Untitled Document
 
 
 
  2024 Apr 19

----

10/10/1445

----

31 فروردين 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده است: "اعقدن بالأنامل، فإنهن مسئولات، ومستنطقات (روايت احمد و اهل سنن)، يعنى: "(اى زنان)، ذكر (خداوند) را با انگشتهايتان انجام دهيد زيرا از آنها (در روز قيامت) سؤال ميشود و صحبت ميكنند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>حکمیت > سیری در سیرت حکمین و ماجرای حکمیت

شماره مقاله : 1204              تعداد مشاهده : 407             تاریخ افزودن مقاله : 10/10/1388

 سیری در سیرت حكمین و ماجرای حکمیت


معاذ محمدی و صلاح الدین شهنوازی

 



 

مقدمه : مقاله حاضر تحقیقی است درباره دو تن از یاران گرامی رسول الله صلی الله علیه وسلم (ابوموسی اشعری و عمروبن عاص رضی الله عنهما) که در دو بخش به رشته تحریر در آمده است بخش نخست توسط جناب آقای معاذ محمدی و بخش دوم توسط جناب آقای صلاح الدین شهنوازی .( بخش دوم برکرفته از سایت سنی اون لاین می باشد)به امید اینکه قدمی نهاده باشیم در راستای معرفی یاران رسول خدا صلی الله علیه و سلم به امت اسلامی.

 

بخش نخست:

سیری بر سیرت حکمین

نوشته: معاذ محمدی

 

ابوموسی أشعری رضی الله عنه.

نام کامل او عبدالله بن قِیسِ بن حَضارِ بن حَرب می باشد. وی در مکه به اسلام گروید و سپس جهت دعوت بسوی قوم خود بازگشت و به همراه آنان به حبشه هجرت کرد.

خودش چنین می گوید: از یمن به همراه پنجاه و چند نفر از قوم خویش که در آن میان ما سه برادر بودیم من، ابورَهم و ابو عامر رهسپار حبشه شدیم و در کنار جعفر و یارانش اقامت گزیدیم و پس از فتح خیبر راه مدینه را در پیش گرفتیم، پس از اینکه به خدمت حضرت مشرف شدیم، ایشان فرمودند: شما دو هجرت نموده اید هجرت بسوی نجاشی و هجرت بسوی من.

 

انس بن مالک روایت می کند: پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: فردا قومی بر شما وارد می شوند که در اسلام از شما نرم دل ترند و فردای آنروز قبیله اشعری بر رسول صلی الله علیه وسلم وارد شدند. و روز قبل از ملاقات در مسیر این بیت را زمزمه می کردند. 

 

غداً نَلقَی الأَحِبَّة مُحَمَّداً وَ حِزبَه

فردا دوستان را ملاقات خواهیم کرد یعنی محمد و گروهش را 

 

و پس از وارد شدن بر پیامبر با ایشان مصافحه نمودند بنابر این آنها اولین کسانی محسوب می‌شوند که سنت مصافحه را رواج دادند . 

سماک از عیاض اشعری روایت میکند: هنگامی که آیه 57 سوره مائده نازل شد: {فسوف یَأتِی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُُّهُم وَ یُحِبُّونَه} پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: هُم قَومُکَ یَا أبَاموسی. آنها قوم تو هستند ای ابوموسی. 

ابوموسی أشعری رضی الله عنه روایت می کند: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم از جنگ حُنَین فارغ شدند ابوعامر اشعری را برای مقابله با سپاه اَوطاس فرستاد و او توانست فرمانده لشکر مشرکین یعنی دُرَید بن صُمَّه را به قتل برساند و سپاه دشمن را شکست دهد اما ناگهان تیری به پای ابوعامر اصابت نمود.خدمت او عرض کردم: ای عمو چه کسی بسویت تیر انداخت؟ و او به شخصی اشاره نمود و من بدنبال او دویدم اما وی به محض دیدن من راه گریختن را در پیش گرفت. گفتم: آیا شرم نمیکنی که میگریزی؟ مگر تو عرب نیستی؟ 

به محض شنیدن این سخن بر جایش ایستاد و من با وی درگیر شدم و او را از پای در آورده و کشتم . سپس بسوی ابوعامر برگشتم و گفتم: خداوند قاتل تو را به هلاکت رساند. ابوعامر گفت: تیر را از پایم بیرون بیاور و من نیز چنین کردم. سپس رو به من نمود و گفت: ای فرزند برادرم به نزد رسول خدا برو و سلام مرا به او برسان و بگو از خداوند برای من طلب آمرزش نماید. و سپس ابوعامر مرا بجای خود بر لشکر گمارد و دیری نپائید که خود دار فانی را وداع گفت. هنگامی که به خدمت رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسیدم و جریان را برایش توضیح دادم دستانش را برای دعا چنان بلند نمود که سفیدی زیر بغلش نمایان گشت و سپس اینچنین دعا فرمود: بار الها گناهان عُبَید بن أبی عامر را بیامرز ، بار إلها او را در روز قیامت بالاتر از بسیاری از مخلوقات خویش قرار بده. سپس من گفتم: ای رسول خدا برای من نیز دعا کنید: و ایشان چنین دعا فرمودند: بار الها گناهان عبدالله بن قِیس (ابوموسی)را بیامرز و او را در روز قیامت بر جایگاه نیکویی وارد نما. 

 

ابوموسی اشعری دارای صدای بسیار زیبا و لحن دلنشینی بود تا جایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: به او قطعه ای از صدای خوش داوود داده شده است.

در صحیح مسلم آمده است که ابن بریده از پدرش نقل می کند : شبی همراه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از مسجد خارج شدم. ناگهان متوجه شدم ایشان در حال ایستاده به شخصی که در حال نماز است می نگرد، زمانی که پیامبر متوجه من شد فرمود: إی بریده آیا تصور میکنی این شخص از روی تظاهر و ریا نماز می خواند؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر می دانند. سپس آنحضرت فرمودند: بلکه او مومنی است که همیشه به درگاه خدا انابت و رجوع می کند. و پروردگار قطعه ای از صدای خوش الحان داوود به وی بخشیده است زمانی که نیک نگریستم متوجه شدم ابوموسی أشعری است و او را از گفته رسول الله(صلی الله علیه وأله وسلم) آگاه ساختم . 

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در زمان حیات خویش ابوموسی اشعری و معاذ بن جبل را به رهبری قبائل زُبَید و عَدن گمارد. ابوموسی نقل می کند: آنگاه که پیامبر وی و معاذ را روانه یمن نمود فرمودند: بر مردم آسان بگیرید و سخت نگیرید و مردم را بشارت دهید و ایشان را متنفر نسازید. و زمانی که اَسوَدِ عَنسی ادعای پیامبری نمود ابوموسی اشعری در یمن بود و نهایت تلاش و کوشش خود را برای مقابله با این پیامبر دروغین انجام داد تا اینکه موفق شدند با همکاری فیروز دیلمی و آزاد فارسی نقشه قتل اسود عنسی را طرح ریزی کنند و اسود عنسی توسط آزاد فارسی به قتل رسید و در زمان حیات ابوبکر صدیق ابوموسی به مانند گذشته بر زبید و عدن حکمرانی می کرد.

 

جایگاه ابوموسی در نزد سیدنا عمر رضی الله عنه : 

ابوموسی اشعری یکی از ستونهای محکم خلافت اسلامی در عهد سیدنا عمر بود که توانست اهواز، قم، کاشان، اصفهان و تستر را فتح نماید و همچنین وی مؤسس مدرسه قرائت بصره می‌باشد . ایشان در زهد و ورع علم، تقوا و اخلاص و ایمان سر آمد عصر بود. امام ذهبی او را در طبقه اول صحابه ذکر نموده است. پس از اینکه حضرت عمر مغیرة بن شعبه را از استانداری بصره عزل نمود، ابوموسی اشعری را بعنوان استاندار بصره روانه آن دیار نمود. ابوموسی اشعری عالمی وارسته بود که در قرائت قرآن تبحر خاصی داشت و همواره ملازم رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بود از محضر ایشان و همچنین کسانی چون عمر، علی، اُبَی بن کَعب و عبدالله مسعود دانش را فرا گرفت و در راستای رساندن دانش به دیگران نهایت سعی و تلاش خویش را می نمود و همیشه بر بالای منبرش می فرمود: کسی که خداوند به او دانشی عطا نموده بایستی دانش خویش را به دیگران برساند و نباید سخنی بر زبان جاری سازد که پیرامون آن علم و دانش و آگاهی ندارد. 

 

ایشان مسجد بصره را مرکزی برای فعالیتهای علمی قرار داده بود و بخش عمده وقت خود را صرف مجالس علم می نمود و ازکوچکترین فرصت در جهت آموزش مردم استفاده می کرد. 

پس از اینکه نماز را تمام میکرد رو به نمازگزاران نموده و به قرائت آنها گوش فرا می داد و اشتباهاتشان را تصحیح می نمود. 

ابوموسی اشعری رضی الله عنه در میان صحابه به زیبایی صدا و قرائت نیکویش معروف بود و هنگامی که شروع به قرائت می نمود مردم اطرافش جمع می گشتند و زیبایی صدای او به اندازه ای بود که حضرت عمر رضی الله عنه هر وقت او را در کنار خود می دید از وی می خواست برایش قرآن تلاوت کند. و به برکت صدای زیبایش مردم بصره گرد او جمع شدند که از شدت ازدحام ابوموسی آنها را بصورت حلقه های متعدد تقسیم می کرد و خود بر آنها نظارت می نمود و قرائت آنها را تصحیح میکرد. ابوموسی اشعری بیشتر وقت خود را به قرآن و آموزش آن اختصاص داده بود. 

 

انس بن مالک رضی الله عنه نقل می کند ابوموسی اشعری رضی الله عنه مرا به نزد سیدنا عمر رضی الله عنه فرستاد. ایشان فرمودند: ابوموسی در بصره چه میکند؟ گفتم مشغول آموزش قرآن به مردم است سیدنا عمر رضی الله عنه فرمود: ( او انسان بسیار زیرکی است.)و به سبب تلاشهای بی شائبه ابوموسی در بصره بیش از 300 حافظ و قاری قرآن وجود داشت. اهمیت قرآن در نزد ابوموسی به اندازه ای بود که حتی در جهاد نیز از قرائت و تعلیم آن باز نمی ماند و به سپاهیان، قرآن را آموزش می داد. 

 

مسئولیتهای ابوموسی در عصر خلفای راشدین:

ابوموسی اشعری بحق مشهورترین استاندار بصره در زمان عمر بود که خداوند بدست او شهرهای مهمی را از قلمرو شاهنشاهی فارس به دامان اسلام کشاند، خودش در راه خدا جهاد می کرد و فرماندهان نظامی را به نقاط مختلف گسیل می داشت. در زمان استانداری وی اهل بصره توانستند اهواز و اطراف آن را فتح کنند. و جایگاه ابوموسی در نزد عمررضی الله عنه به اندازه ای بود که ایشان وصیت نمود به خلیفه پس از خودش که هیچ استانداری را بیش از یک سال بر سر منصبش باقی نگذارد اما أبوموسی را چهار سال بعنوان استاندار ابقاء نمود . 

 

در اوایل خلافت عثمان رضی الله عنه نیز استاندار بصره بود و بعدها حضرت عثمان ایشان را از بصره به کوفه منتقل کردند و تا زمان شهادت حضرت عثمان والی و استاندار کوفه بودند که بهنگام بیعت مردم مدینه با علی او توانست از مردم کوفه بیعت بگیرد. 

 

سخن بزرگان پیرامون ابوموسی اشعری رضی الله عنه: 

امام فَسَوِی از ابوبَختَری نقل می کند که نزد علی آمدیم و از ایشان در مورد یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسیدیم. ایشان فرمود: از کدامین آنها می پرسید؟ گفتیم: ابوموسی رضی الله عنه. سیدنا علی رضی الله عنه فرمود: همانا که او در علم و دانش فرو رفته بود.

 

مسروق می گوید: در میان صحابه شش نفر در قضاوت سر آمد بودند:

1- عمر 2-علی 3- ابن مسعود 4- ابی بن کعب 5- زید بن ثابت 6- ابوموسی اشعری رضی الله عنهم اجمعين .

أسود بن زید می گوید: در کوفه آگاه تر و عالمتر از علی و ابوموسی نیافتم. 

 

صفوان بن سلیم می گوید: در عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم بجز از این چند نفر کسی فتوا نمی داد: 1- عمر 2- علی 3- معاذ 4- ابوموسی أشعری. 

 

امام شعبی میگوید: علم را باید از شش نفر آموخت: عمر ، عبدالله بن عمر و زید بن ثابت که این سه نفر در علم و دانش همانند یکدیگر بودند و علی ، أبی ابن کعب و ابوموسی که این سه نفر نیز در دانش همانند یکدیگر بودند. 

 

حسن بصری میگوید: هیچ سواره ای برتر از ابوموسی رضی الله عنه بر بصره قدم ننهاده است. 

و در نهایت ابوموسی اشعری پس از عمری تلاش در راستای خدمت به دین و قرآن و جهاد در راه خدا سال 42هـ دار فانی را وداع گفت. رضی الله عنه و أرضاه. 

 

عمرو بن العاص:

ابو عبدالله عمرو بن العاص بن وائل بن هاشم بن سعید بن هاشم از قبیله بنی سهم است. 

بنی سهم یکی از قبائل دهگانه قریش بود که جایگاه مهمی در نزد عرب داشتند (که آن ده قوم عبارت بودن از ، بنی هاشم، بنی امیه، بنی نوفل، بنی عبدالدار، بنی تیم، بنی أسد، بنی مخزوم، بنی عدی، بنی جمح، بنی سهم)و افتخار و قضاوت در میان مردم قبل از اسلام از آن قبیله سهم گشته بود. که خصومات و اختلافات میان مردم را حل می کردند. 

 

پدرش عاص بن وائل یکی از بزرگان قریش در جاهلیت بود که رهبری قبیله را بر عهده داشت. 

عاص بن وائل در بدایت شروع دعوت اسلامی جزء دشمنان پیامبر بود و با تمام وجود در مقابل دعوت اسلامی می ایستاد بر فرض نمونه: 

 

وی یکی از مسخره کنندگان پیامبر صلی الله علیه وسلم بود که هر گاه نام حضرت برده می شد می گفت: او را رها کنید زیرا وی انسان دم بریده ای است که نسلی از او بجای نمی ماند.و اگر بمیرد نامش به فراموشی سپرده می شود و شما از دست وی راحت می شوید. اینجا بود که آیه نازل شد: 

 

إِنّا إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبتَر  فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انحَر  أَعطَینکَ الکَوثَر  

 

مادرش سلمی بنت حرمله ملقب به نابغة از قبیله بنی عنزه بود که بعنوان برده در بازار عکاظ فروخته شده بود. عبدالله بن جدعان وی را خرید و به عاص بن وائل داد که از او عمرو بن العاص بدنیا آمد. 

 

عمرو بن العاص قبل از اسلام: 

هیچ انسان بزرگواری چون عمرو بن العاص در قریش نبود مگر اینکه در سنین جوانی راه تجارت را در پیش می گرفت بدین صورت که زمستانها رابه طرف یمن و تابستانها روانه شام می شد و در مسیر تجارتش تنها به یمن و شام بسنده نمی کرد بلکه بسیاری از مواقع جهت تجارت راه حبشه را در پیش می گرفت. و ارتباط تنگاتنگ وی با نجاشی پادشاه حبشه سبب شد به هنگام هجرت تعدادی از مسلمانان به سرکردگی جعفر بن ابیطالب بسوی حبشه، قریش او را بعنوان نماینده خود جهت بازگرداندن مهاجرین به نزد نجاشی بفرستند. 

 

عمرو بن العاص به همراه عبدالله بن أبی ربیعه روانه حبشه شدند در حالی که هدایای ارزشمندی را جهت تقدیم به نجاشی با خود داشتند. به محض رسیدن به حبشه هدایای خویش را تقدیم نجاشی و اُسقُف های دربارش نمودند تا اهل مکه را به دیارشان بازگردانند. 

 

سپس عمرو اینگونه سخن آغاز نمود: ای پادشاه، تعدای از جوانان نادان به شهر شما پناه آورده اند، اینها کسانی هستند که از قوم خویش جدا گشته و بر دین شما وارد نشده اند بلکه به دین جدیدی گردن نهاده اند و ما بزرگان قوم به نزد شما آمده ایم تا آنها را به ما باز گردانی، در آن هنگام جعفر بن ابیطالب پسر عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم و بزرگ مهاجرین برخاست تا پاسخ گفته های عمرو را بدهد وی چنین فرمود: ای پادشاه همانا ما در گذشته اهل جاهلیت و نادانی بودیم، بت را پرستش نموده و گوشت مردار تناول می کردیم، مرتکب اعمال فاحشه می شدیم و پیمان خویشاوندی را قطع می نمودیم به همسایگان ستم می کردیم و قوی حق ضعیف می خورد تا اینکه خداوند از میان ما پیامبری را بر انگیخت که ما در مورد نسب، صداقت، پاکدامنی و امانتداری وی یقین داریم، او ما را بسوی خدا پرستی دعوت نمود. 

 

و جعفر به سخنان خود ادامه می داد تا اینکه به این سخنان رسید: پس ما خدا را به یگانگی پرستیدیم و از شرک ورزیدن به او فاصله گرفتیم و حرام دانستیم آنچه را که بر ما حرام نموده و حلال دانستیم آنچه را بر ما حلال نموده است. به همین علت قوم ما از درِ دشمنی با ما بر آمدند و به آزار و اذیت و شکنجه ما پرداختند تا ما را در دینمان به فتنه اندازند و ما را از عبادت پروردگار به عبادت بتها بازگردانند و حلال بدانیم آن پلیدی هایی را که درگذشته حلال می دانستیم. هنگامی که بر ما خشم گرفتند و ما را تحت فشار قرار دادند و تلاش نمودند میان ما و دینمان فاصله ایجاد کنند، روانه دیار شما گشتیم و شما را در میان همه پادشاهان برگزیدیم به امید اینکه در نزد شما هیچ ستمی در حق ما نشود.

نجاشی گفت: آیا چیزی از سخنان خداوند داری که عرضه نمایی؟

جعفر پاسخ داد: آری

نجاشی گفت: آنها را بر من بخوان. 

و جعفر شروع کرد به تلاوت ابتدای سوره مریم تا اینکه به این آیات رسید: 

فَأَشارَت إِلَیهِ قالوا قالَ إِنِّی عَبدُاللهِ آتانِیَکَیفَ نُکَلِّمُ مَن کانَ فِی المَهدِ صَبِیّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَما کُنتُ وَ أَوصانِیالکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّا بِالصَلوةِ و الزکاةِ ما دُمتُ حَیَّاً وَ بَرّاً بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی وَ السَّلمُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ أَموتُ وَ یَومَجَبَّاراً شَقِیّا أُبعَثُ حَیّاً

 

زمانی که نجاشی این آیات را شنید گفت: این سخنان با آنچه عیسی می فرمود مثل دو نوری هستند که از یک چراغ می تابند. سپس نجاشی رو به عمرو بن العاص و عبدالله بن أبی ربیعه نمود و گفت: بروید بخدا سوگند آنها را تحویل شما دو نفر نخواهم داد . عمرو بن العاص با ناامیدی روانه اقامتگاه خویش در قصر نجاشی شد و در این میان به فکر فرو رفته بود و چاره اندیشی می‌نمود بلکه حیله ای بیابد که بوسیله آن نجاشی را متقاعد کند مهاجران را به مکه بازگرداند ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد. 

فردای آنروز عمرو بن العاص به نزد نجاشی بازگشت و به او گفت: همانا مسلمین پیرامون عیسی بن مریم سخن بدی به زبان جاری می سازند. 

نجاشی گفت: مگر آنها چه می گویند؟ 

عمرو جواب داد: آنها می گویند عیسی بنده خداست کسی را نزد آنان بفرست و در مورد این مسئله از آنها بپرس. 

نجاشی کسی را بسوی مسلمین و در رأس آنها جعفر بن ابیطالب فرستاد. 

هنگامی که مسلین بر نجاشی وارد شدند و نجاشی در مورد این مسئله از آنها سوال نمود جعفر چنین پاسخ داد: عیسی بنده خدا و فرستاده او و روح اوست و کلامش می باشد که او را بر مریم پاکدامن القاء نمود. در آن هنگام نجاشی خطی بر زمین کشید و گفت فاصله میان دین ما و شما بیشتر از این خط نیست. 

و بدینوسیله مسلمین در کمال آرامش و امنیت به زندگی خود ادامه دادند در حالی که عمرو بن العاص شکست خورده و ناامید بسوی قریش بازگشت.

 

اسلام عمرو بن العاص: 

خود عمرو بن عاص داستان مسلمان شدنش را اینگونه بیان می دارد: هنگامی که در جنگ احزاب شکست خوردیم تعدادی از مردان قریش که مطیع من بودند را گرد خویش جمع نمودم و عرض کردم: بخدا سوگند شما می دانید که دین محمد بسرعت در حال پیشرفت است و اینک نظری دارم. گفتند: چیست؟ عمرو جواب داد: نظر من این است که به حبشه هجرت کنیم. و اینکه در پناه نجاشی باشیم برای ما بهتر است از اینکه تحت امر محمد زندگی کنیم. اگر قوم ما در نبرد خویش با محمد پیروز شدند ما انسانهای شناخته شده ای هستیم و جایگاه خود را داریم و جز خوبی از آنها به ما چیزی نمی رسد.

 

اطرافیان پاسخ دادند: این نظر خوبی است.

گفتم: عده ای پوست را جهت هدیه دادن به نجاشی جمع کنید زیرا نجاشی بیشترین چیزی که از سرزمین ما دوست داشت پوست بود.

لهذا تعداد زیادی پوست جمع نموده و روانه حبشه شدیم. و وقتی به حبشه رسیدیم. ناگهان متوجه شدیم عمرو بن امیه ضمری که پیامبر (صلی الله علیه وأله وسلم)او را فرستاده بود تا از حال جعفر و یارانش جویا شود از نزد نجاشی خارج شد. من به یاران خود گفتم: این مرد عمرو بن امیه ضمری است بخدا سوگند که اگر نجاشی او را در اختیار من بگذارد گردنش را می زنم که اگر این کار را بکنم قریش در می یابند که من با کشتن فرستاده محمد دین خود را نسبت به آنها ادا نموده ام. 

به محض ورود بر نجاشی طبق معمول بر وی سجده نمودیم و نجاشی گفت: خوش آمدی ای دوست من. آیا از سرزمین خود هدیه ای برای من آورده ای؟ عرض کردم: آری ای پادشاه و هدایا را تقدیم وی نمودیم، سپس گفتم: ای پادشاه من مردی را دیدم که از نزد شما خارج شد این مرد فرستاده دشمن ماست خواهشمندم او را در اختیار ما بگذار تا او را به قتل برسانیم زیرا که راه گمراهی را اختیار نموده است. 

نجاشی با شنیدن این سخنان خشمگین شد و با شدت ضربه ای به بینی خود کوبید که گمان بردم آنرا شکسته است .چنان آشفته بودم که در آن حال اگر زمین شکافته می شد از ترس نجاشی به قعر زمین پناهنده می شدم . هراسان و با بیم گفتم: ای پادشاه اگر می دانستم از خواسته من اندوهگین می شوی آنرا از شما نمی خواستم. 

نجاشی فرمود: آیا می‌خواهی من فرستاده مردی را جهت کشتن در اختیار تو بگذارم که ناموس اکبری که بر موسی نازل می‌شد بر وی نازل می‌شود. عرض کردم: آیا او چنین انسانی است؟ نجاشی گفت: وای بر تو ای عمرو سخن مرا گوش فرا ده و از او تبعیت کن بخدا سوگند که او بر حق است و بر دشمنان خود چیره می‌شود همانگونه که موسی بر فرعون و لشکریانش چیره شد. 

گفتم: آیا از من برای اسلام بیعت می گیری و نجاشی گفت: آری سپس دست در دست او گذاشتم و بر اسلام پیمان بستم . سپس نزد یارانم بازگشتم در حالیکه که مسلمان شدن خود را از آنها مخفی نگاه می داشتم. پس از بازگشت به مکه ، خود راه مدینه را در پیش گرفتم تا خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم برسم و اسلام خود را اعلام نمایم و با ایشان بر اسلام پیمان بندم. در میانه ی راه خالد بن ولید را ملاقات نمودم (این جریان اندکی قبل از فتح مکه بود) در حالی که از مکه می آمد. 

عرض کردم ای ابا سلیمان کجا می روی؟ خالد در جواب گفت: بخدا سوگند راه راست نمایان گشته و محمد فرستاده بر حق خداست و من روانه مدینه ام تا در محضر وی مسلمان شوم تا کی می خواهیم بر گمراهی بمانیم ؟ پس از اینکه سخنان خالد را شنیدم عرض کردم : بخدا سوگند من هم به همین قصد روانه مدینه شده ام. 

 

سپس همراه با یکدیگر راه مدینه را در پیش گرفتیم زمانی که به خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم رسیدیم ابتدا خالد پیش رفت و مسلمان شد و با پیامبر صلی الله علیه وسلم بیعت نمود پس از وی من به خدمت حضرت رفتم و عرض کردم: ای رسول خدا من با شما بیعت می‌کنم بر اینکه از خداوند بخواهی گناهان پیشین مرا بیامرزد و در مورد آینده نمی گویم رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: ای عمرو بیعت کن همانا اسلام گناهان قبل خود را پاک می کند و هجرت گناهان قبل از خودش را پاک می کند و من با ایشان بیعت نموده و از محضرشان خارج شدم. 

 

نقل می شود زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم دیدند که عمرو بن العاص و خالد بطرف ایشان می آیند فرمودند: ((قَد أَلقَت إِلَیکُمُ المَکَّةَ أَفلاذَ کَبِدِها))( همانا مکه جگر گوشه هایش را بسوی شما انداخته است.)

 

فضائل عمرو بن العاص رضی الله عنه 

الف: گواهی پیامبر صلی الله علیه وسلم به ایمان وی :

أم المؤمنین جویریه رضی الله عنها از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند که ایشان فرمودند: 

(دو فرزند عاص مومن هستند عمرو و هشام )

 

در روایتی دیگر که عقبة بن عامر رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می کند چنین آمده است که ایشان فرمودند: (مردم مسلمان شدند در حالیکه عمرو بن عاص مومن شده است)

 

ب: گواهی رسول الله صلی الله علیه وسلم بر صلاح وی:

طلحة بن عبیدالله رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند که ایشان فرمودند: ( همانا عمرو بن العاص از انسانهای صالح قریش است، چه خوب انسانهایی هستند ابوعبدالله و أم عبدالله و عبدالله.)

 

ج: دعای پیامبر صلی الله علیه وسلم برای عمرو بن عاص: 

زهیر بن قیس بلوی از عمویش علقمة بن رمثه بلوی روایت می کند. که ایشان فرمودند: رسول الله صلی الله علیه وسلم عمرو بن عاص را بسوی بحرین فرستاد. روزی در کنار ایشان بودیم که آنحضرت چرتی زد سپس بیدار شد و فرمود: خداوند عمرو را مورد رحمت خویش قرار دهد. ما تمام کسانی که اسمشان عمرو بود را در ذهنمان مجسم نمودیم. باری دیگر آنحضرت چرتی زدند سپس بیدار شده و فرمودند خداوند عمرو را مورد رحمت خویش قرار دهد. 

و پس از آن برای مرتبه سوم ایشان چرت زدند وطولی نکشید که بیدار شدند و فرمودند: خداوند عمرو را مورد رحمت خویش قرار دهد. عرض کردیم کدامین عمرو را می گویی ای رسول خدا؟ ایشان فرمودند: عمرو بن عاص، گفتم : مگر او را چه شده است. آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: به یادم آمد هنگامی که مردم را جهت صدقه دادن تشویق می نمودم عمرو همراه با صدقه ای فراوان به نزدم می آمد می گفتم ای عمرو اینها را از کجا آورده ای؟ و او در جواب می گفت: از نزد پروردگار، آری بخدا سوگند عمرو راست می گفت و برای او در نزد خداوند خیر فراوانی وجود دارد.

 

مسئولیت های عمرو بن عاص در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم 

الف: فرماندهی در جنگ ذات السلاسل. 

اندکی پس از پایان یافتن جنگ موته پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم تصمیم گرفت سپاهی را جهت مبارزه با قبیله قضاعه بفرستد زیرا آنها در جنگ موته با رومیان بر علیه اسلام همدست شده بودند. لهذا عمرو بن عاص را به حضور طلبیده و خطاب به او فرمودند: ای عمرو می خواهم تو را به فرماندهی سپاهی بگمارم که پس از نبرد خداوند تو را از لحاظ مال و ثروت بی نیاز خواهد کرد و به سلامت بازخواهی گشت. عمرو در پاسخ گفت: ای رسول خدا من برای دست یابی به مال و ثروت مسلمان نشده ام. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: چه خوب است مال نیکو برای انسان نیکو.

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه وسلم پرچم را به دست وی سپرد و سیصد نفر از بزرگان مهاجرین و انصار که در رأس آنها ابوبکر و عمر بودند را همراه وی بسوی ذات السلاسل گسیل داد تا قبییله قضاعه را که اسلام جز شر و بدی از آنها چیزی ندیده بود را ادب نماید . او دعوت پیامبر را لبیک گفت و همراه با سپاهیانش راه ذات السلاسل را در پیش گرفتند شبها حرکت نموده و روزها را کمین می کردند. پس از مدتی به منطقه مورد نظر رسیدند اما متوجه شدند دشمن سپاه عظیمی را برای مقابله با آنها تدارک دیده است لذا نامه ای به رسول الله صلی الله علیه وسلم فرستاد و از او طلب یاری نمود و آنحضرت صلی الله علیه وسلم ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه را در رأس لشکری به یاری عمرو بن عاص فرستاد.

 

این دو فرمانده با کمک هم توانستند شکست سنگینی به قبیله قضاعه وارد نمایند .

در حین جنگ دو صحنه اتفاق می افتد که دلالت بر زیرکی و تیز هوشی عمرو بن عاص دارد. 

 

حادثه اول

زمانی که مسلمانان دشمنانشان را شکست دادند تعدای از سپاهیان از شدت سرما تصمیم گرفتند آتش روشن نمایند اما عمرو بن عاص آنها را از این کار منع نموده و فرمود: هیچ کسی آتش بر نیفروزد و گرنه او را در آن خواهم انداخت، زمانی که مسلمانان به مدینه بازگشتند عده ای از این عمل عمرو بن عاص به خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم شکوه بردند زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از عمرو علت این کار پرسیدند ایشان در جواب فرمود: ترسیدم که با روشن شدن آتش دشمن ما را دریابد و بدین وسیله آنها را یاری نموده باشیم و پیامبر صلی الله علیه وسلم از این هوش و ذکاوت وی شگفت زده شد و کار او را تأئید نمود. 

 

حادثه دوم:

عمرو بن عاص می گوید: به هنگام جنگ ذات السلاسل در شبی از شبها جُنُب شدم. هوا بسیار سرد بود و من ترسیدم که با غسل زدن خود را به هلاکت افکنده باشم . لهذا تیمم نموده و با یارانم نماز صبح را بجای آوردیم. پس از بازگشت به مدینه عده ای از یارانم این حادثه را خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم عرض نمودند. ایشان فرمودند: ای عمر آیا در حال جنابت با یاران خود نماز را بجای آورده‌ای؟ و من علت را برای ایشان توضیح داده و گفتم: همانا من این گفته پروردگار را شنيده ام که فرمودند: {وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم إِنَّ اللهَ کانَ بِکُم رَحِیما} (و خود را نکشید همانا که خداوند نسبت به شما مهربان است.)زمانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم این استدلال مرا شنید، خندیدند و چیزی نگفتند. 

 

این اجتهاد دلالت بر وفور علم و فقه عمرو بن عاص و همچنین دقت استنباط وی دارد. 

 

ب: نابود کردن بت سواع

بت سواع به نام یکی از فرزندان نوح یعنی سواع بن نوح و به شکل زنی ساخته شده بود . این بت از آن قوم نوح بود و در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم قبیله هذیل این بت را در اختیار داشتند.و مردم قبل از فتح مکه این بت را طواف میکردند. 

هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم مکه را فتح نمود عمرو بن العاص را مأمور کرد تا این بت را نابود کند. عمرو بن العاص به همراه تعدادی از یارانش جهت انجام مأموریت به جایی آمدند که بت در آنجا قرار داشت. ناگهان با کاهنی مواجه شدند که از بت مراقبت می کرد. کاهن پرسید: برای چه امری آمده اید؟ 

عمرو بن العاص گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا امر نموده تا این بت رانابود سازم.

کاهن گفت: نمیتوانی این کار را انجام دهی. 

عمرو گفت: چگونه؟

کاهن پاسخ داد: برای اینکه این بت از خودش محافظت میکند و جلوی تو را می گیرد.

عمرو جواب داد: وای بر تو آیا تاکنون در باطل غوطه ور بودی، وای بر تو آیا این بت می شنود و می‌بیند؟

سپس عمرو بن العاص همراه با یارانش به بت نزدیک شده و آنرا نابود کردند و پس از آن عمرو بن العاص رو به کاهن کرد و گفت: چه چیزی را دیدی؟ و کاهن گفت: من مسلمان شدم. 

 

مأموریتی به سوی عمان

دیری از مسلمان شدن عمرو بن العاص نپائیده بود که ایشان مبدل به یکی فرماندهان برجسته ای شدند که مورد اعتماد رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند به همین علت رسول الله صلی الله علیه وسلم او را جهت دعوت فرزندان جلندی جیفر و عبد که بر عمان حکومت می کردند فرستاد. 

از آنجایی که عمرو می دانست که عبد از حلم و بردباری و وقار بیشتری برخوردار است دعوت خود را از او شروع کرد. 

اما او چنین گفت: برادرم جیفر حکمران است و از لحاظ سنی نیز از من بزرگتر است ابتداء به نزد او برو. عمرو می گوید: 

من هر روز در کنار خانه اش می ماندم تا اینکه سخن مرا پذیرفت و نامه رسول الله صلی الله علیه وسلم که به همراه داشتم به او تقدیم کردم و او نیز پس از خواندن به برادرش داد . بدینصورت هر دو مسلمان شدند و عمرو بن عاص در میان آنان ماند تا اینکه خبر وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم به او رسید. و این آخرین مأموریتی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به عمرو بن عاص سپرد. 

 

عمرو بن العاص در عهد خلفای راشدین

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم دار فانی را وداع گفت ابوبکر صدیق به خلافت رسید و عمر بن العاص را مخیر نمود بین اینکه در مسئولیتی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم او را بر آن گمارده بود باقی بماند و یا اینکه مسئولیتی دیگر را بپذیرد که به صلاح دنیا و آخرت او خواهد بود ( یعنی شرکت در جهاد)عمرو بن العاص نامه ای خطاب به خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم نوشت که در آن این سخنان آمده بود: همانا من تیری از تیرهای اسلام هستم و تو پس از پروردگار تیرانداز. بنگر که کدامین هدف نیکوتر است و مرا به همان طر ف رها کن. هنگامی که عمرو بن العاص به مدینه منوره رسید ابوبکر صدیق به او امر نمود همراه با سپاهی راه شام را در پیش گیرد و عمرو چنین کرد تا اینکه به منطقه یرموک رسیدند و در آنجا نبردی با سپاه روم صورت گرفت که عمرو بن العاص در قسمت راست سپاه اسلام بود و حضور وی و جهادش در این معرکه تأثیر بسزایی در پیروزی مسلمانان بر روم داشت. 

پس از وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه عمرو بن العاص به جهاد خودش در جبهه شام ادامه داد تا اینکه توانست با همکاری شرحبیل بن حسنه مناطقی چون بیسان، طبریه و اجنادین را فتح نماید. 

به هنگام جنگ اجنادین خبر به امیر المومنین عمر بن خطاب رضی الله عنه رسید که فرماندهی سپاه روم را شخص بسیار شجاع و زیرک به نام ارطبون برعهده دارد عمر بن خطاب رضی الله عنه پس از شنیدن این سخن تبسمی کرد زیرا در چهره اش اعتماد کامل وی به فرمانده اش محسوس بود و فرمود: ما ارطبون عرب (عمرو بن عاص رضی الله عنه)را به جان ارطبون روم می افکنیم سپس می نگریم کدامین پیروز می شود.

هنگامی که دو سپاه در جایی به نام اجنادین به همدیگر رسیدند. عمرو بن عاص رضی الله عنه تصمیم به اقدامی بسیار خطرناک نمود و آن هم اینکه خود به عنوان فرستاده فرمانده مسلمین به درون سپاه روم برود و نقاط ضعف آنها را تشخیص دهد. لهذا بر ارطبون فرمانده رومیان وارد شد. ارطبون به محض دیدن عمرو بن العاص با خود گفت: این شخص باید امیر باشد و یا کسی که امیر از او حرف شنوی دارد. و تصمیم گرفت او را به قتل برساند. 

اما عمرو بن عاص به نقشه شوم وی پی برد و پس از گفتگویی که میان آنها شکل گرفت عمرو بن عاص رضی الله عنه خطاب به ارطبون گفت: هر کدام از ما سخن دیگری را شنیدیم و حرف تو در دل من جای گرفت و ما ده نفر فرستاده عمر بن خطاب هستیم. اجازه بده من بروم آن نه نفر را همراه خود به نزد تو بیاورم اگر سخن تو را پذیرفتند که نیک است و گرنه میتوانی آنها را به دیارشان بازگردانی و امور روم را خود بدست بگیری ارطبون پس از شنیدن این سخنان هوای قتل ده نفر در سرش پرورید و از قتل عمرو بن عاص صرف نظر کرد. 

 

عمرو بن العاص پس از فریفتن ارطبون و شناخت نکته ضعفهای سپاهش به سوی لشکر خود بازگشت. وقتی ارطبون روم از فریب خوردن خود آگاه شد گفت: وای بر من آن مرد مرا فریب داد، همانا که او تیزهوش ترین و زیرک ترین انسانها است. هنگامی که خبر فریب خوردن ارطبون روم از عمرو بن العاص به عمر بن خطاب رضی الله عنه رسید تبسمی کرد و فرمود: همانا عمرو او را شکست داد. خدا عمرو را در پناه خویش حفظ کند. 

 

جنگ سختی میان دو سپاه شکل گرت که در نهایت ارطبون روم بسوی ایلیاء گریخت و عمرو بن عاص توانست اکثر شهرهای فلسطین من جمله غزه نابلس، الـلّد، یبنی یافا ، رفح، بیت المقدس، عمواس و بیت جبرین را فتح نماید. 

 

پس از اینکه مأموریت عمرو بن عاص در شام خاتمه یافت عمر بن خطاب رضی الله عنهمأموریتی جدید به وی سپرد و آن هم روانه شدن بسوی مصر و فتح آن دیار بود که عمرو بن العاص رضی الله عنه توانست در این راستا شهرهای فرما ، فسطاط ، قلعه بابلیون، عین شمس، فیوم، اشمونین، اخیم، دمیاط، تونه، دقهلة، اسکندریه و نیز شهرهای دیگری در شمال آفریقا چون برقة و زویلة و طرابلس را فتح نماید .به همین دلیل عمر بن خطاب رضی الله عنه همواره می فرمود: 

 

( شایسته نیست که ابو عبدالله بر زمین گام بردارد مگر اینکه امیر باشد.)

 

و در زمان خلافت سیدنا عثمان رضی الله عنه عمرو بن العاص یکی از نزدیکان و مشاوران ایشان بود. 

و روایت موضوع وجود دارد که شخصیت عمرو بن عاص را در مسئله شهادت عثمان زیر سئوال می برد و در آن چنین آمده است: 

 

( و هنگامی که عثمان محاصره شد عمرو بن عاص راه شام را در پیش گرفت و گفت: ای اهل مدینه هر کس در مدینه بماند و بنگرد که عثمان کشته می شود خداوند او را ذلیل و خوار می گرداند. هر کس توانایی دفاع از او را ندارد راه گریز را در پیش بگیرد.)

 

بر اساس این روایت عده ای معتقدند که عمرو بن العاص پس از اینکه دریافت که عثمان کشته خواهد شد راه گریز از مدینه را در پیش گرفته است . حال اینکه روایت موضوع است زیرا: راوی داستان شخصی به نام سیف بن عمرو تمیمی است که روایت وی از شعیب بن ابراهیم کوفی ثابت نشده است. ثانیا: در روایت سیف بن عمر تیمی وجود دارد که ابن حجر در لسان المیزان در مورد وی می گوید: متروک است به اتفاق علماء، ابن حبان پیرامون شخصیت سیف بن عمر می گوید: متهم به زندقه بودن است و روایات موضوع را نقل می کند. 

 

پیامبر (صلی الله علیه وأله وسلم)در حالی از دنیا رفت که از عمرو بن عاص راضی بود و ابوبکر و عمر رضی الله عنه در حالی از دنیا رفتند که از وی راضی بودند و عثمان او را بمدت 4 سال بر پست استانداری مصر ابقاء نمود و پس از آن وی را عزل نموده وعبدالله بن سعد بن أبی السرح را بر ولایت مصر گمارد پس از اینکه عثمان به شهادت رسید عمرو بن عاص از این خبر بسیار اندوهگین شد و بسیار گریست و چون بر معاویه وارد شد دریافت او قصد خونخواهی از قاتلین عثمان را دارد لهذا به سپاه معاویه ملحق شد و به قصد خونخواهی از قاتلین خلیفه مظلوم عثمان بن عفان رضی الله عنه با سپاه علی که تعدای از قاتلین عثمان در آن قرار داشتند جنگید. 

 

خدا حافظ ای فرمانده

هنگامی که عمرو بن العاص در بستر بیماری بود و آخرین روزهای زندگی اش را سپری می نمود بشدت می گریست یکی از فرندانش خطاب به او گفت: چرا گریه میکنی؟ مگر پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به شما بشارت به فلان چیز و فلان چیز نداده است؟

 

عمرو بن العاص فرمود: بهترین چیزی که در کارنامه ام به شمار می آید شهادت أَن لا إِله إِلا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله می باشد.

 

و من در سه مرحله زیسته ام :

مرحله اول: در حالی زندگی می کردم که رسول خدا صلی الله علیه وسلم منفور ترین انسان در نظرم بود و دوست داشتم او را به قتل برسانم که اگر چنین می کردم از اهل آتش بودم. 

 

مرحله دوم: سپس خداوند اسلام را در قلب من جای داد و به نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم آمدم تا با ایشان بیعت کنم. عرض کردم یا رسول الله صلی الله علیه وسلم دستت را بگشا تا با شما بیعت کنم و آنحضرت دست مبارک خود را دراز نمود اما من دست خود را عقب کشیدم . ایشان فرمودند : تو را چه شده است ای عمرو؟ عرض کردم :می خواهم شرطی قرار دهم. پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: چه شرطی؟ گفتم: از خداوند بخواه گناهان مرا مورد بخشش و آمرزش قرار دهد.و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: ای عمرو آیا نمیدانی که اسلام گناهان گذشته و قبل از خود را پاک می کند و هجرت گناهان قبل از خود را پاک می کند و حج گناهان قبل از خود را پاک می کند؟ 

 

در آنروز هیچ کس در نظرم محبوبتر از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نبود. و اگر در آنروز از دنیا می رفتم امید داشتم که از اهل بهشت باشم. 

 

مرحله سوم: در حالی زیستم که بعنوان امیر در جامعه حکمرانی می کردم نمی دانم چگونه زیستم و چه حقی در آن داشتم ؟ و خداوند چگونه در آن مورد با من برخورد خواهد کرد؟ 

 

هرگاه از دنیا رفتم کسی حق ندارد بر من نوحه خوانی کند .

 

سپس در حالی که شهادتین را زبان جاری می ساخت در روز عید فطر سال 43 هجری به هنگام خلافت معاویه رض الله عنه در حالی که نود سال داشت دارفانی را وداع گفت. 

رحمه الله رحمة واسعة 

 

 

بخش دوم:

ماجرای حکمیت از منظری متفاوت

نویسنده: صلاح الدین شهنوازی

 

یکی از رویدادهای مهم، حساس و تأمل‌برانگیز دوران خلافت راشده که در سالهای خلافت حضرت‌ علی رضی‌الله‌عنه روی داد، جریان حکمیت است که در جنگ صفین و برای پایان دادن به این نبرد خونین تاریخ اسلام به وقوع پیوست. بسیاری از نویسندگان و مؤرخان در مورد حقیقت این جریان دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیرقابل اعتبار، چهره‌ای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر صلی ‌الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلم بویژه حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص رضی‌الله‌عنهما به تصویر کشیده‌اند. 

 

حضرت ابوموسی اشعری رضی‌الله‌عنه را به ضعف رأی و فریب خوردن و حضرت عمرو بن عاص را به زیرکی و فریبکاری متهم ساخته‌اند. در صورتی که این قبیل روایات، ساختگی بوده و توسط مخالفان و دشمنان صحابه وضع شده‌اند، و بعضی از نویسندگان بدون ارزیابی دقیق و سنجش علمی، آنها را پذیرفته‌اند. 

 

این دو صحابی بزرگوار از این اتهامات پاک و مبرا بوده و از بزرگان صحابه و مورد اعتماد رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خلفای راشدین و سایر صحابه بوده‌اند و توسط مسلمانان برای حل و فصل یک اختلاف و نزاع بزرگ که منجر به قتل هزاران مسلمان شده بود، انتخاب شدند، و آنها نیز برای حل و فصل این نزاع و درگیری و خاتمه دادن به آن، نهایت تلاش خود را مبذول داشتند. اما مخالفان صحابه حجم عظیمی از روایات نادرست را در این زمینه جعل کردند؛ حق را باطل و طرح قضیة حکمیت قرآن را که برای جلوگیری از خونریزی بیشتر مسلمانان مطرح شده بود، توطئه، نیرنگ و جنایت جلوه دادند، و در این زمینه سخنانی را به امیرالمؤمنین حضرت علی رضی‌الله‌عنه نسبت ‌دادند که با نقل صحیح در تعارض است. همچنین به اندازه‌ای دایرة تبلیغات نادرست و خلاف واقع را علیه حضرت عمرو بن عاص گسترده‌اند، که کمتر کتاب تاریخی‌ای را می‌بینید به سبب نقل روایات موضوع و ساختگی، حضرت عمرو بن عاص را به فریبکاری متهم نکند. 

ما برای روشن‌تر شدن بیشتر قضیة حکمیت، آن را در پرتو روایات صحیحی که مورد اعتماد محققان برجستة تاریخ اسلام و اهل‌سنت است، بررسی می‌کنیم. 

 

جنگ صفین و جریان حکمیت:

حضرت علی رضی‌الله‌عنه پس از خلیفه شدن، نمایندگان و کارگزارانی را برای مناطق مختلف تعیین کرد. ولایت شام را ابتدا به حضرت عبدالله بن عمر رضی‌الله‌عنه پیشنهاد کرد، اما وی نپذیرفت. 

لذا حضرت سهل بن حنیف را به جای حضرت معاویه رضی‌الله‌عنه به ولایت شام منصوب کرد، اما سپاهیان حضرت معاویه حضرت سهل را بازگرداندند. مردم شام از بیعت با حضرت علی سرباز زدند و گفتند: حضرت علی اول از قاتلان حضرت عثمان قصاص بگیرد، سپس ما با او بیعت می‌کنیم. حضرت علی خواسته مردم شام و حضرت معاویه را بهانه‌ای برای نافرمانی و عدم بیعت می‌دانست. لذا با هدف الزام حضرت معاویه و هوادارانش به اطاعت از خود، با سپاهی پنجاه‌هزار نفری به سوی شام روانه شد. 

در یکی از روزهای تجهیز لشکر جهت حرکت به سوی شام، حضرت حسن بن علی رضی‌ الله‌ عنهما به نزد پدر رفت و گفت: 

 

«یا أَبَتِ دَع هَذا، فإِنَّ فِیه سَفک دِماءِ المُسلِمین وَ وُقُوعِ الإِختِلافِ بَینَهُم» [پدر جان از تصمیم لشکرکشی و جنگ صرف‌نظر کن، زیرا با وقوع چنین جنگی خون بسیاری از مسلمانها به زمین خواهد ریخت و در میانشان اختلاف خواهد افتاد]. 

اما پیشنهاد ایشان پذیرفته نشد. 

 

از آنجایی که مردم شام بر خونخواهی خلیفه سوم با حضرت معاویه بیعت کرده بودند و در این مورد کوتاه نمی‌آمدند، با رسیدن خبر حرکت سپاه عراق به سوی شام، به تجهیز لشکری شصت ‌هزار نفری پرداخته و از جانب شمال شرقی دمشق برای رویارویی به سوی صفین روانه شدند.

 

نبرد میان دو سپاه در ماه ذی‌الحجه سال سی و شش هجری با درگیری‌های موردی و جنگ‌های پراکنده آغاز گردید و در طول ماه‌ ذی‌الحجه ادامه یافت. گاهی روزی یک نبرد و گاه دو نبرد اتفاق می‌افتاد. با آغاز ماه محرم آتش‌بس اعلام شد، به این امید که میان آنان امکان گفت‌وگو و تفاهم پدید آید و زمینه برای صلح و آشتی و جلوگیری از خونریزی بیشتر فراهم شود.

 

در ماه محرم بود که حضرت علی هیئتی را به ریاست عدی بن حاتم طایی نزد حضرت معاویه فرستاد. عدی، معاویه را به بیعت با حضرت علی فرا خواند، تا زمینه وحدت هر چه بیشتر مسلمانان فراهم شود و جنگ و خونریزی پایان یابد! حضرت معاویه در پاسخ فراخوان عدی گفت: ما با علی سر مخالفت و ناسازگاری نداریم و در مورد مقام خلافت با او در نمی‌افتیم، و او را به دست داشتن در شورش علیه حضرت عثمان و قتل ایشان متهم نمی‌کنیم، اما شورشیان و قاتلان بسیاری در میان سپاه او مأمن گرفته‌اند، تمام خواستة ما این است که آن قاتلان شورشی را به ما تسلیم کند، پس از آن ما با او به عنوان امیرالمؤمنین و خلیفة مسلمین بیعت می‌کنیم و از او اطاعت می‌نماییم.

 

موضع حضرت معاویه واضح و روشن بود، اما حضرت علی رضی‌الله‌عنه در شرایطی قرار نداشت که بتواند خواستة او را برآورده نماید. حضرت معاویه در همین راستا هیئتی را به ریاست حبیب بن مسلمه نزد حضرت علی رضی‌الله‌عنه فرستاد، تا او را برای تسلیم قاتلان حضرت عثمان و پایان دادن به جنگ و خونریزی ترغیب کنند، اما آنان نیز بدون نتیجه بازگشتند. ماه محرم نیز بدون آنکه تلاش‌های مسالمت‌آمیز به نتیجه‌ای بیانجامد، پایان یافت و ماه صفر آغاز شد. 

 

ظاهراً مرحله دیگری از جنگ همه‌جانبه و سخت در صفین نزدیک بود. روز چهارشنبه اول ماه صفر مرحلة دوم جنگ آغاز شد و تا روز جمعه دهم صفر ادامه پیدا کرد. سخت‌ترین و خشن‌ترین رویارویی میان سپاهیان دو طرف در روز پنجشنبه نهم و شب جمعه دهم ماه صفر روی داد و آن شب را لیله ‌الهریر [شب زوزه] نامیدند؛ 

 

زیرا بجز از چکاچک شمشیرها و نیزه‌های سپاهیان دو طرف، و زوزة سگ‌ها و گرگ‌ها، از فرط خستگی و کوفتگی صدایی و کلامی از کسی شنیده نمی‌شد. در آن شب به اندازه‌ای جنگ و درگیری شدت گرفت که نیزه‌ها و شمشیرها و سپرهای بسیاری از سربازان درهم شکست و از دست آنها افتاد، تا آنجا که جنگ با سنگ‌ انداختن به سوی یکدیگر و حتی با چنگ و دندان به جان یکدیگر افتادن، ادامه یافت. 

 

در طول یک نبرد سخت و فرسایشی، هزاران نفر کشته و زخمی شدند و خوف آن می‌رفت که هر دو سپاه تا آخرین نفراتشان به نبرد ادامه دهند و بجز زنان و کودکان کسی زنده نماند. اظهار این خوف ابتدا بر زبان اشعث بن قیس رئیس قبیلة کنده جاری شد. ایشان در لیله‌الهریر خطاب به قومش گفت: ای مسلمانان! صحنه دیروز را مشاهده کردید که چه تعداد از مردم عرب کشته شدند. ای مردم! سن زیادی از من گذشته است و تا به امروز هرگز چنین صحنه‌ای را مشاهده نکرده‌ام. شما سخنان مرا به کسانی که در اینجا حضور ندارند، برسانید. اگر ما فردا رودرروی هم قرار بگیریم، عربها نابود خواهند شد و حرمت و قداست شما از بین خواهد رفت. قسم به خدا! من این حرفها را از ترس مرگ نمی‌زنم، چرا که سن زیادی از من گذشته است، اما ترس من برای زنان و کودکان است. 

 

اگر ما فردا همگی از بین برویم بر آنها چه خواهد گذشت. بار الها! تو می‌دانی که من مصلحت قوم خود و مسلمانان را مدنظر دارم و در این زمینه از هیچ کوششی دریغ نورزیده‌ام.(1)

 

خبر اظهارات اشعث‌ بن قیس به حضرت معاویه رضی‌الله‌عنه رسید، ایشان گفت: قسم به پروردگار کعبه! او درست می‌گوید. اگر این روند ادامه پیدا کند، همة مردان جنگی دو طرف کشته خواهند شد و با پیش آمدن چنین وضعی، رومی‌ها از یک سو و فارس‌ها از سوی دیگر برای حمله به سرزمین‌های اسلامی طمع کرده و زنان و کودکان را پایمال خواهند کرد، پس باید چاره‌ای اندیشید، و این واقعیت را فقط انسانهای آگاه و با فراست درک خواهند کرد. سپس رو به سپاهیانش کرد و گفت: قرآن‌ها را بر نیزه‌ها بسته و بالا ببرید. در این روایت اصلاً نامی از حضرت عمرو بن عاص و یا نشانی از نیرنگ و فریبکاری وجود ندارد. 

 

به هر حال، طرح مسئله حکمیت اقدامی شجاعانه برای جلوگیری از گسترش خونریزی و کشتار میان مسلمانان و حفظ توان و نیروی امت اسلامی بود، حال چه از جانب حضرت معاویه و چه حضرت عمرو بن عاص رضی‌الله‌عنهما مطرح ‌شده باشد. این موضوع فقط آشوبگران و قاتلان حضرت عثمان را که آتش جنگ و فتنه را برافروخته بودند، پریشان و ناراحت کرد.(2)

 

اصرار آشوب‌طلبان بر تداوم جنگ:

آشوب‌طلبان و کسانی که در قتل خلیفه سوم و همچنین دامن زدن به جنگ جمل دست داشتند، به استمرار جنگ صفین نیز بسیار اصرار می‌کردند تا یا طرفین کاملاً در این جنگ از بین بروند و یا حداقل توانشان به قدر کافی تحلیل برود و آنان از قصاص و مجازات در امان بمانند. به همین خاطر وقتی دیدند که مردم شام مصاحف را بالا بردند، و حضرت علی نیز به درخواست آنها مبنی بر توقف جنگ و خونریزی پاسخ مثبت داد، وحشت‌زده شدند و تمام تلاش خود را به کار بستند تا حضرت علی رضی‌الله‌عنه را از تصمیمش منصرف کنند. ولی جنگ متوقف شده بود و کاری از دست آنها بر نمی‌آمد. لذا چاره‌ای ندیدند جز اینکه علیه حضرت علی رضی‌الله‌عنه دست به شورش بزنند و با طرح مقولة «لا حکم الا لله» شکاف جدیدی را به نام «خوارج» در میان امت اسلامی ایجاد کنند.

 

شگفت اینجاست که مؤرخان به این رفتار آشوب‌طلبان و قاتلان خلیفه سوم، آن هم در این مرحلة حساس، که منجر به شکل‌گیری خوارج گردید، زیاد توجه نکرده‌اند. (3)

 

اما روایت ابومخنف که در آن ذکر شده است که حضرت علی ابتدا پیشنهاد مردم شام را مبنی بر حکمیت قرآن نپذیرفت و سپس بر اثر فشار گروهی که بعداً به خوارج مشهور شدند، آن را پذیرفت؛ (4)قطع‌نظر از ضعف در سند با مقام شامخ حضرت علی رضی‌الله‌عنه سازگاری ندارد، و در مقابل روایاتی که با سند صحیح و توسط راویان موثق روایت شده است، اعتباری ندارد.

 

بنابر روایات معتبر، شورشیان و خوارج وقتی از قبول تحکیم توسط حضرت علی رضی‌الله‌عنه باخبر شدند، در حالی که شمشیرهایشان را بر دوش گرفته بودند، نزد حضرت علی آمده و با پذیرش فراخوان شامیان به تحکیم کتاب‌الله مخالفت نموده و گفتند: باید جنگ را ادامه دهیم تا در نهایت خداوند خود میان ما و آنان داوری کند!

 

سهل بن حنیف انصاری رضی‌الله‌عنه خطاب به آنان گفت: ای مردم! رأی و دیدگاه خود را در برابر دین علم نکنید. اگر ما در روز حدیبیه اختیار می‌داشتیم، رأی خود را بر فرمان رسول خدا ترجیح می‌دادیم! اما چون امر ایشان حکم دین بود، آن را پذیرفتیم! پس از آن سهل به بحران و نابسامانی‌ای که پس از شهادت حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه در میان مسلمانان پیش آمده بود، اشاره نمود و گفت: سوگند به خداوند از زمانی که مسلمان شده‌ام، در راستای دفاع از دین خداوند شمشیرهایمان را در هر جا به کار می‌گرفتیم می‌دانستیم که چه کاری انجام می‌دهیم، به غیر از این وضعی که الآن داریم! هرگاه مشکلی را حل و فصل می‌نماییم، مشکل دیگری روی می‌دهد که نمی‌دانیم چگونه با آن برخورد نماییم.(5)

 

خلاصه اینکه هم سپاهیان شام و هم سپاهیان عراق به این امید که راهی برای جلوگیری از خونریزی بیشتر و پایان دادن به اختلافات پیدا شود، به حکمیت و مصالحه تمایل نشان دادند. 

 

دلایل پذیرش حکمیت:

طرح موضوع حکمیت قرآن از طرف حضرت معاویه بدون تأکید بر تحویل دادن قاتلان حضرت عثمان و یا قصاص آنان، و پذیرش حکمیت توسط حضرت علی بدون تاکید بر اطاعت و بیعت حضرت معاویه و مردم شام با ایشان، اتفاق و تحولی بود که حوادث جنگ صفین آن را به دو طرف تحمیل کرد؛ چرا که این جنگ منجر به نابودی تعدادی زیادی از مسلمانان شده بود و این موضع‌گیری جمعی را در طرفین تقویت کرد که پایان دادن به نبرد و جلوگیری از کشتار، ضرورتی است که باید برای حفظ شوکت و قدرت امت اسلامی به آن تن دهند. 

 

حضرت علی رضی الله عنه با توقف جنگ در صفین موافقت کرد و به حکمیت رضایت داد و آن را پیروزی و فتحی به حساب آورد و سپس به کوفه بازگشت در حالی‌که به اتحاد مسلمین، برطرف شدن اختلافات، تقویت دولت اسلامی و آغاز مجدد فتوحات اسلامی امیدوار بود.(6)

 

عوامل متعددی سبب شد که طرفین به حکمیت و حل نزاع پیش آمده از این طریق بیندیشند، از آن جمله: 

1ـ طرح حکمیت در واقع آخرین تلاشی بود که برای جلوگیری از جنگ و خونریزی در میان مسلمانان صورت می‌گرفت. تلاشهایی که به صورت فردی یا گروهی از زمان جنگ جمل آغاز شده بود، به نتیجه نرسیده بود. نامه‌های زیادی برای این منظور بین طرفین رد و بدل شد. آخرین تلاشی که از طریق نامه صورت گرفت، نامه‌ای بود که حضرت معاویه در سخت‌ترین شرایط جنگ برای حضرت علی رضی‌الله‌عنه فرستاد و از ایشان خواست که جنگ را متوقف کند و گفت: به گمان من اگر ما و شما می‌دانستیم که این جنگ تا این حد ادامه پیدا خواهد کرد، هرگز به آن اقدام نمی‌کردیم. اگر در این قضیه عقل و تدبیر ما تاکنون درمانده است، باز هم فرصت برای ندامت از گذشته و جبران آینده وجود دارد.(7)

 

2ـ دومین عامل، کشتار و خونریزی بسیار زیادی بود که دامن هر دو سپاه را گرفته بود و ترس آن می‌رفت که سرانجام همه کشته و نابود شوند. از این‌رو درخواست توقف جنگ موضوعی بود که هر دو گروه به آن تمایل نشان می‌دادند. 

 

3ـ سومین عامل، خستگی و درماندگی مردم بود که بر اثر جنگهای طولانی توانشان تحلیل رفته بود و چنان وضعیتی پیش آمده بود که گویا همگی در انتظار این پیام صلح و آشتی بودند. اکثر سپاهیان حضرت علی گرایش به خاتمه جنگ و مخاصمه داشتند. به همین خاطر اکثراً این جمله را بر زبان می‌آوردند که: «قد أکلتنا الحرب و لانری البقاء الا عن الموادعة»؛ جنگ تمام قوای ما را تحلیل برده است و برای بقای خود چاره‌ای جز ترک مخاصمه نداریم.(8)این جمله که بر زبان اکثر سپاهیان حضرت علی زمزمه می‌شد، نشان می‌دهد که بالا بردن قرآن‌ها جهت توقف جنگ، فریب و نیرنگی از طرف حضرت عمرو بن عاص و حتی به ابتکار ایشان نبوده است؛ بلکه در جنگ جمل کعب بن سور، قاضی بصره، برای توقف نبرد به چنین اقدامی دست زده بود. اما شورشیان جنگ‌طلبان و سبائی‌ او را تیرباران کردند تا در اقدامش موفق نشود. 

 

4ـ چهارمین عامل، پاسخ مثبت به ندای وحی بود که خداوند در آن از بندگانش خواسته است: 

«فَإِن تَنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول»[نساء: 59]؛ هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول (یعنی به حکم شرع در پرتو قرآن و سنت)بازگردانده و ارجاع دهید.

 

به همین سبب وقتی به حضرت علی رضی‌الله‌عنه پیشنهاد شد که تصمیم‌گیری در این باره را به قرآن واگذارد، گفت: من در این ارتباط از شما اولی‌تر و سزاوارترم و به حکمیت و داوری کتاب خدا رغبت بیشتری دارم؛ کتاب خدا بین من و شما داور خواهد بود.(9)

 

یکی دیگر از اتفاقاتی که در جنگ صفین رخ داد و به روشن شدن موضع درست از نادرست و پایان یافتن جنگ کمک کرد، شهادت صحابی جلیل‌‌القدر حضرت عمار بن یاسر به دست سپاهیان شام بود. حضرت معاویه و مردم شام به تصور اینکه موضع‌شان در خونخواهی حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه و خودداری از بیعت با حضرت علی رضی‌الله‌عنه، تا روشن شدن قضیة قاتلان حضرت عثمان و قصاص آنان، موضع درست و برحقی است، در مقابل ایشان ایستادگی کردند تا اینکه سرانجام نبرد صفین روی داد.(10)

 

اصحاب جلیل‌القدری که تا آن زمان در قید حیات بودند یکی از این سه موضع را اختیار کرده بودند:

1ـ گروهی به خونخواهی خلیفه سوم و دفاع از این موضع پرداختند، 2ـ گروهی موضع حضرت علی رضی‌الله‌عنه را تأیید کردند و به ایشان پیوستند، 3ـ و اما گروه سوم، که بیشترین تعداد صحابه را شامل می‌شد، کسانی بودند که مخالف نزاع و درگیری بودند و انزوا اختیار کرده بودند.

 

در این میان شهادت حضرت عمار اتفاق افتاد و در پرتو حدیث نبوی: «تقتلک الفئة الباغیة» [تو به دست گروه عصیانگر و سرکش کشته می‌شوی]، برای همگان روشن شد که حق با حضرت علی رضی‌الله‌عنه بوده است و همه باید با ایشان بیعت و از ایشان پیروی می‌کردند. این اتفاق و روشن شدن موضع حق، ادامه نبرد را بی‌معنا کرد و همه را به تلاش برای پایان دادن به نبرد ترغیب کرد، و در چنین شرایطی موضوع حکمیت مطرح گردید و پذیرفته شد. 

 

وقتی خبر شهادت حضرت عمار به حضرت عمرو بن عاص رسید، گفت: «وددت أنی مت قبل هذا الیوم بعشرین سنة»(11)؛ کاش که من بیست سال قبل از این روز از دنیا رفته بودم. 

 

انتخاب دو حکم

با طرح موضوع حکمیت، جنگ صفین عملاً پایان یافت و گفت‌وگوها و مکاتبات میان طرفین آغاز گردید. در نهایت دو طرف به توافق رسیدند ‌که از هر طرف یک نفر مذاکره‌کنندة ارشد، یک نفر از سوی حضرت علی و سپاه عراق، و یک نفر از سوی حضرت معاویه و سپاه شام، به عنوان حکم انتخاب گردند تا در مورد حل بحران پیش آمده و پایان دادن به جنگ و اختلاف، به گفت‌وگو و مذاکره بپردازند و بر سر آنچه که به خیر و مصلحت مسلمانان است‌ به توافق برسند.

 

از طرف سپاه عراق حضرت ابوموسی اشعری (عبدالله بن قیس)و از طرف سپاه شام حضرت عمرو بن عاص قرشی به عنوان حکم و نماینده برگزیده شدند. 

 

انتخاب حضرت ابوموسی اشعری بر خلاف آنچه در بسیاری از کتب تاریخی شایع است بنا به تحمیل خوارج بر حضرت علی نبوده است، زیرا خود آنها از مخالفین سرسخت پذیرش حکمیت بودند و به همین علت نیز در مقابل حضرت علی موضع گرفتند و ایشان را تکفیر کردند. بلکه این انتخاب بنا به ویژگیهایی صورت گرفت که در شخصیت حضرت ابوموسی اشعری وجود داشت. ایشان از نسل اول مسلمانان، از مهاجرین به حبشه و مدینة منوره، از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام در فتح ایران، و از علما و فقهای بزرگ صحابه به شمار می‌آمدند. 

 

امام شعبی از ایشان به عنوان یکی از چهار قاضی بزرگ صحابه نام برده است که عبارتند از: حضرت عمر فاروق، حضرت علی، حضرت زید بن ثابت و حضرت ابوموسی اشعری. در ضمن ایشان فردی صلح‌طلب بودند و در بین مردم عراق خصوصاً مردم کوفه و بصره از محبوبیت بسیار بالایی برخوردار بودند. از دوران خلافت حضرت عمر رضی‌الله‌عنه تا خلافت حضرت علی رضی‌الله‌عنه به عنوان والی بصره و کوفه خدمت کرده بودند. حتی حضرت علی پس از خلیفه شدن، با وجود عزل بسیاری از والیان و استانداران پیش از خود، ایشان را از ولایت کوفه عزل نکردند.(12)

 

حضرت عمرو بن عاص نیز از جایگاه ویژه‌ای در میان مسلمانان برخوردار بود. در سال هشتم هجری اسلام آورده بود. پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وسلم در مورد اسلام وی فرمود: «أَسلَمَ الناسُ وَ آمَنَ عمرو بن العاص»؛ دیگر مردم اسلام آوردند ولی عمرو بن عاص ایمان آورد.(13)

 

حضرت طلحه رضی‌الله‌عنه می‌گوید که من از آن‌حضرت صلی‌الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: «اِنَّ عمرو بن العاص مِن صَالِحِی قُرَیش»؛ همانا عمرو بن عاص از نیکان و صالحان قریش است.(14)

 

در دوران خلافت حضرت ابوبکر و حضرت عمر رضی ‌الله‌ عنهما از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. در پیروزی مسلمانان در جنگ یرموک نقش بسزایی داشت. فاتح بخش زیادی از سرزمین‌های فلسطین، شام و مصر بود. در سالهای خلافت حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه نیز از نزدیکان و مشاوران ایشان بود. وقتی شورشیان مدینه را عرصة تاخت و تاز خود قرار دادند و خانة خلیفه را محاصره کرده و سرانجام ایشان را به قتل رساندند، عمرو بن عاص در مدینه بود ولی وقتی دید که در مقابل شورشیان کاری از دستش برنمی‌آید مدینة منوره را به قصد شام ترک کرد تا بتواند با کمک حضرت معاویه علیه شورشیان و قاتلان خلیفه قیام کند.(15)با توجه به ویژگیهایی که از دو حکم ذکر ‌شد، روشن می‌گردد که آنچه را که مخالفان و دشمنان صحابه، به این دو بزرگوار نسبت می‌دهند دروغ و افترایی بیش نیست.

 

متن توافق‌نامه‌ي حکمیت:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

1ـ این قراردادی است که علی‌ بن ابی‌طالب و معاویه‌بن ابی‌سفیان و پیروان آنها منعقد نموده و در آن به حکم شرع در پرتو کتاب و سنت رضایت داده‌اند.

 

2ـ این قرارداد توسط حضرت علی به نمایندگی از مردم عراق اعم از کسانی که حاضرند و کسانی که حضور ندارند، و نیز توسط حضرت معاویه به نمایندگی از مردم شام اعم از کسانی که حاضرند یا کسانی که حضور ندارند، تصویب شده است.

 

3ـ ما توافق نمودیم که به حکم قرآن گردن نهیم؛ آنچه را قرآن بپذیرد بپذیریم، و آنچه را مردود شمارد مردود بشماریم. همین است داوری ما و به آن راضی هستیم.

 

4ـ حضرت علی و هوادارانش به داوری عبدالله بن قیس (ابوموسی اشعری)و حضرت معاویه و هوادارانش به داوری عمرو بن عاص رضایت دادند تا در قضیة حکمیت به نظارت و قضاوت بپردازند.

 

5ـ البته حضرت علی و حضرت معاویه از عبدالله بن قیس و عمرو بن عاص عهد و پیمان محکمی گرفته و آنان را به عهد خدا و رسول متذکر شده و از آنها خواسته‌اند در این قضیه قرآن را راهنمای خود قرار دهند. اگر حل مشکل را در کتاب خداوند یافتند به آن عمل کنند، و اگر راه‌حل آن را در قرآن پیدا نکردند به سنت جامع رسول‌خدا مراجعه کنند، و بر خلاف قرآن و سنت تصمیمی نگیرند و به دنبال شبهات نگردند.

 

6ـ حضرت عبدالله بن قیس و حضرت عمرو بن عاص از حضرت علی و حضرت معاویه تعهد گرفتند که آنچه را آنان در پرتو کتاب و سنت فیصله ‌کنند، بپذیرند، و حق ندارند قضاوت آنان را نقض نموده و یا با آن به مخالفت برخیزند.

 

7ـ آن دو ـ حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص ـ در مورد جان، مال، اولاد و خانواده خود در امنیت خواهند بود. کسی به قضاوت آنها راضی شود یا ناراض، آنها از حق تجاوز نخواهند کرد. در قضاوتی که آنها بر اساس حق در پرتو قرآن و سنت انجام می‌دهند، امت اسلامی باید از آن حمایت و پشتیبانی کند.

 

8ـ اگر یکی از دو حکم و داور قبل از پایان قضاوت و داوری فوت نمودند، هواداران او انسان صالح و عادل دیگری را به جای او انتخاب نمایند، البته با همان عهد و پیمان قبلی.

 

9ـ اگر یکی از دو امیر ـ حضرت علی و حضرت معاویه رضی‌الله‌عنهما ـ قبل از تاریخ تعیین شده برای حل این قضیه فوت نمایند، هواداران و طرفداران او کسی را که به عدالتش رضایت دارند، به جایش انتخاب نمایند.

 

10ـ همچنین دو گروه باید اسلحه را به زمین بگذارند و با هم به گفت‌وگو بپردازند.

 

11ـ عمل بر تمام مواردی که در این قرارداد مطرح شده‌اند، از تاریخ انعقاد بر هر دو امیر، هر دو حکم و هر دو گروه لازم می‌باشد و خداوند بر این عهد و میثاق گواه است و او به گواهی دادن کفایت می‌کند. اگر هر یک از طرفین در این قضیه مرتکب خلافی شود و از حد تجاوز نماید، تمام امت از عملکرد آن طرف بیزار است و پس از آن هیچ کس نسبت به آنها تعهدی نخواهد داشت.

 

12ـ همة مردم در مورد جان، مال و اهل و اولادشان تا پایان مدت قرارداد از امنیت برخورداراند. همه باید اسلحه خود را به زمین بگذارند، راه‌ها باید امن باشد، کسانی که در این قرارداد حضور ندارند، همانند کسانی که حضور دارند، متعهد و پایبند به اجرای مفاد قرارداد خواهند بود.

 

13ـ هر دو حکم برای گفت‌و‌گو منطقه‌ای را بین عراق و شام در نظر بگیرند. 

 

14ـ هیچ کس در این گفت‌وگوها حضور نیابد مگر با توافق و رضایت طرفین.

 

15ـ زمان گفت‌وگو تا پایان ماه مبارک رمضان خواهد بود. اگر دو حکم خواستند زودتر از موعد مقرر تشکیل جلسه دهند، می‌توانند، و اگر خواستند آن را به تأخیر بیندازند باز هم می‌توانند.

 

16ـ اگر دو حکم تا پایان مدت قرارداد در پرتو کتاب و سنت به قضاوت نپرداختند، آنگاه دو گروه دوباره به همان حالت اولیة جنگ بازخواهند گشت. 

 

17ـ همة مسلمانان در این زمینه با خداوند عهد و پیمان می‌ببندند که علیه کسی که بخواهد در این زمینه عهدشکنی، ظلم و یا تخلف ورزد، متحد ‌شوند. 

 

این توافق‌نامه چهارشنبه 15 صفر سال 37 هجری به امضای نمایندگان مردم عراق و شام رسید. از طرف مردم عراق افراد ذیل آن را امضا کردند: 

 

حضرت حسن و حسین دو فرزند حضرت علی، عبدالله‌ بن عباس، عبدالله ‌بن جعفر بن ابی‌طالب، اشعث بن قیس کندی، اشتر بن حارث، سعید بن قیس همدانی، حصین و طفیل دو فرزند حارث بن عبدالمطلب، ابوسعید بن ربیعه انصاری، عبدالله بن خباب بن ارت، سهل بن حنیف، ابوبشر بن عمر انصاری، عوف بن حارث بن عبدالمطلب، یزید بن عبدالله اسلمی، عقبه بن عامر جهنی، رافع بن خدیج انصاری، عمرو بن حمق خزاعی، نعمان بن عجلان انصاری، حجر بن عدی کندی، یزید بن حجیه نکری، مالک بن کعب همدانی، ربیعه بن شرحبیل، حارث بن مالک، حجر بن یزید و علبه بن حجیه.

 

از طرف مردم شام افراد ذیل امضا کردند: 

حبیب بن مسلمه فهری، ابوالأعور سلمی، بسر بن أرطات قرشی، معاویه بن خدیج کندی، مخارق بن حارث زبیدی، مسلم بن عمرو سکسکی، عبدالله بن خالد بن ولید، حمزه بن مالک، سبیع بن یزید بن ابجر عبسی، مسروق بن جبله عکی، بسر بن یزید حمیری، عبدالله بن عامر قرشی، عتبه بن ابی‌سفیان، محمد بن ابی‌سفیان، محمد بن عمرو بن عاص، عمار بن احوص کلبی، مسعده بن عمرو عتبی، صباح بن جلهمة حمیری، عبدالرحمن بن ذی‌الکلاع، تمامه بن حوشب و علقمه بن حکم.(16)

 

ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص در مورد محل برگزاری اولین نشست حکمیت در ماه رمضان در أذرُح، محلی بین عراق و شام در نزدیکی منطقة دومةالجندل، به توافق رسیدند. پس از دست یافتن به توافق‌نامه‌ي حکمیت، هر دو سپاه از صفین عقب‌نشینی نموده و به مواضع قبلی خود بازگشتند.

 

جلسة حکمیت(17)

 

در ماه رمضان سال سی‌وهفت هجری، بنابر توافق قبلی، زمان ملاقات حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص فرا رسید و آنان در محل مقرر حضور یافتند. حضرت علی چهارصد نفر را به ریاست حضرت عبدالله بن عباس برای حضور در این نشست اعزام کرد. حضرت معاویه نیز چهارصد نفر را به محل نشست فرستاد که عبدالله بن عمر در میان آنان بود. 

 

بعضی از مسلمانان خواهان شرکت دادن سعد بن ابی‌وقاص رضی‌الله‌عنه در این گفت‌وگوها بودند و بعضی نیز از او می‌خواستند که برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان و پایان نزاع مقام خلافت را بپذیرد. اما او خود را از این حوادث کنار کشیده بود و از هیچ یک از طرفین جانبداری نمی‌کرد. 

 

اولین نشست حکمیت برگزار شد و دو طرف راجع به راهکار‌های مختلف برای حل و فصل نزاع پیش آمده به بحث و بررسی پرداختند.

 

نباید فراموش کرد که در آن شرایط که جلسه حکمیت در أذرح در حال برگزاری بود، خلیفه مسلمین تنها امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب رضی‌الله‌عنه بود، و حضرت معاویه نه مدعی احراز مقام خلافت بود، نه خود را در مقام امیرالمؤمنین نهاده بود و نه اتباع و هوادارانش با او به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کرده بودند. منظور این است که دو طرف نزاع و اختلاف هر دو خلیفه و امیرالمؤمنین نبودند، بلکه یک طرف نزاع حضرت علی خلیفه و امیرالمؤمنین بود که اکثریت مسلمانان با او بیعت نموده و عده‌ای هم مانند مردم شام به رهبری حضرت معاویه بیعت با او را مشروط به مجازات شورشیان گردانیده بودند.

 

حضرت معاویه در مورد اهلیت و شایستگی حضرت علی برای مقام خلافت اعتراضی نداشت، و به خود به عنوان جایگزینی برای حضرت علی نگاه نمی‌کرد، بلکه انتقادش در مورد پاره‌ای از تصمیم‌گیری‌های حضرت علی بود،‌ از جمله شتاب در عزل و نصب‌ها و عدم مجازات مجرمان شورشی، آن هم در شرایطی که هنوز بسیاری از مردم با او بیعت نکرده بودند. حال با ملاحظه آنچه گفته شد، به جریان اولین نشست حکمین نگاه می‌کنیم‌ تا به حقیقت موضوع بیشتر پی ببریم.

 

واقعیت موجود فرا روی حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص این بود که گروه زیادی از مردم با حضرت علی (رضی الله عنه)بیعت نموده و خود را ملزم به اطاعت از او می‌دانستند، و از طرف دیگر عده زیادی از مسلمانان شام و در رأس آنها حضرت معاویه ـ نه بر پایة عدم شایستگی حضرت علی و نزاع با او بر سر خلافت ـ هنوز با ایشان بیعت نکرده بودند،‌ و بر این باور بودند که انتخاب ایشان از طریق اصول صحیح اسلامی ـ مورد نظر آنان ‌ـ صورت نگرفته و تعدادی از اصحاب هنوز با ایشان بیعت نکرده‌اند. از طرف دیگر احکام الهی را در مورد شورشیان فتنه‌گر و مجرم به اجرا نگذاشته و در عین حال بسیاری از آن جنایت‌کاران خود را در میان سپاهیان ایشان جای داده و در کنار ایشان شمشیر می‌زدند.

 

از نظر آنان انتخاب حضرت علی رضی‌الله‌عنه عملاً‌ به ایجاد تفرقه انجامیده بود و زمینه را برای جنگ‌های داخلی از جمله جنگ جمل که در آن چندین هزار نفر کشته و زخمی شدند و همچنین جنگ صفین که در آن بنابر یک روایت هفتاد هزار نفر کشته و تعداد بسیار زیادی زخمی شدند، فراهم کرد.

 

از نظر مخالفان حضرت علی رضی‌الله‌عنه این سؤال مطرح بود که با توجه به این همه حوادث و جنگ‌های خونینی که پس از انتخاب ایشان به عنوان امیرالمؤمنین در میان مسلمانان روی داده است، و از طرفی بسیاری از مسلمانان هنوز با ایشان بیعت نکرده‌اند، اگر ایشان همچنان خلیفه باشد و اوضاع نیز همچنان نابسامان و جنگ و نزاع میان مسلمین ادامه داشته باشد، آیا بهتر نیست که ایشان از مسئولیت خلافت صرف ‌نظر نمایند و تصمیم‌گیری در این مورد را به اهل حل و عقد متشکل از اصحاب رسول خدا بسپارند تا شخص مناسبی که همة مسلمانان در مورد وی اتفاق‌نظر داشته باشند به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد. 

 

این موضوع توسط حضرت عمروبن عاص و حضرت ابوموسی اشعری، در اجتماع «أذرح» مورد بحث و بررسی قرار گرفت. پس از گفت‌وگوهای بسیار، حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص در این مورد به توافق رسیدند که تصمیم‌گیری در مورد خلافت را به اهل حل و عقد و اصحابی که هنوز در قید حیات هستند و رسول خدا یکی از رویدادهای مهم، حساس و تأمل‌برانگیز دوران خلافت راشده که در سالهای خلافت حضرت‌ علی رضی‌الله‌عنه روی داد، جریان حکمیت است که در جنگ صفین و برای پایان دادن به این نبرد خونین تاریخ اسلام به وقوع پیوست. بسیاری از نویسندگان و مؤرخان در مورد حقیقت این جریان دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیرقابل اعتبار، چهره‌ای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بویژه حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص رضی‌الله‌عنهما به تصویر کشیده‌اند. 

 

تا هنگام فوت خود از آنان راضی بود، بسپارند؛ شورایی متشکل از خود حضرت علی، سعد بن ابی‌وقاص، سعید بن زید و عبدالله بن عمر (رضی الله عنهما)که در شورایی که حضرت عثمان را به خلافت انتخاب کرده بودند، مشارکت داشتند.

 

آنان توافق کردند که اصحاب مذکور برای تصمیم‌گیری در مورد خلافت در «أذرح» تشکیل جلسه دهند و از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب و با او بیعت نمایند تا پس از آنان همة مسلمانان در سرتاسر سرزمین‌های اسلامی با ایشان بیعت کنند.

 

اتفاق‌نظر آنان در این مورد به معنای آن بود که حضرت علی تا تشکیل جلسه شورای حل و عقد، مدعی مقام خلافت و فرمانروایی بر تمام سرزمین‌های اسلامی نباشد، اما در صورتی که بار دیگر از طرف شورای حل و عقد به عنوان خلیفه برگزیده شد همه با او بیعت خواهند کرد و در غیر این صورت هر کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد حضرت علی نیز با وی بیعت کند.

 

حکمین همچنین توافق کردند که تا موعد اجتماع و نشست اهل حل و عقد برای انتخاب خلیفه، حضرت علی رضی‌الله‌عنه به ادارة امور ممالکی مانند عراق و حجاز و یمن بپردازد، و حضرت معاویه نیز امور مربوط به شام و مصر و شمال آفریقا را سروسامان دهد و جنگ را پایان یافته تلقی کنند.

 

حضرت عمرو بن عاص بخشی از گفت‌وگوهایی را که میان او و ابوموسی اشعری در نشست تحکیم روی داده بود، در پاسخ به پرسش حضین بن منذر توضیح داده است. حضین بن منذر از حضرت عمرو بن عاص پرسید: در اجتماع حکمیتی که به تو و حضرت ابوموسی اشعری سپرده شده بود، میان شما چه گفت‌وگوهایی انجام گرفت؟حضرت عمرو بن عاص گفت: بسیاری درمورد گفت‌وگوهای ما سخن‌های گزافی گفته‌اند، اما سوگند به خداوند، بسیاری از آنچه را آنان گفته‌اند، درست نبوده است. من به حضرت ابوموسی گفتم: نظر تو در مورد خلافت چیست؟‌ ایشان گفت: من بر این باورم که آن عده از اصحابی که رسول خدا با خشنودی از آنان از دنیا رفت، از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب کنند.

 

به او گفتم: نقش من و معاویه در ارتباط با آن چیست؟ حضرت ابوموسی گفت:‌ کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردید برای سروسامان دادن امور از شما هم یاری بخواهد، اگر هم نیازی به شما نداشت، مسئولیت از دوش شما ساقط می‌شود. 

 

حضرت ابوموسی نیز در مورد حضرت عمرو بن عاص می‌گوید: او خود را مورد ملامت قرار می‌داد و سرزنش می‌کرد و راجع به سیرت درخشان خلافت ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی‌الله‌عنهما سخن می‌گفت.(18)

 

متأسفانه برای اجرای موارد مورد اتفاق حکمین گام‌های عملی برداشته نشد‌ و حاصل گفت‌وگوها و حکمیت آنان موجب رضایت طرفین قرار نگرفت و بزرگان اصحاب برای انتخاب خلیفه نتوانستند گرد هم بیایند و اوضاع میان حضرت علی و حضرت معاویه همچنان به صورت قبلی باقی ماند. حضرت علی رضی‌الله‌عنه در ممالک زیر سلطة خلافت خویش دخل و تصرف می‌نمود، و حضرت معاویه نیز در مناطق و ممالکی که زیر فرمانروایی وی قرار داشت دخل و تصرف می‌کرد، و دخل و تصرف او در مقام استانداری بود نه به عنوان مدعی خلافت. اما متارکة جنگ میان آنان همچنان پابرجا بود. بدین ترتیب جریان حکمیت بدون آنکه مشکل موجود را حل و فصل کند،‌ پایان یافت.

 

پس از پایان نشست حکمیت، سرزمین شام زیر حاکمیت حضرت معاویه در آرامش قرار داشت و همه از او اطاعت می‌کردند.‌ اما حضرت علی رضی‌الله‌عنه با مشکل رو به افزایش خوارج روبرو گردید و در پی آن جنگ نهروان رخ داد. سرانجام حضرت علی رضی‌الله‌عنه در پی توطئة تروریستی خوارج، با شمشیر زهر‌آلود فردی شقی و نگون‌بخت به نام عبدالرحمن بن ملجم خارجی در بامداد روز جمعه هفدهم رمضان سال چهل هجری بر دروازة مسجد کوفه زخمی گردید و شب 19 رمضان دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.

 

پس از شهادت حضرت علی رضی‌الله‌عنه مردم عراق با حضرت حسن رضی‌الله‌عنه بیعت کردند. اوضاع چنان پیش می‌رفت که نزدیک بود رویارویی دیگری میان سپاه عراق و شام رخ دهد. دو طرف تحرکاتی را نیز آغاز کردند، اما در میان سپاه عراق هرج و مرج پیش آمد و آنان از دستورات حضرت حسن رضی‌الله‌عنه سرپیچی کردند و همین امر باعث شد تا ایشان به فکر مصالحه با حضرت معاویه بیفتد و به همین منظور نامه‌ای برای وی فرستاد. سرانجام پس از مذاکراتی، در ماه ربیع‌الاول سال چهل‌ویک هجری بین حضرت حسن و حضرت معاویه قرارداد صلح امضا شد و حضرت حسن به نفع حضرت معاویه از مقام خلافت کنار رفت، و این سال، «سال همبستگی» میان تمام مسلمانان نام گرفت.

 

درسی از توافق‌نامه حکمیت: 

از توافق‌نامة حکمیت به عنوان یک سند سیاسی و دیپلماتیک مهم در تاریخ صدر اسلام، می‌توان در حل منازعات میان کشورهای اسلامی بخوبی بهره برد. به این صورت که رهبران کشورهای اسلامی در قبال پیش آمدن چنین منازعاتی احساس مسئولیت کنند؛ ملت‌های مسلمان نیز طرف‌های درگیر را برای توقف جنگ و نزاع وادار نمایند و آنان را به پذیرش داوری شریعت اسلام ملزم سازند.

 

استفاده از شیوة حکمیت برای حل منازعات کشورهای اسلامی راه دخالت نیروهای خارجی را در سرزمین‌های اسلامی مسدود می‌سازد و آنان بهانه‌ای نخواهند داشت که یکی از طرفین درگیر از آنان کمک خواسته است. زیرا در صورت فراهم شدن زمینه برای دخالت قدرتهای خارجی، آنها از این فرصت استفاده کرده و به توطئه علیه مسلمانان می‌‌پردازند و بر دامنة درگیریها می‌افزایند و برای حل منازعه راه‌حلهایی ارائه می‌کنند که فقط منافع و مصالح آنها را تأمین می‌کند و مسلمانان فقط با آثار زیانبار راه‌حل‌های پیشنهادی آنان مواجه می‌شوند. و به فرض رسیدن به صلحی با کمک قدرتهای خارجی، آن صلح بیش از نزاع و فتنه‌ای که درگیر آن بودند، برایشان مضر ثابت خواهد شد؛ چنانکه امروزه در عراق و افغانستان شاهد هستیم.

 

برای نگارش این مقاله ( بخش دوم ) از سه کتاب گرانسنگ 1ـ أسمی المطالب فی سیرة أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب تألیف دکتر علی‌محمد الصلابی، 2ـ تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین تألیف محمد أمحزون، و 3ـ از ترجمة فارسی کتاب الخلفاء الراشدون بین الاستخلاف و الاستشهاد (خلفای راشدین از خلافت تا شهادت)تألیف دکتر صلاح عبدالفتاح الخالدی، ترجمة عبدالعزیز سلیمی، به صورت ترجمه و اقتباس با اندکی تصرف استفاده شده است و ارجاعات ذکر شده در پی‌نوشت به نقل از این کتابها آمده است.

 

1ـ وقعة صفین للمغتری، ص 479.

2ـ همان ص 481 ـ 884 .

3ـ أحداث و أحادیث فتنة الهرج، ص 147.

4ـ تاریخ طبری: 5/ 663 ـ 662.

5ـ مصنف ابن أبی‌شیبه: 8/ 336 ؛ مسند احمد مع الفتح الربانی: 8/ 483.

6ـ دراسة فی تاریخ الخلفاء الأمویین، ص: 38.

7ـ همان، ص: 38.

8ـ صفین، ص 482 ـ 485. دراسات فی عهد النبوة، ص: 433.

9ـ مصنف ابن أبی‌شیبه: 8/ 336.

10ـ معاویه ابن أبی‌سفیان، الغضبان، ص: 215.

11ـ أنساب الأشراف: 1/ 170.

12ـ أمحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، ص: 510، دارالسلام للطباعة و النشر، 

اسکندریه ـ قاهره، جمهوریة مصر العربیة، الطبعة الأولی، 1426هـ./2005م. ؛ الصلابی، علی‌محمد، أسمی المطالب فی سیرة أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، ص: 627، دار ابن‌کثیر، دمشق ـ بیروت، طبعة دارابن‌کثیر الأولی، 1425هـ./ 2004م.

13ـ سلسلة الأحادیث الصحیحة: 1/ 238، رقم: 155.

14ـ سنن الترمذی، کتاب المناقب، باب مناقب عمرو بن العاص، رقم: 3844.

15ـ الصلابی، علی‌محمد، أسمی المطالب فی سیرة أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، ص: 640 ـ 637.

16ـ الوثائق السیاسیه، ص: 538 ـ 537 ؛ الأخبار الطوال للدینوری، ص: 199 ـ 196 ؛ أنساب الأشراف: 1/ 382 ؛ تاریخ الطبری: 5/ 666 ـ 665 ؛ البدایه و النهایه: 7/ 277ـ 276.

17ـ الخالدی، صلاح عبدالفتاح، خلفای راشدین از خلافت تا شهادت (الخلفاء الراشدون بین الاستخلاف و الاستشهاد)، ترجمة عبدالعزیز سلیمی،

 

برگرفته از: مجله ندای اسلام و سایت دارالعلوم زاهدان

www.sonnionline.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از محمّد بن عقيل بن ابي طالب روايت است: علي رضی الله عنه براي ما سخنراني كرد و گفت: اي مردم! شجاع‌ترين مردم كيست؟ گفتيم: شما، اي امير مؤمنان! گفت: ابوبكر صديق رضی الله عنه شجاع‌ترين مردم است، در روز جنگ بدر ما براي رسول الله صلی الله علیه و سلم سايه‌باني درست كرده بوديم، گفتيم: چه كسي در كنار پيامبر صلی الله علیه و سلم از ايشان نگهباني مي‌کند تا كسي از مشركان به او نزديك نشود؟ كسي جز ابوبكر براي نگهباني نايستاد، او بود كه با شمشير از غلاف كشيده كنار سر مبارك او ايستاده بود، هرگاه كسي مي‌خواست به رسول الله صلی الله علیه و سلم نزديك شود ابوبكر با شمشيرش جلوي او را مي‌گرفت و من خودم (علي) ديدم كه مشركان گلوي رسول الله صلی الله علیه و سلم را گرفته‌اند و تكان مي‌دهند و مي‌گويند: تو همان كسي هستي كه معبودان را‌ يكي دانسته‌اي، سوگند به خدا كسي جز ابوبكر رضی الله عنه به ‌او نزديك نشد، در آن زمان ابوبكر دو گيسوي بلند داشت، در حالي كه با سرعت مي‌آمد گيسوانش را كنار مي‌زد، آمد و گفت: واي بر شما! آيا مردي را مي‌كشيد كه مي‌گويد: پروردگارم الله ‌است و برايتان از جانب پروردگارش آيات و نشانه‌هاي واضح و و روشن آورده‌است! در آن روز ‌يكي از دو گيسوي ابوبكر كنده شد. راوي می‌گويد: علي مخاطبان را سوگند داد كه ‌آيا نزد شما مؤمن آل فرعون بهتر بوده ‌يا ابوبكر؟ مردم چيزي نگفتند، علي گفت: سوگند به خدا ابوبكر از مؤمن آل فرعون بهتر است، آن مرد که ايمانش را پوشيد، خداوند او را ستود. امّا ابوبكر جان و خون و مالش را در راه خدا فدا كرد(المستدرک(3/67)صحیح است برشرط مسلم و ذهبی موافق آن است).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1452
دیروز : 6572
بازدید کل: 6574818

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010