|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
ادبیات>شرح واژه>ارزن
شماره مقاله : 9617 تعداد مشاهده : 324 تاریخ افزودن مقاله : 18/1/1390
|
ارزن . [ اَ زَ ] (ع اِ) معرب ارژن . چوبی که از وی عصا سازند. (غیاث ). درختی است سخت چوب که از وی عصا سازند. (منتهی الأرب ). نوعی از بادام کوهی که ثمر آن بسیار تلخ باشد و آنرادر دواها بکار برند و چوب آنرا عصا کنند و پوست آنرا بر کمان پیچند. (مؤید الفضلاء). ارزه . ارجن . و رجوع به ارژن شود. || نام غله ای که بهندی آنرا چینا گویند. (غیاث ). طِهف . دُخن . دخنه . (مؤیدالفضلا). ذرّت . (منتهی الأرب ) (نصاب ) (محمودبن عمر ربنجنی ). طارو. دارو. نباتی است که در نواحی سردسیر که گندم عمل نمی آید یعنی در قسمتهای کوهستانی برای مصرف اهالی یا دانه ٔ مرغ کاشته شود و آن پست و کم ارز است .گال . بعضی آنرا گاورس و جاورس و برخی قسمی از گاورس دانسته اند ولی سوای آنست . میدانی گوید: الحماطة و الخبثا؛ کاه گاورس . الدّقع؛ کاه ارزن . در السامی فی الاسامی آمده : طَهف ؛ نان ارزنین . لعیعه ؛ نان گاورسین . اخرفت الذرة؛ بسیار دراز شد گیاه ارزن . دخن ؛ ارزن که بهندی کنکنی یا چیناست . (منتهی الأرب ). و طعامشان [طعام مردم کرمان ] ارزنست . (حدود العالم ). و ایشان [ صقلابیان ] را کشت نیست مگر ارزن . (حدود العالم ).
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|