|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>حارث بن هشام رضی الله عنه > اسلام آوردن وی
شماره مقاله : 9988 تعداد مشاهده : 625 تاریخ افزودن مقاله : 24/2/1390
|
قصة إسلام الحارث بن هشام رضي الله عنه أخرج الحاكم عن عبد الله بن عكرمة قال: لما كان يوم الفتح دخل الحارث بن هشام وعبد الله بن أبي ربيعة على أمِّ هانىء بنت أبي طالب رضي الله عنها فاستجارا بها، فقالا: نحن في جوارك، فأجارتهما. فدخل عليهما علي بن أبي طالب فنظر إليها، فشهر عليها السيف، فتفلَّت عليهما، واعتنقتْه وقالت: تصنع بي هذا من بين الناس؟ لَتَبدأنَّ بي قبلها. فقال: تُجيرين المشركين، فخرج. قالت أمُّ هانىء فأتيت رسول الله صلى الله عليه وسلم فقلت؛ يا رسول الله، ما لقيت من ابن أمي عليَ؟ ما كدت أفلت منه أجرت حَمَوَين لي من المشركين فانفلت عليهما ليقتلهما. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «ما كان ذلك له، قد أجرنا من أجرتِ، وآمنَّا من آمنتِ». فرجعت إليهما فأخبرتهما فانصرفا إلى منازلهما. فقيل لرسول الله صلى الله عليه وسلم الحارث بن هشام وعبد الله بن أبي ربيعة جالسان في ناديهما متنضِّلين في المِلاء المزعفرة. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «لا سبيل إليهما قد أمنَّاهما». قال الحارث بن هشام: وجعلت أستحيي أن يراني رسول الله صلى الله عليه وسلم وأذكر رؤيته إياي في كل موطن من المشركين، ثم أذكر برَّه ورحمته فألقاه وهو داخل المسجد فتلقَّاني بالبشر، ووقف حتى جئته فسلَّمت عليه وشهدت شهادة الحق. فقال: «الحمد لله الذي هداك، ما كان مثلك يجهل الإِسلام». قال الحارث: فوالله ما رأيت مثل الإِسلام جُهِلَ.
داستان اسلام آوردن حارث بن هشام رضىاللَّه عنه حاكم (277/3) از عبداللَّه بن عِكرَمَه روایت نموده، كه گفت: در روز فتح، حارث بن هشام و عبداللَّه بن ابى ربیعه نزد ام هانىء بنت ابى طالب (رضىاللَّه عنها) داخل شدند، و از وى پناه خواسته گفتند: ما در پناه تو هستیم و او به ایشان پناه داد. على بن ابى طالب رضی الله عنه آنجا وارد شد و چون چشمش به آنها افتاد، شمشیر خود را از غلاف كشیده و بر آنها حمله آورد، درین هنگام ام هانىء خود را در میان انداخته و حضرت على رضی الله عنه را محكم گرفته گفت: از میان مردم این كار را در سهم من مىكنى؟! باید قبل از آنها مرا بكشى. حضرت على رضی الله عنه به او فرمود: مشركین را پناه مىدهى، و بیرون رفت. ام هانىء مىگوید: نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمده گفت: آیا مىدانى كه از پسر مادرم على چه دیدم؟! شاید از دست وى نجات نیابم!! دو تن از خویشاوندان شوهرم را كه مشركاند پناه دادهام، و او به آنها حمله آورد تا به قتل شان برساند. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «او این حق را نداشت، ما كسى را كه تو پناه دادهاى پناه دادیم، و كسى را كه تو امان دادهاى امان دادیم.» ام هانىء برگشته، و آنها را از قضیه آگاه كرد و هر دوى آنها به منازل خود برگشتند. به پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم گفته شد: حارث بن هشام و عبداللَّه بن ابى ربیعه در حالى كه لباسهاى رنگارنگ به زعفران بر تن دارند، باافتخار و شوكت در مجالس خود نشستهاند. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «راهى اكنون براى زدن آنها نیست، چون ما آن دو را امان دادهایم». حارث بن هشام مىگوید: از این كه پیامبر صلی الله علیه و سلم مرا ببیند خجالت مىكشیدم، و همه موضع هایى را كه بر ضد وى با مشركین شركت نموده بودم، و او مرا دیده بود به یاد مىآوردم، ولى بعد از آن نیكى و نیكویى وى را توأم با رحمتش به یاد میآوردم، به این صورت در حالى با وى روبرو شدم كه در مسجد قرار داشت، با من با یك تبسّم و چهره گشاده برخورد نمود، و در جاى خود توقّف كرد تا این كه نزدش آمده و با دادن سلام به كلمه حق شهادت دادم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «ستایش خدایى راست كه تو را هدایت نمود، و شخصى مانند تو نمىتوانست از اسلام غافل بماند». حارث مىگوید: به خدا سوگند، ندیدم كه چیزى مانند اسلام ناشناخته شده بماند و از آن تغافل صورت گیرد.[1]
[1] بسیار ضعیف. حاکم (3/277) در اسناد آن واقدی که متروک است وجود دارد.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|