Untitled Document
 
 
 
  2024 Oct 30

----

26/04/1446

----

9 آبان 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از پيامبر صلى الله عليه و سلم نقل شده است كه فرمودند: "كُتِبَ على ابْنِ آدم نَصِيبُهُ مِنَ الزِّنَا مُدْرِكٌ ذلكَ لا محالَة: الْعَيْنَانِ زِنَاهُمَا النَّظَر، والأُذُنَانِ زِنَاهُما الاستِماع، واللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلام، وَالْيدُ زِنَاهَا الْبَطْش، والرَّجْلُ زِنَاهَا الخُطَا، والْقَلْب يَهْوَى وَيَتَمنَّى ، ويُصَدِّقُ ذلكَ الْفرْجُ أوْ يُكَذِّبُهُ" (متفقٌ عليه)
يعنى: "بر فرزند آدم بهره اش از زنا نوشته شده که خواهي نخواهي آنرا در مي يابد، چشم زناي آن نگريستن است، و دو گوش زناي آن شنيدن است، و زبان زناي آن سخن گفتن است، و دست زناي آن به چنگ گرفتن است و پا زناي آن گام زدن است و دل اميد و آرزو مي کند و شرمگاه آن را راستگو و يا دروغگو مي سازد."

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاريخ>تاریخ ایران>کیخسرو بن سیاوش

شماره مقاله : 10263              تعداد مشاهده : 502             تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1390

سخن درباره پادشاهى كيخسرو، پسر سياوش بن كيكاووس‏
پس از درگذشت كيكاووس پسرش، كيخسرو بن سياوش بن كيكاووس، به پادشاهى رسيد كه مادرش وسفافريد، دختر افراسياب پادشاه توران زمين، بود.
كيخسرو، همينكه به فرمانروائى رسيد، به همه اسپهبدان نامه نگاشت كه با تمام لشكريان خويش به نزد وى بروند.
پس از آن كه بدين گونه، سرداران و سپاهيان خود را گرد آورد، سى هزار تن از آنان را بسيج كرد و به فرماندهى طوس درآورد و فرمود كه به شهرهاى تركان- يعنى توران زمين- بتازد و در هيچيك از قريه‏ها و شهرهاى تركان نگذرد مگر اين كه همه مردمش را از دم تيغ بگذراند جز در يك شهر كه برادر او، به نام فيروزد، يا فرورد بن سياوخش در آن جا به سر مى‏برد و پدرش سياوش با مادر او در يكى از شهرهاى توران زمين زناشوئى كرده بود.
ولى طوس كه به توران زمين تاخت، جنگى ميان او و فيروزد درگرفت كه فيروزد كشته شد.
كيخسرو كه از كشته شدن او آگاهى يافت، برآشفت و كينه طوس را در دل گرفت و به يكى از عموهاى خويش كه با طوس بود نامه نوشت و دستور داد كه طوس را دستگير كند و به بند اندازد و او را دست بسته پيش وى بفرستد و فرماندهى لشكر را خود به عهده گيرد.
او نيز چنين كرد و با آن لشكر به جنگ افراسياب رفت.
افراسياب سپاهيانى را به جنگ او فرستاد. دو لشكر با هم نبردى سخت كردند و گروه بسيارى كشته شدند و سرانجام ايرانيان بر فراز كوه‏ها گريختند و پيش كيخسرو برگشتند.
كيخسرو عموى خود را كه نتوانسته بود در آن جنگ كارى از پيش ببرد، به كيفر رساند و سرزنش كرد و بر آن شد كه نبرد با تركان را پيگيرى كند.
از اين رو فرمان داد كه بار ديگر تمام لشكريان وى را گرد آورند و هيچ كس از تن دادن به پيكار خوددارى نكند.
همينكه سپاهيانش گرد آمدند، آنان را آگاه ساخت كه مى‏خواهد به توران زمين از چهار سوى بتازد.
بدين انديشه، گودرز را به فرماندهى بيشترين گروه از لشكريان گماشت و فرمان داد تا به شهرهاى تركان از بخشى كه پيوسته به بلخ است حمله برد.
درفش كاويان را نيز درين لشكر كشى بدو سپرد.
اين درفش بزرگ‏ترين پرچم ايرانيان بود و آن را بيرون نمى‏فرستادند مگر همراه برخى از شاهزادگان هنگامى كه جنگى بزرگ پيش مى‏آمد.
لشكر ديگرى نيز از سوى چين فرستاد. لشكرى هم از نواحى درياى خزر گسيل داشت و لشكرى ميان اين دو لشكر حركت كرد.
سپاهيان بالا از چهار سوى به توران زمين تاختند و به ويرانگرى پرداختند به ويژه گودرز كه تا توانست كشت و ويران كرد و اسير گرفت و به بند انداخت.
كيخسرو نيز خود از راه ويژه‏اى در پى او شتافت تا بدو رسيد كه تا آن هنگام گروه بسيارى از كسان افراسياب را به خاك افكنده بود.
او را ديد كه پانصد و شصت و اند هزار تن را كشته و سى هزار تن را اسير كرده و بيش از اندازه غنيمت به چنگ آورده است.
گودرز آنچه از كسان افراسياب و ترخان‏ها كشته بود به كيخسرو گزارش داد و به پاداش اين پيروزى مقامش در نزد كيخسرو بالا رفت.
كيخسرو از او سپاسگزارى كرد و اصفهان و گرگان را بدو واگذاشت.
لشكرهاى ديگر نيز كه از ساير جهات به تركان حمله برده بودند، نامه‏هائى به كيخسرو نگاشتند و آنچه را كه كشته و ويران‏ كرده و به غنيمت گرفته بودند شرح دادند و يادآور شدند كه سپاهيان افراسياب را لشكر پس از لشكر شكست داده و گريزانده‏اند.
كيخسرو نيز به آنان نوشت كه در پيكار با تورانيان كوشش بسيار به كار برند و پس از پايان جنگ به او، در جائى كه نام برده بود، بپيوندند.
افراسياب همينكه از كشته شدن ترخان‏ها و ياران و لشكريانش آگاهى يافت، به خشم آمد و سرآسيمه شد.
از فرزندانش كسى زنده نمانده بود جز پسرش، شيده، كه او را به جنگ كيخسرو فرستاد.
او به سر وقت كيخسرو شتافت. و پس از چهار روز كه اين دو تن به سختى با هم جنگيدند تركان شكست خوردند و گريختند و ايرانيان به دنبالشان تاختند در حاليكه پى در پى از ايشان مى‏كشتند و اسير مى‏گرفتند.
درين گير و دار بر پسر افراسياب نيز دست يافتند و خونش را ريختند.
افراسياب كه اين رويداد و كشته شدن پسر خويش را شنيد خود با لشكريانى كه داشت به ميدان كارزار شتافت و با كيخسرو روبرو شد.
ميان دو سپاه پيكارى چنان سخت روى داد كه همانندش شنيده نشده بود.
كار جنگ بالا گرفت و سرانجام افراسياب شكست خورد و تركان كشته بسيار دادند چنانكه يكصد هزار تن از ايشان كشته شدند.
كيخسرو شتابان در پى افراسياب تاخت و افراسياب نيز همچنان از شهرى به شهرى مى‏گريخت تا به آذربايجان رسيد و خود را پنهان كرد.
ولى بر او دست يافتند و او را پيش كيخسرو بردند.
كيخسرو او را به نزد خود فرا خواند و درباره پيمان شكنى و خيانتى كه در حق پدر وى، سياوش، روا داشته بود به پرسش پرداخت.
افراسياب براى كار ناجوانمردانه خود دليل و عذرى نداشت. از اين رو كيخسرو دستور داد تا او را بكشند.
بنابر اين او را كشتند همچنان كه او سياوش را كشته بود.
كيخسرو سپس از آذربايجان پيروزمند و شادمان بازگشت.
پس از كشته شدن افراسياب، پادشاه توران زمين، برادرش، كى‏سواسف، به پادشاهى رسيد. بعد از مرگ او نيز پسرش جرزاسف (يا: بهراسب) پادشاه شد كه مردى ستمگر و تباهكار بود.
كيخسرو همينكه از خونخواهى پدر خويش آسوده شد و در پادشاهى خود استوارى يافت، از جهان كناره گرفت و به پرهيزگارى و پارسائى پرداخت.
ياران و كسان وى كوشيدند تا او را دوباره به پادشاهى و كشور دارى برانگيزند ولى او نشنيد و بدين كار تن در نداد.
بدو گفتند:
«پس كسى را جانشين خود كن تا بعد از تو به فرمانروائى برخيزد.» كيخسرو نيز لهراسب را جانشين خود ساخت. آنگاه از ايشان دورى گزيد و پنهان شد و كسى ندانست كه چه بر سرش آمد و در كجا درگذشت.
برخى ديگر، جز اين مى‏گويند.
مدت پادشاهى او شصت سال بود و پس از او لهراسب به پادشاهی رسید.

متن عربی:

ذكر ملك كيخسرو بن سياوخش بن كيكاووس
لما مات كيكاووس ملك بعده ابن ابنه كيخسرو بن سياوخش بن كيكاوس، وأمه وسفافريد ابنة أفراسياب ملك الترك، فلما ملك كتب الى الأصبهذين جميعهم أن يزتوا بعساكرهم جميعها، فلما اجتمعوا جهّز ثلاثين ألفاً مع طوس وأمره بدخول بلاد الترك، وأن لا يمرّ بقرية ولا مدينة لهم إلا قتل كل من فيها إلا مدينة من مدنهم كان بها أخ له اسمه فيروزد بن سياوخش، كان أبوه قد تزوج أمه في بعض مدائن الترك، فاجتاز طوس بها فجرى بينه وبين فيروزد حرب قتل فيها فيروزد، فبلغ خبره كيخسرو فعظم عليه وكتب إلى عمّ له كان مع طوس يأمره بالقبض على طوس وإرساله مقيّداً والقيام بأمر الجيش، ففعل ذلك وسار بالعسكر نحو أفراسياب، فسيّر أفراسياب العساكر إليه فاقتتلوا قتالاً شديداً كثرت فيه القتلى وانحازت الفرس الى رؤوس الجبال وعادوا الى كيخسرو، فوبّخ عمّه ولامه واهتمّ بغزو الترك، فأمر بجمع العساكر جميعها وأن لا يتخلّف أحدٌ، فلما اجتمعوا أعلمهم أنه يريد قصد بلاد الترك من أربعة وجوه، فسير جودرز في أعظم العساكر وزمره بالخدول الى بلاد الترك مما يلي بلخ وأعطاه درفش كابيان، وهو العلم الزكبر الذي لهم، وكانوا لا يرسلونه إلا مع بعض أولاد الملوك لزمر عظيم، وسيّر عسكراً آخر من ناحية الصين، وسيّر عسكراً آخر مما يلي الخزر، وعسكراً آخر بين هذين العسكرين، فدخلت العساكر بلاد الترك من كل جهاتها وأخربتها، لا سيما جودرز، فإنّه قتل وأخرب وسبى، وتبعه كيخسرو بنفسه في طريقه، فوصل إليه وقد قتل جماعة كثيرة من زهل أفراسياب وأثخن فيهم، ورآه قد قتل خمسمائة ألف ونيّفاً وستين ألفاً وأسر ثلاثين ألفاً وغنم ما لا يعدّ ولا يحصى، وعرض عليه من قتل من أهل أفراسياب طراحنته، فعظم جودرز عنده وشكره وأقطعه أصبهان وجرجان، ووردت عليه الكتب من عساكره الداخلة من تلك الوجوه الى الترك بما قتلوا وغنموا وأخربوا وأنهم هزموا لأفراسياب عسكراً بعد عسكر، فكتب إليهم أن يجدّوا في محاربتهم ويوافوه بموضع سمّاه لهم.
فلما بلغ أفراسياب قتل من قتل من طراخنته وأهله وعساكره عظم ذلك عليه فسقط في يديه ولم يكن بقي عنده من أولاده غير ولده شيده، فوجّهه في جيش نحو كيخسرو، فسار إليه واقتتلوا قتالاً شديداً أربعة أيام، ثم انهزمت الترك وتبعهم الفرس يقتلونهم ويأسرون، وأدركوا ابن أفراسياب فقتلوه، وسمع أفراسياب بالحادثة وقتل ابنه فأقبل فيمن عنده من العساكر فلقي كيخسرو فاقتتلوا قتالاً شديداً لم يسمع بمثله، واشتدّ الأمر، فانهزم أفراسياب وكثر القتل في الترك فقتل منهم مائة ألف، وجدّ كيخسرو في طلب أفراسياب، ولم يزل يهرب من بلد الى بلد حتى بلغ أذربيجان فاستتر، وظفر به وأتى به إلى كيخسرو، فلما حضر عنده سأله عن غدره بأبيه، فلم يكن له حجّة ولا عذر، فأمر بقتله، فذبح كما ذبح سياوخش، ثم انصرف من أذربيجان مظفّراً منصوراً فرحاً.
فلما قتل أفراسياب ملك الترك بعده أخوه كي سواسف، فلما توفي ملك بعده ابنه جرازسف، وكان جبّاراً عاتياً.
فلما فرغ كيخسرو من الأخذ بثأر أبيه واستقرّ في ملكه زهد في الدنيا وترك الملك وتنسّك، واجتهد أهله وأصحابه به ليلازم الملك فلم يفعل، فقالوا له: فاعهد إلى من يقوم بالملك بعدك، فعهد إلى لهراسب، وفارقهم كيخسرو وغاب عنهم، فلا يدري ما كان منه ولا أين مات، وبعض يقول غير ذلك.
وكان ملكه ستين سنة، وملك بعده لهراسب.

از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن ابن عباس رضي الله تعالى عنه، قال: «قال لي معاوية رضي الله تعالى عنه: أنت على ملة علي؟ قلت: ولا على ملة عثمان، أنا على ملة رسول الله صلى الله عليه وسلم». عبدالله بن عباس رضی الله عنه فرمود: «معاویه رضی الله عنه به من گفت: آیا تو بر راه و روش علی هستی؟ گفتم: خیر من نه بر راه علی هستم و نه بر راه و سنت عثمان، بلکه من بر راه و سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم هستم». الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 17028
دیروز : 7925
بازدید کل: 8661653

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010