است ، و فرمان خداوند همواره روی حساب و برنامه دقیقی است و باید انجام شود. « الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ» کسانی که پیام های خداوند را می رسانند، پس آنان آیات خدا و حجت ها و دلایل او را بر بندگان می خوانند و آنان را به سوی خدا دعوت می کنند، « وَیخْشَوْنَهُ» و فقط از او که شرکی ندارد می ترسند، « وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ» و از هیچ کس جز خداوند نمی ترسند. پس، از آنجا که ازدواج در میان پیامبران معصوم یک سنت بوده است پیامبرانی که وظیفه خود را به بهترین و کاملترین صورت انجام داده اند و آن عبارت از دعوت دادن مردم به سوی خدا و ترس از اوست، و این مقتضِ این است که انسان هرآنچه را که بدان دستور داده شده است انجام دهد و از هر امر ناجایزی پرهیز و دوری نماید پس چنین امری بیانگر آن است که به هیچ وجه در این قضیه نقص و اشکالی وجود ندارد. « وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا» و خداوند به عنوان حسابرس بندگانش و مراقب اعمالشان کافی است. و از این دانسته شد که نکاح و ازدواج از سنت های پیامبران است. آیه ی 40: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست او رسول خدا و خاتم پیامبران است و خدا به هر چیزی داناست. « مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ» ای امّت پیامبر! محمّد (ص) پدر هیچ کس از مردان شما نیست. پس قطع ارتباط نسبیِ زید بن حارثه از این باب است. از آنجا که این به شرطی که معنی بر ظاهر لفظ حمل گردد نفی شامل همه حالات بر می گردد، یعنی نه پدر حقیقی است و نه پدرخوانده کسی است و در گذشته بیان گردید که پیامبر پدر همه مومنان است و همسرانش مادران مومنان اند، پس برای اینکه این مطلب در عموم این نهی داخل نشود و فرمود:« وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ» بلکه او فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. یعنی مقام او مقامی است که باید از او اطاعت و پیروی شود و هدایت از طریق او حاصل گردد و بدان باور شود. و محبّت و دوستی او باید بر محبت و دوستی هرکسی مقدم باشد، زیرا پیامبر خیرخواه مومنان می باشد و چنان نسبت به آنان خیرخواه است که گویا پدرشان می باشد. « وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا» و خداوند بر هر چیزی آگاه است. یعنی علم و آگاهی او هرچیزی را احاطه کره است و او می داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد، و چه کسانی را فرستاده خویش بگرداند، و می داند که چه کسانی صلاحیّت برخورداری از فضل و لطف او را دارند. آیه ی 44-41: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، خدا را فراوان یاد کنید. وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا؛ و هر بامداد و شبانگاه تسبیحش گویید. هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِیخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا؛ اوست که خود و فرشتگانش بر شما درود می فرستند تا شما را از تاریکی به روشنی برند ، زیرا خداوند با مؤمنان مهربان است. تَحِیتُهُمْ یوْمَ یلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِیمًا؛ روزی که با او دیدار کنند درودشان این است : سلام و خدا برایشان ، پاداشی کرامند آماده کرده است. خداوند والامقام مومنان را فرمان می دهد تا بسیار او را ذکر نمایند، از قبیل گفتند: لا إله إلا اللّه، الحمدلله ، سبحان الله، الله اکبر، و هرگفتاری که سبب نزدیک شدن ِ به خداوند متعال گردد. و حداقل ایناست که انسان به اذکار صبح و شام و اذکاری که بعد از نمازهای پنجگانه و اذکاری که به هنگام رخدادها و در مناسبت های مختلف گفته می شوند پایبند باشد. و آدمی باید همیشه و در همه اوقات و در همه حالات به ذکر خدا پایبند باشد چون این عبادتی است که انجام دهنده اش را پیش می برد، و روح و روان او را آرام می کند و سبب محبت و معرفت خدا می گردد، و انسان را بر انجام کار خیر و یاری می کند تا زیانش را از گفتن سخن زشت باز دارد. « وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا» یعنی در اول روز و در آخر روز به تقدیس او بپردازید و پاکی او را بیان دارید چون این دو وقت دارای فضیلت و شرافت می باشند و در این دو وقت انجام دادن کار راحت است. « هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِیخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» یکی از مصادیق لطف و رحمت خدا نسبت به مومنان این است که آنها را می ستاید و بر آنان رحمت می فرستد. و نیز فرشتگان برای مومنان دعا می کنند که به سبب آن خداوند آنها را از تاریکی های گناهان و جهالت بیرون می آورد و به نور ایمان و به مرحله علم و عمل می رساند. پس این بزرگ ترین نعمتی است که خداوند به بندگان فرمان بردار بخشیده است؛ امری که مستدعی آن است که شکر این نعمت را به جای آورند و ذکر خداوند را به کثرت انجام دهند؛ خداوندای که به آنها لطف نموده و فرشتگانی را که عرش او را حمل می کنند، و بهترین فرشتگانی هستند، نیز فرشتگانی که پیرامون عرش را فرا گرفته اند مسخر کرده است تا پروردگارشان را به پاکی یاد کنند و برای مومنان طلب آمرزش نمایند. پس می گویند:« رَبَّنَا وَسِعتَ کُلَّ شَیِ ءِ رَّحمَةَ وَعِلمَاَ فَاغفِر لِلَّذینَ تَابُوا واتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقهِمِ عَذَاب الجَحیم، رَبَّنَا وَأدخِلهُم جَنَّتِ عَدنِ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِن ءَ ابَآئِهِم وَأَزوَجِهِم وَذُرّیتَهِم إِنَّک إَنتَ العَزیزُ الحَکِیمُ ، وَقِهِم السَّیئَاتِ وَمَن تَق السَّیِئّاتِ یَومِئِذِ فَقَد رَحِمتَهُ وَذَلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیِمُ» پروردگارا! رحمت و علم و آگاهی تو هرچیزی را به صورت گسترده فرا گرفته است، پس کسانی را که توبه کرده و از راه تو پیروی نموده اند بیامرز، و آنان را از عذاب جهنّم نجات بده. پروردگارا! آنها و کسانی از پدران و همسران و فرزندانشان که صالح بوده اند به باغ های بهشتی وارد کن که به آنان وعده داده ای. بی گمان تو توانا و با حکمت هستی. و آنان را از بدی ها دور بدار و هرکس را در این روز از بدی ها و شرها دور بداری به راستی که بر او رحم نموده ای، و این رستگاری بزرگ است. پس این رحمت و نعمتی است که خداوند در دنیا به آنها داده است. و امّا رحمت خداوند بر آنها در آخرت بزرگ ترین رحمت و برترین پاداش است و آن این است که به خشنودی پروردگار و سلام گفتنش بر آنان و شنیدن سخن بزرگ او و دیدن چهره زیبایش و به دست آوردن پاداش بزرگش دست می یازند؛ پاداشی که ماهیّت و مقدار آن را جز خداوندی که آن را به آنها بخشیده است کسی نمی داند. بنابراین فرمود:« تَحِیتُهُمْ یوْمَ یلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِیمًا» درودشان در روزی که او را ملاقات می کنند سلام است. و برای آنان پاداشی ارزشمند فراهم دیده است. آیه ی 48-45: یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا؛ ای پیامبر ، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی. وَدَاعِیا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا؛ و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی ، و چراغی تابناک باشی. وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِیرًا؛ و مؤمنان را بشارت ده که از سوی خدا برایشان فضیلتی بزرگ آمده است. وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِیلًا؛ از کافران و منافقان اطاعت مکن و آزارشان را واگذار و بر خدا توکل کن ،که خدا کارسازی را بسنده است. چیزهایی که خداوند پیامبرش را به آن توصیف کرده است مقصود و چکیده و اصول رسالت او می باشند که به ایشان اختصاص داده شده اند و آن پنچ چیز می باشند: یکی اینکه « شَهِدَاَ» پیامبر بر کارهای خیر و شری که امّت انجام می دهد گواه است، همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُم شَهیِداَ» تا شما بر مردم گواه باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد. « فَکَیفَ إِذَا جِئنَا مِن کُلِّ أُمَّةِ بَشَهیدِ وَجِئنَا بِکَ عَلَی هَوُلَآءِ شَهیدَاَ» پس چگونه خواهد بود آن گاه که از هر امّتی گواهی بیاوریم و تو را بر اینها به عنوان گواه بیاوریم. پس ایشان (ص) گواهی مقبول و عادل می باشند. دوّم و سوّم « وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» پیامبر مژده دهنده و بیم دهنده می باشد، این مستلزم آن است که پیامبر آنچه مردم را به آن مژده می دهد و یا مردم را از آن می ترساند، و اعمالی که سبب مژده یا ترس می شوند بیان کند. پس کسانی که مژده داده شده اند مومنان پرهیزگاری هستند که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده و گناهان را ترک نموده اند. پس ایشان را مژده باد که هر نوع پاداش دنیوی و دینی که نتیجه ایمان و تقواست در زندگی دنیا به آنها می رسد. و نیز ایشان را مژده باد که در آخرت از نعمت جاویدان و پایدار بهشت برخوردار خواهند شد. و همه اینها مستلزم آن است که اعمال، ویژگی های تقوا و انواع پاداش به صورت مشروح و مفصل ذکر شوند. و بیم داده شدگان همان گناه پیشگان و مجرمان ستمگرند؛ کسانی که اهل ستمگری و جاهلیت اند و آن ها باید در دنیا از کیفرهای دنیوی و دینی که نتیجه جهل و ستمگری است بترسند و از گرفتار شدن به کیفر هلاک کننده و عذاب طولانی آخرت در هراس باشند که به طور مشروح این تهدید و بشارت در قرآن و سنّت بیان شده است. چهارم « وَدَاعِیا إِلَى اللَّهِ» پیامبر به سوی خدا دعوت می کند. یعنی خداوند او را فرستاده است تا مردم را به سوی پروردگارشان فراخواند و آنها را به نعمت های او که برای نیکان فراهم نموده است تشویق نماید و مردم را به عبادت و پرستش خدا که هدف از آفرینش انسانها است دستور دهد. و این مستلزم آن است که ایشان (ص) بر آنچه مردم را به آن فرا می خواند استقامت داشته باشد و آنچه را که به سوی آن دعوت می کند به صورت مفصّل و مشروح بیان دارد و خداوند را با صفات پاکش به مردم بشناساند و او را از آنچه که سزاوار شکوهش نیست منّزه و پاک بدارد. و انواع عبودیت و بندگی ها را برای مردم بیان کند و از نزدیک ترین راهی که انسان را به خدا می رساند دعوت کند، و به هر صاحب حقی حقش را بدهد و خالصانه برای خدا دعوت نماید، نه برای اینکه برای خودش جایگاهی بزرگ فراهم سازد. آن گونه که بسیاری از مردم دچار این مشکل می شوند و در راه دعوت به سوی خود و تعظیم خویش دعوت می دهند. و همه اینها « بِإِذْنِهِ» به فرمان خدای تعالی و امر و خواست و اراده او انجام می گیرد. پنجم« وَسِرَاجًا مُّنِیرًا» و اینکه او (ص) چراغی تابان و روشن است. و این بیانگر آن است که مردم در ظلمت و تاریکی بزرگی قرار داشتند و هیچ نور و روشنایی وجود نداشت که به وسیله آن در تاریکی ها راهیاب شوند و هیچ دانشی نبود که با آن تاریکی ها زدوده شود. تا اینکه خداوند پیامبر بزرگ را فرستاد، پس به وسیله او این تاریکی ها را روشن ساخت و جاهلیت را از بین برد و علم و دانش جایگزین آن شد. و خداوند به وسیله این پیامبر بسیاری از گمراهان را به راه راست هدایت کرد. پس راه برای اهل استقامت روشن گردید و آنها به دنبال این پیشوا حرکت کردند و به وسیله او خیر و شر را شناختند و اهل سعادت را از اهل شقاوت تشخیص دادند و در پرتو نور نبوت او معبود حقیقی خود را با اوصاف پسندیده و کارهای درست و فرمان های به جایش شناختند. « وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِیرًا» در این جا بشارت داده شدگان را ذکر نمود و آنها مومنان هستند. و هرگاه ایمان به تنهایی ذکر شود اعمال صالح را نیز در بردارد . و آنچه را که به آن مژده داده شده اند نیز بیان کرد و آن فضل بزرگ است از قبیل یاری شدن در دنیا و هدایت دادن قلب ها و آمرزش گناهان و دور کردن مشکلات و فراوانی روزی هایی که به سوی آنان سرازیر شده است، و به دست آمدن نعمت هایی که شادی آور می باشند، و به دست آوردن رضایت پروردگارشان و پاداش او و نجات از خشم و عذابش. و این چیزی است که موجب نشاطِ تلاش کنندگان می شود، زیرا وقتی پاداشی که خداوند برای کارهایشان قرار داده است بیان شود با نشاطی بیشتر کار شایسته انجام می دهند و از این برای درپیش گرفتن راه راست کمک می جویند. و این از جمله حکمت های خداوند قانون گذار است. همان طور که در جایی که مردم را برحذر می دارد کیفرهایی را که در نتیجه ی انجام کارهای ممنوع گریبانگیر آدمی می شود بیان می نماید تا این گونه مردم را بر پرهیز از آنچه خدا حرام کرده است یاری کند. و از آنجا که گروهی از مردم مانع دعوتگران راه خدا از قبیل پیامبران و پیروانشان می باشند و آنان عبارتند از منافقانی که به ظاهر ایمان آورده اند اما در باطن کافرند، به همین جهت خداوند پیامبرش را از اطاعت و فرمان برداری از این دو گروه، نهی و برحذر داشت و فرمود: « وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ» در هر زمانی که تو را از راه خدا باز می دارد از کافران و منافقان اطاعت مکن. اما این اقتضا نمی کند که مورد اذیّت و آزار قرار بگیرند، بلکه فقط از آنها پیروی مکن، « وَدَعْ أَذَاهُمْ» و از اذیت و آزارشان در گذر، چون وقتی آنها را آزار ندهی این عمل آنان را جذب می نماید و سبب می شود تا اسلام را بپذیرند و از بسیاری از آزارهایی که به پیامبر و خانواده اش می رسانند دست بکشند.« وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» و خداوند به عنوان کارساز بس است، و کارهای مهم را به او بسپار که آنها را انجام می دهد و برای بنده اش آسان می گرداند. آیه ی 49: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَیهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، چون زنان مؤمن را نکاح کردید و پیش از، آنکه با آنها نزدیکی کنید طلاقشان گفتید ، شما را بر آنها عده ای نیست که به سر آرند پس آنان را برخوردار کنید و به نیکوترین وجه رهایشان کنید. خداوند متعال مومنان را خبر می دهد که هرگاه با زنان مومن ازدواج کردند سپس پیش از آن که با آنها همبستر شوند طلاقشان دادند عدّه ای ندارند که شوهرانشان بر آنها بشمارند. و دستور داد که در این صورت به آنها کالایی بدهند تا موجب تسکین خاطرشان شود و از آنان به گونه ای محترمانه و زیبا جدا شوند، بدون اینکه با همدیگر جدال نمایند و یکدیگر را ناسزا بگویند. و از این آیه برمی آید که طلاق بعد از ازدواج است، پس اگر کسی زنی را قبل از ازدواج طلاق داد یا طلاقش را معلق به ازدواجش کرد چنین طلاقی واقع نمی شود چون خداوند متعال فرموده است:« إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ» هنگامی که با زنان مومن ازدواج کردید سپس ایشان را طلاق دادید. پس خداوند طلاق را بعد از ازدواج قرار داده است ، بنابراین قبل از ازدواج محلّی برای طلاق وجود ندارد. و چون طلاق که جدایی و تحریم کامل است قبل از ازدواج واقع نمی گردد تحریم ناقص که به سبب ظهار یا ایلاء و امثال آن پیش می آید به طریق اولی قبل از ازدواج اعتبار ندارد و واقع نمی شود. و صحیح ترین قول علما نیز همین است. و این نیز به جایز بودن طلاق اشاره می کند چون خداوند از آن به عنوان کاری که مومنان انجام می دهند یاد کرده و آنها را به خاطر این کارشان ملامت و نکوهش نکرده است. و نیز آیه آنها را به نام مومنان خطاب نموده است. هم چنین این آیه بر جایز بودن طلاق قبل از آمیزش دلالت می نماید . همان طور که در آیه ای دیگر می فرماید:« لَّا جُنَاحَ عَلَیکُم إِن طَلَّقتُمُ النِّسَآءِ مَا لَم تمَسُّوهُنَّ» گناهی بر شما نیست اگر زنان را قبل از آن که با آنها همبستر شوید طلاق دهید. نیز آیه بر این دلالت می کند اگر زنی قبل از این که شوهرش با او همبستر گردد طلاق داده شود عده ای ندارد، بلکه به محض این که طلاق داده شود می تواند ازدواج نماید، چون مانعی وجود ندارد. نیز آیه بر این دلالت می کند زنی که شوهرش با او همبستر شده است اگر او را طلاق دهد باید عده اش سپری شود. و آیا منظور از «دخول» و «مس» آمیزش است آن طور که همه علما بر این اجماع دارند؟ یا خلوت را نیز در بر می گیرد، گرچه شوهر با زنش همبستر نشود، آن گونه که خلفای راشدین به این فتوا داده اند؟ البته نظر درست همین است. و هرگاه زن و شوهر به خلوت نشستند چه شوهر همسبتر شود یا نه، در صورت طلاق، گذراندن عده بر زن واجب است. و آیه بر این دلالت می نماید زنی که قبل از آنکه شوهرش با او آمیزش کند اگر طلاق داده شود باید چیزی به عنوان متعه به او داده شود و این بستگی به توان شوهر دارد، که فرد ثروتمند به اندازه توانایی اش و فرد فقیر به اندازه استطاعتش باید هدیه مناسبی به زن بدهد. اما این وقتی است که برای زن مهریه مقرر نشده باشد، و اگر مهریه مقرری داشته باشد و قبل از همبستر شدن او را طلاق دهد، باید نصف مهریه را بدهد و همین به جای متعه کفایت می کند. و آیه این مطلب را نیز بیان می دارد که هرکس قبل از آمیزش یا بعد از آن همسرش را طلاق دهد باید این جدایی به صورت زیبا و نیکو باشد، و هریک دیگری را بستاید و نباید این جدایی به صورت زشت صورت بگیرد، چون اگر جدایی به صورت زشت انجام شود هریک دیگری را به شدّت مورد انتقاد و توهین قرار می دهد. همچنین آیه بر این مطلب دلالت می نماید که عدّه حق شوهر است، چون می فرماید:« فَمَا لَكُمْ عَلَیهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ» شما بر آنها عده ای ندارید. مفهوم این دلالت می نماید که اگر بعد از همبستر شدن زنش را طلاق داد شوهر بر زن عده ای دارد. و نیز آیه بر این نکته دلالت می کند که غیر زنانی که شوهرانشان با آنها همبستر نشده اند از قبیل زنانی که به علّت مرگ شوهرانشان از آنان جدا شده اند، و یا زنانی که در قید حیات شوهرانشان در قالب شرع محکوم به جدایی از هم شده اند باید عدّه را سپری کنند. آیه ی 50: یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِی آتَیتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ یمِینُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَیكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِی إِنْ أَرَادَ النَّبِی أَن یسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَیمَانُهُمْ لِكَیلَا یكُونَ عَلَیكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ؛ ای پیامبر ، ما زنانی را که مهرشان را داده ای و آنان را که به عنوان ، غنایم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شده ای و دختر عموها و دختر عمه ها و دختر داییها و دختر خاله های تو را که با تو مهاجرت کرده اند بر تو حلال کردیم ، و نیز زن مؤمنی را که خود را به پیامبر بخشیده باشد، هر گاه پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد این حکم ویژه توست نه دیگرمؤمنان ما می دانیم در باره زنانشان و کنیزانشان چه حکمی کرده ایم ، تابرای تو مشکلی پیش نیاید و خدا آمرزنده و مهربان است. خداوند بر پیامبر منّت می نهد که آنچه را بر ای دیگران حلال نموده برای او هم حلال کرده است، پس مومنان در چیزهایی با او مشترک اند، و برخی ویژه او هستند. پس فرمود:« یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِی آتَیتَ أُجُورَهُنَّ» ای پیامبر! ما برای تو همسرانت را حلال کرده ایم، آنان که مهریه شان را پرداخته ای. و این چیزی است که بین او و مومنان مشترک است، و مومنان نیز زنانی که مهریه شان را داده اند برایشان حلال اند. « وَمَا مَلَكَتْ یمِینُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَیكَ» هم چنین برایت حلال گردانیده ایم کنیزانی را که خدا در جنگ بهره تو ساخته و در ملک یمین تو قرار دارند، و بردگان و افراد آزادی که از کافران به غنیمت گرفته ای؛ پس آنهایی که شوهر دارند و آنهایی نیز که شوهر ندارند برایت حلال اند. این حکم نیز بین پیامبر و مومنان مشترک است. و از جمله احکام مشترک این است که « وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ» ازدواج با دختر عمو و دختر عمّه و دختر دایی و دختر خاله برای شما جایز است که شامل دختران عمو و دایی و خاله و عمّه ی دور و نزدیک می شود. و زنان حلال فقط اینها هستند. و از مفهوم آن چنین استنباط می شود که علاوه بر اینها دیگر زنان خویشاوند حلال نیستند آن طور که در سوره «نساء» گذشت، و از میان زنانی که با انسان نسبت نزدیک دارند ازدواج فقط با همین چهار مورد و فرزندانشان جایز و حلال است، و به غیر از زنان خویشاوندی که از آنها نام برده شد، هر زن خویشاوند دیگری که با آدمی ارتباط نَسَبی داشته باشد حرام است، و آن عبارت است از زنان فروع به طور مطلق، یعنی دختر و دختر فرزندان هر اندازه که دور شود، نیز زنان اصول به طور مطلق، یعنی مادر و مادر بزرگ پدری و مادری هر اندازه که بالا روند. نیز زنان فروع پدر و مادر، یعنی خواهر و دخترِ برادر و خواهر هرچند که دور شوند. نیز فروع کسانی که از حیث نَسَبی بالتر از کسانی است که از آنها نام بردیم؛ از قبیل پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، و فروع آنها از قبیل خاله ها و عمّه ها. بنابراین خاله ها و عمّه ها نیز به طور مطلق حرام می باشند. « اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَكَ» آنهایی که با تو هجرت کرده اند. این آیه به دو صورت تفسیر شده است؛ تفسیر صحیح از آن دو این است که می گوید: هجرت کردن این زنان قیدی بوده است که ازدواج پیامبر (ص) با آنان را صحیح گردانده است، اما معلوم است که برای غیر پیامبر، هجرت، قید صحت ازدواج نمی باشد. « وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِی إِنْ أَرَادَ النَّبِی أَن یسْتَنكِحَهَا» و برای تو حلال نموده ایم زن مومنی را که خود را به پیامبر ببخشد، پس به محض اینکه خود را به پیامبر بپذیرد. یعنی به خواست و علاقه پیامبر بستگی دارد. « خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» جایز بودن ازدواج با زنی که خودش را به پیامبر می بخشد ویژه پیامبر است، و برای مومنان چنین چیزی جایز نیست. و اگر زنی خود را به مومنی بخشید، برایش حلال نمی شود. « قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَیمَانُهُمْ» به درستی که دانسته ایم چه زنان و کنیزانی در قالب زناشویی برای اهل ایمان حلال هستند، و چه زنان و کنیزانی برای آنان حلال نمی باشند، نیز می دانیم در این باره چه چیزی بر اهل ایمان واجب است، و آنان را بر این موضوع آگاه ساخته ایم، و آنچه را که پایبندیِ به آن واجب است بیان نموده ایم. پس ای محمد! چیزی که در این آیه مخالف دستوراتی است که برای اهل ایمان مقرر داشته ایم، ویژه ی شماست، چون خداوند در این آیه فقط پیامبر را مورد خطاب قرار داده است. چرا که می فرماید:« یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ» و فرموده است:« خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» ای پیامبر! چیزهایی را برای تو حلال و جایز نموده ایم که برای مومنان حلال و جایز نیست. و به آن اندازه که قضیه را برای تو راحت و آسان قرار داده ایم دست دیگران را تا آن اندازه باز نگذاشته ایم، « لِكَیلَا یكُونَ عَلَیكَ حَرَجٌ» تا حرجی بر تو نباشد، و این توجه بیشتر خداوند به پیامبرش (ص) است. « وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا » و خداوند آمرزنده ی مهربان است. یعنی همواره آمرزنده و مهربان است. و به اقتضای حکمت خویش و به اندازه ای که بندگان اسباب آمرزش و رحمت او را فراهم آورند خداوند از مغفرت و احسان خوی بر آنان فرو می فرستد. آیه ی 51: تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِی إِلَیكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَیتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْینُهُنَّ وَلَا یحْزَنَّ وَیرْضَینَ بِمَا آتَیتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ یعْلَمُ مَا فِی قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمًا ؛ از زنان خود هر که را خواهی به نوبت مؤخردار و هر که را خواهی با خود، نگه دار و اگر از آنها که دور داشته ای یکی را بطلبی بر تو گناهی نیست در این گزینش و اختیار باید که شادمان باشند و غمگین نشوند و از آنچه همگیشان را ارزانی می داری باید که خشنود گردند و خدا می داند که در دلهای شما چیست و خداست که دانا و بردبار است. این نیز از جمله ی رحمت خداوند بر پیامبرش می باشد که تقسیم اوقات بین زنانش را بر او واجب نگردانده، بلکه اگر این کار را بکند احسانی است از جانب او، و با وجود اینکه خداوند این کار را بر او واجب نکرده بود اما او تلاش می کرد که در همه موارد رفتاری برابر با زنانش داشته باشد ، و می گفت: بار خدایا! این تقسیم در رابطه با چیزهایی است که در توان و اختیارم می باشد، پس در مورد آنچه که در اختیار من نیست مرا ملامت مکن.» پس خداوند در اینجا فرمود:« تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ» هریک از زنانت را که بخواهی می توانی موعد همخوابگی اش را به تاخیر بیاندازی و شب را نزد او نباشی. « وَتُؤْوِی إِلَیكَ مَن تَشَاء» و می توانی هرکدام را که بخواهی نزد خود جای بدهی و شب را پیش او بگذرانی. « وَمَنِ ابْتَغَیتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیكَ» و اختیار در دست تو می باشد، و اگر زنی را که از وی کناره گرفته ای باز نزد خود آوری گناهی بر تو نیست . بسیاری از مفسّرین گفته اند: این حکم ویژه زنانی است که خود را به پیامبر بخشیده اند که پیامبر اختیار دارد از آنها کسی را نزد خود جای بدهد و بپذیرد و هرکس را که بخواهد نپذیرد. سپس حکمت این امر را بیان نمود و فرمود:« ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْینُهُنَّ وَلَا یحْزَنَّ وَیرْضَینَ بِمَا آتَیتَهُنَّ كُلُّهُنَّ» لحاظ نمودن اختیار برای تو، و تبرع و احسانی که از جانب تو به آنان می رسد موجب می شود دیدگانشان روشن گردد و اندوه نخورند و همه ی آنان به قسمتی که برای آنها قرار داده ای راضی و خشنود باشند، چون آنها می دانند که تو امر واجبی را ترک نکرده و در ادا کردن حقی که بر تو لازم باشد کوتاهی نورزیده ای.« وَاللَّهُ یعْلَمُ مَا فِی قُلُوبِكُمْ» و خداوند می داند آنچه را که در دل های شماست. یعنی آنچه را که به هنگام ادای حقوق واجب و مستحب به دل های شما وارد می شود و آنچه به هنگام ادای حقوق به دل هایتان خطور می کند، می داند. بنابراین خداوند حکم را برای تو آسان نمود تا دل های همسرانت آرام گیرد. « وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمًا» و خداوند دانای بردبار است. یعنی دانایی و آگاهی او گسترده می باشد و بردباری اش فراوان است. و از جمله دانایی و آگاهی اش این است که چیزهایی را برایتان مشروع نموده است که به صلاح امورتان می باشد و پاداش شما را بیشتر می گرداند. و از جمله بردباری اش این است که شما را به سبب آنچه که از شما سرزده است مواخذه نمی کند، و شما را به خاطر شری که دل هایتان بر آن اصرار می ورزد مواخذه نمی نماید. آیه ی 52: لَا یحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ یمِینُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ رَّقِیبًا ؛ بعد از این زنان ، هیچ زنی بر تو حلال نیست و نیز زنی به جای ایشان ، اختیار کردن ، هر چند تو رااز زیبایی او خوش آید ، مگرآنچه به غنیمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چیزی است. وقتی همسران پیامبر، خدا و پیامبر و سرای آخرت را انتخاب کردند به پاس این کارشان خداوند پیامبرش را حکم نمود تا زنی دیگر غیر از آنها را به همسری برنگزیند. پس فرمود:« لَا یحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ» بعد از زنانی که تحت نکاح تو هستند، زنان دیگری برایت حلال نیستند. « وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ» و نمی توانی یکی از آنها را طلاق دهی و به جای وی با زنی دیگر ازدواج کنی، پس با رسیدن این حکم از اینکه هووهای تازه ای داشته باشند و اینکه طلاق داده شوند ایمن شدند چون خداوند حکم نمود که آنها همسرانش در دنیا و آخرت هستند و میان او و آنها جدایی نیست. « وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ» گرچه زیبایی زنانی دیگر تو را به شگفت آورد، پس ازدواج با آنها برای تو جایز نیست. « إِلَّا مَا مَلَكَتْ یمِینُكَ» جز کنیزانی که در جنگ به غنیمت می گیری که اینها برایت جایز هستند، چون آن طور که زنان از هووهای خود نفرت دارند به آن اندازه از کنیزان نفرت ندارند. « وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ رَّقِیبًا » و خداوند ناظر و مراقب کارها است و هرکاری را انجام دهی خداوند آن را می داند و آن را به بهترین صورت و کامل ترین نظام انجام می دهد. آیه ی 54-53: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَن یؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا یسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، به خانه های پیامبر داخل مشوید مگر شما، را به خوردن طعامی فرا خوانند ، بی آنکه منتظر بنشینید تا طعام حاضر شود اگر شما را فرا خواندند داخل شوید و چون طعام خوردید پراکنده گردید نه آنکه برای سرگرمی سخن آغاز کنید هر آینه این کارها پیامبر را آزار می دهد و او از شما شرم می دارد ولی خدا از گفتن حق شرم نمی دارد و اگراز زنان پیامبر چیزی خواستید ، از پشت پرده بخواهید این کار ، هم برای دلهای شما و هم برای دلهای آنها پاک دارنده تر است شما را نرسد که پیامبر خدا را بیازارید ، و نه آنکه زنهایش را بعد از وی هرگز به زنی گیرید این کارها در نزد خدا گناهی بزرگ است. إِن تُبْدُوا شَیئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا؛ اگر چیزی را آشکار کنید یا مخفی دارید ، در هر حال خدا به هر چیزی آگاه است. خداوند متعال بندگان مومن خویش را فرمان می دهد تا به هنگام وارد شدن به خانه پیامبر (ص) ادب را رعایت کنند، پس فرمود:« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَن یؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیرَ نَاظِرِینَ» برای خوردن غذا بدون اجازه وارد خانه پیامبر نشوید، و نیز نبای منتظر پخته شدن و آماده شدن غذا بمانید. یعنی وارد خانه های پیامبر نشوید مگر به دو شرط: یکی اینکه به شما اجازه ورود داده شود، دوم اینکه به اندازه نیاز بنشینید. بنابراین فرمود:« وَلَكِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ» ولی هرگاه دعوت شدید وارد شوید اما وقتی غذا خوردید پراکنده شوید و قبل از خوردن غذا و بعد از خوردن غذا به گفتگو ننشینید. سپس خداوند حکمت نهی از این کار و فایده آن را بیان نمود و فرمود:« إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ یؤْذِی النَّبِی» منتظر شدن شما بیش از اندازه نیاز ، پیامبر را آزار می دهد. یعنی اگر مجالی را برای وی باقی نگذارید که به امور خانه اش بپردازد و به آن مشغول شود این امر او را می رنجاند، و بر او دشوار می آید، « فَیسْتَحْیی مِنكُمْ» اما او شرم می کند که به شما بگوید بیرون شوید، همان طور که معمولا این گونه است که مردم و به خصوص اهل سخاوت و بزرگواری شرم می کنند که مردم را از خانه هایشان بیرون نمایند. « وَاللَّهُ لَا یسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ» ولی خداوند از گفتن حق شرم نمی کند. پس دستور شرعی گرچه گمان برده شود ترک آن نوعی ادب و حیا مسحوب می شود امّا قطعا باید از آن پیروی کرد و به یقین دانست که آنچه با دستور شرعی مخالف باشد ادب محسوب نمی شود. و خداوند شرم نمی کند که شما را به چیزی فرمان دهد که خیر شما در آن است و نیز آن چیز سبب مهربانی و نرمی با پیامبر می شود. و این بود ادب و آداب آن ها برای وارد شدن به خانه های پیامبر. امّا ادب آنها در سخن گفتن با همسران پیامبر این است که اگر نیازی برای سخن گفتن با آنها نباشد ادب این است که با آنها سخن گفته نشود، و اگر نیاز باشد که با آنان سخن گفته شود مانند اینکه از آنها چیزی از وسایل منزل و غیره خواسته شود باید از پسِ پرده از آنها خواسته شود. « مِن وَرَاء حِجَابٍ» باید میان شما و آنها وعده ای باشد ، پس نگاه کردن به آنها در هر حال ممنوع است و سخن گفتن با آنها باید به شیوه ای باشد که خداوند بیان نموده است. سپس حکمت این دستور را ذکر نمود و فرمود:« ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» این برای دل های شما و دل های آنان پاکیزه تر است، و از شک و شبهه بعیدتر می باشد، و هرچند انسان از اسباب و انگیزه های شر دورتر باشد سالم تر می ماند و دلش پاکیزه تر خواهد بود. بنابراین یکی از امور شرعی که خداوند بسیاری از تفاصیل و جزئیات آن را بیان داشته این است که همه وسیله های شر و اسباب مقدمات آن ممنوع هستند و باید به هر راهی از آن دوری جست. سپس خداوند جامع و قاعده ای کلّی را بیان نمود و فرمود:« وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» و شایسته شما مومنان نیست که پیامبر خدا را آزار دهید. یعنی هیچ نوع آزار زبانی و یا رفتاری را که موجب آزرده شدن خاطر او گردد نباید به او برسانید، و آزار رساندن به او زشت ترین گناه است. « وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا» و هرگز برای شما حلال نیست که پس از وفات او و همسرانش را به همسری بگیرید، و این از جمله چیزهایی است که پیامبر را آزار می دهد چون او دارای مقامی بزرگ است که باید مورد تکریم و بزرگداشت قرار بگیرد، و این کار در تحریم و بزرگداشت او خلل ایجاد می نماید. و نیز همسران پیامبر در دنیا و آخرت همسران او هستند و رابطه همسری بین آنها و پیامبر پس از وفات پیامبر نیز برقرار می باشد. بنابراین برای هیچ کسی از امّت او جایز نیست که پس از وفات او با همسرانش ازدواج نماید، « إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا» بی گمان این نزد خداوند گناهی بزرگ است. و امّت این دستور خدا را اطاعت کردند و از آنچه خدا نهی کرده بود پرهیز نمودند. خدا را شکر و سپاس. سپس خداوند متعال فرمود: اگر چیزی را آشکار سازید یا آن را پنهان دارید خداوند از همه چیز آگاه است و آنچه را که در دل هایتان است و آنچه را آشکار نموده اید می داند، و شما را بر آن سزا و جزا خواهد داد. آیه ی 55: لَّا جُنَاحَ عَلَیهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتْ أَیمَانُهُنَّ وَاتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدًا ؛ زنان را گناهی نیست اگر در نزد پدر و پسر و برادر و برادرزاده و، خواهرزاده و زنان همدین و یا کنیزان خود بی حجاب باشند و باید از خدا بترسندکه خدا بر هر چیزی ناظر است. وقتی خداوند بیان داشت که اگر چیزی از وسایل منزل و غیره از زنان پیامبر خواسته شود باید از پس پرده خواسته شود و این کلمه عام بود و همه را در برمی گرفت از این رو نیاز بود افراد محرومی را که ذکر شدند استثنا کند. بنابراین فرمود:« لَّا جُنَاحَ عَلَیهِنَّ» و بر آنان در ترک حجاب در مقابل این محارم گناهی نیست. عموها و دایی ها را ذکر نکرد چون وقتی آنها از برادرزاده ها و خواهر زاده ها حجاب نمی کنند به طریق اولی حجاب برگرفتن از عموها و دایی ها بر آنان لازم نیست. و چون در آیه ای دیگر به صراحت عمو و دایی را نام برده است مقدّمه ایست بر آنچه که از این آیه فهمیده می شود. « وَلَا نِسَائِهِنَّ» و نیز بر آنان گناهی نیست که با زنان هم دین و مسلمان بدون حجاب تماس بگیرند. بنابراین زنان کافر از اینجا خارج می شوند. و احتمال دارد که منظور جنس زنان باشد، یعنی بر زن لازم نیست که از زن حجاب نماید. « وَلَا مَا مَلَكَتْ أَیمَانُهُنَّ» و نیز بر آنها گناهی نیست که با بردگان خود بدون حجاب روبرو شوند به شرطی که برده کاملا در ملکیت زن باشد. وقتی بیان داشت که ترک حجاب در مقابل این افراد گناه نیست دراین زمینه و در دیگر موارد تقوای الهی را به عنوان پیش شرط قرار داد و گفت: نباید در این عدم حجاب امر ناجایزی که از دیدگاه شریعت ممنوع است اتّفاق بیافتد. پس فرمود:« وَاتَّقِینَ اللَّهَ» و از خدا بترسید. یعنی در همه احوال تقوای الهی را رعایت کنید، « إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدًا » بی گمان خداوند بر همه چیز حاضر و ناظر است و شاهده اعمال ظاهری و باطنی بندگان می باشد، و گفته هایشان را می شنود و حرکت هایشان را می بیند، سپس آنها را بر این گفته ها و حرکات کامل ترین جزا و سزا می دهد. آیه ی 56: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر صلوات می فرستند ای کسانی که ایمان آورده اید ، بر او صلوات فرستید و سلام کنید ، سلامی نیکو. در اینجا جایگاه رفیع پیامبر خدا (ص) و بلندی مقامش نزد خدا و نزد سایر آفریده ها را متذّکر شده و می فرماید:« إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی» همانا خداوند پیامبرش را در میان فرشتگان و در ملاء اعلی می ستاید، چون او را دوست می دارد، و فرشتگان مقّرب نیز پیامبر را می ستایند وبرایش دعا و تضرع و زاری می نمایند. « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» ای مومنان! به خدا و پیامبرش اقتدا کنید و به منظور ادای برخی از حقوقی که او بر شما دارد نیز برای این که ایمانتان کامل گردد ، و برای بزرگداشت او(ص) و از روی محبت و بزرگداشت و برای اینکه نیکی هایتان افزوده گردد و گناهانتان زدوده شود بر او درود بفرستید. بهترین درود همان است که پیامبر (ص) به اصحاب خود آموخته است:« اللَّهُمَّ صَلَّ عَلَی محّمدِ وَعَلَی آلِ محمّد کَمَا صَلَّیتَ عَلَی آلِ ابراهِیم َ إنَّکَ حَمِیدُ مَجید وَبَارِک عَلَی محمّد و عَلَی آلِ محمّد کَمَا بَارَکتَ علَی آلِ ابراهیِمَ إنَّکَ حَمِیدُ مَجیِد» و در همه اوقات می توان درود فرستاد و بسیاری از علما خواندن این درود را در نماز واجب دانسته اند. آیه ی 58-57: إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا؛ هر آینه کسانی را که خدا و پیامبرش را آزار می دهند ، خدا در دنیا و، آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خوارکننده مهیا کرده است. وَالَّذِینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا؛ و کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بی هیچ گناهی که کرده باشند می آزارند ، تهمت و گناه آشکاری را بر دوش می کشند. وقتی خداوند متعال به تعظیم و بزرگداشت پیامبر (ص) و فرستادنِ درود بر وی فرمان داد از رنجاندن و آزار رساندن به او نهی کرد و عاملان این کار را مورد تهدید قرار داد، پس فرمود:« إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ » بدون شک کسانی که خدا و پیغمبرش را آزار می رسانند. و این شامل هرنوع آزار با زبان و کردار می باشد، از قبیل ناسزا گفتن به او و دینش ، و یا انجام دادن کاری که وی را آزرده خاطر می کند. « لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا» چنین کسانی را خداوند در دنیا و آخرت از رحمت خود دور کرده است. و دور شدن آنها از رحمت الهی در دنیا این است که هرکس پیامبر را ناسزا بگوید و برنجاند قطعا باید کشته شود و در آخرت خداوند به سزای این که پیامبر را آزار رسانده است عذاب خوار کننده ای به او می دهد. پس اذیت کردن پیامبر (ص) مانند آزار رساندن دیگر مردم نیست، چون آدمی به خدای ایمان ندارد و مومن محسوب نمی شود تا وقتی که به پیامبر خدا ایمان داشته باشد. و تعظیم و بزرگداشت او که یکی از لوازم ایمان است مقتضی آن است که تعظیم نمودن و یا آزار رساندن به او به مانند تعظیم کردن و یا اذیت رساندن به سایر مومنان نباشد، گرچه آزار رساندن به سایر مسلمانان هم گناهی بزرگ است. به همین جهت فرمود:« وَالَّذِینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیرِ مَا اكْتَسَبُوا» و کسانی که مردان و زنان مومن را آزار می دهند بدون اینکه آنها مرتکب گناه و جنایتی شده باشند که باعث گردد آزار داده شوند، « فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا» آنها بار بهتان و گناه آشکاری را بر دوش خود می کشند چون به ناحق و بدون سبب مومنان را آزار رسانده و بر آنها تعدی نموده و دستور خدا را شکسته اند. بنابراین دشنام دادن و ناسزا گفتن به هر فرد مومنی موجب تعزیر است که برحسب مقام و جایگاه آن مومن فردی که او را دشنام داده تعزیر و تنبیه می شود. و تنبیه و تعزیر کسی که اصحاب پیامبر را دشنام دهد و ناسزا بگوید بیشتر است و ناسزا گفتن به علما و اهل دین از ناسزا گفتن به افراد عادی سنگین تر است. آیه ی 62-59: یا أَیهَا النَّبِی قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یعْرَفْنَ فَلَا یؤْذَینَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ؛ ای پیامبر ، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادر خود را، برخود فرو پوشند این مناسب تر است ، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است. لَئِن لَّمْ ینتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یجَاوِرُونَكَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا ؛ اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی است و آنها که در مدینه شایعه می پراکنند از کار خود باز نایستند ، تو را بر آنها مسلطمی گردانیم تااز آن پس جز اندکی با تو در شهر همسایه نباشند. مَلْعُونِینَ أَینَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا؛ اینان لعنت شدگانند هر جا یافته شوند باید دستگیر گردند و به سختی کشته شوند. سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا؛ این سنت خداوندی است که در میان پیشینیان نیز بود و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت. این آیه، آیه حجاب نامیده می شود. پس خداوند پیامبر را فرمان داد تا به همه زنان فرمان دهد و از همسران و دختران خویش شروع کند، چون کسی که فرمان انجام کاری را به دیگران می دهد شایسته است قبل از دیگران از خانواده خودش شروع کند. همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« یَآَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا قَوا أَنفُسَکُم وَأَهلِیکُم نَارَاَ» ای مومنان! خود و خانواده هایتان را از آتش نجات دهید. بنابراین به پیامبر دستور داد که به همه زنان بگوید:« یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ» با روسری ها و چادرهایشان چهره ها و سینه های خود را بپوشانند. سپس حکمت این را بیان کرد و فرمود:« ذَلِكَ أَدْنَى أَن یعْرَفْنَ فَلَا یؤْذَینَ» این برای آن که به پاکدامنی شناخته شوند و آزار نبینند به احتیاط نزدیک تر است. این دلالت می نماید که اگر آنها حجاب برنگیزند مورد اذیت و آزار قرار خواهند گرفت، چون وقتی آنها حجاب نداشته باشند ممکن است گمان برده شود که زنان بی بند و بار هستند. بنابراین کسانی که در دل هایشان بیماری است آنها را مورد اذیت و آزار قرار می دهند و شاید مورد اهانت واقع شوند و گمان برده شود که آنها کنیز هستند، بنابراین فراد شرور به آنها توهین روا می دارند. پس رعایت حجاب طمع طمع کنندگان را در آنها قطع می نماید. « وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» و خداوند آمرزنده و مهربان است و گناهان گذشته شما را بخشیده و بر شما رحم کرده و احکام را برایتان بیان نموده و حلال و حرام را روشن ساخته است. پس با این کار از دو جهت منفذ شر را می بندد. و در رابطه با اهل شر آنها را تهدید کرد و فرمود:« لَئِن لَّمْ ینتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ» اگر منافقان و کسانی که در دلشان بیماریِ شک یا شهوت است، و کسانی که مردم را می ترسانند و از تعداد زیاد دشمنان و قدرت آنها و از ضعف مسلمین سخن می گویند از کار خود دست نکشند. و نام نبرد که از چه چیزی باز بیایند و دست بکشند تا همه آنچه را که در دلشان هست از قبیل ناسزا گویی به اسلام و مسلمان ها و ترساندن آنان و سست قرار دادن قدرتشان و برخورد زشت با مومنان و دیگر گناهانی که از همچون افرادی صادر می شود شامل گردد. « لَنُغْرِینَّكَ بِهِمْ» قطعا به تو فرمان می دهیم که آنها را کیفر دهی و با آنان بجنگی، و تو را بر آنها مسلط می کنیم، و هرگاه چنین کنیم آنها توانی در مقابل تو نخواهند داشت و نمی توانند از این اقدام شما جلوگیری کنند. بنابراین فرمود:« ثُمَّ لَا یجَاوِرُونَكَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا » سپس جز اندکی از آنها در مدینه مجاورتو نخواهند بود که آنها را می کشی و یا آواره می نمایی. و این دلیلی است بر اینکه باید اهل شر که اقامت آنها میان مسلمین مضر است از آنجا رانده شوند چون بیرون کردن آنها بهترین راه برای قطع نمودن شر است، و آنها « مَلْعُونِینَ أَینَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا» هرجا که یافت شوند از رحمت خدا بدور شوند و آنها امنیت نخواهند داشت، چرا که می ترسند کشته شوند یا زندانی گردند یا کیفر و سزا داده شوند. « سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ» این سنت خداوند در مورد کسانی است که پیش از این بوده اند، که هرکس به گناه ادامه دهد و به خود جرات دهد که مومنان را آزار رساند و از آن دست نکشد کیفر سختی به او داده خواهد شد. « وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا» و هرگز در سنت خدا دگرگونی نخواهی دید بلکه سنت خدا هرجا که سبب آن فراهم شد ساری و جاری است. آیه ی 68-63: یسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا یدْرِیكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِیبًا؛ مردم تو را از قیامت می پرسند ، بگو : علم آن نزد خداست و تو چه ، می دانی ، شاید قیامت نزدیک باشد. إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا؛ خدا کافران را لعنت کرده و برایشان آتشی سوزان مهیا کرده است . خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لَّا یجِدُونَ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا؛ که در آن جاودانه اند و هیچ دوست و یاوری نخواهند یافت. یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا؛ روزی که صورتهایشان را در آتش بگردانند ، می گویند : ای کاش خدا را اطاعت کرده بودیم و رسول را اطاعت کرده بودیم. وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا؛ و گفتند : ای پروردگار ما ، از سروران و بزرگان خود اطاعت کردیم و، آنان ما را گمراه کردند. رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِیرًا؛ ای پروردگار ما ، عذابشان را دو چندان کن و به لعنت بزرگی گرفتارشان ساز. مردم از تو درباره زمان فرا رسیدن قیامت می پرسند، برخی برای آمدن آن عجله و شتاب دارند، و برخی چون آمدن قیامت را تکذیب می نمایند و می خواهند به ظاهر ثابت کنند کسی که از آمدن قیامت خبر می دهد از نشان دادن آن ناتوان است. پس چنین چیزی را می پرسند، « قُل» به آنها بگو:« إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ» همانا زمان فرا رسیدن قیامت را کسی جز خدا نمی داند. من و کسی دیگر نمی دانیم. و شما آمدن قیامت را دیر مپندارید. « وَمَا یدْرِیكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِیبًا» و تو چه دانی شاید که قیامت نزدیک باشد. و دانستن اینکه آمدن قیامت نزدیک است یا دور، نتیجه و فایده ای ندارد، بلکه نتیجه و سود و زیان و شقاوت و خوشبختی در این است که آیا بنده در روز قیامت سزاوار عذاب می گردد یا مستحق پاداش؟ و شما را از این با خبر خواهم کرد و مستحق عذاب و پاداش را برایتان بیان می نمایم. سپس مستحق عذاب را بیان نمود و عذاب وی را نیز توصیف کرد چون این صفت بر کسانی که قیامت را دروغ می انگارند منطبق است. پس فرمود:« إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِینَ» همانا کسانی که کفر تبدیل به عادت و راه و شیوه آنها گردیده و کفر ورزیدن به خدا و به پیامبرانش و کفر ورزیدن به آنچه پیامبران از سوی خدا آورده اند تبدیل به خلق و خوی آنان گشته است خداوند آنها را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور کرده ، و همین چیز به عنوان کیفر و عذاب برایشان کافی است. « وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا» و برای آنها آتشی برافروخته آماده کرده است که بدن هایشان با آن افروخته می گردد و عذاب به دل هایشان می رسد و برای همیشه در این عذاب سخت می مانند، از آن بیرون نمی شوند و یک لحظه از عذاب آنها کاسته نمی گردد. « لَّا یجِدُونَ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا» و دوست و کارسازی نمی یابند که آنچه را می خواهند به آنها بدهد، و یاوری نمی یابند که عذاب را از آنها دور نماید. و عذاب فروزان آنها را احاطه کرده است. بنابراین فرمود:« یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ» روزی که چهره هایشان در آتش زیرو رو می شود و آنها گرما و سوزش آتش را می چشند و بر آنها سخت می گذرد و به خاطر کارهایی که در گذشته انجام داده اند تاسف و حسرت می خورند. « یقُولُونَ یا لَیتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا» می گویند: ای کاش ما از خدا و پیامبر اطاعت می کردیم! و اگر چنین می نمودیم از این عذاب در امان می ماندیم، و مانند فرمان برداران سزاوار پاداش فراوان می شدیم. اما این آرزویی است که وقت آن گذشته است و این جز حسرت و پشیمانی و غم و اندوه و درد فایده ای به آنها نمی رساند. « وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا» و گفتند: پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و از گمراهی شان تقلید نمودیم، « فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا» پس ما را از راه بدر کردند. همچنانکه در جایی دیگر می فرماید:« وَیَومَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیِه یَقُولُ یَلَیتَنِی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُول سَبِیلَاَ، یَویَلتَی لَیتَنِی لَم أَتَّخِذ فُلَانَاَ خَلِیلَاَ ، لَّقَد أَضَلَّنِی عَنِ الّذِکرِ» و روزی که ستمگر دست هایش را گاز می گیرد و می گوید: « ای کاش به همراه پیامبر راهی بر می گرفتم! ای وای بر من! کاش که فلانی را به دوستی نمی گرفتم به راستی که مرا از راه قرآن گمراه کرد.» وقتی دانستند که آنها و بزرگانشان مستحق عذاب هستند عقده دل خود را بر سر کسانی که آنها را گمراه ساخته اند خالی می کنند، پس می گویند:« رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِیرًا» پروردگارا! عذاب آنها را دو چندان کن و ایشان را کاملا از رحمت خود دور بدار. خداوند در جواب می گوید به هریک از شما عذاب دوچندان می رسد زیرا همه تان در کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان مشترک بوده اید پس در عذاب برخی از شما با عذاب برخی دیگر برحسب جرم و گناهی که مرتکب شده است فرق می کند. آیه ی 69: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، مباشید مانند آن کسان که موسی را آزرده کردند و خدایش از آنچه گفته بودند مبرایش ساخت و نزد خدا آبرومند بود. خداوند بندگان مومن خویش را از آزار رساندن به پیامبرشان محمد (ص) برحذر می دارد تا مبادار به شان و منزلت او بی حرمتی کنند، و همانند کسانی نباشند که موسی بن عمران را اذیت کردند، و خداوند موسی را از سخنی که آنها می گفتند تبرئه کرد. یعنی خداوند پاک بودن او را برای آنها آشکار ساخت. در حالی که او علیه الصلاة والسلام شایسته تهمت و آزار نبود چون او نزد خداوند آبرومند، و مقرب درگاه خدا، و از پیامبران خاص و برگزیده و از بندگان مخلص بود. پس برتری و فضیلت هایی که موسی داشت آنها را از آزار رساندن به او باز نداشت، بنابراین ای مومنان! بپرهیزید از این که با آنها در این باره مشابهت داشته باشید. و آزاری که به آن اشاره شد این است که بنی اسراییل وقتی دیدند موسی خیلی با حیا و با شرم است و بدن خود را از دید آنها پنهان می دارد گفتند: موسی بدان خاطر این چنین می کند که بیضه هایش بزرگ است، و این نزد آنها مشهور شد. پس خداوند خواست او را از آنچه که آنها می گفتند تبرئه نماید. روزی موسی غسل کرد و لباس هایش را بر روی سنگی گذاشت، پس سنگ به همران لباس موسی فرار کرد، موسی به دنبال آن راه افتاد و همچنان به دنبال آن بود که از کنار مجلس بنی اسراییل گذشت و آنها دیدند که او بهترین آفریده خداست. پس تهمتی که به او زده بودند از وی دور شد. آیه ی 71-70: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، از خدا بترسید و سخن درست بگویید. یصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَیغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن یطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا؛ خدا کارهای شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بیامرزد و هر که از، خداو پیامبرش اطاعت کند به کامیابی بزرگی دست یافته است. خداوند مومنان را فرمان می دهد که در همه حالات خود و در پنهان و آشکار از خدا بترسند، و آن سخنی است که موافق حق باشد، یا زمانی که دسترسی به حق ممکن نباشد به آن نزدیک باشد، و از جمله مصادیق تقوی، سخن درست است که به صورت ویژه به آن اشاره می کند و بندگان را تشویق می کند که گفتار راست و نیک بگویند، سخن درست از قبیل خواندن قرآن و ذکر و امر به معروف و نهی از منکر و یادگیری علم و یاد دادن آن و تلاش برای دسترسی به مسائل علمی درست، و در پیش گرفتن هر راهی که انسان را به این هدف می رساند و اتخاذ هر وسیله ای که انسان را بر این امر یاری می نماید. و از جمله سخن درست این است که با مهربانی و لطف با مردم سخن گفته شود؛ سخنی خیرخواهانه و شایسته. سپس نتیجه تقوای الهی و سخن درست را بیان کرد و فرمود:« یصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ» تقوا و سخن درست سبب می شود تا اعمالتان شایسته گردد، و راهی است برای قبول شدن اعمال، چون به وسیله پرهیزگاری است که اعمال پذیرفته می شود:« إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقِینَ » بی گمان خداوند فقط از پرهیزگاران می پذیرد. و با پرهیزگاری انسان توفیق می یابد تا کار شایسته انجام دهد و خداوند نیز اعمال آدمی را شایسته می گرداند و آن را از آفت های تباه کننده حفظ می کند و پاداش آن را چند برابر می نماید. همانطور که اگر در پرهیزگاری و سخن درست و حق خللی باشد سبب فاسد شدن اعمال و پذیرفته نشدن و بی نتیجه بودن آن می گردد. « وَیغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» و نیز گناهانتان را که سبب هلاکت شما می گردند سامان می یابد و هرچیزی که از آن باید پرهیز کرد از آدمی دور می شود. بنابراین فرمود:« وَمَن یطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا» و هرکس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند به رستگاری و کامیابی بزرگی دست یافته است. آیه ی 73-72: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ؛ ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود. لِیعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِینَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَیتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ؛ تا خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان مؤمن و زنان مؤمن را بپذیرد ، که خدا آمرزنده و مهربان است. خداوند جایگاه امانتی را که به مکلفین سپرده است بزرگ می دارد و اهمیت آن را بیان می نماید، و آن امانت اطاعت از اوامر و پرهیز از محرمات و منهیات در همه ی حالت ها؛ هم در حالت پنهان و هم در حالت آشکار . و خداوند متعال این امانت را بر آفریده های بزرگ و آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشت و مختار بودند که این امانت را قبول نمایند یا نه. و این عرضه داشتن به صورت وجوبی نبود به این صورت که خداوند به آنها بگوید حتما باید این امانت را بپذیرد. خداوند امانت را به هریک از مخلوقات عرضه داشت و گفت: اگر آن را به جای آوری و حقوق آن را به گونه شایسته ادا نمایی پاداش خواهی یافت، و اگر آن را به جای نیاوری به عذاب گرفتار خواهی شد. « فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا» و آنها از ترس این که مبادا نتوانند حق مطلب را ادا کنند از پذیرفتن بارامانت خودداری کردند و از آن می ترسیدند. و این اباورزیدن از روی ترس بود نه این که از فرمان پروردگارشان سرپیچی کنند یا به پاداش و ثواب او بی علاقه باشند. و خداوند با همین شرط مذکور آن را بر انسان عرضه داشت و انسان علی رغم ستمگری و نادانی اش آن را پذیرفت و این بار سنگین را به دوش گرفت. پس انسان ها برحسب به جای آوردن یا به جای نیاوردن آن به سه دسته تقسیم می شوند: منافقان، آنهایی که به ظاهر ایمان آورده و حق امانت را به جای می آورند اما در باطن و درون چنین نیستند. مشرکان؛ آنهایی که در ظاهر و باطن آنچه را خداوند بر دوش آنها گذاشته است ترک کرده و به آن کفر می ورزند. مومنان؛ که در ظاهر و باطن ایمان آورده و به مسئولیت خود عمل می کنند. خداوند اعمال این گروه های سه گانه را بیان کرد و پاداش و عذاب آنها را نیز بیان داشت و فرمود: تا سرانجام خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب دهد و توبه مردان و زنان مومن را بپذیرد و آنها را بیامرزد و خداوند آمرزنده مهربان است. پس خداوند متعال را سپاسگزاریم که این آیه را با این دو اسم بزرگوار خود که بر کمال آمرزش و گستردگی رحمت و فراگیری لطف و کرمش دلالت می نمایند به پایان رساند. با اینکه افراد زیادی به خاطر نفاق و شرک خود سزاوار آمرزش و رحمت او نیستند.
تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|