Untitled Document
 
 
 
  2024 Oct 30

----

26/04/1446

----

9 آبان 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: "أتى الله بعبد من عبيده يوم القيامة، قال: ماذا عملت لي في الدنيا؟ فقال: ما عملت لك يا رب مثقال ذرة في الدنيا أرجوك بها، قالها ثلاث مرات، قال العبد عند آخرها: يا رب، إنك أعطيتني فضل مال، وكنت رجلا أبايع الناس وكان من خلقي الجواز، فكنت أيسر على الموسر، وأنظر المعسر. قال: فيقول الله، عز وجل: أنا أحق من ييسر، ادخل الجنة" (متفق عليه)
«خداوند در روز قيامت بنده اى از بندگانش را مياورد و از او ميپرسد: تو در دنيا چكار كردى؟ او ميگويد: بارخدايا، من در دنيا به اندازه دانه خردلى هم براى تو كار خيرى نكرده ام كه امروزه اميد نجاتم باشد، و سه بار اين جمله را تكرار ميكند، ولى در آخر ميگويد: "اى پروردگار، به من مال زيادى داده بودى و با مردم تجارت ميكردم و رفتارم اين بود كه از آنها گذشت کنم، و بر توانگر آسان بگيرم و تنگدست را مهلت دهم. خداوند عز و جل به او ميگويد: من در آسان گرفتن از تو سزاوارترم، وارد بهشت شو».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاريخ>تاریخ ایران>زو بن طهماسب

شماره مقاله : 10246              تعداد مشاهده : 762             تاریخ افزودن مقاله : 3/4/1390

سخن درباره كسى كه بعد از منوچهر بر ايران فرمانروائى كرد
پس از درگذشت منوچهر پادشاه ايران، افراسياب بن فشنج (پشنگ) بن رستم، پادشاه ترك (توران زمين) به كشور ايران تاخت و بر آن دست يافت.
از آن جا به سرزمين بابل رفت و روزگارى دراز در آنجا و مهرجان‏قذق بماند.
او در كشور ايران تباهكارى بسيار كرد و آتش بيداد او بالا گرفت. هر جا را كه آباد بود، ويران ساخت و رود و قنات‏ها را از ميان برد و با خاك يكسان كرد.
از پنجمين سال فرمانروائى او تا هنگامى كه از كشور ايران بيرون رفت مردم دچار كميابى و خشكسالى بودند.
پس از او نيز همچنان رنج مى‏بردند و سخت‏ترين روزگار را مى‏گذراندند تا اين كه زو پسر طهماسب به پادشاهى رسيد.
منوچهر بر پسر خود، طهماسب، خشم گرفته و او را از ايران رانده بود.
طهماسب، پس از رانده شدن از ايران، به توران زمين رفت و در شهرهاى تركستان، نزد پادشاهى، كه او را وامن مى‏ناميدند، ماند و با دختر او زناشوئى كرد.
زو پسر طهماسب، از اين زناشوئى به جهان آمد.
ستاره شناسان به وامن، پادشاه ترك، گفتند كه دخترش فرزندى خواهد زاد كه او را خواهد كشت.
وامن به شنيدن اين سخن دختر خود را به زندان انداخت.
دختر كه از طهماسب آبستن بود، در زندان فرزندى آورد و آبستنى و زايمان خود را پنهان نگاه داشت تا هنگامى كه منوچهر از پسر خويش، طهماسب، دوباره خشنود شد و او را به نزد خود فرا خواند.
طهماسب، هنگامى كه مى‏خواست به نزد پدر باز گردد، تدبيرى انديشيد و همسر خويش و فرزند خود زو را از زندان بيرون برد و با خود به ايران آورد.
پس از چندى زو در برخى از جنگ‏هائى كه ميان ايران و توران درگرفت، چنانكه گفته شد، نياى خود، وامن، را كشت و افراسياب ترك را نيز از ايران راند و به تركستان باز گرداند.
چيرگى افراسياب بر سرزمين بابل و كشور ايران، از زمان درگذشت منوچهر تا هنگامى كه زو او را راند، دوازده سال به درازا كشيد.
راندن او نيز در روز آبان از ماه آبان انجام پذيرفت. از اين رو ايرانيان آن روز را جشن گرفتند. (و آبانگان ناميدند) و آن را، پس از دو جشن نوروز و مهرگان، سومين جشن قرار دادند.
زو در فرمانروائى خود ستوده و درباره مردم خود نيكوكار بود. دستور داد تا آنچه را كه افراسياب در كشور ايران تباه ساخته بود، سر و سامان دهند و دژها را از نو بسازند و آبراهه‏هاى ويران را آباد كنند و از آنها آب برآورند.
اين دستورها به كار بسته شد تا شهرها به گونه‏اى بهتر از آن كه پيش بود درآمد.
زو همچنين خراج هفت سال را به مردم بخشيد. از اين رو در روزگار فرمانروائى او شهرها آباد شد و زندگى مردم از گشايش و فراوانى برخوردار گرديد.
در شهر سواد نيز رودخانه‏اى پديد آورد و آن را زاب ناميد (كه مى‏گويند مخفف «زوآب» است يعنى آبى كه به دست زو روان شده است.) زو بر كرانه رودخانه زاب نيز شهرى ساخت كه عتيقه خوانده مى‏شود.
بر شهر عتيقه نيز سه روستا ساخت به نام‏هاى زاب بالا و زاب ميانه و زاب پائين.
زو نخستين كسى بود كه خوراك‏هاى رنگارنگ فراهم آورد و دستور داد تا مردم و صنف‏هاى مختلف خوراك‏پز نيز ازو پيروى كنند و در پختن خوراك تنوع به كار برند.
آنچه را هم كه از تركان و ديگران به غنيمت گرفته بود به سرداران و سپاهيان خويش بخشيد.
سراسر مدت پادشاهى او، تا هنگامى كه روزگار او به سرآمد، سى سال بود.
گرشاسب بن انوط در دوره فرمانروائى زو، وزارت وى را بر عهده داشت و در كار كشور دارى، او را ياورى مى‏كرد.
و نيز گفته شده است كه گرشاسب با زو در پادشاهى شريك بود. ولى گفته‏ى نخستين درست‏تر است.
گرشاسب در ايران پايه‏اى بلند داشت. چيزى كه بود، پادشاهى نكرد.


متن عربی:
ذكر من ملك من الفرس بعد منوجهر
 لما هلك منوجهر ملك فارس سار أفراسياب بن فشنج بن رستم ملك الترك الى مملكة الفرس واستولى عليهم وسار الى أرض بابل وأكثر المقام بها وبمهرجا نقذق وأكثر الفساد في مملكة فارس، وعظم ظلمه، وأخرب ما كان عامراً، ودفن الأنهار والقنى، وقحط النّاس سنة خمس من ملكه، إلي زن خرج عن مملكة فارس، ولم يزل النّاس منه فيزعظم البليّة إلى أن ملك زوّ بن طهماسب، وكان منوجهر قد سخط على ولده طهماسب ونفاه عن بلاده، فأقام في بلاد الترك عن ملك لهم يقال له وامن وتزوّج ابنته، فولدت له زوّ بن طهماسب، وكان المنجّمون قد قالوا لأبيها: إن ابنته تلد ولداً يقتله، فسجنها، فلمّا تزوّجها طهماسب وولدت منه كتمت أمرها وولدها، ثمّ إنّ منوجهر رضي عن طهماسب وأحضره إليه، فاحتال في إخراج زوجته وابنه زوّ من محبسهما، فوصلت رليه، ثمّ إنّ زوّاً فيما ذكر قتل جدّه وأمّن في بعض الحروب الترك وطرد أفراسياب التركي عن مملكة فارس حتى ردّه الى الترك بعد حروب جرت بينهما، فكانت غلبة أفراسياب على أقاليم بابل ومملكة الفرس اثنتي عشرة سنة من لدن توفّي منوجهر الى أن أخرجه عنها زوّ، وكان إخراجه عنها في روزابن من شهر ابان ماه، فاتخذه لهم هذا اليوم عيداً وجعلوه الثالث لعيديهم النوروز والمهرجان.
 وكان زوّ محموداً في ملكه محسناً الى رعيّته فأمر بإصلاح ما كان أفراسياب أفسده من مملكتهم، وبعمارة الحصون، وإخراج المياه اليت غوّر طرقها، حتى عادت البلادُ إلى أحسن ما كانت، ووضع عن الناس الخراج سبع سنين، فعمرت البلاد في ملكه وكثرت المعايش، واستخرج بالسواد نهراً وسمّاه الزاب، وبنى عليه مدينة، وهي التي تسمّى العتيقة، وجعل لها طسّوج الزاب الأعلي وسسّوج الزاب الأوسط وطسوج الزاب الأسفل، وكان أوهل من اتخذ ألوان الطبيخ أمر بها وبأصناف الزطعمة، وأعطى جنوده ما غنم من الترك وغيرهم.
 وكان جميع ملكه إلى أن انقضت مدّته ثلاث سنين، وكان كرشاسب بن أنوط وزيره في ملكه ومعينه فيه، وقيل: كان شريكه في الملك؛ والزوّل أصحّ، وكان عظيم الشأن في فارس إلا أنّه لم يملك.

از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عمر بن خطاب رضی الله عنه و تشویق برای تحصیل علم و دانش:«موت الف عابد أهون من موت عالم بصير بحلال الله وحرامه». «مرگ هزار عابد آسان‌تر از مرگ یک عالم آگاه به حرام و حلال خدا است». "مفتاح دار السعاده" (1/121)‏.



تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 17027
دیروز : 7925
بازدید کل: 8661652

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010