Untitled Document
 
 
 
  2024 Apr 19

----

10/10/1445

----

31 فروردين 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم ميفرمايد:
" كل ابن آدم خطاء، وخير الخطائين التوابون " (إسنادش حسن است - الألباني مشكاة المصابيح 2341)
" همه بنى آدم خطاكارند، و بهترين خطاكنندگان آنهايى هستند كه توبه ميكنند ".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره مائده > تفسیر سوره مائده از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9206              تعداد مشاهده : 306             تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390

تفسیر سوره مائده


مدنی و 120 آیه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
آیه ی 1:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الأَنْعَامِ إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، به ، پيمانها وفا کنيد  حيوانات  چهارپا  مگر آنهايی  که  از اين  پس  برايتان  گفته  می  شود ، بر شما حلال  شده  اند و  آنچه  را که  در حال  احرام  صيد می  کنيد حلال  مشماريد  خدا به  هر چه  می   خواهد حکم  می  کند.
این دستوری است از جانب خدا به بندگان مومنش که به پیمانها وفا کنند؛ دستوری که ایمان آن را اقتضا می کند. یعنی پیمانها و قراردادها را کامل بگردانید و آنها نشکنید، و نقض نگردانید.
و این، شامل پیمانهایی است که میان بنده و خدا است، از قبیل پایبندی به بندگی پروردگار و انجام دادن عبادت وی به کاملترین صورت، و نکاستن ازحقوق بندگی. همچنانکه شامل پیمانهایی است که میان بنده و پیامبر می باشد، که باید از او اطاعت و پیروی کند. و شامل پیمان هایی است که بین  او و پدر و مادر و خویشاوندانش است، که باید به آنها نیکی کند و پیوند خویشاوندی را برقرار دارد و با آنها قطع رابطه نکند.
نیز پیمانهایی را در بر می گیرد که میان بنده و دوستان و  همراهانش است، که باید حقوق همراهی را در نیازمندی و توانگری، و آسانی و سختی انجام دهد. نیز پیمان هایی را شامل می شود که میان او و مردم وجود دارد، مانند  قراردادهای معاملاتی از قبیل خرید و فروش و اجاره و امثال آن، و قراردهای تبّرع و بخشش مانند هبه و غیره، و ادای حقوق مسلمین که خداوند بر عهده آنها قرار داده و فرموده است:« إِنَّمَا المُومِنُونَ إِخَوَةُ» همانا مومنان برادر آن یکدیگر هستند و باید در مسیر حق یکدیگر را یاری  کنند و میان مسلمین دوستی بیاورند و از همدیگر قطع رابطه نکنند.
پس این دستور، اصول و فروع دین را در بر می گیرد، و تمامی این اصول و فروع جزو پیمان هایی هستند که خداوند دستور داده است به آنها وفا شود. سپس خداوند با منت نهادن بر بندگانش می فرماید:« أُحِلَّتْ لَكُم» به خاطر مهر و محبتی که خداوند نسبت به شما دارد، چهارپایان را برایتان حلال گردانیده است؛ « بَهِيمَةُ الأَنْعَامِ» از قبیل شتر و گاو و گوسفند.
بلکه نوعِ وحشی این حیوانات نیز در این داخل هستند، مانند آهو و گورخر و امثال آن. و برخی از اصحاب با استناد به این آیه بر حلال بودن جنینی که در شکم مادرش می میرد و مادرش ذبح می شود استدلال کرده اند.
« إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ» جز آنچه که حرام بودن آن بر شما خوانده می شود، که در این آیه بیان شده اند« حُرّمَت عَلَیکُم المَیتَةُ وَالدَّمُ وَلَحمُ الخنِزیرِ وَمَا أُهِلَ لِغَیرِ اللهِ بِهِ وَالمُنخَنِقَةُ وَالمَوقُوذَةُ وَالمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیتُم وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَأَن تُستَقسِمُوا بِالأَزلَمِ ذَلِکُم فِسقُ» بر شما حرام شده است خوردن حیوان مردار، خون، گوشت خوک، و حیوانی که به نام غیر خدا سربریده شده باشد، وحیوانی که خفه شده باشد، و حیوانی که بر اثر وارد شدن ضربه مرده باشد، و حیوانی که بر اثر وارد شدن ضربه مرده باشد، و حیوانی که از بالا پرت شده باشد، و حیوانی که بر اثر شاخ زدن حیوانات دیگر مرده شده باشد، و آنچه که درنده از آن خورده باشد، مگر اینکه آنها را زنده یافته و سر بریده باشید، همچنین بر شما حرام است خوردن گوشت حیواناتی که ذبح آنها برای غیر خدا بوده و روی صخره هایی یا چیزهایی دیگر صورت گرفته که به عبادت غیر خدا نصب گشته اند. و حرام است به وسیله ی تیرهای قرعه به پیشگویی بپردازید، این امر موجب فسق و بیرون رفتن از دایره ی اطاعت خداست. موارد مذکور هرچند اگر از چهارپایان هم باشد حرام است.
و از آن جا که خوردنِ گوشت چهارپایان در همه حالات و اوقات مباح است، شکار کردن در حالت احرام را استثنا نمود و فرمود:« غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ» چهارپایان در هر حالی برایتان حلال هستند، مگر در حالتی که صفت و ویژگی شما چنان است که حلال کننده ی صید نیستید، و آن زمانی است که در حال احرام هستید. یعنی زمانی که در حا ل احرام هستید یا در سرزمین حرم به سر می برید، حیواناتی را از قبیل آهو و  غیره شکار نکنید زیرا برایتان حلال نیست، و صید به معنی حیوان وحشی است که گوشتش خورده می شود.
« إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ »  بدون شک خدا هرچه را بخواهد مطابق با حکمت خویش به آن حکم می نماید، همان طور که شما را به وفا کردن به پیمان ها دستور داد، زیرا وفای به پیمان منافع شما را تامین می کند و زیان ها را از شما دور می نماید.
و از آنجا که خدا نسبت به شما بسیار مهربان است، چهارپایان را برایتان حلال کرد، و از میان چهارپایان حلال گوشت، ان دسته را استثنا نمود که بنا به دلایلی عارضی از قبیل مردار شدن ، نام غیرخدا بر آن بودن به هنگام ذبح و خفه شدن و یا مضروب شدن مرده باشند تا شما را محفوظ نگاه دارد. و شما را از صید در حالت  احرام نهی نمود، و این به خاطر بزرگداشت و تکریم احرام است.
آیه ی 2:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، شعاير خدا و ماه  حرام  و قربانی  را چه ، بدون  قلاده  و چه  با قلاده  حرمت  مشکنيد و آزار آنان  را که  به  طلب  روزی  و  خشنودی  پروردگارشان  آهنگ  بيت  الحرام  کرده  اند ، روا مداريد  و چون  از  احرام  به  در آمديد صيد کنيد و دشمنی  با قومی  که  می  خواهند شما را از  مسجدالحرام  باز دارند وادارتان  نسازد که  از حد خويش  تجاوز کنيد ، و در  نيکوکاری و پرهيز همکاری  کنيد نه  در گناه  و تجاوز  و از خدای  بترسيد که   او به  سختی  عقوبت  می  کند.
 خداوند متعال می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ» ای کسانی که ایمان آورده اید! آنچه را که خدا حرام نموده و به تعظیم آن دستور داده و شما را از ارتکاب آن برحذر داشته است، حلال ندانید. پس این نهی، شامل نهی از انجام دادن آن، و نهی از اعتقاد به حلال بودن آن نیز می گردد. همچنانکه این نهی شامل انجام ندادن کار زشت و عقیده نداشتن به آن می باشد. و این نهی شامل «محرّماتِ احرام» و «محرّمات حرم» می شود. نیز آنچه خداوند بدان تصریح نموده، در این نهی داخل است، آنجا که می فرماید:« وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ» حرمت ماه حرام را با جنگ و ستم و انجام دادن دیگر منهّیات نشکنید. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« إنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثنَا عَشَرِ شَهرَاَ فِی کِتَبِ اللَّهِ یَومَ خَلَقَ السَّمَوتَ وَالارضَ مِنهَا أَربَعَةُ حُرُمُ ذَلِکَ الدِّینُ القَیّمِ فَلَا تَظلِمُوا فِیهِنَّ أَنفُسَکُم» بی گمان تعداد ماهها نزد خدا، در کتاب تقدیر الهی لوح المحفوظ از روزی که آسمانها وزمین را آفریده، دوازده ماه است ؛ چهارتا از آن ماه حرام اند، این است آئین استوار و محکم، پس در آن بر خود ستم نکنید.
جمهور علما بر این باور هستند که حرمت جنگ در ماههای حرام با این فرموده الهی منسوخ است که می فرماید:« فَإِذاَ انسَلَخَ الأَشهُرُ الحُروُمُ فَاقتُلُوا المشُرِکینَ حَیثُ وَجَدتُّمُوهُم» پس هرگاه ماههای حرام به پایان رسیدند مشرکان را هرکجا یافتید، بکشید. همچنین به دلیل نصوص کلی و عام دیگری که در آن به طور مطلق به پیکار با کافران دستور داده شده، و برای نجنگیدن با آنها تهدیداتی صورت گرفته است. و همچنین به دلیل اینکه پیامبر (ص) با اهل طائف در ماه ذی القعده که یکی از ماههای حرام است، جنگید.
گروهی دیگر می گویند: نهی از پیکار در ماههای حرام با این آیه و دیگر آیاتی که به طور ویژه از جنگ در ماههای حرام نهی می کنند، منسوخ نگردیده است. آنان نصوص مطلقی را که در این رابطه وارد شده اند بر این آیه و  امثال آن حمل کرده و گفته اند:« مطلق بر قید حمل می شود.» و برخی در این مورد به تفکیک قضیه پرداخته و گفته اند: آغاز کردن جنگ در ماههای حرام جایز نیست، اما ادامه جنگی که از قبل آغاز شده، و تکمیل کردن آن جایز است. و پیکار پیامبر (ص) را با اهل طائف بر این صورت حمل نموده اند، زیرا جنگ با اهل طائف در « حنین» و در ماه شوال آغاز شد. همه  اینها در مورد جنگی است که تدافعی نباشد، بلکه مسلمانان جنبه تهاجمی داشته باشند.
اما در جنگ تدافعی که کفار آن را آغاز می کنند به اجماع همه علما برای مسلمین جایز است به منظور دفاع، در ماههای حرام و دیگر  ماهها به جنگ با کفار بپردازند.
« وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلآئِدَ» و قربانیی را که در حج، عمره و دیگر موارد به سوی بیت الله برده می شود، حلال نکنید، و قربانی را از طریق دزدیدن و غیره نگیرید و در مورد آن کوتاهی نورزید، و باری را که توان حملِ آن را ندارد بر دوش آن نگذارید، مبادا قبل از رسیدن به جایگاهش تلف شود، بلکه هم قربانی را ، و هم کسی که آن را می آورد  احترام کنید.
« وَلاَ الْقَلآئِدَ» این نوعی خاص از قربانی است که زنجیر یا گردن بندی برای آن بافته شده و در گردنش آویخته می شود تا معلوم گردد این حیوان مخصوص قربانی است، از این طریق مردم برای انجام چنین کاری تشویق شوند و سنت و روش رسول اکرم(ص) به آنها آموخته شود و معلوم گردد این حیوان مخصوص قربانی است و مورد احترام قرار گیرد. بنابراین آویختن گردن بند به گردن قربانی، سنّت، و از شعائر مسنونه است.
« وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ» و کسانی را که آهنگ خانه خدا را دارند مورد  تعرّض قرار ندهید « يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا» یعنی هرکس که قصد زیارت بیت الحرام را نمود و از طریق تجارت ومعاملات ِ جایز در صدد به دست آوردن سود و منفعت مادی بود، و با انجام حج، عمره، و طواف خانه خدا، ونماز گذاردن در آن، و دیگر انواع عبادت در پی جلب خشنودی خدا بود، به او تعرض و توهین نکنید، بلکه او را احترام کنید، و همه زائران خانه خدا را مورد تکریم قرار دهید.
تامین امنیت راههایی که  انسان را به خانه خدا می رساند نیز در این مقوله داخل است، زیرا کسانی که آهنگ خانه خدا را دارند باید اطمینان و آرامش به سوی کعبه بیایند، بدون اینکه ترسی از کشته شدن یا آسیب رسیدن به جان و اموالشان از طریق دزدی و چپاول و غیره داشته باشند. و این آیه شریفه با فرموده الهی تخصیص می یابد که می فرماید:« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُونَ نَجِسُ فَلَا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَراَمَ بَعَد عَامِهِم هَذاَ» ای کسانی که ایمان آورده اید! همانا مشرکان پلیدند، پس، بعد از این سال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند.
بنابراین به مشرک اجازه داده نمی شود که به «حرم» وارد گردد. ما گفتیم این آیه با نهی از تعرض به کسی که قصد خانه خدا را نموده و به دنبال فضل و خشنودی خداست تخصیص یافته است، و این بیانگر آن است که هرکس به قصد انجام گناه به کعبه برود باید از ورود به خانه خدا و فسادانگیزی در آن بازداشته شود.
چون یکی از روش هایی که با آن احترام و اکرام بیت الله کامل می گردد آن است که ک سانی را که دارای چنین حال و وضعی هستند از فسادکاری در آن بازداشته شوند. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« وَمَن یُرِد فِیهِ بِإِلحَادِ بِظُلمِ نُّذِقهُ مِن عَذابِ أَلِیمِ» و هرکس بخواهد در کعبه به الحاد و ستم بپردازد به او عذابی دردناک می چشانیم.
پس از آنکه خداوند متعال آنها را از شکر کردن در حالت احرام نهی نمود، و فرمود:« وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ» و هرگاه از احرامِ حج یا عمره بیرون آمدید و از سرزمین حرم بیرون شدید، شکار کردن برایتان حلال است، و این تحریم از بین می رود. و دستوری که پس از تحریم صادر می شود، حکم مساله را به حالتی که قبل از تحریم داشته است باز می گرداند.
« وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ» و نفرت و دشمنی قومی، و تجاوز آنها بر شما که شما را از مسجد الحرام باز داشته اند، وادارتان نکند که بر آنها تجاوز کنید، و از آنها انتقام بگیرید، و دلتان را خنک کنید، زیرا بنده باید به دستور خدا پایبند باشد و راه عدالت و تجاوز شده باشد. پس برای او جایز نیست که برکسی دروغ ببندد که بر وی دروغ بسته است، و یا به کسی خیانت کند که با او خیانت کرده  است.
« وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى» و باید برخی از شما برخی دیگر را بر کارهای نیک یاری کنند. و «برّ» اسمی است جامع که در برگیرنده ی تمامی اعمال ظاهری و باطنی است اعم از حقوق خدا و حقوق انسان هاست که خداوند آنها را دوست دارد و می پسندد. و «تقوی» در اینجا اسمی است جامع و در برگیرنده ی ترک تمام اعمال ظاهری و باطنی است که خدا و رسولش آن را دوست نمی دارند. همچنانکه در برگیرنده ی آراسته شدن به تمام خصایل و ویژگی های خیری است که به انجام دادن آن امر شده است، نیز پرهیز از هر ویژگی از ویژگی های شر را در بر می گیرد که به ترک آن امر شده است، پس بنده مامور است خود این کارها را انجام دهد، و دیگر برادران مومنش را بر انجام آن یاری نماید با هر قول و گفتاری که آنان را بر آن تشویق وتحریک کند. « وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ» و همدیگر را بر گناه یاری ندهید. و «اثم» به معنی جرات پیدا کردن بر انجام گناهان است، امری که صاحبش را گناهکار می کند و  او را در موقعیت حرج قرار می دهد. « وَالْعُدْوَانِ» یعنی تجاوز به جان و مال و آبروی مردم. پس واجب است که آدمی از هر گناه و ستمی دوری بجوید، سپس دیگران را بر ترک آن کمک نماید. « و از خداوند بترسید، همانا خداوند کسی را که بر انجام گناه و هتک حرمت محارم خدا جسارت نماید به شدت عذاب می دهد. پس، از محارم بپرهیزید تا عذاب دنیوی و اخروی خدا بر شما نازل شود.
آیه ی 3:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ حرام  شد بر شما مردار و خون  و گوشت  خوک  و هر حيوانی  که  به  هنگام   کشتنش ، نام  ديگری  جز الله  را بر او بگويند ، و آنچه  خفه  شده  باشد يا به   سنگ  زده  باشند يا از بالا در افتاده  باشد يا به  شاخ  حيوانی  ديگر بميرد  يا درندگان  از آن  خورده  باشند ، مگر آنکه  ذبحش  کنيد  و نيز هر چه  بر  آستان  بتان ذبح  شود و آنچه  به  وسيله  تيرهای  قمار قسمت  کنيد که  اين  کار  خود نافرمانی  است   امروز کافران  از بازگشت  شما از دين  خويش  نوميد  شده  اند  از آنان  مترسيد از من  بترسيد  امروز دين  شما را به  کمال   رسانيدم  و نعمت  خودبر شما تمام  کردم  و اسلام  را دين  شما برگزيدم   پس   هر که  در گرسنگی  بی  چاره  ماند بی  آنکه  قصد گناه  داشته  باشد ، بداند که   خدا آمرزنده  و مهربان  است.
این همان محرماتی است که خداوند در فرموده ی:« إِلَّا مَا یُتلَی عَلَیکُم» جز آنچه که بر شما خوانده می شود به ما وعده داد آنها را بر ما تلاوت کنند. و بدان که خداوند تبارک و تعالی چیزهایی را که حرام می کند بدان خاطر است تا بندگانش را از زیانی که در آنها نهفته است حفاظت نماید، و خداوند این زیانها را گاهی برای بندگان بیان نموده و گاهی بیان نمی کند.
پس خداوند خبر داد که مرده را بر شما حرام کرده است:« المَیتَةُ» و منظور از حیوان مردار حیوانی است که بدون ذبح شرعی حیات خود را از دست داده باشد، چنین  حیوانی به خاطر ضرری که دارد حرام است، و زیان آن، به سبب ماندن خون در شکم و گوشت آن است و خوردنش مضر می باشد.
شایان ذکر  است که حیوانات مردار بیشتر به خاطر بیماری می میرند، پس خوردن آن زیان دارد. ملخ و ماهی از این قضیه مستثنی هستند و حلالند.
« وَالدَّمُ» و خون جاری. همانطور که در آیه ای دیگر به صورت مقّید بیان شده است. « وَلَحمُ الخِنزیِؤِ» و گوشت خوک، و این ، همه اجزای آن را شامل می شود. از بین سایر درندگانِ پلید فقط خوک را بیان نمود، زیرا گروهی از اهل  کتاب از قبیل نصاری ادعا می کنند که خداوند خوک را برایشان حلال نموده است. یعنی شما فریب آنها را نخورید، چرا که خوک حرام است و از جمله پلیدی هاست. « وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِم» و حیوانی که به هنگام سربریدن، نام غیر خدا، از قبیل بتها و اولیا و ستارگان و دیگر مخلوقات بر آن برده شده است. پس همان طور که بردن نام خدا، ذبیحه را پاک می گرداند، بردن نام غیر خدا آن را از نظر معنوی آلوده می کند، چون ذکر نام غیر خدا بر آن شرک است.
« وَالمُنخَنِقَةُ» و حیوانی که به سبب خفگی مرده، و با دست یا ریسمانی خفه شده باشد، یا اینکه سرش را به جای تنگ و باریکی فرو برده باشد که نتوان آن را بیرون آورد، در نتیجه حیوان بمیرد.
« وَالْمَوْقُوذَةُ» و حیوانی که به سبب کتک زدن با چوب یا سنگ ، یا فرو رفتن چیزی بر آن عمدا یا بدون عمد مرده باشد. « وَالْمُتَرَدِّيَةُ» و حیوانی که از بالا پرت شده باشد، مانند اینکه از بالای کوه یا دیوار، یا از سقفی افتاده باشد و بمیرد.
« وَالنَّطِيحَةُ» و آن حیوانی است که به سبب شاخ زدن حیوان دیگری بمیرد. « وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ» و آنچه حیوانات درّنده از قبیل گرگ، شیر یا پلنگ از بدن آنها بخورند، یا پرندگان درنّده ای که شکار را می خورند، از آن بخورند. پس چنین حیوانی که به سبب خوردن پرندگان مرده باشد حلال نیست.
« إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ» این استثنا راجع به این موارد است؛ یعنی حیوان خفه شده، حیوانی که بر اثر کت ک مرده است، حیوانی که از بالا افتاده و مرده است، حیوانی که به سبب شاخ زدن حیوانی دیگر مرده  است و آنچه که درندگان از آن خورده اند، در همه این موارد اگر حیوان به صورت حتم و مسلّم زنده باشد و سربریده شود حلال  است.
بنابراین  فقها گفته اند:« اگر حیوان درنده یا غیر آن روده و شکم حیوانی را پاره کند، یا حلقومش را قطع نماید زنده بودن آن مانند مرده بودنش است، زیرا سر بریدنش فایده ای ندارد.» و برخی جز وجود حیات چیز دیگری را در آن معتبر ندانسته اند، پس هرگاه آن را سر برید و حیوان زنده بود، حلال است اگر چه روده ها و شکمش از آن جدا شده باشد. و از ظاهر آیه شریفه چنین استنباط می شود.
« وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ» و تقسیم کردن و پیشگویی نمودن با چوبه های تیر بر شما حرام است. «استقسام» شیوه ای برای تقسیم کردن و اندازه گیری، و معیاری برای اقدام به کاری یا ترک آن بود. «ازلام» سه چوب تیر مانندی بودند که عرب ها در جاهلیت برای این منظور از آنها استفاده می کردند که بر یکی نوشته شده بود «بکن» ، و بر دومی نوشته شده بود«نکن» و بر سومی چیزی نوشته نشده بود. پس هرگاه کسی از آنان آهنگ سفر یا عروسی یا امثال آن را می کرد این سه تیر را در کیسه ای می انداختف سپس یکی از آن را بیرون می آورد، پس اگر تیری بیرون می آمد که روی آن نوشته بود« بکن» او کارش را می کرد، و اگر تیری بیرون می آمد که روی آن نوشته شده بود «نکن»، کارش را انجام نمی داد، و اگر تیری بیرون می آمد که چیزی بر آن نوشته نشده بود باز کارش را تکرار می کرد تا یکی از دو چوبه ای بیرون می آمد که روی آن چیزی نوشته شده بود ،  و طبق آن عمل می کرد.
پس خداوند این کار و امثال آن را بر آنها حرام نمود و به جای آن، آنها را به نماز استخاره در همه کارها راهنمایی کرد.
« ذَلِكُمْ فِسْقٌ» اشاره به همه امور حرامی است که از آن سخن رفت، و خداوند به منظور حفاظت بندگانش آنها را حرام نمود. این امور موجب فسق، و بیرون رفتن از دایره اطاعت خدا و وارد شدن به اطاعت شیطانند.
سپس خداوند بر بندگانش منت نهاد و فرمود:« الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ» امروز کافران از دینتان مایوس شده اند. روزی که به آن اشاره شده است روز عرفه است؛ روزی که خداوند دینش را تکمیل کرد و بنده و پیامبرش را نصرت نمود و مشرکین را بی نهایت خوار گردانید، در حالیکه آنها به پشیمان کردن مومنان از دینشان بسیار رغبت داشتند، اما وقتی که عزت و قدرت اسلام و پیروزی آن را مشاهده کردند کاملا ناامید شدند که مومنان به دین آنها باز گردند. بنابراین در این سال، یعنی سال دهم که پیامبر حج وداع نمودند، و آخرین حج پیامبر بود، هیچ مشرکی حج نکرد و هیچ آدم لخت و عریانی چون گذشته اطراف کعبه طواف ننمود.
بنابراین فرمود:« فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ» و از مشرکان نترسید، بلکه از خداوندی بترسید که شما را بر آنها پیرو گردانید و آنان را خوار کرد و توطئه هایشان را به خودشان برگرداند.
« الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» امروز با کامل کردن پیروزی و تکمیل شرائع ظاهری و باطنی، اصول و فروع دینتان را کامل نمودم، بنابراین کتاب و سنت در حوزه احکام دینی ، و اصول و فروع آن کاملا شما را کفایت می کنند. پس هرکس ادعا کند که مردم در شناختن عقاید و احکامشان به علومی غیر از کتاب و سنت از قبیل علوم کلام و غیره نیاز دارد، جاهل است و ادعای باطلی در سر می پروراند، زیرا گمان می برد که دین کامل نمیشود مگر به وسیله آنچه که او می گوید، و به سوی آن دعوت می کند و این از بزرگترین ستم در حق خدا و رسولش به حساب می آید و نسبت دادن جهل است به خدا و رسولش.
« وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» و نعمت ظاهری و باطنی را برای شما تکمیل کردم. « وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا» و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب نمودم، همانطور که شما را برای اسلام پسندیدم.
پس  با به جا آوردن دستورات اسلام شکر پروردگارتان را به جای آورید و کسی را که برترین و شریفترین و کاملترین دین را به شما ارزانی داشته است ستایش کنید.
« فَمَنِ اضْطُرَّ» بنابراین کسی که ضرورت و نیاز، او را به  خوردن چیزهای حرام که در « حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ» بیان شد، مجبور کرد، « فِي مَخْمَصَةٍ» در حالت گرسنگی، « غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ» به شرطی که متمایل به گناه نباشد، و تا زمانی که مجبور نشده است، از آن نخورد و بیش از اندازه ای که او را کفایت می کند، نخورد، « فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند بخشنده و مهربان است، و خوردن گوشت ، خون و .... حرام را در این حال برای او مباح کرده، و بر او رحم نموده که از حرام به اندازه ای که وی را نگاه دارد، بخورد بدون اینکه کمبود و نقصی در دینش حاصل آید.
آیه ی 4:
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُواْ مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ از تو می  پرسند که  چه  چيزهايی  بر آنها حلال  شده  است   بگو : چيزهای   پاکيزه ، بر شما حلال  شده  و نيز خوردن  صيد آن  حيوان  که  به  آن  صيد کردن   آموخته  ايد ، چون  پرندگان  شکاری  و سگان  شکاری  ، هر گاه  آنها را بدان  سان   که  خدايتان  آموخته  است  تعليم  داده  باشيد  از آن  صيد که  برايتان  می   گيرند و نگه  می  دارند بخوريد و نام  خدا را بر آن  بخوانيد و از خدا  بترسيد که  او سريع  الحساب  است.
خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:« يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ» از تو می پرسند: چه خوراکیهایی برای آنان حلال شده است.« قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ» بگو: چیزهای پاکیزه برایتان حلال شده است. و چیزهای پاکیزه هر آن چیزی است که در آن فایده یا لذتی باشد، بدون اینکه زیانی برای بدن و عقل در بر داشته باشد. پس همه دانه ها و میوه ها که در روستاها و صحراها یافت می شوند، و نیز همه حیوانات دریایی و خشکی در این داخل است، جز آنچه که شارع استثنا نموده است  مانند حیوانات درنّده و پلید.
بنابراین، مفهوم آیه بر حرام بودن پلیدی ها دلالت می نماید، همانطور که خداوند به حرمت پلیدیها تصریح کرده و می فرماید:« وَیُحلُّ لَهُمُ الطَّیّبَتِ وَیُحرِّمُ عَلَیهُم الخَبَئِثَ» و پاکیزه ها را برای آنان حلال می نماید و پلیدی ها را برایشان حرام می گرداند.
« وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ» و شکاری که پرندگان و  حیوانات شکارگر صید می کنند برایتان حلال است. این آیه بر چند چیز دلالت می نماید: اول: لطف و مهربانی خدا نسبت به بندگانش که راههای حلال را برای آنان گسترده است و حیواناتی را که سر نبریده اند بلکه پرندگان و حیوانات شکاری آن را شکار کرده اند برای آنان حلال نموده است. منظور از « جوارح» سگ های شکاری و یوزپلنگ و شاهین و دیگر  حیواناتی است که با چنگال و دندان شکار می کنند.
دوم: شرط است که حیوان شکاری تعلیم یافته باشد، به طوری که در عرف تعلیم شمرده شود، به این صورت که هرگاه بخواهد حیوان را به حرکت درآورد و رها کند، حرکت نماید، و هرگاه بخواهد آن را از شکار باز دارد با صدای او باز گردد. و هرگاه حیوانی را گرفت آن را نخورد. بنابراین فرمود:« تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُواْ مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ» از صیدی که به خاطر شما گرفته و نگاه داشته اند، بخورید. و چنانچه حیوان شکاری بخشی از آن صید را بخورد، معلوم نیست که بقیه آخر را برای صاحبش نگاه بدارد، زیرا احتمال دارد که درصدد خوردن نصف باقیمانده هم باشد.
سوم: شرط است که سگ یا پرنده شکاری و امثال آن، شکار را زخمی کرده باشد. به دلیل اینکه فرموده است:« مِّنَ الْجَوَارِحِ» و قبلا گفتیم که حیوان خفه شده حرام است. پس اگر سگ یا دیگر حیوان شکاری، صید را خفه کرد یا بر اثر سنگینی وزنش آن را کشت، حیوان شکار شده حلال نیست. این نظر مبنی بر آن است که پرندگان و حیوانات شکاری ، شکار را با چنگال با دندان خود زخمی کنند. و بنا به قول مشهور که می گوید: جوارح به معنی «کواسب» می باشد، منظور حیونات شکارگری است که خود شکار را به دست می آورند و آن را در می یابند. پس اگر به این معنی باشد، در آن دلالتی بر مطلب گذشته نیست. و الله اعلم.
چهارم: جایز بودن پرورش و نگهداری سگ شکاری است، همان طور که در حدیث صحیح آمده که نگهداری و پرورش سگ شکاری جایز است. با  اینکه در اصل، نگهداری سگ و پرورش آن حرام است، اما نگهداری سگ شکاری جایز است، زیرا اگر شکار و تعلیم دادن سگ جایز باشد به طور قطع نگهداری آن نیز جایز است.
پنجم: پاک بودن قسمتی از شکار که سگ با دهان گرفته  است، چون خداوند آن را جایز قرار داده و نگفته است آن را بشوئید. پس این برپاکی محلی که دهان سگ شکاری به آن خورده است دلالت می نماید.
ششم: در این آیه به فضیلت علم اشاره شده است، و اینکه سگ و حیوان تعلیم یافته به خاطر تعلیمی که دیده است شکارش حلال است، و حیوان شکارگری که تعلیم نیافته شکارش حلال نیست.
هفتم: مشغول شدن به تعلیم دادن سگ یا پرنده یا امثال آن مذموم و ناپسند نبوده و کار بیهوده و باطلی نیست، بلکه امری است مطلوب، چون تعلیم، وسیله ای برای حلال شدن شکارِ حیوان شکارگر و استفاده از آن است.
هشتم: این آیه دلیلی است برای کسی که  فروختن سگ شکارگر را جایز می داند، زیرا جز از طریق خرید و فروش نمی توان به سگ شکاری دست یافت.
نهم: در این آیه «بسم الله» گفتن به هنگام رها کردن حیوان شکاری شرط قرار داده شده است، و اگر به طور  عمد و قصد «بسم الله» نگوید شکاری را که حیوان شکاری کشته است حلال نمی با شد.
دهم: خوردن آنچه حیوان شکارگر صید کرده حلال است، خواه حیوان شکارگر صید را کشته باشد یا نه. و اگر صاحبش آن را دریافت و شکار به طور حتم و مسلّم زنده بود حلال نیست مگر اینکه آن را ذبح کند.
سپس خداوند متعال مردم را به تقوا و پرهیزگاری تشویق نمود و آنان را از آمدن روز قیامت و محاسبه آن روز، برحذر داشت و به آنان گوشزد کرد که حسابرسی روز قیامت نزدیک است:« وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» .
آیه ی 5:
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ  ؛ امروز چيزهای  پاکيزه  بر شما حلال  شده  است   طعام  اهل  کتاب  بر شما حلال   است  و طعام  شما نيز بر آنها حلال  است   و نيز زنان  پارسای  مؤمنه  و زنان   پارسای  اهل  کتاب  ، هر گاه  مهرشان  را بپردازيد ، به  طور زناشويی  نه   زناکاری  و دوست  گيری  ، بر شما حلالند  و هر کس  که  به  اسلام  کافر شود  عملش  ناچيز شود و در آخرت  از زيانکاران  خواهد بود.
 خداوند حلال کردن چیزهای پاکیزه را تکرار نمود تا منّت و لطف خویش را بیان دارد و بندگانش را به سپاسگزاری فراوان و ذکر پروردگار فرا بخواند، و چیزهایی را که بدان نیاز دارند برایشان حلال نمود، به گونه ای که می توانند از چیزهای پاکیزه استفاده کنند.
« وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ» ای مسلمین! حیواناتی که یهودیان نصارا را سر می برند برای شما حلال است، نه حیواناتی که دیگر کافران سر می برند، زیرا ذبیحه آنها برای مسلمین حلال نیست. چون اهل کتاب به پیامبران و کتابهای آسمانی منتسب هستند، و همه پیامبران بر حرام بودن حیوانی که برای غیر خدا ذبح شده باشد متفق می باشند، زیرا ذبح  حیوان برای غیر خدا شرک است.
پس یهودیان و نصارا به حرام بودن ذبح حیوان برای غیر خداوند معتقد هستند، بنابراین ذبیحه آنان حلال است، اما ذبیحه دیگر کفار نه. و منظور از طعام اهل کتاب حیواناتی است که سر می برند، زیرا  خوراکهای دیگر از قبیل دانه ها و میوه ها، خواه متعلق به اهل کتاب باشد یا نه حلال می باشند. نیز به دلیل اینکه خداوند طعام را به آنها نسبت داده است. پس این دلالت می نماید که آن چیز بدان سبب که آنها ذبح کرده اند خوراک قرار داده شده است، و نباید گفت که « اضافه طعام» به اهل کتاب به معنی تملیک است؛ یعنی خوراکی که در ملکیت آنهاست، زیرا خوراکی که در ملکیت آنان است به دست  آوردنش به طریقه ی غصب صحیح نیست، حتی اگر این کار از جانب مسلمانان هم صورت گیرد.
« وَطَعَامُكُمْ» و ذبیحه ی شما مسلمانان « حِلُّ لَّهُمْ» برای آنها حلال است، و شما می توانید از خوراک خود به آنان بدهید « وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ» و زنان آزاده پاکدامن مومن برای شما حلال اند. « وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ» و زنان آزاده پاکدامنی که پیش از شما، کتاب آسمانی به آنان داده شده است. یعنی یهودیان و نصارا. و این فرموده الهی را که می فرماید:« وَلَا تَنکِحُوا المُشرِکَتِ حَتَّی یُومِنَّ» و با زنان مشرک ازدواج نکنید مگر اینکه ایمان بیاورند تخصیص می گرداند. و مفهوم آیه چنین است که ازدواج با زنان برده ی مومن برای مردان آزاده حلال نیست.
اما زنان برده اهل کتاب هیچگاه مباح نبوده و بطور مطلق نمی توان آنان را به عقد مردان آزاده در آورد، زیرا خداوند متعال فرموده است:« مِّن فَتَیَتِکُم المُومِنَتِ» از کنیزان مومن و مسلمان. اما زنان مسلمان اگر برده باشند ازدواج با آنها اول، توانایی نداشتن برای ازدواج با آزاده. و دوم، ترس از گرفتار شدن به فساد و گناه، اما ازدواج با زنان فاسق و زناکار جایز نیست خواه مسلمان باشند یا اهل کتاب، مگر اینکه توبه کنند، زیرا خداوند متعال فرموده است:« الزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَو مُشرِکَةَ» مرد زناکار جز با زن زناکار یا زن مشرک ازدواج نکنند.
« إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» ازدواج با آنها را برای شما حلال قرار داده ایم، هرگاه مهریه آنها را بپردازید. پس هرکس تصمیم به ندادن مهریه زن بگیرد، برای او حلال نیست. و خداوند متعال به پرداختن مهریه زن دستور داد، و آن زمانی است که زن  عاقل و رشید، و صلاحیتِ پذیریشِ مهریه را داشته باشد، در غیر این صورت شوهر مهریه را به سرپرست زن می دهد. و نسبت دادن مهریه به زنان بر این دلالت می نماید که زن مالک تمام مهریه اش است و هیچ کس حقی در آن ندارد مگر آنچه که به زن شوهر ببخشد یا به سرپرست خودش یا به کسی دیگر بدهد.
« مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ» در حالی که شما زنانتان را پاکدامن نگه دارید و شرمگاهتان را از دیگر زنان مصون بدارید.
« غَيْرَ مُسَافِحِينَ» و با هیچ کس زنا نکنید. « وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ» و دوست نگیرید. و دوست گرفتن یعنی زنا کردن با معشوقه ها، زیرا در جاهلیت زنا اینگونه بود که عده ای با هرکس زنا می کردند، چنین فردی «مُسَافح» زناکار نامیده می شد. و بعضی فقط با دوست و معشوقه خود زنا می کردند. خداوند خبر داد که این کار با عفت و پاکدامنی متضاد است ، و شرط  ازدواج این است که شوره پاکدامن باشد. «  وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» و هرکس به خدا کفر ورزد و به کتابها و پیامبرانش که ایمان آوردن بدانها واجب است، یا به چیزی از شرایع و آیین الهی کفر ورزد، بی گمان عملش نابود گشته است، و آن زمانی است که بر حالت کفر بمیرد. همانطور که خداوند متعال می فرماید:« وَمَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِهِ فَیَمُت وَهُوَ کَافِرُ فَأُولَئِکَ حَبِطَت أَعمَلُهُم فِی الدُّنیَا وَالأَخِرَةِ» و هرکس از شما از دین خود مرتد شود، و در حالی که  کافر است بمیرد پس ایشان اعمالشان در دنیا و آخرت نابود می شود.
« وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ» و او در آخرت از زمره کسانی خواهد بود که در مورد خود و اموال و خانواده هایشان دچار زیان شده و به شقاوت همیشگی گرفتار آمده اند.
آیه ی 6:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، چون  به  نماز برخاستيد ، صورت  و  دستهايتان ، را تا آرنج  بشوييد و سر و پاهايتان  را تا قوزک  مسح  کنيد  و  اگر جنب بوديد خود را پاک  سازيد و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا از جای   قضای  حاجت  آمده  بوديد يا با زنان  نزديکی  کرده  بوديد و آب  نيافتيد با  خاکی  پاک تيمم  کنيد و صورت  و دستهايتان  را با آن  مسح  کنيد  خدا نمی   خواهد شما دررنج  افتيد ، بلکه  می  خواهد که  شما را پاکيزه  سازد و نعمتش   را بر شما تمام  کند ، باشد که  سپاس  گزاريد.
این آیه بزرگی است که مشتمل بر احکام زیادی می باشد، و ما آنچه را از این احکام که خداوند برایمان آسان و مقدور نموده است بیان می کنیم:
1- اطاعت  کردن از آنچه در این آیه ذکر شده و عمل کردن به آن از لوازم ایمان است و ایمان جز با آن کامل نمی شود، چون خداوند آیه را با « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» آغاز کرده است . یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید! به مقتضای ایمانتان به آنچه برای شما مشروع نموده ایم عمل کنید.
2- امر به بپاخاستن برای نماز، زیرا فرموده است :« إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» یعنی هر وقت برای نماز بپاخاستید.
3- امر به نیت کردن برای نماز، زیرا « إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» یعنی هرگاه به قصد و نیت نماز بپاخاستید.
4- وضو شرط صحّت نماز است، زیرا خداوند به هنگام بلند شدن برای نماز به وضو دستور داده است، و اصل این است که «امر» برای وجوب است.
5- وضو با داخل شدن وقت نماز واجب نمی شود، بلکه هنگام اراده کردن برای نماز واجب می گردد.
6- هر آنچه که اسم نماز بر آن اطلاع شود از قبیل فرض، و نفل، و فرض کفایه و نماز جنازه، برای همه آنها وضو شرط است. حتی بسیاری از علما برای سجده خالی، از قبیل سجده تلاوت و سجده شکر نیز وضو را لازم می دانند.
7- امر به شستن چهره و صورت که طول آن از ابتدای محل روییدن موی سر تا زیر چانه است، وعرض آن از گوش تا گوش است. و مضمضه آب در دهان کردن و استنشاق آب در بینی ک ردن با سنّت ثابت شده و در شستن صورت داخل می گردد.  و موهای چهره بخشی از چهره می باشند. اگر این موها کم باشند رسانیدن آب به زیر آنها لازم است، ولی اگر پرپشت و زیاد باشند فقط شستن سطح ظاهری آن کافی است.
8- امر به شستن دستها، و اینکه باید با آرنج شسته شوند. و کلمه «الی» آنطور که جمهور مفسرین گفته اند به معنی «مع» است، مانند این فرموده الهی که می فرماید:« وَلا تَأکُلُوا أَموَلَهُم إِلَی أَموَلِکُم» یعنی اموال یتیمان را همراه با اموال خودتان نخورید. از طرفی نیز شستن دست که واجب است کامل نمی شود مگر با شستن تمام آرنج.
9- امر به مسح سر.
10- مسح تمام سر واجب است ، زیرا «باء» در « بِرُءُوسِکُم» برای تبعیض نیست، بلکه برای ملاصقه است و تمام سر باید مسح شود.
11- مسح هرگونه انجام شود کافی است خواه با هر دو دست،یا با یک دست، یا با پارچه ای ، یا با تکه چوبی و یا امثال آن مسح صورت گیرد، زیرا خداوند مسح را به طور مطلق بیان نموده وآن را با یک صفت و ویژگی مقید نکرده است، پس به همان صورت بر اطلاق خود دلالت می کند.
12- مسح سر واجب است. پس اگر سرش را شست و بر آن دست نکشید کافی نیست چون او کاری را که خداوند بدان دستور داده انجام نداده است.
13- آنچه در مورد شستن دستها با آرنج گفته شد در مورد شستن پاها با هر دو قوزک صدق می کند.
14- در این آیه به مسح خف « موزه» و  اشاره شده، و آن زمانی است که « وَأَرجُلَکُم» را با قرائت جر بخوانیم. و هرکدام از هر دو قرائت نصب و جر به معنی خاصی حمل می شود، پسش اگر به قرائت نصب خوانده شود دستور به شستن پاهاست، و آن زمانی است که پاها پوشیده نباشند. و اگر به قرائت جر خوانده شود دستور به مسح پاهاست  اگر با موزه پوشیده شده باشند.
15- رعایت ترتیب در وضو واجب است، زیرا خداوند آن را به ترتیب بیان کرده است. نیز خداوند عضوی را که در وضو مسح می شود بین دو عضو که باید شسته شوند ذکر نمود، و این فایده ای را جز ترتیب نمی رساند.
16- ترتیب مخصوص اعضای چهارگانه ی است که در این آیه  نام برده شده اند. اما رعایت ترتیب میان مضمضه و استنشاق و تقدیم این اعمال بر شستن چهره، و اینکه دست راست و پای راست قبل از دست چپ و پای چپ شسته شوند، و اینکه سر قبل از گوشها مسح شود، واجب نیست، بلکه مستحب می باشد.
17- تازه کردن وضو برای هر نماز، تا صورتی که به آن دستور داده است تحّقق یابد.
18- امر به غسل جنابت.
19- شستن تمام بدن در صورت جنابت واجب است، زیرا خداوند ، پاک کردن را به بدن نسبت داده و آن را ویژه قسمت هایی از بدن قرار نداده است.
20- امر به شستن ظاهر و باطن موها در جنابت.
21- حدث اصغر در حدث اکب رمندرج است، و اگر کسی هم جنب بود، و هم وضو نداشت، کافی است که نیّت رفعِ هر دو را بکند و تمام بدنش را بشوید. چون خداوند جز پاک کردن چیز دیگری را بیان نکرده و نفرموده است که دوباره باید وضو بگیرید.
22- جنابت بر هرکسی صدق پیدا می کند که در حالت خواب یا بیداری از او « منی» بیرون بیاید، و یا  اینکه آمیزش کند و آبی نیز از او خارج نشود.
23- هرکس به یادآوری که احتلام شده است اما خیسی و تری ندید، غسل بر او واجب نیست چون او جنب نشده است.
24- خداوند احسان خود را بر بندگانش با مشروع قرار دادن تیّمم بیان می دارد.
25- یکی از اسباب جایز بودن تیِمم ، بیماری است که بکار بردن آب برای آن زیان آور باشد. پس برای چنین بیماریی تیمّم جایز است.
26- از جمله اسباب جایز بودن تیّمم، سفر و آمدن از قضای حاجت است، و آن زمانی مجوِّز تیّمم است  هرچند آب نیز وجود داشته باشد، زیرا در صورت استفاده از آب فرد مریض زیان می بیند، اما در بقیه ی موارد مذکور، آنچه که سبب تجویز تیمم می گردد نبودن آب است، گرچه آدمی در حضر هم باشد.
27- آنچه که از پس یا پیش انسان بیرون بیاید؛ ادرار باشد یا مدفوع، وضو را نقض می کند.
28- کسانی به این آیه استدلال کرده اند که گفته  اند:« جز آنچه از راه جلو و عقب خارج می شود مانند ادرار ، مدفوع و باد چیزی وضو را نقض نمی  کند.» پس وضو با دست زدن به شرمگاه و دیگر چیزها نقض نمی شود.
29- مستحب است چیزی که تلفظ به آن زشت است به صورت کنایه گفته شود، به دلیل اینکه خداوند فرمود:« أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ» .
30- دست زدن به زن به قصد لّذت جویی و شهوت، وضو را نقض می کند.
31- برای صحت تیّمم شرط است که آب وجود نداشته باشد.
32- در صورت موجود بودن آب، تیّمم باطل می شود، حتی اگر آدمی در نماز باشد، زیرا خداوند تیّمم را در صورت نبودن آب جایز قرار داده است.
33- هرگاه وقت نماز فرا رسید و آدمی آب همراه نداشت، بر او لازم است که در میان اسباب و اثاثیه خود و همسفرانش به جستجوی آب بپردازد، زیرا کسی که چیزی را جستجو نکند، گفته نمی شود که آن چیز را نیافته است و خداوند می فرماید زمانی برایتان جایز است تیّمم کنید که هیچ آبی را نیابید.
34- کسی که آبی را بیابد که برای وضو کافی نباشد، باید از آن تا هر جا که رسید استفاده کند، سپس برای بقیه اعضا تیمم کند.
35- آبی که به وسیله  مخلوط شدن با چیزهای پاک تغییر کرده است بر تیمّم مقدم است. یعنی آن آب پاک و پاک کننده است و به وسیله آن می توان وضو گرفت، زیرا آبی که تغییر کرده است آب به حساب می آید و در فرموده خدا « فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا» داخل است.
36- برای صحت تیّمم نیت لازم است زیرا خداوند متعال فرموده است:« فَتَيَمَّمُواْ» یعنی قصد و آهنگ کنید.
37- تیمم با هر آنچه از خاک و غیره که از سطح زمین سر برآورده باشد جایز می باشد، بنابراین خداوند که می فرماید:« فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ» از آن بر صورتها و دستهایتان بکشید، یا از باب تغلیب و اکثریت است، چرا که اغلب اینگونه است که از روی زمین غبار متصاعد شده و بر دست و صورت کشیده شده و روی دست و صورت می ماند، و یا از باب راهنمایی برای استفاده از «بهتر» است و اینکه استفاده از خاکی که غبار داشته باشد بهتر است.
38- تیمّم با خاک آلوده صحیح نیست، چون خاک آلوده پاک شمرده نمی شود بلکه نجس و آلوده است.
39- در تیّمم فقط صورت و دستها مسح می شوند نه دیگر  اعضا.
40- « بِوُجُوهِكُمْ» تمام چهره را در بر می گیرد و باید همه آن مسح شود، اما لازم نیست که خاک را به دهان و بینی داخل  کند. و لازم نیست که خاک، زیر موها داخل شود، حتی لازم نیست که م قدار کمی خاک وارد زیر موها شود.
41- دستها فقط تا مچ مسح می شوند، زیرا وقتی که به طور مطلق از دست نام برده شود تا مچ مورد نظر است. پس اگر مسح تا هر دو ساعد لازم بود خداوند آن را ذکر می نمود ، همانطور که در وضو ذکر نموده است.
42- این آیه عام است و از آن استنباط می شود که تیّمم برای رفع همه ناپاکی ها اعم از بی وضویی و جنابت و نجاست بدن جایز است. چون خداوند آن را به جای طهارت با آب قرار داده و آیه را به طور مطلق ذکر نموده است، پس نمی توان آن را به موردی خاص مقید کرد، و ممکن است گفته شود: ناپاکی بدن با تیّمم رفع نمی شود، چون عبارت و سیاق آیه در مرود بی وضویی و جنابت است، و قول جمهور علما هم همین است.
43- محل تیّمم در ناپاکی کوچک بی وضویی و ناپاکی بزرگ جنابت یکی  است و آن صورت و دستها می باشند.
44- کسی که هم جنب بود و هم وضو نداشت و به نیّت هر دو تیمم کرد، با توجه به عام و مطلق بودن آیه جایز و کافی است.
45- مسح کردن به هر طریقی که باشد کفایت می کند، خواه با دستش انجام شود یا با چیزی دیگر، زیرا خداوند متعال فرموده است: « فَامْسَحُواْ» یعنی مسح  کنید، و آنچه را که به وسیله آن مسح شود بیان نکرده است، پس این دلالت می نماید که با هر چیزی مسح شود جایز است.
46- ترتیب در تیّمم شرط است، همانطور که ترتیب در وضو شرط است. چون مسح کردن چهره قبل از مسح کردن دست ها بیان شده است.
47- هدف خداوند از تشریع احکام، آن نیست که ما را در سختی و دشواری و تنگنا قرار بدهد، بلکه احکام، آثاری از مهربانی و رحمت خدا نسبت به بندگان است، تا آنها را پاک نموده و نعمت خویش را بر آنان کامل بگرداند.
48- پاک کردن ظاهر با آب و خاک، مکّمل پاکی باطن با توحید و توبه راستین است.
49-گرچه ظاهرا نظافت و پاکی از تیّمم بدست نمی آید، اما قطعا نوعی تحصیل پاکیِ باطنی است که از بجا آوردن دستور خدا حاصل می گردد.
50- شایسته است که بنده در حکمت و اسرار شرایع و احکام الهی در رابطه با پاکی و وضو و سایر موارد تامل کند، تا بر معرفت و دانش او افزوده گردد، و سپاس خدا را به خاطر احکامی که مشروع نموده است بیشتر به جای آوَرَد، و وی را بیشتر دوست بدارد؛ که سپاس و تشکر بنده را به مقامهای بلند و رفیع می رساند.
آیه ی 7:
وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ؛ نعمتی  را که  خدا به  شما داده  است  ، و پيمانی  را که  با شما بسته  است ، ،بدان  هنگام  که  گفتيد شنيديم  و فرمانبرداری  کرديم  ، ياد آوريد  و از خدای بترسيد که  خدا به  آنچه  در دلها می  گذرد آگاه  است.
خداوند متعال بندگانش را دستور می دهد تا نعمت های دینی و دنیوی او را با قلب و زبان به خاطر بیاورند. زیرا به یاد آوردن نعمت های  الهی به صورت مستمر انگیزه ای است برای شکر خدا، و محبت ورزیدن به وی، و سرشار گشتن قلب از احسان خداوند و به یاد آوردن نعمتهای دینی و دنیوی خدا خودپسندی و به خود بالیدن را از بین برده، وفضل و احسان الهی را افزون می گرداند. « وَمِيثَاقَهُ» و پیمان خدا را به یاد آورید. « الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ» پیمانی که از شما گرفت.
منظور این نیست که آنها آن پیمان را بر زبان جاری کرده و به آن اقرار نموده  اند، بلکه به منظور این است که آنان با ایمان آوردنشان به خدا و پیامبرش در حقیقت خود را به اطاعت از خدا و پیامبر پایبند نموده اند. بنابراین فرمود:« إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» آن گاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم. یعنی آنچه از آیات قرآنی و نشانه های هستی که ما را به سوی آن فراخواندی ، شنیدیم و فهمیدیم و به آن یقین کرده و از آن فرمان بردیم، و از آنچه که ما را به آن فرمان دادی اطاعت نمودیم و از آنچه که ما را نهی کردی پرهیز کردیم. و این تمامی شرایع و قوانین ظاهری و باطنی دین را شامل می شود. و مومنان در این مورد پیمان و عهد خود را با خدا به یاد می آورند، و همواره آن را به خاطر دارند و همواره برای  انجام آنچه به آن دستور داده شده اند نهایت سعی و تلاش خود را مبذول می دارند.
« وَاتَّقُواْ اللّهَ» و در همه حالات از خدا بترسید. « إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» همانا خداوند به رازها و افکاری که در سینه ها وجود دارد و به آنچه در آن خطور می کند آگاه است. پس بپرهیزید از اینکه خداوند به چیزی از دلهایتان آگاه شود که آن را نمی پسندد. و بپرهیزید از اینکه چیزی از شما سر بزند که آن را نمی پسندد. و دلهایتان را با شناخت خدا و محبت او و خیرخواهی برای بندگانش آباد کنید، زیرا اگر شما این چنین باشید خداوند گناهانتان را می آمرزد و به خاطر صلاح و شایستگی دلهایتان نیکی های شما را چند برابر می نماید.
آیه ی 8:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، برای  خدا ، حق  گفتن  را بر پای  خيزيد و  به عدل  گواهی  دهيد  دشمنی  با گروهی  ديگر وادارتان  نکند که  عدالت  نورزيد  عدالت  ورزيد که  به  تقوی  نزديک  تر است  و از خدا بترسيد که  او به  هر  کاری  که  می  کنيد آگاه  است.
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ» ای کسانی که ایمان آورده اید! لوازمات ایمانتان را انجام دهید، به گونه ای که « قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ» بر انجام واجبات خدا مواظبت داشته باشید، و به دادگری گواهی دهید. یعنی در ظاهر و باطن و با تمام قدرت و نشاط به دادگری قیام کنید. و این کارتان فقط برای رضای خدا باشد نه به خاطر هدفی از اهداف دنیوی. و آهنگ عدالت را داشته باشید، و در کار و گفتارتان راه افراط و تفریط را در پیش نگیرید، و در مورد دور و نزدیک و دوست و دشمن دادگری پیشه کنید.
« وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ» و دشمنی و نفرت قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید، همانطور کسی که انصاف و عدالت ندارد چنین می کند، بلکه همانطور که به نفع  دوست و فامیل خود گواهی می دهید به ضرر او نیز گواهی دهید، و همانطور که به زیان دشمنِ خود گواهی می دهید به نفع او نیز گواهی دهید. گرچه کافر یا بدعت گذار هم باشد واجب است در مورد او عدالت پیشه کنید، و حقی را که می گوید بپذیرید، و نباید به خاطر اینکه او چنین می گوید و این سخن از دهان  او بیرون آمده است، رد شود، زیرا این ستمی محض است و روا نیست. « اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى » و هر اندازه برای تحقق دادگری کوشش کنید و برای عمل به آن تلاش نمایید این به پرهیزگاری ِ دلهایتان نزدیکتر است، پس اگر دادگری و عدالت کامل باشد تقوا و پرهیزگاری نیز کامل می گردد.
« إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» بدون شک خداوند به آنچه می کنید آگاه است، پس شما را طبق اعمالتان؛ خیر باشد یا شر، کوچک باشد یا بزرگ هم در این دنیا و هم در آخرت سزا و جزا می دهد.
آیه ی 10-9:
وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ؛ خدا به  کسانی  که  ايمان  آورده  اند و کارهای  نيکو کرده  اند ، وعده  آمرزش و  مزدی  بزرگ  داده  است.
وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ؛ و آنان  که  کافر شده  اند و آيات  ما را تکذيب  کرده  اند اهل  جهنمند.
« وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ» خداوندی که خلاف وعده نمی کند و راستگوترینِ راستگویان است، کسانی را که به او و کتابها و پیامبرانش و روز قیامت ایمان آورده اند، « وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و کارهای شایسته از قبیل انجام واجبات و مستحبات انجام داده اند، به آمرزش گناهان وعده داده است؛ گناهانشان را عفو می کند و آنان را به پاداشی نایل می گرداند که جز خدا کسی آن را نمی داند:
«فَلا تَعلَمُ نَفسُُ مَّآ أُخفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعیُنِِ جُزَآءُ بِمَا کَانُوا یَعمَلُونَ» هیچ کس نمی داند به پاس آنچه انجام می دادند چه چیز از نعمت هایی که روشنی بخش دیدگان است برای آنان پنهان شده است.
« وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا» و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را که بر حقِ آشکار دلالت نموده و حقایق را آشکار می نمایند، تکذیب کردند. « أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» اینان یاران دوزخند و مانند دوستی که همواره با رفیق و دوستش می باشد با دوزخ همراهند.
آیه ی 11:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُواْ إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ؛ ای ، کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، از نعمتی  که  خدا به  شما ارزانی  داشته   است  ياد کنيد : آنگاه  که  گروهی  قصد آن  کردند تا بر شما دست  يابند و  خدا دست  آنان  را از شما کوتاه  کرد  از خدا بترسيد  و مؤمنان  بر خدا  توکل  می کنند.
خداوند بندگان مومن خود را به نعمت های بزرگش یاد آور شده، و آنان را تحریک می نماید تا نعمت های الهی را با قلب و زبان به یاد آورند، و اینکه آنان همانطور که کشتن دشمنان و به غنیمت گرفتن اموال آنها و اسیر کردنشان را نعمتی بزرگ می شمارند،  این را نیز نعمتی بزرگ بدانند که خداوند دست دشمنان را از آنان کوتاه نموده و دسیسه هایشان را به خودشان باز گرداند.
زیرا دشمنان تصمیم به انجام کاری گرفتند، و گمان بردند توانایی انجام آن را دارند، پس آنان به هدف خود که  همانا ضربه زدن به مومنان بود، نرسیدند، و این همان یاری خداست برای بندگان مومن و شایسته اش، و باید سپاس خدا را بر  این نعمت بزرگ به جای آورند، و او را پرستش نمایند و همواره او را یاد کنند، و این شامل هرکسی است که درصدد باشد با مومنان بدی کند؛ اعم از کافر و منافق و شورشگر، و خداوند شر همه آنها را از مسلمین دور کند.
سپس خداوند آنها را به انجام چیزی دستور داد که از آن برای پیروز شدن بر دشمنان خود، و در همه کارهایشان کمک  بگیرند. پس فرمود:« وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» و مومنان باید به منظور جلب منافع دینی و دنیوی خود بر خدا توکل کنند، و قدرت و حرت خود را ناچیز دانسته و به آن توجهی ننمایند، و در کسب آنچه دوست دارند به خدا اعتماد کنند. و توکل بنده برحسب ایمانش است، و به اتفاق همه اهل فن توکل از واجبات قلب است.
آیه ی 13-12:
وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا وَقَالَ اللّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ ؛ خداوند از بنی  اسرائيل  پيمان  گرفت  و از ميان  آنان  دوازده  نقيب ، برانگيختيم   و خدا گفت  : اگر نماز بخوانيد و زکات  بدهيد و به   پيامبران  من  ايمان  بياوريد و ياريشان  کنيد و به  خدا قرض  الحسنه  بدهيد ،  من  با شمايم  بديهايتان  را می  زدايم  و شما را به  بهشتهايی  داخل  می  کنم   که  در آن  نهرها روان  باشد  و هر کس  از شما که  از آن  پس  کافر شود راه   راست  را گم  کرده است.
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ و اهل  کتاب  جز اندکی  از آنها چون  پيمانشان  را شکستند ، لعنتشان  کرديم  ودلهايشان  را سخت  گردانيديم   کلمات  را از معنی  خود منحرف  می  سازند  و از آن  پند که  به  ايشان  داده  شده  بود بهره  خويش  فراموش  کرده  اند  و  همواره  از کارهای  خائنانه  شان  آگاه  می  شوی   عفوشان  کن  و از گناهشان  در  گذر که  خدا نيکو کاران  را دوست  می  دارد.
خداوند متعال خبر می دهد که از بنی اسرائیل پیمان موکد و محکم گرفت. و صفت و کیفیت پیمان، و پاداش آنها را اگر بدان وفا کنند بیان کرد، و سزای گناهشان را در صورتی که پیمان شکنی کنند ذکر نمود. سپس بیان کرد که آنها به پیمان و عهد خود وفا نکردند. و سزایی را که خداوند به سبب پیمان شکنی به آنها می دهد، بیان کرد. پس فرمود:« وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ» و خداوند پیمانی موّکد و محکم از بنی اسراییل گرفت.
« وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا» و دوازده رئیس و سردار از میان آنها تعیین کردیم تا هر رئیسی ناظر بر زیر دستان خود باشد و آنها را بر انجام کارهایی که به آن دستور داده شده اند تحریک کند، و از آنها بخواهد که وظیفه خود را انجام دهند و آنان را بدان سمت و سو فرا بخواند.
« وَقَالَ اللّهُ» و خدوند به پیغمبرانی که مسئولیت را بر دوش گرفت بودند، فرمود:« إِنِّي مَعَكُمْ» بدون شک من با شما هستم. یعنی شما را یاری و کمک می کنم، و به اندازه زحمت و تلاشی که مبذول می دارید، شما را یاری خواهیم کرد.
سپس خداوند پیمانی را که از آنها گرفته بود بیان داشت و فرمود:« لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ» اگر نماز را در ظاهر و باطن برپا دارید، و چیزهایی را که در نماز لازم است بطور شایسته انجام دهید، و بر نماز مداومت داشته باشید، « وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ» و زکات اموال خود را به مستحقان بپردازید، « وَآمَنتُم بِرُسُلِي» و به همه پیامبرانم که برترین و کاملترین آنان محمد(ص) است ایمان بیاورید، « وَعَزَّرْتُمُوهُمْ»  و آنان را بزرگ بدارید، و آنچه از احترام و اطاعت برای آنان لازم است به جای آورید.
« وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا» و صادقانه و مخلصانه از درآمد پاک و حلال صدقه بدهید، و نیکوکاری کنید. پس هرگاه این کارها را انجام دادید« لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» از گناهانتان در می گذرم و شما را وارد باغهایی از بهشت می نمایم که رودها از زیر درختان آن روان است.
پس خداوند امری محبوب که بهشت و نعمتهای آن است به آنان می بخشد، و امری منفور که عقوبت گناهانشان است از آنان دور می کند و گناهانشان را می بخشاید.
« فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ» و هرکس پس از این عهد و پیمان و وظایفی که با سوگند مستحکم گشته و نیز با ذکر پاداش و ثواب آن بر آن ترغیب شده است، کفر بورزد، « فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ» به راستی که از روی قصد و آگاهی راه راست را گم کرده است. پس او سزاوار چیزی خواهد بود که گمراهان سزاوار آن هستند، از قبیل محروم شدن از پاداش و حاصل شدن عذاب. شاید عده ای بگویند: کاش که می دانستم آنها چکار کردند؟ آیا به پیمانی که با خدا بستند وفا نمودند یا پیمان شکنی ورزیدند؟ خداوند بیان نمود که آنها پیمان را شکستند، پس فرمود:«  فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ» به سبب پیمان شکنی، آنها را به روش های گوناگون مجازات کردیم:
1- « لَعنَّاهُمْ» آنان را نفرین نمودیم و از رحمت خود دور کردیم، چون درهای رحمت را به روی خود بستند، و به پیمانی که از آنها گرفته شده بود وفا نکردند، که بزرگترین سبب برای برخورداری از رحمت خدا وفا کردن به آن پیمان بود.
2- « وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً» و دلهایشان را سخت کردیم، به گونه ای که پند و اندرز و سخنرانیها اثر مفیدی در دلهایشان برجای نمی گذاشت و آیات و تهدیدات سودی به آنان نمی بخشید و هیچ تشویقی آنها را به انجام کارهای نیک وادار نمی کرد. و هیچ ترس و تهدیدی آنها را از  انجام کارهای زشت باز نمی داشت. و بزرگترین سزا برای بنده این است که قلبش  اینگونه باشد، زیرا از هدایت و خیر محروم شده و به شر و بدی نایل می آید.
3- « يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ» سخنان خدا را تحریف و تبدیل می  کنند. پس معنی و مفهومی را که خدا و پیامبرش از سخنی در نظر دارند دگرگون کرده، و معنی دیگری برای آن دست و پا می کنند.
4- « وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ» و بخش فراوانی را از آنچه بدان اندرز داده شده بودند فراموش کردند. آنان به تورات و به آنچه بر موسی نازل شده بود  اندرز داده شده بودند، اما بخشی از آن را به فراموشی سپردند. و این شامل فراموش کردن علم و دانش آن است، و آنان دانش آن را فراموش کرده و از دست دادند. و این شامل نسیان علم و دانش آن است، و اینکه آنان تورات را فراموش کردند و آن را از دست دادند، به گونه ای که بسیاری از آنچه که خداوند از یادشان برد دیگر یافت نشد. و این عقوبتی از جانب خدا برای آنان بود. و شامل فراموش کردن عمل نیز می شود، که فراموشی عمل، ترک عمل  است. پس آنان به انجام آنچه بدان دستور داده شده بودند، توفیق نیافتند. در پرتو این بیانات در می یابیم که اهل کتاب برخی از آنچه در کتابهایشان ذکر شده یا در زمانشان به وقوع پیوسته است، انکار کرده اند، و از جمله آن چیزهایی است که آنها فراموش کرده اند.
5- خیانت همیشگی و مداوم:« وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ» و همواره خیانتی را از آنها نسبت به خدا و بندگان مومنش مشاهده می کنی. و بزرگترین خیانتشان این بود که از کسی که آنها را موعظه می کرد و به آنان گمان نیک داشت حق را کتمان کردند، و بر کفرشان باقی ماندند، که این خیانتی بس بزرگ بود. و هر کس صفات آنها را دارا باشد به این خصلت  های مذموم و زشت گرفتار می شود. پس هرکس به دستور خدا و آنچه که پروردگار ما را بدان ملزم نموده است انجام ندهد، بهره ای فراوان از نفرین و سنگدلی خواهد داشت و به مرض تحریف  کلام مبتلا می شود، وبخشی از آنچه را که به وی تذکر داده شده است فراموش می  کند و به راه راست و نیک توفیق نمی یابد. و حتما دچار خیانت خواهد شد. از خداوند می خواهیم که ما را از این آفات مصون بدارد.
خداوند آنچه را که به آنان تذکر داد « حفظ» یعن بهره و نصیب نامیده است، چون آن بزرگترین بهره است، و دیگر بهره ها، بهره های دنیوی هستند. همانطور که خداوند  متعال فرموده است:« فَخَرَجَ عَلَی قَومِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُریدُونَ الحَیَوةَ الَّدنیا یَلَیتَ لَنَا مِثلَ مَآ أَُوتِی قَرُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظِیمٍ» پس قارون با کوکبه خود به سوی قومش بیرون آمد، کسانی که زندگی دنیا را می خواستند، گفتند: « ای کاش مانند آنچه به قارون داده شده است ما هم داشتیم، بی گمان او دارای بهره بزرگی است». و خداوند در مورد بهره مفید فرموده است:« وَمَا یُلَقَّهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوُا وَمَا یُلَقَّهَآ إِلَّا ذُو حَظٍ عَظِیمٍ» این بردباری و چشم پوشی را مگر صابران نمی یابند، و آن را جز کسانی که دارای سهم و بهره بزرگی هستند نخواهند یافت.
« إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ» جز تعداد اندکی از آنان که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، و خداوند آنها را توفیق داد و به راه راست هدایت کرد.« فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ» پس آنان را به خاطر آزاری که به تو می رساند مواخذه نکن، بلکه آنها را به ببخش و از آنان درگذر، زیرا عفو و بخشش از نیکوکاری و احسان است. « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد. احسان یعنی اینکه خدا را طوری عبادت کنی که انگار او را می بینی، و اگر او را نبینی او ترا می بیند. و احسان در حق مخلوق و مردم یعنی رساندن نفع و استفاده دینی و دنیوی به آنان.
آیه ی 14:
وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ ؛ و از کسانی  که  گفتند که  ما نصرانی  هستيم  پيمان  گرفتيم   پس  قسمتی  از، اندرزهايی  را که  به  آنها داده  بوديم  فراموش  کردند و ما نيز ميان  آنها  تا روز قيامت  کينه  و دشمنی  افکنديم   به  زودی  خدا آنان  را از کارهايی   که  می کنند آگاه  خواهد ساخت.
همچنان که از یهودیان عهد و پیمان گرفتیم، از کسانی هم پیمان گرفتیم که به مسیح پسر مریم گفتند:« ِمنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى» از کسانی که گفتند: ما یاور و یاران هستیم»، و با متصف نمودن خویشتن به ایمان به خدا و پیامبرانش، و آنچه پیامبران آورده اند خود را پاک می شمردند، اما آنها پیمان را شکستند.
« فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ» و آنان بخش قابل توجهی از آنچه را که به آن تذکر داده شده بودند، هم از نظر علمی و هم از نظر عملی به دست فراموشی سپردند. « فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» و برخی را بر برخی دیگر مسلط گرداندیم، و شرارتی در میان آنان درگرفت که تا قیامت موجب جنگ و کینه و دشمنی در میان آنها خواهد بود. و این مسئله ای است که هم اکنون به وضوح مشاهده می شود، زیرا نصارا همواره در کینه و بغض و دشمنی و تفرقه به سر می برند. « وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» و خداوند آنان را به آنچه می کردند آگاه می کند، و آنان را به خاطر کارهایشان مجازات خواهد کرد.
آیه ی 16-15:
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ؛ ای  اهل  کتاب  ، پيامبر ما نزد شما آمد تا بسياری  از کتاب  خدا را که ، پنهان  می  داشتيد برايتان  بيان  کند و از بسياری  در گذرد ، و از جانب  خدا  نوری  و کتابی  صريح  و آشکار بر شما نازل  شده  است.
يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ؛ تا خدا بدان  هر کس  را که  در پی  خشنودی  اوست  به  راههای  سلامت  هدايت   کند و، به  فرمان  خود از تاريکی  به  روشناييشان  ببرد و آنان  را به  راه   راست  هدايت  کند.
وقتی خداوند بیان فرمود که از یهود و نصارا پیمان گرفت، و جز تعداد اندکی همگی پیمان را شکستند، همه را دستور داد تا به  محمد (ص) ایمان بیاورند، و نشانه قاطعی را که بر صحت نبوت پیامبر دلالت می نماید، برای آنان ارائه داد. و آن این است که محمد بسیاری از چیزهایی که  آنان از مردم عوام از همکیشان خود پنهان می کنند برای آنان بیان می دارد. پس فقط آنها در آن زمان به عنوان اهل علم شناخته می شدند، و جز آنان کسی دیگر از این علم برخوردار نبود. بنابراین آنهایی که به علم و دانش  علاقمند بودند، چاره ای نداشتند جز اینکه از آنان فرا بگیرند.
پیامبر(ص) این قرآن بزرگ را آورد که آنچه را آنان از یکدیگر پنهان می کردند از قبیل ویژگی های پیامبر که در کتاب هایشان بیان شده بود، و نیز بشارتی که در کتاب هایشان در رابطه با آمدن حضرت رسول آمده بود، و نیز آیه ی رجم و مواردی از این قبیل را بیان می کند، حال آنکه پیامبر بی سواد بود؛ نه می توانست بخواند و نه می توانست بنویسد، و این بزرگترین دلیل بر رسالت پیامبر (ص) است. « وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ» و از بیان چیزهایی که حکمتی در آن نیست صرف نظر می کند.
« قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ» به راستی که از جانب خدا روشنایی و نوری پیش شما آمده است، و آن قرآن است که بوسیله آن تاریکی های جهالت و راههای گمراهی روشن می شود.
« وَكِتَابٌ مُّبِينٌ» و کتابی روشنگر که همه امور دینی و دنیوی مردم را روشن می سازد، از قبیل آگاهی یافتن از اسما و صفات و کارهای خدا، و علم به احکام شرعی و احکام جزایی که مردم به همه ی این  امور نیاز دارند.
سپس بیان کرد که چه کسی به وسیله این قرآن  هدایت می شود و راه می یابد، و بنده باید چکار کند تا این هدایت را دریابد؟ پس فرمود:« يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ» خداوند کسی را که برای رسیدن به خشنودی وی تلاش کند، و قصد و نیّتش خوب باشد، به راههایی که او را از عذاب مصون داشته و به سرای امن و آسایش می رساند هدایت می نماید. و هدایت به معنی شناخت حق و  عمل کردن به تمامی مجمل و تفاصیل آن است.
« وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» و آنان را از تاریکی های کفر و بدعت و گناه و جهل و غفلت به سوی روشنایی ایمان و سنّت و اطاعت و علم و ذکر بیرون می آورد. و این هدایت به فرمان و مشیّت خداوند صورت می گیرد، که هر آنچه او بخواهد پدید می آید، و آنچه او نخواهد انجام نمی پذیرید. « وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» و آنان را به راه راست هدایت می کند.
آیه ی 18-17:
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ آنان  که  گفتند که  خدا همان  مسيح  پسر مريم  است  ، کافر شدند  بگوی  : چه کسی  می  تواند عذاب  خدا را دفع  کند اگر اراده  کند مسيح  پسر مريم  و  مادرش و همه  اهل  زمين  را به  هلاکت  رساند ? از آن  خداست  فرمانروايی آسمانها وزمين  و هر چه  ما بين  آنهاست   آنچه  می  خواهد می  آفريند و بر  هر چيز تواناست.
وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ؛ يهوديان  و مسيحيان  گفتند که  ما فرزندان  و دوستان  خدا هستيم   بگوی  :، پس چرا شما را به  پاداش  گناهانتان  عذاب  می  کند ? بلکه  شما انسانهايی   از جمله  آفريدگان  هستيد  هر کس  را که  بخواهد می  آمرزد و هر کس  را که   بخواهد عذاب  می  کند و از آن  خداست  فرمانروايی  آسمانها و زمين  و آنچه   در ميان آنهاست  و بازگشت  همه  به  اوست.
وقتی خداوند بیان کرد که او از اهل کتاب (یهود و نصارا) پیمان گرفت، و آنها به پیمان خود وفا نکرده و آن را شکستند، سخنان زشت آنها را نیز بیان نمود. پس گفته نصارا را که جز آنان کسی چنین نگفته است، بیان کرد که می گفتند: خدا، مسیح پسر مریم است. و دلیل و شبهه آنان این بود که عیسی بدون پدر بدنیا آمده است، بنابراین چنین عقیده باطلی در مورد او پیدا کردند.
البته حوا هم که شبیهِ عیسی است بدون مادر به دنیا آمده است، و آدم نیز به طریق اولی بدون پدر و مادر به دنیا آمده است. پس چرا نصارا آدم و حوا را خدا نمی دانند، آن چنانکه عیسی را خدا می دانند؟! پس این دلالت می نمایدکه سخنشان تابع هوی و هوسی و خواست های خودشان است، و هیچ دلیل و حجت قانع کننده ای ندارند. و خداوند با دلایل عقلی واضح ادعای آنها را رد نمود و فرمود:« قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا» بگو:« اگر خدا بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش، و همه  کسانی را که روی زمین  هستند هلاک نماید، چه کسی می تواند کاری بکند؟!» پس اگر خدا بخواهد هلاکشان می کند و نمی توانند کاری بکنند و خود را برهانند. و کسی که نتواند از هلاکت خود جلوگیری کند و قدرت و توانایی نجات دادنِ خویش را نداشته باشد، نمی تواند معبود باشد. و از دلایل الوهیت خدا این است که « وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا» پادشاهی زمین و آسمانها و آنچه میان آن دو است فقط از آن خدای یگانه می باشد، و به حکم کُونی و شرعی و جزایی خود در آنها تصرف می نماید، و آنها همه مملوک، و تحت تدبیر او هستند. پس آیا شایسته است که بنده نیازمند و فقیر را خدای معبود و بی نیاز قرار داد؟! این غیر ممکن است و نباید آنان را از اینکه خداوند عیسی پسر مریم را بدون پدر به دنبا آورده است تعجب  کنند، زیرا هرچه بخواهد می آفریند:«  يَخْلُقُ مَا يَشَاء» اگر بخواهد از مادر و پدر می آفریند بدون اینکه مادری در کار باشد، مانند حوا که بدون مادر آفریده شده است، و اگر بخواهد فقط از مادر می آفریند بی آنکه پدری در میان باشد مانند عیسی.
و اگر بخواهد بدون پدر و بدون مادر می آفریند، مانند آدم که نه پدری داشت و نه  مادری . پس نوع آفرینش خداوند متعال به خواست و مشیّت نافذ او بستگی دارد، که هیچ چیزی نمی تواند از اراده و خواست او سرپیچی کند، بنابراین فرمود:« وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» و خداوند بر هرچیزی تواناست.
و از جمله گفتارهای یهودیان و نصارا این بود که هریک از آنها ادعای باطلی داشت و از این طریق خودشان را پاک قرار می دادند، و می گفتند:« نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ» ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم.
«ابن» در زبان یهود به معنی دوست و محبوب است. آنان منظورشان این نبود که حقیقتا فرزند خدا هستند، زیرا مذهب آنان چنین نبود، اما نصارا در مورد عیسی معتقدند که او فرزند خداست. خداوند در رد  ادعای باطل آنها فرمود:« قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم» بگو:اگر شما دوستان خدا بودید هرگز عذابتان نمی داد، زیرا خداوند جز کسی که خشنودی او را فراهم نماید دوست ندارد. « بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ» بلکه شما از جمله انسانهایی هستید که خداوند آفریده است و احکام سرشار از عدالت و فضل خود را بر آنان جاری می کند.
« يَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء» هرکس را که بخواهد می آمرزد، آنانی که اسباب مغفرت را فراهم  کنند. و هرکس را که بخواهد عذاب می دهد؛ آنهایی که موجبات عذاب را فراهم نمایند.
« وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ» و برای خداست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان آسمانها و زمین است، و بازگشت همه به سوی اوست.
شما هم ملکِ خدا و از جمله  کسانی هستید که در سرای آخرت به سوی پروردگار باز می گردید و خداوند شما را براساس اعمالتان مجازات می نماید. پس ای یهود و نصارا! چه چیزی باعث شده است که این فضیلت دوستیِ خدا به شما  اختصاص یابد؟!
آیه ی 19:
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ ای  اهل  کتاب  ، فرستاده  ما در دورانی  که  پيامبرانی  نبودند مبعوث  شد  تاحق ، را بر شما آشکار کند و نگوييد که  مژده  دهنده  و بيم  دهنده  ای  بر ما  مبعوث  نشده  است   اينک  آن  مژده  دهنده  و بيم  دهنده  آمده  است  و خدا بر  هرچيز تواناست.
خداوند اهل کتاب را به سبب کتابی که به آنها ارزانی داشته است فرا می خواند تا به محمد (ص) ایمان بیاورند و خداوندی را سپاسگزار باشند که « عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ» بعد از مدت زمانی که پیامبری مبعوث نشده بود و آنها به شدّت به وی نیازمند بودند، پیامبر را به سوی آنها فرستاد. و این انقطاع وحی و نبوت برای مدت زمانی، و احساس نیاز عاملی بود که مردم را به ایمان آوردن به او فرا می خواند. نیز عاملی بود برای اینکه پیامبر  همه مطالب الهی و احکام شرعی را برای آنان بیان نماید. و خداوند از طریق «ارسال رسل» حجّت را به  اتمام رساند تا نگویند:« مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ» مژده دهنده و بیم دهنده ای نزد ما نیامده  است، به راستی که  مژده دهنده و بیم دهنده ای نزدتان آمده است که شما را به پاداش دنیا و آخرت، و بر انجام اعمالی که موجب پاداش هستند مژده می دهد. نیز ویژگی کسانی که آن اعمال را انجام می دهند، بیان می  نماید و مردمان را از عذاب دنیا و آخرت و اعمالی که موجب آن می گردند، و از متصف شدن به صفات کسانی که آن اعمال را انجام می دهند برحذر می دارد.
« وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» و خداوند بر هر چیزی تواناست . همه اشیا در مقابل قدرت او تسلیم هستند و هیچ چیزی از فرمان او سرپیچی نمی کند. و از جمله قدرت خداوند این است که پیامبران را فرستاده و کتابها را نازل کرده است، و هرکس را که از پیامبران اطاعت کند ماجور می سازد، و هرکس را که از آنان سرپیچی نماید عذاب می دهد.
آیه ی 26-20:
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا وَآتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِينَ و موسی  به  قوم  خود گفت  : ای  قوم  من  ، نعمتی  را که  خدا بر شما ارزانی  داشته  است  ياد کنيد ، که  از ميان  شما پيامبران  و پادشاهانی  پديد آورد و به شما چيزهايی  عنايت  کرد که  به  هيچ  يک  از مردم  جهان  عنايت  نکرده  است.
يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ ؛ ای  قوم  من  ، به  زمين  مقدسی  که  خدا برايتان  مقرر کرده  است  داخل  شويد و، باز پس  مگرديد که  زيان  ديده  باز می  گرديد.
قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ؛ گفتند : ای  موسی  ، در آنجا مردمی  جبارند و ما به  آن  سرزمين  در نياييم   تاآنگاه  که  آن  جباران  بيرون  شوند اگر آنان  از آن  سرزمين  بيرون  شوند ،  بدان  داخل  شويم.
قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُواْ عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛ دو مرد از آنان  که  پرهيزگاری  پيشه  داشتند و خدا نعمتشان  عطا کرده  بود  گفتند : از اين  دروازه  بر آنان  داخل  شويد ، و چون  به  شهر در آمديد شما  پيروز خواهيد شد  و بر خدا توکل  کنيد اگر از مؤمنان  هستيد.
قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ؛ گفتند : ای  موسی  ، تا وقتی  که  جباران  در آنجايند هرگز بدان  شهر داخل ، نخواهيم  شد  ما اينجا می  نشينيم  ، تو و پروردگارت  برويد و با آنها  نبرد کنيد.
قَالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ؛ گفت  : ای  پروردگار من  ، من  تنها مالک  نفس  خويش  و برادرم  هستم   ميان من  و اين  مردم  نافرمان  جدايی  بينداز.
قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛ خدا گفت  : ورود به  آن  سرزمين  به  مدت  چهل  سال  برايشان  حرام  شد و در، آن بيابان  سرگردان  خواهند ماند  پس  برای  اين  نافرمانان  اندوهگين  مباش.
پس از آنکه  خداوند بر موسی  وقومش منّت نهاد و آنان را از فرعون و قومش، و از بردگی و اسارت فرعونیان نجات داد، آنها به سمت وطن و مملکت خود که بیت المقدس و اطراف آن بود، رفتند و به نزدیکی های بیت المقدس رسیدند. آنگاه خداوند جهاد با دشمنان را بر آنها فرض کرد تا دشمن را از سرزمین خود بیرون برانند. بنابراین موسی علیه السلام برای آنها موعظه کرد و به آنها تذکر داد و نعمت های الهی را بر آنان یادآوری نمود تا عزم آنان برای جهاد تقویت گردد. پس موسی گفت:« اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ» نعمت خدا را با دل و زبانتان یادآوری کنید، زیرا یادآوری نعمت خدا به محبت وی می انجامد و در مسیر عبادت خدا به آدمی نیرو می بخشد.
« إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء» آنگاه که در میان شما پیامبرانی را قرار داد که شما را به سوی نور و هدایت فرا خواندند، و از زشتی ها برحذر داشتند، و شما را برای بدست آوردن سعادتِ جاودانگی تشویق و تحریک کردند، و چیزهایی را به شما آموختند که نمی دانستید.
« وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا» و شما را پادشاهانی قرار داد که اختیارتان در دست خودتان است، و دشمن نمی تواند شما را برده خود قرار دهد. و اکنون اختیارات در دست خودتان است و می توانید  دینتان را اقامه نمایید.
« وَآتَاكُم» و به شما نعمت های دینی و دنیوی فراوانی بخشیده است، « مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِينَ » که به هیچ یک از جهانیان نداده است، زیرا بنی اسرائیل در آن زمان برگزیده ترین و بهترین و محترم ترین مردم نزد خدا بودند، و خداوند به آنها نعمت هایی بخشیده بود که دیگران نداشتند.
پس نعمت های دینی و دنیوی را به آنان یادآور شد؛ نعماتی که شایسته بود نهال ایمان و استقامت و پایداری بر جهاد را در دل آنان بکارد. بنابراین فرمود:« يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ» ای قوم من! به سرزمین مقدّس و پاکی وارد شوید، « الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ» که خداوند آن را برایتان مقّرر نموده است. پس خداوند خبری اطمینان بخش به آنان داد اگر مومن واقعی باشند و خبر خدا را تصدیق کنند، و به آن ایمان داشته باشند و آن خبر عبارت است از اینکه خداوند به آنان وعده داده است که به سرزمین مقّدس وارد خواهند شد و بر دشمنان پیروز خواهند گشت.
« وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ» و برنگردید، که زیانکار خواهید گشت. زیرا با از دست دادن پیروزی بر دشمنان، و فتح شدن سرزمینتان، در دنیا دچار زیان شدید، و پاداش و ثواب اخروی را از دست دادید و با ارتکاب گناهان، مستحق عقاب و عذاب گشتید.
اما آنها سخنی را بر زبان آوردند که بر ضعف دلهایشان و سستی آنها و عدم اهتمامشان به دستور خدا و پیامبرش دلالت می نمود. پس گفتند:« يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ» ای موسی! در آن سرزمین قومی سرکش و زورمند و دلیر وجود دارد. یعنی وجود چنین قومی یکی از موانعی است که ما نمی توانیم وارد آن شویم.
« وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ» و ما تا آنها از آن بیرون نهند وارد آن جا نمی شویم، پس اگر بیرون روند ما داخل خواهیم شد. و این به خاطر بزدلی و عدم یقین آنان بود، و اگر آنان بینش و بصیرتی داشتند، در می یافتند که همه آنها فرزندان آدم، و انسان هستند، و نیرومند و قوی کسی است که خداوند او را با قدرت خویش یاری کند زیرا هیچ توانایی و حرکتی جز با کمک خدا  انجام نمی شود. و می دانستند که آنها بر دشمن پیروز خواهند شد، چون خدا به آنان وعده پیروزی داده بود.
« قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا» دو نفراز مردان خداترس که خداوند نعمت گفتار حق را در جایی به آنها داده بود که به این گونه اظهارات بسیار نیاز بود. و نعمت صبر و یقین را به آنها داده بود، در حالی که قومشان را بر جنگیدن با دشمن و  اشغال شهرهایشان تشویق و تحریک می گردند، گفتند:« ادْخُلُواْ عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ» یعنی پیروزیتان مشروط به این است که قاطعانه به رویارویی با آنها تصمیم بگیرید، و از دروازه بر آنها وارد شوید، پس هرگاه شما وارد شدید آنها شکست خواهند خورد.
پس آنها را دستور دادند که بهترین آمادگی را داشته باشند و گفتند:« وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» و بر خدا توکل کنید اگر شما مومن هستید. زیرا توکل بر خدا، به خصوص در چنین موقعی کار را آسان می نماید، و باعث پیروزی بر دشمن می شود. و این بر واجب بودن توکلِ بر خدا دلالت می کند. نیز دلالت می نماید که توکلِ بنده به اندازه ایمانش خواهد بود.
این سخن در آنها اثر مفیدی بر جای نگذاشت، و سرزنش در مورد آنها کارساز واقع نشد، پس آنان سخن خوارترین مردمان را بر زبان آوردند و گفتند:« يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» « ای موسی! تا وقتی که آنها در آن جا هستند ما هرگز وارد آن نمی شویم. پس تو وپروردگارت برویدو بجنگید، ما  اینجا نشسته ایم.»
چه سخن زشتی است که بر زبان آوردند! و در این تنگنا و موقعیت بحرانی که می بایست پیامبرشان را یاری کرده و عزت و افتخار را برای خود رقم بزنند، چه زشت با پیامبرشان روبرو شدند!
از اینجا تفاوت امت محمد (ص) و سایر امت ها  آشکار می گردد، چرا که پیامبر (ص) وقتی که با یاران خود در مورد جنگ بدر مشورت کرد، با وجود اینکه ایشان نفرمودند حتما باید در این جنگ مرا همراهی کنید. گفتند:« ای رسول خدا! اگر ما را از این دریا عبور دهی عبور خواهیم کرد؟، اگر به سمت « برک غماد» شهر حبشه حرکت کنی همراه شما خواهیم آمد، و  هیچ یک از ما از تو جدا نخواهد شد. ما هرگز سخن قوم موسی را که به او گفتند:« بروید شما و خدایتان بجنگید، ما اینجا نشسته ایم» به شما نخواهیم گفت، بلکه می گوییم:« تو و پروردگارت برویید بجنگید، و ما هم همراه شما می جنگیم، و از جلو وعقب و چپ و راست به جنگ و دفاع خواهیم پرداخت.»
وقتی که  موسی علیه السلام سرکشی و عناد آنان را مشاهده کرد، « قَالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَأَخِي» گفت:« پروردگارا! من تنها اختیار خود و برادرم را دارم.» و ما توان پیکار با آنها را نداریم و نمی توانیم آنان را با زور به میدان جنگ بکشانیم.
« فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» پس خدایا! میان ما و آنها داوری  کن، به این صورت سزا و عقوبتی را که حکمت تو  اقتضا می نماید بر آنها فرود آر. و این دلالت می نماید که سخن و کردار آنها از گناهان  کبیره و موجب فسق است.
«قَالَ» خداوند دعای موسی را پذیرفت و فرمود:« فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ» «آن سرزمین چهل سال بر آنها ممنوع است و در بیابانها سرگردان می گردند.» یعنی سزای آنها این است که وارد شدن به این شهر، که ورود به آن را به آنان وعده داده بودیم به مدت چهل سال برای آنان حرام و ممنوع گردید. و آنها در این مدت در بیابانها سرگردان می شوند و راهی نمی یابند و آسایش و اطمینان خاطر ندارند. این سزای دنیوی است و شاید خداوند این سزا را کفاره گناهان آنان قرار داده و سزای بزرگتری را از آنان دور نموده است.
این دلیلی است بر اینکه سزا و مجازات گناه، گاهی با از بین رفتن برخی از نعمت های موجود خواهد بود و گاهی با دفع یا به تاخیر انداختن بلایی صورت میگیرد که سبب انعقاد آن بلا فراهم شده است و شاید فلسفه و حکمت سرگردانی چهل ساله آنان این است که در این مدت بیشتر کسانی که این سخن را گفته بودند، بمیرند دلهایی که هیچ صبر و استقامتی در آن نبود، بلکه به بردگی برای دشمن انس گرفته، و همّت و اراده ای در آن نبود که آنها را به جایگاهی از سربلندی و مجد و عظمت برساند، و به ظهور و سر برآوردن نسل جدیدی بیانجامد که خرد و اندیشه ی  آنان بر چیره شدن بر دشمنان، و عدم پذیرش بردگی که مانع رسیدن به خوشبختی است پرورش یابد.
و از آنجا که خداوند می دانست موسی نسبت به مردم به ویژه نسبت به قوم خودش بی نهایت مهربان است و چه بسا دلش به حال آنها بسوزد، و مهربانی و عطوفتش او را وادار کند به خاطر گرفتاری به این عقوبت و سزا، برای آنها غم بخورد، یا دست دعا بلند نماید که خدا این عقوبت و عذاب را از آنها دور کند، با وجود اینکه  خداوند این عقوبت را بر آنان قطعی  نمود و قابل برگشت نمی باشد فرمود:« فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» برای قوم فاسق متاسف مباش، و غم مخور، زیرا آنان فساد و تباهی کرده و گناه و فسقشان مقتضی آن است که به چنین عذابی گرفتار شوند، و این ستمی از جانب خدا نیست.
آیه ی 31-27:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ؛ و داستان  راستين  دو پسر آدم  را برايشان  بخوان  ، آنگاه  که  قربانيی  کردند  از يکيشان  پذيرفته  آمد و از ديگری  پذيرفته  نشد  گفت  : تو را می  کشم   گفت  : خدا قربانی  پرهيزگاران  را می  پذيرد.
لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ؛ اگر تو بر من  دست  گشايی  و مرا بکشی  ، من  بر تو دست  نگشايم  که  تو را  بکشم   من  از خدا که  پروردگار جهانيان  است  می  ترسم.
إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ؛ می  خواهم  که  هم  گناه  مرا به  گردن  گيری  و هم  گناه  خود را تا از دوزخيان ، گردی  که  اين  است  پاداش  ستمکاران.
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ نفسش  او را به  کشتن  برادر ترغيب  کرد ، و او را کشت  و از زيانکاران   گرديد.
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ؛ خدا کلاغی  را واداشت  تا زمين  را بکاود و به  او بياموزد که  چگونه  جسد  برادر خود پنهان  سازد  گفت  : وای  بر من  ، در پنهان  کردن  جسد برادرم  از  اين کلاغ  هم  عاجزترم   و در زمره  پشيمانان  در آمد.
مردم را از قضیه ایی که برای دو فرزند آدم پیش آمد به درستی آگاه کن و این داستان را برای آنها بخوان، تا پند پذیران از آن پند پذیرند و در یابند که این جریان راست بوده و دروغ نیست و عینِ واقعیت است.
و ظاهرا دو فرزند آدم ، پسران صلیبی وی بودند. همانطور که ظاهر و سیاق آیه بر این دلالت می نماید. و قول جمهورِ مفسرین نیز همین است. یعنی داستان دو فرزند آدم را برای آنان بخوان، آنگاه که هر دو برای خدا قربانی کند و این قربانی، ماجرای آنان را به چنین حالتی کشاند. « إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا» آنگاه که هریک از مال خود چیزی را به قصد تقرب و نزدیک جستن به خدا کنار گذاشت.
« فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ» پس، از یکی از آنان پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. پذیرفته شدن قربانیِ یکی از آنان از طریق خبر آسمانی، یا بنابر عادتی که در امت های گذشته بود، دانسته شد. و علامت پذیرفته شدن قربانی از سوی خداوند این بود که آتشی از آسمان پایین آمد و آن قربانی را به آتش کشید.
«قَالَ» پسری که قربانی اش پذیرفته نشده بود از روی حسادت و کینه توزی و تجاوزگری به دیگری گفت:« لَأَقتُلَنَّکَ» ترا خواهم کشت. آنگاه دیگری با دلسوزی به او گفت:« إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» « خداوند تنها از پرهیزگاران می پذیردم چه گناه و جنایتی مرتکب شده ام که تو باید مرا بکشی، جز اینکه از خدا ترسیده ام، که تقوا و ترس الهی برمن و تو ، و بر هرکسی واجب است؟ و صحیح ترین قول در مورد «متقین» چنین است: متقین کسانی هستند که عملشان خالصانه برای خدا انجام می گیرد و در انجام آن عمل از سنت پیامبر (ص) پیروی می کنند.
سپس به  او گفت: من نمی خواهم تو را بکشم؛ نه بر تو حمله ور شده، و دست خود را جلو می اندازم، و نه در قالب دفاع، به کشتن تو مبادرت می ورزم، پس گفت:« لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ» « اگر برای  کشتن من دست دراز کنی ، من به سوی تو دست دراز نمی کنم تا ترا بکشم». و این به خاطر بزدلی و ترس و ناتوانی ام نیست، بلکه به این سبب است که « إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ» « من از خداوند، پروردگار جهانیان می ترسیم». و کسی که از خدا می ترسد اقدام به انجام گناه نمی کند، خصوصا گناهان بزرگ. و این هشداری است برای کسی که می خواهد مرتکب قتل شود که شایسته است از خدا بترسد.
« إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ» « من می خواهم تو با گناهان من و گناهان خود به سوی خدا برگردی». یعنی اگر قرار باشد که یا تو را بکشم، یا تو مرا به قتل برسانی ، ترجیح می دهم که تو مرا بکشی، و گناه من و گناه خود را بر دوش بگیری، « فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ» « پس، از دوزخیان شوی، و این سزای ستمکاران است.» این دلالت می نماید که قتل از گناهان کبیره است ، و باعث داخل شدن به جهنم می گردد.
اما آن جنایت کار از آن کار باز نیامد و همواره عزم خود را بر انجام این کار بیشتر جزم می کرد، تا اینکه کشتن برادرش که شریعت و سرشت برادر را محترم می شمارد برای او آراسته شد.
« فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ» پس او را کشت و از زمره زیانکاران گردید. از کسانی شد که در دنیا و آخرت دچار زیان می شوند. و او قتل، این بدعت زشت و ناپسند را برای هر قاتلی بنیانگذاری کرد. پیامبر فرموده است:« وَمَن سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیهِ وِزرُهَا وَوِزرُ مَن عَمِلُ بِهَا إلَی یَومِ القِیَامة» « هرکس که سنت و طریقه زشتی را بنیان نهد، گناه آن  وگناه کسی که تا قیامت به آن سنت زشت عمل کند بر گردن اوست.» بنابراین در حدیث صحیح آمده است « مَا مِن نَفسٍ تُقتَلُ إلّا کَانَ عَلَی ابنِ آدَمَ الأول شَطرُ مِن دَمِهَا، لَأَنّه أوّل مَن سَنَّ القتَلَ». « هیچ انسانی کشته نمی شود مگر اینکه بخشی از گناه و خون او بر گردن فرزند اول آدم است ، چون او اولین کسی است که سنت قتل را بنیان نهاد.»
وقتی که برادرش را کشت، نمی دانست با آن چکار کند، چون او  اولین نفر از فرزندان آدم بود که مرده بود، « فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ» پس خداوند کلاغی را فرستاد تا زمین را می کاورید، تا کلاغ دیگری را دفن کند. « لِيُرِيَهُ» تا با این کار به او نشان دهد که « كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ» چگونه جسد برادرش را دفن کند. منظور از « سَوْءةَ» جسد است، زیرا بدن میت عورت است و « سَوْءةَ» در اصل به معنی عورت است.
« فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ» پس او از زمره پشیمان شدگان گشت. و عاقبت و سرانجام گناه پشیمانی و زیان است.
آیه ی 32:
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ؛ از اين  رو بر بنی  اسرائيل  مقرر داشتيم  که  هر کس  کس  ديگر را نه  به   قصاص ، قتل  کسی  يا ارتکاب  فسادی  بر روی  زمين  بکشد ، چنان  است  که  همه   مردم  راکشته  باشد  و هر کس  که  به  او حيات  بخشد چون  کسی  است  که  همه   مردم  راحيات  بخشيده  باشد  و به  تحقيق  پيامبران  ما همراه  با دلايل  روشن   بر آنهامبعوث  شدند ، باز هم  بسياری.
خداوند متعال می فرماید:« مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ» به خاطر آنچه ما در داستان دو پسر آدم و کشته شدن یکی از آنان توسط برادرش بیان کردیم، و به دلیل پایه ریزی شدنِ بدعت قتل و آدم کشی برای کسانی که پس از او می آیند، و به جهت اینکه سرانجام قتل زیان دنیا و آخرت است، « كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ» بر بنی اسرائیل؛ صاحبان کتابهای آسمانی مقرر نمودیم که « أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ» هرکس انسانی را بدون کشتن انسانی، یا بدون اینکه در زمین فساد کند به قتل برساند. یعنی انسانی را به ناحق بکشد، « فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا» مانند آن است که همه مردم را کشته باشد، چون در وجود  او  انگیزه ای برای  تحقق و روشنگری وجود ندارد که او را وادار نماید جز به حق، به قتل کسی اقدام نکند. پس وقتی او به کشتن انسانی مبادرت نماید که مستحق کشتن نیست، مسلما بین مقتول و کسی دیگر فرق نمی گذارد، و برحسب دستور نفس اماره عمل می کند. پس قتل یک نفر به ناحق مانند کشتن همه مردم است.
همچنین هرکس انسانی را زنده بگذارد، و او را نکشد با اینکه نفس، او را به کشتن آن فرد فرا می خواند، اما ترس خدا او را از کشتن وی باز دارد، مانند آن است که همه  مردم را زنده کرده باشد، زیرا ترس خداوند که در وجود اوست وی را از کشتن انسان بی گناهی که مستحق قتل نیست باز داشته  است. و آیه دلالت می نماید که کشتن در دو صورت جایز است:
اینکه یک  نفر، کسی را بدون حق و بصورت عمد به قتل برساند. کشتن چنین فردِ قاتلی جایز است. این در حالی است که قاتل مکلّف ، و با مقتول مساوی بوده، و پدرِ مقتول نباشد.
یا  اینکه در زمین فساد بکند و دین مردم، و جسم واموال آنان را به فساد و تباهی بکشاند. مانند کافران مرتد و آنهایی که با اسلام می جنگند، و دعوتگرانِ به سوی بدعت و نوآوری در دین که شرّ آنها جز با کشتن، از سر مسلمین دور نمی شود. همچنین راهزنان و امثال آنها که به مردم حمله ور شده و آنها را می کشند و مالهایشان را به غارت می برند.
« وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ» و به تحقیق پیامبران ما با نشانه ها و دلایل روشن پیش آنان آمدند، به طوری که در سایه آن دلایل و معجزات برای هیچ کسی شبهه و حجتی باقی نمی ماند. « ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم» سپس بسیاری از آنان « بَعْدَ ذَلِكَ» پس از بیان دلایل قاطع و حجت درخشان که موجب استقامت و پایداری در زمین است، « لَمُسْرِفُونَ» با ارتکاب گناهان و مخالفت ورزیدن با پیامبران؛ کسانی که همراه با  دلایل و نشانه های روشن نزد آنان آمده اند، راه اسراف را در پیش می گیرند.
آیه ی 34-33:
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ؛ جزای  کسانی  که  با خدا و پيامبرش  جنگ  می  کنند و در زمين  به  فساد می ، کوشند ، آن  است  که  کشته  شوند ، يا بر دار گردند يا دستها و پاهايشان   يکی  ازچپ  و يکی  از راست  بريده  شود يا از سرزمين  خود تبعيد شوند  اينها رسواييشان  در اين  جهان  است  و در آخرت  نيز به  عذابی  بزرگ  گرفتار  آيند.
إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ مگر کسانی  که  پيش  از آنکه  شما بر آنها دست  يابيد توبه  کنند  پس   بدانيد، که  خدا آمرزنده  و مهربان  است.
محاربین خدا و پیامبر کسانی اند که با خدا و پیامبر مبارزه کرده، و از طریق کفر ورزیدن و قتل و غارت و ناامن کردن راهها در زمین فساد و تباهی می کنند. و مشهور است که این آیه کریمه در مورد احکام راهزنان است؛ کسانی که در آبادی ها و بیابان ها بر مردم حمله ور می شوند و مالهایشان را به زور از دست آنها می گیرند و مردم را می کشند ، و مردم از رفتن به راهی که آنها در آن جا هستند امتناع می ورزند، در نتیجه راهها قطع می شوند. خداوند خبر داد که سزا و مجازاتشان به هنگام  اقامه حد برآنها این  است که یکی از این کارها با آنان انجام شود.
و مفسرین اختلاف ِ نظر دارند که آیا امام یا خلیفه مسلمین مختار است که یکی از کیفرهای مذکور را در مورد آنان انجام دهد؟ و آیا او مختار است با هر راهزنی هریک از  این کیفرها را که مصلحت می داند انجام دهد؟ که از ظاهر عبارت چنین  استنباط می شود.
یا اینکه  کیفرشان برحسب جنایتشان خواهد بود، و هر جنایتی ، کیفری به اندازه آن دارد. همان طور که حکم آیه و حکمت خدای متعال این بینش را به ما می دهد. و اگر آنها کسی را بکشند و مالی را بگیرند، قطعا کشته شده و به دار آویخته می شوند، تا برای دیگران معلوم شوند و خوار و رسوا گردند، و دیگران از چنین کارهایی بازآیند. و اگر کسی را کشته بودند اما مالی را به غارت نبرده بودند، فقط کشته می شوند.
و اگر مالی را گرفته بودند و کسی را نکشته بودند به طور حتم باید دست و پاهایشان در جهت خلاف یکدیگر قطع می گردد؛ دست راست و پای چپ، و اگرمردم را به ترس و وحشت اندازند بدون اینکه کسی را بکشند، از جایی به جایی دیگر تبعید می شوند. و نباید آنها را به حال خود رها کرد که در شهری جای گیرند مگر اینکه توبه شان آشکار گردد. و این گفته ابن عباس (رضی الله عنه) و بسیاری از ائمه است، که در بعضی جزئیات با هم اختلافی دارند.
« ذَلِکَ» این سزا و کیفر، « لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا» برای آنها در دنیا رسوایی و ننگ است، « وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ» و برای آنان در آخرت  عذابی بس بزرگ می باشد.
پس این دلالت می نماید که راهزنی از گناهان کبیره است و باعث رسوایی در  دنیا و عذاب آخرت می گردد. و راهزن ، محاربِ با خدا و پیامبرش است، یعنی با خدا و پیامبرش می جنگد. و چون این جنایت بسیار بزرگ است، پاکسازی زمین از فساد کنندگان و تامین امنیت راهها و جاده ها از قتل و دزدی و ارعاب مردم، بزرگترین  نیکی و عبادت، و همچنین اصلاح در زمین است. همان طور که ضد آن فساد انگیزی در زمین است.
« إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيْهِمْ» مگر کسانی از این محاربین که قبل از دست یافتن شما بر آنها، توبه کنند. « فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» پس بدانید که خداوند آمرزگار و مهربان است. یعنی آنچه « حق الله» است از قبیل کشته شدن و به دار آویختن و قطع دست و پا و تبعید، از او ساقط می شود به شرطی که  توبه کند.
و نیز « حق الناس» از او ساقط می شود، اگر محارب، کافر باشد و سپس مسلمان شود. و اگر محارب مسلمان باشد، « حق الناس» از قبیل کشتن و خوردن مال مردم از او ساقط نمی شود. و مفهوم آیه دلالت می نماید که توبه محارب پس از دست یافتن بر او ، چیزی را از او ساقط نمی کند. و حکمتِ این آشکار است . بنابراین چون توبه قبل از دست یافتن بر محارب از اقامه حد و مجازات جلوگیری می کند، اگر محارب قبل از دستگیر شدن توبه  کند، دیگر حدود و مجازات ها به طریق اولی از او ساقط می شوند.
آیه ی 35:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، از خدا بترسيد و به  او تقرب  جوييد و  درراهش  جهاد کنيد  باشد که  رستگار گرديد.
این دستور خدا به بندگان مومنش است و آن عبارت است از این که به مقتضای ایمان عمل کنند؛ تقوای خدا را داشته باشند و خویشتن را از خشم و غضب وی دور بدارند. به این صورت که بنده تلاش کند و آنچه را در توان دارد در راستای پرهیز از خشنودی خدا از قبیل گناهانی که با قلب یا زبان و یا دیگر جوارح انجام می شوند، و پرهیز از گناهان ظاهری و باطنی، مبذول دارد. و برای ترک گناهان، از خداوند یاری بجوید تا از خشم وی نجات یابد. « وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ» و برای تقرب به خدا و بهره مند شدن از خشنودی او و برخورداری از ولایت و محبّتش وسیله بجویید. این «وسیله» عبارت است ازانجام فرائض قلبی مانند دوست داشتن خدا، و دوست داشتن در راه خدا، و ترس از او و امید به او و توبه و توکل.
نیز وسیله عبارت است از انجام فرائض و واجبات بدنی مانند پرداختن زکات و حج، و انجام فرائضی که هم قلبی هستند و هم بدنی مانند نماز و خواندن قرآن و ذکر، و نیکوکاری از طریق مال و علم و مقام و بدن و خیرخواهی برای بندگان خدا.
پس همه این اعمال تقرب و نزدیکی جستن به خدا و وسیله ای برای رسیدن به این هدف می باشند. و بنده با انجام این اعمال همواره به خدا نزدیک می شود تا اینکه خداوند او را دوست می دارد، پس هرگاه خداوند او را دوست داشت. کمکش می کند که تمام اعضایش از قبیل گوش و چشم دست و پا را در مسیر رضایت و خشنودی خدا بکار ببرد و آنها را در جهت ناخشنودی خداوند بکار نبرد. و خداوند دعای او را می پذیرد.
سپس خداوند از میان عبادت هایی که انسان را به او نزدیک می نمایند، جهاد را به طور ویژه بیان نمود. جهاد یعنی مبذول داشتن نهایت تلاش در جنگ با کافران، و فدا کردن مال و جان، و بهره گیری از فکر و زبان، و یاری کردن دین خدا، زیرا این نوع عبادت از بزرگترین عبادات و برترین آن است. چون هرکس این عبادت را انجام دهد، دیگر عبادت ها را به طریق اولی انجام خواهد داد.
« لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» هرگاه با ترک گناهان از خدا ترسیدید و پرهیزگار شدید و با انجام طاعات برای تقرب به خدا وسیله جستید و برای طلب خشنودی خدا در راه وی جهاد کردید رستگار می شوید. «فلاح» یعنی موفقیت و پیروزی و دست یافتن به هر امر مطلوب و مرغوب، و نجات یافتن از هر امر ناگوار و ناخوشایند. و حقیقت رستگاری و فلاح، سعادت جاودانگی و نعمت پایدار است.
آیه ی 37-36:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ آنان  که  کافر شده  اند اگر همه  آنچه  در روی  زمين  است  و همانند آن   متعلق به  آنها باشد و بخواهند خود را با آن  از عذاب  روز قيامت  بازخرند  ، از ايشان  پذيرفته  نيايد و به  عذاب  دردآور گرفتار آيند.
يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ؛ می  خواهند که  از آتش  بيرون  آيند در حالی  که  بيرون  آمدنی  نباشند و، عذابشان  پاينده  است.
خداوند از حالت و اوصاف زشت کافران، و از عذاب وحشتناکی که در روز قیامت به آن دچار می شوند خبر داده و می فرماید: اگر کافران برای نجات خود از عذاب، پُرِ زمین طلا و همانند آن را بپردازند، از آنها پذیرفته نمی شود و فایده ای برای آنان ندارد. چون زمان و مکان فدیه دادن، و خود را رهاندن ، از دست رفته و چیزی جز عذاب دردناک و همیشگی باقی نمانده است که آنها هیچ زمان از آن بیرون نمی آیند و برای همیشه در آن هستند.
آیه ی 40-38:
وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ دست  مرد دزد و زن  دزد را به  کيفر کاری  که  کرده  اند ببريد  اين   عقوبتی است  از جانب  خدا ، که  او پيروزمند و حکيم  است.
فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ هر کس  پس  از کردار ناپسندش  توبه  کند و به  صلاح  آيد ، خدا توبه  او را  می  پذيرد ، که  او آمرزنده  و مهربان  است.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ آيا ندانسته  ای  که  فرمانروايی  آسمانها و زمين  از آن  خداست  ، هر که  را، بخواهد عذاب  می  کند و هر که  را بخواهد می  آمرزد و بر هر کاری  تواناست  ?
سارق کسی است که مال ارزشمند دیگران را پنهانی و بدون رضایت صاحبش بر می دارد. دزدی از گناهان کبیره است و موجب می شود سزای سختی که عبارت از قطع دست راست است آن طور که در قرائت بعضی از اصحاب آمده است بر آن مترّتب شود.
دست وقتی که به طور مطلق بیان شود، تا مچ دست را در بر می گیرد، پس هرگاه کسی دزدی کرد دستش از مچ قطع، و در روغن ِ داغ فرو برده می شود تا خونِ رگها بند بیاید. اما سنّت پیامبر، عام بودن آیه را از چند جهت  مقید کرده است: اول: دزدی باید از مکان مورد نگهداریِ اموال انجام شده، و مال باید «محرز» باشد، پس اگر دزد، مال غیرِ «محرز» را دزدید دستش قطع نمی گردد. و « مال محرز» به مالی گفته می شود که در جایی نگهداری گردد که معمولا چنین جایی مال مصون است.
دوم: باید مال دزدیده شده به اندازه یک چهارم دینار یا سه درهم، و یا آنچه که برابر با یک چهارم دینار یا سه درهم است؛ باشد . پس اگر کمتر از این را دزدید دستش قطع نمی گردد. شاید این مفهوم از لفظ سرقت و معنی آن استنباط می شود؛ زیرا کلمه سرقت به معنی دزدیدنِ چیزی است که از آن نگهداری می شود. پس اگر مال نگهداری ن شد و کسی آن را برداشت از نظر شرع دزدی محسوب نمی شود.
سوم: امری حکیمانه و به جا است که به خاطر دزدیده شدن مالِ بی ارزش و کم، دست قطع نگردد، پس باید اندازه آن مشخص شود، بنابراین اندازه شرعی که در سنّت ثابت است، حکم قرآن درباره دزد را تخصیص می نماید. و حکمت در قطع  کردن دست این است که باعث حفظ اموال می گردد، و باید عضوی قطع شود که جنایت از آن سرزده است. و اگر دزد دوباره دزدی کرد ، پاش چپش قطع می گردد و چنانچه باز هم دزدی کند گفته شده است که دست چپش قطع می شود. اگر باز هم دزدی کرد پای راستش قطع می گردد. و گفته شده است که به زندان انداخته می شود تا اینکه در زندان بمیرد.
« جَزَاء بِمَا كَسَبَا» قطع دست دزد کیفر دزدی او است، چرا که اموال مردم را دزدیده است. « نَكَالاً مِّنَ اللّهِ» و مجازات و عبرتی است از جانب خدا برای دزد و دیگران تا از دزدی بازآیند. زیرا، وقتی بدانند که هرگاه دزدی کنند دستشان قطع خواهد شد دیگر به این کار اقدام نمی کنند.
« وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» و خداوند چیره و با حکمت است. و از چیرگی و حکمت  اوست که به قطع دست دزد دستور داده است.
« فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» و هرکس پس از ستمی که  مرتکب شده است  توبه  کند، و به اصلاح خود بپردازد، همانا خداوند توبه او را می پذیرد، بی گمان خداوند آمرزنده و مهربان است . پس هرکس که توبه کرد و گناهان را ترک گفت و اعمال و عیوب خود را اصلاح کرد، خداوند توبه او را می پذیرد. و این بدان جهت است که پادشاهی آسمانها و زمین از آنِ خداست و به هر صورت که بخواهد در آن تصرف قدری و شرعی می کند؛ براساس حکمت و رحمت گسترده اش هرکس را که بخواهد عذاب می دهد، و هرکس را که نخواهد مورد عفو و بخشش قرار می دهد.
آیه ی 44-41:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ؛ ای  پيامبر ، غمگين  نکند تو را کردار آنان  که  به  کفر می  شتابند  چه ، آنهايی  که  به  زبان  گفتند که  ايمان  آورديم  و به  دل  ايمان  نياورده  اند و  چه  آن يهودان  که  گوش  به  دروغ  می  سپارند و برای  گروهی  ديگر که  خود نزد تو  نمی  آيند سخن  چينی  می  کنند ، و سخن  خدا را دگرگون  می  سازند ، و می  گويند  : اگرشما را اينچنين  گفت  بپذيريد و گرنه  از وی  دوری  گزينيد  و هر کس   را که خدا به  فتنه  گری  افکند ، تواش  از قهر خدا رهايی  نخواهی  داد  اينان  کسانی  هستند که  خدا نخواسته  است  که  دلهايشان  را پاک  گرداند  آنان  را در دنيا خواری  و در آخرت  عذابی  بزرگ  است.
سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ؛ گوش  نهادگان  بر دروغند ، خورندگان  حرامند  پس  اگر نزد تو آمدند  ميانشان ، حکم  کن  يا از ايشان  رويگردان  شو ، و اگر رويگردان  شوی  هيچ  به  تو زيانی نرسانند  و اگر ميانشان  حکم  کنی  به  عدالت  حکم  کن  که  خدا عدالت   پيشگان  را دوست  دارد.
وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَـئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ؛ چگونه  تو را داور قرار می  دهند ، در حالی  که  تورات  که  حاوی  حکم   خداست در، نزد آنهاست  ? سپس  از حکم  تو رويگردان  می  شوند و اينان  ايمان   نياورده اند.
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ ؛ ما تورات  را که  در آن  هدايت  و روشنايی  است  ، نازل  کرديم   پيامبرانی که ، تسليم  فرمان  بودند بنابر آن  برای  يهود حکم  کردند و نيز  خداشناسان  و دانشمندان  که  به  حفظ  کتاب  خدا مامور بودند و بر آن  گواهی   دادند ، پس  ، ازمردم  مترسيد ، از من  بترسيد و آيات  مرا به  بهای  اندک   مفروشيد  و هر که  بر وفق  آياتی  که  خدا نازل  کرده  است  حکم  نکند ، کافر  است.
پیامبر (ص)  وقتی می دید کسی اظهار ایمان می کند، سپس به کفرِ باز می گردد از فرط علاقه اش به آنان شدیدا غمگین می شد. خداوند او را راهنمایی کرد که برای چنین افرادی نباید تاسف بخورد، و اندوهگین شود، زیرا اینها به هیچ دردی نمی خورند، و به هیچ کاری نمی آیند. اگر حضور داشته باشند سودی نمی رسانند، و اگر حضور نداشته باشند هیچ کسی در پی آنان نیست. بنابراین علت اندوه نخوردن برای آنها را بیان کرد و فرمود:« مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ» کسانی که با زبان می گویند: « مومن هستیم» ولی در دلهایشان ایمان وجود ندارد. زیرا باید برای کسانی متاسف و اندوهگین شد که در ظاهر و باطن مومن بوده و هرگز از دینشان برنگشته و مرتد نمی شوند. چون هرگاه لطافت و درخشندگی ایمان با دلها در آمیزد، صاحب آن، چیزی دیگر را به جای ایمان نمی پذیرد، و به دنبال چیزی دیگر نمی رود.
« وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ» و گروهی از یهودیان، « سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ» به سخنان دروغ گوش فرا می دهند، و از سران خود که  کارشان دروغ و گمراهی و فساد است پیروی کرده، و از آنان اطاعت می کنند. و این روسا که مردم از آنها اطاعت می کنند پیش تو نمی آیند، بلکه از تو روی گردانده و به باطلی که دارند خوشحال هستند. و آن عبارت است از اینکه الفاظ طوری معنی گردند که موجب گمراهی مردم و نادیده گرفته شدن حق گردد.
پس ایشان فرمانبردار دعوتگرانِ به سوی گمراهی هستند؛ کسانی که هر دروغی را می بافند، و نه عقل دارند، و نه همت و اراده. پس وقتی که از شما پیروی نکردند شما نیز به آنان توجه مکن، و از آنان پروا نداشته باش، چون آنها بی نهایت نقص و کم عقلند، و به چنین افرادی نباید توجه کرد.
« يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ» آنان هنگامی که برای داوری پیش تو می آیند هدفی جز پیروی از هوی و هوس ندارند. و به یکدیگر می گویند: اگر داورِی محمد با خواست و میل شما موافق بود حکم و داوری او را بپذیرید، در  غیر این صورت از وی بپرهیزید و از ایشان اطاعت نکنید. و این فتنه، و پیروی از خواست و هوای نفس است. « وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا» و هرکس خدا بخواهد او را به بلا و فتنه ای مبتلا کند، نمی توانی کاری را برایش  انجام دهی.
همچنانکه خداوند فرموده است:« إِنَّکَ لَا تَهدِِی مَن أَحبَبتَ وَلَکِنَّ اللهَ یَهدِِی مَن یَشَاءُ» همانا تو نمی خوانی هرکس را که دوست داری هدایت کنی، بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت می نماید.
« أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» ایشان کسانی اند که خداوند نمی خواهد دلهایشان را پاک گرداند. یعنی چون خداوند دلهایشان را پاک نکرده است چنین کارهایی از آنان سر می زند.
پس این دلالت می نماید هرکس هدفش از گردن نهادن به داوریِ شرع ، پیروی از هوی و هوس باشد؛  اگر به نفع او حکم شود راضی گردد و اگر به نفع وی حکم نشود ناراضی شود، این بر اثر آلودگی دلش است، همچنانکه اگر کسی به حکم و داوریِ شرع گردن نهد، خواه با امیال و آرزوی وی موافق باشد یا نه، این بیانگر طهارت و پاکی قلب اوست، و پاکی دل سبب هر خیر و نیکی است، و بزرگترین انگیزه برای هر سخن و کردار درست می باشد.
«لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ» بهره آنان در دنیا رسوایی وننگ است.« وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ» و بهره آنان در آخرت عذاب بزرگی است، و آن آتش جهنم و ناخشنودی خداوند جبار است.
« سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ» و گوش دادن در اینجا به معنی گوش دادن پذیرفتن است. یعنی یکی از آثار کمبود دین و عقلشان این است که دعوت کسی را اجابت می کنند که آنها را به سوی سخن دروغ  فرا می خواند. « أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» و بسیار مال حرام می خورند و آن را در قالب حقوق و سهمیه های مقرر از بی خردان و مردمان نادان به ناحق می گیرند. پس هم از دروغ پیروی می ک نند و هم مال حرام می خورند.
« فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ» بنابراین اگر پیش تو آمدند، مختار هستی که میان آنان داوری نمایی یا از آنان روی بگردانی. و این منسوخ نیست، و به  هنگام آمدن این گروه برای داوری، قاضی اختیار دارد که میان آنان داوری نماید یا از داوری کردن میان آنان روی برگرداند، چون آنها حکم شرعی را زمانی می پذیرند که با خواست آنها موافق باشد.
بنابراین هرکس که استفتا کند ، و برای داوری پیش عالمی برود، و معلوم گردد که اگر به ضرر  او حکم کند راضی نخواهد بود، واجب نیست برای چنین کسی داوری شده، و به پرسش وی پاسخ داده شود. پس اگر میانشان حکم نمود واجب است به دادگری حکم نماید. بنابراین فرمود: « وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ » اگر از آنان روی بگردانی، نمی توانند هیچ ضرری به تو برسانند، و اگر حکم نمودی، پس میان آنان به دادگری حکم کن، همانا خداوند دادگران را دوست دارد. حتی اگر آنان ستمگر و دشمن بودند، ستمگری و دشمنی آنان ترا از عدالت و حکم و داوری باز ندارد.
و این بیان فضیلت عدالت و دادگری در داوری میان مردم است، و اینکه  خداوند متعال دادگری و عدالت را دوست دارد.
سپس با ابراز تعجب از آنها فرمود:« وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ» و چگونه تو را به داوری می گیرند....؟ زیرا اگر آنان مومن بودند، و به مقتضای ایمان عمل می کردند، از حکم خدا که در  تورات و پیش آنهاست روی نمی گرداندند. آنها  فقط بدان جهت تو را داور قرار می دهند که شاید طبق میل آنها قضاوت و داوری کنی، و هرگاه طبق حکم خدا که موافق با چیزی است که در کتاب آنهاست داوری کنی، از آن راضی نمی شوند ، بلکه اعراض کرده و آن را نمی پسندند.
خداوند متعال فرمود:« وَمَا أُوْلَـئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ» و کسانی که این کارها را می کنند مومن نیستند. یعنی این شیوه و عادت مومنان نمی باشد، و شایسته نیست که آنان را مومن نامید، چو آنها هوی و خواست های خود را معبود و خدای خویش قرار داده و احکام خود را پیرو خواست و  امیال نفسانی خود گردانیده اید.
« إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ» ما تورات را بر موسی پسر عمران علیه السلام نازل نمودیم. « فِيهَا هُدًى» در آن رهنمودی است که به سوی ایمان و حق هدایت می کند و از گمراهی نجات می دهد. « وَنُورٌ» و در آن روشنایی است که تاریکی های جهالت و حیرت و تردید و شبهات و شهوات را روشن می کند. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« وَلَقد ءَاتَینَا مُوسُی وَهَرُونَ الفُرقَانَ وَضِیَاءَ وَذِکرَاَ لِلّمُتَّقِینَ» و به راستی که به موسی و هارون و فرقان و روشنایی و پندی برای پرهیزگاران بخشیدیم.
« يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ» که پیامبرانی با آن در میان یهودیان و در قضایا و فتاوا حکم می کنند، پیامبرانی که تسلیم خدا شده و از دستورات او فرمان می برند؛ کسانی که اسلام آنها از اسلام دیگران بهتر است، و بندگانی برگزیده هستند.
پس وقتی که پیامبران بزرگوار و سروران مردم به تورات اقتدا نموده و به دنبال آن راه افتاده اند، چه چیزی این فرومایگاه یهودی را از اقتدا کردن به آن باز داشته است؟ و چه چیزی باعث شده تا آنان شریف ترین دستوری که در تورات است مبنی بر ایمان آوردن به محمد(ص) دور بیاندازند که هیچ عمل ظاهر و باطنی جز با این عقیده پذیرفته نمی شود؟ آیا آنان در این مورد پیشوایی دارند؟ آری! آنان پیشوایانی دارند که شیوه و عادتشان تحریف، و بدست آوردن ریاست و  مقام در میان مردم، و بدست آوردن مال از راه کتمام حق و  اظهار باطل است. اینان ائمه و پیشوایان گمراهی هستند که همواره مردم را به آتش جهنم فرا می خوانند.
« وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ» همچنین کسانی که پیشوایان دین هستند و در میان یهودیان براساس تورات حکم می کنند؛ انسانهای خداپرست و علمایی که به علم خود عمل می نمایند؛ و آن را به دیگران می آموزند و مردم را به بهترین صورت تربیت می کنند، و راه پیامبرانِ مهربان را در رفتار با مردم در پیش می گیرند. « احبار» یعنی دانشمندان بزرگ که مردم از سخنانشان پیروی  کرده و به دنبالشان حرکت می کنند؛ ودر بین ملت هایشان ستایش و تمجید می شوند، و حکم صادر شده از جانب آنها موافق حق است. « بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء» به سبب اینکه خداوند آنان را نگهبان و پاسدار و امانتدار کتابش قرار داده است، و کتاب خدا  امانتی است نزد آنها، که حفاظت آن را بر آنان واجب گردانیده و از کاستن یا افزودن بر آن ممانعت بعمل می آورد، و آن را به کسی که نمی داند، می آموزند. آنان گواهِ بر آن هستند که  مردم باید در مورد کتاب و آنچه بر آنان مشتبه است به آنها  مراجعه کنند.
خداوند چیزی را بر دوش علما گذارده که آن را به دوش جاهلان نگذاشته است، پس بر علما واجب است تا مسئولیتی را که بر دوش دارند انجام دهند. و از انسان های جاهلی تبعیت نکنند که به تنبلی و مسئولیت گریزی گراییده اند. و نباید فقط به عبادت های فردی از قبیل ذکر و نماز و زکات و حج و روزه و دیگر کارها اکتفا کنند که هرگاه غیر اهل علم نیز آن را انجام دهند در امان خواهند بود و نجات پیدا خواهند کرد، بلکه همچنان که بر آنان واجب شده است که  مردم را تعلیم دهند، و آنان را از امور دینی شان به ویژه مسایل اعتقادی و موضوعاتی که زیاد به آن نیاز دارند، آگاه سازند.  نیز از آنها خواسته شده تا از مردم نهراسند، بلکه از پروردگارشان بترسند. بنابراین فرمود:« فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً» از  مردم نترسید و از من بهراسید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و به خاطر کالای اندک دنیا حق را پنهان نکنید و باطل را آشکار ننمایید.
و هرگاه عالم از این آفت ها سالم بماند او توفیق یافته است. و خوشبختی وی در این است که اراده و فکرش را در راه کسب علم و تعلیم آن صرف  کند، و بداند علمی که دارد خدا به وی عطا کرده، او را پاسدار آن قرار داده و بر آن گواه نموده است. و باید از پروردگارش بترسد. و نباید ترس از مردم  او را از انجام آنچه باید انجام دهد باز دارد و دنیا را بر  دین ترجیح دهد.
همانطور که نشانه شقاوت و بدبختیِ عالم این است که همواره وقتِ خود را به بطالت و بیکاری سپری کند، و آنچه را که بدان دستور داده شده است انجام ندهد، و به آنچه که به صورت امانت به ا و سپرده شده است توجه نکند، و آن را ضایع نماید و دین را به دنیا بفروشد و در داوری و قضاوت هایش رشوه بگیرد، و بندگان خدا را جز در برابر مزد و حقوق تعیین شده تعلیم ندهد.
پس خداوند نعمت بزرگی را به چنین فردی ارزانی نموده که شکر آن را به جای نیاورده است، و بهره بزرگی را نصیب او کرده که دیگران را از آن محروم نموده است. بار خدایا! علمی مفید و عملی پذیرفته شده از تو می خواهیم ، و از تو می طلبیم که ما را بیامرزی و عافیت و سلامتی را نصیبمان گردانی.
« وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» و هرکس برابر آنچه خدا نازل فرموده است حکم نکند و به خاطر هدف فاسدی که دارد به باطل حکم نماید، « فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ» پس ایشان کافرانند، چون حکم به غیر آنچه خدا نازل نموده از اعمال کافران است، و گاهی این امر به جایی می رسد که تبدیل به کفری شده که انسان را از دین خارج می کند. و این زمانی است که حکمِ غیر خدا را حلال و جایز بداند. و گاهی حکم به غیر آنچه خدا نازل فرموده، گناه کبیره و از اعمالِ کفر آمیزی خواهد بود که آدمی به سبب آن سزاوار عذاب سخت می شود.
آیه ی 45:
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛و در تورات  بر آنان  مقرر داشتيم  که  نفس  در برابر نفس  و چشم  در  برابرچشم  و بينی  در برابر بينی  و گوش  در برابر گوش  و دندان  در برابر  دندان  وهر زخمی  را قصاصی  است   و هر که  از قصاص  درگذرد ، گناهش  را  کفاره  ای خواهد بود  و هر که  به  آنچه  خدا نازل  کرده  است  حکم  نکند ، از  ستمکاران است.
این از جمله احکامی است که در تورات وجود دارد، و پیامبرانی که تسلیم خدا بودند و دانشمندان و خداپرستان براساس آن برای یهودیان حکم صادر می کردند. خداوند در تورات بر آنها مقرر نموده بود که هرگاه  انسانی کشته شود، در برابرِ آن انسانی کشته شود، به شرطی که او را قصدا کشته و با او برابر باشد.
و اگر کسی چشم کسی را در آورد، چشم او درآورده می شود. و در برابر گوش، گوش قطع می گردد. و اگر کسی دندان کسی را در آورد، دندانش در آورده می شود، همچنانکه می توان در سایر موارد نیز بدون تجاوز از حد، مجرم را قصاص کرد.
« وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ» و در جراحت ها قصاص است. یعنی در زخم ها نیز همان کاری که طرف کرده است با او انجام می شود. پس هرکس فردی را عمدا زخمی کند، به اندازه همان زخم قصاص، و زخمی می شود. و باید به همان اندازه و در همان جا و به همان طول و عرض و عمق مجروح شود. و باید دانست شریعتِ کسانی که قبل از ما بوده اند برای ما نیز شریعت است، به شرطی که در شریعت ما چیزی خلاف آن نیامده باشد.
« فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ» پس هرکس در قصاص؛ اعم از قصاصِ کشتن یا زخمی کردن گذشت کند و فرد جنایتکار را ببخشد و قبل از بخشیدن، حق او ثابت گردیده باشد، « فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ» این عفو و بخشش کفاره ای است برای گناهان فردی که مرتکب جنایت شده است ، چون آدمی حق خود را بخشیده است، و خداوند نیز به طریق اولی حق خود را می بخشد. و نیز باعث بخشوده شدن گناهان کسی می شودکه حق خود را بخشیده است. پس همانطور که او جنایتکار را بخشیده است خداوند نیز لغزش و جنایت  های او را می بخشد.
« وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ » و کسانی که به آنچه خدا نازل نموده است حکم نکنند پس ایشان ستمگرانند. ابن عباس در رابطه با تفسیر «کفر» و «ظلم» ای که در این دو آیه به آن پرداخته شده، نیز در رابطه با «فسق» ی که در آیه ی بعدی به آن پرداخته می شود، و می فرماید: مراد از «کفر و ظلم و فسق دراینجا کفر و ظلم و فسق اصغر است». پس اگر کسی حکم به غیر آنچه خدا نازل نموده است را حلال و جایز بداند، ظلم او ظلم اکبر یعنی کفر است. و اگر آن را حلال و جایز نداند، اما آن را انجام بدهد مرتکب گناه کبیره شده است.
آیه ی 47-46:
وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ ؛و از پی  آن  رسولان  ، عيسی  پسر مريم  را فرستاديم  که  تصديق  کننده  توراتی ، بود که  پيش  از او فرستاده  بوديم  و انجيل  را که  تصديق  کننده  تورات  پيش   ازاو بود به  او داديم  که  در .آن  هدايت  و روشنايی  بود و برای  پرهيزگاران   هدايت  و موعظه  ای
وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ و بايد که  اهل  انجيل  بر وفق  آنچه  خدا در آن  کتاب  نازل  کرده  است  داوری کنند  زيرا هر کس  به  آنچه  خدا نازل  کرده  است  داوری  نکند ، از نافرمانان  است.
به دنبال پیرامونی که به تورات حکم می کردند، بنده و پیامبرمان؛ عیسی پسر مریم، روح خدا و  کلمه ای که خدا آن را به سوی مریم فرستاد در آوردیم. خداوند او را مبعوث نمود در حالی که تورات را که پیش از او فرستاده شده بود تصدیق کرد، پس او گواهی داد که  موسی و آنچه از تورات آورده حق است، و دعوت موسی را تایید و برابر شریعت او حکم نمود. و در اکثر امور شرعی با شریعت موسی موافق بود.
و گاهی عیسی علیه السلام در برخی احکام نرم تر و آسان تر می گرفت، همان طور که خداوند متعال از او می گوید که به بنی اسرائیل گفت:« وَلأُحِلَّ لَکُم بَعضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیکُم» و تا پاره ای از چیزهایی را که بر شما حرام شده بود برایتان حلال نمایم.
« وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ» و به عیسی کتاب بزرگ انجیل که کامل کننده تورات بود، دادیم. « فِيهِ هُدًى وَنُورٌ» در انجیل رهنمودی است که به راه راست هدایت می نماید، و نوری است که حق را از باطل روشن می گرداند. « وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ» و تصدیق کننده تورات است که پیش از آن بوده است، و آن را تحکیم می نماید، و بر صحت آن گواهی می دهد، و با آن موافق است.
« وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ» و هدالت و پندی است برای پرهیزگاران ، زیرا پرهیزگاران از هدایت و رهنمود بهره مند می شوند و از مواعظ پند می گیرند و از آنچه که شایسته نیست باز می آیند.
« وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ» و پیروان انجیل باید طبق آنچه در انجیل آمده است حکم کنند. یعنی بر آنان لازم است تا به  کتابشان مقید و پایبند باشند. و برای آنها جایز نیست که از  آن عدول کنند.
« وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» و هرکس طبق آنچه خدا نازل  کرده است حکم نکند پس ایشان فاسق اند.
آیه ی 50-48:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُون ؛ و اين  کتاب  را به  راستی  بر تو نازل  کرديم  ، تصديق  کننده  و حاکم  بر، کتابهايی  است  که  پيش  از آن  بوده  اند  پس  بر وفق  آنچه  خدا نازل  کرده   است در ميانشان  حکم  کن  و از پی  خواهشهاشان  مرو تا آنچه  را از حق  بر تو  نازل  شده  است  واگذاری   برای  هر گروهی  از شما شريعت  و روشی  نهاديم   و  اگر خدا می  خواست  همه  شما را يک  امت  می  ساخت   ولی  خواست  در آنچه   به  شما ارزانی  داشته  است  بيازمايدتان   پس  در خيرات  بر يکديگر پيشی   گيريد  همگی  بازگشتتان  به  خداست  تا از آنچه  در آن  اختلاف  می  کرديد  آگاهتان  سازد.
وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ ؛ ميانشان  بر وفق  آنچه  خدا نازل  کرده  است  حکم  کن  و از خواهشهاشان  پيروی   مکن  و از ايشان  بپرهيز که  مبادا بفريبندت  تا از بعضی  از چيزهايی  که  خدا  بر تو نازل  کرده  است  سر باز زنی   و اگر رويگردان  شدند بدان  که  خدا می   خواهد آنان  را به  پاداش  برخی  گناهانشان  عقوبت  کند ، و هر آينه  بسياری   ازمردم  نافرمانند.
أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ؛ آيا حکم  جاهليت  را می  جويند ? برای  آن  مردمی  که  اهل  يقين  هستند چه   حکمی از حکم  خدا بهتر است  ?
خداوند متعال می فرماید:« وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ» و ما این کتاب را که قرآن است و برترین و بزرگترین کتابهاست، به سوی تو فرستادیم.
« بِالْحَقِّ» آن را به حق نازل کرده ایم و اخبار و  دستورات و نواهی آن مشتمل بر حق است. « مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ» و کتابهایی را که پیش از آن آمده اند، تصدیق می کند، چون قرآن بر صحت کتابهای پیشین گواهی می دهد و اخبارش با  اخبار آنها موافق و برابر، و آیین و قوانین بزرگ آن با شرایع و قوانین کتابهای گذشته موافق است. پس مصدّق کتابهای پیشین است. « وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ» و مطالبی را در بر دارد که کتابهای گذشته در برداشتند، و حتی مطالب الهی و اخلاقی بیشتری را نیز در بردارد. قرآن  کتابی است که از هر حقی که کتابهای گذشته آورده باشند پیروی می نماید؛ به آن دستور داده و آدمی را بر انجام آن تحریک و  تشویق می نماید، و برای رسیدن به آن راههای زیادی را بیان می کند. قرآن کتابی  است که خبر گذشتگان و آیندگان، و حکمت و احکامی که کتابهای پیشین آورده اند در آن وجود دارد.
پس آنچه که قرآن بر صحت آن گواهی دهد راست است و پذیرفته می شود. و آنچه را نپذیرد و تصدیق نکند، مردود می باشد، زیرا حتما دستخوش تحریف و تبدیل شده است، و اگر از جانب خدا بود قرآن با آن مخالفت نمی کرد.
« فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» پس میان آنها طبق شرعی که خدا بر تو نازل کرده است داوری کن. « وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ» و به جای حقی که پیش خود داری، از خواست ها و امیال فاسد آنان که با حق مخالف است پیروی نکن، و چیزی فرومایه و حقیر را به جای چیزی ارزشمند قرار مده. « لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا» برای هر یک از شما امت ها راه و روشی قرار داده ایم. و این شریعت های مختلف که برای ملت های مختلف آمده اند، شریعت هایی هستند که برحسب تفاوت حال و زمان تغییر هستند که برحسب تفاوت حال و زمانی تغییر می کنند، و همه در زمانی که آیین زندگانی مردم بوده اند دادگرانه و منصفانه حکم کرده اند.
اما اصول کلی تمامی شریعت ها که در هر زمان و مکانی برای مردمان حاوی م صلحت و حکمت بوده اند فرق نکرده و در همه شریعت ها وجود داشته اند. « وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» و اگر خدا می خواست همه شما را یک  ملت، و پیرو یک شریعت قرار می داد، به گونه ای که پیشینیان و پسینیانتان با هم اختلافی نداشته باشند.
« وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم» ولی خداوند می خواهد شما را در آنچه که به شما داده است بیازماید، و معلوم سازد که چگونه عمل می کنید. و هرامتی را طبق حکمت خویش مورد آزمایش قرار داده و به هریک چیزی را می دهد که شایسته اوست، تا ملت ها با یکدیگر به رقابت بپردازند، و هر ملتی تلاش کند که از دیگری سبقت بگیرد. بنابراین فرمود:« فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ» پس به سوی خوبیها و نیکی ها بشتابید و آن را کامل بگردانید. نیکی ها هر فرض و مستحبی را اعم از حقوق خدا و حقوق بندگان در بر می گیرد، و انجام دهنده آن جز با دو چیز از دیگران پیشی نمی گیرد:
1- شتافتن برای انجام نیکی و غنیمت شمردن زمان مناسب.
2- تلاش برای اینکه آن را به صورت کامل و آن گونه که بدان دستور داده شده است انجام دهد.
و از این استنباط می شود که باید سعی نمود نماز و دیگر عبادتها را در اول وقت انجام داد. نیز از این آیه بر می آید که بنده نباید فقط به انجام نماز و دیگر عبادات مفروض اکتفا کند، بلکه شایسته است مستحبات را نیز انجام دهد تا عبادتش تکمیل گردد، و پیشی گرفتن حاصل شود. « إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا» بازگشت همه شما امت های گذشته و آینده به سوی خداست، و شما را در روزی که هیچ شکی در آن نیست جمع خواهد کرد.
« فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» پس در رابطه با شرایع و اعمالی که در آن اختلاف داشتید شما را آگاه می سازد و به اهل حق و کارهای شایسته آنان پاداش می دهد، و اهل باطل و کارهای بد آنان را مجازات می نماید.
« وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ» و در میان آنها طبق آنچه خدا نازل نموده است داوری کن. گفته شده است که این آیه، آیه « فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم» را منسوخ کرده است. اما صحیح آن است که این آیه، آیه مذکور را منسوخ نمی کند. و این آیه دلالت می نماید که پیامبر (ص) اختیار دارد بین آنها داوری کند یا داوری نکند، چون منظور آنان از آمدن برای قضاوت به نزد پیامبر تبعیت از حق نیست.
و این دلالت می نماید که هرگاه پیامبر حکمی را صادر نماید طبق آنچه خدا از کتاب و سنت نازل نموده حکم کرده، و حکمش دادگرانه و منصفانه است. چرا که خداوند قبلا فرمود:« وَإِن حَکَمتَ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ» و اگر داوری کردی، میان آنان دادگرانه داوری کن.
در این آیه بر رعایت عدالت تاکیده شده، و اینکه دادگری و عدالت در تمامی احکام خداوند مشهود است، زیرا احکامی که خداوند مشروع نموده است عین  عدل و  انصاف است، و هر آنچه با آن مخالف باشد ظلم و ستم است.
« وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ» و از خواست و آرزوهایی آنان پیروی نکن. باز از پیروی از خواست های آنان نهی کرد تا به شدت از این کار برحذر دارد. البته نهیِ قبلی در مقام حکم و فتواست، و آن گسترده تر می باشد، اما این فقط در مورد داوری است، و در هر دو لازم  است که از خواست های آنان که مخالف حق است پیروی نشود. بنابراین فرمود:« وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ» و مبادا فریب آنها را بخوری و ترا به فتنه مبتلا کنند، و ترا از برخی از آنچه خدا به سوی تو فرستاده است باز دارند. پس پیروی از خواست هایشان به ترک حق که پیروی از آن واجب است، می انجامد.
« فَإِن تَوَلَّوْاْ» و اگر از پیروی کردن از تو، و از تبعیت از حق روی گرداندند، « فَاعْلَمْ» بدان که این عدم تبعیت برای آنها سزا و مجازاتی سخت در بردارد، و همانا خداوند می خواهد « أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ» که آنان را به سبب پاره ای از گناهانشان دچار مصیبت و عذاب نماید، چون گناه، هم سزای دنیوی دارد، و هم سزای اخروی. و از بزرگترین سزاها این است که بنده به فتنه مبتلا گردد، و ترکِ تبعیت از پیامبر برای وی آراسته می شود. و این به سبب فسق و تمرد و سرپیچی اوست. « وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ» و همانا بسیاری از مردم فاسقند. یعنی سرشت آنان چنین است که از اطاعت خدا و پیروی کردن از پیامبرش سرپیچی می کنند. « أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ» آیا با روی گرداندن از تو جویای حکم جاهلیت هستند؟ و حکم جاهلیت هر حکمی است که با آنچه خدا بر پیامبرش نازل نموده است مخالف باشد. پس راه سومی وجود ندارد؛ یا حکم خدا و پیامبر، و یا حکم جاهلیت . پس هرکس از اولی روی بگرداند، به راه دوم که براساس جهل و ستم و گمراهی بنا شده است گرفتار می آید. بنابراین خداوند آن را به جاهلیت نسبت داده است. و اما حکم خدا براساس دانش و آگاهی و  عدالت و دادگری و نور و هدایت بنا شده است.
« وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ» و برای قومی که معتقدند و باور دارند، چه کسی بهتر از خدا حکم می نماید؟ پس اهل یقین تفاوت هر دو حکم را دانسته و با یقین خود ارزش حکم خ دا را دریافته و از نظر عقلی و شرعی به این نتیجه می رسند که باید از آن پیروی کرد. یقین یعنی آگاهی و شناخت کامل که آدمی را به عمل و رفتار وا می دارد.
آیه ی 53-51:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، يهود و نصا را به  دوستی  برمگزينيد، آنان خود دوستان  يکديگرند  هر کس  از شما که  ايشان  را به  دوستی  گزيند در  زمره  آنهاست   و خدا ستمکاران  را هدايت  نمی  کند.
فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ ؛ آنهايی  را که  در دل  مرضی  دارند می  بينی  که  به  صحبتشان  می  شتابند ، می   گويند : می  ترسيم  که  به  ما آسيبی  رسد اما باشد که  خدا فتحی  پديد آرد  يا کاری  کند ، آنگاه  از آنچه  در دل  نهان  داشته  بودند پشيمان  شوند.
وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ؛ آنها که  ايمان  آورده  اند می  گويند : آيا اينان  همان  کسانند که  به  خدا، سوگندهای  سخت  می  خوردند که  با شما خواهند بود ? اعمالشان  باطل  گرديد و  خود در زمره  زيانکاران  در آمدند.
خداوند پس از آنکه حالات یهودیان و نصارا و صفات زشت آنان را بیان کرد،بندگان مومنش را هدایت نمود تا آنها را به دوستی نگیرند، زیرا « بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ» آنان دوستان یکدیگرند و یکدیگر را یاری می کنند و علیه دیگران یکدست و یکپارچه می شوند. پس آنها را به دوستی نگیرید، زیرا دشمنان حقیقی شما بوده و زیان و ضررتان، آنها را خوشحال می کند و برای گمراه کردن شما از هیچ کوششی فرو گذار نمی کنند. پس با آنان دوستی نمی  کند مگر کسی که مانند آنهاست . بنابراین فرمود:« وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» و هرکس از شما، آنان را به دوستی بگیرد، از آنان است. زیرا دوستیِ کامل با آنان باعث می شود تا فرد به دین آنها منتقل شود، و دوستیِ کم با آنان، به دوستیِ زیاد منجر می شود ، تا جایی که کم کم انسان از آنها می گردد.
« إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » همانا خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند. یعنی کسانی که ستم، تبدیل به صفت آنها شده و به آن گراییده و بر آن پافشاری می کنند، هر نشانه و معجزه ای را برای آنها بیاوری از تو پیروی نمی کنند و  تسلیم فرمان تو نمی شوند.
پس از آنکه خداوند از دوستیِ با آنان نهی نمود، خبر داد گروهی از کسانی که ادعای ایمان می کنند آنان را به دوستی می گیرند. پس فرمود:« فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» کسانی که شک و نفاق در دلهایشان بوده و ایمانشان ضعیف است، می گویند: ما بدان خاطر با آنها دوستی می کنیم که مبادا به آنها نیازمند شویم، زیرا « نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ» می ترسیم به بلایی گرفتار شویم. یعنی اگر یهود و نصارا پیروز شوند ما به سبب پیمانی که با آنها بسته ایم از شر آنان در امان خواهیم بود. و این تفکر از گمان بد آنها نسبت به اسلام نشات گرفته بود.
خداوند متعال بدگمانی آنان را رد نمود و فرمود:« فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ» نزدیک است خداوند فتحی را بیاورد که به اسلام قدرت دهد و مسلمانان را بر یهود و نصارا چیره بگرداند. « أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ» یا امر دیگری را از جانب خودش پیش اورد که منافقان از پیروز شدن کفار اعم از یهود و دیگران نا امید شوند. « فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ» پس به خاطر آنچه در وجود خود پنهان کرده اند پشیمان می شوند. آنان از آنچه که دامنشان را گرفته است، و از ضرری که به آنان روی آورده است نادم و پشیمان می شوند.
پس فتحی که خداوند به وسیله آن اسلام و مسلمین را یاری نمود و کفر و کافران را خوار و ذلیل کرد، پیش آمد و منافقان پشیمان شدند، و خدا می داند که چقدر اندوهگین گشتند!
« وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ» و مومنان با ابراز تعجب از حال کسانی که در دلهایشان بیماری است، می گویند:« أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ» آیا اینها کسانی اند که به خدا سوگند خوردند، و سوگند خود را محکم و موکد کردند و گفتند: ما هم مثل شما مومن هستیم  و با شما می باشیم؛ اهل ایمان را یاری می دهیم و با آنان از درِ دوستی و مودّت وارد می شویم؟!
اما آنچه که در دل پنهان کرده بودند آشکار گردید، و رازهای نهان آنان روشن شد و مکر و دسیسه، و گمان بد آنها به اسلام و مسلمین باطل گردید، پس « حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» کارها و اعمالشان در دنیا تباه و ضایع گشت، « فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ» واز زمره زیانکاران گردیدند و به هدف خود نرسیدند و شقاوت و عذاب آنها را در بر گرفت.
آیه ی 54:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، هر که  از شما از دينش  بازگردد چه  باک ، ،زودا که  خدا مردمی  را بياورد که  دوستشان  بدارد و دوستش  بدارند  در  برابر مؤمنان  فروتنند و در برابر کافران  سرکش  ، در راه  خدا جهاد می   کنند واز ملامت  هيچ  ملامتگری  نمی  هراسند  اين  فضل  خداست  که  به  هر کس   که  خواهدارزانی  دارد ، و خداوند بخشاينده  و داناست.
خداوند متعال خبر می دهد که از جهانیان بی نیاز است، و هرکس از دینش برگردد و مرتد شود نمی تواند هیچ ضرری به وی برساند، بلکه به خودش زیان وارد می کند. و خداوند بندگان مخلص و مردانی صادق و راستین دارد که آنها را هدایت نموده، و وعده داده است که آنان را خواهد آورد. آنها از همه مردم کاملتر هستند و از همه قویترند و اخلاقشان از همه نیکوتر است.
بزرگترین صفت و ویژگی آنها این است که « يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» خداوند آنها را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند ، به راستی که دوست داشتن خدا و محبت ورزیدن خداوند نسبت به بنده بزرگترین نعمت و بزرگترین فضیلتی است که خداوند به او بخشیده است. و هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد اسباب را برای او فراهم کرده و هر کار سختی را برای او آسان می کند و او را بر انجام کارهای خوب و نیکو، و ترک کارهای زشت و منکر توفیق می دهد، و دلهای بندگان را شیفته او می گرداند، به گونه ای که همه او را دوست می دارند و با او محبت می ورزند. یکی از لوازم محبت بنده نسبت به پروردگارش این است که در ظاهر و باطن و گفتار و کردار و همه حالاتش از پیامبر (ص) پیروی نماید. همان طور که خداوند فرموده است:« قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ اللّهُ» بگو:« اگر شما خدا را دوست دارید، پس از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.»
یکی از لوازم دوست داشتن بنده از سوی خدا این است که بنده با انجام دادن فرائض و نوافل خودش را به وی خیلی نزدیک نماید، همان طور که پیامبر (ص) در حدیث صحیح از قول خدا فرموده است:« بنده ام با هیچ چیزی به من نزدیکی نمی جوید که برای من محبوبتر باشد از انجام دادن آنچه بر او فرض کرده ام، و بنده ام همواره با انجام نوافل به من نزدیک می شود تا اینکه او را دوست می دارم، و هرگاه او را دوست بدارم کمکش می کننم تا گوش و دست و پایش را بدارم کمکش می کنم تا گوش و دست و پایش را در مسیر خشنودی من بکار ببردو از آنها در مسیر معصیت من بهره نبرد. و اگر چیزی از من بخواهد قطعا به او می دهم، و اگر به من پناه بجوید او را پناه می دهم». و از لوازم محبت خدا، شناخت و کثرت ذکر و یاد اوست. زیرا محبت بدونِ شناخت خدا بسیار ناقص است، بلکه اصلا وجود ندارد، گرچه آدمی ادعای وجود آن را داشته باشد. و هرکس خدا را دوست بدارد او را یاد می کند، و هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد عمل کم او را می پذیرد، و بسیاری از لغزش هایش را می آمرزد.
و از جمله صفاتِ کسانی که خداوند آنها را دوست دارد این است که آنها « أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ» با مومنان فروتن، و در برابر کافران سخت و سرفرازند. پس آنها مومنان را دوست دارند و خیرخواهشان هستند، و با آنان نرم و مهربان ، و  در مورد آنها آسان گیر می باشند، و منکران خدا و کسانی که آیات الهی را به تمسخر می گیرند و پیامبرانش را تکذیب می کنند، سخت و نیرومند هستند. تصمیم و  اراده آنان برای دشمنی با آنها قاطع است و تمام تلاش و توان خود را برای دست یابی به آنچه که سبب پیروز شدن بر کافران می گردد، مبذول می دارند.
خداوند متعال  فرموده است:« وَأَعدُِّوا لَهُم مَّا استَطَعتُم مِنّ قُوَّةِ  وَمِن رِّبَاطِ الخَیلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدّوَّکُم» و برای جنگ با آنها آمادگی حاصل کنید و نیرو جمع نمایید، و اسب ها را پرورش دهید که با آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید. و خداوند متعال فرموده است:« أَشِدَّآءُ عَلَی الکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُم» بر کافران سختگیر و با یکدیگر مهربان هستند.
پس درشت خویی و سختگیری با دشمنان خدا از جمله صفاتی است که بنده را به الله نزدیک می کند و بنده با خداوند در اینکه وی نیز از آنان خشنود است هماهنگ می شود. و درشتی نمودن با کافران نباید مانع از دعوت نمودن آنها به دین اسلام گردد. پس هم باید بر آنان سخت گرفت، و هم به نرمی دعوتشان کرد، و هر دو کار به مصلحت آنان خواهد بود و فایده اش به آنها برخواهد گشت.
« يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ» با مالها و جانها، و با گفتار و کردارشان در راه خدا جهاد می کنند« وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» و از ملامت و سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نمی هراسند، بلکه آنها رضایت و خشنودی پروردگار و ترس از سرزنش الهی را اراده و عزم آنان دلالت می نماید، زیرا کسی که قلبش ضعیف است ، هّمت و اراده اش نیز به هنگام سرزنش سرزنش کنندگان ضعیف خواهد بود و عزم  او به هنگام سرزنش سرزنش کنندگان در هم می شکند، و قوّت و نیرویش سست می گردد. در دلهای چنین کسانی نوعی بندگی برای غیر خدا وجود دارد، و میزان این عبودیت و بندگی به میزان رعایت مردم و ترجیح دادن رضایت و خشنودی آنان بر انجام اوامر خدا بستگی دارد. پس هیچ گاه قلب از بندگی غیر خدا سالم نمی ماند مگر اینکه در راه وی از ملامت هیچ ملامت کننده ای نهراسد.
وقتی خداوند صفت های زیبا و فضیلت های عالی آنان را ستود؛ صفات و فضایلی که مستلزم کارهای نیک دیگری است که در اینجا بخشی از آن به میان نیامده است، خبر داد که این ناشی از آن به میان نیامده است، خبر داد که این ناشی از فضل و احسان خدا برآنهاست، تا دچار خودپسندی نشوند و شکر پروردگارشان را به خاطر نعمتی که بدانان ارزانی کرده است به جای آورند، و از فضل خود بیشتر به آنان ببخشد. و تا دیگران بدانند که فضل خدا پوشش و حجابی ندارد. بنابراین فرمود:« ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» خداوند دارای فضل و بخشش گسترده و احسان فراوان است، و رحمت او هر چیزی را در برگرفته، و فضل و بخشش خود را بر دوستانش می گستراند، اما به دیگران آن اندازه را نمی دهد، چرا که او می داند چه کسی سزاوار فضل و بخشش است، پس به او می بخشد، و خداوند بهتر می داند که اصل و فرع رسالت خود را کجا قرار بدهد.
آیه ی 56-55:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ جز اين  نيست  که  دوست  شما خداست  و رسول  او و مؤمنانی  که  نماز می   خوانند و همچنان  که  در رکوعند انفاق  می  کنند.
وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ؛ و هر که  با خدا و پيامبر او و مؤمنان  دوستی  کند ، بداند که  پيروزمندان   گروه  خداوندند.
پس از آنکه خداوند متعال از دوستی با کفار؛ یهودیان و نصارا و دیگران نهی نمود و سرانجام زیانبار این کار را بیان کرد، خبر داد که باید با چه کسی دوستی کرد. و خداوند فایده و مصلحت آن را بیان داشت و فرمود:« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ» دوست شما فقط خدا و پیغمبرش هستند، پس دوستی خدا بوسیله ایمان و پرهیزگاری به دست می آید. و هرکس که مومن و پرهیزگار باشد دوست خدا خواهد بود، و هر کس دوست خدا باشد دوست پیامبر نیز است، وهرکس که خدا و پیامبرش را به دوستی بگیرد باید کسانی را دوست بدارد که خدا و پیامبر را دوست دارند، و آنها مومنانی هستند که در ظاهر و باطن مومن بوده و با اقامه نماز همراه با شرایط و فرایض و سایر مکملات آن، خالصانه خدا را عبادت کرده، و با مردم نیکی می نمایند، و زکات اموال خود را به مستحقان آن می پردازند.
« وَهُمْ رَاكِعُونَ» و در برابر خدا فروتن هستند. پس حصر در « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ» دلالت می نماید که دوستی  فقط باید با کسانی که ذکر شده اند صورت پذیرد، و باید از دوستی غیرآنان پرهیز شود. سپس فایده این دوستی را بیان نمود و فرمود:« وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» و هرکس خدا و پیامبرش، و مومنان را به دوستی بگیرد، بی گمان «حزب الله» پیروز است. یعنی چنین کسی از گروهی است که به خدا منسوب هستند و خدا را می پرستند و محبت او را در دل دارند، و حزب خدا پیروز است. و آنان کسانی هستند که سرانجام و عاقبتِ نیک دنیا و آخرت از آنها خواهد بود.
همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَلِبُونَ» و لشکریان ما پیروزند. و این مژده بزرگی است برای کسی که دستور خدا را انجام دهد، و از حزب و لشکر خدا گردد. او پیروز خواهد شد و پیروزی از آن اوست، گرچه بنا به حکمتی که خدا می داند، در بعضی وقتها شکست می خورد اما آخر کارش پیروز است، و چه کسی از خدا راستگوتر است.
آیه ی 58-57:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ  ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، اهل  کتاب  را که  دين  شما را به  مسخره  و  بازی  می  گيرند ، و نيز کافران  را به  دوستی  برمگزينيد  و اگر ايمان  آورده ايد از خدا بترسيد.
وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ؛ و چون  بانگ  نماز کنيد آن  را به  مسخره  و بازيچه  گيرند ، زيرا مردمی ، هستند که  نمی  انديشند.
خداوند بندگان مومنش را نهی می کند از این که اهل کتاب یهودیان ونصارا و سایر کفار را به دوستی بگیرند، و با آنها محبت کنند، و آنان را دوست بدارند، و اسرار مومنان را برای آنها فاش کنند، و آنان را در برخی از کارهایشان که به زیان اسلام و مسلمین است یاری دهند. زیرا ایمانی که در وجود مومنان است ایجاب می کند تا دوستی ایشان را ترک نمایند و از درِ دشمنی با آنها درآیند.
نیز پایبندی مومنان به  تقوای الهی که عبارت است از اطاعت از دستورهای خدا و پرهیز از نواهی اش، آنان را به دشمنی با کفار فراخواند. مشرکان و کفار و مخالفان، از دین مسلمین عیب گرفته و آن را به مسخره و بازی می گیرند و بدان توهین می کنند، به ویژه نماز که آشکارترین شعار مسلمین و بزرگترین عبادت آنان است که هرگاه مسلمین برای آن ندا دهند آن را به بازیچه و تمسخر می گیرند، و این به خاطر بی خردی و جهالت فراوان آنهاست. و اگر آنان عقل داشتند در مقابل این ندا سر تسلیم فرود آورده، و به فضیلت هایی که نماز دارد پی می برند.
پس شما ای مومنان! حالت و شدت دشمنی آنها را با خودتان و دینتان دانستید، بنابراین دستِ کم گرفته است و اینکه برایش مهم نیست که آنان اسلام را مورد طعنه و تنقیص قرار داده است؛ همان کسانی که از سوی خدا  وپیامبر به کافر و گمراه از آنان نام برده شده است. و چنین فردی بهره ای از انسانیت و جوانمردی ندارد.
پس چگونه ادعای داشتن بنی اسرائیل دارید؛ دینی که حق است و دیگر دین ها باطل هستند؛ اما به دوستی با کسانی از جاهلان و احمقان که اسلام را به مسخره و بازی گرفته، و دین و اهل دین را با دیده حقارت می نگرند، راضی می شوید؟! در این آیه انسانِ مسلمان بر دشمنیِ با کفار تحریک شده است، و این موضوع کاملا واضح و روشن است.
آیه ی 63-59:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ؛ بگو : ای  اهل  کتاب  ، آيا ما را سرزنش  می  کنيد ? جز اين  است  که  ما  به خدا و آنچه  بر ما نازل  شده  و آنچه  پيش  از اين  نازل  شده  است  ايمان   آورده ايم  و شما بيشترين  نافرمان  هستيد ?
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ ؛ بگو : آيا شما را از کسانی  که  در نزد خدا کيفری  بدتر از اين  دارند خبر، بدهم  : کسانی  که  خدايشان  لعنت  کرده  و بر آنها خشم  گرفته  و بعضی  را  بوزينه و خوک  گردانيده  است  و خود بت  پرستيده  اند ? اينان  را بدترين   جايگاه  است  و از راه  راست  گمگشته  ترند.
وَإِذَا جَآؤُوكُمْ قَالُوَاْ آمَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُواْ بِهِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكْتُمُونَ؛ و چون  نزد شما آمدند ، گفتند که  ايمان  آورديم  ، و حال  آنکه  با کفر  داخل شدند و با کفر خارج  گشتند ، و خدا به  آنچه  پنهان  می  دارند آگاه  تر  است.
وَتَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ می  بينی  بسياری  از ايشان  را که  به  گناه  و تجاوز و حرامخوارگی  می  شتابند  چه  بد کارهايی  می  کردند.
لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ؛ از چه  روی  خدا پرستان  و دانشمندان  ، آنان  را از گفتار بد و حرامخوارگی ، باز نمی  دارند  چه  بد کارهايی  مرتکب  می  شدند.
«قُل» ای پیامبر! بگو « يَا أَهْلَ الْكِتَابِ» به طریق الزام آور به آنان بگو: ای اهل کتاب! دین اسلام دین حق است و عیب جویی شما در آن عیب گرفتن از چیزی است که شایسته ستایش و تمجید می باشد. « هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ» آیا به نظر شما ما جز این عیبی داریم که به خدا و به کتابهای پیشین و پسینِ او، به پیامبران گذشته و متاخرین ایمان آورده ایم؟ و آیا جز این عیبی داریم که معتقدیم هرکس چنین ایمانی نداشته باشد کافر و فاسق است؟!
و آیا خرده گیری شما جز این چیز دیگری است که ما به مسایلی که بر همه مکلفین واجب است ایمان آورده ایم؟! و بدانید که بیشتر شما فاسق هستید. یعنی از اطاعت الهی بیرون رفته و بر ارتکاب گناه جرات کرده اید. پس ای فاسقان! برای شما بهتر است که سکوت کنید. اگر شما  فاسق نبودید و عیب می گرفتید، زشتی کارتان کمتر از آن بود که فاسق باشید و از ما عیب بگیرید.
و از آنجا که آنها از مسلمین عیب جویی می کردند، این امر مقتضی آن بود که آنان بر این باور باشند که مسلمین بر شر و بدی قرار دارند، پس خداوند متعال فرمود:« قُل» آنان را از زشتی آنچه بر آن قرار دارند خبر بده، و بگو:« هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ» آیا شما را خبر دهم که چه صفاتی از نظر سزای خداوند بدتر از آن چیزی است که ما را بدان متهم نموده اید. حال آنکه از صفات در شما موجود می باشد؟ آن صفات، « مَن لَّعَنَهُ اللّهُ» صفات کسی است که خدا نفرینش نموده و او را از رحمت خویش دور کرده است، « وَغَضِبَ عَلَيْهِ» و بر او خشم گرفته و در دنیا و آخرت او را سزا داده است، « وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ» و از آنان میمونها و خوک و طاغوت پرستانی ساخته شده است. شیطان و هر آنچه به جای خدا پرستش شود طاغوت است.
« أُوْلَـئِكَ» افراد مذکوری که این صفات زشت را  دارند، « شَرٌّ مَّكَاناً» نسبت به کسانی که رحمت خدا به آنان نزدیک است، و خداوند از آنان خشنود و راضی می باشد، و در دنیا و آخرت به آنان پاداش می دهد جایگاه بدتری دارند؛ چون آنها دین را برای خدا خالص گردانیده اند. و این « شَرٌّ مَّكَاناً» از باب «استعمال افعل التفضیل» در غیر جایگاه آن است، « وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ» و از راستای راه دورترند. « وَإِذَا جَآؤُوكُمْ قَالُوَاْ آمَنَّا» و هرگاه پیش شما بیایند و از روی نفاق و مکر می گویند: ایمان آورده ایم. « َقَد دَّخَلُواْ بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُواْ بِهِ» حال آنکه آنان با کفر وارد شده و با آن بیرون می روند. پس ورود و خروج آنها با کفر است ، و آنها ادعا می کنند که مومن هستند. آیا حالت کسی بدتر و زشت تر از حالت اینهاست؟!
« وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكْتُمُونَ» و خداوند به آنچه پنهان می کنند آگاه تر است، و آنان را طبق اعمال و کارهای خوب و بدشان مجازات می نماید. سپس خداوند به برشمردن عیب های آنان ادامه داد تا از عیب جویی آنها از بندگان مومنش انتقام بگیرد، پس فرمود:« وَتَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ» و بسیاری از یهودیان را می بینی که « يُسَارِعُونَ فِي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» در انجام گناه و تجاوز از یکدیگر سبقت می گیرند و برای آن تلاش می کنند، « حق خدا» و « حق مردم» را زیرپا می گذارند، « وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ» و در خوردم مال حرام از یکدیگر سبقت می گیرند . سپس خداوند  فقط به این اکتفا نکرد که خبر دهد آنان این کارها را  انجام می دهند، بلکه خبر داد که آنها در انجام این کارها از یکدیگر پیشی می گیرند. و این پلیدی و زشتی آنها دلالت می نماید، و اینکه آنان به گناه و ستمگری خوی گرفته اند. این در حالی است که آنها برای خود جایگاههای بلندی را ادعا می کنند.« لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» و چه زشت است آنچه انجام می دهند! و  این نهایت مذمّت و نکوهش و عیب جویی از آنهاست.
« لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ» چرا علمایی که برای فایده رساندن به مردم گماشته شده اند، و خداوند با ارزانی داشتن دانش و فرزانگی به آنان بر آنها منت نهاده است، ایشان را از گناهانشان باز نمی دارند تا جهالتشان دور گردد و حجت خدا بر آنان اقامه شود؟ زیرا بر علما لازم است که مردم را امر و نهی  کنند، و اموراتِ شرعی را بیان دارند، و آنان را بر انجام کارهای خوب تشویق نمایند، و از کارهای بد برحذر دارند. « لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» چه کار زشتی می کنند!
آیه ی 66-64:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ؛ يهود گفتند که  دست  خدا بسته  است   دستهای  خودشان  بسته  باد  و بدين   سخن  که  گفتند ملعون  گشتند  دستهای  خدا گشاده  است   به  هر سان  که   بخواهد روزی  می  دهد  و آنچه  بر تو از جانب  پروردگارت  نازل  شده  است  ،  به  طغيان و کفر بيشترشان  خواهد افزود  ما تا روز قيامت  ميانشان  دشمنی  و  کينه  افکنده  ايم   هر گاه  که  آتش  جنگ  را افروختند خدا خاموشش  ساخت   و آنان در روی  زمين  به  فساد می  کوشند ، و خدا مفسدان  را دوست  ندارد.
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ؛ اگر اهل  کتاب ايمان  بياورند و پرهيزگاری  کنند ، گناهانشان  را خواهيم ، زدود و آنها را به  بهشتهای  پر نعمت  داخل  خواهيم  کرد.
وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ ؛ و اگر تورات  و انجيل  و آنچه  را که  از جانب  خدا بر آنها نازل  کرده   ايم بر پای  دارند ، از فراز سر و زير پايشان  روزی  بخورند  بعضی  از ايشان   مردمی  ميانه  رو هستند و بسياريشان  بدکردارند.
 خداوند متعال از گفته و عقیده بسیار زشت یهودیان خبر داده و می فرماید:« وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ» و یهودیان گفتند: دست خدا بسته است. یعنی خدا نمی تواند خوبی و نیکی انجام دهد. « غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» این دعا و نفرین علیه آنهاست که از نوع سخنشان است؛ دست هایشان بسته باد، و به سزای آنچه گفتند نفرینشان باد، زیرا آنها خداوند بزرگوار و بخشنده را به بخل و عدم  احسان و نیکوکاری توصیف می کنند، پس آنان را مجازات کرد و این ویژگی را بر آنان منطبق ساخت.
بنابراین آنان بخیل ترین مردم شدندف و از همه کمتر احسان و نیکوکاری کردند، و از همه مردم نسبت به خدا بدگمان تر هستند و از رحمت الهی که هر چیزی را فرا گرفته، و جهان بالا و عالم پایین را در برگرفته  است دورترند. بنابراین فرمود:«  بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء» بلکه هر دو دست او باز است و هرگونه که بخواهد می بخشد، هیچ محدودیتی  برای او نیست، و هیچ مانعی وجود ندارد که او را از آنچه که می خواهد باز دارد. و خداوند متعال بخشش و فضل و احسان دینی و دنیوی را گسترانده، و بندگان را دستور داده  است تا خود را در معرض نسیم روحبخش سخاوت و بخشندگی  او قرار دهند، و به سبب گناهانشان دروازه های احسان وی را به روی خود  نبندند.
پس شبانه روز دست او باز است، و خیر او در همه اوقات فراوان است، هرمشکلی را دور می کند و هر اندوهی را برطرف می نماید، و فقیر را توانگر می کند، و اسیر را آزاد می نماید، و شکسته را پیوند می دهد، و درخواست کننده را اجابت می کند. و به فقیر می بخشد و درماندگان و سوال کنندگان را جواب می دهد. و به  کسی که از وی چیزی را نخواسته است نعمت می بخشد، و به کسی که عافیت و تندرستی را طلب کند، سلامتی و تندرستی می دهد، و هیچ گاه گناهکاری را از خیر و نعمت خود محروم نمی گرداند، بلکه نیکوکار و فاسد در گلزار خیر و برکت او به سر می برند.
و به دوستانش توفیق انجام کارهای شایسته می دهد، سپس آنان را به خاطر انجام کارهای شایسته ستایش می کند واین کارها را بدانان نسبت می دهد ، و این از بخشندگی اوست. و به آنان در دنیا و آخرت پاداشی وصف ناپذیر می بخشد که در ذهن  انسان نمی گنجد و در همه کارهایشان به آنان مهربانی می ورزد، و بسیاری از خوبی ها را نصیب آنان می گرداند، و بسیاری از رنج ها و زشتی ها را از آنان دور می نماید، که آنان به بسیاری از آن پی نمی برند. پس پاک است خدایی که همه نعمت هایی که بندگان از آن برخوردارند از اوست، و برای دور شدن ناگواری ها و سختی ها به او پناه می برند.
پس با برکت است خدایی که هیچ کس نمی تواند نعمت هایش را بشمارد و او را بر آنها ستایش کند و حق مطلب را ادا نماید، بلکه خداوند آن گونه است که خویشتن را ستوده است. و پاک و بلند مرتبه است خدایی که بندگان از بخشش و احسان او یک لحظه هم دور نیستند، بلکه دوام و قوامشان جز با بخشش و احسان او ممکن نمی باشد. و خداوند زشت و خوار بگرداند کسی را که به سبب نادانی اش خود را از پروردگارش بی نیاز می داند و به ا و چیزهایی نسبت می دهد که شایسته شکوه و عظمت او نیست. و اگر با یهودیان و امثال آنها به خاطر برخی از سخنان ناروایشان برخورد نماید، در دنیا هلاک و تباه و بدبخت می شوند. آنها این سخنان را بر زبان می آورند ، ولی پروردگار متعال بردباری می نماید و از آنها چشم پوشی می  کند و آنان را مهلت داده و تباه و هلاک نمی سازد.
« وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا» و آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، بر کفر و سرکشی بسیاری از آنان می افزاید. و این بزرگترین سزا و عقوبت برای بندگانی است که قرآن به گمراهی و کفر و سرکشی آنان بیافزاید، قرآنی که حیات قلب، و سعادت دنیا و آخرت ، و رستگاری هر دو جهان در آن نهفته است، و بزرگترین احسانی است که خداوند بر بندگانش منت نهاده و می بایست به سرعت آن را بپذیرند، و در برابر خدا تسلیم شوند، و شکر خدا را به خاطر آن بجای آورند. اما از بس که بدبخت و سرگردان هستند چنین قرآنی به گمراهی و کفر و سرکشی آنان می افزاید. واقعا به بزرگترین سزا گرفتار آمده اند. و این به سبب اعراض و روی گردانی آنان از قرآن، و رد کردن آن، و مخالفت با آن و طرح شبهات باطل است.
« وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» و در میان آنها تا روز قیامت دشمنی و کینه توزی افکنده ایم. پس آنان با یکدیگر محبت نمی ورزند و یکدیگر را یاری نمی کنند و بر حالتی که بر نفع آنهاست متحد نمی شوند، بلکه همواره در دلهایشان نسبت به یکدیگر متنفرند، و در کارهایشان با یکدیگر دشمنی می ورزند، و تا روز قیامت چنین اند. « كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ» هرگاه آتش جنگ را برافروزند تا با آن علیه اسلام و مسلمین دسیسه کنند و دشمنی خویش را اظهار نمایند، و تمام توان و تلاش خود را در این زمینه مصروف دارند، « أَطْفَأَهَا اللّهُ» خداوند آن را خاموش می کند؛ آنان را خوار و رسوا می گرداند و لشکریانشان را متفرق می نماید و مسلمانان را بر آنان پیروز می گرداند. « وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا» و آنان تلاش می کنند با  ارتکاب گناهان و دعوت کردن مردم به سوی دین باطلشان و جلوگیری از وارد شدن آنان به اسلام، در روی زمین فساد کنند. « وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ» و خداوند فسادکنندگان را دوست ندارد، بلکه به شدت از آنان متنفر است و آنان را به خاطر کارشان مجازات خواهد کرد.
سپس خداوند متعال فرمود:«  وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ» و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزگاری را پیشه کنند، بدیهایشان را از آنان دور می کنیم و آنان را وارد باغ های بهشت می سازیم. این از بخشش و بزرگواری خداوند است، زیرا پس از آنکه زشتی های اهل کتاب و عیب ها و سخنان باطلشان را بیان کرد، آنها را به توبه فرا خواند و فرمود: اگر به خداوند و فرشتگانش و همه کتابها و پیامبرانش ایمان بیاورند و از گناهان بپرهیزند، گناهانشان را هر اندازه که فراوان باشد عفو خواهد کرد، و آنها را وارد باغ های بهشت می نماید که در آن هر چه نفس انسان بخواهد و چشم از آن لذت ببرد وجود دارد.
« وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ» و اگر آنها به دستورات تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان بر آنها نازل شده است عمل می کردند، و آن گونه که خداوند آنان را بر  این کار تشویق و تحریک نموده است آن را در پیش می گرفتند. و از جمله برپاداشتن تورات و انجیل این است که به محمد (ص) و قرآن ایمان بیاورند ، زیرا تورات و انجیل آنان را فرا خواند تا به نبوت محمد (ص) و به قرآن ایمان بیاورند. پس اگر آنها این نعمت بزرگ را که خداوند بر آنها ناز ل نموده، برپا دارند، به خاطر آنها و به خاطر توجه به آنها « لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم» از بالای سرشان و از زیر پاهاشان روزی خواهند خورد. یعنی خدا دروازه روزی خود را به روی آنها می گشاید: آسمان بر آنها می بارد و زمین برای آنان گیاه می رویاند. همانطور که  خداوند متعال فرموده است:« وَلَو أَنَّ القُرَی ءَامَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَیهِم بَرَکَتِ مّنِ السَّماءِ وَالأَرضِ» و اگر اهل آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند برکت های آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم.
« مِّنهُم» از میان اهل کتاب، « أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ» گروهی میانه رو و معتدل هستند و به تورات و انجیل عمل می  کنند، اما عمل کردن آنها به تورات و انجیل با قوت و نشاط نیست، « وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ» و بسیاری از آنان بدترین کارها را انجام می دهند، و به ندرت در میان آنان افرادی یافت می شود که در کار خیر بر یکدیگر سبقت بگیرند.
آیه ی 67:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ؛ ای  پيامبر ، آنچه  را از پروردگارت  بر تو نازل  شده  است  به  مردم  برسان ، اگر چنين  نکنی  امر رسالت  او را ادا نکرده  ای   خدا تو را از مردم  حفظ   می  کند ، که  خدا مردم  کافر را هدايت  نمی  کند.
در اینجا خداوند دستور بسیار مهمی به پیامبرش می دهد و آن رساندن پیامی است که خدا بر او نازل نموده است. و این شامل هر چیزی است که امت از ایشان دریافت کرده باشد، از قبیل عقاید و اعمال و گفته ها و احکام شرعی و مطالب الهی. پس پیامبر (ص) به کاملترین صورت ممکن پیام الهی را تبلیغ کرد و به مردم رساند و آنان را بدان سوی دعوت کرد، و بیم داد و مژده داد و با نرمی و آرامی جاهلانِ بیسواد را علم آموخت تا سرانجام تبدیل به علمای ربانی و خداپرست شدند، و با سخن و عملش و نیز از طریق ِ نامه ها و فرستادن قاصدان پیام خدا را رسانید.
پس هیچ  خوبی و نیکی نیست مگر اینکه امتش را به آن راهنمایی کرده است، و هیچ زشتی و کار بدی نیست مگر اینکه امتش را از آن برحذر داشته است. و برگزیدگان و افراد برتر امت از قبیل اصحاب و ائمه دین و  مردان بزرگ که پس از آنها آمده اند بر تبلیغ و پیام رسانیِ پیامبر خدا گواهی داده اند.
« وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ» و اگر چنین نکنی، و آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است ، نرسانی، « فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» تو از دستور خدا  فرمان نبرده ای، و رسالت الهی را نرسانده ای، « وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» این حمایت و حفاظت خداوند از پیامبرش است. خداوند به او خبر می دهد که ما ترا از گزند مردمان محفوظ می داریم. و اینکه باید بر تعلیم و رساندن رسالت الهی کوشا و حریص باشی، و ترس از مردم تو را از آن باز ندارد، زیرا مخلوقات همه در قبضه خدا هستند و خداوند ضامن حفاظت تو می باشد. پس بر تو فقط رساندن پیام و روشنگر است، و هرکس هدایت شود برای خودش هدایت می شود. و اما کسانی که هدفی جز پیروی از خواست هایشان را ندارند، خداوند آنها را هدایت نخواهد کرد و آنها را به سبب کفرشان به انجام اعمال خیر و نیک توفیق نمی دهد.
آیه ی 68:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ؛ بگو : ای  اهل  کتاب  ، شما هيچ  نيستيد ، تا آنگاه  که  تورات  و انجيل  و، آنچه  را از جانب  پروردگارتان  بر شما نازل  شده  است  برپای  داريد  آنچه   ازجانب  پروردگارت  بر تو نازل  شده  است  بر طغيان  و کفر بيشترينشان   بيفزايد پس  بر اين  مردم  کافر غمگين  مباش.
ای پیامبر! بطلان و گمراهی اهل کتاب را اعلام کن و به آنان بگو:« لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ» شما بر هیچ چیزی از امور دینی نیستید، چون شما نه به قرآن و محمد ایمان آورده اید، و نه پیامبر و کتابتان را تصدیق کرده، و نه برحقی تمسک جسته، و نه براساس و اصلی تکیه  کرده اید. « حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ» مگر اینکه تورات و انجیل را برپای دارید، یعنی با ایمان آوردن به این دو کتاب و پیروی کردن از آنها و تمسک جستن به هر آنچه که آن دو کتاب در بردارد، آنها را برپای دارید.
« وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ» و برپای دارید آنچه را که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است، پروردگاری که شما را پرورش داده و نعمت های خود را بر شما ارزانی داشته است. و بزرگترین نعمت خود را فرو فرستادن کتاب به سوی شما قرار داده است. پس بر شما واجب است تا شکر خدا را به جای آورید، و به احکام خدا پایبند باشید و امانت خدا، و پیمانی را که بسته اید برپای دارید.
« وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» و قطعا آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده بر طغیان و کفر بسیاری از آنان می افزاید، پس بر قوم کافر اندوهگین مباش.
آیه ی 69:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ؛ هر آينه  از ميان  آنان  که  ايمان  آورده  اند و يهود و صابئان  و نصا را هر  که  به  خدا و روز قيامت  ايمان  داشته  باشد و کار شايسته  کند بيمی  بر او  نيست  و محزون  نمی  شود.
خداوند متعال از پیروان کتاب های آسمانی از قبیل پیروان قرآن و پیروان تورات و انجیل خبر می دهد که سعادت و نجاتشان در یک راه است و آن ایمان آوردن به خدا و روز آخرت و انجام عمل صالح می باشد.
پس هرکس از آنها به خدا و روز آخرت ایمان آورده، و عمل شایسته انجام داده است، نجات یافته و از  امور ترسناکی که در آینده پیش روی دارد هراسناک نشده و به خاطر آنچه در گذشته از دست داده است اندوهگین نمی شود.
آیه ی 71-70:
لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ ؛ ما از بنی  اسرائيل  پيمان  گرفتيم  و پيامبرانی  برايشان  فرستاديم   هر  گاه که  پيامبری  چيزی  می  گفت  که  با خواهش  دلشان  موافق  نبود ، گروهی  را  تکذيب  می  کردند و گروهی  را می  کشتند.
وَحَسِبُواْ أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَصَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ؛ و پنداشتند که  عقوبتی  نخواهد بود  پس  کور و کر شدند  آنگاه  خدا  توبه شان ، بپذيرفت   باز بسياری  از آنها کور و کر شدند  هر چه  می  کنند  خدا می بيند.
خداوند متعال می فرماید:« لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ» از بنی اسراییل پیمان موکّد و محکم گرفتیم تا به خدا ایمان بیاورند و واجباتی را که پیش تر در آیه « وَلَقَد أَخَذَ اللَّهُ مِِیثَقَ بَنِی إِسراءِیلَ وَبَعَثنَا مِنهُمُ اثنَی عَشَرَ نَقِیبَاَ...» از آن سخن رفت، انجام دهند. « وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً» و به سوی آنها پیامبرانی را فرستادیم، و یکی پس از دیگری پیش آنها آمدند و آنان را راهنمایی کردند، اما این کار در میان آنها اثر مفیدی برجای نگذاشت و سودی به آنان نبخشید.
« كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ» هر بار پیامبری چیزی از حق بر خلاف دلخواهشان را برای آنان می آورد، او را تکذیب، و با  او مخالفت ورزیده و با او بدترین و زشت ترین برخورد را می کردند. « فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ وَحَسِبُواْ أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ» دسته ای را تکذیب کرده و دسته ای را می کشند. و گمان بردند که گناه و تکذیب آنها عذابی برای آنان در برندارد، و به باطل خود ادامه دادند. « فَعَمُواْ وَصَمُّواْ» پس، از دیدن حق کور و از شنیدن آن کر شدند. « ثُمَّ» سپس خداوند احوالشان را اصلاح نمود، « تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ» و وقتی که توبه کردند و به سوی او بازگشتند توبه آنها را پذیرفت.
«ثُمَّ» سپس بر این راه باقی نماندند تا اینکه بیشتر آنها به حالت زشت اولیه برگشتند، و « عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ» بسیاری از آنان کور و کر شدند، و تعداد اندکی از آنها بر توبه و ایمانشان باقی ماندند. « وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» و خداوند به آنچه می کنند بیناست، پس هرکس را طبق عملش مجازات می نماید؛ اگر عملش خوب باشد به او پاداش نیک می دهد، و اگر عملش بد باشد او را سزا می دهد.
آیه ی 75-72:
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ؛ به  تحقيق  آنان  که  گفتند که  خدا همان  مسيح  پسر مريم  است  ، کافر شدند، مسيح  گفت  : ای  بنی  اسرائيل  ، الله  پروردگار من  و پروردگار خود را  بپرستيد زيرا هر کس  که  برای  خداوند شريکی  قرار دهد خدا بهشت  را بر او  حرام  کند ، و جايگاه  او آتش  است  و ستمکاران  را ياوری  نيست.
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ آنان  که  گفتند : الله  سومين  سه  خداست  ، کافر شدند  در حالی  که  هيچ   خدايی  جز الله  نيست   اگر از آنچه  می  گويند باز نايستند به  کافران   عذابی  دردآور خواهد رسيد.
أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ آيا به  درگاه  خدا توبه  نمی  کنند و از او آمرزش  نمی  خواهند ? خدا  آمرزنده  و مهربان  است.
مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ مسيح  پسر مريم  جز پيامبری  نبود ، که  پيامبرانی  پيش  از او بوده  اند ،، ومادرش  زنی  راستگوی  بود که  هر دو غذا می  خوردند  بنگر که  چگونه  آيات  رابرايشان  بيان  می  کنيم   سپس  بنگر که  چگونه  از حق  روی  می  گردانند.
خداوند متعال از کفر نصارا خبر می دهد که گفتند:« إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ» همانا خدا، مسیح پسر مریم است. این اعتقاد فقط به خاطر شبهه ای بودکه او بدون پدر و مادر و برخلاف آفرینش معمولی پدید آمده است. حال آنکه او علیه الصلاة و السلام آنها را در این ادعا تکذیب کرد و به  آنان گفت: « يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ» ای بنی اسراییل! خدا را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست. پس او بندگی کامل خود را ثابت نمود، و برای پروردگارش ربوبیت فراگیری که همه آفریدگان را در بر می گیرد، ثابت کرد و گفت:« إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ» هرکس یکی از مخلوقات عیسی یا کسی دیگر را با خدا شریک بگیرد. « فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ» به درستی که خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش جهنم است.
و این بدان خاطر است که او آفریده را با آفریننده برابر قرار داده، و عبادت خالصانه اش را که خداوند به خود اختصاص داده، برای کسی دیگر که شایسته عبادت نیست ، انجام داده است. بنابراین مستحق آن است که برای همیشه در جهنم بماند.
« وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ» و ستمکاران یاوری ندارند که آنها را از عذاب خدا نجات دهد، و یا بخشی از عذابی که بر آنان فرود آمده است دور نماید.
« لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ» بی گمان کسانی که گفتند:« خدا سومین شخص از سه شخص است، و آنان گمان می بردند که خداوند سومینِ سه تاست: خدا، عیسی و مریم. خداوند از این اتهام پاک و مبّرا است . و این بزرگترین دلیل بر کمبود عقل نصارا است، چرا که این گفتار و عقیده زشت را پذیرفته اند!!
چگونه آفریننده و آفریده بر آنها متشبه شده است؟!  و چگونه پروردگار جهانیان از آنان پنهان شده است؟! خداوند متعال در رد آنها و امثالشان می فرماید:« وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ» و هیچ معبود به حقی جز خدای یگانه وجود ندارد، او به تمام صفات کمال متصف است و از هر نقص و عیبی پاک است و در آفرینش و تدبیر یگانه است. مردم از هیچ نعمتی برخوردار نیستند مگر اینکه از جانب اوست، پس چگونه با او خدایی دیگر شریک گرفته می شود؟!
خداوند از آنچه ستمکاران می گویند به مراتب بلندتر است. سپس خداوند آنها را تهدید کرد و فرمود:« وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ » و اگر از آنچه می گویند باز نیایند به کافرانِ آنان عذابی دردناک خواهد رسید. سپس خداوند آنها را به توبه کردن از آنچه از آنها سرزده فراخواند و بیان نمود که او توبه را از بندگانش می پذیرد.
« أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللّهِ» آیا به سوی آنچه خدا دوست دارد و می پسندد از قبیل اقرار به توحید واعتراف به یگانگی خدا، و به اینکه عیسی بنده خدا و پیامبر  او است، بر نمی گردند؟ « وَيَسْتَغْفِرُونَهُ» و از آنچه از آنها سرزده آمرزش نمی طلبند؟ « وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» و خداوند آمرزنده و مهربان است. و همه گناهان کسانی را که توبه می کنند، می بخشد هرچند که آن گناهان به  اوج آسمان هم برسند، و خداوند با پذیرفتن توبه آنان و تبدیل کردن بدیهایشان به نیکی بر آنها رحم می نماید. خداوند در نهایت مهربانی و نرمی آنها را به سوی  توبه فراخوانده و می فرماید:« أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللّهِ»آیا به سوی خدا باز نمی گردند؟!
سپس حقیقت مسیح و مادرش را که حق آشکار بود بیان کرد و فرمود:« مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ» بلندترین مرتبه ای که عیسی در آن قرار دارد این است که او بنده و پیامبر خداست؛ هیچ اختیاری ندارد، و نمی تواند از جانب خود قانون گذاری کند مگر آنچه را که خدا همراه با او فرستاده است. و عیسی از نوع پیامبران پیشین است، و برترین خاصی بر آنها ندارد که او را از دایره انسان بودن فراتر ببرد و به مقام ربوبیت و خدایی برساند. « وَأُمُّهُ» و مادرش مریم « صِدِّيقَةٌ» زنی بسیار راستگو بود. تنهتا چیزی که در رابطه با او می توان گفت این است که او از راستگویان و صدیقین بود، که بعد از پیامبران از همه مردم بالاتر، و رتبه و مقام رفیع تری دارند. و صدیق بودن یعنی داشتن علم مفید و مثمرِ یقین و عمل صالح. و این بیانگر آن است که مریم پیامبر نبوده است، بلکه صدیق و راستکار بوده است، و همین برتری و شرافت برای او کافی است، و در میان زنان دیگر نیز ، پیامبری مبعوث نشده است ، چون خداوند نبوت را در میان کاملترین نوع انسانها که همان مردان هستند قرار داده است ، همان طور که خداوند متعال می فرماید:« وَمَآ أَرسَلَنَا مِن قَبلِکَ إِلَّا رِجَالَاَ نُّوحِیِ إِلَیهِم» و پیش از تو جز مردانی که به آنان وحی نمودیم، نفرستاده ایم. بنابراین عیسی علیه السلام از نوع پیامبران پیشین است و مادرش نیز راستکار و صدیقه است.
پس به خاطر چه چیزی نصارا آنها را همراه با خدا، به خدایی گرفته اید؟
« كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ» آنها غذا می خوردند. این دلیل روشنی است بر این که آنها دو بنده نیازمند بودند، و همان طور که انسانها به خوراک و آشامیدنی نیاز دارند آنها نیز به آن نیازمند بودند، پس اگر آنها خدا بودند از خوراک و نوشیدنی بی نیاز می شدند و به چیزی احتیاج نمی داشتند، زیرا خدا بی نیاز و ستوده است.
خداوند برای اثبات این حقیقت دلیل ارائه کرد و فرمود:« انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ » بنگر که چگونه آیاتی را که حق را روشن می نمایند و یقین می آورند برایشان بیان می کنیم. اما فایده ای ندارد، بلکه آنان همواره بر دروغ و تهمت خود قرار دارند. و این ناشی از ستم و کینه توزی آنهاست.
آیه ی 76:
قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ بگو : آيا جز الله  خدای  ديگری  را که  برای  شما مالک  هيچ  سود و زيانی   نيست  می  پرستيد و حال  آنکه  الله  شنوا و داناست  ?
«قُل» ای پیامبر! به آنها بگو:« أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ» آیا جز خدا، مخلوقات نیازمند و محتاج را می پرستید؟ « مَا لاَ يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا» که مالک هیچ زیان و سودی برای شما نیستند، و کسی را رها می کنید که زیان، سود، بخشیدن و محروم کردن  فقط در دست اوست؟ « وَاللّهُ هُوَ السَّمِيعُ » و خداوند علی رغم اختلاف زبان ها و تنوع نیازمندیها صداها را می شنود.
« العَلیِمُ» و به درون و بیرون و پنهان و آشکار و امور گذشته و آینده آگاه است.پس خداوندِ کاملی که از این صفات برخوردار می باشد سزاوار است تا همه عبادت ها تنها برای او انجام گردید و دین برای او خالص گردانده شود.
آیه ی 81-77:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ بگو : ای  اهل  کتاب  ، به  ناحق  در دين  خويش  غلو مکنيد ، و از خواهشهای   آن ، مردمی  که  از پيش  گمراه  شده  بودند و بسياری  را گمراه  کردند و خود از  راه  راست  منحرف  شدند پيروی  مکنيد.
لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ؛ از بنی  اسرائيل  آنان  که  کافر شدند به  زبان  داود و عيسی  بن  مريم  لعنت   شدند ، و اين  لعنت  پاداش  عصيان  و تجاوزشان  بود.
كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ؛ از کار زشتی  که  می  کردند باز نمی  ايستادند و هر آينه  بدکاری  می  کردند.
تَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ؛ بسياری  از ايشان  را می  بينی  که  با کافران  دوستی  می  ورزند  نفسهايشان  بدکاری  را فرا رويشان  داشته  است   خشم  خدا بر آنهاست  و در عذاب   جاودانه اند.
وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَـكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ؛ اگر به  خدا و پيامبر و آنچه  بر او نازل  شده  ايمان  آورده  بودند کافران ، رابه  دوستی  نمی  گرفتند ، ولی  بيشترشان  فاسقانند.
خداوند متعال به پیامبرش (ص) می فرماید:« قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ» بگو: ای اهل کتاب! در دینتان از حق فراتر نروید و به باطل نگرایید، مانند سخنانی که در مورد مسیح گفتند که حکایت آن سخن گذشت. و مانند مبالغه و زیاده روی آنها در مورد برخی مشایخ، به پیروی کردن از « أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ» خواست و امیال قومی که پیش از این گمراه شدند.
« وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا» و با دعوت مردم به سوی دین خود، بسیاری از آنان را گمراه کردند، « وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ » و خود نیز از راه راست منحرف شدند. پس هم خودشان گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند. ایشان پیشوایان گمراهی هستند که خداوند، مردمان را از پیروی کردن از خواست های فرومایه و نظرهای گمراه کننده آنان برحذر داشته است.
سپس خداوند فرمود:« لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ» کافران بنی اسراییل از رحمت خدا طرد و دور شدند، « عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ» به سبب شهادت دادن داود و عیسی پسر مریم و  اقرار نمودن آنان بر اینکه حجت بر بنی اسراییل اقامه گشته است. اما آنها با آن حجت  مخالفت ورزیدند. « ذَلِکَ» آن کفر و نفرین، « بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» به سبب سرکشی و نافرمانی آنها از خدا، و ستمشان نسبت به بندگان خدا بود. پس کفر ورزیدند و از رحمت خدا دور شدند، زیرا ارتکاب گناهان و در پیش گرفتن راه ستمگری، مجازات های شدیدی در بردارد.
و از جمله گناهانی که آنان را به عذاب گرفتار کرد این است که « كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ» آنان منکر را  انجام می دادند و یکدیگر را از آن منع نمی کردند. بنابراین فردی که  مستقیما گناه را انجام می داد با کسی که گناه را انجام نداده بود و می توانست از آن نهی کند اما نهی نمی کرد، شریک می شود.
و این بیانگر آن است که آنان دستورات خدا را دستِ کم میگیرند و معصیت و نافرمانی او را سبک می انگارند. و چنانچه بادیده تعظیم و بزرگداشت به پروردگارشان نگاه می کردند، به هنگامی که حریم الهی زیرپا نهاده می شد، به  هنگامی که حریم الهی زیرپا نهاده می شد، خشمگین شده و غیرت آنان به جوش می آمد. و دلیل اینکه سکوت در برابر منکر در صورتی که آدمی قدرت نهی از آن را داشته باشد عقوبت و مجازات خدا را در پی دارد این است که مفاسد بسیار زیادی از این امر نشات می گیرد که به آنها اشاره می کنیم:
1- سکوت، گناه محسوب می شود، هرچند که سکوت کننده خود مرتکب گناهی نشده باشد. همچنانکه باید از گناه دوری جست باید گناهکاران را نیز نصیحت نمود و از ارتکاب گناه بازداشت. 2- همچنانکه قبلا نیز اشاره شد، سکوت در برابر گناهف به منزله سبک نمودن آن است.
3- سکوتِ آحاد جامعه سبب می شود که اهل معصیت و بزهکاران بر ارتکاب  گناهان و نابهنجاریها جرات و جسارت پیدا کنند. و چنانچه از این اعمال نهی نشود فتنه و فساد ازدیاد یافته و مصایب د ینی و دنیوی فراوانی ببار می آید، و افراد گناهکار شکوه و عظمت پیدا کرده و بیشتر از گذشته خود را نشان می دهند، و به گناه و عصیان مبادرت می ورزند. و اهل خیر نیز از مقابله با آنان باز مانده و نمی توانند جلوی  انحرافات آنان را بگیرند، و روز به روز بر ضعف و ناتوانی آنان افزوده می شود.
4- چنانچه انسان ها در مقابل تبهکاران سکوت کنند، به تدریج چراغ علم و اندیشه به خاموشی گراییده و جهالت و نادانی مستولی می شود، چرا که گناه و معصیب اگر تکرار شود، و بسیاری از مردم به آن بگرایند، و اهل علم و دین به  مقابله با آن نپردازند، گمان می رود که گناه محسوب نمی شود، و چه بسا جاهل تصور کند که این گناه عبادتی نیکو است. و چه مفسده ای بزرگتر از آن است که آدمی حرام را  حلال بداند؟! و چه فسادی خطرناکتر از آن است که انسان، باطل را حق بداند؟!
5- سکوت در برابر گناه، بسیاری اوقات موجب می شود که گناه در نظر گناهکاران آراسته گردد و دیگران نیز به  آنان اقتدا نمایند، چرا که آدمی دوست دارد به هم نوعان خود تاسی  کند. البته سکوت در برابر گناه، مفاسد بسیار زیاد دیگری را در بردارد که به همین مقدار اکتفا می شود.
پس چون سکوت این پیامدها را در پی دارد، خداوند به صراحت اعلام نمودکه کافرانِ بنی اسرائیل به سبب گناهانی که مرتکب شدند مورد لعن و نفرین پروردگار قرار گرفتند، به ویژه به سبب گناهِ بزرگ « سکوت در مقابل ارتکاب گناه.»
« لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ» چه عمل بدی را انجام دادند! « تَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ » بسیاری از آنان را می یابی که کافران را به دوستی می گیرند، و محبت آنان را در دل دارند، و به یاری و نصرت آنان می شتابند؛ و ولایت و رهبری آنان را می پذیرند. « لَبِئْس  مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ» این کالای بی رواج و این معامله خسارت دیده، بد چیزی است که از پیش فرستادند، چرا که خشم و غضب خدا را در پی دارد، و موجب می شود برای همیشه در آتشِ جهنم باقی بمانند.
آنان خودشان بر خویشتن ستم کردند، و این مهمانی نامبارک و شوم را برای خود تدارک دیدند، و خویشتن را از نعمت پایدار و همیشگی محروم نمودند. « وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء» و اگر به خدا و پیامبر و آنچه بر او نازل شده است ایمان می آوردند، آنان را به دوستی نمی گرفتند، زیرا ایمان به خدا و پیامبر و به آنچه بر او نازل شده است بر بنده واجب می گرداند تا پروردگار و دوستا پروردگارش را دوست بدارد، و با کسی که به خدا کفر ورزیده و با وی دشمنی کررده و در ارتکاب گناه و نافرمانیِ خدا شتاب می کند، دشمنی ورزد. پس شرط ولایت خدا و ایمانِ به او، آن است که دشمنان خدا به دوستی گرفته نشوند. و اینها فاقد این شرط بودند، پس مشروط نیز منتفی است. « وَلَـكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُون» اما بسیاری از آنان فاسق هستند، یعنی از اطاعت پروردگار و ایمان به خدا و پیامبر بیرون رفته اند. و از جمله فاسق آنها این است که با دشمنان خدا دوستی می کنند.
آیه ی 86-82:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ؛ دشمن  ترين  مردم  نسبت  به  کسانی  که  ايمان  آورده  اند يهود و مشرکان  را  می يابی  ، و مهربان  ترين  کسان  نسبت  به  آنان  که  ايمان  آورده  اند کسانی  را  می يابی  که  می  گويند : ما نصرانی  هستيم   زيرا بعضی  از ايشان  کشيشان  و  راهبان  هستند و آنها سروری  نمی  جويند.
وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ؛ چون  آنچه  را که  بر پيامبر نازل  کرده  ايم  بشنوند ، و حقيقت  را دريابند، ،چشمانشان  پر از اشک  می  شود  می  گويند : ای  پروردگار ما ، ايمان   آورديم ، ما را نيز در زمره  شهادت  دهندگان  بنويس.
وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا جَاءنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ؛ چرا به  خدا و اين  آيين  حق  که  بر ما نازل  شده  است  ايمان  نياوريم  و طمع   نورزيم  در اينکه  پروردگار ما ما را در شمار صالحان  آورد ?
فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ؛ به  پاداش  اين  سخن  که  گفتند ، خدا آنان  را به  بهشتهايی  که  در آن  نهرها، روان  است  پاداش  داد  در آن  جاودانند و اين  است  پاداش  نيکوکاران.
وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ؛ و آنان  که  انکار ورزيدند و آيات  ما را تکذيب  کردند اهل  جهنمند.
خداوند متعال در بیان نزدیکترین گروه به مسلمین و نزدیکترین آنها در دوستی و محبت با مومنان، و دورترین آنها می فرماید:« َتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ» مسلما سرسخت ترین دشمن مومنان را یهودیان و مشرکان خواهی یافت. پس این دو گروه به طور مطلق بزرگترین دشمنان اسلام و مسلمین  اند، و بیش از همه مردم برای ضرر رساندن به مسلمانان تلاش می کنند. و این به خاطر شدّت تنفر و دشمنی آنها نسبت به مسلمانان و حسد و کینه و کفر آنها است.
« وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى» و مسلما مهربان ترین افراد را نسبت به مومنان کسانی خواهی یافت که گفتند: « ما نصارا هستیم» . خداوند برای این امر چند سبب را بیان کرده است:
1- « مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا» در میان آنها دانشمندانی است که از دنیا بریده اند. و دیرنشینانی وجود دارند که در صومعه ها مشغول عبادت هستند. و علم همراه با زهد و عبادت، دل را مهربان و نرم می کَند و خشونت و سختی را از آن دور می نماید. بنابراین سرسختی و خشونتی که در یهودیان و مشرکان وجود دارد در آنان یافت نمی شود.
2- « وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ» و آنان تکبر نمی ورزند. یعنی در آنها تکبر و سرکشی در برابر حق وجود ندارد، و این باعث می شود که آنها به مسلمانان نزدیکتر شوند، و بیشتر با آنها دوستی کنند. زیرا فرد فروتن از فردِ خودخواه و متکبر به خیر و خوبی نزدیکتر است.
3-« وِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ» هرگاه آنچه را که  بر پیامبر (ص) نازل می شود، بشنوند، در دلهایشان تاثیر می گذارد، و در مقابل آن فروتنی می کنند، و به خاطر حقّی که شنیده و به آن یقین کرده اند چشمهایشان پر از اشک می گردد. بنابراین ایمان آورده و به آن اعتراف نموده و می گویند:« رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ » پروردگارا! ایمان آورده ایم، پس ما را در زمره گواهان یعنی امّت محمد (ص) قرار بده، چرا که آنها بر یگانگی خدا گواهی داده، و بر رسالت پیامبران و صحت آنچه که آورده اند شهادت می دهند، و بر  امت های پیشین گواهی می دهند که برخی را تصدیق و گروهی را تکذیب نمودند. و آنان عادل و دادگرند، و شهادت آنها پذیرفته می شود، همانطور که خداوند متعال فرموده است:« وَکَذَلِکَ جَعَلنَکُم أُمَّةِ وَسَطاً لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُم شَهِیداً» و این چنین شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد.
پس انگار آنان به خاطر ایمان آوردن و شتافتن به سوی ایمان سرزنش شده  اند. بنابراین گفتند: چه چیزی ما را از ایمان آوردن به خدا باز می دارد، حال آنکه از جانب پروردگارمان حق پیش ما آمده  است، حقی که هیچ شک و تردیدی را نمی پذیرد. و ما با ایمان آوردن و پیروی کردنمان از حق امید آن را داریم که خداوند ما را همراه با قوم شایسته و  صالح وارد بهشت نماید. پس چه مانعی ما را از این کار باز می دارد؟ آیا این موجب شتافتن به سوی ایمان و تسلیم شدن در مقابل آن نیست؟!
خداوند متعال می فرماید:« فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُواْ» به سبب ایمانی که آوردند و اعترافی که به حق  کردند، « جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ» خداوند باغهایی را  به عنوان پاداش به آنان داد که از زیر درختان آن رودها روان است و آنان برای همیشه در آن می مانند و این پاداش نیکوکاران است.
این آیات در مورد نصارایی نازل شده است که به حضرت محمد(ص) ایمان آوردند، مانند نجاشی و نصارای دیگری که ایمان آوردند. و هنوز در میان نصارا کسانی یافت می شوند که دین اسلام را انتخاب می  کنند و باطل بودن دینی که بر آن بوده اند برایشان روشن است، و آنها از یهودیان و مشرکین به دین اسلام نزدیکترند.
وقتی که پاداش نیکوکاران را بیان کرد، سزا و عذاب بدکاران را نیز ذکر نمود و فرمود:« وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» و کسانی که کفر ورزیدند، و آیات ما را تکذیب کردند ،  ایشان اهل دوزخند. چون آنها به خدا کفر ورزیده و آیات او را که مبین حق است تکذیب کرده  اند.
آیه ی 88-87:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، چيزهای  پاکيزه  ای  را که  خدا بر شما حلال   کرده  است  حرام  مکنيد و از حد در مگذريد که  خدا تجاوز کنندگان  از حد را  دوست  ندارد.
وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِيَ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ؛ از چيزهای  حلال  و پاکيزه  ای  که  خدا به  شما روزی  داده  است  بخوريد و از  خدايی  که  به  او ايمان  آورده  ايد بترسيد.
خداوند متعال می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ» ای کسانی که ایمان آورده اید! خوردنیها و آشامیدنیها پاکیزه ای که خدا برایتان حلال نموده است، حرام نکنید، زیرا اینها نعمت هایی هستند که خداوند به شما ارزانی داشته است، پس خدا را ستایش کنید که آن نعمت ها را برایتان حلال نموده و شکر او را به جای آورید، و نعمت  او را با ناسپاسی و تحریم نمودن آن برنگردانید. که آنگاه هم بر خدا دروغ بسته و هم کافران نعمت کرده ، و روزی حلال و پاکیزه را حرام و ناپاک دانسته اید، و این یک نوع تجاوزگری است.  وخداوند از تجاوزگری نهی کرده و می فرماید:« وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» و تجاوز نکنید، که خداوند متجاوزان را دوست ندارد، بلکه از آنان متنّفر است و آنها را به خاطر تجاوزشان مجازات خواهد کرد.
سپس خداوند به ضد آنچه که مشرکان بر آن قرار دارند همانهایی که آنچه خدا حلال نموده است تحریم  می کنند دستور داد و فرمود:« وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّبًا» و از روزی و رزق حلالی بخورید که خدا برایتان  فراهم نموده، و اسباب به دست آوردن آن را برایتان آسان نموده است، رزق حلالی که از راه دزدی و غصب و دیگر راههای نامشروع بدست نیامده باشد. و نیز باید پاکیزه باشد ،و آن رزقی است که آلودگی در آن نیست، پس با این قید، حیوانات نجس از قبیل درندگان، و پلیدیها خارج می شوند. « وَاتَّقُواْ اللّهَ» و در اطاعت از دستورات خدا و پرهیز از آنچه او نهی  کرده است ، از خدا بترسد. « الَّذِيَ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ» خداوندی که شما به او  ایمان دارید، زیرا ایمان داشتن به خدا ترس از خدا و رعایت حقوق الهی را بر شما واجب می گرداند. زیرا ایمان جز با پرهیزگاری و رعایت حق خدا تکمیل نمی گردد.
آیه کریمه دلالت می نماید که هرکس حلالی را از قبیل خوراک یا نوشیدنی و کنیز و امثال آن بر خود حرام کند، با حرام کردن او  حرام نمی شود. اما اگر او آن کار را کرد بر او کفاره قسم لازم می آید همانطور که خداوند متعال فرموده است:« یَآَیُّهَا النَّبِیُ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ» ای پیامبر! چرا چیزی را حرام می کنی که خدا برایت حلال کرده است؟ اما در حرام کردن زن، کفاره ظهار لازم می آید. و از این آیه استنباط می شود که برای انسان شایسته نیست از پاکی ها پرهیز کند و آن را بر خود حرام بگرداند،بلکه از آن استفاده نماید، و برای عبادت پروردگارش از آن کمک بگیرد.
آیه ی 89:
لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ خداوند شما را به  سبب  سوگندهای  لغوتان  بازخواست  نخواهد کرد  ولی  به   سبب ، شکستن  سوگندهايی  که  به  قصد می  خوريد ، بازخواست  می  کند و کفاره  آن   اطعام  ده  مسکين  است  از غذای  متوسطی  که  به  خانواده  خويش  می  خورانيد يا  پوشيدن  آنها يا آزاد کردن  يک  بنده  ، و هر که  نيابد سه  روز روزه  داشتن   اين  کفاره  قسم  است  ، هر گاه  که  قسم  خورديد  به  قسمهای  خود وفا کنيد  خدا آيات  خود را برای  شما اينچنين  بيان  می  کند ، باشد که  سپاسگزار باشيد.
خداوند شما را به سبب سوگندهایی که به صورت لهو و بیهوده از زبانتان بیرون می آید، محاسبه نمی کنند. و آن سوگندهایی است که بدون قصد و نیّت بر زبان جاری می شود، و یا  اینکه شخصی سوگند می خورد و گمان می برد که او راست می گوید اما خلاف آنچه او گفته است ثابت می شود:« وَلَکِن یُوَاخِذُکُم بِمَا عَقَّتُدتُّمُ الأَیمَنَ» ولی شما را به سبب سوگندهایی که از روی قصد و با اراده قلبی می خورید مواخذه می  کند. همانطور که در آیه ای دیگر فرموده است:« وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا کَسَبَت قُلُوبُکُم» ولی شما را به سبب آنچه دلهایتان انجام داده است مواخذه می کند. « فَكَفَّارَتُهُ» پس  کفاره سوگندهایی که از روی قصد و اراده می خورید، « إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ» این است که به ده مستمند غذا بدهید، و این غذا « مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ» باید از غذای معمولی و متوسطی باشد که شما به خانواده هایتان می دهید، یا به ده مستمند لباس بپوشانید. و پوشاک، لباسی است که برای اقامه نماز کفایت می کند. « أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ» یا برده ای مومن آزاد کنید، همانطور که در جاهای دیگر با این قید« مومن» ذکر شده است. پس هرگاه یکی از این سه کار را انجام داد، کفاره سوگندش را داده است.« فَمَن لَّمْ يَجِدْ» و هرکس چیزی از این سه کار را نیافت، « فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ» باید سه روز روزه بگیرد. « ذَلِکَ» این امور مذکور، « كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ» کفاره سوگندهایتان است، آنگاه که سوگند خوردید. این اعمال، سوگند را می پوشاند و آن را از بین می برد. و از گناهکار شدن شما جلوگیری می نماید. « وَاحْفَظُواْ أَيْمَانَكُمْ» و سوگندهایتان را پاس دارید، طوری که سوگندِ دروغ یاد نکنید و از زیاد سوگند خوردن خودداری نمایید، و وقتی سوگند خوردید از شکستن آن  خودداری کنید، مگر اینکه شکستن سوگند بهتر باشد، پس حفاظت کامل از سوگند این است که کار خیر انجام بگیرد، و نباید سوگند او مانع انجام آن کار خیر بگردد.
« كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ» این گونه  خداوند آیات خود را برای شما بیان می نماید، و آیاتی که حلال را از حرام مشخص می نماید و احکام را توضیح می دهند، « لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» تا سپاس خدا را به جای آورید، خدایی که به شما چیزهایی آموخت که نمی دانستید. پس بنده به خاطر آنچه که خداوند از شناخت احکام شرع و توضیح آن به وی ارزانی نموده است، باید شکرش را به جای آورد.
آیه ی 91-90:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، شراب  و قمار و بتها و گروبندی  با، تيرهاپليدی  و کار شيطان  است  ، از آن  اجتناب  کنيد تا رستگار شويد.
إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ ؛ شيطان  می  خواهد با شراب  و قمار ميان  شما کينه  و دشمنی  افکند و شما را  از ياد خدا و نماز بازدارد ، آيا بس  می  کنيد ?
خداوند این اعمال زشت را نکوهش می کند، و خبر می دهد که از عمل شیطان، و پلید می باشند. « فَاجْتَنِبُوهُ» آن را ترک کنید، « لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» شاید رستگار شوید، زیرا رستگاری کامل نمی شود مگر با ترک آنچه خدا حرام کرده است، به ویژه ترک این زشتیهای مذکور، که عبارتند از «خمر»، و آن به هرچیزی گفته می شود که عقل را با مستی و بی هوشی بپوشاند. و «میسر»، عبارت است از رقابتی که در آن دو طرف عوضی گذاشته اند، مانند شرط بندی و غیره. و « انصاب» بتها و همتایانی هستند که به جز خدا پرستش می شوند. و « ازلام» تیرهایی است که با آن قرعه کشی می  کردند، و فال می گرفتند . پس خداوند از این چهارچیز نهی  کرده است و از مفاسد آن خبر داده  است؛  مفاسدی که آدمی را به ترک آن خبر داده این چهار چیز نهی کرده و از مفاسد آن خبر داده است؛ مفاسدی که آدمی را به ترک و دوری از آن فرا می خواند.
از جمله مفاسد این اعمال یکی این است که این  کارها از حیث معنوی پلید و نجس هستند، گرچه در ظاهر پلید نیستند، و امور خبیث از جمله مواردی هستند که باید از آنها پرهیز نمود و خویشتن را به پلیدی های آنان نیالود.
همچنین این کارها از عمل شیطانند، که بزرگترین و سرسخت ترین دشمن انسان است. و مشخص است که از دشمن و دام ها و کارهایش باید پرهیز کرد، به  خصوص از توطئه هایی که او می چیند تا دشمن را در آن بیفکند، زیرا اگر در آن بیافتد هلاک می شود. پس باید قاطعانه تصمیم گرفت که از عمل دشمن برحذر بود وکاملا از وی پرهیز کرد، مبادا در دام توطئه هایش گیر کرد. از سوی دیگر موفقیت و رستگاری بنده جز با پرهیز از آن ممکن نیست. زیرا رستگاری به معنی رسیدن آن ممکن نیست. زیرا رستگاری به معنی رسیدن به اهداف و دوست داشتنی، و نجات یافتن از امور ناگوار است، و این امور، مانع به دست آوردن رستگاری و حائل میان آن هستند.
همچنین این کارها باعث دشمنی و کینه توزی بین مردم می گردد،و شیطان برای منتشر کردن آن بسیار علاقمند است، به ویژه در پخش  کردن شراب و قمار، تا میان مومنان دشمنی و کینه توزی بیفکند. زیرا به علت اینکه شراب عقل را فاسد می کند، و ادراک را از بین می برد، باعث می شود تا میان شرابخوار و برادران مومنش دشمنی به وجود بیاید. به ویژه هرگاه با فحش و ناسزا همراه باشد که از ویژگیهای شرابخوار است. و در بسیاری اوقات شرابخواری منجر به قتل می شود. و در قمار یکی پیروز می شود و دیگری می بازد، و آنکه پیروز می شود مال فراوانی را بدست می آورد بدون اینکه در عوض آن چیزی را بدهد.
و این کار بزرگترین سبب برای دشمنی و کینه توزی است. همچنین این چیزها قلب را آلوده کرده و جسم را از یاد خدا و از نماز باز می دارد که اسنان برای این دو چیز آفریده شده، و سعادتش در این دو کار است.
بنابراین شراب و قمار انسان را از این چیزها به شدت بازداشته، و قلب و ذهن را به خود مشغول می دارد، و بعد از مدتی نمی داند او کجا  قرار دارد. پس چه معصیتی بزرگتر و زشت تر از گناهی ا ست که آدمی را آلوده می  کند ، و او را از اهل پلیدی ها می گرداند، و در کارهای شیطان و در دامهای او می افکند، و او از شیطان فرمان می برد، همان طور که گوسفند رام شده از چوپانش اطاعت می کند. این کارها میان بنده و موفقیت او حائل می گردند، و میان مومنان دشمنی و کینه ورزی می  افکنند و از ذکر خدا و از نماز باز می دارند . پس آیا مفاسد بزرگتری از اینها وجود دارد؟!
بنابراین خداوند متعال این پیشنهاد را بر عقلهای سالم عرضه داشت و فرمود:« فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ » آیا شما دست می کشید؟چون مرد عاقل وقتی که به این مفاسد بنگرد، از آن باز می آید و خودش را  کنترل می کند و نیازی به وعظ وپند زیاد و نهی فراوان ندارد.
آیه ی 92:
وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ؛ خدا و پيامبرش  را اطاعت  کنيد و پروا کنيد  اگر رويگردان  شويد  بدانيدکه ، وظيفه  پيامبر ما رسانيدن  پيام  روشن  خداوند است.
اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر یکی است. پس هرکس از خدا اطاعت نماید به راستی که از پیامبر اطاعت کرده است و هرکس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است. و اطاعت از خدا و پیامبر شامل اموری است که خدا و پیامبرش به آن فرمان داده اند از قبیل اعمال و اقوال ظاهری و باطنیِ واجب و مستحب که متعلق به حقوق خدا و بندگانش می باشند. همچنین اطاعت از خدا و پیامبر به معنی اجتناب از چیزی است که خدا و پیامبر از آن نهی کرده اند. و این دستور ، کلی ترین و فراگیرترین دستور است، و هر امر و نهی ظاهر و باطنی در آن داخل است، « وَاحْذَرُواْ» و از نافرمانی خدا و نافرمانی پیامبرش بپرهیزید، زیرا نافرمانی خدا و پیامبرش باعث خسران و زیان آشکار خواهد شد. « فَإِن تَوَلَّيْتُمْ» پس اگر از آنچه که به آن دستور داده شده اید، و یا از آن نهی شده اید، روی گرداندید، « فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ» بدانید که فقط رساندنِ آشکار بر پیامبر است، و او این وظیفه را انجام داده است، پس اگر هدایت شوید به سود خودتان است، و اگر بد کنید به زیان خودتان می باشد، و خداوند از شما حساب می گیرد. و پیامبر آنچه را بر دوش وی گذاشته شده بود و آنچه را که وظیفه اش بود ادا نمود.
آیه ی 93:
لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ بر آنان  که  ايمان  آورده  اند و کارهای  شايسته  کرده  اند در آنچه  خورده   اندگناهی  نيست  ، هر گاه  پرهيزگاری  کنند و ايمان  بياورند و به  کارهای   شايسته  پردازند ، باز هم  پرهيزگاری  کنند و ايمان  بياورند ، باز هم   پرهيزگاری  کنند و نيکی  ، که  خدا نيکوکاران  را دوست  دارد.
وقتی که آیه تحریم شراب نازل شد، و به شدت از آن نهی گردید، مردمانی از مومنان آرزو کردند حال برادرانشان را بدانند که قبل از تحریم شراب بر دین اسلام بوده اند و در آن وقت شراب می نوشیدند، پس آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود و خبر داد که « َيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ» برکسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند گناهی در آنچه از شراب نوشیده اند و از قمار انجام داده اند، نیست.
و از آنجا که نفی گناه شامل امور مذکور و غیر از آن نیز می شود، خداوند آن را مقید نمود و فرمود:« إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» به شرطی که آنها گناهان را ترک کرده و به خدا ایمانی درست و صحیح داشته باشند، ایمانی که باعث شود عمل صالح انجام دهند، سپس این روند را تا آخر ادامه داده باشند. نه اینکه گاهی بنده چنین باشد و گاهی نه، این حالت کافی نیست مگر اینکه تا دم مرگ و فرارسیدن اجلش چنین باشد و نیکوکاری خود را ادامه دهد، همانا خداوند  احسان کنندگان در عبادت، و نیکوکارانی را که به مردم سود می رسانند دوست می دارد. و این آیه  کریمه شامل حال کسی است که غذای حرام را خورده، یا پس از تحریمِ کاری، آن را انجام داده باشد، سپس به گناهش اعتراف کند، و به سوی خدا بازگردد، و توبه نماید و تقوا پیشه کند، و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد ، پس خداوند او را می آمرزد و گناهش را از وی دور می کند.
آیه ی96-94:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، خدا شما را به  صيدی  که  به  دست  می ، گيريديا به  نيزه  شکار می  کنيد ، می  آزمايد تا بداند چه  کسی  در نهان  از  او می  ترسد  و هر که  از اين  پس  از حد تجاوز کند اوراست  عذابی  دردآور.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْتُلُواْ الصَّيْدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَو عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَف وَمَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، هر گاه  که  در احرام  باشيد شکار را مکشيد  هر که  صيد را به  عمد بکشد جزای  او قربانی  کردن  حيوانی  است  همانند  آنچه کشته  است  به  شرط آنکه  دو عادل  بدان  گواهی  دهند و قربانی  را به  کعبه   رساند ، يا به  کفاره  درويشان  را طعام  دهد ، يا برابر آن  روزه  بگيرد ، تا  عقوبت  کار خود بچشد  از آنچه  در گذشته  کرده  ايد خدا عفو کرده  است  ،  ولی  هر که  بدان  بازگردد خدا از او انتقام  می  گيرد ، که  خدا پيروزمند و  انتقام گيرنده  است.
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِيَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ؛ شکار دريايی  و خوردن  آن  به  جهت  بهره  مند شدنتان  از آن  ، بر شما و، مسافران  حلال  شده  است   و شکار صحرايی  تا هنگامی  که  در احرام  هستيد بر  شما حرام  شده   از خداوندی  که  به  نزد او گرد آورده  می  شويد بترسيد.
این از جمله منت و احسان خدا بر بندگانش است که آنها را از آنچه بنابر تقدیر و قضای الهی در آینده انجام می پذیرد مطلع کرده است تا از او اطاعت  کند، و از روی بینش اقدام نمایند، و کسی که باید هلاک شود از روی حجت و برهان هلاک شود، و کسی که باید زنده بماند از روی دلیل و برهان زنده بماند. پس فرمود:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِّنَ الصَّيْدِ » ای کسانی که ایمان آورده اید! حتما خداوند ایمان شما را آزمایش خواهد کرد. خداوند شما را به مقدار کمی از شکار می آزماید، پس آزمایش آسانی خواهد بود، چون خداوند می خواهد بر شما آسان بگیرد و نسبت به بندگانش مهربان است.
« تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ» شکاری که خداوند شما را با آن می آزماید، می توانید آن را شکار کنید تا آزمایش کامل بگردد، نه شکاری که دست شما و نیزه هایتان بدان نرسد، زیرا اگر چنین باشد آزمایش فایده ای نخواهد داشت. سپس خداوند حکمت این آزمون را بیان نمود و فرمود:« لِيَعْلَمَ اللّهُ» تا خداوند آنچه را که پاداش و سزا بر آن مترتب می شود برای مردم مشخص نماید، و معلوم گرداند، « مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ» چه کسی در نهان از او می ترسد و از آنچه او نهی کرده است و توانایی انجام آن را دارد دست نگاه می دارد، پس خداوند بر  او پاداش فراوان می دهد. و کسی که در نهان از او نمی ترسد گناهی را که برای او پیش آمده است ترک نمی  کند، و هر اندازه که مقدور باشد شکار می کند، به عذاب شدید دچار می شود.
« فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ» پس هرکس از شما بعد از این بیان قاطع که عذری را باقی نمی گذارد و راه را روشن می گرداند، تجاوز کند، « فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ» برای او عذابی دردناک  است، و کسی جز خدا نمی تواند وصف آن را بیان دارد، و این عذاب دردناک بدان جهت است که این متجاوز عذری ندارد. و مهم آن است که آدمی در نهان، و هنگامی که مردم پیش او نیستند از خدا بترسد. اما کسی که در نزد مردم ترس از خدا را ابراز می داد، چه بسا به خاطر مردم است، پس پاداشی به او نمی رسد.
سپس از کشتن شکار در حالت احرام نهی نمود و فرمود:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْتُلُواْ الصَّيْدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ» ای کسانی که ایمان آورده اید! در حالی که شما در احرام هستید شکار را نکشید. یعنی در حالیکه برای حج یا عمره احرام بسته اید.
نهی از کشتن شکار شامل نهی از مقدمات  کشتن، و از مشارکت در  کشتن، و راهنمایی کردن و نشان دادن آن، و کمک برکشتن می شود، حتی فردی که در حالت احرام است، از خوردن آنچه برای ا و کشته یا شکار شده است نهی شده است. و این به خاطر بزرگداشت این عبادت بزرگ  است. و برای فردی که در حالت احرام است، کشتن و شکار کردن چیزی که قبل از احرام برای او حلال بوده، حرام است. « وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» و هرکس از شما شکار را قصدا و عمدا بکشد، بر او لازم است که  کفاره آنچه را کشته است از چهارپایان بدهد. یعنی از شتر یا گاو یا گوسفند. پس واجب است آنچه را که با شکار مشابهت دارد ذبح کند و صدقه نماید.
و برای مقایسه بین شکار و کفاره اش باید « يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ» دو نفر از شما به آن حکم نمایند، یعنی دو نفر عادل که حکمیت را می دانند و جهت مشابهت را نیز می دانند. همان طور که اصحاب رضی الله عنهم چنین کرده اند و به خاطر کشتن کبوتر، شترمرغ و گاو وحشی به ترتیب به کشتن گوسفند، شتر و گاو خانگی قضاوت نمودند. بدین صورت هر چیزی که با نمونه مشابه آن از چهارپایان شبه باشد کفاره اش همان خواهد بود.
پس اگر با چیزی مشابهت نداشت، باید قیمت آن را بپردازد، همان گونه که قاعده در مورد شیء تلف شده این گونه است که باید قیمت آن پرداخت شود. و این قربانی باید « هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ» در حرم ذبح شود. « أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ» یا به کفاره آن مستمندان را غذا داد، و معادل آن حیوان، خوراک به مستمندان داد. بسیاری از علما گفته اند: کفاره باید تخمین شود و با قیمت آن خوراکی خریده شود و به هر مسکین به اندازه یک مد گندم، یا نصف مصاع غیر از گندم به وی داد.
« أَو عَدْلُ ذَلِكَ» و یا به اندازه آن« صِيَامًا» روزه بگیرد. یعنی به جای غذا دادن به هر مستمند، یک روز روزه بگیرد. « لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَف وَمَنْ عَادَ» تا با سزای مذکور سزای کارش را بچشد. خداوند از آنچه قبلا تحقق یافته، در گذشته است و هرکس بعد از آن دوباره بازگردد، « فَيَنتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ» خداوند از وی  انتقام می گیرد، و خداوند توانا و انتقام گیرنده است.
پروردگار تصریح نموده که این سزا برای کسی است که از روی شکار را بکشد، و نیز برکسی که به صورت اشتباه شکار را کشته است لازم می شود، همان طور که قاعده شرعی می گوید: کسی که  اموال و جان محترمی را تلف کند، اگر تلف کردن او به ناحق باشد در هر شرایطی باید وجه الضمان و  معادل آن را بپردازد، چون خداوند کفاره و عقوبت و انتقام را بر آن مترتب کرده است، و این چیزها برای کسی است که از روی قصد و عمد چنین کرده باشد، اما کسی که از روی اشتباه چنین  کند بر او عقوبتی نیست، بلکه  فقط کفاره بر او لازم است. این گفته جمهورِ  علما است ، و صحیح و درست همان چیزی است که آیه به صراحتِ بیان کرده است مبنی بر اینکه کسی که قصدا چنین نکرده است کفاره ای بر وی لازم نیست. همانطور که  گناهی نیز بر او نیست.
و از آنجا که واژه «صید» شامل شکار در دریا و خشکی می گردید، شکار دریا را استثنا کرد و فرمود:« أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ» برای شما در حال احرام شکار دریا حرام شده است، و آن حیوانات زنده ای هستند که از دریا صید می شوند. و خوراک دریا، حیوانات مرده دریایی هستند، پس این دلالت می نماید که  مرده دریا حلال است.
« مَتَاعًا لَّكُمْ» فایده مباح بودن آن این است که تا شما از آن بهره مند شوید و همسفران شما از آن بهره مند گردند. « وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا» و شکار خشکی تا زمانی که در احرام هستید برایتان حرام است، و از کلمه «صید» چنین استنباط می شود که شکار باید وحشی باشد، چون حیوان اهلی شکار محسوب نمی شود و باید خوردنی باشد ، زیرا آنچه خوردنی نیست شکار نشده است و آن را شکار نمی نامند.
« وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِيَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ » و از خدایی بترسید که نزد  او محشور می شوید، یعنی با انجام آنچه او بدان دستور داده و با ترک آنچه از آن نهی کرده است از وی بترسید. و از شناخت و بینشی که در خصوص لقای خدا و حضور در پیشگاه او دارید در راستای پرهیزگاری و تقوای الهی کمک بگیرد، چرا که وقتی در پیشگاه او جمع شوید شما را مجازات خواهد کرد، پس اگر  تقوای الهی را پیشه  کرده باشید به شما پاداش فراوان می دهد، و اگر در مسیر تقوای الهی گام برنداشته باشید شما را سزا می دهد.
آیه ی 99-97:
جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلاَئِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَأَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ خدا کعبه  ، بيت  الحرام  ، را با ماه  حرام  و قربانی  بی  قلاده  و قربانی ، باقلاده  قوام  کار مردم  گردانيد ، تا بدانيد که  خدا هر چه  را که  در  آسمانها وزمين  است  می  داند و او بر هر چيزی  آگاه  است.
اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ بدانيد که  عقوبت  خدا سخت  است  و هم  او آمرزنده  و مهربان  است.
مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ؛ بر پيامبر جز رسانيدن  پيام  وظيفه  ای  نيست   و آنچه  را که  آشکار می   سازيد يا پنهان  می  داريد خدا می  داند.
خداوند متعال خبر می دهد که « جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ» او کعبه بیت الحرام را مایه سامان بخشیدن امور مردم قرار داده است، که با بزرگداشت آن دین و دنیای مردم پایدار می شود، و اسلامشان کامل می گردد، و گناهانشان آمرزیده می شود و با زیارت کعبه بخشش و نیکی فراوانی را به دست می آورند. چرا که در این مسیر اموال  زیادی انفاق می شود و سختی ها و مخاطر فراوانی پشت سر گذاشته می شود. و مسلمین از راههای دور می آیند و در آن جمع گشته و با یکدیگر آشنا می شوند و از یکدیگر کمک می گیرند و در رابطه با مصالح و منافع عمومی مسلمانان به رایزنی و مشورت می پردازند و با یکدیگر در مصالح دینی و دنیوی خود گفتگو می کنند. خداوند متعال در این راستا فرموده است:« لِیَشَهدُواُ مَنَفِعَ لَهُم وَیَذکُرُو اسمَ اللَّهِ فِِی أََیَّامِ مَّعلُومَتِ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِنّ بَهیِمَةِ الأَنعَمِ» تا شاهد منافع خویش باشند، و نام خدا را در روزهای معلومی بر دامهای زبان بسته ای که روزی آنان کرده است ببرند. و به خاطر اینکه کعبه مایه قیام و به پا داشتن مصالح مردم است برخی از علما گفته اند: حجِ خانه خدا در هر سال فرض کفایی است، پس اگر همه مردم حج کعبه را ترک  کنند، هرکس که توانایی رفتن به آنجا را داشته باشد گناهکار می شودو اگر مردم حج کعبه را ترک  کنند آنچه که  مایه بر پاداشتن مصالح آنها است از بین می رود و قیامت برپا خواهد شد. « وَالْهَدْيَ وَالْقَلاَئِدَ» همچنین قربانی های بی نشان و نشاندار که شریف ترین انواع قربانی هستند مایه قیام و برپا داشتن منافع مردم می باشند، چرا که از آن استفاده می برند و به خاطر آن از پاداش الهی بهره مند می شوند.
« ذَلِكَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَأَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» این بدان خاطر است تا بدانید خداوند به تمامی آنچه در آسمانها و زمین می باشد. آگاه است. و بدانید که  خداوند به هر چیزی آگاه است از جمله آگاهی خداوند این است که زیارت این خانه را برایتان مقرر ساخت، چون می دانست بسیاری از منافع دینی و دنیوی شما در آن تامین می شود.
« اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» بدانید که خداوند سخت کیفر  است، و در عین حال خداوند بسی آمرزگار و مهربان است . پس باید این آگاهی در دلهای شما وجود داشته باشد و دو چیز را به صورت قطعی و یقین بدانید، یکی اینکه خداوند سخت کیفر است و کیفر او، هم در دنیا و هم در آخرت سخت می  باشد، و او کسی را که از فرمانش سرپیچی کند به شدت مجازات می کند، و بدانید او نسبت به کسی که به سویش باز گردد و توبه  کند و از او اطاعت نماید آمرزنده و مهربان است. این علم و آگاهی برای شما دو منفعت دارد؛ یکی ترس از مجازات و سزای خدا، و دیگری امیدواری به آمرزش و پاداش او و عمل کردن به مقتضای خوف و رجاء.
سپس خداوند متعال فرمود:« مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ » بر پیامبر چیزی جز رساندن پیام نیست و او طبق دستور پیام خدا را رسانده و وظیفه اش را انجام داده است، و دیگر وظیفه ای ندارد. « وَاللّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ» و خداوند آنچه را شکار می کنید و آنچه را پنهان می دارید، می داند، و بر این اساس شما را مجازات می نماید.
آیه ی 100:
قُل لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُواْ اللّهَ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ بگو : ناپاک  و پاک  برابر نيستند ، هر چند فراوانی  ناپاک  تو را به   اعجاب  افکند پس  ای  خردمندان  ، از خدای  بترسيد ، باشد که  رستگار  گرديد.
 «قُل» مردم را از بدی برحذر دار و بر  انجام اعمال نیک تشویق کن و به آنان بگو:« لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ» هیچ ناپاک و پاکی برابر نیست، پس ایمان و کفر و طاعت و نافرمانی برابر نیستند، و اهل بهشت و اهل جهنم برابر نیستند و اعمال زشت و کارهای پاک و مال حرام و مال حلال با هم برابر نیستند . « وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ» گرچه زیادی ناپاک ترا شگفت زده کند، زیرا ناپاک هرچند زیاد باشد به صاحب خود  فایده ای نمی دهد بلکه او را در دین و دنیایش دچار زیان می کند. « فَاتَّقُواْ اللّهَ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» پس ای خردمندان! از خدا بترسید تا رستگار شوید. خداوند صاحبان خرد و اندیشه کامل  را مورد خطاب قرار داده است، چرا که آنها مورد اهتمام هستند، و امید خیر و خوبی از آنان می رود. سپس خداوند خبر داد که رستگاری مبتنی بر پرهیزگاری است و پرهیزگاری به معنی موافقت و همراهی با امر و نهی خداست، پس هرکس از او بترسد و پرهیزگاری را پیشه نماید کاملا به رستگاری دست می یابد. و هرکس تقوای الهی را ترک نماید دچار زیان می شود و فایده و سود فراوانی را از دست می دهد.
آیه ی 102-101:
یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، از چيزهايی  که  چون  برای  شما آشکار شوند، اندوهگينتان  می  کنند ، مپرسيد  و اگر سؤال  از آنها را واگذاريد تا به   هنگام  نزول  قرآن  ، برايتان  آشکار خواهد شد  خدا از آنها عفو کرده  است   که  آمرزنده  و بردبار است.
قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بِهَا كَافِرِينَ؛ مردمی  که  پيش  از شما بودند از آن  چيزها سؤال  کردند و بدان  سبب  کافر  شدند.
خداوند بندگان مومنش را از پرسیدن درباره چیزهایی نهی می کند که چون برایشان بیان شود ناراحت و اندوهگین می گردند. مانند پرسش برخی از مسلمانان از پیامبر (ص) در مورد پدرانشان، و اینکه آنها در جهنم اند یا در بهشت؟
چنین موردی اگر برای پرسشگر بیان شود چه بسا در آن خیری نباشد. و یا مانند پرسش آنها در مورد کارهایی که هنوز پیش نیامده است. و مانند سوال هایی که در شریعت سختگیری هایی به دنبال دارد و امت را در تنگنا قرار می دهد.
و مانند پرسش در مورد امور بی ربط و بی فایده. پس از این پرسش ها و امثال آن نهی شده  است. و امال سوالی که چیزی از این امور را به دنبال نداشته باشد ایرادی ندارد و به آن امر شده  است، همان طور که خداوند متعال فرموده است:« فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لَا تَعلَمُونَ» اگر نمی دانید از دانایان به کتاب و سنّت بپرسید.
« وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ» و اگر زمانی که قرآن نازل می شود در این موارد پرسش کنید برایتان روشن می شود. یعنی اگر سوالتان به جا باشد، به گونه ای که زمانی درباره ی آن سوال کنید که قرآن بر شما نازل می شود، پس در رابطه با فهم آیه ای که برایتان مشکل است، یا علت حکمی که بر شما پوشیده مانده است، سوال نمایید، از آسمان وحی فرود می آید و حقیقت را برایتان روشن می گرداند. در غیر این صورت در مورد چیزی که خداوند از آن سکوت کرده است ساکت باشید. « عَفَا اللّهُ عَنْهَا» خداوند به خاطر آنکه بندگانش را از آن معاف کند در مورد آن چیزها سکوت کرده است، پس هرچیزی که خداوند در مورد آن سکوت کرده باشد از جمله اموری است که پروردگار آن را جایز قرار داده ، و از آن در گذشته است.
« وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ» و خداوند آمرزنده و بردبار است، و به آمرزش و بخشیدن متصف بوده، و همواره به بردباری و نیکوکاری معروف است. پس خویشتن را در معرض آمرزش و احسان او قرار دهید و رحمت و خشنودی وی را بجویید.
مسائلی که شما از پرسش درباره آن نهی شده اید، « قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ» از جنس سوالاتی  است که اقوام پیش از شما از روی سخت گیری نه از روی طلب راهنمایی، پرسیده اند، اما وقتی برای آنان بیان شد، « أَصْبَحُواْ بِهَا كَافِرِينَ» بدان کافر شدند. همان طور که پیامبر (ص) در حدیث صحیح فرموده است:« مَا نَهَیتُکُم عَنهُ فَاجتَنِبُوهُ وَمَا أمَرتُکُم بِهِ فَأتُوا مِنهُ مَا استَطَعتُم فَإنَّمَا أهلَکَ مَن کَانَ قَبلَکُم کثرَةُ مَسَائِلِهم وَاختِلاَفُهُم عَلَی أنبِیائِهِم» ، « آنچه شما را از آن نهی کرده ام از آن بپرهیزید و آنچه شما را بدان دستور داده ام آن را به اندازه توانتان انجام دهید، همانا پیشینیان شما را سوالهای زیا د و اختلافشان با پیامبرانشان هلاک ساخت».
آیه ی  104-103:
مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلَـكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ ؛ خداوند در باره  بحيره  و سائبه  و وصيله  و حامی  حکمی  نکرده  است  ، ولی   کافران  بر خدا دروغ  می  بندند و بيشترينشان  بی  خردند.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ ؛ و چون  به  ايشان  گويند که  به  آنچه  خدا نازل  کرده  است  و به  پيامبر روی ، آوريد ، گويند : آن  آيينی  که  پدران  خود را بدان  معتقد يافته  ايم  ما را  بس است  حتی  اگر پدرانشان  هيچ  نمی  دانسته  اند و راه  هدايت  نيافته   بوده  اند ?
این نکوهش و مذمتِ مشرکان است؛ کسانی که در دین خدا چیزهایی را پدید آوردند که خداوند به آن دستور نداده، و آنچه را که خدا حلال کرده بود حرام کردند. پس طبق نظرات فاسد خود که با وحی خدا مخالف بود و برخی از اغنام و احشامشان را بر خویشتن حرام کردند.
بنابراین خداوند فرمود:« مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ» خداوند بحیره ای را قرار نداده است . بحیره به معنی شتر ماده ای است که عربها گوش آن را می شکافتند، سپس سوار شدن ِ آن را حرام شمرده و آن حیوان را محترم می دانستند. « وَلاَ سَآئِبَةٍ» سائبه، شتر، گاو یا گوسفندی بود که وقتی به سن مخصوصی می رسید وی را نام نهاده و آن را رها می کردند، پس نه کسی بر آن سوار می شد و نه با آن باری حمل می کردند، و نه گوشت آن خورده می شد. و عده ای ، قسمتی از  مال خود را نذر می کردند و آن را سائبه قرار می دادند. « وَلا حَامِِ» و حام شتر نری بودکه هرگاه به حالت خاصی می رسید که  خودشان آن حالت را تشخیص می دادند بر آن سوار نشده و باری بر آن نمی نهادند.
مشرکان همه اینها را بدون دلیل حرام کرده بودند و این افترا و دروغ بستن بر خدا بود و از جهالت و بیخردی آنان سرچشمه می گرفت. بنابراین فرمود:« وَلَـكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ » اما کافران بر خدا دروغ می بندند و بیشترشان عقل ندارند. پس در این مورد هیچ دلیل نقلی و عقلی ندارند، با وجود این به نظرات خود که بر جهالت و ظلم بنا شده بود راضی شده و به آن می بالیدند.
پس هرگاه فراخوانده شوند، « إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ» به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر، همه روی گردانده و نمی پذیرند، « قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا» و می گویند: آیینی که پدرانمان را بر آن یافته ایم ما را بس است، هرچند دین و عقیده پدرانشان درست نباشد و هرچند که آنان را از عذاب خدا نرهاند. و اگر پدرانشان شناخت و درایت داشتند مسئله حل بود، اما آنان چیزی نمی فهمیدند، و بهره ای از عقل و شعور و دانش و هدایت نداشتند. پس مرگ بر آن مقلّدی که از کسی تقلید می کند که نه دارای دانش درستی است و نه دارای عقلی روشنگر، و از آنچه خدا نازل کرده، و از پیامبرانش که دلها را از علم و ایمان و هدایت و یقین سرشار گرداندند، تبعیت نمی کند!
آیه ی 105:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، به  خود پردازيد  اگر شما هدايت  يافته   ايد ، آنان  که  گمراه  مانده  اند به  شما زيانی  نرسانند  بازگشت  همه  شما  نزد خداست  ، تا شما را به  آن  کارها که  می  کرده  ايد آگاه  گرداند.
خداوند متعال می فرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» ای کسانی که ایمان آورده اید! مواظب خودتان باشید. یعنی در اصلاح و شکوفا کردن نفس و در پیش گرفتن راه راست بکوشید، زیرا اگر خود را اصلاح کنید گمراهیِ کسی که از راه راست منحرف شده و به دین درست واستوار رهنمود نگردیده است به شما زیانی نخواهد رساند، بلکه او به خودش زیان می رساند.
این بدان معنی نیست که ترک امر به معروف ونهی از منکر به بنده ضرری نمی رساند، زیرا هدایت بنده کامل نیم شود مگر آنچه از  امر به معروف و نهی از منکر که بر او واجب است، انجام دهد. آری! اگر آدمی از انکار منکر با دست و زبان ناتوان شد، و آن را با قلبش انکار کرد، گمراهی دیگران به او زیانی نخواهد رساند.« إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا» بازگشت همه شما در روز قیامت به سوی خداست، و همه پیش او جمع می شوید.« فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و شما را از خوب و بدی که کرده اید آگاه می سازد.
آیه ی 108-106:
يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، چون  مرگتان  فرا رسد به  هنگام  وصيت  دو، عادل  را از ميان  خودتان  به  شهادت  گيريد ، يا از غير خودتان  ، هر گاه  که  درسفر بوديد و مرگتان  فرا رسيد  اگر از آن  دو در شک  بوديد نگاهشان   داريدتا بعد از نماز ، آنگاه  به  خدا سوگند خورند که  اين  شهادت  را به   هيچ  قيمتی  دگرگون  نکنيم  هر چند به  سود خويشاوندانمان  باشد و آن  را کتمان   نکنيم  ،اگر جز اين  باشد از گناهکارانيم.
فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يِقُومَانُ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ؛ و هر گاه  معلوم  شود که  آن  دو شاهد مرتکب  گناه  خيانت  شده  اند ، دو، شاهدديگر که  اولی  تر از آن  دو باشند جای  ايشان  را بگيرند  آن  دو به  خدا قسم خورند که  شهادت  ما از شهادت  آن  دو درست  تر است  و ما از
حق  تجاوز  نکنيم  ، هر گاه  چنين  کنيم  از ستمکاران  باشيم.
ذَلِكَ أَدْنَى أَن يَأْتُواْ بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُواْ أَن تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاسْمَعُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛ اين  شيوه  نزديک  تر به  آن  است  که  هم  شهادت  را بر وجه  خود ادا کنند  ياپس  از سوگند خوردن  از رد سوگندهايشان  بترسند از خدا بترسيد  و  گوش  فرا داريد  خدا مردم  نافرمان  را هدايت  نمی  کند.
خداوند متعال خبر می دهد خبری که متمن امر است که دو نفر بر وصیت گواه باشند. و هرگاه نشانه ها و مقدمات مرگِ  انسان فرا رسید شایسته است وصیت خود را بنویسد، و دو گواه دادگر را که گواهیشان اعتبار دارد بر آن گواه بگیرد، « أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ» یا دو نفر از کسانی که پیرو دین شما نیستند، از یهودیان و نصارا و یا غیر آنان. و این به هنگام نیاز و ضرورت و عدم وجود مسلمین است.
« إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ» اگر شما در سفر بودید، « فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ» و مصیبتِ مرگ دامنگیرتان باشد، پس دو نفر را که از دین شما نیستند گواه بگیرید. و چون گفته آنها در این حالت پذیرفتنی است دستور داد که آنها را گواه بگیرند، « مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ» و بعد از نماز نگاه داشته شوند؛ نمازی که آن را بزرگ می دارند. « فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ» و باید به خدا سوگند بخورند که آنها راست گفته، و گواهی را تغییر نداده اند.
این در صورتی است که « إِنِ ارْتَبْتُمْ» شما در شهادت آنها دچار شک و تردید شوید. اما اگر آنها را تصدیق نمودید نیازی به سوگند دادن نیست. و باید آنان بگویند:« لاَ نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا» ما سوگندهایمان را به بهای کمی از دنیا عوض نمی کنیم، به گونه ای که به خاطر به دست آوردن کالایی از دنیا سوگند دروغ یاد کنیم. « وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى» هرچند که خویشاوند ما باشد . ما به خاطر خویشاوندی ، رعایت حال او را نخواهیم کرد، « وَلاَ نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ» و ما گواهی الهی را کتمان نمی کنیم، بلکه آن را آن گونه که شنیده ایم ادا خواهیم کرد. « إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ» ما اگر آن را پنهان کنیم آن وقت از زمره گناهکاران خواهیم بود. « فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا» پس اگر اطلاع حاصل شد که آن دو گواه، « اسْتَحَقَّا إِثْمًا» مرتکب گناهی شده اند، به این صورت که قرائتی یافت شد که بیانگر آن بود آنها دروغ گفته، و خیانت کرده اند، « فَآخَرَانِ يِقُومَانُ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ» در این صورت دو نفر دیگر جانشین آنان شوند که از همه وارثان به میت نزدیکترند. « فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا» و باید به خدا سوگند بخورند که گواهی ما قطعا از گواهی آنان درست تر است ، و آن را تغییر نداده و  تحریف نکرده اند.
« وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ» و ما تجاوز نکرده ایم، و اگر تجاوز کنیم و به ناحق گواهی دهیم از زمره ستکاران خواهیم بود. خداوند در بیان سبب این شهادت و تاکید بر آن و باز گرداندن آن به اولیا و وارثان میت به هنگام بروز خیانت از دو گواه، فرموده است:« ذَلِكَ أَدْنَى» این نزدیکتر است، « أَن يَأْتُواْ بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا» که گواهی را به صورتی که هست ادا کنند، « أَوْ يَخَافُواْ أَن تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ» یا بترسند از اینکه سوگندهایشان پذیرفته نشود سپس شهادت به وارثان میت برگردانده شود.
« وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ » و خداوند قوم فاسقان را هدایت نمی کند؛ کسانی که فسق تبدیل به صفت آنها شده است و هدایت را نمی پذیرند و راه راست را در پیش نمی گیرند. خلاصه مطلب اینکه هرگاه مرگ کسی در سفر و جایی که گمان می رود شاهدِ معتبر یافت نشود، فرا رسید، شایسته است دو شاهد عادلِ مسلمان را گواه بگیرد. پس اگر دو شاهد مسلمان وجود نداشت و دو شاهد کافر یافت شدند، جایز است در حضور آنها وصیت کند و آنها را شاهد بگیرد. اما اگر  وارثان به خاطر کافر بودن آن دو شاهد در مورد آنها شک داشتند، آنها را بعد از نماز سوگند بدهند که در گواهی د ادن خیانت نکرده و دروغ گفته، و گواهی را تغییر نداده اند، پس در این صورت آنها تبرئه می شوند.
و اگر وارثان میت آنها را تصدیق نکردند، و قرینه ای یافتند که بر  دروغگویی آن دو دلالت می نمود، اگر خواستند دو نفر از آنان بپا خیزند و به خدا سوگند بخورند که گواهی آنها از گواهیِ دو گواه اول راست تر و درست تر است، و سوگند بخورند که آن دو گواه خیانت کرده و دروغ گفته اند، پس وقتی چنین کردند شایسته گواهی دادن می شوند.
این آیات در مورد داستان معروف « تمیم داری »  و« عدی بن بداء» نازل شده اند، آنگاه که عدی برای آنها وصیت کرد. از این آیات چندین احکام استنباط می شود که در زیر به آن اشاره می کنیم:
1- وصیت، یک امر شرعی است و کسی که به حالت احتضار رسیده باشد باید وصیت بکند.
2- وصیت معتبر است هرچند که آدمی به لحظات آخر زندگی رسیده و در حال احتضار باشد، البته به شرطی که عقلش ثابت و استوار باشد.
3- دو شاهد عادل باید بر وصیت میت گواهی بدهند.
4- گواهی دادن کافر در رابطه با وصیت و  امثال آن به خاطر ضرورت پذیرفته می شود. و این مذهب امام احمد است. و بسیاری از اهل علم گمان برده  اند که  این حکم منسوخ است. اما این ادعایی است که دلیلی بر آن نیست.
5- شاید بتوان از این حکم و معنای آن چنین برداشت نمود که گواهی کافران در صورتی که غیر از آنها کسی وجود نداشته باشد حتی در غیر این مورد نیز پذیرفته می شود، همان طور که شیخ الاسلام بر این باور است.
6- جایز بودن مسافرت مسلمانان با کافر به شرطی که مانعی وجود نداشته باشد.
7- جایز بودن مسافرت به قصد تجارت.
8- اگردر شهادت گواهان شک شود، و قرینه ای دال بر خیانت آنها وجود نداشته باشد،  اولیا آنها را بعد از نماز نگاه داشته، و به آن صورت که خدا بیان فرموده است آنها را سوگند بدهند.
9- اگر اتهام یا شکی وجود نداشته باشد، نیازی به نگاه داشتن آنها بعد از نماز و قسم دادنشان نیست.
10- بزرگداشت امر شهادت، چرا که خداوند آن را به خود نسبت داده است، و باید به گواهی دادن  توجه کرد و آن را دادگرانه انجام داد.
11- هنگامی که شهادت دو شاهد  مورد شک و تردید قرار گرفت، جایز است که از یکدیگر جدا شوند، و هر کدام به تنهایی مورد  امتحان و آزمایش قرار گیرند تا مشخص شود که آیا در شهادت دادنشان راست می گویند یا نه؟
12- هرگاه قرائنی یافت شود که بر دروغ بودن گواهان دلالت نماید، دو نفر از وارثانِ میت قیام  کنند و سوگند بخورند که سوگند ما از سوگند آنها راست تر است و آن دو خیانت کرده و دروغ گفته اند، سپس آنچه را که این دو وارث ادعا کرده اند به آنها داده می شود، و قرینه همراه با سوگندشان به جای دلیل و مدرک پذیرفته می شود.
آیه ی 110-109:
يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ؛ روزی  که  خدا پيامبران  را گرد آورد و بپرسد که  دعوت  شما را چگونه  پاسخ ، دادند ? گويند : ما را هيچ  دانشی  نيست  ، که  دانا به  غيب  تو هستی.
إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ ؛ خدا به  عيسی  بن  مريم  گفت  : نعمتی  را که  به  تو و مادرت  ارزانی  داشته ، ام ياد کن  ، آن  زمان  که  به  روح  القدس  ياريت  کردم  تا تو چه  در گهواره  و  چه در بزرگسالی  سخن  گويی  ، و به  تو کتاب  و حکمت  و تورات  و انجيل   آموختم  و آنگاه  که  به  امر من  از گل  چيزی  چون  پرنده  ساختی  و در آن  دميدی   و به  امر من  پرنده  ای  شد و کور مادرزاد و پيسی  گرفته  را به  فرمان  من  شفا  دادی  ومردگان  را به  فرمان  من  از گور بيرون  آوردی  و چون  بااين  دلايل  روشن   نزد بنی  اسرائيل  آمدی  ، من  آنان  را از آسيب  رساندن  به  تو بازداشتم  و از  ميانشان  کسانی  که  کافر بودند گفتند که  اين  جز جادويی  آشکار نيست.
 خداوند متعال از روز قیامت و از وحشت های بزرگی که در آن روز ایجاد می شود خبر می دهد، و اینکه خداوند در روز قیامت همه پیامبران را گرد می آورد و از آنها می پرسد:« مَاذَا أُجِبْتُمْ» امت هایتان به شما چه پاسخی دادند؟
« قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا» می گویند: ما هیچ آگاهی و دانشی نداریم، و تو آگاهی ای پروردگار ما! پس تو از ما بهتر می دانی، « إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ» آنگاه که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت های مرا که به تو و مادرت ارزانی داشتیم با قلب و زبانت یادآور شو، و شکر و سپاس پروردگارت را به جای آور، زیرا نعمت هایی را به تو ارزانی نموده که به کسی دیگر نداده است. « إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ» به یادآور هنگامی که ترا توسط وحی تقویت نمودم، و پاک و پاکیزه گرداندم، و از نیرویی برخوردار شدی که به وسیله آن توانستی اوامر خدا را انجام دهی ،و به راه او دعوت نمایی. و گفته شده است که منظور از « ِرُوحِ الْقُدُسِ» جبرئیل علیه السلام است و خداوند عیسی را توسط جبرئیل یاری نمود، و او را همراه و ملازم  او ساخت و در تنگناها و شداید او را استوار نمود. « تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً» که با مردم در گهواره و در میانسالی سخن می گفتی. منظور از سخن گفتن فقط سخنِ تنها نیست، بلکه منظور از آن سختی است که  گوینده و مخاطب از آن فایده می برد، و آن دعوت و فراخوانی به سوی خداست.
و سخن گفتن در میانسالی امتیازی  است که عیسی و پیامبران اولوالعزم از آن برخوردار بودند، که در میانسالی به سوی خدا دعوت می کردند و مردمان را به خیر دستور داده و از منکرات باز می داشتند. اما عیسی با سخن گفتن در گهواره بر آنان برتری یافت. او در گهواره گفت:« إِنِّی عَبدُ اللهِ ءَاتَنَِِ الکِتَبَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاَ ، وَجَعَلنِی مُبَارکَاَ أَینَ مَا  کُنتُ وَأَوصَنِی بِالصَّلَوةِ وَالزَّکَوةِ مَادُمتَ حَیّاَ» من بنده خدا هستم، کتاب را به من داده و هرکجا که باشم مرا پیامبر و مبارک گردانیده، و تا زنده ام مرا به نماز و زکات دستور داده است.
« وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» و آنگاه که کتاب و حکمت را به تو آموختیم، پس کتاب، کتابهای گذشته و به ویژه تورات را در بر می گیرد. و عیسی بعد از موسی از همه پیامبران بنی اسرائیل به تورات عالم تر بود. نیز شامل انجیل می شود که خداوند آن را بر او نازل فرمود.
حکمت یعنی شناخت اسرار شریعت و فواید و حکمت های آن، و فراخوانی مردم به نحو احسان به سوی خدا، و  تعلیم آنان و رعایت کردن آنچه لازمه بر  امر است. « وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي» و به یادآور هنگامی را که از گل چیز بی جانی به شکل پرنده می ساختی. « فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِي» و در آن می دمیدی، پس به فرمان من پرنده می شد، و کور مادرزاد را که چشم و بینایی نداشت شفا می دادی.
و به فرمان من فرد مبتلا به بیماری پیسی را شفا می دادی. و آن گاه که مردگان را به اذن من زنده از قبر بیرون می آوردی. پس اینها نشانه های روشنی و معجزاتی بودکه پزشکان و دیگران از انجام آن ناتوان بودند و خداوند به وسیله آن عیسی را یاری کرد، و دعوت  او را تقویت نمود. « وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ» و به یادآور آن  گاه که شرّ بنی اسرائیل را از سر تو کوتاه کردم، آنگاه که با معجزات روشن پیش آنها آمدی، پس کسانی از آنها که کافر شده بودند وقتی حق پیش آنان آمد و با معجزات ت ایید شد، و می بایست به آن ایمان بیاورند، گفتند:« إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ» این جز جادویی آشکار نیست. و خواستند عیسی را به قتل برسانند، و در این مورد تلاش کردند، پس خداوند نگذاشت دست بنی اسرائیل به او برسد و او را از شرّ آنان مصون داشت. پس اینها نعمت هایی است که خداوند بر بنده و پیامبرش عیسی پسر م ریم ارزانی نمود و از او خواست تا شکر آن را به جای آورد. بنابراین به کاملترین صورت آن را انجام داد و مانند دیگر پیامبران  اولوالعزم بردباری پیشه کرد.
آیه ی 120-111:
وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ؛ و به  حواريان  وحی  کردم  : به  من  و به  پيامبر من  ايمان  بياوريد  گفتند، :ايمان  آورديم  ، گواه  باش  که  ما تسليم  هستيم.
إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء قَالَ اتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛ و حواريان  پرسيدند : ای  عيسی  بن  مريم  ، آيا پروردگار تو می  تواند که   برای  ما از آسمان  مائده  ای  فرستد ? گفت  : اگر ايمان  آورده  ايد ، از خدا  بترسيد.
قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ؛ گفتند : می  خواهيم  که  از آن  مائده  بخوريم  تا دلهايمان  آرام  گيرد و  بدانيم  که  تو به  ما راست  گفته  ای  و بر آن  شهادت  دهيم.
قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَكُونُ لَنَا عِيداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ؛ عيسی  بن  مريم  گفت  : بار خدايا ، ای  پروردگار ما ، برای  ما مائده  ای ، ازآسمان  بفرست  ، تا ما را و آنان  را که  بعد از ما می  آيند عيدی  و نشانی   ازتو باشد ، و ما را روزی  ده  که  تو بهترين  روزی  دهندگان  هستی.
قَالَ اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لاَّ أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ؛ خدا گفت  : من  آن  مائده  را برای  شما می  فرستم  ، ولی  هر که  از شما از  آن پس  کافر شود چنان  عذابش  می  کنم  که  هيچ  يک  از مردم  جهان  را آن  چنان   عذاب  نکرده  باشم.
وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَـهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ؛ و آنگاه  که  خدا به  عيسی  بن  مريم  گفت  : آيا تو به  مردم  گفتی  که  مرا و، مادرم  را سوای  الله  به  خدايی  گيريد ? گفت  : به  پاکی  ياد می  کنم  تو را  نسزد مرا که  چيزی  گويم  که  نه  شايسته  آن  باشم   اگر من  چنين  گفته  بودم  تو  خود می  دانستی  زيرا به  آنچه  در ضمير من  می  گذرد دانايی  و من  از آنچه  در  ذات  تو است  بی  خبرم   زيرا تو داناترين  کسان  به  غيب  هستی.
مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ؛ من  به  آنان  جز آنچه  تو فرمانم  داده  بودی  نگفتم   گفتم  که  الله ، پروردگارمرا و پروردگار خود را بپرستيد  و من  تا در ميانشان  بودم   نگهبان  عقيدتشان  بودم  و چون  مرا ميرانيدی  تو خود نگهبان  عقيدتشان  گشتی   و تو بر هر چيزی  آگاهی.
إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ اگر آنان  را عذاب  کنی  ، بندگان  تو هستند و اگر آنان  را بيامرزی  ، تو  پيروزمند و حکيمی.
قَالَ اللّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا گفت  : اين  روزی  است  که  راستگويان  را راستی  گفتارشان  سود دهد  ازآن  آنهاست  بهشتهايی  که  در آن  نهرها جاری  است  همواره  در آن  جاويدان   خواهند بود  خدا از آنان  خشنود است  و آنان  نيز از خدا خشنودند  و اين   کاميابی  بزرگی  است.
لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ از آن  خداست  فرمانروايی  آسمانها و زمين  و آنچه  ميان  آنهاست   و او  برهر کاری  تواناست.
« وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا» به یادآور نعمت مرا که به تو ارزانی نمودم، آنگاه که پیروان و یاورانی که برای تو فراهم نمودم. پس به حواریون الهام کردم و دلهایشان را برای ایمان آوردن به من و پیامبرم مهّیا نمودم، و بر زبان تو به سوی آنها وحی کردم. یعنی آنها را توسط وحیی که از جانب خدا به سویت آمده بود، دستور دادم، و آن را اجابت نمودم و تسلیم فرمان من شدند و گفتند: ایمان آوردیم، و گواه باش که مسلمانیم. پس آنان هم در ظاهر تسلیم شدند و با انجامِ اعمال شایسته فرمان بردند، و هم در باطن ایمان آوردند؛ ایمان باطنی که صاحب خود را از نفاق و ضعف ایمان نجات می دهد. « حواریون» یعنی یاوران، همان طور که عیسی پسر  مریم به حواریون گفت:«مَن أَنصَارِی إِلَی قَالَ الحَوَارِیّونَ نَحنُ أَنصَارُاللهِ» یاوران من در راه خدا چه کسانی هستند؟حواریون گفتند: ما یاوران خدا هستیم.« إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء» و به یادآور آنگاه که حواریون گفتند: ای عیسی پسر مریم! آیا پروردگارت می تواند سفره ای از آسمان بر ما نازل کند؟ سفره ای که در آن غذا باشد. این خواسته آنها بدان خاطر نبود که در قدرت خدا شک داشته باشند، بلکه این را در قالب خواهش ادب بیان کردند. و از آنجا که درخواست و پیشنهاد معجزات با انقیاد و تسلیم شدن در برابر حق منافی و متضاد بود، و این کلام که از حواریون صادر شده بود احتمالا چنین چیزی را می رساند، عیسی علیه السلام آنها را اندرز داد و گفت:« اتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ » از خدا بترسید اگر مومن هیستید. زیرا ایمانی که مومن دارد همیشه او را به پرهیزگاری و تسلیم شدن در برابر فرمان خدا و عدم پیشنهاد معجزات؛ امری که نمی داند چه چیزی را به دنبال خواهد داشت وا می دارد.
پس حواریون خبر دادند که منظورشان این نیست ، بلکه آنها از این پیشنهاد مقاصد و اهداف نیکویی مدنظر دارند، چون به آن نیازمند بودند، « قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأْكُلَ مِنْهَا » گفتند: ما می خواهیم از آن بخوریم. و این بیانگر آن است که آنها به آن نیاز داشتند.« وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا» و دلهایمان به وسیله ایمان، اطمینان پیدا کند و با مشاهده نشانه ها و معجزات آشکار ایمان و باور ما به یقین تبدیل گردد. همان طور که ابراهیم خلیل علیه السلام از پروردگارش خواست که به او نشان بدهد چگونه مردگان را زنده می نماید.« قَالَ أَوَلَم تُومِن قَالَ بَلَی وَلَکنِ لِّیَطمَئِنَّ قَلبِی» فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: آری! ولی تا دلم مطمئن گردد. پس بنده در هر زمان و مکانی به آگاهی و یقین و ایمان و باور بیشتر نیاز دارد. بنابراین فرمود:« وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا» و بدانیم که به ما راست گفته ای. یعنی تا راست بودن آنچه را که پیش ما آورده ای بدانیم، و برایمان معلوم گردد که آن حق و راست است. « وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ» و بر آن از گواهان باشیم. پس به نفع و مصلحت کسانی باشد که بعد از ما می آیند، و ما بر آن گواهی می دهیم که تو چنین کرده ای ، بنابراین دلیل و حجت اقامه می گردد و دلیل بیشتری بر قدرت و توانایی پروردگار بدست می آید.
 وقتی عیسی علیه السلام این را از آنان شنید و از منظورشان آگاه شد، خواسته آنان را در این مورد پذیرفت و گفت:« اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَكُونُ لَنَا عِيداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ» پروردگارا! بر ما از آسمان سفره ای فرو بفرست که جشنی برای متقدمین و متاخرین شود، و نشانه ای از جانب تو باشد. یعنی زمانِ فرود آمدن آن، جشن و موسمی باشد که در آن این نشان و معجزه بزرگ یاد گردد، تا به خاطر سپرده گردد و در گذر زمان و مرور سالها فراموش نشود. همان طور که خداوند متعال جشن ها و اعیاد مسلمین و مناسک آنان را یادآور آیات و نشانه های خویش، و یادآور سنت و روشهای  استوار پیامبران، و یادآور فضل و احسان خود بر آنان قرار داده است. « وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ » و به ما روزی بده، و تو بهترین روزی دهندگانی. یعنی آن را روزی ما بگردان، پس عیسی علیه السلام به خاطر این دو مصلحت از خداوند خواست تا سفره را فرو فرستد؛ یکی مصلحت دین که تبدیل به نشانه و معجزه ای ماندگار شود، و دیگری مصلحت دنیا و آن اینکه رزق و روزی آنان باشد.
« قَالَ اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لاَّ أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ» خداوند فرمود: آن را بر شما فرو می فرستیم. وهرکس از شما بعد از آن کفر بورزد او را به عذابی گرفتار می  کنم که هیچ کس از جهانیان را اینگونه عذاب نداده باشم. چون او معجزه آشکار را مشاهده کرده و از روی عناد و ستمگری کفر ورزیده است، بنابراین سزاوار عذاب دردناک و کیفر سخت می باشد. و بدان که خداوند وعده داد که آن را فرو خواهد فرستاد و نیز هشدار داد که اگر کفر بورزند به  این وعید سخت گرفتار می شوند. و خداوند ذکر نکرد که او  این سفره را نازل کرده است. پس احتمال دارد که خداوند آن را فرو نفرستاده باشد، به علت اینکه آنها این پیشنهاد را قبول نکردند. نیز در انجیلی که در دست نصارا است این سفره ذکر نشده است و در آن بحثی در این رابطه وجود ندارد.
و احتمال دارد که این سفر فرو فرستاده شده باشد، همان طور که خداوند وعده داده است، و او خلاف وعده نمی  نماید. و اینکه در  انجیل های آنان ذکر نشده از آن دسته اندرز و مطالبی است که به آنان تذکر داده شد اما آن را فراموش کردند. و یا اینکه اصلا در انجیل ذکر نشده است، بلکه آنان این ماجرا را نسل به نسل نقل کرده اند، و چون آن را نسل به نسل نقل می کردند خداوند به همین بسنده نمود و در انجیل ذکر نکرد. و آیه « وَنَکوُنَ عَلَیهَا مِنَ الشَّهدیِنَ» و ما بر آن گواه خواهیم بود، بر همین مفهوم دلالت می نماید. و خداوند حقیقت امر را بهتر می داند.
« وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَـهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ» و به یادآور هنگامی که خداوند فرمود: ای عیسی پسر  مریم! آیا تو به مردم گفتی: من و مادرم را به عنوانِ دو معبود به جای خدا بپرستید؟ این توبیخ و سرزنش نصارا است، آنهایی که گفتند: خداوند سومینِ سه شخص یا سه اقنوم است. پس خداوند این سوال را از عیسی می پرسد، و عیسی از آن تبّری کرده و می گوید:« سُبْحَانَكَ» بار خدایا! تو از این سخنِ زشت و از آنچه که شایسته تو نیست پاک هستی.« مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ» مرا نسزد که چیزی بگویم که گفتن آن حق من نیست. زیرا هیچ یک از آفریدگان و فرشتگان مقرب و پیامبران و دیگران سزاوار  مقام خدایی و الوهیت نیستند، بلکه همه بندگانی هستند که تحت تدبیر و تصرف خدا هستند، و آفریدگانی رام شده و مسخر، و نیازمندانی ناتوانند.«  إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ» اگر من آن را گفته باشم بی گمان تو آن را می دانی، تو از درون من با خبر هستی و من از آنچه که از ذات توست آگاه نیستم.پس تو چیزی را که از من سزده است بهتر  میدانی. « إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ» بی گمان تو داننده و رازها و امور پنهان هستی. و این بیانگر کمال ادب مسیح علیه السلام در مخاطب قرار دادنِ پروردگارش است. پس او علیه السلام نگفت: من چیزی از این موارد را نگفته ام، بلکه او هر گفتاری را که با مقام شریف خود منافات دارد نفی می کند، و همانا این از امور محال  است، و پروردگارش را به طور کامل پاک ومنزه می دارد، و آگاهی و دانش را به داننده پنهان و آشکار  بر می گرداند.
سپس به ذکر مطالبی پرداخت که بنی اسرائیل را بدان دستور داده بود، و فرمود:« مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ» چیزی به آنان نگفته ام جز آنچه مرا به گفتن آن دستور داده ای. پس من بنده ای پیرو و فرمانبردار تو هستم و نسبت به شکوه و بزرگی ات جسارت نکرده ام. « أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ» گفته ام خدا را بپرستید که پروردگار من و شما است. یعنی آنان را جز به پرستش خدای یگانه، و اخلاص در دین به چیزی دیگر دستور نداده ام، و این امر متضمن آن است که آنان را از اینکه من و مادرم را به خدایی بگیرند نهی کنم. نیز متضمن آن است که من بنده خداوند و آفریده او باشم.
پس همان طور که خداوند پروردگار شماست پروردگار من نیز هست. « وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ» و تا زمانی که در میانشان مردم بر آنان گواه بودم. و گواهی می دهم که چه کسی از آنان این امر را برپا داشته و چه کسی آن را برپا نداشته است. « فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ» و هنگامی که زندگی مرا بر روی زمین پایان دادی و مرا زنده به سوی آسمان بالا بردی تو بر آنان مراقب بودی. یعنی تو از رازها و درون آنان اطلاع داشتی. « وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» و تو بر هر چیزی حاضر و ناظر و آگاه هستی، و آن را می دانی و می شنوی و می بینی. پس همه شنیدنی ها را ، و بینایی ات همه دیدنی ها را احاطه نموده است.
بنابراین تو بندگانت را طبق نیکی و انحرافی که در آنها وجود دارد سزا و جزا می دهی. « إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ» اگر آنان را عذاب دهی پس آنان بندگان تو هستند، و تو از خودشان نسبت به آنان مهربانتری، و حالات آنها را بهتر می دانی. و اگر بندگانی سرکش نبودند آنان را عذاب نمی دادی.« وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» و اگر آنان را بیامرزی، پس همانا تو توانا و با حکمت هستی. یعنی آمرزش تو از کمال توانایی و قدرتت سرچشمه می گیرد، نه مانند کسی که به خاطر ناتوانی می آمرزد و می بخشد.
تو حکیمی، و از مقتضای حکمتت این است که هرکس اسباب آمرزش را فراهم نماید او را می آمرزی. « قَالَ اللهُ» خداوند متعال حالت بندگانش را در روز قیامت و اینکه چه  کسانی از آنان در آن روز رستگار است، و چه کسی هلاک می شود ، و چه کسی خوشبخت و چه کسی بدبخت خواهد بود، بیان داشته و می فرماید:« هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ» این ، روزی است که راستگویان را راستیشان سود می رساند. و « صادقین» کسانی هستند که  کردار و گفتار و نیّاتشان درست و راست است، و بر راه اُستوار و درست قرار دارند. پس آنان در روز قیامت نتیجه و ثمره این راستی رامی یابند، آنگاه که خداوند آنها را در جایگاه خوب و نیک نزد پادشاه قدرتمند جای می دهد. بنابراین فرمود:« لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ » برای آنان باغهایی است که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن جاودانه می مانند؛ خداوند از آنان خشنود است، و آنان از خداوند خشنودند، و این است موفقیت و پیروزی بزرگ. اما دروغگویان بر عکس اینها هستند، و آنان ثمره اعمال زشت خود را می یابند.« لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ » پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه در آنها است از آن خداست. چون آسمانها و زمین را آفریده، و با حکم قَدری و شرعی و جزایی در آن تصرف می نماید. بنابراین فرمود:« وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» و او بر هر چیزی توانا است. پس هیچ چیزی او را ناتوان نمی کند، بلکه همه تسلیم خواست و اراده او بوده و در برابر فرمان او سر تسلیم فرود می آورند.
پایان تفسیر سوره مائده

تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com


 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن بن علی رضی الله عنه  بنا به روایتی، بیست و پنج مرتبه، با پای پیاده حج گزارد، در حالی که بهترین مرکب‌ها را در اختیار داشت.[تاريخ ابن‌عساكر (14/72)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1452
دیروز : 6572
بازدید کل: 6574818

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010