|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>تقلید > مضّرات تقلید و زیانهای آن
شماره مقاله : 9922 تعداد مشاهده : 396 تاریخ افزودن مقاله : 31/1/1390
|
در اسلام هر چیزی که ضرر داشته باشد حرام شده و چنانکه در جلد دوم سفینه البحار صفحه 72 و جلد اول صفحه 54 از رسول خدا(ص) روایت کردهاند که فرمود: لاضرر و لاضرار فی الإسلام، و در همان کتاب و سایر کتب معتبره وارد شده که: کل مضر حرام. تقلید در دین مضرات بسیاری دارد که میتوان گفت ضرر آن از اکثر محرمات بیشتر است. ما به برخی از آنها اشاره میکنیم: اول – پیروی ظنّ و گمان که در اسلام شدیداً ممنوع و مورد نهی الهی است. در سوره یونس آیه 36 فرموده: وَمَا يتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا «و اکثر ایشان پیروی نمیکنند مگر از ظنّ، و به هیچوجه ظنّ و گمان کفایت از حق نمیکند». و در سوره نجم آیه 28 فرموده: وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا(النجم/28) کلمه «شیء» نکره در سیاق نفی مفید عموم است، یعنی گمان و ظنّ در هیچ امری از امور دین كفايت نکند و انسان را بحق نرساند، در صورتی که عموم فقها و مجتهدین فتاوی خود را ظنّی میدانند و در کتاب معالم و قوانین و رسائل و سایر کتب خود در باب حجّیّت ظنّ نوشتهاند که "اجتهاد هو استفراغ الوسع و یا استفراغ الفقیه وسعه فی تحصیل الظّنّ". یعنی: اجتهاد عبارتست از اینکه فقیه نیروی خود را مصرف کند در تحصیل ظنّ بحکم شرعی و باز خود فقها نوشتهاند حکم ظنّی مجتهد برای مقلد واجب القبول میباشد و گویند: " هذا ما أدی إلیه ظنی و کل ما أدی إلیه ظنی فهو حکم الله". (مراجعه شود به باب حجّیّت ظنّ رسائل و قوانین و سایر کتب اصول) یعنی این حکم چیزی است که ظن من به آن رسیده و هر چه گمان من به آن برسد حکم خدا است. بنابراین تقلید از مجتهد پیروی از ظنّ و گمان است، و حال آنکه خدا نهی نموده، در سوره اسراء آیه 36 فرموده: وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ «پیروی مکن از آنچه بدان علم نداری". و نهی مفید تحریم است. دوم – پیروی رأی اشخاص – یکی از مضّرات تقلید پیروی آراء اشخاص میباشد و آن در اسلام باطل است، زیرا کسی حقّ صدور رأی ندارد جز خدا. البته مقصود رأی در امور دینی است و حتی خود رسول خدا(ص) حق اظهار رأی نداشت مگر طبق ارائة وحی، در سوره نساء آیه 105 فرموده: إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ «به تحقیق ما این قرآن را به تو نازل نمودیم بحق تا بین مردم طبق آنچه خدا به تو ارائه داده حکم کنی، و آنچه خدا ارائه داده قرآنست». در سوره یوسف آیه 40 فرموده: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يعنی: «حقّ صدور حکم نیست مگر برای خدا». و در سوره مائده آیه 44 فرموده: وَمَنْ لَمْ يحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ «هر کس به آنچه خدا نازل نموده حکم نکند کافر است». وسائل الشیعه در کتاب قضا روایت کرده از رسول خدا(ص) که فرموده: "إن الله قضی الجهاد علی المؤمنین بعدی یجاهدون علی الأحداث فی الدین إذا عملوا بالرأی فی الدین، و لا رأی فی الدین إنما الدین من الرب أمره و نهیه". یعنی: «به تحقیق خدای تعالی جهاد را برای مؤمنین پس از من واجب کرده که با چیزهای تازه پیدا شدة دینی جهاد و پیکار نمایند وقتیکه به رأی عمل کنند در دین، و حال آنکه رأی در دین نباشد، همانا دین از پروردگار است امر و نهی آن منحصر است به او» پس مؤمنین زمان ما باید جهاد و پیکار نمایند تا بدعت تقلید را بردارند. در سوره مائده آیه 48 فرموده: فَاحْكُمْ بَينَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ «به آنچه خدا نازل نموده حکم نما و پیروی آراء ایشان مکن». بنابراین آیات صریحه و اخبار صحیحه پیروی رأی اشخاص باطل است و باید کوشش کرد تا این باطل بر طرف گردد. آیا به مجتهدین حق صدور رأی داده شده؟! آیا آراء ایشان از وحی است؟ اگر از وحی است پس چرا به فوت مجتهد آراء او باطل میشود و از بین میرود؟ چرا پس از فوت، تقلید از احکام او باطل است؟ آیا حکم خدا از بین رفتنی است؟ آیا حکم خدا تغییر میکند؟ این آراء اگر از خداست پس چرا برخلاف یکدیگر است؟ سوم – ضرر سوم ماندن در جهل و کفر است – نتیجة تقلید چنانکه برای هر خردمندی محسوس است، بیخبری و جهل مردم مقلّد به کتاب خدا و سنّت یعنی روش رسول خدا(ص) و احادیث دینی است. شما اگر به یکی از این مقلدین بگوئی خدا در قرآن مکرر فرموده جز مرا مخوانید، و دعا عبادتست، و خواندن غیر خدا در عبادت شرکست و خدا آنرا شرک دانسته و نفرموده: بندگان مقرب مرا بخوانید، به علاوه طبق آیات قرآن بندگان مقرب خدا پس از مرگ به دارالسلام بهشت خواهند رفت و روحشان از دنیا بیخبر است، شما چرا در مجلس دینی آنان را میخوانید؟ در جواب ما میگویند: ما مقلّدیم. ملاحظه کنید از برکت تقلید در شرک وارد شدهاند. از دیگری میپرسی آیا خدا که حاضر و ناظر در هر مکان و شاهد بر هر چیزیست، آیا انبیاء و اولیاء نیز در این صفات با خدا شریکند و این صفات را دارند؟ میگوید: بلی، میپرسی به چه دلیل؟ مگر خدا نفرموده: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ، در جواب میگوید: ما مقلّدیم! به یک مرد شصت ساله گفتم بیا آیات قرآن را بفهم، گفت: ما مقلّدیم، آقا فرموده قرآن قابل فهم نیست و هر کس بفهمد گمراه میشود، من مقلد شش نفر از علما میباشم. بنظر این بیچاره قرآن کتاب هدایت نیست و کتاب گمراهی است، چرا؟ چون مقلّد است، در صورتی که حق تعالی در سوره یوسف 108 فرموده: قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي يعنی: «بگو راه این است که میخوانم بسوی خدا با بصیرت و بینائی، من و هر کس پیرو من است». آیا کسی که پیرو پیغمبر اسلام است نباید بصیرت و فهم عقلی داشته باشد و نباید کتاب خدا را بفهمد؟ خدا در سوره انعام آیه 104 فرموده: قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ «این قرآن بینائیها میباشد که برای شما از پروردگار شما آمده است». چهارم – انحطاط فکری – اکثر ملت اسلام در اثر تقلید، فکر خود را بکار نینداخته و رشد فکری و عقلی ندارند، زیرا انسان هر قدر فکر خود را بکار اندازد و عقل خود را معطل نگذارد ترقی و رشد عقلی پیدا میکند و فکر او ضعیف نمیماند، ولی ملت و توده ما امروزه حاضر نیست در یکی از مسائل دینی خود فکر کند، زیرا میگوید: ما مقلّدیم، و این کلمه «مقلّدیم» را به ایشان یاد دادهاند تا مبادا بیدار شوند و به برکت قرآن بصیرت پیدا کنند، تازه اگر برای بیداری این مردم کسی کتاب علمی و یا تحقیقی بنویسد فوری فتوی صادر میشود که کتاب او را نخوانید، کتاب خرافات را میخوانند اما کتابی که برای نشر حقائق باشد نباید بخوانند. پنجم – عدم تمیز حق از باطل – عدم تمیز حق از باطل محل ابتلای اکثر مردم است، و لذا میبینی گویندهای بر منبر میرود و به نام دین هرچه باطل است میگوید و کسی جرئت جلوگیری و ایراد ندارد زیرا باطلهای او مشتری بسیار دارد، او برای مردم شفیع میتراشد و گناه را میبخشد و بهشتها حواله میدهد و به نظر مردم مطالب او مطالب الهی است، و عوام هم مشتری همین چیزها است. گاهی از یکنفر منبری فاضل مطالب ضد قرآنی شنیده میشود از جمله میگوید: شیعه علی(ع) نه سئوال دارد نه جواب نه حساب، و یکسره به بهشت میرود، و هیچ فرشتهای جرئت سئوال از او ندارد. باید گفت: اینها ضّد قرآنست، زیرا قرآن در سوره اعراف آیه 6 فرموده: فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ(الأعراف/6) «البته ما از تمام امتها سئوال میکنیم و البته از پیامبران سئوال میکنیم». چگونه از شیعه علی(ع) سئوال نمیشود مگر شیعه از امت پیغمبر نیست؟ در جواب خواهد گفت: اینها خریدار دارد ولی سخن حق خریدار ندارد. مقدسیّن ما از حق و باطل بیخبرند، چرا، برای اینکه مقلّدند. یک نفر جوان فارغ التحصیل دانشگاه تهران رفته بود اروپا با یک نفر مبلغ مسیحی مذاکره کرده بود که شما مبلغ مسیحی آیا در اسلام تحقیقاتی کردهاید؟ آیا احتمال نمیدهید اسلام حق باشد؟ او در جواب گفته بود خود شما که یکنفر دانشجوی مسلمانید درباره اسلام تحقیقاتی کردهاید؟ جوان مسلمان میگوید: ما وجوهات خود را به یک عده آخوند میدهیم تا آنها بروند تحقیق کنند و ما موظّف به تحقیق نیستیم زیرا ما مقلدیم. ملاحظه بفرمائید یکنفر دانشجوی اسلامی از اسلام بیخبر است بعنوان اینکه مقلد است و در اثر تقلید آنچه عقائد باطله بوده در میان مسلمین وارد شده است. گاهی فلان آیت الله که مرجع شده در اثر فعالیت تبلیغاتی، از قرآن بکلی بیاطّلاع است و معلوماتش عبارتست از عقائد فلاسفه یونان و تصوف و یا کتب غلاه شیعه، و در اثر مرجعیت او عقائد باطله فلاسفه و کفریات غلاة و صوفیه نشر شده است، ولی عوام بیچاره خبر ندارد، زیرا او مقلد است، پس در اثر جهل مردم و تقلید ایشان بدترین خلق خدا چنانچه حضرت عسکری(ع) فرموده مرجع تقلید شده، چنانکه در سفینه البحار جلد دوم صفحه 57 روایت کرده از امام حسن عسکری(ع) که به ابی هاشم فرموده: "سیأتی زمان علی الناس وجوههم ضاحکة مستبشرة، و قلوبهم مظلمة منکدرة، السنة فیهم بدعة، و البدعة فیهم سنة، المؤمن بینهم محقر، و الفاسق بینهم موقر، أمرآئهم جائرون، و علمآئهم فی أبواب الظلمة سآئرون، أغنیائهم یسرقون زاد الفقراء، وأصاغرهم یتقدمون علی الکبرآء، کل جاهل عندهم خبیر، لایمیزون بین المخلص و المرتاب، و لایعرفون الضأن من الذئاب، علمآئهم شرار خلق الله علی وجه الأرض لأنهم یمیلون إلی الفلسفة و التصوف و أیم الله أنهم من أهل العدوان والتحریف..." (تا آخر). یعنی: «به این زودی زمانی بر مردم بیاید که چهرههایشان شاد و خندان و دلهایشان تیره و تار است، سنّت رسول خدا(ص) نزدشان بدعت، و بدعت نزدشان سنت، مؤمن نزد ایشان محقر، و فاسق نزدشان موقر است، أمراء ایشان ستمگر و علماء ایشان با ستمگران همقدماند ثروتمندانشان توشه فقراء را بدزدند و کوچکها بر بزرگان مقدم شوند، هر نادانی نزد ایشان خبیراست، بین مخلص و منافق فرق نگذارند، و میش را از گرگ نشناسند، علماء ایشان بدترین خلق خدایند بر روی زمین، زیرا ایشان مایلند به فلسفه و تصوف، و بخدا قسم ایشانند اهل عداوت و انحراف تا آخر کلام امام(ع)». امروزه هر دانشمند موحد بیدار که بخواهد مردم را بیدار کند و کتابی بنویسد خواندن کتاب او را تحریم میکنند، و اگر عقاید قرآنی را بیان کند و یا یکی از عقاید باطله و خرافات را معرفی کند، همین فیلسوفان فلسفهمآب او را میکوبند و یا تکفیر کرده و ملت بیچاره را در کفر و خرافات نگه میدارند. ششم – پستی و اضمحلال: تقلید مشتق از قلاده است و قلاده را بگردن حیوانی میاندازند و او را همراه میبرند، گویا آنکه تقلید را واجب میداند مردم را حیوان فرض کرده و مقلدین او به چنین پستی تن میدهند، و خود را از استقلال فکری باز داشته و اطاعت بدون مدرک را انتخاب کردهاند، و این دلیل بر پستی و اضمحلال ملتی است، و همین را خدا مذّمت کرده و لذا تمام اقسام آن را باطل شمرده: اول – تقلید از آباء و اجداد که در سوره مائده آیه 104 فرموده: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يعْلَمُونَ شَيئًا وَلَا يهْتَدُونَ(المائدة/104) «و چون به ایشان گفته شود بیائید بسوی آنچه خدا نازل نموده و بسوی رسول، گویند همان روش پدران خود را که یافتهایم برای ما کافی است». آیا و اگر چه پدرانشان نادان و از هدایت دور بوده باشند (باز آنان پیروی میکنند). دوم – تقلید از بزرگان و آقایان و علماء دینی خود، چنانچه در سوره احزاب آیات 66 و 67 و 68 فرموده: يوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يقُولُونَ يا لَيتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا(66) وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا(67) رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَينِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا(68) «روزی که صورت ایشان در آتش دوزخ بگردد، میگویند ای کاش اطاعت کرده بودیم خدا را و اطاعت کرده بودیم رسول را، و گویند پروردگارا ما وآقایان و بزرگان خود را اطاعت کردیم که ما را گمراه کردند، پروردگارا عذاب ایشان را دو مقابل کن، و ایشان را لعن نما لعن بزرگی». البته آیات دیگری نیز در ذمّ تقلید آمده مانند آیه 21 سوره ابراهیم، وآیه 47 سوره غافر، و آیه 31 تا 33 سوره سباء. متأسفانه ملت ما در اثر تقلید و فقدان تحقیق از این آیات الهی بیخبرند. مسلمین باید بدانند که اسلام دین تحقیقی است نه تقلیدی، دین علمی است نه ظنی و گمانی. در زمان ما دین تقیلدی دین تحقیقی را پامال کرده و تمام خرافات و موهومات را به نام دین وارد اسلام کردهاند. و حتی بقول صاحب معالم تمام مجتهدین متأخرین خودشان مقلد متقدمین بوده و خود مقلد سابقین میباشند. امید است دانشمندان بیدار و مجتهدین حقیقی از خدا بترسند و حرمت تقلید را کتمان نکنند، و وجوب تعلیم و تعلم امور دین را اعلام نمایند و مردم نیز طبق آیه 108 سوره یوسف بصیرت پیدا کنند. ضرر هفتم و هشتم تقلید – عدم احساس مسئولیت: عدم احساس مسئولیت گناه بزرگی است. ملتی که وظیفه خود را تقلید میداند خود را مسئول تحقیق نمیداند و حس کنجکاوی و تحقیق او را کور شده است، لذا در زمان ما هیچ کس خود را مسئول فهم حقایق دینی و نشر آن نمیداند و جلوگیری از خرافات نمیکند. مردمی که در امور دینی تحقیقی نکردهاند هرچه بنام دین گفته شود باور میکنند و در مقابل آن پول میدهند، فعلاً در ایران هر ساله میلیونها تومان خرج ترویج خرافات زیر عنوان ترویج دین میشود، و نظر مردم به دهان ملاّ و مرجع است، اگر مرجع او به کسی که در منبر خرافه و باطل بافته طیب الله گفت و یا سکوت کرد، او خیال میکند تمامش حق بود و اگر کسی اعتراض کند، میگوید: تو بهتر میفهمی و یا آن مجتهدی که در مجلس بود؟ پس چرا او اعتراض نکرد؟ ضرر نهم – تقلید در اصول دین: برای مردمی که تقلید عادت شده است حتی در اصول دین خود تقلید میکنند و اگر مجتهد ایشان بنویسد که در اصول دین تقلید جائز نیست، نه مقلدین او گوش به این فتوی میدهند، و نه خود آن مجتهد به این فتوایش عمل میکند و باز در اصول دین فتوی میدهد و مقلدین او میپذیرند. چنانکه یکی از مجتهدین زمان ما نوشته: تقلید در اصول دین جائز نیست و خود فتوی داده که امام مانند خدا همه جا حاضر و ناظر است، و مجتهد دیگر مانند او فتوی داد بر ضدّ صد آیه از قرآن که امام خالق و مکّون جهانست و میتواند چیزی را از عدم بوجود آورد و به واسطه قدرتی که خدا به او عطا کرده ولایت تکوینی دارد، و چون ایشان به چنین کفریات و شرکیات فتوی داد، عموم عوام پذیرفتند، زیرا مقلدند و عقاید حقّه را از روی مدارک نمیدانند و چون به تقلید عادت کردهاند لذا حوصله تحقیق ندارند. و لذا بیشتر عقاید و اعمالی که دارند موهومات و خرافات میباشد و از اسلام نیست. ضرر دهم – دکّان دینی: ما به مجتهدین حقیقی ایرادی نداریم ولی در اثر تقلید عوام و دادن وجوهات، هر طالب دنیا و نااهلی به فکر مرجعیت و گرفتن وجوهات افتاده، حال آن وجوهات مدرک دینی دارد یا ندارد بحثی است جدا، ما کاری نداریم، ولی اکثر در راه هوی وهوس و تحکیم مرجعیت صرف میشود و فرزندان و اصحاب او منزلها خریده ودستگاهی راه انداخته و درباری ساخته و در هر شهر وکلائی گذاشته که کاری ندارند جز رفتن درب دکّان این و آن و حساب اموال مردم زحمتکش را کشیدن، فلان زن چرخریس و فلان بارکش قد خمیده نیز باید مقداری از اموال خود را بدهد تا مال او حلال شود، و آقا هر چه خواست بهر کس میل دارد خصوصاً به متملقین و چاپلوسان بدهد، تا آنان در منبرها تعریف کرده و نظر مردم عوام را نسبت به او جلب کنند، و حتی در مشاهد پول به خدام آستانه میدهند که زوّار را برای حساب مال نزد آقا ببرند. من خود سیّدی را به نام میلانی سراغ دارم چون از نجف برگشت و به مشهد آمد، نان خالی نداشت آقایان و طلاب مشهد پیشنهاد کردندکه ما حاضریم کتب خود را بفروشیم و شما را اداره کنیم که در مشهد بمانید، و اکنون پس از چند سال فرزند او میلیونها ملک خریده، و او با این خرابکاریها خود را واجب الاطاعه و نایب الامام و سلطان بیتاج و تخت میداند و با حکومتها در ظاهر مخالفت میورزد، و همواره بر گردن مردم ساده لوح سوار است، با اینکه پیغمبران خدا و امامان(ع) کار میکردند، اینان کاری ندارند جز ریاکاری و گرفتن اموال مردم به نام فقرا و ایتام، و صرف تعیّنات و خود، و هر کس به ملاقات آقا برود اگر وجوهات آورده اذن ملاقات میدهد و إلا فلا. و به اضافه هزاران حکم غیر ما أنزل الله آوردهاند، اگر زمان رسول خدا(ص) محّرمات صد بوده فعلا زمان ما هزارشده، و دین مشکل سنگینی که قرآن مخالف آنست آوردهاند. پس ملت باید بیدارشود و زیر بار احکام سنگین ایشان نرود. خدای تعالی در وصف رسول خود در سوره اعراف آیه 157 فرموده: وَيضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيهِمْ «این پیغمبر بر میدارد از ایشان بارهای سنگین و غلهائی که بر گردة ایشان بوده (از طرف پیشوایان و احبارشان)». اسلام دینی سهل و ساده بوده، ولی اینان آن قدر احوط و اقوای بر آن افزوده و آن قدر شاخ و برگ برای آن تراشیدهاند که بکلی عوض شده. ضرر یازدهم – ایجاد اختلاف: یکی از زیانهای بزرگ تقلید ایجاد اختلاف میان مسلمین است، آن مجتهد میگوید نماز جمعه واجب عینی است، مجتهد دیگر میگوید واجب تخییری است، سومی میگوید حرام است، چهارمی میگوید: مستحب است. پنجمی می گويد: مكروه است. آن مجتهد می گويد: فرو رفتن در آب مبطل روزه است، دیگری میگوید مبطل نیست. و همچنین در اکثر مسائل اختلاف دارند، و کمتر مسئلهای است که مورد اختلاف نباشد. شما عروهالوثقی را با حواشی آن، و یا کتاب منهاج الکرامه، ویا مختلف علامه را ملاحظه کنید تا به اختلاف فقها در اکثر مسائل پی برید. آیا خدا امر به اختلاف کرده و اینان اطاعت خدا میکنند، و یا خدا از اختلاف نهی کرده و اینان عصیان خدا کردند. امیرالمؤمنین علی(ع) درخطبه 18 در ذمّ اختلاف علماء در فتوی فرموده: "ترد علی أحدهم القضیة فی حکم من الأحکام فیحکم فیها برأیه، ثم ترد تلک القضیة بعینها علی غیره فیحکم بخلاف قوله، ثم یجتمع القضاة بذلک عند الإمام الذی استقضاهم، فیصوب آرآءهم جمیعا. وإلههم واحد! و نبیهم واحد! و کتابهم واحد! أفأمرهم الله سبحانه بالإختلاف فأطاعوه! أم نهاهم عنه فعصوه! أم أنزل الله سبحانه دینا ناقصا فاستعان بهم علی إتمامه! أم کانوا شرکآء له، فلهم أن یقولوا، و علیه أن یرضی؟ أم أنزل الله سبحانه دینا تاما فقصر الرسول(ص) عن تبلیغه و أدآئه و الله سبحانه یقول: * مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ & و فیه تبیان لکل شیء، و ذکر أن الکتاب یصدق بعضه بعضا، و أنه لا اختلاف فیه فقال سبحانه: *وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً &". یعنی: «قضیهای بر یکی از این علماء در حکمی از احکام وارد میشود، او در آن قضیه حکم میکند به رأی خود، سپس همان قضیه بعینه بر دیگری وارد میشود او به خلاف قول اولی حکم میکند، سپس همة ایشان نزد آنکه به ایشان قضاوت داده (تصدیق اجتهاد و قضاوت ایشان را کرده) جمع میشوند او رای همه را صواب میشمرد، و حال آنکه خدای ایشان یکی و پیغمبرشان یکی، و کتابشان یکی، و دینشان یکی است. آیا خدایتعالی ایشان را امر به اختلاف کرده است و ایشان از او اطاعت کردهاند؟! و یا خدا ایشان را نهی از اختلاف کرده و آنان عصیان نمودهاند؟ و یا خدا دین ناقصی فرستاده که به کمک ایشان آن را کامل و تمام کند و یا اینان شریکان خدایند برای اتمام دین او، که ایشان بگویند و خدا بپذیرد! و خدای سبحان دین تام و تمامی نازل کرده و رسول او از رسانیدن کوتاهی نموده، و حال آنکه خدای سبحان فرموده است: ( ما فروگذار نکردیم در این قرآن چیزی را)، و فرموده است: (بیان هر چیزی را در این قرآن است)، و یادآوری نموده که بعضی از آیات آن بعض دیگر را تصدیق میکند، و در آن اختلافی نیست، پس فرموده: ( و اگر از نزد غیر خدا بود اختلاف بسیاری در آن مییافتید). نویسنده گوید تعجب است با این کلام، چگونه شیعیان او بر خلاف قول او از چنین مجتهدان تقلید کرده و بیدار نمیشوند، بعضی از مردم برای عذرتراشی میگویند اختلاف در فروع اشکالی ندارد. جواب این است که اشکال شدید دارد، و حضرت همین اختلاف در فروع را مذّمت کرده، زیرا در زمان او مردم اختلاف در اصول دین نداشتند. خطبه امام در مذّمت اختلاف در حکم است نه در اصول دین، و حال آنکه کسی حق صدور حکم ندارد جز خدا. حق صدور حکم منحصر به خدا است قرآن میزان است برای تعیین حق و باطل چنانچه در سوره شوری آیه 17 فرموده: اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ «خدا آنست که نازل نموده این قرآن و میزان را بحقّ». پس هر مطلب دینی باید با قرآن سنجیده شود، اگر موافق قرآن باشد صحیح و إلا باطل است، زیرا رسول خدا(ص) و یا امام و یا مجتهد حق ندارند چیزی بر خلاف کلام خدا و بر ضد آن بگویند قرآن برای بیدار کردن و هشیار نمودن و چشم بصیرت را بازکردن آمده و نه برای تقلید و با چشم بسته به دنبال این و آن رفتن، در سوره یوسف آیه 108 فرموده: قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي و در سوره جاثیه در وصف قرآن در آیه 20 فرموده: هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ(الجاثية/20) یعنی این قرآن برای بصیرت هر انسانی آمده، مگر اینکه مقلّد از کلمه ناس وانسان خارج باشد. البته او هم انسان است. به مقلدی که بخواهد دست از کوری بردارد و بینا شود، باید گفت خدا در سوره یوسف آیه 40 فرموده: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ «کسی حق اظهار حکم ندارد جز خدا». و در سوره کهف آیه 26 فرموده: وَلَا يشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا(الکهف/26) «خدا هیچ کس را شریک در حکم و وضع قانون قرار نداده». پس آنکه به امام میگوید: السلام علیک یا شریک القرآن!.. مخالفت با قرآن کرده است، شما ملاحظه کنید به استناد روایات مجعوله هزاران حکم و مطالب ضدّ قرآنی بوجود آوردهاند و مردم بیخبر از قرآن در اثر تقلید همه را پذیرفتهاند. ما میپرسیم: آیا رسول خدا(ص) حق صدور رای و یا ایجاد حکم از خودش داشت یا خیر؟ آیا او میتواند چیزی را حرام کند یا خیر؟ قرآن میگوید: خیر. در اول سوره تحریم فرموده: يا أَيهَا النَّبِي لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ (تحریم: 1) «هان، ای پیغمبر، چرا حرام میکنی آنچه را خدایت حلال کرده برای تو». جائی که رسول خدا(ص) حق وضع حکم ندارد. چگونه دیگران دارند؟ در این صورت چرا برای قبور و حرم اولاد او صدها حکم تحریم جعل نمودهاند و میگویند دخول حایض در حرم و رواق آنان حرام و دخول جنب حرام و دخول نفساء حرام است؟ آیا این احکام برای حرم و رواقها در زمان رسول خدا(ص) نازل شده و یا پس از ساختن حرمها، این احکام نازل شده؟ آیا زنان و کنیزان رسول خدا(ص) ائمه علیهم السلام در خانه ایشان جنب و حائض و نفسا نمیشدند و یا فوری امر به اخراج میشدند؟ آیا این احکام در کتاب خدا و رسول است و یا ساخته دیگران؟ مردم نمیدانند زیرا مقلدند. آیا آیه: *وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ ...& در قرآن نیست؟ آیا در اسلام تقلید واجب شده یا تعلیم و تعلم؟ تعلیم و تعلم واجب، و تقلید حرام است اسلام دین تعلیم و تعلم است. رسول خدا(ص) فرموده: " طلب العلم فریضة علی کل مسلم". در آیه 2 سوره جمعه حق تعالی فرموده: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ «خدایتعالی در میان بیسوادان رسولی از خودشان برانگیخت که برای ایشان کتاب او را تلاوت کند و پاکیزهشان نماید و علم و حکمت به ایشان بیاموزد». طبق این آیه وظیفة رسول یاد دادن علم وحکمت است، علما نیز باید به رسول خدا(ص) اقتدا کنند نه اینکه در عوض تعلیم و تعلم، مردم را به تقلید وا دارند. آیا اخذ فتوای بدون فهم دلیل، علم است؟ رای مجتهد ظنّی است و گرفتن رای ظنّی علم نیست. تعلیم و تعلم عبارتست از یاد گرفتن چیزی از مدارک و دلیل، ولی تقلید گرفتن رای است بدون مدرک و دلیل. پس تعلیم و تعلم با تقلید تفاوت بسیار دارد. بسیاری از مردم برای رفع مسئولیت در قیامت و رفع مؤاخذة الهی یک رساله میگیرند و در منزل میگذارند تا ده سال و اصلاً نمیدانند در آن رساله چیست، فقط وجدان خود را قانع کرده و از کتاب خدا و سنّت رسول بکلی بیخبر مانده و به آن کاری ندارند. یک مرتبه پس از ده سال خبر میرسد که آن مجتهد صاحب رساله فوت شده و رساله او به درد نمیخورد. اینان چگونه دل خود را خوش کردهاند، امیرالمؤمنین(ع) در کلمات قصار نهجالبلاغه فرموده: "الناس ثلاثة: فعالم ربانی، و متعلم علی سبیل نجاة، و همج رعاع أتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم، و لم یلجؤوا إلی رکن وثیق". یعنی: مردم سه دستهاند: عالم ربانی، و متعلم یعنی دانشجوئی که با کسب علم راه نجات را میجوید، دسته سوم مگسهای آلودهای که به نور علم روشن نشده وبه تکیهگاه محکمی پناه نبردهاند. حال ما از مردم مقلّد میپرسیم شما از کدامیک از این سه دسته میباشید؟ پس چرا خود را به نور علم روشن نکرده و داخل فرقه سوم ماندهاند؟ آیا قول امام خود را قبول ندارید؟ خدا در سوره رعد آیه 19 فرموده: أَفَمَنْ يعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى يعنی: « آیا آنکه میداند که آنچه بسوی تو از پروردگارت نازل شده حق است و به آن دانا شده مانند کسی است که او کور است؟». حال ای اهل تقلید شما به آیات قرآن دانائید یا کورید؟ امام صادق(ع) به اصحابش فرمود: "علیکم بالتفقه فی دین الله و لاتکونوا أعرابا فإنه من لم ینفقة لم ینظر الله إليه یوم القیامة و لم یزک له عملا". یعنی: « بر شما واجب است در دین خدا دانا و فقیه شوید و مانند اعراب بیابانی نباشید زیرا هر کس به دین خود دانا نشود خدا روز قیامت نظر رحمت به او نکند و عمل او را نپذیرد». و صدها روایت دیگر وارد شده که باید دین را تعلم نمود نه تقلید. خدایتعالی تمام جهان را خلق نمود تا بشر عالم گردد، ودر سوره طلاق آیه 12 فرموده: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَينَهُنَّ لِتَعْلَمُوا «خدا خلق نمود هفت طبقه آسمان را و همچنین زمین را مانند آنها، فرمان را نازل میکند بین آنها، تا دانشمند شوید». دین اسلام تعلم علم را واجب و در مقابل از تقلید مذمت کرده و تقلید را عبادت غیر خدا و شرک شمرده، در آیه 79 سوره آل عمران فرموده: مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يؤْتِيهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ(آل عمران/79) «بشری که خدا به او کتاب و حکمت و نبوت داده حق ندارد بگوید بندگان من شوید (یعنی احکام مرا بپذیرید بدون اذن خدا) ولیکن بگوید خدا پرست باشید بواسطه یاد گرفتن و تعلم کتاب خدا و بواسطه خواندن درس آن».
تفسیر تابشی از قرآن (جلد اول، دوم، سوم و چهارم)، تألیف: آیت الله العظمی سید ابوالفضل ابن الرضا برقعی قمی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|