Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

عَنِ النَّبِيّ صلی الله علیه و سلم قَالَ: إِنَّ أَدْنَى الرِّيَاءِ الشِّرْكُ. (متفق عليه). «رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: همانا كمترين و نازلترين درجه ريا و ظاهر، شرك به خداوند است». 

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > نظام مالي در دوران خلافت عمر رضي الله عنه

شماره مقاله : 2719              تعداد مشاهده : 340             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

نظام مالي در دوران خلافت عمر رضي الله عنه 

منابع درآمد دولت در زمان عمر رضي الله عنه
نگاه مسلمانان در دوران خلافت راشده به مال و ثروت نگاهي مالکانه نبود، بلکه ثروت را از آن خدا و انسان را متصرف موقت در آن مي‌دانستند که مي بايست بر اساس شروط و موازيني که خدا در نظر گرفته است در آن دخل و تصرف نمايد. چنان که قرآن آن‌جا که از مال و انفاقش سخن مي‌گويد، در مورد اين نکته تاکيد کرده و مي‌فرمايد:
{ آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ (7) }الحديد: 7
«به خدا و پيغمبرش ايمان بياوريد، و از چيزهائي ببخشيد كه شما را در آنها نماينده (خود در تصرف ، و جانشين ديگران در بدست گرفتن اموال) كرده است».
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ (254) }البقرة: 254
«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! (برخي) از آنچه بهره شما كرده‌ايم (در راه خدا) صرف كنيد».
و آن‌جا که در مورد نيکي و احسان سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد:
{ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ (177) }البقرة: 177
«و مال (خود) را با وجود علاقه‌اي كه بدان دارد (و يا به سبب دوست داشت خدا ، و يا با طيب خاطر) به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدايان دهد ، و در راه آزادسازي بردگان صرف كند».
و انفاق مال در واقع اعتراف عملي به اين نکته است که مال رزقي است که خداوند نصيب او گردانيده است. چنان که مي‌فرمايد:
{ وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ (22) }الذاريات: 22
«‏در آسمان، روزي شما است و نيز چيزهائي كه بدان وعد و وعيد داده مي‌شويد»
چرا که خدا انسان را آفريده است و چون انسان مي‌داند که روزي او از جانب خداوند است، دست انفاق بر بندگان خدا مي گشايد.[1]
عمر رضي الله عنه  نيز از اين قانون مستثني نبود و بر اساس همين ديدگاه ايماني، به مال دولت مي نگريست. دولتي که به خاطر فتوحات زياد، داراي منابع مالي سرشاري بود، با توجه‌ به‌ اينکه‌ کشورهاي گسترده‌اي را فتح کرده‌ و ملتهاي زيادي را به‌ زير سلطه‌ي خود درآورده‌ بود، عمرارتباط دولت اسلامي با اين ملتها را تنظيم نمود؛ برخي از آنان از طريق صلح و برخي نيز با استفاده‌ از اسلحه‌ي زور در چارچوب حکومت اسلامي قرار گرفتند، و به‌ تبع آن زمينهاي فتح شده‌ و زمينهايي که‌ از طريق صلح با صاحبانشان به‌ دست آمده‌ بود و زمينهايي که‌ صاحبانشان آن‌را ترک کرده‌ و يا متعلق به‌ حکام و مردان دولتي پيشين بود، همه‌ و همه‌ زير قدرت دولت عمرقرار گرفتند. و همچنين ملتهاي زيادي از اهل کتاب و ديگران زير سلطه‌ي آن در آمده بودند و عمر رضي الله عنه  با همه‌ي آنان بر اساس شريعت خدا تعامل مي‌نمود.
از جمله به توسعه‌ي اداري سيستم مالي پرداخت و منابع درآمد و مخارج دولت و بودجه‌ي آن‌را کنترل نمود و براي اين منظور کارمنداني استخدام کرد. مهم‌ترين منابع درآمد دولت در زمان ايشان عبارت بود از: زکات، اموال غنيمت، جزيه، خراج و عشر. عمر رضي الله عنه  نيز به توسعه‌ي اين منابع مي‌انديشيد و آن‌ها را بر اساس دستور شريعت و مصلحت مسلمانان به مصرف مي‌رساند. و در همه‌ي کارها از کتاب خدا و سنت پيامبر و مشورت مسلمانان استفاده مي‌کرد. و در هيچ امري خودسرانه و بدون مشورت مسلمانان دستوري صادر نمي‌نمود. [2] اکنون مفصلاً در مورد مهم‌ترين منابع ثروت در زمان عمر رضي الله عنه  بحث را ادامه خواهيم داد:
 
1ـ زکات
زکات که‌ به‌ عنوان پايه‌اي اجتماعي محسوب مي‌گردد، يکي از بارزترين ارکان اسلام و نخستين قانون آسماني است که طبق نصاب معروف در کشتزار، ميوه‌جات، طلا، نقره‌، مال التجاره‌ و حيوانات از مال ثروتمندان حقي براي مستمندان قايل شده است. تا در ميان ثروتمندان و مستمندان نوعي تکافل اجتماعي و الفت و همبستگي و همدردي ايجاد نمايد. پس زکات فريضه‌اي است که با دادن مال انجام مي‌گيرد و مال همان طور که مي‌گويند ستون فقرات زندگي به شمار مي‌رود و بسياري از مردم به وسيله‌ي مال نيکبخت و بسياري بدبخت مي‌شوند و اين سنت الهي در ميان مردم بوده و خواهد بود و سنت خدا قابل تغيير نيست و از آن‌جا که مال در زندگي انسان داراي تأثير شگرفي مي‌باشد، اسلام به قضيه‌ي مال اهميت فراواني قايل شده و با اهميت فراوان مساله‌ي زکات را مطرح ساخته و براي آن نظم دقيق و ويژه‌اي انديشيده است و بدين صورت در ميان دلها الفت و همبستگي ايجاد نموده است.[3]
لذا عمربن خطاب نيز طبق عملکرد رسول خدا و ابوبکر به تنظيم و تکامل مؤسسه‌ي زکات پرداخت و کارمندان خود را به نقاط مختلف کشور جهت جمع آوري زکات اعزام نمود.
گفتني است که بدون اين که نه آسيبي به بيت المال برسد، عدل و انصاف در جمع آوري زکات سر لوحه‌ي برنامه‌ي خلفاي راشدين بود. تا جايي که روزي عمر رضي الله عنه  متوجه گوسفند شيردهي در ميان اموال زکات شد، به کارمند ذي‌ربط گفت: گمان نمي‌کنم صاحبش آن‌را با طيب خاطر داده باشد و افزود: مردم را دچار فتنه نسازيد.[4]
و آن‌گاه که گروهي از ساکنان شام نزد ايشان آمدند و اظهار داشتند که داراي اموال فراوان و اسبان و بردگان بي‌شماري هستند و تمايل دارند که از آنان زکات گرفته شود. عمر رضي الله عنه  گفت: من کاري مي‌کنم که دو رفيقم (رسول خدا و ابوبکر) قبل از من کرده‌اند. آن‌گاه از بزرگان اصحاب به ويژه‌ از علي  رضي الله عنه  در اين باره مشورت گرفت. علي  رضي الله عنه  گفت: اشکالي ندارد به شرط اين که جزيه‌اي تصور نشود که بعد از تو بر آنان مقرر گردد.[5]
دکتر اكرم ضياء عمري مي‌گويد: اصحاب رسول خدا بعد از آن‌که در اثر فتوحات اسبان و بردگان زيادي به دست آوردند به عمر رضي الله عنه  پيشنهاد کردند تا از اسبان و بردگان زکات بگيرد. پس عمر رضي الله عنه  آن‌ها را جزو اموال تجارت برشمرد و در مقابل هر برده يک دينار و مقابل هر اسب عربي ده درهم و غير عربي پنج درهم مقرر نمود و در مقابل بردگان خدمتكار و اسبان جهادي چيزي تعيين نکرد. چنان که در حديث آمده است:
(ليس على المسلم في فرسه ولا عبده صدقة). [6]
«صدقه‌ از اسب شخصي و برده‌ي خدمتکار واجب نيست»
و از گنجي که کشف مي‌شد يک پنجم آن‌را مي گرفت و مردم را به کاسبي و تجارت تشويق مي‌نمود تا با گذشت زمان، زکات باعث از بين رفتن ثروت آنان نشود.[7] چنان که مال يتيمي را به حَکَم بن عاص داد تا آن‌را با تجارت افزايش دهد.[8] و بعد از مدتي وقتي متوجه شد که در مدت کوتاهي اين مال از ده هزار درهم به صد هزار درهم رسيده است، دانست که تاجر مذکور از خويشاوندي يتيم با عمر رضي الله عنه  سوء استفاده نموده و باعث منفعت فراوان در مدت کوتاهي شده است، لذا در طهارت مال بدست آمده با نگاه ترديد نگريست و آن‌را برگردانيد.[9] بدين صورت عمر رضي الله عنه  اصلي پيروي مي‌کرد که خود وضع کرده و بر مبناي آن مسئولين حکومتي نمي‌توانستند از موقعيت شغلي خود در کارهاي شخصي و تجاري خود سوء استفاده نمايند. و بر همين اساس اگر مسئولين حکومتش در دوران او به ثروتهايي از راه تجارت و بازرگاني برسند نيمي‌ از اموال آن‌ها را به بيت المال بر مي‌گرداند. چنان که در بحث واليان خواهد آمد.[10]
و در زکات محصولات کشاورزي از آن‌چه‌ که بوسيله‌ي بارندگي آبياري مي‌شد يک دهم و از آن‌چه‌ که بوسيله‌ي آب چاه آبياري مي‌شد يک بيستم مي‌گرفت[11] و چنان‌که اين حکم در سنت صحيح وارد شده است و کارگزاران خود را به رعايت حال کشاورزان در هنگام ارزيابي محصولات خرما، توصيه مي‌نمود[12]. همچنين يک دهم عسل را از کسي که تحت حمايت دولت آن‌را به دست مي‌آورد، مي‌گرفت[13]. و در زمان ايشان گندم فراواني به توليد رسيد، بنابراين دستور داد تا در زکات فطر به جاي خرما، کشمش و جو به اندازه‌ي نصف وزن آن‌ها گندم بدهند. اين هم به نفع کشاورزان و هم به نفع مصرف کنندگان بود.[14]
و اما اندازه‌اي که‌ هر سال به‌ عنوان زکات از دارايي آن‌ها گرفته‌ مي‌شد، نامشخص و غير معلوم مي‌باشد، و آن‌چه‌ که‌ در اين خصوص ذکر شده‌ تنها اشاره‌هايي مي‌باشد که‌ نمي‌توان در پي آن قانوني کلي را بدست آورد.
همچنين گفته‌اند: عمربن خطاب زمينهاي زبده را چراگاه چارپايان بيت المال قرار داده بود و آن‌ها در آن‌جا براي استفاده‌ي مجاهدين پرورش مي‌يافتند و سالانه چهل هزار مرکب آماده‌ي بهره برداري مي‌شد.[15]
و اما اسامي برخي از کارمندان امور مالي دوران خلافت عمر رضي الله عنه  عبارت بودند از: انس بن مالک و سعيد بن ابي ذباب در ناحيه سرات و حارث بن مضرب عبدي، عبدالله بن ساعدي، سهل بن ابي حثمه، مسلمه بن محله انصاري و معاذ بن جبل در منطقه‌ي بني کلاب و سعد اعرج در يمن و سفيان بن عبدالله ثقفي در طائف.[16]
 
2ـ جزيه
جزيه نوعي ماليات است که از ذميان اهل کتاب گرفته مي‌شود.[17] و بعضي گفته‌اند: خراجي است که از کفار جهت خوار نمودن آن‌ها وصول مي‌شود. چنان که قرآن مي‌فرمايد:
 
{ قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (29) }التوبة: 29
«با كساني از اهل كتاب كه نه به خدا ، و نه به روز جزا (چنان كه شايد و بايد) ايمان دارند، و نه چيزي را كه خدا (در قرآن) و فرستاده‌اش (در سنّت خود) تحريم كرده‌اند حرام مي‌دانند، و نه آئين حق را مي‌پذيرند، پيكار و كارزار كنيد تا زماني كه (اسلام را گردن مي‌نهند، و يا اين كه) خاضعانه به اندازه توانائي، جزيه را مي‌پردازند (كه يك نوع ماليات سرانه است و از اقليّتهاي مذهبي به خاطر معاف‌بودن از شركت در جهاد، و تأمين امنيّت جان و مال آنان گرفته مي‌شود)».
جزيه از اهل کتاب اعم از يهود و نصاري، وصول مي‌شود و در اين مورد کسي اختلافي ندارد. اما در مورد گرفتن جزيه از مجوسيان شبهه وجود داشت. چنان که عمربن خطاب در اين مورد شک داشت تا اين که عبدالرحمان بن عوف براي او تعريف کرد که‌ رسول خدا صلي الله عليه و سلم  جزيه‌ را از مجوسيان هجر دريافت مي‌کرد.[18]ابن ابي‌شيبه‌ و ديگران روايت کرده‌اند که‌ عمر رضي الله عنه  در ميان قبر پيامبر صلي الله عليه و سلم  و منبر قرار گرفته‌ بود که‌ فرمود: نمي‌دانم با مجوسيان چه‌کار کنم که‌ اهل کتاب نيستند؟ عبدالرحمان بن عوف گفت: از رسول خدا شنيدم که‌ مي‌فرمود:
(سنوا بهم سنة اهل الکتاب)[19]
«با آن‌ها همچون اهل کتاب برخورد کنيد».
و در روايتي ديگر آمده‌ که‌ عمر رضي الله عنه  تصميم گرفت از مجوسيان جزيه‌ نگيرد تا اينکه‌ عبدالرحمن گواهي داد که‌ رسول خدا از مجوسيان هجر جزيه‌ را دريافت مي‌نمود.[20]
علماء گرفتن جزيه از مجوسيان را اين گونه توجيه کرده‌اند که آن‌ها در اصل اهل کتاب بوده‌اند، ولي بعدها به آتش پرستي روي آورده‌اند. آن‌گاه عمر رضي الله عنه  بر مجوسيان سرزمين سواد عراق[21] و مجوسيان فارس جزيه مقرر نمود و به جزء بن معاويه نوشت: از مجوسيان آن سامان جزيه بگير، چرا که عبدالرحمان بن عوف براي من حديثي از رسول خدا نقل نموده که ايشان از مجوسيان سرزمين هجر جزيه وصول نموده است.[22]
جزيه فقط از مردان آزاد و عاقل و بالغ گرفته مي‌شود و زنان و کودکان و بردگان و ديوانگان از پرداخت جزيه‌ معاف مي‌باشند. همچنين از مساکين و از کارافتادگان گرفته نمي‌شود.[23] و جزيه با مرگ، و يا مسلمان شدن و همچنين فقير شدن فرد ساقط مي‌گردد.
چنان که افراد زيادي در زمان عمر رضي الله عنه  مسلمان شدند و ايشان آن‌ها را از پرداخت جزيه معاف نمود.[24] همچنين باري متوجه مرد نابينايي از ذميان شد که دست تکدي‌گري نزد مردم دراز مي‌کرد. عمر رضي الله عنه  او را از پرداخت جزيه معاف کرد و براي او حقوقي از بيت المال مقرر نمود[25].
علاوه بر اين موارد اگر دولت از حمايت ذميان عاجز آيد، حق پرداخت جزيه ساقط مي‌گردد. چرا که جزيه در مقابل خدمات دولت به‌ مردمان آن ديار واجب مي‌گردد و براي آن است که دولت از مال و جان پرداخت کنندگان آن حفاظت به عمل آورد. چنان که وقتي روميان جمع کثيري را براي حمله بر مسلمانان ديار شام گرد آورده بودند و جنگ تمام عياري تدارک ديده بودند ابوعبيده به فرماندهان تحت فرمان خود دستور داد تا آن‌چه‌ از ذميان به عنوان جزيه وصول نموده‌اند به آن‌ها برگردانند و بگويند چون ما نمي‌توانيم در شرايط کنوني امنيت شما را فراهم سازيم، بر اساس قراردادي که با هم امضاء نموده‌ايم مالهاي شما را به شما باز مي‌گردانيم. ذميان گفتند: خدا شما را بر دشمنانتان پيروز و به سوي ما بازگرداند، چرا که اگر روميان به جاي شما مي‌بودند در چنين شرايطي نه تنها اموال ما را بر نمي‌گردانيدند بلکه دست به غارت و تجاوز مي‌زدند و چيزي براي ما باقي نمي‌گذاشتند.[26]
همچنين اگر ذميان به دستور حکومت اسلامي به مقابله با دشمن پرداختند، جزيه از عهده‌ي آنان ساقط مي‌گردد. چنان که سراقه بن عمرو با ساکنان طبرستان چنين کرد و عمر رضي الله عنه  نيز با او موافقت نمود.[27]
گفتني است که مقدار جزيه به تناسب افراد و مناطق مختلف بايد متفاوت باشد. چنان‌که برخي از ساکنان سواد چهل و هشت و برخي بيست و چهار درهم مي‌پرداختند و اگر کسي به جاي درهم، حيوان و يا کالايي ارائه مي‌کرد از او پذيرفته مي‌شد.[28] و شاميان به ازاي هر نفر چهار دينار مي‌دادند و مصريان در ازاي هر مرد عاقل دو دينار مي‌پرداختند و اهل يمن که در زمان رسول خدا بر آنان يک دينار مقرر گرديده بود، طبق روايات ضعيفي در زمان عمر رضي الله عنه  نيز آنان موظف به پرداخت همان يک دينار بودند، تا ضمن رعايت حال آنان، سنت رسول خدا در مورد آنان تغيير پيدا نکند.[29]
گفتني است که عمر رضي الله عنه  همواره به کارمندان خود که مأمور وصول جزيه بودند، توصيه مي‌نمود که بر مردم سخت نگيرند و مراعات نمايند و اگر چنان‌چه مال هنگفتي مي‌آوردند به آن‌ها مي‌گفت: شما کمر مردم را شکسته‌ايد. آن‌ها مي‌گفتند: نه به خدا بلکه آن‌ها با رضايت و طيب خاطر اين مقدار را پرداخته‌اند. عمر رضي الله عنه  مي‌گفت: مطمئن باشم که اجباري در کار نبوده است و پس از اطمينان مي‌گفت: خدا را شکر که زر و زور در حکومت عمر رضي الله عنه  نقشي ندارد. و معروف‌ترين مسئولين اين بخش عبارت بودند از: عثمان بن حنيف، سعيد بن خديم و واليان شهرها مانند عمرو بن عاص و معاويه بن ابي سفيان و ديگران.
گفتني است که در فقه اسلامي براي جزيه بابي باز شده و فقها در روشني نصوص قرآن و سنت و عملکرد خلفاي راشدين احکام و قوانين مربوط به آن‌را درج نموده‌اند. و اين احکام بيانگر آن است که جزيه يکي از منابع درآمد دولت محسوب مي‌شود و جنبه‌ي اقتصادي دارد؛ همان طور که جنبه‌ي سياسي نيز دارد. چرا که پرداخت جزيه توسط ذميان دليل بر اطاعت و تسليم آنان در مقابل دولت اسلامي است.[30] استاد حسن ممّي مي‌گويد: جزيه بيش از آن که جنبه‌ي اقتصادي آن مطرح باشد جنبه‌ي سياسي آن مطرح مي‌باشد.[31] ولي حقيقت اين است که در جزيه همزمان، جوانب سياسي و اقتصادي مد نظر مي‌باشند.
 
ـ عمر رضي الله عنه  از نصاراي تغلب بيشتر صدقه‌ مي‌گيرد
برخي از عربهاي نصراني ساکن جزيره‌ از پرداخت جزيه سر باز زدند و آن‌را نوعي کسر شأن تلقي نمودند. بنابراين وليد برخي از سران و دانشمندان آنان را نزد عمر رضي الله عنه  فرستاد. آن‌ها به عمر رضي الله عنه  گفتند اگر از ما جزيه بگيريد ما به روميان پناه خواهيم برد. چرا که پرداخت جزيه باعث سرافکندگي ما در ميان عربها خواهد بود. عمر رضي الله عنه  گفت: خود شما باعث سرافکندگي خود شده‌ايد و با ملت خويش به مخالفت پرداخته‌ايد. به خدا سوگند که چاره‌اي جز اين که با ذلت و خواري جزيه پرداخت کنيد نداريد. و اگر قصد پيوستن به روميان را داشته باشيد، شما را تعقيب خواهيم نمود و به اسارت در خواهيم آورد. آن‌ها گفتند: پس از ما چيزي وصول کن، ولي نام آن‌را جزيه نگذار. عمر رضي الله عنه  گفت: ما آن‌را جزيه مي‌ناميم. شما هر چه دلتان مي‌خواهد آن‌را بناميد. علي  رضي الله عنه  که حاضر در جلسه بود، گفت: اي اميرالمؤمينن! مگر سعد بن مالک تحت عنوان صدقه دو برابر را از آنان نمي‌گرفت؟ عمر رضي الله عنه  ضمن تأييد سخن علي  رضي الله عنه  پيشنهاد وي را پذيرفت و نصارا نيز بدان راضي شدند و برگشتند.[32]
از برخورد عمربن خطاب با اين دشمنان متکبر که مي‌خواستند با غرور و تهديد به اين که به روميان مي پيوندند، از زير بار پرداخت جزيه شانه خالي کنند، درس بزرگي فرا مي‌گيريم. چنان که مي بينيم اميرالمؤمنين با آن‌ها به تندي سخن گفت و تهديدشان را با تهديد پاسخ داد که اگر به دشمنان ما بپيونديد، شما را تعقيب و دستگير مي‌کنيم و با شما و زنان و فرزندانتان مانند برده رفتار خواهيم کرد و يقينا اين مسأله براي شما از پرداخت جزيه سنگين تر خواهد بود. اين جواب دندان شکن عمر رضي الله عنه  باعث زدودن آثار کبر و بزرگ‌بيني از درون سينه‌هاي سران نصارا گرديد و عاجزانه از عمر رضي الله عنه  خواستند که از آن‌ها جزيه بگيرد ولي نام آن‌را تغيير دهد. آن‌گاه علي  رضي الله عنه  که نزد عمر رضي الله عنه  از جايگاه علمي ويژه‌اي برخوردار بود، پا در مياني کرد و گفت: از آن‌ها تحت عنوان صدقه دو برابر آن‌چه‌ از مسلمانان گرفته مي‌شود بگيريد، همان طور که سعد بن ابي وقاص با گروهي از نصارا چنين کرد. سرانجام عمر رضي الله عنه  پس از شکستن غرور دشمن و به خاطر تأليف قلب آنان تا مبادا به دشمنان اسلام بپيوندند، با پيشنهاد علي  رضي الله عنه  موافقت نمود.[33]
در روايت ديگري پيرامون جريان بني تغلب آمده است که آن‌ها نخست به اسلام فراخوانده شدند و نپذيرفتند سپس به آنان پيشنهاد پرداخت جزيه داده شد، باز هم ابا ورزيدند و راه فرار به سوي روميان را در پيش گرفتند. آن‌گاه نعمان بن زرعه به عمر رضي الله عنه  گفت: اي اميرالمؤمنين! بنو تغلب مردماني از نسل عرب هستند و پرداخت جزيه را براي خود کسر شأن تلقي مي‌کنند و اموالي جز زراعت و چارپايان ندارند و اگر به دشمن بپيوندند، باعث تقويت آنان مي‌گردند. پس مبادا ما دشمنان خود را تقويت نماييم. آن‌گاه عمر رضي الله عنه  با آن‌ها بر اساس پرداخت دو برابر صدقه مصالحه نمود.[34] عمر رضي الله عنه  گفت: اين جزيه است اما شما هر چه دوست داريد آن‌را نام بگذاريد.[35] بنو تغلب گفتند: اگر چيزي غير از جزيه‌اي باشد که از عجم‌ها مي‌گيريد ما راضي خواهيم شد و در سرزمين خود خواهيم ماند و به آيين خود عمل مي‌کنيم.[36]
و از آن‌جا که گرفتن وجهي از آنان تحت هر عنواني باعث تسليم شدن و احتمالا مسلمان شدن آنان در آينده مي‌شد و از طرفي باعث جلوگيري از پيوستن آنان به دشمنان اسلام مي‌گرديد، و علاوه بر اين‌ها ملتي عرب زبان بودند که مي‌بايست بر اساس عرف و عاداتشان کرامت آنان حفظ مي‌گرديد و اموالي که از آنان وصول مي‌شد به اقتصاد جامعه‌ي اسلامي کمک مي‌کرد. اين موارد اقتضا مي‌نمود که عمر رضي الله عنه  تحت عنوان صدقه، ماليات را از آنان بگيرد. [37]
اما تغيير نام جزيه باعث نشد که در ماهيت آن تغييري ايجاد شود، چرا که صدقه بر غير مسلمانان واجب نيست و اين مال در مقابل حق الحمايه از آنان گرفته مي‌شد که چيزي جز همان جزيه نمي‌توانست باشد. ضمن اين که مالي که از آن‌ها وصول مي‌شد، عملا جزيه نبود، به خاطر اين که بر اساس اموالي که بر آن‌ها زکات واجب مي‌شود مانند چارپايان، ميوه جات، طلا و نقره و نه بر اساس تعداد افراد از آنان ماليات گرفته مي‌شد.[38] به هر حال چه آن‌را صدقه بناميم چه جزيه، پرداخت آن به معناي تسليم شدن و تحت الحمايه قرار گرفتن بنو تغلب زير سلطه‌ي حکومت اسلامي بود.[39]
همچنين شهرهاي فتح شده علاوه بر پرداخت جزيه، متعهد حقوق مالي ديگري نيز مي‌شدند که در زمان عمربن خطاب، اين حقوق گسترش يافت. از جمله حق ضيافت حاکم و سفيران و عامه‌ي مسلمانان که اگر گذر آن‌ها از آن‌جا مي‌افتاد، ساکنان شهر موظف بودند تا از آن‌ها با غذايي که خودشان مصرف مي‌کنند تا سه روز پذيرايي به عمل آورند.[40] يعني آن‌ها را مکلف به‌ آماده‌ کردن مرغ و بريان نمودن گوسفند و... نمي‌کردند که‌ ما فوق توانشان بود.
قبل از اين در بحث پروژه‌هاي عمران و آبادي متذکر شديم که عمر رضي الله عنه  قراردادهايي با ساکنان برخي شهرها امضا نمود و بر اساس آن متعهد گرديد تا راه بسازد و پل احداث نمايد و اين که پس از بالا رفتن درآمد دولت از طريق مالياتها، دبيرخانه‌هايي جهت سرشماري ساکنان شهرها و تفکيک فقرا از ثروتمندان و انسان‌هاي متوسط الحال تأسيس نمود و در نصوص معاهدات شرايط جديدي را افزايش داد که قبلا مدنظر نبودند. و اين بدان خاطر بود که دامنه‌ي فتوحات گسترش يافته و دولت اسلامي بر مصر و شام و عراق حاکم گرديده بود و طبيعت چنين حکومت پهناور و گسترده‌اي اقتضا مي‌کرد که همگام با اين پيشروي در زمينه‌هاي عمران و آبادي و بازسازي راه‌ها و احداث پلها و پروژه‌هاي ديگري که نشان دولت‌هاي مترقي و ملتهاي پيشرفته است، گامهايي بردارد. چنان که چنين گامهايي برداشته شد و امور کشور نظم يافت و امکانات شهري ايجاد و قوانيني جهت کنترل سيستم مالي دولت موضع گرديد.[41]
 
شرايط قرارداد جزيه و زمان پرداخت آن
فقهاي اسلام از روند کاري خلفاي راشدين مجموعه شرايطي در مورد جزيه استنباط نموده‌اند که به شرح زير است:
ـ اهل جزيه حق ندارند به کتاب خدا توهين کرده و يا آن‌را تحريف کنند.
ـ نسبت به رسول خدا کلمات توهين‌آميز بر زبان نياورند و ايشان را به صراحت تکذيب نکنند.
ـ به دين اسلام توهين نکرده و آن‌را مورد نکوهش قرار ندهند.
ـ با زن مسلمان نکاح نمي‌کنند و با آنان مرتکب زنا نشوند.
ـ باعث برگردانيدن فرد مسلماني از دينش نشوند و به مال و دين مسلمانان تعرض ننمايند.
ـ به دشمنان اسلام کمک نکنند.
اما وقت اداي جزيه بر اساس زمان بندي عمر رضي الله عنه  آخر سال بود که مصادف با فرا رسيدن وقت برداشت محصولات کشاورزي بود.[42]
 
1- خراج يا ماليات بر عايدات زمين
خراج در دو معناي عام و خاص به کار مي‌رود. معناي عام خراج در برگيرنده‌ي کليه‌ي درآمد بيت المال به جز صدقه مي‌باشد، اما معناي خاص آن فقط به ماليات عايدات زمينهايي اطلاق مي‌گردد که در جنگ به دست مسلمانان افتاده‌اند و رهبر مسلمانان آن‌ها را وقف مصالح مسلمين کرده است. کاري که عمر رضي الله عنه  با زمينهاي سواد عراق و شام کرد.[43]
و چنان‌که‌ ابن رجب حنبلي مي‌گويد: برشمردن خراج به‌ عنوان اجاره‌ و يا پرداخت پول به‌ هيچ وجه‌ جايز نمي‌باشد، زيرا خراج يک اصل ثابت است که‌ با هيچ چيزي ديگري مقايسه‌ نمي‌شود.[44]
پس از آن‌که اسلام با پيشروي‌هاي بزرگ به ويژه شکست دو ابر قدرت روزگار يعني فارس و روم، قدرت گرفت، منابع مالي دولت و همچنين هزينه‌هاي آن گسترش يافت. و براي حفظ کيان اين دولت فراگير و تداوم قدرت و سلطه‌ي آن و جهت رعايت مصالح عمومي مي طلبيد تا سياست مالي دقيق و منظمي‌ اتخاذ شود. چنان که عمربن خطاب در صدد تحقق بخشيدن به همين سياست، زمينهاي زيادي را که توسط فاتحان به دست آمده بود، جزو زمينهاي خراج در آورد تا از آن‌ها به عنوان منبع درآمد ثابت بيت المال، استفاده بشود. لازم به‌ ذکر است که‌ فاتحان دوست داشتند که آن غنايم به‌ دست آمده‌ ميان آن‌ها تقسيم بشود، زيرا خداوند در خصوص غنايم فرموده‌ است:
{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41)}الأنفال: 41
«(اي مسلمانان!) بدانيد كه همه غنايمي را كه فراچنگ مي‌آوريد، يك پنجم آن متعلّق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان (پيغمبر) و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه است. (سهم خدا و رسول به مصالح عامّه‌اي اختصاص دارد كه پيغمبر در زمان حيات خود مقرّر مي‌دارد يا پيشواي مؤمنان بعد از او معيّن مي‌نمايد. بقيّه يك پنجم هم صرف افراد مذكور مي‌شود. چهار پنجم باقيمانده نيز ميان رزمندگان حاضر در صحنه تقسيم مي‌گردد. بايد به اين دستور عمل شود) اگر به خدا و بدانچه بر بنده خود در روز جدائي (كفر از ايمان، يعني در جنگ بدر، روز هفدهم ماه رمضان سال دوم هجري) نازل كرديم ايمان داريد. روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران) روياروي شدند (و با هم جنگيدند، و گروه اندك مؤمنان، بر جمع كثير كافران، در پرتو مدد الهي پيروز شدند) و خدا بر هر چيزي توانا است».
و نيز گفته‌اند که عمر رضي الله عنه  در ابتدا مي‌خواست آن‌ها را در ميان فاتحان تقسيم کند‌، اما علي  رضي الله عنه  و معاذ بن جبل او را از اين کار باز داشتند.[45] ابوعبيد مي‌گويد: عمر رضي الله عنه  به جابيه آمد و قصد داشت زمينها را در ميان فاتحان تقسيم نمايد. معاذ  رضي الله عنه  به ايشان گفت: اگر چنين کني پس از مرگ آن‌ها، اين زمينها به دست فرزندانشان و گاهي به دست زني مي‌افتد و براي کساني که بخواهند در راه خدا جهاد نمايند، چيزي نمي‌ماند. پس بايد چاره‌اي بينديشي که هم براي اين نسل و هم براي نسلهاي بعدي کارآمد باشد.[46]
معاذ در واقع اميرالمؤمنين را متوجه امر مهمي‌ کرد. پيشنهاد معاذ ايشان را به تدبر در آيات مربوط به زمينهاي بدست آمده از کفار وادار ساخت. چنان که عمر رضي الله عنه  پس از تدبر در آيات سوره‌ي حشر به اين نتيجه رسيد که اين زمينها هم متعلق به مسلمانان حاضر و هم متعلق به نسلهاي آينده مي‌باشند. بنابراين تصميم گرفت تا پيشنهاد معاذ را عملي سازد. وقتي اين خبر به گوش فاتحان و اصحاب رسول خدا رسيد، بسياري با رأي او مخالفت کردند، به ويژه بلال و زبير بن عوام. رأي آن‌ها براين بود که اين زمينها مانند اموال به دست آمده در اردوگاههاي جنگي، در ميان فاتحان تقسيم گردد. اما عمر رضي الله عنه  حاضر به تقسيم آن‌ها نبود و به ترتيب از اين آيات سوره حشر استدلال مي‌نمود:
{ وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (6) }الحشر: 6
«چيزهايي را که خدا از دارايي ايشان (بني نضير) به پيغمبر خود ارمغان داشته است شما اسباني و شتراني را براي آن به تاخت در نياورده ايد و بلکه خداوند پيغمبران خود را بر هر کس که بخواهد چيره مي‌گرداند، و خدا بر هر کاري توانا است».
اين آيه متعلق به جريان بني نضير بود. سپس آيه‌ي بعدي را که مربوط به جريان خاصي نيست بلکه در مورد قريه‌ها و آبادي‌هاي مختلف است، تلاوت نمود:
{ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (7) }الحشر: 7
«چيزهايي را که خداوند از اهالي اين آبادي ها به پيغمبرش ارمغان داشته است، متعلق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان (پيغمبر) و يتيمان و مستمندان و مسافران در راه مانده مي‌باشد، اين بدان خاطر است که اموال تنها در ميان اشخاص ثروتمند شما دست به دست نگردد و چيزهايي را که پيامبربراي شما (از احکام الهي) آورده است اجرا کنيد، و از چيزهايي که شما را از آن باز داشته است، دست بکشيد از خدا بترسيد که عقوبت سختي دارد».
همچنين آيه‌ي بعدي را تلاوت کرد که مي‌گويد:
{ لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8) }الحشر: 8
«همچنين غنايم از آن فقراي مهاجريني است که از خانه و کاشانه و اموال خود بيرون رانده شده اند. آن کساني که فضل خدا و خوشنودي او را مي‌خواهند، و خدا و پيامبرش را ياري مي‌دهند. اينان راستانند».
و به اين بسنده نکرد و انصار را نيز مشمول انفاق قرار داد و فرمود:
{ وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (9) }الحشر: 9
«آناني که پيش از آمدن مهاجران خانه و کاشانه را آماده کردند و ايمان را (در دل خود استوار داشتند) کساني را دوست مي‌دارند که به پيش ايشان مهاجرت کرده اند، و در درون احساس و رغبت نيازي نمي‌کنند به چيزهايي که به مهاجران داده شده است، و ايشان را بر خود ترجيح مي‌دهند، هر چند که خود سخت نيازمند باشند. کساني که از بخل نفس خود، نگهداري و مصون و محفوظ گردند، ايشان قطعاً رستگارانند».
و بر اين نيز بسنده نکرد و همه ي مؤمنان نسلهاي بعدي را در آن داخل نمود و فرمود:
{ وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (10) }الحشر: 10
«کساني که پس از مهاجرين و انصار به دنيا مي ايند، مي‌گويند پروردگارا ! ما را و برادران ما را که در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته اند بيامرز و کينه اي نسبت به مومنان در دلهايمان جاي مده، پروردگارا ! تو داراي رأفت و رحمت فراواني هستي».
پس با توجه به سير اين آيات همه‌ي مؤمنان حاضر و نسلهاي آينده در زمينهاي به دست آمده از کفار، شريک مي‌باشند. بنابراين عمر رضي الله عنه  گفت: اگر زنده بمانم کاري خواهم کرد که سهم آن چوپاني را که در بيابان‌هاي صنعا گوسفند مي چراند، به او برسد.[47]
و در روايتي آمده است که عمر رضي الله عنه  گفت: حال ديگر مسلمانان چه مي‌شود که وقتي پا به اين سرزمين بگذارند ببينند که همه‌ي اراضي آن با بردگان و کارکنان به عنوان ميراث گذشتگان براي فرزندانشان مانده است؟ عبدالرحمان بن عوف به عنوان اعتراض گفت: مگر غير از اين است که اين زمينها با بردگان، غنايمي است که خداوند نصيب فاتحان کرده است؟ عمر رضي الله عنه  گفت: حقيقت همان است که تو مي‌گويي ولي به خدا سوگند! بعد از من هيچ سرزميني فتح نمي‌شود که در آن به چنين غنايمي دست يازيد. و نگهداري از آن، هزينه‌ي اضافه‌اي براي مسلمانان خواهد داشت. و اگر قرار باشد زمينهاي عراق با بردگانش و زمينهاي شام با بردگانش تقسيم بشود، پس هزينه‌ي نگهداري و کنترل از مرزها را از چه راهي فراهم کنيم؟
آن‌ها به اعتراضات خود ادامه دادند و گفتند: مي‌خواهي مالي را که به وسيله شمشيرهايمان در راه خدا به دست آورده‌ايم و از آن ما است از ما دريغ بداري، تا کساني که اصلا در جنگ حضور نداشته‌اند با فرزندان خود از آن بهره‌مند گردند؟! عمر رضي الله عنه  در جواب آن‌ها چيزي جز اين نمي‌گفت که اين رأي من است. آن‌ها گفتند: پس در اين‌باره با بزرگان قوم مشورت کن. عمر رضي الله عنه  ده نفر از بزرگان انصار از اوس و خزرج را فرا خواند و خطاب به آنان گفت: من هم يکي از شما هستم. امروز شما بايد به حق رأي بدهيد و از من به ناحق پيروي نکنيد. موافقين و مخالفان بايد نظر و رأي خود را ابراز دارند و کسي حق ندارد کورکورانه‌ از رأي من پيروي نمايد. سپس گفت: شما سخنان اين‌ها را شنيديد. اين‌ها گمان مي‌کنند که من بر آن‌ها ستم روا خواهم داشت. من فکر مي‌کنم که چيزي از سرزمين کسرا باقي نمانده که فتح نشده باشد و در اين فتح ما به اموال و زمينها و بردگان زيادي دست يافته‌ايم. اموال را در ميان جنگجويان تقسيم نموده و خمس آن‌را نيز در مصارف آن هزينه کرده‌ام و چنين به نظر مي‌رسد که زمينها را به دست کارگران و بردگانشان بسپاريم و در عوض از آن‌ها سالانه خراج و جزيه‌ وصول کنيم و آن‌چه‌ را از اين راه به دست مي‌آوريم، صرف هزينه‌هاي جنگجويان و فرزندانشان و مسلمانان ديگر بنماييم. آيا به نظر شما اين مرزها نياز به مرزباناني ندارد که از آن‌ها نگهداري کنند، آيا اين شهرهاي بزرگ نياز به پادگان و لشکر ندارد؟ آيا کارمندان و دست اندرکاران دولت حقوق نمي‌خواهند؟ پس اگر زمينها را تقسيم کنيم، هزينه‌ي اين امور را از چه راهي فراهم سازيم؟ همه يکصدا گفتند: رأي ما رأي تو است. چرا که اگر در شهرها لشکر و پادگان وجود نداشته باشد، بي درنگ کافران به شهرهاي خود باز خواهند گشت.[48]
همچنين عمر رضي الله عنه  طي سخنان خود گفت: اگر اين زمينها را تقسيم بکنم، براي هميشه به دست عده‌اي سرمايه‌دار خواهند چرخيد و مسلمانان بعدي در آن سهمي نخواهند داشت، در حالي که قرآن مي‌گويد:
{ وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ } الحشر: 10
«كساني كه پس از مهاجرين و انصار به دنيا مي‌آيند«.
و اين آيه همه‌ي کساني را که تا قيامت خواهند آمد، در بر مي‌گيرد. بدين صورت رأي عمر رضي الله عنه  و بزرگان صحابه بر تقسيم نکردن زمينهايي که از کفار گرفته بودند، استوار گرديد.[49]
از نحوه‌ي مذاکره و گفتگوي عمر رضي الله عنه  براي متقاعد ساختن مخالفين طرح «خراج» فرزانگي و فراست ايشان متبلور مي‌گردد. چنان‌که با ارائه‌ي دليل و مدرک و طي سخنان زيبا و دلنشين خود توانست نظر مخالفين را به نفع خود تغيير دهد. کاري که شايد از دست يک سياستمدار قوي امروزي در جلب آراي اعضاي پارلمان براي تصويب نمودن لايحه‌اي برنيايد.
لازم به‌ ياداوري است که‌ عمر مافوق هر سياستمداري است، با توجه‌ به‌ اينکه‌ صداقت از سخنان وي مي‌چکيد و همانند سياستمداري فريبکار نقشه‌ و برنامه‌هاي خود را ارائه‌ نمي‌داد، بلکه‌ طي بياناتي آن‌را عرضه‌ مي‌داشت که‌ ما فوق هرگونه‌ شبيه‌ و مثالي مي‌باشد.[50]
 
آيا عملکرد عمرفاروق درباره زمينهاي خراج با عملکرد رسول‎خدا صلي الله عليه و سلم مخالف بود؟
سخن کسي که گفته است عملکرد عمرفاروق درباره‌ي زمينهاي خراج مخالف با عملکرد رسول خدا صلي الله عليه و سلم  بوده است بدليل اين که رسول خدا صلي الله عليه و سلم  زمينهاي خيبر را تقسيم نمود و اگر چنان‌که خليفه‌اي خلاف اين عمل کند، بايد عملکرد او را خلاف سنت و باطل تلقي نمود، سخن اشتباه و جسورانه‌اي نسبت به خلفاي راشدين مي‌باشد.
بايد گفت که عملکرد رسول‎خدا صلي الله عليه و سلم  در خيبر يعني تقسيم اراضي در ميان فاتحان، بيانگر جايز بودن اين عمل و نه وجوب آن است. و اگر هيچ دليلي در اين باره وجود نداشته باشد، عملکرد عمر، عثمان و علي رضي الله عنهم  خود دليل بسيار قوي‌اي براي اين امر محسوب مي‌شود و علاوه بر آن عملکرد خود رسول خدا در فتح مکه که اراضي آن‌را تقسيم ننمود و کسي را به بردگي نگرفت، بزرگترين دليل بر جواز اين امور نه وجوب آن مي‌باشد. و اگر کسي بگويد: مکه با صلح و سازش فتح گرديد نه به زور، سخن گزافي گفته است. چرا که رسول خدا در اثر نقض عهد اهل مکه قصد فتح آن‌را کرد و هنگامي که‌ در مرالظهران به‌ استراحت پرداخت هيچ کس براي صلح با او به‌ آن‌جا نيامد و کسي را براي صلح به‌ خدمت وي نفرستادند، بلکه‌ اينک ابوسفيان در راستاي جاسوسي بيرون آمده‌ که‌ عباس او را درمي‌يابد و همانند اسيري به‌ خدمت پيامبر مي‌برد و او را پناه‌ مي‌دهد و در نهايت اسلام مي‌آورد و در رديف مسلمانان قرار مي‌گيرد، پس چگونه‌ جايز است که‌ گفته‌ شود ابوسفيان بعد از قبول اسلام براي کافران انعقاد صلح نموده‌ بدون اينکه‌ از آنان اجازه‌ گرفته‌ باشد؟ و جهت توضيح اين قضيه‌ بايد گفت که‌ پيامبر صلي الله عليه و سلم  امان و پناه مسلمانان را به‌ چند سببي متعلق نمود که‌ عبارت بودند از: هر کس وارد منزل ابوسفيان شود او در امان است و هر کس وارد منزل مسجد شود او در امان است و هر کس منزل خود را قفل بزند او در امان است.[51] يعني اينکه‌ پيامبر صلي الله عليه و سلم  به‌ کساني امان داد که‌ با او به‌ جنگ درنمي‌افتد، از اين‌رو مي‌فهميم که‌ اگر صلح اعلام شده‌ بود، هرگز پيامبر صلي الله عليه و سلم  نيازي به‌ اعلام امان‌دهي نداشت. و نکته‌ي ديگر اينکه‌ پيامبر صلي الله عليه و سلم  آن‌ها را به‌ آزادگان نام داد. زيرا آنان را از بند اسارت آزاد گرداند، و همچنين پيامبر صلي الله عليه و سلم  دستور گروهي از آنان اعم از زن و مرد را صادر نمود. و نکته‌ي ديگري اينکه‌ پيامبر صلي الله عليه و سلم  فرمود:
(إن مكة لم تحل لأحد قبلي ولا تحل لأحد بعدي، وإنما أحلت لي ساعة)[52]
 «مکه‌ نه‌ قبل از من و نه‌ بعد از من براي کسي حلال نبوده‌ و تنها براي ساعتي براي من حلال گشته‌ است».
و اينکه‌ پيامبر صلي الله عليه و سلم  با کلاه‌ خود نه‌ با احرام وارد مکه‌ شد، و اگر قرار بر صلح مي‌بود چيزي براي وي حلال نمي‌بود، همانطور که‌ اگر با شهري مصالحه‌ مي‌نمود چيزي از آن‌را حلال نمي‌پنداشت، پس چگونه‌ بلد الحرام را حلال قرار مي‌دهد در حالي که‌ مردمان آن اعلام صلح نموده‌ و دست آشتي را دراز نموده‌اند؟! و همچنين اينکه‌ گروهي از آنان با خالد به‌ پيکار افتادند و گروهي ديگر از آنان با دسته‌اي از مسلمانان جنگيدند. خلاصه‌ اينکه‌ با توجه‌ به‌ آثار و روايات نقل شده‌ پي‌ خواهيم برد که‌ مکه‌ با جنگ فتح شد و پيامبر صلي الله عليه و سلم  اموال و اراضي آن‌را تقسيم ننمود مردم آن ديار را به‌ بردگي نگرفت.. پس نتيجه مي‌گيريم که پس از فتح شهري توسط مسلمانان، تقسيم اموال و اراضي و به بردگي گرفتن مردم آن‌جا امري اختياري نه وجوبي است.[53]
بنابراين عملکرد عمر رضي الله عنه  نه تنها مخالف با عملکرد رسول خدا نبود بلکه کاملا همسو و هماهنگ با شيوه‌ي آن حضرت بود و دستاويز ايشان در اين باره موارد زير بود:
1ـ آيات سوره‌ي حشر که حکم «فيء» را بيان مي‌دارد.
2ـ عملکرد رسول خدا صلي الله عليه و سلم  در فتح مکه که زمينهاي آن‌را براي صاحبانشان باقي گذاشت بدون اين که از آنان خراج بگيرد.
3ـ فيصله‌ي مجلس شورايي که براي اين منظور تشکيل شده بود و از آن پس اين مسأله به عنوان سنتي هميشگي در مورد زمينهايي که مسلمانان بر آن تسلط مي‌يافتند، قرار گرفت.
بنابراين عمر رضي الله عنه  در تفاوت قايل بودن ميان اموال غنيمت منقول و غير منقول به دلايل و نصوصي چنگ زده بود و در اين باره ملاحظه‌ي نصوص مختلف را مد نظر قرار مي‌داد. علاوه براين او مي‌خواست زمينها همچنان به دست صاحبان خود باقي بماند، تا لشکر اسلام با مشغول شدن به زمينها و نزاع و درگيري پيرامون آن‌ها از کار مهم و خطير خود غافل نشود.[54]
آري عمر رضي الله عنه  به قرآن مراجعه مي‌کرد و براي مشکلات خود از آن راه‌حل جويا مي‌شد و در آيات آن به تدبر مي‌نشست و به اعماق مفاهيم آن غوطه‌ور مي‌شد و با جمع کردن آيات ـ به ظاهر ـ مختلف و تخصيص برخي با برخي، و با الهام گرفتن از روح شريعت به نتيجه‌ي مطلوب مي‌رسيد و درک عميق وي به مقاصد شريعت وفهم نصوص او را در اين راه کمک مي‌کرد. آري! قرآن درياي بيکران و مواجي است که جز مجتهدان چيره دست و جسور کسي ياراي غوطه‌ور شدن در آن‌را ندارد. بنابراين بعضي از سالکان مبتدي گمان مي‌کنند که عمر رضي الله عنه  نصوص شرعي را در پاره‌اي از مسايل ناديده مي‌گرفت در حالي که واقعيت چنين نيست، بلکه او مجتهدي ممتاز و داراي حس ويژه‌اي بود تا جايي که گاهي قرآن موافق رأي او نازل مي‌شد. و بر آگاهان پوشيده نيست که بخشي از آيات قرآن بخشي ديگر را تفسير مي‌نمايند همان طور که برخي احاديث مفسر برخي ديگر هستند. بنابراين بر مجتهد لازم است که در جستجوي حکم شرعي، نصوص مختلف را مد نظر داشته باشد و تنها به‌ آياتي چند اکتفا ننمايد، در غير اين‌صورت به‌ عنوان مجتهدي مقصر خوانده‌ مي‌شود و نتيجه‌ي حکم به‌ دست آمده‌ي ايشان ملغي محسوب مي‌گردد.[55]
 
- چگونگي اجراي پروژه‌ي خراج در زمان عمر رضي الله عنه
وقتي بزرگان صحابه و مجلس شورا رأي عمر رضي الله عنه  مبني بر باقي گذاشتن زمينهاي کشاورزي فتح شده به دست صاحبان آن و وصول خراج (ماليات) را تأييد نمودند، عمر رضي الله عنه  دو شخصيت بزرگوار يعني عثمان بن حنيف و حذيفه بن يمان را براي بازديد کارشناسانه‌ي سرزمين سواد عراق اعزام نمود و خاطرنشان ساخت که ابعاد مختلف قضيه از نظر کيفيت و نوع محصولات و حالت مردم را در نظر بگيرند و مبادا مردم را مجبور به پرداخت چيزي بکنند که از توانشان بيرون باشد. و به خاطر کسب اطلاع از حالت مردم و برخورد سلاطين عجم با آنان به فرستادگان خود دستور داد تا گروهي از دهقانان سواد را نزد وي بفرستند چنان که گروهي متشکل از دهقانان نزد وي آمدند و عمر رضي الله عنه  از آنان پرسيد: سلاطين عجم سالانه چه مقدار از شما وصول مي‌کردند؟ آن‌ها گفتند: بيست و هفت درهم. عمر رضي الله عنه  گفت: من اين مقدار را از شما نمي‌گيرم.[56]
و اين بيانگر آن است که فتوحات اسلامي باعث رحمت و عدالت براي شهروندان مناطقي شد که فتح گرديده بودند.
به نظر عمر رضي الله عنه  چنين مي‌رسيد که گرفتن خراج هم به نفع صاحبان زمين و هم به نفع بيت المال و مسلمانان است. بدون اين که بر کسي بيش از توانش فشاري وارد شود.
به هر حال عثمان بن حنيف و حذيفه بن يمان متراژ زمينهاي سواد را 000/000/36 متر مربع اعلام کردند[57] و ماليات سالانه محصول انگور در هر هکتار ده درهم و خرما در هر هکتار هشت درهم و ني شکر در هر هکتار شش درهم و گندم چهار درهم و جو را دو درهم تعيين نمودند.[58] و اين را به عمر رضي الله عنه  نوشتند و ايشان نيز موافقت کرد و از آن‌جا که عمر رضي الله عنه  شيفته‌ي اجراي عدالت در مورد مردم اين مرز و بوم بود، به عثمان بن حنيف و حذيفه گفت: شايد شما باري بر دوش مردم گذاشته‌ايد که قادر به تحمل آن نخواهند بود؟ آن‌ها گفتند: خير بلکه ما مقدار بسيار اندکي بر آنان مقرر کرده‌ايم. عمر رضي الله عنه  گفت: اگر زنده بمانم کاري خواهم کرد که بيوه‌هاي عراق به قدري مستغني باشند که به حاکمان بعدي نيازي نداشته باشند.[59]
و عينا کاري که در زمينهاي سواد عراق انجام گرفت در زمينهاي مصر به‌ کارشناسي عمرو بن عاص انجام گرفت در زمينهاي شام نيز به انجام پيوست اما با اين تفاوت که هيچ کدام از مؤرخان در مورد جزييات زمينهاي شام و اسم افرادي که مأموريت يافتند تا متراژ آن‌ها را مشخص کنند، چيزي ننوشته‌اند.[60]
ضمنا لازم به يادآوري است که عمر رضي الله عنه  سرمايه‌ي شخصي مسئولين بلند پايه دولتي را قبل از اين که به سمتي منصوب گردند، دقيقا محاسبه مي‌کرد و بعد از آن نيز به بازرسي اموال آنان مي‌پرداخت و اگر سرمايه‌ي آنان با درآمدشان برابري نمي‌کرد اموال اضافه‌ي آنان را مصادره و وارد بيت المال مي‌کرد.[61] در اين باره در بحث فرماندهان به تفصيل سخن خواهيم گفت.
گفتني است که با تدبير حکيمانه‌ي عمربن خطاب بيت المال در عراق و شام و مصر داراي زمينهاي زيادي گرديد و از اين رهگذر سالانه درآمد بالايي وارد خزانه‌هاي کشور مي‌شد. به ويژه‌از ناحيه‌ي مصر که داراي بيشترين زمينهاي حاصلخيز بود که قبلا در استثمار خانواده‌ي سلطنتي بودند.[62]
 
فلسفه‌ي تقسيم نکردن زمينهاي کشاورزي در ميان فاتحان
- عمربن خطاب و کساني که با وي همفکر بودند چند دليل امنيتي براي تقسيم نکردن زمينهاي کشاورزي مدنظر داشتند. که مي‌توان دلايل آن‌ها را به دو بخش مصلحتهاي داخلي و بيروني تقسيم کرد. در مصالح داخلي جلوگيري از احتمال درگيري در تقسيم اراضي و همچنين ايجاد منابع ثابت درآمد براي دولت و نسلهاي آينده‌ي مسلمانان در نظر بود و در مصالح بيروني حفظ و استحکام مرزهاي اسلامي و تجهيز سربازان و پايگاه‌هاي نظامي و حقوق کارمندان دولت مدنظر قرار داشت. که قطعا اين‌ها نياز به پشتوانه‌ي قوي مالي دارند. بنابراين خليفه نه تنها به امنيت سياسي جامعه‌ي دوران خود بلکه براي امنيت و رفاه ادوار بعد از خود نيز مي‌انديشيد. چنان که در اعتراض به مخالفين خراجي کردن زمينها گفت: پس حال مسلمانان نسلهاي آينده چه مي‌شود؟ و اين بيانگر ديدگاه فراگير ايشان نسبت به قضاياي اسلام مي‌باشد.[63]
ـ تبادل آراء و اجتهاد در مورد مسأله‌ي مذکور توسط خليفه و مخالفينش از اصحاب و استدلال هر کدام از آن‌ها به پاره‌اي از نصوص، بيانگر آن است که در اظهار نظر پيرامون مسايل عمومي و خصوصي بايد مستندي از نصوص شرعي وجود داشته باشد تا بر اساس آن اظهار نظر و نهايتا حکم صادر شود.
ـ همچنين مراجعه نمودن خليفه جهت حل اين مسأله به بزرگان صحابه و تشکيل شورا از يک طرف و از طرف ديگر همکاري مخلصانه و دلسوزانه‌ي آن‌ها جهت حل اين معضل بيانگر اين مطلب است که بايد اهل شورا داراي ويژگيهاي ممتازي مانند علم، تقوا و شجاعت بوده، از ملاحظه کاري و پيروي از ديگران بدور باشند و از سرزنش هيچ فردي حتي حاکم هراسي به خود راه ندهند.
ـ بحث و گفتگوهايي که پيرامون اين مسأله در مجلس مشاوره گذشت و منجر به تصويب لايحه‌ي تقسيم اراضي گرديد، نمونه‌اي عالي از فرهنگ گفتگوي صحابه پيرامون قضاياي پيچيده است که در يک طرف قضيه‌، خليفه‌ي وقت و در طرف ديگر جمعي از صحابه قرار دارند و سرانجام قضيه با گفتگو و ارائه‌ي دليل و تشکيل شوراي اهل حل و عقد به نحو احسن حل مي‌شود.[64] و در ابتدا خليفه به خاطر ايجاد اعتماد و اطمينان بيشتر خطاب به اعضاي شورا اعلام مي‌دارد که او نيز مانند فردي از آنان است و افراد به راحتي مي‌توانند که با رأي وي مخالفت و يا موافقت نمايند و آن‌ها را در روشني قرآن به پيروي از حق دعوت مي‌دهد.[65]
 
- مهم ترين پيامدهاي دعوتي اين تصميم
يکي از مهم‌ترين آثار اين عملکرد مي‌توان براندازي نظام ارباب رعيتي حاکم در آن نواحي را برشمرد. قبل از تسلط اسلام بر آن مناطق خانواده‌ي سلطنتي مالک همه‌ي زمينهاي کشاورزي بودند و کشاورزان زحمت‌کش بدون دريافت هيچ مزدي بي وقفه به نفع استثمارگران ستمگر تلاش مي‌کردند. ولي عمر رضي الله عنه  بر خلاف عملکرد حاکمان مستبد، زمينها را به ملکيت دهقانان درآورد و از آنان ساليانه مقدار اندکي به عنوان خراج وصول مي‌کرد. اين امر باعث شد تا دهقانان براي نخستين بار در زندگي احساس استقلال و مالکيت بکنند و از آن پس حاصل تلاششان به جاي اين که به جيب خانواده‌ي سلطنتي برود، و اين‌ها فقط خوشه چين باشند، به جيب خودشان مي‌رفت.[66]
 
ـ بستن راه بازگشت لشکر فارس و روم
عمر رضي الله عنه  با اتخاذ اين سياست راه بازگشت لشکر فارس و روم را مسدود کرد. چرا که اين بار دهقانان و کشاورزان و طبقه‌ي کارگر جامعه، مالک زمينها و املاکي شدند که قبلا بدون دريافت هيچ پاداشي در آن عرق جبين مي‌ريختند. بنابراين بدبيني و تنفر آنان نسبت به حاکمان قبلي خود چند برابر شد و نه تنها دست از ياري و مساعدت اربابان خود برداشتند، بلکه به مساعدت مسلمانان پرداختند. چنان که فرمانده‌ي نيروهاي ايراني (رستم) خطاب به ساکنان «حيره» گفت: اي دشمنان خدا! شما از اين که عربها بر ما يورش برده و وارد شهرهاي ما شده‌اند، خوشحال هستيد و براي آنان جاسوسي کرده‌ و دست مساعدت به سوي آنان دراز کرده‌ايد.[67]
 
ـ روي آوردن ساکنان شهرهاي فتح شده به اسلام
بنابر سياستي که عمر رضي الله عنه  اتخاذ نمود و بر اساس واگذار کردن زمينهاي کشاورزي به دهقانان، مردم آن سامان به شکل شگفت آوري به اسلام روي آوردند. آن‌ها از برخورد مسلمانان، درس عدالت گرفته و به کرامت انساني خود پي بردند.[68]
 
ـ هزينه‌ي کنترل سرحدات
دولت اسلامي از نواحي مختلف گسترش يافت و حدود و مرزهايش از آن‌چه‌ قبلا بود، فراتر رفت که مي‌توان مهم‌ترين آن‌ها را مرز فراتيه نام برد که حد فاصل دولت اسلامي با امپراطوري بيزانس را تشکيل مي‌داد و از اهميت استراتژي بالايي برخوردار بود. گفتني است که عمر رضي الله عنه  سواراني را جهت کنترل مرزها گمارده بود که تعداد آن‌ها در شهرهاي مختلف بيش از سي هزار نفر بود. و علاوه بر آن‌ها نيروهاي شترسوار و پياده‌ي فراواني نيز براي اين منظور گمارده بود. از اين مجموعه لشکري منظم براي حفظ و کنترل مرزها ساخته بود و دولت متکفل مخارج آنان گرديد و کاري جز جهاد در راه خدا نداشتند. و خراج (ماليات زمين) يکي از منابع دولت براي تجهيز اين نيروها به شمار مي‌رفت.[69]
عمربن خطاب رضي الله عنه  براي نظام خراج به عنوان يکي از درآمدهاي اساسي خزانه‌ي کل کشور، قوانيني وضع نمود تا بيت المال به خوبي از عهده‌ي مخارج مصالح عمومي و حفاظت مرزها و تأمين راه‌ها برآيد. و چنين چيزي ممکن نبود مگر با واگذار کردن زمينهاي فتح شده به دست کشاورزان و صاحبانشان تا با احساس استقلال و با اشتياق فراوان به آباداني هر چه بيشتر آن بپردازند و سالانه به ميزان قرارداد، ماليات پرداخت کنند.[70]
 
4ـ عوارض گمرکي
از تاجران و بازرگاناني که وارد مرزهاي اسلامي مي‌شدند، رقمي شبيه عوارض گمرکي امروزي گرفته مي‌شد و شخصي را براي أخذ اين ماليات گماشته بودند که‌ او ‌را (عاشر) مي ناميدند[71] -يعني کسي که يک دهم مي‌گرفت-. اين عوارض در زمان رسول خدا و ابوبکر وجود نداشت چرا که آن‌ها مشغول دعوت اسلام و جهاد و تأسيس دولت اسلامي بودند. اما در زمان عمر رضي الله عنه  دامنه‌ي حکومت اسلامي تا حد زيادي گسترش يافته بود و ناچار با دولتهاي مجاور روابط بازرگاني برقرار گرديد. بنابراين عمر رضي الله عنه  تصميم گرفت از بازرگانان خارجي ده درصد حقوق گمرکي بگيرد همان طور که کشورهاي غير مسلمان از بازرگانان مسلمان گمرک مي‌گرفتند.
مؤرخان بر اين مسأله اتفاق نظر دارند که نخستين کسي که در اسلام عوارض گمرکي را بنا نهاد عمربن خطاب بود.[72] و علت آن‌را چنين بيان داشته‌اند که گروهي از بازرگانان منطقه‌ي «منبج» از بلاد غير اسلامي نامه‌اي به فاروق نوشتند که اجازه دهد آن‌ها براي تجارت به بلاد اسلامي بيايند و ده درصد حقوق گمرکي پرداخت نمايند. عمر رضي الله عنه  در اين باره با بزرگان صحابه مشورت نمود و سرانجام آن‌را به تصويب رسانيد. و بدين ترتيب ايشان نخستين کسي است که حقوق گمرکي دريافت کرد. عمر رضي الله عنه  علاوه بر آن‌چه‌ گذشت از تجار مسلمان که به حبشه رفت و آمد مي‌کردند و همچنين از عثمان بن حنيف پرسيد که آن‌ها چند درصد را از شما مي‌گيرند؟ تجار مسلمان گفتند: ده درصد. عمر رضي الله عنه  گفت: پس شما نيز همين مقدار را از آنان وصول نماييد.[73]
همچنين روايت شده که ابوموسي اشعري طي نامه‌اي به عمر رضي الله عنه  نوشت که تاجران ما وقتي به بلاد غير اسلامي مي‌روند از آن‌ها ده درصد حقوق گمرکي گرفته مي‌شود. عمر رضي الله عنه  در جواب نوشت که شما نيز از تاجران آن‌ها ده درصد و از تاجران غير مسلماني که تحت الحمايه حکومت اسلامي قرار دارند پنج درصد بگيريد و از تاجران مسلمان در ازاي هر چهل درهم يک درهم و از دويست درهم پنج درهم وصول نماييد و همچنين دستور داد که‌ گمرک را از سرمايه‌اي کمتر از دويست درهم نگيرند.[74]
اين قانون در نظم بخشيدن به روابط تجاري با دولتهاي مجاور کمک زيادي کرد و بازار تجاري دولت اسلامي‌رونق زيادي گرفت و دروازه‌هاي بازارها بر روي اجناس خارجي گشوده و مراکز تجاري مهمي در سراسر دولت اسلامي و شبه جزيره‌ي عربي راه اندازي شد و بازرگانان مسلمان و غير مسلمان در وارد کردن و صادر نمودن اجناس با يکديگر به رقابت پرداختند و قافله‌هاي تجاري بي‌شماري به حرکت افتاد و بنادر اسلامي‌ از کشتي‌هاي هندي و افريقايي و چيني که اشياء نفيس و گران قيمت با خود حمل مي‌کردند، با آغوش باز استقبال مي‌نمودند.[75]
همچنين در زمان عمربن خطاب کارمندان ويژه‌اي به نام «عاشر» موظف به جمع آوري زکات سالانه اموال تجاري مسلمانان بودند. چنان که انس بن مالک مي‌گويد: عمر رضي الله عنه  مرا براي جمع آوري اموال زکات اهل عراق اعزام نمود و گفت: هنگامي که مال شخص مسلماني به دويست درهم رسيد پنج درهم و بالاتر از آن از هر چهل درهم يک درهم از او وصول کنيد.[76]
و شيباني روايت مي‌کند که‌ عمربن خطاب  رضي الله عنه  زياد بن جرير و در روايتي ديگر زياد بن جرير را به‌ سوي عين التمر اعزام نمود و بدو دستور داد که‌ دو و نيم درصد اموال آن‌ها را بگيرد و از مال التجاره‌ي اهل ذمه‌ پنج درصد و از اموال اهل حرب ده‌ درصد بگيرد، و عمرنفقه‌ي «عاشر» را از اموال جمع شده‌ پرداخت مي‌کرد.[77]
يک پژوهشگر در قوانين تجاري‌اي که عمربن خطاب به تصويب رسانيد در مي‌يابد که ايشان از بازرگانان غير مسلمان به عنوان مقابله به مثل همان ده درصدي را که آن‌ها از بازرگانان مسلمان مي‌گرفتند، وصول مي‌کرد و از غير مسلمانان ذمي پنج درصد بر اساس قراردادي که با نصرانيان بني تغلب مبني بر گرفتن دو برابر مقدار زکاتي که از مسلمانان گرفته مي‌شود، امضاء کرده بود.
و آن‌چه‌ از تاجران مسلمان گرفته مي‌شد، مقدار همان زکاتي بود که بايد پرداخت مي‌کردند چنان که کارمندان خود را از گرفتن مجدد حقوق گمرکي از تاجران مسلمان و همچنين از غير مسلمانان ذمي در صورت عدم رشد سرمايه‌ي اصلي قبل از گذشت يک سال تمام منع کرده بود.
و به خاطر رعايت اصل مقابله به مثل، لازم است هنگامي که کشور غير مسلماني حقوق گمرکي خود را بر مسلمانان کاهش داد، مسلمانان نيز به همان نسبت حقوق گمرکي خود را کاهش دهند و اگر چنان که آن‌ها کاملا حقوق گمرکي را ساقط کردند، مسلمانان نيز بايد آن‌را ساقط کنند. چنان که امروز در روابط اقتصادي حاکم بين کشورها نيز چنين است.[78]
و اگر چنانچه مسلمانان نياز مبرم به بعضي اجناس و توليدات کشورهاي خارجي داشتند، بايد حقوق گمرکي خود را در آن نوع کاهش دهند و يا ساقط گردانند تا بازرگانان، کالاي مورد نظر را وارد کنند و بازار را اشباع نمايند. چنان که عمربن خطاب به کارمندان خود دستور داد تا در مقابل واردات گندم و روغن به حجاز، حقوق گمرکي اهل حرب را از ده درصد به پنج درصد کاهش دهند و گاهي به لغو آن دستور مي‌داد.
زهري از سالم از پدرش نقل مي‌کند که‌ عمر رضي الله عنه  جهت شکوفايي کردن تجارت به‌ مدينه‌ از نبطي‌ها ده‌ درصد پنبه‌ و پنج درصد گندم و انگور خشک شده‌ را بگيرد.[79]
گفتني است که سازماندهي امور مالي در دوران خلافت عمر رضي الله عنه  باعث شکوفا شدن وضع تجاري مسلمانان و همسايگانشان گرديد و به راحتي اجناس مورد نياز در اختيار همگان قرار مي گرفت، ايشان فقط به فکر سازماندهي منابع موجود بيت المال نبود بلکه در جستجوي راه‌هاي متعدد، جهت گسترش درآمدهاي بيت المال و آسايش‌مند نمودن شهروندان دولت اسلامي بود. بنابراين به رونق دادن تجارت خارجي مي‌انديشيد و با بازرگانان خارجي به نحو احسن برخورد مي‌کرد و بر مسئولين و کارمندان خود اشراف کامل داشت و رهنمودهاي لازم را به آن‌ها مي‌نوشت و همه‌ي حقوق بيت المال را وصول مي‌کرد بدون اين که بر کسي ستمي‌روا دارد.[80]
 
5ـ فيء و غنيمت
«فيء» به مجموعه‌ اموالي گفته مي‌شود که بدون جنگ و دوانيدن اسب و حيواني به دست مسلمانان بيفتد. يک پنجم اين گونه اموال طبق فرموده‌ي قرآن در ميان مستحقين آن تقسيم مي‌شود. چنان که قرآن مي‌فرمايد:
{ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ (7) }الحشر: 7
«چيزهايي را که خداوند از اهالي اين آبادي ها به پيغمبرش ارمغان داشته است ، متعلق به خدا وپيغمبر وخويشاوندان( پيغمبر )ويتيمان ومستمندان ومسافران در راه مانده مي‌باشد».
غنيمت به مالهايي گفته مي‌شود که در جنگ با کافران حربي به دست مسلمانان مي‌افتد. چنان که قرآن مي‌فرمايد:
{ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41) }الأنفال: 41
«بدانيد که همه غنايم را که فراچنگ مي‌آوريد يک پنجم آن متعلق به خدا و پيامبرو خويشاوندان (پيامبر) و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه است اگر به خدا و بدانچه بر بنده ي خود در روز جدايي نازل کرديم ايمان داريد روزي که دو گروه رو يا روي شدند و خدا بر هر چيزي تواناست».
و در دوران عمربن خطاب به خاطر گسترش فتوحات، غنايم بي‌شماري نصيب مسلمانان مي‌شد به ويژه که فرماندهان فارس و روم با ساز و برگ فراواني وارد ميدان مي‌شدند که پس از شکست همه‌ي آن‌چه‌ با خود مي‌آوردند به دست مسلمانان مي‌افتاد که گاهي فقط قيمت لباس و سلاح شخصي هر کدام از آن‌ها به 15 الي 30 هزار درهم مي‌رسيد.[81] و از طرفي شهرهاي بزرگي مانند مداين، جلولاء، همدان، ري، اصطخر و غيره فتح گرديد و از اين رهگذر اموال هنگفتي به دست مسلمانان افتاد از جمله فرش 1800 متر مربعي و زربافت کسرا که منقش با طلا، ابريشم و انواع جواهرات گران قيمت بود و به قيمت بيست هزار درهم فروخته شد. علاوه بر آن، طلا و جواهرات بي‌شماري از شهر جلولاء و نهاوند به دست رسيد تا جايي که فقط خمس غنايم به دست آمده از جلولاء به شش ميليون درهم رسيد[82] و مي‌توان بزرگترين غنيمت اين فتح، زمينهاي سواد عراق و املاک خانواده‌ي سلطنتي و زمينهاي صوافي را به شمار آورد که همه را عمر رضي الله عنه  وقف بيت المال کرد که‌ حاصل آن به‌ هفت ميليون درهم رسيده‌ بود. و اين غنايم به حدي بود که هم دولت اسلامي و هم افراد مسلمان را مستغني کرد و مستواي معيشتي آنان را بالا برد. گفتني است که‌ آثار اين استغناء در دوره‌ي خلافت عثمان بيشتر نمايان گرديد.
آنچه بيان گرديد، عبارت بود از مهم ترين منابع مالي دولت در خلافت عمربن خطاب.
 
دوم: خزانه کل و سازمان برنامه و بودجه
بيت المال به تعبير امروزي همان خزانه‌ي کل است که مرکز دخل و خرج دولت (اعم از حقوق خليفه‌، قاضي، لشکر، کارمندان و هزينه‌ي پروژه‌هاي عمومي و خصوصي دولتي) به شمار مي‌رود.[83] و ديوان نهادي شبيه سازمان برنامه و بودجه‌ي امروزي بود که در آن آمار، اسامي و حقوق کارمندان و حقوق بگيران دولت درج شده بود. لازم به‌ ذکر است که‌ کلمه‌ي ديوان نزد فارسها براي مؤسسه‌اي استعمال مي‌شود که‌ کارمندان دولتي به‌ همراه دفتر حسابات در آن گرد هم مي ايند.[84]
گفتني است که در عهد نخست دولت اسلامي، بيت المالي به معني واقعي کلمه وجود نداشت چرا که مال قابل نگهداري وجود نداشت و معمولا سياست رسول خدا صلي الله عليه و سلم  چنين بود که اگر مالي از ناحيه‌اي به دست مي‌آمد، ايشان بي درنگ به توزيع آن مي پرداختند. بعد از ايشان ابوبکر رضي الله عنه  نيز چنين عمل مي‌کرد. و عمر رضي الله عنه  نيز در اوايل خلافت خود به همان شيوه عمل مي‌کرد. اما پس از آن که دامنه‌ي فتوحات گسترش يافت و منابع مالي دولت رو به افزايش نهاد و نيروهاي نظامي و لشکري دولت در جبهه‌هاي متعدد مشغول پيکار بودند، نياز به ثبت اسامي و توزيع عادلانه‌ي حقوق و غنايم، خليفه را بر آن داشت تا جهت ثبت اسامي کارمندان و نظاميان دولت و کنترل اموال بيت المال دبيرخانه‌ايي تأسيس نمايد. و بدين صورت نخستين ديوان (دبيرخانه يا سازمان برنامه و بودجه) در اسلام به دست عمربن خطاب تأسيس گرديد.[85]
و چنانکه‌ تاريخ نگاران در بيان علت آن، بيان داشته‌اند: باري ابوهريره با مال هنگفتي در حدود پانصد هزار درهم از بحرين برگشته بود. عمر رضي الله عنه  پرسيد: با خود چه آورده‌اي؟ ابوهريره گفت: پانصد هزار درهم. عمر رضي الله عنه  گفت: هيچ مي‌داني چه مي‌گويي؟ ابوهريره گفت: آري و پنج بار جداگانه گفت: يکصد هزار و دويست هزار ... تا پانصد هزار را برشمرد. عمر رضي الله عنه  گفت: آثار خواب و خستگي بر چهره‌ات هويدا است. نزد خانواده‌ات برو و بخواب و فردا صبح نزد من بيا. ابوهريره مي‌گويد: صبح روز بعد نزد ايشان برگشتم. پرسيد: چه مقدار مال با خود آورده‌اي؟ گفتم: پانصد هزار درهم. گفت: هيچ مي‌داني چه مي‌گويي؟ گفتم: آري و با پنج انگشت دستم پانصد هزار را شمردم. گفت: آيا مال حلالي است؟ گفتم: تا جايي که من مي‌دانم حلال است. آن‌گاه بر منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثناي خدا، گفت: اي مردم! مال فراواني به دست ما رسيده است. در نحوه‌ي توزيع آن اگر مي‌خواهيد، شما را سرشماري مي‌کنيم و بر اساس آمار تقسيم خواهيم کرد و اگر نه هم اکنون به هر کدام از شما مقداري از آن خواهيم داد. مردي برخاست و گفت: اي اميرالمؤمنين! من عجم‌ها را ديده‌ام که در چنين مواقعي داراي دفتر و ديوان هستند. عمر رضي الله عنه  با شنيدن سخنان او علاقه‌مند تأسيس ديوان شد.[86]
و در اين‌باره با مسلمانان به مشورت پرداخت. آن‌ها نيز تأييد کردند. اما وليد بن هشام بن مغيره‌ و بنا به‌ روايتي ديگر خالد بن وليد گفت: من پادشاهان شام را ديده‌ام که‌ دفتر و ديواني را تدوين کرده‌ و سربازاني را به‌ خدمت احضار نموده‌اند، يعني براي هر سربازي پرونده‌اي را در نظر گرفته‌اند.[87] همچنين گفته‌اند که برخي از رؤساي سابق فارسي وقتي متوجه نگراني خليفه شدند گفتند: اي اميرالمؤمنين! کسراها دفتري داشتند که در آن دخل و خرج دولت و آمار حقوق بگيران را ثبت مي‌کردند و هيچ چيزي بدون ثبت نمي‌ماند. عمر رضي الله عنه  از آن‌ها به صورت دقيق ويژگيهاي آن ديوان را جويا شد و سپس دستور به تأسيس ديوان مشابهي داد و در آن آمار و حقوقها را ثبت گردانيد.[88] و عثمان نيز آن رأي را تأييد نمود و بيان داشت که‌ از اين طريق مي‌توانيم اموال را به‌ طور مساوي ميان مردم تقسيم نماييم و کساني که‌ مال را دريافت کرده‌اند نامشان را ثبت کرده‌ و با ديگران آميخته‌ نمي‌شوند.[89]
اين‌ها برخي روايات پيرامون مشاوره‌هاي خليفه در مورد تأسيس ديوان و دبيرخانه بود اما اين که دقيقا در چه سالي ديوان تأسيس گرديد، در اين‌باره مؤرخان اختلاف نظر دارند. طبري و به نقل از وي ابن اثير و ديگران مي‌گويند در سال 15 هجري ديوآن‌ها تأسيس گرديد، اما بلاذري، واقدي، ماوردي، ابن خلدون[90] و ديگران معتقدند که اين اتفاق در محرم سال بيست هجري به وقوع پيوست و ما نيز همين را ترجيح مي‌دهيم، چرا که در سال 15 هجري جنگ قادسيه در جريان بود و هنوز عراق و شام و مصر فتح نشده بودند. [91]
گفتني است که شيوه‌ي ابوبکر در تقسيم اموال با شيوه‌ي عمر متفاوت بود. ايشان به صورت مساوي تقسيم مي‌کرد، ولي عمر رضي الله عنه  سوابق افراد و جهاد و نصرت آن‌ها به‌ رسول الله‌  صلي الله عليه و سلم  را مد نظر قرار مي‌داد[92] و بر اساس آن حقوقها را تنظيم مي‌کرد. چنان که باري به ابوبکر گفت: آيا کساني را که دوبار هجرت کرده‌اند و به سوي دو قبله نماز خوانده‌اند با کساني که بعد از فتح مکه از ترس شمشير مسلمان شده‌اند، در حقوق و مزايا يکسان مي‌شماري؟! ابوبکر گفت: آن‌ها هر کاري کرده‌اند به خاطر خدا بوده و خداوند پاداش آن‌ها را خواهد داد و دنيا محل توقف يک سوارکار است. عمر رضي الله عنه  گفت: من هرگز کسي را که در دفاع از رسول خدا صلي الله عليه و سلم  جنگيده و کسي را که با رسول خدا صلي الله عليه و سلم  جنگيده است، يکسان نمي‌دانم.[93] براساس همين سياست حقوق بگيران مسلمان را اين گونه دسته بندي کرده بود:
ـ کساني که در اسلام داراي سوابق بودند.
ـ فرماندهان و علمايي که در جلب منابع مادي و معنوي براي مسلمانان پيشگام بودند.
ـ کساني که در دفع ضرر از اسلام و مسلمانان پيشگام بودند مانند مجاهدين و نگهبانان و کساني که مأمور به جمع‌آوري اطلاعات از دشمن بودند.
ـ ساير نيازمندان.[94]
اين بود سياست کلي عمر رضي الله عنه  در تقسيم اموال بيت المال چنان که سخن معروف ايشان که فرمود: هيچ کس در اين مال از کسي حق‌دارتر نيست بلکه هر کس به اندازه‌ي سابقه، نفع رساني، تلاش و نياز خود از آن بهره‌مند خواهد بود، بيانگر آن مي‌باشد.[95]
آن‌گاه عمر رضي الله عنه ، تني چند از جوانان با سواد قريش از جمله عقيل بن ابي طالب، مخرمه بن نوفل و جبير بن مطعم را فراخواند و به آنان گفت: آمار مردم را بر اساس جايگاه شان بنويسيد. آن‌ها در ابتدا اسامي قبيله‌ي بني هاشم و بعد از آن قبيله‌ي ابوبکر رضي الله عنه  و بعد از آن قبيله‌ي عمر رضي الله عنه  و سپس ساير قبايل را نوشتند و تحويل عمر رضي الله عنه  دادند. وقتي چشم عمر رضي الله عنه  به آن افتاد گفت: من نمي‌خواستم که آن‌را اين طور تنظيم کنيد. برويد و آن‌را بر اساس قرابتي که مردم با رسول خدا صلي الله عليه و سلم  دارند تنظيم بکنيد از نزديکان درجه يک گرفته تا آخرين آن‌ها و عمر رضي الله عنه  را در جايي قرار دهيد که خدا او را در آن‌جا قرار داده است.
هنگامي که بستگان عمر رضي الله عنه  يعني بنوعدي از ماجرا اطلاع يافتند. نزد خليفه رفتند و گفتند: تو جانشين ابوبکر رضي الله عنه  و جانشين رسول خدا صلي الله عليه و سلم  هستي! بهتر است تا خود و خويشاوندانت را در جايي بگذاري که آن‌ها قيد کرده‌اند. عمر رضي الله عنه  گفت: بَه بَه. مي‌خواهيد با نام من نان بخوريد و نيکي‌هايم را دو دستي تقديم شما بکنم. خير حتي اگر شما جزو آخرين افرادي باشيد که در ليست گنجانيده مي‌شوند، اشکالي ندارد. قبل از من دو رفيقم راهي را رفته‌اند که اگر من خلاف آن بروم ، خدا با من رفتاري خواهد داشت غير از آن‌چه‌ با آن‌ها داشته است. به خدا سوگند که ما هر چه در دنيا داريم و آن‌چه‌ در آخرت اميدوار رسيدن به آن هستيم به برکت زحمتهاي رسول خدا بوده، پس او از همه‌ي ما برتر است و بستگانش نيز، گرامي ترين افراد عرب هستند و هر کس از مؤمنان به او نزديک‌تر باشد، گرامي‌تر خواهد بود. و به خدا سوگند که اگر غير عربها اعمالي را انجام دهند که رسول خدا گفته است و ما انجام ندهيم جايگاه آنان روز قيامت از جايگاه ما نسبت به رسول الله نزديک‌تر خواهد بود و هر کس از ناحيه عمل بلنگد، از ناحيه نسب، کار به جايي نخواهد برد.[96]
آن‌گاه عمر رضي الله عنه  اسامي حقوق بگيران دولت و مقدار حقوقشان را نوشت و اين دفتر را «ديوان الجند» يعني آمار سربازان ناميد؛ بنا بر اين اساس که‌ همه‌ي مسلماناني به نوعي در جهاد در راه خدا سهيم هستند. ايشان نام نويسي را با بني‌هاشم يعني خويشاوندان رسول خدا شروع کرد و سپس بر اساس خويشاوندي با رسول خدا آن را طبقه‌‌بندي نمود و براي هر مسلماني مبلغ مشخصي را قرار داد. همچنين حقوق خويشاوندان و ازواج رسول خدا و ساير مسلمانان اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ، برده‌ و آزاده‌ را به‌ طور عادلانه‌ تعيين کرد.[97] و پس از آماده ساختن ديوان، مسأله‌ي جهاد و رسيدگي به امور مجاهدين را در سرلوحه‌ي برنامه‌هاي خود قرار داد. و ديوان الجند، توسط عده‌اي از نابغه‌هاي قريش و نسب شناسان به زبان عربي تنظيم گرديد و در هر يک از شهرهاي فتح شده ديوآن‌هاي مختلفي به زبان محلي همان مناطق تهيه گرديد و بعدا در زمان عبدالملک بن مروان و فرزندش؛ وليد به عربي برگردانيده شد.
پس از تدوين و تأسيس ديوآن‌ها، تا يکسال اموال بيت المال جمع آوري و سپس تقسيم مي‌شد. و لازمه‌ي اين کار اين بود که خزانه‌ي کل زير نظر هيئت امناء قرار مي‌گرفت. بنابراين مسئول خزانه‌ي کل در عهد عمر رضي الله عنه  زيد بن ارقم بود.[98] همچنين ابوعبيد به سند خود از مردي به نام عبدالقاري نقل کرده که گفته است: من در زمان عمربن خطاب مسئول بيت المال بوده‌ام.[99]
 
سوم: هزينه‌هاي دولت در زمان عمر رضي الله عنه  
هزينه‌هاي دولت در زمان عمر رضي الله عنه  را مي‌توان به سه دسته تقسيم کرد که عبارت بودند از هزينه‌هاي مربوط به مال زکات، هزينه‌هاي مربوط به جزيه، خراج و عشر و هزينه‌هاي مربوط به اموال غنيمت؛ و در کلام خدا و سنت پيامبر و عمل صحابه محل مصرف هر سه مورد بيان شده است.[100]
 
1ـ محل هزينه شدن زکات
خداوند هشت مورد را به عنوان موارد هزينه شدن زکات نام برده و فرموده است:
{ إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاِبْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60) }التوبة: 60
«زكات مخصوص مستمندان، بيچارگان، گردآورندگان آن، كساني كه جلب محبّتشان (براي پذيرش اسلام و سودگرفتن از خدمت و ياريشان به اسلام چشم داشته) مي‌شود، (آزادي) بندگان، (پرداخت بدهي) بدهكاران، (صرف) در راه (تقويت آئين) خدا، و واماندگان در راه (و مسافران درمانده و دورافتاده از مال و منال و خانه و كاشانه ) مي‌باشد. اين يك فريضه مهمّ الهي است (كه جهت مصلحت بندگان خدا مقرّر شده است ) و خدا دانا (به مصالح آفريدگان) و حكيم (در وضع قوانين) است».
و در زمان عمربن خطاب از مال صدقه به فقرا و مساکين به قدري داده مي‌شد که نيازهاي اوليه‌يشان برآورده شود و دست تکدي به سوي کسي دراز نکنند و تا حدي آنان را از ثروتمندان نزديک گرداند.[101] و در اين‌باره عمربن خطاب به کارمندان خود مي‌گفت: وقتي به کسي چيزي مي‌دهيد به قدر کافي بدهيد.[102]
و اين سياست عمر رضي الله عنه  در مورد مستمندان موقت بود اما اگر فردي به علت بيماري مزمن، مستمند دائمي بود، براي او تا بهبودي بيماري‌اش حقوق هميشگي منظور مي‌شد. و اين سياست عمر رضي الله عنه  علاوه بر مسلمانان شامل حال مستمندان اهل کتاب نيز مي‌گرديد و آن‌ها از پرداخت جزيه معاف مي‌شدند.[103] همچنين حقوق کارمندان مؤسسه‌ي زکات که داراي شعبه‌هاي مختلفي بود از مال زکات پرداخت مي‌شد. چرا که نياز به افراد متعددي بود تا اموال زکات را شناسايي و جمع آوري کنند و آمار مستضعفان و مقدار نيازهايشان را برآورد نمايند.[104]
و اما سهم مؤلفه القلوب را که در آيه بيان شده بود، عمر رضي الله عنه  به علت اين که اسلام قدرت يافته است و نياز به تأليف قلوب احساس نمي‌شود، قطع کرد. ولي اين حکم مشمول وضعيت امروزي نمي‌باشد و مي‌توان به عنوان تأليف قلب بر افراد واجد شرايط، از مال زکات و صدقه هزينه کرد.[105] برخي از دشمنان اسلام کوشيده‌اند تا اين اجتهاد عمر رضي الله عنه  را نوعي تصرف عمر رضي الله عنه  در نصوص و احکام شرعي تلقي کنند. بنابراين گفته‌اند که عمر رضي الله عنه  نص صريح و آشکار قرآن را تعطيل نموده است.
بايد گفت که واقعيت چيز ديگري است و آن اين که عمر رضي الله عنه  اين نص را باطل و يا منسوخ اعلام نکرد، بلکه او معتقد به اين بود که چون اسلام قدرت يافته و حرف اول را در جهان مي‌زند، فعلا نيازي به تأليف قلوب و هزينه کردن در اين باب ندارد.[106]
و ايشان در اين اجتهاد تنها نبود، بلکه نوعي اجماع در اين باره اتفاق افتاد. و موافقت صحابه با ايشان اجباري نبود، بلکه در اثر کافي بودن دلايل و مدارکي بود که آن‌را تأييد مي‌کرد. زيرا آن‌ها مي‌دانستند که اکنون اسلام به قدري قوي است که مخالفت چند نفر انگشت شمار به آن آسيبي نمي‌رساند و لذا نياز به دفع ضرر احتمالي آنان با دادن باج نيست. بلکه اکنون وقت آن رسيده که آن‌ها مرعوب قدرت اسلام بشوند و اصلا اين حقوق، ارث پدري آنان نبود که همچنان به نسلهاي بعدي منتقل بشود.[107]
بنابراين نگاه عمر رضي الله عنه  به علت نص معطوف بود نه به ظاهر آن و مي‌دانست که هدف از اين کار، تقويت اسلام توسط مسلمان شدن بزرگان عرب و تثبيت پايه‌هاي دين بوده است و اکنون که اين اتفاق افتاده و اسلام قوي شده است، دادن چنين وجهي به مؤلفه‌القلوب نه اين که باعث عزت اسلام نمي‌شود بلکه باعث ذلت و خواري نيز مي‌باشد. بنابراين از ديدگاه ايشان علتي که خداوند به خاطر آن سهمي براي مؤلفه‌القلوب مقرر کرده بود در حال حاضر وجود ندارد.
بنابراين روا نيست که بگوييم عمر رضي الله عنه  نص قرآن مبني بر دادن زکات به مؤلفه‌القلوب را لغو نموده است، چرا که چنين کاري به معناي نسخ آيه‌اي از کلام خدا است که اين امر فقط توسط شارع و آن هم در حيات رسول خدا امکان پذير است نه پس از وفات ايشان. [108] بلکه تنها کاري که عمر رضي الله عنه  انجام مي‌داد، علت‌يابي نصوص و تطبيق آن‌ها با اوضاع و شرايط فعلي بود. [109]
اما آزاد کردن بردگان، کمک به بدهکاران و مجاهدين راه خدا و مسافران در راه مانده همچنان جزو برنامه‌هاي صندوق زکات در زمان عمر رضي الله عنه  بودند.
گفتني است که قرآن توجه شاياني به مسافرين در راه مانده کرده و براي آن‌ها سهمي در مال زکات و غنيمت و خمس قرار داده است. توجه ويژه‌اي که اسلام نسبت به مسافرين بي بضاعت و در راه ماندگان کرده است در هيچ کدام از سيستمها و اديان نظير آن وجود ندارد، چنان که در سيره‌ي رسول اکرم و همچنين ابوبکرصديق، اين توجه ويژه ملموس بود. و در دوران عمربن خطاب اداره‌اي به نام «دار الدقيق» (انبار آرد) تشکيل داده شد که در آن آرد و آذوقه و نيازهاي اوليه مسافران و مهمانان تدارک ديده شده بود. و علاوه برآن در ميان مکه و مدينه کاروان سرا ساخته بودند تا مسافران در آن‌جا به اســتراحت بپردازند و تا کـــاروان سراي بعــــدي آب و آذوقه بردارند. [110]
بي ترديد شناسايي اين اصناف هشتگانه در هر منطقه و بررسي آمار دقيق و مقدار نياز آنان، نياز به دبيرخانه‌ايي در هر منطقه و مرکز بزرگي در دار الخلافه دارد. چنان که براي اين منظور در زمان عمربن خطاب در مدينه اداره‌ي کل مؤسسه زکات وجود داشت که در مناطق و شهرهاي ديگر نمايندگي‌هايي داير کرده بود. [111]
لازم به يادآوري است که با مطالعه‌ي دقيق اصناف هشتگانه‌ي فوق به اين نتيجه مي‌رسيم که در دادن زکات به اين‌ها هم مصالح ديني و سياسي و هم مصالح اجتماعي مدنظر بوده است که با اجراي دقيق آن، ساير نيازمنديهاي جامعه برطرف و در آن امنيت و الفت و همبستگي برقرار مي‌شود.[112]
 
2ـ محل مصرف جزيه، خراج و عشريه‎ها
در آمد حاصل از اين منابع صرف حقوق و عطاياي خلفاء، استانداران، لشکريان و مخارج اهل بيت پيامبرع و خانواده‌هاي مجاهدين و ديگر موارد خيريه مي‌شد.
 
ـ حقوق و عطاياي خليفه
حقوق و عطايايي که به عمرفاروق  رضي الله عنه  اختصاص داشت طبق روايتي سالانه پنج هزار و طبق روايت ديگري شش هزار درهم بود.
 
ـ حقوق استانداران
عمر رضي الله عنه  در هر استان و ولايتي استاندار لايق و کار کشته‌اي براي اداره‌ي آن استان تعيين مي‌کرد و در اختيار او هيأتي از معاونان، قاضيان، کارمندان جمع آوري زکات و خراج مي‌گذاشت. به عنوان مثال خود استاندار مسئول برگزاري نماز و فرمانده‌ي جنگها و فردي مسئول جمع‎آوري اموال زکات و مالياتها و ديگري براي آمارگيري و ارزيابي محصولات و غيره مقرر شده بود. و هر کدام به مناسبت مسئوليت خويش و نيز دوري و نزديکي محل کار و تورم موجود در آن منطقه از بيت المال حقوق دريافت مي‌نمود[113] که در بحث مسئولين دولتي و استانداران در اين باره به تفصيل سخن خواهيم گفت.
 
ـ حقوق و عطاياي لشکر
عمر رضي الله عنه  به امور لشکر اهميت ويژه‌اي قايل بود و براي رسيدگي به امور آنان ديوان جيش را تدوين و تأسيس نمود و حقوق رزمندگان را بر اساس خويشاوندي با رسول خدا و سوابق اسلامي‌آن‌ها مقرر کرد.[114] بنابراين بيشترين حقوق به اهل بيت رسول الله يعني فرزندان هاشم اختصاص يافت که عباس به نمايندگي از آنان مبلغ مورد نظر را دريافت و در ميان آن‌ها توزيع مي‌نمود. و بعد از آن نوبت به همسران رسول خدا مي‌رسيد و هر کدام حقوق مستقلي دريافت مي‌کرد. و بعد از آن‌ها نوبت به ساير مسلمانان مي‌رسيد که بر اساس سوابق و زحمتهايي که براي اسلام کشيده بودند، حقوق دريافت مي‌نمودند. چنان که پيشاپيش همه، اسامي‌ اهل بدر مي‌درخشيد و سپس کساني که از جنگ بدر تا حديبيه در جبهه‌ها حضور داشته و بعد از آن‌ها کساني که از حديبيه تا جنگهاي رده حضور داشته‌اند و در پايان کساني که در جنگهاي قادسيه و يرموک شرکت کرده بودند. همچنين حقوقي براي همسران و فرزندان رزمندگان در نظر گرفته شد. حتي براي نوزادان نيز سالانه يکصد درهم اختصاص يافت که هر سال آن‌را افزايش مي‌داد.[115] براي بردگان آزاد شده نيز هزار الي دو هزار درهم اختصاص داد. [116]
در مورد مقدار حقوق و عطايايي که عمربن خطاب براي هر کدام از موارد بالا مقرر کرده بود، سند مورد اعتمادي يافت نمي‌شود[117] به جز يک مورد که مقدار آن با سند موثق به دست ما رسيده و آن حقوق سالانه‌ي همسران رسول خدا است که مقدار آن ده هزار درهم بود. و بعداً تا سقف دوازده هزار درهم نيز ارتقاء يافته است. به جز حقوق صفيه و جويريه که سالانه هر کدام از آن‌ها شش‌هزار درهم اختصاص يافته است. روزي عائشهل از عمر رضي الله عنه  خواست تا حقوق همسران رسول خدا صلي الله عليه و سلم  را مساوي کند عمر رضي الله عنه  نيز با پيشنهاد ام المؤمنين موافقت کرد.
و حقوق هر فرد مهاجر و انصار نيز چهار هزار درهم بود. به جز عبدالله بن عمر رضي الله عنه  که براي او 3500 درهم مقرر گرديد به علت اينکه او هنگام هجرت کودکي بيش نبود که به تبعيت از پدرش هجرت کرده بود و مهاجر مستقلي به شمار نمي‌رفت. سپس در مقرري مهاجرين و انصار هزار درهم افزوده شد و حقوق سالانه آن‌ها از چهار هزار به پنج هزار ارتقاء يافت.[118] البته اين طور به نظر مي‌رسد که اين حقوق مختص مهاجرين و انصار بدري بود.[119] چرا که حقوق شرکت کنندگان در حديبيه سه هزار درهم مقرر گرديد.[120] و براي کودکان غير شيرخوار يک‌صد درهم مقرر نمود که بعدا به خاطر ترس از اين که مردم نوزادانشان را قبل از موعد مقرر از شير باز گيرند، نوزادان را نيز مشمول همين حکم کرد. و براي مسلمانان غير عرب بر حسب خدمات و موقعيت اجتماعي آن‌ها جيره‌ي نقدي و غير نقدي در نظر گرفت. به عنوان مثال براي هرمزان دوهزار درهم در سال همراه با جيره‌ي ماهانه غير نقدي (گندم و...) مقرر کرد. چرا که عمر رضي الله عنه  علاوه بر مقرري ثابت، مقرري غير ثابت و جيره غير نقدي نيز مي‌داد.[121] چنان که همه‌ي افرادي که حقوقشان بيان گرديد، ماهانه حسب نياز، گندم نيز دريافت مي‌نمودند. تا جايي که روزي گفت: اگر دارايي دولت بيش از اين بود، براي هر فرد چهار هزار درهم مقرر مي‌کردم: يک هزار براي هزينه‌هاي سفر ويک هزار براي سلاح و يک هزار براي مخارج خانواده و يک هزار براي هزينه‌هاي مرکبش.[122]
و به نظر خليفه، هر فرد مسلمان بايد از روز تولد تا روز وفات سهمي در بيت المال مي داشت. بنابراين روزي اعلان نمود که به خدا سوگند هيچ کسي نيست که در اين دارايي سهمي نداشته باشد و من نيز مانند يک نفر از شما در آن سهيم مي‌باشم ولي هر کس به اندازه‌ي فهم وي از قرآن و نزديکي وي با رسول خدا و خدمات و شايستگي‌هايش و مقدار نيازمندي خود از آن برخوردار خواهد بود و به خدا سوگند که اگر زنده بمانم کاري خواهم کرد که سهم چوپاني که در کوه‌هاي صنعاء گوسفند مي‌چراند در همان جا به وي برسد.[123]
مهم اين که معتقد به عدم برخورداري يکسان مسلمانان از بيت المال بود، بلکه خويشاوندان رسول خداع و بزرگان مهاجرين و انصار و کساني را که سابقه‌ي خدمت و جهاد بيشتري داشتند بر ديگران ترجيح مي‌داد. و بدين صورت بيشترين مال و ثروت در زمان عمر رضي الله عنه  به کساني اختصاص يافت که در واقع پايه‌گذاران دولت اسلامي به شمار مي‌رفتند. و طبيعي بود که اين گروه از نظر دانش و پايبندي به دستورات شريعت و تقوا نيز حرف اول را مي‌زدند و در مالي که به دست آنان مي‌افتاد، به بهترين وجه مصرف مي‌کردند. بنابر اين تقويت اين گروه از نظر مالي باعث نفوذ بيشتر و سرانجام تأثير بيشتر آنان در جامعه مي‌شد و آن‌ها را در امر به معروف و نهي از منکر و کنترل اوضاع جامعه کمک مي‌کرد.
ضمناً از لحن کلام عمر رضي الله عنه  در اواخر زندگي چنين بر مي‌آيد که ايشان تصميم به تعديل سياست قبلي خود داشتند و احتمال مي‌رفت، به سمت و سوي يکسان کردن حقوقها قدمي ‌بردارند. تا جايي که روزي گفت: اگر تا سال آينده زنده بمانم کاري خواهم کرد که همه به صورت يکسان از اين مال برخوردار باشند.[124]
اين سخن عمر بيانگر ديدگاه ايشان نسبت به اموال عمومي مي‌باشد که فرمود: خداوند مرا نگهبان وتقسيم کننده‌ي اين مال قرار داده است و افزود که در واقع تقسيم کننده هم، خودِ خداوند است.[125]
و باري پس از فتح فارس وقتي اموال هنگفتي به بيت المال سرازير گرديد عمر رضي الله عنه  با ديدن آن همه مال به گريه افتاد. عبدالرحمن بن عوف گفت: امروز که روز خوشحالي و سرور و سپاسگذاري است! عمر رضي الله عنه  گفت: چنين نيست. به خدا سوگند! هر قوم و ملتي که چنين مالي به دست‌شان افتاده، در ميان آن‌ها عداوت و دشمني ايجاد شده است.[126]
و چون چشمش به اموال بدست آمده از فتح جلولاء افتاد، اين آيه را تلاوت نمود:
{ زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ (14) }آل عمران: 14
«‏ براي انسان ، محبّت شهوات ( و دلبستگي به امور مادي ) جلوه داده شده است ، از قبيل : عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره‏».
و گفت: بار الها! ما نمي‌توانيم در مقابل آن‌چه‌ مايه‌ي زينت ما است، خوشحال نشويم. بار الها! به من توفيق انفاق اين مال را در جاي مناسب عطا کن و از شر آن مصونم بدار.[127]
 
3ـ کيفيت تقسيم غنايم
در مورد توزيع اموال غنيمت خداوند فرموده است:
{ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41) }الأنفال: 41
«‏(اي مسلمانان!) بدانيد كه همه غنايمي را كه فراچنگ مي‌آوريد، يك پنجم آن متعلّق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان (پيغمبر) و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه است. (سهم خدا و رسول به مصالح عامّه‌اي اختصاص دارد كه پيغمبر در زمان حيات خود مقرّر مي‌دارد يا پيشواي مؤمنان بعد از او معيّن مي‌نمايد. بقيّه يك پنجم هم صرف افراد مذكور مي‌شود. چهار پنجم باقيمانده نيز ميان رزمندگان حاضر در صحنه تقسيم مي‌گردد. بايد به اين دستور عمل شود) اگر به خدا و بدانچه بر بنده خود در روز جدائي (كفر از ايمان، يعني در جنگ بدر، روز هفدهم ماه رمضان سال دوم هجري) نازل كرديم ايمان داريد. روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران) روياروي شدند (و با هم جنگيدند، و گروه اندك مؤمنان، بر جمع كثير كافران، در پرتو مدد الهي پيروز شدند) و خدا بر هر چيزي توانا است». ‏
و اما چهار بخش ديگر اين مال متعلق به فاتحان است و بايد در ميان آنان تقسيم گردد. و با اين تفصيل که به سوارکاران سه سهم و به نيروهاي پياده يک سهم داده شود.[128]
و در حيات رسول خدا سهمي به ايشان اختصاص داشت که در مخارج شخصي و مخارج خانواده‌اش هزينه مي‌کرد و باقيمانده را صرف مصالح عمومي و رفع نيازهاي بينوايان مي‌نمود. همچنين سهمي براي خويشاوندان رسول خدا وجود داشت يعني فرزندان بنوهاشم و بنوعبدالمطلب که مسلمان شده بودند. و پس از وفات رسول خدا در مورد اين دو سهم يعني سهم رسول خدا و سهم خويشاوندانش اختلاف نظر پديد آمد. گروهي معتقد بود که بايد سهم رسول خدا به جانشين ايشان منتقل شود و سهم خويشاوندان آن حضرت همچنان به خويشاوندان ايشان داده شود. اما گروهي معتقد بود که سهم خويشاوندان آن حضرت به خويشاوندان خليفه‌ي وقت داده شود و سرانجام به اين اتفاق نظر رسيدند که دو سهم مشاراليه را در خريد و تجهيز امکانات جنگي هزينه نمايند.[129] و بدين صورت اين دو سهم در زمان عمربن خطاب در مصالح عمومي‌ مانند تجهيز لشکر، کنترل و نگهداري مرزها و تقويت دولت مصرف شدند و اما سهم فقرا و مستمندان به همان سبکي که در زمان رسول خدا وجود داشت در زمان خليفه‌ي دوم نيز بدون هيچ تغيير و تحولي به آن‌ها تعلق مي‌گرفت.[130]
اين بود بعضي از ويژگيهاي آشکار مؤسسه‌ي مالي دوران فاروق اعظم و چگونگي تصرف ايشان در آن. گفتني است که وي در برخورد با اموال عمومي بسيار محتاطانه عمل مي‌کرد. چنان که باري گفت: من مقدار آن‌چه‌ را که از اين مال برايم حلال است، براي شما خواهم گفت. آن‌گاه چنين فرمود: لباسي براي پوشيدن و استراحت و مرکبي براي حج و عمره وهزينه‌ي غذاي روزانه‌ي يک خانواده‌ي متوسط قريشي. و در آخر افزود: من مردي از مسلمانان هستم که سهمي بيش از ديگران ندارم.[131] همچنين مي‌گفت: بار الها! تو مي‌داني که من بيش از غذاي روزانه و لباسي که خود را بپوشانم و آن‌چه‌ واقعا به من تعلق دارد، چيز ديگري بر نمي‌دارم.[132]
و در جايي ديگر مي‌گويد: من مال بيت المال را مانند مال يتيم مي‌دانم. هر کس که نيازي بدان ندارد از خوردن آن دست نگه دارد و هر کس که نيازمند است به قدر نياز خود از آن استفاده نمايد. [133]


4ـ مواردي که مربوط به پيشرفت اقتصادي دولت است
 
ـ ضرب سکه‌هاي اسلامي
بدون ترديد ايجاد سکه‌هايي از طلا و نقره در زندگي اجتماعي، بسيار ضروري به نظر مي‌رسيد به ويژه که دولت اسلامي توسعه يافته بود و مسلمانان و غير مسلمانان در سايه‌ي حکومت اسلام به مبادلات بازرگاني مي‌پرداختند و مسکوکات رايج مناطق آزاد شده (فارس و روم) علاوه بر اين که جواب‌گوي اين جهان توسعه يافته نبود به خاطر داشتن تصاوير و آثار اعتقادي نصرانيان و آتش پرستان نياز به تغيير و دگرگوني داشت. چنان‌که در روشني روايات تاريخي معلوم مي‌شود که عمر رضي الله عنه  سکه‌هاي رايج روميان و ايرانيان را که در زمان رسول خدا و ابوبکر مورد استفاده قرار مي‌گرفتند،[134] همچنان به رسميت شناخت ولي دستور داد تا به جاي آثار و تصاوير قبلي عبارتهاي اسلامي ‌مانند «الحمد لله» يا «لا اله الا الله» بر آن‌ها حک شود. بنابراين عمر رضي الله عنه  نخستين کسي است که در اسلام ضرابخانه تأسيس نمود و واحد پول اسلامي را رواج داد. ماوردي مي‌گويد: عمربن خطاب رضي الله عنه  کسي است که‌ واحد پول اسلامي را تعيين کرد.[135] و مقريزي مي‌گويد: نخستين کسي که‌ واحد پول اسلامي را زد عمربن خطاب بود که‌ در سال هيجده‌ هجري طبق نقشه‌ي کسراييان آن‌را تعيين نمود، اما با اين اضافه‌ که‌ کلمه‌ي «الحمد لله» و در برخي «لا اله الا الله» و در گوشه‌اي از آن نام خليفه‌ (عمر) را حک کرد.[136]
بنابراين عمرفاروق نظمي ويژه‌ را در وسيله‌اي از وسايل ضروري مسلمانان برقرار نمود که در زمان خلفاي بعدي و همگام با پيشرفت تمدن، اين واحد نيز توسعه يافت.[137]
 
ـ واگذاري زمين
ابوبکرس ادامه دهنده‌ي سياست رسول خداع مبني بر واگذاري زمينهاي باير به منظور آباداني و عمران به مردم بود. چنان که زمين بزرگي در فاصله جرف و قناة به زبير بن عوام[138] و روستاي خضرمه واقع در يمامه را به مجاعة بن مرارة حنفي واگذار کرد. و هنگامي که مي‌خواست به عيينة بن حصن فرازي و اقرع بن حابس تميمي زميني را براي همين منظور واگذار نمايد، عمر رضي الله عنه  وي را از اين عمل بازداشت و گفت نيازي به تأليف قلب آن‌ها نيست و خطاب به آن دو گفت: رسول خدا در آن زمان که اسلام ضعيف بود براي تأليف قلبتان چيزهاي به شما مي‌داد ولي اکنون که اسلام حرف اول را در جهان مي‌زند، نيازي به تأليف قلبهاي شما نمي‌بينم. بهتر است برويد ـ و مانند سايرين ـ تلاش کنيد.[139]
البته واضح و روشن است که در اين‌جا عمر رضي الله عنه  با اصل واگذاري زمين به منظور آباد ساختن آن مخالف نبود، بلکه ايشان با واگذاري زمين به اين دو نفر که از ديرباز زير چتر حمايت اقتصادي اسلام زندگي مي‌کردند، مخالف بود و اگر نه روايات ديگري دال بر اين است که عمر رضي الله عنه  زمينهاي موات زيادي به منظور آبادسازي آن‌ها به مردم واگذار نموده است؛ چنان که باري اعلان کرد: اي مردم! هر کس زمين باير و متروکه‌اي را آباد بکند از آن او است.[140] و در روايات ضعيفي آمده است که ايشان زمين بزرگي به خوات بن جبير[141] و همچنين زمينهاي عقيق را به زبير بن عوام و زمينهاي ينيع را به علي بن ابي طالب براي همين منظور واگذار نمود. و علي پس از تلاش و کوشش به آب فراواني دست يافت و زمينهاي مذکور را سرسبز و آباد کرد و به عنوان صدقه در اختيار مستمندان گذاشت و همچنين روايات ديگري حاکي از آن است که عمر رضي الله عنه  به تعدادي ديگر از صحابه زمينهايي را واگذار نمود.[142]


[1] دراسات في الحضارة الإسلامية أحمد إبراهيم الشريف ص253.
([2]) مبادئ النظام الاقتصادي الإسلامي د.سعاد إبراهيم صالح ص213.
[3] سياسة المال في الإسلام في عهد عمربن الخطاب، عبد الله جمعان السعدي ص8.
[4] الموطأ (1/256)، عصر الخلافة الراشدة ص194.
[5] الموسوعة الحديثة مسند أحمد ش 82
[6] صحيح الترمذي (1/196)
[7] عصر الخلافة الراشدة ص194،195.
[8] عصر الخلافة الراشدة ص195، الأموال : ابن زنجويه (3/990)
[9] الأموال أبو عبيد ص455
[10] عصر الخلافة الراشدة ص195.
[11]المصنف (4/134، 135) والأثر صحيح نقلاً عن عصر الخلافة الراشدة ص195.
[12]عصر الخلافة الراشدة ص195 والأثر صحيح.
[13]همان مصدر ص195
[14] فتح الباري (3/213) به‌ نقل از : الخلافة الراشدة ص196.
[15] الحياة الاقتصادية في العصور الإسلامية الأولى د. محمد بطابنة ص104.
[16] عصر الخلافة الراشدة ص196، 197.
[17] السياسة الشرعية : ابن تيمية ص113، 114، المعاهدات في الشريعة د. الديك ص313.
([18])موسوعة فقه عمربن الخطاب ص235.
[19] همان ص235 به‌ نقل از: مصنف ابن أبي شيبة (1/141).
[20]البخاري، ك الجزية والموادعة رقم 3156.
[21]سواد العراق.
[22] البخاري، ش 3156.
[23] أهل الذمة في الحضارة الإسلامية ص42.
[24] موسوعة فقه عمربن الخطاب ص238 به‌ نقل از: المحلى (7/345).
[25] موسوعة فقه عمرص239.
[26] فتوح البلدان ص143، الموارد المالية د. يوسف عبد المقصود ص228.
[27] تاريخ الدعوة الإسلامية د. جميل المصري ص327.
[28] دور الحجاز في الحياة السياسية ص230.
[29] عصر الخلافة الراشدة ص173.
[30] أهل الذمة في الحضارة الإسلامية ص43.
[31] اهل الذمه في الحضاره الاسلاميه.
[32] تاريخ طبري (5/30)
[33] تاريخ اسلامي (11/141)
[34] الاموال (1/37)
[35] فتح القدير (1/514)، سياسة المال في الإسلام ص72.
[36] فتوح القدير (1/714)
[37] سياسة المال في الإسلام ص72.
[38] همان مصدر ص73، النظام الإسلامي المقارن ص39.
[39] سياسة المال في الإسلام ص72.
[40] الأحكام السلطانية والولايات الدينية ص164.
([41]) سياسة المال في الإسلام في عهد عمربن الخطاب ص174.
([42]) سياسة المال في الإسلام في عهد عمرص76.
[43] الخراج : أبي يوسف ص24،25، اقتصاديات الحرب ص215.
[44] الاستخراج لأحكام الخراج ص40، اقتصاديات الحرب ص215.
[45] سياسة المال في الإسلام ص103.
[46] الأموال : أبي عبيد ص75، سياسة المال ص103.
[47] الخراج : أبي يوسف ص67، اقتصاديات الحرب ص217.
[48] الخراج (ابويوسف: ص67، اقتصاديات الحرب ص217.
[49] سياسة المال في الإسلام في عهد عمرص105.
[50] أخبار عمرص210.
[51] مسلم رقم 1780.
[52] النسائي في الكبرى في الحج (2/ 38) الفتاوى (20/ 313).
[53] الفتاوي (20/312)
[54] الاجتهاد في الفقه الإسلامي ص131.
[55] منبع سابق. ص131، 132.
[56] الخراج (ابويوسف) ص40، 41.
[57] الخراج : أبي يوسف ص38.
[58] الخراج (ابويوسف) 39، سياسة المال في الإسلام ص108.
[59] الخراج: أبي يوسف ص40، سياسة المال في الإسلام ص108.
[60]سياسة المال في الإسلام ص111.
[61] همان مصدر ص114.
[62] همان مصدر ص118.
[63] الأبعاد السياسية لمفهوم الأمن في الإسلام، مصطفى منجود ص317، 318.
([64]) الأبعاد السياسية لمفهوم الأمن في الإسلام، مصطفى منجود ص317، 318.
[65] الدور السياسي : صفوه ص185.
[66] الدعوة الإسلامية في عهد عمربن الخطاب حسني غيطاس ص130.
[67] الدعوة الإسلامية في عهد أمير المؤمنين عمرص131 .
[68] منبع سابق. ص132 .
[69] منبع سابق. ص135 .
[70] الخراج : أبي يوسف ص271، اقتصاديات الحرب ص223 .
([71]) الخراج لأبي يوسف ص271، اقتصاديات الحرب ص223 .
[72] سياسة المال في الإسلام ص128 .
[73] موسوعه فقه عمر. ص651 .
[74] الخرج : أبي يوسف ص145،146 سياسة المال ص128 .
[75] التجاره و طرقها في الجزيره العربيه (د. محمد العمادي ص332 .
[76] الحياة الإقتصادية في العصور الإسلامية الأولى ص101 .
([77]) شرح السير الكبير (5/2133،2134) الحياة الاقتصادية ص101 .
([78]) سياسة المال في الإسلام ص132 .
([79]) سياسة المال في الإسلام ص133 .
[80] تاريخ الدعوة الإسلامية د. جميل عبد الله المصري ص322 .
[81] عصر الخلافة الراشدة ص188 .
[82] همان ص189 .
[83] سياسة المال في الإسلام ص155 .
([84]) مقدمة ابن خلدون 243 ، سياسة المال في الإسلام ص155 .
[85] سياسه المال في الاسلام. ص157 .
[86] طبقات ابن سعد (3/300)
[87] الأحكام السلطانية ص226،227 فتوح البلدان ص436 .
[88] الأحكام السلطانية ص226 ، تاريخ الإسلام السياسي (1/456).
[89]الأحكام السلطانية ص226 ، سياسة المال ص158 .
[90]مقدمة ابن خلدون ص244 ، سياسة المال ص159 .
[91]سياسة المال في الإسلام ص159 .
[92]همان مصدر مصدر ص159 .
[93] الاحکام السلطانيه (ماوردي) ص201 .
[94] السياسة الشرعية : ابن تيمية ص48 ، أولويات الفاروق ص358 .
[95]جامع الأصول (2/71) ، أخبار عمرص94 .
[96] فتوح البلدان ص436 ، الأحكام السلطانية ص227 .
[97]سياسة المال في الإسلام ص160 .
[98] صبح الأعشى في قوانين الإنشاء للقلقشندي (1/89).
[99] فقه الزکاه (1/318)
[100] سياسة المال في الإسلام ص169 .
[101] النظام الإسلامي المقارن ص112 ، سياسة المال ص171 .
[102] الأموال لأبي عبيد (4/676)، سياسة المال ص171 .
[103] سياسة المال في الإسلام ص172
[104] منبع سابق.
[105]سياسة المال في الإسلام ص175 .
[106] سياسة المال في الإسلام ص177،178 .
[107] الأبعاد السياسية لمفهوم الأمن في الإسلام ص306 .
[108]الاجتهاد في الفقه الإسلامي ص132، 133.
[109]همان منبع ص134.
[110]الطبقات (3/283).
[111] سياسة المال في الإسلام ص184.
[112] سياسه المال في الاسلام 184
[113]سياسة المال في الإسلام ص198.
[114] الاحکام السلطانيه و سياسه المال.
[115] الطبقات (3/301)
[116] تاريخ اليعقوبي (2/153،154).
[117]سياسة المال في الإسلام ص200.
[118]همان ص214.
[119] همان ص214.
[120] همان ص215.
[121] عصر الخلافه الراشده.
[122] سياسه المال في الاسلام.
[123] سياسه المال... والطبقات الکبري.
[124] عصر الخلافة الراشدة ص216، الأموال ابن زنجويه (2/576).
[125] الأثر صحيح، عصر الخلافة الراشدة ص216.
[126] عصر الخلافة الراشدة، ص217 الأثر صحيح.
[127] عصر الخلافة الراشدة ص217 الأثر حسن.
[128] الخراج : أبي يوسف ص22.
[129] الخراج (ابويوسف)
[130] سياسة المال في الإسلام ص205، 206.
[131] تاريخ المدينة لابن شبة (2/698) الأثر صحيح.
([132]) همان منبع (2/698)، عصر الخلافة الراشدة ص218.
([133]) الطبقات (3/313)، عصر الخلافة الراشدة ص218.
([134]) الإدارة الإسلامية في عهد عمربن الخطاب ص364 .
[135] الأحكام السلطانية ص147 .
([136]) شذور العقود في ذكر النقود ص31-33 .
[137] الاداره العسکريه في عهد عمر.
([138]) الطبقات الكبرى (3/104) الأثر صحيح، عصر الخلافة الراشدة ص220 .
([139]) البخاري، التاريخ الصغير (1/81)، عصر الخلافة الراشدة ص221 .
([140]) عصر الخلافة الراشدة ص221 الأثر صحيح.
([141]) همان : ص221 .
[142] همان : ص222


از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام ابو حنيفه رحمه الله فرموده اند: "لا يحل لأحد أن يأخذ بقولنا ما لم يعلم من أين أخذناه" (روايت ابن عابدين در حاشيه كتاب "البحر الرائق " 6/293) يعنى: "حلال نميباشد براى كسى كه قول ما را بگيرد ولى نداند كه آنرا از كجا (و چه منبعى) گرفته ايم"، و در روايتى ديگر ميگويد: "حرام على من لم يعرف دليلي أن يفتي بكلامي" يعنى: "حرام است بر كسى كه دليل مرا نداند و با اقوال من فتوى بدهد".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8464
دیروز : 3293
بازدید کل: 8243809

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010